به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی به نقل از اجتهاد، حجت الاسلام علی محمدی،پژوهشگر فرهنگستان علوم اسلامی در مصاحبه ای به بررسی نسبت حوزه و فقاهت با گام دوم انقلاب و بیانیه مهم رهبری انقلاب پرداخت، متن این مصاحبه خدمت شما ارائه می گردد:
***
- به نظر حضرتعالی، آیا نکات بدیع و ناگفتهای در این بیانیه وجود داشت یا آنکه اهمیت آن، به انسجام مطالب بود نه اینکه الزاماً تکتک گزارههای آن تاکنون ناگفته بوده باشند؟
محمدی: به نظر من مهمتر از تکتک جملات و حتی مهمتر از چینش مسئله در این بیانیه، مطلب دیگری است که به نظر من، بهعنوان یک روح حاکم، هم بر هم نظم بیانیه چهلسالگی انقلاب اسلامی و هم بر فهم تکتک جملات آن سایه میاندازد. آن نکته، تفاوت حال و هوای این بیانیه با سایر بیانیههای مشهور سالهای گذشته ماست.، حتی تفاوت این بیانیه با بیانیه بیستسالگی انقلاب اسلامی که حضرت آقا در ۲۱ اسفند ۷۷ ارائه دادند نیز مشهود است. من به چند مورد از این تفاوتها اشاره میکنم، اگرچه تفصیل آن، نیاز به کار دقیقتر و پژوهشیتری دارد.
ما الآن در سال ۱۴۴۰ هستیم. تقریباً از سال ۱۳۲۴ که بحث مجلس اول شکل گرفت و ۲۶ به توپ بسته شد. یک سال استبداد صغیر بود و اختلافی که بین علمای ما در نسبت با غرب شکل گرفت، در آن دوره بوده است. علیرغم اینکه نظریه سیاسی میرزای نائینی و شیخ فضلالله نوری و بزرگانی مثل آقانورالدین نجفی اصفهانی، در مطلوب، یکی است ولی با توجه به اختلافی که پیدا میکنند، شکافی بین علما، ایجاد میگردد که منتهی به نوشتن رساله حرمت مشروطه شیخ فضلالله نوری میشود و آن واکنش تندی که به موافقین مشروطه دارد و در آخر حکم ارتداد هرکسی که مشروطه را قبول دارد، صادر میکند.
مرحوم نائینی رساله تندی به نام «تنبیه الامة و تنزیه الملة» مینویسد و با یک حمّیت و جسارت و غیرتی، مدافعان مشروطه را تار و مار میکند. این ماجرا تا حالا استمرار پیداکرده است. بیانیههایی که دادهاند، وقتی مطالعه میشود، درعینحالی که عمیق هستند و هرکدام از آنها نکات علمی دارند ولی وزان آنها وزان مقیاس ملی است؛ یعنی نه میرزای نائینی و نه شیخ فضلالله، هیچکدام نمیخواهند تکلیف عالم و آدم را روشن کنند و اصلاً کاری به دول غربی ندارند؛ درحالیکه این بیانیه از ابتدایی که شروع میکند، مقیاس آن، آغاز گری عصر جدید در عالم توسط انقلاب اسلامی است. وقتی حضرت آقا میفرمایند ما توانستیم دوگانه غلط استبداد و استکبار را به دوگانه اسلام و استکبار تبدیل کنیم و در حقیقت ما توانستیم موازنه قدرت به نفع مذهب را در عالم تغییر بدهیم، این نکتهای است که به نظر من خوانش مسئله را متفاوت میکند. افقی که حضرت آقا مسئله حادثه انقلاب اسلامی و چشمانداز آن را مطرح میکنند، از آن چیزهایی است که ما حتی در سند الگو ایرانی اسلامی پیشرفت هم خبری از آن نیست. نهایتش این است که ما با عالم تعامل میکنیم و سعی میکنیم به حکمیت نهادهای بینالمللی کمک کنیم. وزان این بیانیه با بیانیههای قبلی بسیار متفاوت است.
نکته دیگر، پیام بیستسالگی حضرت آقا در مقایسه با این پیام چهلسالگی است. شما اگر آن پیام را دیده باشید، حضرت آقا تقریباً تحلیل مبسوطی به نسبت کل بیانیه دارند در رابطه بااینکه ما چرا با شاه درگیر شدیم و شاه چقدر نظام خشن و فاسدی بود و چه بلاهایی سر ما آورده بود و چقدر وابستگی ایجاد کرده بود و بعد حضرت امام با چه ظرفیتی شروع کرد و با چه دستفرمانی ماجرا را راهوری
در این بیانیه، حضرت آقا فقط یک مخاطب دارد و آن جوانان است.
کرد. بعد، حضرت آقا تحلیلی ارائه میدهند و میگویند ما دو جریان بعدازانقلاب ایجاد کردیم: یکی بحث ستایشگری و روند ستایش و امید و دستگیری ملت و مستضعفین بود و یکی هم پیدایش جریان کینهتوزی از صهیونیستها از دول استکباری و در حقیقت سرمایهداران غارتگر بینالملل. بعد از آن، نکته مهم بحث توصیههاست. در آن بیانیه، گروههای مختلف مورد توصیه قرارگرفتهاند. حضرت آقا اول جمعی را نسبت به مسئولین و سران سه قوه و نیروهای مسلح میگوید و بعد توصیههایی را به علمای بزرگوار دینی و آگاهان و دانشمندان میکند. سومین خطابشان به جوانان است. چهارمین خطاب و توصیه به عموم ملت عزیز است و پنجمین خطاب، به جناحها و دستهجات و گروههای سیاسی است؛ و جوانان بخشی از این مخاطبین هستند. در مخاطبین وقتی به جوانان میرسد، طنین پیام را که نگاه میکنید، این است که خودتان را آماده کنید. اتفاق بزرگی افتاده است. خودتان را به علم و معرفت و پارسایی و خودسازی مجهز کنید. کشور را بشناسید. تاریخ را بخوانید و آمادهباشید که قرار است اتفاق بزرگی به دست شما انجام بگیرد.
ولی در بیانیه جدید، اصلاً بحث از آماده شدن نیست بلکه بحث از اعلام جهاد نیست؛ یعنی در این بیانیه، حضرت آقا فقط یک مخاطب دارد و آن جوانان است. آگاهان و روشنفکران و عالمان و مسئولین و … هیچیک مورد خطاب ایشان نیستند. وقتی بیانیه را میخوانید، فقط یک نکته دارد و آن جوان انقلابی است و تمام فشار و مسئولیتی را که آقا میخواهد در گام دوم واگذار کند، معطوف به همین بحث جوانان است. در آخر بیانیه هم تمام توصیههایشان به جوانان است.
نکتهای هم در این ماجرا وجود دارد. تحلیل من از این حال و هوای کلی بیانیه این است که حضرت آقا نسبت به وضعیت به نظرشان میرسد که اتفاقی در حال جریان است و جوانان انقلابی با توجه به ظرفیتهای فکری و روحی بالایی که دارند، خواهناخواه، ادامه انقلاب به دوششان خواهد بود. این باعث شده تا چند اتفاق در خود متن بیفتد. یکی اینکه برخلاف تصویری که جریان روشنفکری ما ارائه میدهد و پیک جمعیتی دهه شصت را بهعنوان یک چالش و بحران تلقی میکنند، نظر حضرت آقا در این بیانیه دقیقاً نقطه برعکس است. وقتی ایشان ظرفیتها را توضیح میدهد، همه فشار را بر روی این میگذارد: «نکتهی مهمی که آیندهسازان باید در نظر داشته باشند این است که در کشوری زندگی میکنیم که از نظر ظرفیتهای طبیعی و انسانی کمنظیر است و بسیاری از ظرفیتها با غفلت دستاندرکاران کنونی، بیاستفاده یا کم استفاده مانده است. همتهای بلند و انگیزههای جوان و انقلابی، خواهند توانست آنها را فعّال و در پیشرفت مادّی و معنوی کشور به معنی واقعی جهش ایجاد کنند.»
ایشان جلوتر میخواهد بفرماید این جمعیتی که بین رنج سنی تا زیر ۴۰ سال کشور ماست، بزرگترین ظرفیت ماست و این میتواند پیشران اصلی تحول ما باشد؛ یعنی نگاهی که آقا به مسئله ظرفیت نیروی انسانی دارند، متفاوت با آن مسئله است. دیدن ظرفیت جوانان در بیانیه، جای دیگر هم خودش را نشان داده است و آن این است که حضرت آقا در بیانات قبلی خودشان، وقتی حرکت انقلاب اسلامی را صورتبندی میکنند، بیانشان اینگونه است که ما پنج مرحلهداریم. دو مرحله را پشت سر گذاشتیم و دولت سازی و جامعه سازی و تمدن نوین اسلامی را هنوز پیش روداریم. بعد میفرماید این دو مسیری که ما آمدیم، سادهترین مسیر است و مراحل بعدی سختتر است.
در این بیانیه با دیدن ظرفیتی که اتفاق میافتد، تعبیری که حضرت آقا دارند این است: «امّا راه طی شده فقط قطعهای از مسیر افتخارآمیز بهسوی آرمانهای بلند نظام جمهوری اسلامی است. دنبالهی این مسیر که به گمان زیاد، بهدشواری گذشتهها نیست، باید باهمت و هشیاری و سرعت عمل و ابتکار شما جوانان طی شود»؛ یعنی
جوانان انقلابی با توجه به ظرفیتهای فکری و روحی بالایی که دارند، خواهناخواه، ادامه انقلاب به دوششان خواهد بود.
وقتی ظرفیتها ارتقاء پیداکرده، آنچه را که آقا قبلاً دشوار میدانستند، تلقی الآن آقا این است که راه پیش رو آسانتر است.
آقا پنج مرحله را بیان کرده بودند و قاعدتاً فضا بر این بود که ما گام اول و دوم را در چهل سال آمدیم و برای رسیدن به مراحل دیگر هنوز نیاز به زمان داریم، اما آقا اسم این بیانیه را گام دوم گذاشتند و تعبیر به مرحله دوم فرمودند؛ یعنی ما سه مرحله بعد را قرار است با یک گام طی کنیم. باز ملاحظه آن ظرفیت، آقا را بر آن داشته است که لازم نیست گام دوم و سوم را تفکیکشده طی کنیم و این به سبب آن ظرفیتی است که در جوانان انقلابی دیدهشده است.
- کدامیک از بخشهای این بیانیه، به سازمان روحانیت و حوزههای علمیه، ارتباط مستقیم دارد و لازم است حوزههای علمیه برای تحقق آن تلاش کنند؟
محمدی: برشی که آقا به مخاطبین میزند، برش جوانان است. لذا تمام این بیانیه، متوجه جوانان هم هست و شامل جوانان حوزوی نیز میشود. اینکه ازنظر محتوا، کدام بخش درگیر میشود، به نظر من تمام بخشها درگیر میشود. اصلاً انقلاب اسلامی امکان تبعض ندارد. حضرت آقا در بیانیه نکتهای دارند که بسیار مهم است. مفهوم اراده ملی، پیشران تحول و پیشرفت یک کشور است. موضوع بیانیه همین اراده ملی است و حوزه هم برای هدایت اجتماعی، مهمترین موضوعش اراده ملی است و اراده ملی چیزی است که کمتر در حوزه به آن توجه شده است.
متأسفانه با توجه به تلقی و نگاه فردگرایانه و درنهایت حیثهایی از ارتباطات جمعی پایین را در تصویر داریم، نگاه بهکل جامعه و وحدت عمومی جامعه نداریم، لذا از دستور کار خارج کردیم؛ درحالیکه حوزه باید بداند که رسالتی که متوجه اوست، هدایت اراده عمومی است و این اراده ملی و عمومی، در حقیقت، پیشران تمام تحولات و موضوع کار حوزه علمیه است.
- به نظر حضرتعالی آیا علم فقه در رابطه با این بیانیه میتواند کاری انجام دهد یا خیر؟
محمدی: به نظر من در باب فقه، سه مواجهه و نقطه ارتباط وجود دارد که فقه میتواند در آن مواجههها ورود پیدا کند. یک مواجهه این است که این بیانیه را با تحلیلی تبدیل به طرحهای تحقیقاتی متعدد و متکثر بکنیم اعم از فقهی و غیر فقهی.. حضرت آقا در صفحه اول بیانیه بحث مهمی را مطرح میکنند که منازعه ما با عالم مدرن است و آن، تعبیر ایده یا نظریه نظام انقلابی است. به نظر ایشان، شعارهای انقلاب اسلامی مثل آزادی، اخلاق، معنویت، استقلال، عزت، معنویت، برادری و … فطری هستند و کهنه نمیشوند.
البته هرکسی که شعارهای نزدیک این شعارها را داده است و سعی کرده فطرتها را با خودش همراه کند، بعد از مدتی به تعارضی رسیده است و آن این است که نظمی را رقمزده که این نظم با فطرت انسانها که فطرت آزادی و عزت و کرامت است، در تعارض قرارگرفته است. ایشان مدعی است که نظام اسلامی میتواند مستجمع دو بردار قدرت و بردار نیرو باشد. یکی مسئله جوشش ارادههای انسانی و یکی هم نظم سیاسی اجتماعی است؛ یعنی نظام اسلامی میتواند برای زندگی مردم، ساختاری ارائه بدهد که در تعارض با فطرت آزاد انسانها نباشد. اگر حوزه و فقه نخواهد بر روی این موضوع متمرکز شود، ما چگونه میتوانیم نظریه نظام انقلابی را از دل دین استخراجکنیم.
اصلاً مفهوم نظام سازی، همان نظام انقلابی است که موضوع فقه نظام است. هرکدام از اینها میتوانند زیر نظامهایی داشته باشند مثل فقه نظام سیاسی، فقه نظام اجتماعی، فقه نظام اقتصادی و …؛ اما توجه به این مسئله که ما باید نظامی بسازیم که با فطرت اولیه انسانها سازگار باشد و در حقیقت مستبطن شعارهای اولیه ما باشد نه اینکه در تعارض با آنها قرار گیرد، این مهمترین موضوع است؛ یعنی اگر ما بازاء ما تمدن غرب، قلمداد شود، مهمترین علمی که میتواند در این صحنه حضور پیدا کند، فقاهت است.
به نظر من این مطلب، شاهمهره در موضوعات این بیانیه است، در تمام اینها میتوان این بحثها را انجام دهیم. ایشان بعدازاینکه مقیاس انقلاب اسلامی را توضیح میدهند و مقیاس جهانی بودن آن را مطرح میکنند، هفت مورد را میشمارند که در چهل سال
جمعیتی که بین رنج سنی تا زیر ۴۰ سال کشور ماست، بزرگترین ظرفیت ماست و این میتواند پیشران اصلی تحول ما باشد
گذشته با آن درگیر بودیم. مسئله اهمیت علم و فناوری، مشارکت مردمی، بینش سیاسی، عدالت، معنویت، اخلاق و ایستادگی روزافزون در مقابل مستکبرین. این هفت مورد، زمینههای درگیری ما بوده است و ما توانستیم جلو بیاییم. ایشان در ادامه برای توضیح حال حاضر، هفت زمینه و عرصه که الآن درگیر هستیم را مطرح میکنند. از بین موارد قبلی، دو یا سه مورد آن هنوز چالش جدی در آن داریم. یک مسئله اقتصاد است که به سرفصل هفت تای دوم اضافهشده است و یک هم مسئله سبک زندگی است و سه عنوان هم به خاطر اهمیت تکرار میشود که عبارتاند از: اهمیت علم و فناوری، عدالت و مسئله عزت ملی و مرزبندی با دشمن.
البته فقه برای ورود به این عرصه، دو شرط دارد:
یکی اینکه فقه باید بتواند پدیدهها را باهم منسجم ببیند؛ یعنی مسئله اراده ملی یا مسئله نظام انقلابی، وقتی میخواهد تکثر پیدا کند، فقه در سنت خودش با چنین وضعی مواجه نبوده است که بتواند وحدت کثرات را ملاحظه کند. کثرات را میبیند و بهصورت خودکار آنها را منسجم میدیده است و در فقه فردی هم موفق بوده است ولی در فقه اجتماعی اینگونه نبوده است و لذا گاه دچار تعارضهایی شده است.
- مثل حق الماره که الآن دیگر نمیتوان به آن ملتزم شد. چون ظلم است.
محمدی: این نکته مهمی است. گاهی شأن اجتماعی یک حکم با شأن فردی آن کاملاً متفاوت است. این مثال تقریر یک مسئله در وزان اجتماعی است تا چه برسیم بهنظام. هنوز این مسئله ارتباط با سایر مسائل پیدا نکرده است تا بگوییم نظام سازی صورت گرفته است. مثلاً در بحث حق مالکیت یا حق تألیف یا کپیرایت، برخی بزرگان میگویند اولین نفری که این کار را کرده اشتباه بوده ولی باقی میتوانند آن را منتشر کنند. این حکم در سطح وزان فردی قابل توجیه است اما در وزان وسیعتر، با این حکم، اقتصاد فرهنگ و بهتبع آن فرهنگ یک کشور، از بین میرود و تولید علمی متوقف میشود و این منجر به تسلط کفار بر مسلمین میشود؛ یعنی وقتی این حکم فردی در مقیاس بالاتری لحاظ میشود، یک حکم دیگری پیدا میکند. ما هنوز بهنظام نرسیدیم و مقیاس یک مسئله را بزرگ کردیم. نظام مسائل آنجایی است که مفهوم نظام مالکیت در اقتصاد را باهم ببینیم که میتواند مقابل این جریان بایستد یا خیر؟
مسئله دیگر، مسئله مطالعه تاریخی مسائل است. فرض کنید در همین بیانیه، آقا در بحث عدالت میگویند فکر نکنید ما پیروز نشدهایم ولی انتظار خیلی بیشتر است و راه نرفته زیاد است. چرا بیشتر از این جلو نیامدیم؟ اگر فقه بخواهد حل مسئله کند و ماجرا را راهبری کند، نمیتواند بیخیال توضیح و توصیف وضع به وجود آمده نباشد؛ یعنی مسئله، تاریخ و پیشینه موضوع دارد؛ یعنی اگر نتوانید روند نگاری کنید و اگر نتوانید فرآیند تحققیافته را تحلیل کنید، نمیتوانید آن را بهینه کنید. ما در این قسمت، در بحث فقهی، ضعف داریم؛ یعنی علامه بر اینکه در نظام احکام دچار مشکل هستیم در بخش تحلیل پیشینه موضوع و فرآیند تکون موضوعات، منطق روشنی نداریم.
در فقه فردی اصلاً نیازی به آن نداشتیم. ولی وقتی مفهوم حکم در انقلاب اسلامی به مفهوم برنامه تبدیل میشود، تحولی در عقلانیت فقاهت ما شکل میگیرد. مفهوم حکم غیر از مفهوم برنامه است. برنامه یک امتداد را سرپرستی میکند و فرآیند را کنترل و هدایت میکند و نمیخواهد نقطهای را بزند و این نیاز به تجهیز دارد؛ یعنی اگر فقاهت ما خودش را در این زمینه تجهیز نکند، موفق نمیشود.
آقا یک آسیبی را در این بیانیه مطرح میکنند که متأسفانه حوزه دچار آن است و آن، بیاطلاعی از گذشته خودش است. آقا وقتی میخواهند وارد توضیح گذشته ما بشوند میفرمایند: «عزیزان! نادانستهها را جز با تجربهی خود یا گوش سپردن به تجربهی دیگران نمیتوان دانست. بسیاری ازآنچه را ما دیده و آزمودهایم، نسل شما هنوز نیازموده و ندیده است. ما دیدهایم و شما خواهید دید. دهههای آینده دهههای شما است و شمایید که باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب خود حراست کنید و آن را هرچه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدّن نوین اسلامی
ما سه مرحله بعد را قرار است با یک گام طی کنی
و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنافداه) است، نزدیک کنید. برای برداشتن گامهای استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت و از تجربهها درس گرفت؛ اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغها بهجای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت.» خط اتصال اندوختن و به کار بستن تجربههای گذشتگان، تاریخ است و حوزه میخواهد وارد امر حکمرانی بشود. دویست سال است که این کار را کرده است و اگر عقبه خود را خوانش نکند و نیفزاید، مثل کسی است که دچار فراموشی شده است. شخصی که فراموشی دارد، ممکن است یکدفعه جلوی ماشین برود و یا داخل آتش بپرد. چون تمام تجربه گذشتهاش پاکشده است. اگر مانتوانیم گذشته را به کار بگیریم و فرآوری کنیم، اولاً دچار اشتباهاتی میشویم که علما، در زمان مشروطه گرفتار آن شدند. ما باید تاریخ مشروطه را بخوانیم و از تجربیات آن استفاده کنیم.
ایکاش کسانی که میگفتند ما باید رسایل و مکاسب بخوانیم و باید مثل میرزای نائینی بشویم، رساله تنبیه الامة نائینی را میخواندند. اینها عقبه و تاریخ و هویت ماست. اگر ما این تاریخ را نیاوریم و درس نگیریم، آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت.
- فقه، قبل از انقلاب، عقبه خاصی نداشت. حتی در مشروطه هم اگر نظارت فقها بر قوانین را لحاظ کنیم که ماهیت مشروطه این بود، باز با جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی متفاوت است.
محمدی: اگرچه متفاوت است ولی وقتی انسان قوانین مجلس اول را میبیند، بسیار درسآموز است. هنوز مشروح جلسات مجلس خبرگان خود ما انتشار پیدا نکرده است و اصلاً انگار که میراث حوزه نیست. ما سال ۶۷ یا ۶۸، کنگره بزرگ اقتصاد اسلامی داشتیم که جزء بزرگترین کنگرههای ملی بوده که حوزه در آن حضورداشته است و حالآنکه دست آورد آن معلوم نیست.
سال ۷۴ یکی از بهترین کنگرههای را با موضوع تأثیر زمان و مکان در اجتهاد برگزار کردیم که ۱۵ جلد منشورات دارد و هنوز چاپنشده و هیچکس هم پیگیری نمیکند. درحالیکه همه بزرگان ما در آن کنگره مقاله دارند. مجموعهای که گذشته خودش را سرمایه خودش نمیداند مثل کسی است که دچار فراموشی است. ما گاهی در حوزه دچار فراموشی میشویم. محل بحث من از زمان مشروطه به بعد است. باید تجربه ورود ما به بحث انقلاب، نگاشته شود. چرا نسبت به کتاب فلسفه تاریخ مرحوم مدرس هیچ عکسالعملی صورت نمیگیرد؟ ما اصلاً تجربه مدرس را دوست نداریم و فقط خودش را دوست داریم.
در کتاب رساله مشروطه که همان قانون اساسی مشروطه است و در مجلس اول تصویب شد، یکبندش این است که غیر از کتب ضاله و امور مضر به دین، هر امر دیگری ممیّزی نمیخواهد. فقط این دو امر ممیّزی میخواهد. شیخ فضلالله نوری، همین بند را یکی از ادله حرمت مشروطه میدانست.
حال اگر شما از یک طلبه بپرسید که چرا شیخ فضلالله، این بند را جزء مستندات حرمت میداند؟ این بند، مربوط به آزادی مطبوعات است. مرحوم شیخ فضلالله نوری میفرماید مانع ممیزی شدن در سایر امور، موجب میشود که بسیاری از حرامها حلال و بسیاری از حلالها حرام شمرده شود. چون اگر مطبوعات آزاد باشد، غیبت و تهمت و تجسس و … آزاد میشود. قانونگذاری ادبیاتی دارد. ادبیات آن، حکم نیست بلکه کنترل، یک فرآیند است.
- ممکن است بگوییم که تجربه علمای قبل، به درد زمان فعلی ما نمیخورد. مثلاً الآن آزادی بیان موجب رشد است ولی مثلاً شیخ فضلالله نوری امور منفی آزادی بیان را دیده و حکم به حرمت کرده است. لذا تجربیات آنها به درد ما نمیخورد.
محمدی: هیچ تجربهای تکرارپذیر نیست. تجربه میتواند فرد را گرانبار و پخته کند. هر کس تجربه خودش را دارد؛ اما نکتهاش این است که برخورداری از تجربه دیگران، اشخاص را پخته میکند.
برشی که آقا به مخاطبین میزند، برش جوانان است. لذا تمام این بیانیه، متوجه جوانان هم هست و شامل جوانان حوزوی نیز میشود.
هر نیازی پاسخی دارد. در طول این مسئله آزادی بیان، پاسخهایی دادهشده است و مسئله، صفر نیست. تحریر محل نزاع باید صورت بگیرد و سپس ادله موافقین و مخالفین مطرح شود. خواندن عقبه تاریخی ما، ضروری است. اگر مانتوانیم عقبه خود را خوانش کنیم، به قول مقام معظم رهبری، آینده مورد تهدید ناشناخته قرار خواهد گرفت.
- با توجه به عدم سامان یافتن مباحث فقه حکومتی و فقه نظام، ورود به عرصه تبیین و نظریهپردازی در فقه تمدنی را صحیح میدانید؟
محمدی: من کلاً با تفکیک از بالا و پایین مخالفم. معتقدم بریدن این دو از یکدیگر که از مبانی شروع کنیم و جلو برویم یا از کف جامعه به عقب برگردیم، درست نیست. اساساً فرآیند تولید علم، یک فرآیند متقوم به هر دوتاست. آنکسی میتواند علم را صورتبندی کند که دو بال داشته باشد. یک بال در مبانی و قدرت استحکام و بنیه و ریشهداری و عمیق بودن در بنیانهاست و بال دیگر اینکه باید درکی از عینیت داشته باشد.
عینیت یک چالش واقعی است که باید لمس شود؛ ولی تحلیل آن کار هرکسی نیست. کسی که پخته است، میتواند نیاز را زباندار کند و به آن صورت علمی بدهد. لذا هر دو بال ضروری است. شما هر مؤسسی را که نگاه میکنید مثل مرحوم شهید صدر و حضرت امام، این دو بال را باهم دارد.
مرحوم امام در کشفالاسرار با رضاخان حرف میزند و به او پیشنهاد میدهد که اگر ملیت را میخواهی، با دین درگیر نشو که دین، قوام ملیت ماست. مرحوم امام پای مذاکرات مرحوم مدرس در مجلس مینشیند تا توشه برچیند و به بلوغ سرشار خودش برسد. نکته اینجاست که ما در بحث فقه، ناگزیر از این مواجهه هستیم. ولی آسیب ماجرا این انکارها است؛ یعنی فرض کنید شخصی باید به خط بزند و پاسخگو باشد و کسی هم باید سعی کند همان مسئله را در لایه عمیقتر پردازش کند. برای اینکه دیرتر به پاسخ میرسد و البته وقتی به پاسخ برسد، مطمئناً از پاسخ فعلی و ابتدایی، عمیقتر است. لذا ما نیاز به تحقیقات شبکهای داریم؛ یعنی حوزه بهمثابه یک سازمان علمی باید عمل کند.
باید قدرت ساماندهی و مدیریت تحقیقاتش به نحو شبکهای را داشته باشد؛ یعنی قدرت تکثیر و قدرت انسجام بخش تحقیقاتش را باید در دستگاه عمیقی داشته باشد تا بتواند وحدت و کثرت موضوعاتش را ببیند و بتواند تحقیقات را متعاضد و همافزا کند و بهگونهای در یک قالب قرار بدهد تا هر کس سر جای خودش بنشیند. الآن چون ما چنین چیزی را نداریم، شخصی عمیق فکر میکند و کسانی که در کف میدان هستند را سطحی قلمداد میکند و بر آنها میتازد و آنکسی که کف میدان است، او را در توهم میداند و میگوید ما انقلاب کردیم که کف جامعه را اصلاح کنیم نه اینکه با بنیانها بازی دربیاوریم. دائماً هر طرف، دیگری را میکوبد. این افراطوتفریط لحظهبهلحظه کار ما را بغرنجتر میکند و این هم جزء مسئولیت خود شورای عالی حوزه و مرکز مدیریت است که باید قدرت مدیریت شبکه تحقیقات را داشته باشد. مدیریت شبکه تحقیقات، یک مدیریت متمرکز نیست. نه کاملاً غیرمتمرکز و پراکنده است و نه متمرکز است. خود مدیریت شبکه ادبیاتی دارد و نیاز به نرمافزار و منطقی فائق دارد تا بتواند بقیه را تجمیع کند بهنحویکه وقتی افراد در سامانه شما قرار میگیرند احساس آرامش کنند. تا این اتفاق نیفتد ما نمیتوانیم بهمثابه سازمان علمی عمل کنیم.
سال ۸۹ که حضرت آقا که به قم تشریف آورده بودند در جمع نخبگان، تعریضی به این مطلب داشتند و فرمودند: «نظام اسلامی الآن نمیتواند به نحو حداکثری از حوزه نفع ببرد؛ چون حوزه بهمثابه سازمان علمی عمل نمیکند». اینیکی از چالشهای ماست و ما همین الآن هم باید به خط بزنیم و هم عمیق بیندیشیم. البته در همان به خط زدن هم لازم نیست که ضعیف عمل کنیم بلکه باید ظرفیت الآنمان را منعکس کنیم و البته در توسعه ظرفیت هم باید کار کنیم. اگر مانتوانیم کارهای موازی و متوالیمان را در پژوهش تعریف کنیم و یک سامانه مدیریت کلان داشته باشیم، کلی از انرژیهایمان هرز خواهد رفت ولی اگر بتوانیم به این سامانه برسیم میتوانیم بسیاری از این ظرفیتها را در هم ضرب کنیم و اراده جمعی حوزویها را ناظر به ضرورتهای انقلاب اسلامی بدانیم.