علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 811
حجت الاسلام محمدجعفر حسینیان(4)؛
عقل در اصطلاح
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۷:۰۴
 
معمولاً هنگامی یک کلمه معنای اصطلاحی پیدا می کند و یا در جایگاه اصطلاح قرار می گیرد که نخبگان و اندیشمندان مطرح در یک رشته علمی داشته باشند. بر کاربرد آن کلمه در یک معنای خاص، غیر یا فراتر از معنای لغوی آن، یا اینکه بر بخشی از معنای لغوی تمرکز خاص داشته باشند؛ یعنی این معنا فقط مخصوص جماعت و طایفه همان رشته خاص است که با آن در همان موضوع یا رشته علمی در تفهیم و تفهم قرار می گیرند؛.
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، حجت الاسلام محمدجعفر حسینیان، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی در سلسله یادداشت هایی به بررسی «زمینه های دستیابی به تحول در روش عقلانی» پرداختند.
متن پیش رو بخش چهارم از این سلسله یادداشت ها می باشد.



عقل در اصطلاح

معمولاً هنگامی یک کلمه معنای اصطلاحی پیدا می کند و یا در جایگاه اصطلاح قرار می گیرد که نخبگان و اندیشمندان مطرح در یک رشته علمی داشته باشند. بر کاربرد آن کلمه در یک معنای خاص، غیر یا فراتر از معنای لغوی آن، یا اینکه بر بخشی از معنای لغوی تمرکز خاص داشته باشند؛ یعنی این معنا فقط مخصوص جماعت و طایفه همان رشته خاص است که با آن در همان موضوع یا رشته علمی در تفهیم و تفهم قرار می گیرند؛ مثل کلمه استعمار که در لغت به معنای آباد کردن و عمران سازی و عمران خواهی است و بار مثبت دارد، اما در اصطلاح سیاسی و اجتماعی و حتی حقوقی به معنای رفتارهای غارت گرانه و برتری خواهی کشورهای قدرتمند است.


۱. عقل در اصطلاح فلاسفه

فلاسفه در اصطلاحات خود برداشت ها و تعبیرهای مختلفی از عقل ارائه داده اند. در فلسفه گاه «عقل» را با «علم» (صورت علمیه) که برای «عالم» حاصل می شود، مرادف می دانند و گاه آن را قوه ای برای نفس ناطقه انسانی به شمار می آورند. علامه طباطبایی معتقد است که عقل در حقیقت اسم چیزی است که انسان توسط آن صلاح را از فساد و حق را از باطل و صدق را از کذب تشخیص می دهد. افزون بر این، فیلسوفان عقل را بر وجودهای مجردی که هر کدام تربیت نوعی از انواع را بر عهده دارند، نیز اطلاق می کنند.

صدر المتألهین در این باره چنین می گوید:
برخی چنین باور دارند که تربیت هر نوعی از انواع بسیط و مرکب بر عهده موجودی مرجد است که وی آن را عقل می نامد.

تقسیم بندی عقل به عقل عملی و عقل نظری از تقسیماتی است که امثال قطب الدین رازی مطرح رکده اند. وی در این باره چنین می نویسد:
نفس انسان دو نیرو دارد، یک مبدأ ادراک اشیاء و دیگری منشأ تصرف در بدن، نیروی اول را عقل نظری و دوم را عقل عملی می گویند. تقسیم هایی مانند عقل غریزی و عقل اکتسابی، و عقل هیولایی، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد نیز در بحث های فلسفی وجود دارد. بایدها و نبایدها در دیدگاه افلاطون یعنی همان معقول و غیر معقول است. چنانچه «مثل افلاطون» رب النوع نیز خوانده می شود.
در نتیجه فلاسفه در اطلاق «عقل» بر گوهر نفسانی که خیر، شر، حسن فعل خیر و قبح فعل شر را درک می کند، اتفاق نظر دارند. البته این سخن با کاربرد واژه عقل بر دیگر معانی منافات ندارد.


۲. عقل در اصطلاح علمای منطق

عقل در علم منطق قوه ای است که مدرکات حس خیالی و وهمی را دور زده، صحیح را از فاسد جدا کرده، کلیاتی را انتزاع می کند و با سنجش مدرکات موجب انتقال از معلوم به مجهول می شود. در منطق بحث از انتقال معلوم به مجهول و نحوه فکر کردن و سیر تعقل مطرح است. حضور قوای عقلانی در سنجش و مقایسه که، زیربنای حرکت عقلانی است، را در منطق باید جست و جو کرد. عقل در منطق از زاویه روش تعقل قابل مطالعه است. عقل هم نسبت به مواد خود نظر دارد و هم نسبت به دسته بندی و جمع بندی مفاهیم و هم می تواند نسبت به آثار و نتایج نظری مستقل داشته باشد. نظر صاحب قاموس المحیط نیز همین معنا را افاده می کند، یعنی همان قوای سنجشی که در هنگام بلوغ کودک به کمال می رسد.


۳. عقل در اصطلاح علمای کلام

در دانش کلام قضایای ضروری و مورد پذیرش همگان یا اکثریت (علوم ضروری) عقل خوانده می شود. ملاصدرا می گوید:
عقل به معنای معیار نفی و اثبات حکم را متکلمان در نظر دارند و عقل در اینجا به معنای مشهورات عامه و آراء محموده است و معمولاً گفته می شود مقتضای حکم عقل این است و عقل آن را درست می شمارد و ...

شیخ الطائفه جناب شیخ طوسی، عقل را منبعی مستقل و در کنار کتاب و سنت ندانسته، بلکه آن را به مثابه ابزاری در خدمت کتاب و سنت دیده است.

برخی دیگر هر چند عقل را منبع استنباط تعریف کرده اند، لیکن این تعریف تنها هنگامی است که دلیلی از کتاب و سنت پیدا نشود. صرفاً در چنین مواردی به دلیل عقلی مراجعه می شود. این گروه عقل را در طول سایر ادله دیده اند.برخی نیز عقل را به مفاهیمی چون فحوای خطاب و قیاس اولویت و یا به اصولی چون استصحاب معرفی نموده اند. برخی همچون میرزای قمی عقل را زمینه ساز حکم شرع معرفی می کنند، چنانکه می گوید:
مراد از دلیل عقلی حکمی است که توسط آن به حکم شرعی می رسیم و از علم به حکم عقلی علم به حم شرعی به دست می آید.
برخی نیز حکم عقل را بر دو قسم تقسیم می کنند:
۱. حکم عقلی که به قاعده حسن و قبح بر می گردد. مفاد این قاعده گاه حکم واقعی است، مانند حکم عقل به وجوب شکر منعم و حرمت کفران، و گاه حکم ظاهریف مثل حکم عقل به مباح بودن اشیاء خالی از اماره مفسده.
۲. حکم عقلی که به قاعده حسن و قبح بازگشت ندارد؛ مانند حکم عقل به مطلوب بودن مقدمه در صورت مطلوبیت ذی المقدمه.


۴. عقل در اصطلاح علمای فقه و اصول

در دانش فقه عقل افزون بر آنکه منبعی مستقل از کتاب و سنت است، گاه چون ابزاری در خدمت سایر منابع قرار می گیرد. در کاربرد اول، هر گاه عقل در انجام کاری مصلحت یقینی و مهم دید، می تواند آن کار را واجب شرعی کند و با مشاهده مفسده در انجام کاریف می توان آن را حرام شرعی خواند. در کاربرد دوم، عقل ابزاری در خدمت سایر منابع است که می تواند به وسیله آن، حکم شرعی را از منابع دیگر، یعنی قرآن و سنت، استنتاج و استنباط کرد.


۵. عقل در اصطلاح علمای اخلاق

عقل در اخلاق عبارت است از بخشی از نفس انسانی که منشأ انتخاب افعال ارادی یا پرهیز از آنهاست. ملاصدرا در این زمینه از عقل عملی سخن می گوید:
این عقل نیز قوه ای است از قوای ادراکی نفس که بایدها و نبایدهای اعمال آدمی و حقایق مربوطه به افعال انسان را درک می کند.

تحقیق در آثار فقها و اصولیان نشان می دهد که آنان تعریف خاصی و اصطلاح به خصوصی از واژه عقل ندارند. شهید صدر در کاربرد استقلالی عقل می گوید:
مراد از حکم عقلی، حکم قوه عاقله به معنای فلسفی اش نیست؛ بلکه مراد حکمی است که عقل به صورت جزم و یقین، بدون استناد به قرآن و سنت صادر می کند.

آیت الله مصباح یزدی معتقد است:
عقل در کتب اخلاق عبارت است از مواظبت بر افعال تجربی و ارادی تا اینکه به سبب این مواظبت خلق و عادت و ملکات در انسان حاصل شود.
از این زاویه عقل همان مواظبت است که موجب پیدایش خُلق است.

ملا احمد نراقی در کتاب نفیس معراج السعاده عقل را به معنای قوه ای می داند که باید در جهت استیلا بر شهوات تلاش کند. او معتقد است:
هر که را اندک هوشی باشد و دشمن نفس نباشد بر او لازم است سعی در استیلای قوه عقلیه، جد و جهد استیفای سعادت ابدیه، دقت در تحصیل صفات علمیه و رفع اخلاق رذیله و پیرامون شهوات نفسانیه نگردد، مگر به قدر ضرورت عالم متخلق.
آنچه مهم است در تعریف عقل در علم اخلاق اراده و فاعلیت انسان از مقدمات عقل در این تعریف است.


تقسیم بندی ملاصدرا از معانی عقل

ملاصدرا در شرح اصول کافی ضمن تقسیم بندی هایی که از عقل دارد، چند معنا را برای عقل ذکر کرده است که برخی از آنها کاربرد منطقی ـ فلسفی و برخی کاربرد کلامی و اخلاقی و یا کاربردهای دیگری به صورت یک اصطلاح دارند:

عقل نظری: عقل نظری از تقسیم بندی عقل به عقل نظری و عقل عملی حاصل می شود. منظور از عقل نظری قوه ای است از قوای ادراکی نفس که با آن، بود و نبودها و هست و نیست ها و اموری که مربوط به افعال آدمی نیستند درک می شود.

عقل عملی: قوه ای است از قوای ادراکی نفس که بایدها و نبایدهای اعمال آدمی و حقایق مربوط به افعال انسان را درک می کند.

عقل غریزی: این عقل اشاره به غریزه ای دارد که در بدو تولد برای انسان وجود دارد و این ویژگی باعث امتیاز انسان از حیوان می شود. این نوع از عقل زمینه و استعداد فراگیری علوم و فنون است.

عقل اکتسابی: از راه تحصیل و تعلیم به دست می آید و در مقابل غریزی قرار دارد و برای کمال عقل غریزی مفید است.
عقل به معنای نفی و اثبات حکم: این معنا را متکلمان در نظر دارد. عقل در اینجا به معنای مشهورات عامه و آراء محموده است. معمولاً گفته می شود مقتضای حکم عقل این است و عقل آن را درست می شمارد و ...

عقل به معنای تیزفهمی و تیزهوشی: در این تعبیر عاقل کسی است که در مسائل دنیوی و مسائل و خواهش های مادی و نفسانی آنچه سزاوار است را درک کند و آنچه سزاوار نیست را ترک کند. در روایت و متون دینی به کسی عاقل گفته می شود که مصالح اخروی خود را خوب بشناسد و از هواهای نفس، شهرت، شهوت و شیطنت پرهیز کند؛ «العقل ما عبد الرحمن و اکتسب به الجنان» عقل معاش و عقل معاد شاید به همین دو معنا ناظر است.

عقل به معنای علم و معرفت: عقل در این تعریف کل معارف بشری که از راه های حس، تجربه، تفکر و استدلال و ... به دست می آید را شامل می شود.

عقل تجربی: عقل به معنای علم، نیرو و یا حالتی در نفس که از طریق تجربه های عملی در مسیر زندگی به تدریج برای انسان حاصل می شود. در عرف مردم به اشخاص با تجربه عاقل گرفته می شود و گاهی به کسانی که این ویژگی را نداشته باشند، جاهل گفته می شود.
Share/Save/Bookmark