علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 978
عباس معلمی؛
نقدی بر پیش‌نویس الگوی پایه پیشرفت
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۰۰
 
«الگوی پایه پیشرفت» طی سال‌های گذشته با همفکری وسیعی در نشست‌های علمی مختلف با حضور شخصیت‌های علمی و راهبردی کشور استخراج شده است، این سند ذیل سرفصل‌های مبانی، آرمان، رسالت، افق و تدابیر به عنوان اجزاء اصلی الگوی پایه ، تدوین و ارائه شده است. این سند که به گفته نگارندگان آن به هزاران نفر ساعت کار علمی فشرده و هزاران صفحه اسناد پشتیبان در حوزه‌های مساله‌شناسی، شناخت قابلیت‌ها و سرمایه‌های ماندگار ملی، آینده‌پژوهشی، سیاست‌های کلان و دیگر اسناد برنامه‌ای کشور متکی است، لازم است مورد نقد قرار گیرد تا ارتقا یابد. استاد معلمی در نگاره پیش رو به بررسی این سند پرداخته که چندی پیش بخش اول این یادداشت منتشر شد و هم اکنون بخش دوم و پایانی آن به اطلاع علاقه مندان می رسد.
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، آقای عباس معلمی، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی، در یادداشتی به بررسی و نقد پیش‌نویس الگوی پایه پیشرفت پرداختند. این یادداشت در دو بخش جهت اطلاع علاقه مندان در سایت قرار می گیرد. که چندی پیش بخش نخست آن منتشر گردید.




***



۲- نقد بخش مبانی


۱/۲- مشخص نبودن نسبت مبانی با الگوی پیشرفت
در مبانی مواردی را از عقاید اسلامی آورده اندکه پسندیده است اما مثلا در بحث خداشناسی گفته اند: او عادل در تكوین و تشریع، واسع و .... است، می‌توان پرسید؛ چرا فقط این صفات آمده و بقیه موارد و صفات را نیآورده‌اید؟ و نسبت این صفات با الگوی پیشرفت چیست؟یعنی در فضای خداشناسی و منطق دین شناسی، صفاتی الهی که متناسب با الگو و در ربط با الگو است باید ذکر شود وگرنه خداوند متعال صفات متعددی دارد.

۲/۲- ضرورت وجود مبنای واحد
همچنین مبانی چون زیربنایی ترین محتوای سند است، نباید متعدد باشد، بلکه می بایست به «یك اصل» برگردد. یعنی باید از یك محور واحد شروع کرده و بعدا آن را گسترش داد. نه این كه از کثرت شروع کنیم؛ کثرات باید جامع مشترك داشته باشند. به عنوان مثال می‌توان گفت مبنای تنظیم این سند «توحید» یا «عبودیت» است، بعد آن را در بند های دیگر توضیح داد، نه این که از ابتدا مبانی را در شش بند آورد که بعد سوال ‌شود که چرا این شش تا؟ وچرا چهار تا یا پنج تا نیست؟ پس مبنا باید واحد باشد و مطالب بعد، از آن مبنای واحد منشعب شود، یعنی شرح وبسط همان باشد. وقتی مبنا چهار یا پنج مورد شد، یا باید جامع مشترك آنها را مبنا قرار داد، یا باید کار دیگری کرد که در ذیل می آید.

۳/۲- ضرورت تقدم مبنای دین شناسی
اگر کثرت مبانی را در شکل خدا شناسی، جهان شناختی، انسان شناسی، جامعه شناختی، ارزش شناختی و دین شناختی بپذیریم، اولین مبنایی كه باید ذکر شود، «مبنای دین شناختی» است. دین را به صورت خیلی ساده به «توصیف ها، ارزش‌ها و تكالیف الهی» تعریف می‌کنیم كه باید در زندگی جاری شود. براین اساس دین، بخش اول واقع می‌شود نه بخش چهارم؛ یعنی خداشناسی‌ باید بر اساس مبانی دین شناسی تعریف شود؛ چون مشركین هم خدا را تعریف می‌كردند، مسیحیت هم خدا را تعریف می‌كند، بودایی‌ها هم خدا را بگونه ای تعریف می‌كنند. اما ما می‌گوییم خدایی كه اسلام معرفی می‌كند «مبنای خدا شناسی» ما است.
مبنای الگوی اسلامی پیشرفت، «عبودیت» است. عبودیت یعنی پرستش خداوند متعال و اطاعت از دستور خداوند. باید ببینیم اسلام عبودیت را چگونه تعریف می‌کند و عبادت خدا یعنی چه؟ وقتی معنای عبودیت مشخص شد، بقیه موارد بر همین اساس تعریف می‌شود؛ یعنی خدای آن، اسلامی تعریف می‌شود، پس از آن، جهان تعریف می‌شود؛ یعنی «هستی شناسی الهی»، یعنی جهان شناسی بر مبنای دین تعریف می‌گردد. بعد فلسفه تاریخ و تاریخ شناسی ، سپس جامعه شناسی وبعد از آن انسان شناسی قرار می گیرد. ارزش شناختی هم زیر مجموعه دین شناسی است.

۱/۳/۲- تعریف دین به « توصیف، تكلیف و ارزش »
دین سه بخش مختلف دارد که عبارت اند ازاحکام ارزشی، احکام تكلیفی و احکام توصیفی . براین اساس ارزش شناسی جزء دین شناسی است و ارزش های دینی را معرفی می كند و نه هر ارزشی را. معرفت شناسی هم بعد از انسان شناسی است. البته صحت این تقسیمات ودیدگاه وقتی اثبات می‌شود كه آن را به یك مبنای بالاتر برگردانیم. مثلاً در تبیین مراتب دین می‌توان گفت «الوهیت، ولایت و شریعت» . براساس این اصل و الگو، از توحید شروع می‌كنیم بعد ولایت و سپس شریعت را بحث می‌کنیم. یا مثلا می‌گوییم «ولایت، تولی، تصرف»؛ یعنی یك الگو ارائه می‌دهیم که قبل از آن اثبات شده است و سپس همان را گسترش می‌دهیم. یك چنین چیزی در اینجا لازم است و بر فرض كه كسی این الگوها را نپذیرد، باید مبنای دیگری ارائه دهد تا بتوان بررسی کرد كه آیا دین شناسی هم عرض ارزش شناسی است یا خیر؟ این پنج مبنا هم عرض هستند یا این كه تقدم و تأخر دارند؟ اگر پایه بحث اصول دین؛ یعنی «توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت» است و می‌گوییم اصول دین اسلام را اینجا آوردم، بنابراین اول توحید؛ یعنی خداشناسی است؛ سپس رسالت یا نبوت و بعد، معاد و در آخر هم عدل و امامت است. اما اگر آن طور تعریف نمی‌كنید و آن دسته بندی اصلی را در اینجا نمی‌آورید، حداقل می‌توان بیان کرد که دین را باید اول قرار داد. الان که نمی‌خواهیم نظام فكری بدهیم، می‌خواهیم الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت ارائه دهیم؛ یعنی اسلام، قید الگو است؛ یعنی هر الگویی را نمی‌خواهیم بلکه الگوی اسلامی می‌خواهیم، بنابراین "مبانی" را باید از اسلام گرفت. اگر خدا را تعریف می‌كنیم، خدایی است که اسلام می‌گوید. و جهان را اسلامی تعریف می¬کنیم و همچنین اگر، جامعه، تاریخ، انسان، ارزش و معرفت را تعریف می‌كنیم، باید اسلامی باشد.

۲/۳/۲- ضرورت ارائه مباحث «مرتبط» به الگوی پیشرفت
نكته مهم دیگر این است كه مبانی ارائه شده در این سند می‌بایست با الگوی پیشرفت نسبت داشته باشد. حرف های عالی و مهم زیادی در اسلام وجود دارد اما مبانی ای باید آورده شود که با الگوی پیشرفت ارتباط وثیق داشته باشد، مثلاً در بحث توحید مباحثی را که با الگوی پیشرفت نسبت دارد، باید طرح کرد.

۴/۲- جمع بندی بخش مبانی
اگر بخواهیم به سمت خلیفه الله شدن برویم؛ چه باید بكنیم؟ قرآن کریم می‌فرماید: ما جن و انس را خلق نكردیم، مگر برای عبادت. پس رسالت و آرمان این است كه به سمت «عبودیت» حرکت کنیم، منتها عبادت شاخه های مختلفی دارد، عبادت «فردی»، «اجتماعی»، «سازمانی» و غیره. باید به سمتی برویم که گناهان و مکروهات در جامعه کم یا حذف شود، اگر این طور شد؛ یعنی عبادت كرده‌ایم. هستی شناسی دینی؛ یعنی كل جهان مخلوق است و همه موجودات محدودند، و عند ا... همه فقیرند؛ همه در حال تغییرند و همه از بین رفتنی هستند الا وجه ا... ، ارزش شناسی هم بعد از هستی شناسی می‌آید. تاریخ شناسی هم باید قبل از آن باشد. در فلسفه تاریخ الهی بیان می‌شود که وارث زمین عباد صالحین هستند، یعنی فلسفه تاریخ دینی می‌گوید عالم عرصه درگیری و جنگ حق و باطل است. در این دنیا یك طرف شیطان است و یك طرف نیز اولیاء الهی قرار دارند. آخر این جنگ هم پیروزی صالحین و مستضعفین خواهد بود، نگرش تاریخی ما باید بر این اساس باشد. سپس جامعه را بعد از فلسفه تاریخ آورده و جامعه‌ی در دلِ آن تاریخ، یعنی جامعه اسلامی تعریف می‌¬شود. مرز جامعه، مرز عقیدتی است نه مرز جغرافیایی؛ یعنی اگر الان کسی در نیجریه زندگی می‌کند و شیعه است، در جامعه ما است و برادر ماست و آن کسی هم كه در ایران زندگی می‌کند و دین ندارد، از ما نیست، مثلاً منافق جزء جامعه ما نیست. سپس انسان و بقیه مواردی که در این چرخه هست را متناسب با دین شناسی تعریف می‌کنیم.
بنابراین از توحید و از احكام «توصیفی، تكلیفی، ارزشی» شروع می‌كنیم. می‌گوییم الگو تركیبی از "توصیف ها، تكلیف‌ها و ارزش ها" است كه باید از اسلام به دست بیاید تا الگوی اسلامی شود ، پس باید از مبانی اسلامی استخراج شود.
شبیه این كاری كه در این مبانی انجام شده، در دو سند دیگر هم این كار شده است. الف) در سند آموزش و پرورش (طرح تحول بنیادین نظام تعلیم وتربیت). ب) طرح سلامت روانی شورای عالی انقلاب فرهنگی که به درخواست آقای دکتر مرندی توسط مؤسسه آیت ا... مصباح انجام شده است. آن‌ها هم مبانی خداشناسی و جامعه‌شناسی و از این قبیل مباحث را طرح کرده¬اند که در آنجا هم باید دقت نمود که این‌ها چه ربطی به سلامت روح و روان دارد؟ این اشكال وارد است كه شاید برای طرح سلامت روانی لازم نیست از آن مبانی اولیه شروع کنیم. باید به واسطه های نزدیک تمسک کنیم و جلو برویم و آن مبانی همانند اسناد بالادستی است كه این اسناد اسلامی، كتاب و سنت است و متخصص آن هم فقیه است که با روش فقاهت آن را به دست می‌آورد. لازم نیست این‌ها را در این گونه سندها تکرار کنیم؛ باید از نتایج آنها استفاده کرد.

۳- نقد بخش آرمان

۱/۳- ضرورت تعریف آرمان محوری
در بخش آرمان‌ها نیز باید یك آرمان محوری بیان شود و سپس آرمان های فرعی و تبعی به تبع آن تعریف شود. آرمان اصلی یكی است، اگر آرمان‌ها متعدد هستند، قابلیت جمع دارند، وجه مشترك و جامع مشترك آنها ، همان آرمان اصلی است. اگر آرمان‌ها متعدد باشند و جامع مشترك نداشته باشند، برنامه ریزی و جامعه را به تشتت می‌كشانند. اگر گفته شود "نظام آرمان‌ها" و واقعا به نظام بودنش اعتقاد داشته باشیم، باید ترتیب، توالی و تركیب شان قاعده مند باشد. در این صورت حتما جامع مشترك خواهند داشت، که آن جامع مشترك، آرمان اصلی است و باید آن را اصل گرفت و سپس بر اساس آن نظام را سامان داد.

۲/۳- عبودیت الهی مبنایی ترین ارزش آرمانی
در همین سند آمده است که آرمان الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، مبنایی ترین ارزش های فرازمانی، فرامكانی و جهت دهنده پیشرفت هستند. هم چنین آورده اند مبنایی ترین ارزش آرمانی انسان میل به خلافت اللهی است. یعنی یک آرمان اصلی را مطرح کرده اند، اما این محل بحث است. به نظر می‌رسد كه مبنایی ترین ارزش، عبادت الهی؛ یعنی عبودیت است. خدای متعال فرموده من شما را برای این هدف خلق كرده‌ام. این که ما به هدفی كه خدا ما را برای آن خلق كرده است؛ برسیم آرمان محقق می‌شود. سپس می‌گوییم که عبودیت یعنی چه، چه مراحلی و چه تركیباتی دارد.

۳/۳- ضرورت ارتباط نسبت مجموعه ارزش‌ها با ارزش محوری
در این سند خلافت اللهی آرمان اصلی قرارداده شده است و بعد مجموعه¬ای از ارزش‌های زندگی انسان ذیل این ارزش اصلی بیان شده است که باید مشخص شود این‌ها چه نسبتی با آن ارزش اصلی دارند؟ این‌ها باید منطقا با خلافت الهی نسبت داشته باشند، یعنی آن ارزش محوری و آن ارزش آرمانی، باید در دل این مجموعه ارزش‌ها جا داشته باشد. مثلا درباره ایمان به غیب و نزدیكی به خدا باید بیان شود که این ارزش‌ها چه نسبتی با هم دارند و چگونه از خلافت الهی به آنها رسیدیم، اگر نسبت ایمان به غیب با خلافت الهی معلوم است، نسبت سلامت «جسم، روح و فكر» با خلافت الهی چیست؟ آیا اگر کسی جسمش سالم نبود به خلیفه اللهی نمی‌رسد؟
این سند بعد از خلافت الهیه دو شعبه را بیان كرده است: ارزش های زندگی انسانی و ارزش‌های آرمانی اجتماعی. البته بهتر بود هر دو را با یك تعبیر بیان می‌کرد؛مثلا می‌گفت: «ارزش های آرمانی انسانی» و «ارزش های آرمانی اجتماعی». حال سوال این است كه چرا فقط انسانی و اجتماعی؟ آیا شقّ سوم و یا چهارم ندارد؟ مثلاً بگوییم ارزش های آرمانی خانوادگی؛ بین فرد و اجتماع، می‌توان «خانواده» را قرار دارد؛ به دلیل اینکه خانواده اولین واحد اجتماعی و همچنین زیربنایی¬ترین و اساسی ترین واحد اجتماعی است و اگر خانواده درست شکل نگیرد، هیچ وقت اجتماع درست نمی‌شود. لذا خانواده را هم باید در این تقسیم بندی قرار داد. به هر حال این‌ها باید تعریف و «منطق» آن بیان شود وگرنه هر کسی می‌تواند براساس ذوق و سلیقه خود تقسیم بندی کند و مثلاً کسی بگوید من خانواده را یک نهاد اجتماعی دانسته و آن را ذیل و جزء اجتماع می بینم.

۴- نقد بخش رسالت

۱/۴- تعریف رسالت
در محور رسالت نیز نسبت بین رسالت و آرمان بیان نشده است! رسالت را تعریف کرده اند به "تعهد آگاهانه و عقلانی ملت، نظام و مسئولین نظام به حركت در جهت آرمان‌ها برای احیاء و گسترش تمدن اسلامی". این جا رسالت كلی تعریف شده است، در حالیکه آرمان در قالب یک مجموعه آمده است. البته رسالت به معنای تعهد نیست. رسالت، زمینه سازی برای تحقق آرمان است؛ اگر ما آرمان را عبودیت الهی بدانیم، رسالت، زمینه سازی برای عبودیت است.
رسالت كلی ترین راه رسیدن به آرمان است. البته این سند می‌گوید عبارت است از تعهد آگاهانه. رسالت زمینه سازی برای رسیدن به آرمان است، زیر عالم، دار اختیار است و انسان اختیار دارد و ما نمی‌توانیم مردم را به زور وادار به عبادت کنیم. یا اگر آرمان خلافت اللهی باشد، انسان مختار است و به زور خلیفه الهی نمی‌شود. بنابراین حكومت برای رسیدن به این هدف، زمینه سازی می‌كند، نه آن که مردم را وادار به حرکت به سمت این هدف و آرمان كند. زیرا در پی‌ساخت الگو اجتماعی هستیم و این الگو را حكومت درست می‌كند و می‌خواهد به وسیله آن جامعه را اداره كند. در واقع می‌گوییم در برنامه ریزی زمینه سازی صورت می‌گیرد كه مردم به قول سند خلیفه الهی شوند و یا به قول ما بتوانند بهتر عبادت كنند.
در عین حال دولت نمی‌تواند بگوید من کاری به خلیفه الله شدن و یا عبودیت ندارم و فقط عمران و آبادی می‌کنم و جاده و پل می‌سازم و با بخش اقتصاد کار دارم؛ دولت باید برای آرمان و رسالت بستر سازی و زمینه سازی کند.

۲/۴- عدم تفاوت «جهت» و «برای» در این بحث
در سند نوشته شده است در «جهت» و «برای» احیاء و گسترش تمدن اسلامی، مبتنی بر مبانی اسلامی و آموزه‌های قرآن و اهل بیت (علیهم السلام). به نظر می‌رسد که آوردن کلمه جهت کافی است و نیاز به آوردن «برای» نیست. در جهت و برای یكی می‌شود.
نکته دیگر اینکه، واژه احیاء و گسترش تمدن اسلامی از کجا آمد؟ چنین اصطلاحی تا قبل از این نه در مبانی و نه در آرمان‌ها نبود، آرمان‌ خلیفه الهی شدن بود، پس این جا هم مثلا باید گفته می شد در جهت گسترش خلیفه اللهی؛ با این کار، نسبت بین رسالت و آرمان تعریف می شد. ولی یك مرتبه گسترش تمدن اسلامی وارد سند شده است. تمدن چیست؟ و اسلامی‌اش چیست؟ اینها باید تعریف می شد.

۵- نقد بخش افق‌ها و تدابیر

۱/۵- بیان نسبت افق‌ها و تدابیر با محورهای دیگر
در بحث افق‌ها و تدابیر نیز ابتدا باید تعیین شود چه نسبتی بین افق و رسالت و دیگر محورها وجود دارد؟ آیا افق‌ها، محدوده‌ها یا موضوعات داخل در رسالت هستند، یا حدود رسالت را در موضوعات مختلف نشان می‌دهند؟ از رسالت چگونه به اینجا می رسیم؟

۲/۵- ضرورت بیان منطق تقسیم و دسته بندی افق ها
آورده اند که مردم ایران دیندار، پیرو قرآن كریم و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) شناخته می‌شوند، این مطلب چیست و از كجا آمده است؟ آیا یک افق محوری وجود دارد که از آن اخذ شده و افق‌ها باید به آن برگردد؟ در این جا هجده افق آورده اند، تقسیم بندی افق‌ها از كجا آمده است؟ موارد بسیاری وجود دارد که می‌توان مشابه این‌ها دانست و دركنارشان قرار داد.
تدابیر را ذیل افق قرار داده اند. یعنی تدابیر، راه‌های رسیدن به افق¬ها هستند. البته بعضی در طرح های دیگر افق ها را خرد و ریز كرده اند؛ یعنی گویا یک افق سطح بالاتری وجود داشته است، که در سطح پایین تر به صورت یک، دو، سه، چهار ریز شده است.
افق با چشم انداز یكی است. باید دید این طرح چه تعریفی از آن ارایه می‌کند، همچنین باید نسبت بین افق و رسالت مشخص شود. ممكن است كسی این طور تعریف كند که افق ها، مطلوب های تحقق رسالت در موضوعات مختلف هستند. مثلاً بگوید در موضوعات انسانی و اجتماعی افق‌هایی داریم و بعد از آن رسالت در ابعاد اجتماع و انسان ضرب شود و اگر اجتماع دارای "فرهنگ، اقتصاد و سیاست" است، باید افق سیاسی، فرهنگی و اقتصادی تعریف شود. یا اگر ابعاد انسان «روحی، فكری و رفتاری» است، مثلا بگوید افق فكری انسان این است که همه چیز را نشانه و آیتی از خداوند متعال بداند و حب و بغضی غیر از حب و بغض الهی نداشته باشد. یعنی بحث رسیدن به مقام خلیفة اللهی كه در این سند بعنوان فلسفه خلقت بیان شد (ما بجای آن گفتیم تحقق عبادت و عبودیت الهی) باید این جا آمده و ریز شود و در سطوح «فردی، خانوادگی و اجتماعی» ضرب شود. ولی این سند هجده بند در افق ارایه کرده است که مشخص نیست دلیل حصر آن چیست و یا چرا نمی‌شود دو تایش را با هم تركیب كرد و چون منطق خاصی ندارد، این جا هم ذوقی می‌شود. این هجده مورد را به سادگی می‌توانیم به بیست مورد یا شانزده مورد تبدیل کنیم و مواردی را حذف یا اضافه كنیم. همین بحث نسبت به تدابیر هم قابل طرح است.

۶- نتیجه گیری وسخن پایانی

بنابراین، مبنا امر واحدی است كه در همه موضوعات دیگر جاری است. به تعبیری: «مبنا، عوامل، اجزاء، روابط»، مبنا در همه این‌ها جاری می‌شود. به طور مثال مبنای یک اتوموبیل تبدیل انرژی شیمیایی به انرژی مكانیكی است. وقتی این مبنا شد، عواملش چیست؟ به صورت بسیار كلان وقتی می‌خواهند از سوزاندن بنزین، حرکت به وجود آورند، چه اتفاقی می‌افتد؟ می‌گوییم در ماشین مثلا سه دسته عوامل از جمله سیستم تولید نیرو، سیستم انتقال نیرو و شاسی واتاق وجود دارد؛ باید توجه کرد که این‌ها در كنار مبنا نیستند، بلکه از یك سطح به یك سطح دیگر آمده ایم؛ یعنی همان مبناست كه به وسیله این عوامل تحقق پیدا می کند. بعد می پرسیم کارآیی موتور چیست؟ گفته می‌شود موتور از سوزاندن بنزین حركت ایجاد می‌كند؛ که برای این کار یك سیستم سوخت‌رسان ؛ یک سیستم هوا رسان و یک سیستم برق رسان دارد که این سه نظام با هم تركیب می‌شوند تا انفجار ایجاد شود. باز آن دستگاه‌ها نیز جلوه‌ها و یا تعین هایی از مبنا هستند. پس مبنا تك است. گفته می‌شود که یك مبنا داریم و در سطح دیگر یك آرمان، یك رسالت و یك افق هایی داریم. حال در سطح بعدی «افق ها، آرمان‌ها و رسالت‌ها» را ریز می‌کنیم، ولی اینها یك سطح پایین تر از مبنا هستند و هم عرض آن نیستند.
تدابیر هم در مرحله بعد و زیر مجموعه اینها است؛ یعنی بعد از این كه افق ترسیم شد، سوال می‌شود از چه راهی؟ چیزی که در سطح اینها باشد، «سیاست» است. در برنامه ریزی‌ها «سیاست» ذکر می شود، بعضی سیاست را قبل از هدف و بعضی بعد از هدف می آورند، اگربعد از هدف قرار گیرد، منظور، باید و نباید هایی است كه در راه رسیدن به هدف باید رعایت شود؛ به طور مثال «هدف» رفتن از قم به تهران است. حال راه رسیدن از قم به تهران و ابزارهای آن متفاوت است؛ یعنی می‌توان پیاده، با دوچرخه، با ماشین، با هلی كوپتر، با اتوبوس یا سواری رفت؛ این راه‌ها و ابزارها متعدد است، اما «سیاست» راه را محدود می‌كند و می‌گوید برای رفتن به تهران نباید بیش از سه ساعت معطل شوید، بنابراین پیاده و با دوچرخه نمی‌توان رفت. و یا گفته می‌شود برای سفر نباید بیش از شش هزار تومان هزینه کرد، که در نتیجه در شرایط موجود باید با اتوبوس رفت. بنابراین سیاست‌ها باید و نباید هایی هستند كه برای رسیدن به هدف رعایت آنها الزامی است.
Share/Save/Bookmark