علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
کد مطلب: 451
استاد سید محمّدمهدی میرباقری
رفتارشناسی علما در آئینه حکمت تاریخ
تاریخ انتشار : سه شنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۳۶
 
با یک نگرش فلسفۀ تاریخی و مطالعه تاریخ از یک موضع فرانگرانه می توان دریافت كه مسیر عبور به سمت جمهوری اسلامی ـ که خود سرآغاز نوع دیگری از تاریخ تمدن بشری بوده و در مقابل تمدن غرب به پرسش زمانه تبدیل شده ـ از سلطنت استبدادی به سلطنت مشروطۀ مشروعه و از مشروطۀ مشروعه به جمهوری اسلامی است.
 

جریانی در آغاز نفوذ غرب جدید در دنیای اسلام به وضوح قابل مشاهده است. عده ای بدون آنكه تمدن غرب را به درستی بشناسند، تنها مظاهر تمدنی آن را می بینند و به دنبال انتقال مظاهر آن به جوامع اسلامی و تركیب آن با اخلاق و فرهنگ اسلامی هستند، به تصور آنها از ترکیب این دو، جامعه ای همراه با معنویت، عدالت و رفاه ایجاد می شود.

پس از شکست ایران در جنگ عباس میرزا با روس ها ضرورت انتقال تکنولوژی نظامی مدرن به كشور احساس شد. از آنجا كه تحقق تکنولوژی بدون دانش مربوط به آن، در هیچ جامعه ای ممكن نیست، از این رو انتقال تکنولوژی به تدریج، موجب انتقال لایه های دیگر شد. بنابراین دارالفنون ها و سپس دانشگاه ها به درون كشور منتقل شدند که در حقیقت جریان ترجمۀ عقلانیت غربی و آموزش آن عقلانیت به لایه های اجتماعی جامعه بود.

جریان فوق به این اکتفا نکرد. آنها که طرفداران ورود تجدد به جامعة اسلامی بودند با هدف ایجاد انقلاب عظیم سیاسی و تغییر ساختار اجتماعی به سمت مشروطه حركت كردند. آنها به خوبی درك كردند که تمدن غربی، منحصر در تکنولوژی، محصولات مصرفی و لایه های رویین نیست بلکه مبتنی بر نوع خاصی از ساختارهای سیاسی، تفکر، اندیشه و یک گرایش عمیق اجتماعی است. از این رو تلاش کردند تمام لایه های تمدن غرب را به درون کشور وارد كنند. این امر در دورۀ مشروطه اتفاق می افتد. به عبارت دیگر اساس مشروطه خواهی از نفوذِ جریان غرب در ایران آغاز شده است.

ـ شیوه برخورد تحول خواهان مشروطه خواه با تمدن غرب
در قبال جریانی که در دنیای اسلام نفوذ کرد، سه رویکرد كلی در دنیای اسلام شکل گرفت رویکرد اول مربوط به کسانی بود که تمدن غرب را نپذیرفتند اما به دنبال یک طرح جدید برای جامعۀ اسلامی نیز نبودند. آنها با تمدن غرب برخورد سلبی داشتند و به تدریج در جامعه منزوی شدند. در کنار این جریان، دو جریانِ فعال دیگر وجود داشت. این دو جریان در عرصۀ اجتماعی حضور داشته و در پی تحول و دگرگونی در جامعۀ اسلامی و در دنیای اسلام
جریان اصلاحات در ایران معتقد بود كه مدرنیته یک جهت و حقیقت به هم پیوسته است. به نحوی كه نمی توان سرمایه داری و اقتصاد لیبرالیستی را پذیرفت اما آن را مبتنی بر حکومت دینی محقق كرد؛ به همین دلیل لازمة پذیرش لیبرالیزم اقتصادی پذیرش لیبرالیزم سیاسی است؛ از این رو این جریان به دنبال تغییر قانون اساسی بود.
از جمله در ایران بودند.

یكی از این دو جریان تحول خواه، جریان تحول خواه مذهبی هستند که پیشرفت جامعه را در جهت اسلام دنبال می كنند و تلاش می كنند از مزایای تکامل و پیشرفت اجتماعی در پرتو اسلام استفاده کنند. جریان دوم غیرمذهبی و به تعبیر بهتر جریان تحول خواه سکولار هستند كه هیچ ارتباطی بین تحولات اجتماعی و تعالیم و هدایت انبیای الهی قائل نیستند و رابطه این دو را منقطع می دانند. البته این جریان تحول خواه غیرمذهبی و سکولار، به ویژه از مراحل آغاز شكل گیری، ضرورتاً ضد خدا نیست.

در آغاز شكل گیری این جریان که غرب، سیطرۀ خود را در دنیای اسلام بسط داد، طرفداران تمدن غربی ضد خدا نبودند؛ حتی كسانی که معتقد بودند باید از مغز سر تا نوک پا غربی شد، منكر خدا و انبیا نبودند. حتی شخصی مانند میرزاملكم خان در دوره ای به لحاظ شرایط اجتماعی می گوید تمام اصول ترقی از قرآن اخذ شده است. بیشتر آنها در صدد مبارزه با اسلام نیستند اما رابطۀ حیات اجتماعی بشر را با دین قطع می کنند و معتقدند كه ادیان الهی و اسلام نباید در برنامه ریزی اجتماعی حضور داشته باشند.

این اعتقاد نقطۀ مشترک طیف های مختلف این جریان است؛ در حقیقت تحول خواهان غیر مذهبی دو دسته هستند؛ یک عده ضد خدا هستند و با ادیان مبارزه می کنند و دستۀ دیگر با آنكه ممکن است با ادیان مبارزه نکنند اما در عین حال، در پی ایجاد حکومت دینی نیز نیستند آنها دین را از سیاست جدا می دانند. این دو جریان، دو نوع مواجهه با تمدن غرب داشتند. یکی از این دو جریان مدنیت و تمدن غربی را تقریباً به طور كامل می پذیرد؛ با آنكه می داند جریان تجدد و تمدن غرب دارای لایه های عمیق اجتماعی بوده و در تکنولوژی و محصولات مصرفی منحصر نمی شود و به این نكته واقف است كه جریان تجدد یک عقلانیت و یک ایدئولوژی است . با این وجود جریان تجدد را می پذیرد و معتقد است که باید تمامیت تمدن غرب را در کشور جاری كرد.

نمونۀ این جریان در دورۀ معاصر ایران جریان اصلاحات است. جریان اصلاحات در ایران معتقد بود كه مدرنیته یک جهت و حقیقت به هم پیوسته است. به نحوی كه نمی توان سرمایه داری و اقتصاد لیبرالیستی را پذیرفت اما آن را مبتنی بر حکومت دینی محقق كرد؛ به همین دلیل لازمة پذیرش لیبرالیزم اقتصادی پذیرش لیبرالیزم سیاسی است؛ از این رو این جریان به دنبال تغییر قانون اساسی بود.

تغییری كه هدف آن نه تنها مبارزه با ولایت فقیه بلکه مبارزه با دخالت اسلام در سرنوشت اجتماعی بشر بود. جریان اصلاحات معتقد بود اسلام نباید در سرنوشت اجتماعی و سیاسی مردم دخالت کند؛ آنها دین سیاسی را به ضرر دین می دانستند و تحت عنوان دفاع از دین، چنین ادعایی داشتند. آنها هم با هر الگوی دیگری هم غیر از الگوی ولایت فقیه که در آن از حکومت دینی دفاع می شد مبارزه می کردند؛ چرا كه با دخالت دین در عرصۀ حیات اجتماعی مخالف بودند.

این جریان روشن فکری از آغاز شکل گیری در دنیای اسلام در كشورهایی مانند: ایران، مصر و... به هیچ وجه دخالت دین در حوزۀ حیات اجتماعی و سیاست و به تبع آن دخالت علمای اسلام را نمی پذیرد. آنها از علمای اسلام به عنوان زینت المجالس خود استفاده می كردند بدون آنكه حق تصمیم گیری و دخالت جدی در امور داشته باشند. این جریان از آغاز مشروطه وجود داشته است. طرفداران مشروطه با چنین اعتقادی در مقابل مشروعه خواهان قرار می گرفتند.

مشروطه خواهی در حقیقت نوعی تحول خواهی در مسیر دمکراسی غربی است. طرفداران
انقلاب اسلامی در مقیاس دنیای اسلام با دو مشکل مواجه است؛ یکی مشکل متحجرین یا سلفی ها و وهابی ها و مشکل دیگر روشن فکران سکولار. در دنیای اسلام جریانی که در مقابل انقلاب اسلامی شکل می گیرد جریانی بر محور ترکیه و عربستان است. این دو قطب متحجر و منفعل در دنیای اسلام، مانند دو لبة قیچی دست به دست هم داده اند و قصد دارند انقلاب های اسلامی منطقه را نابود کنند.
مشروطه معتقد بودند دمکراسی غربی باید به تدریج در ایران محقق شود كه اولین مرحله آن مشروط شدن استبداد پادشاهی به مجلس و قانون اساسی است. البته از نظر آنها این مشروطه نباید مشروعه باشد. آنچه در قانون اساسی به عنوان مشروطۀ مشروعه وجود داشت چیزی نبود جز اینکه قوانین عادی کشور باید با فقه و دین و مذهب هماهنگ باشد و اینكه فقها باید بر وضع قوانین عادی نظارت كنند تا این قوانین بر خلاف شرع نباشد.

اما دخالت دین در ساختار کلان و حقوق اساسی و ولایت فقیه مطرح نبود با این وجود مشروطه خواهان با همان حد از دخالت اسلام نیز مخالفت می کردند و مدعی بوند كه هیچ ضرورتی بر تقید ساختارهای اجتماعی به شرع وجود ندارد. اختلاف مشروطه خواهان و مشروعه خواهان در آغاز نفوذ سیاسی غرب در دنیای اسلام، در همین نكته است. خلاصه اینكه این دو جریان، هر دو تحول خواه بودند اما یکی از آنها دگرگونی را به سمت لیبرال دمکراسی و تحقق ایدئولوژی جریان تجدد غربی دنبال می کند و جریان دیگر، این تحول و عبور از شرایط اجتماعی دوران خود را به سمت اسلامیت و حکومت دینی می برد.

ـ شیوه برخورد تحول خواهان مشروعه خواه با تمدن غرب
ادامه این دو جریان در دورۀ نهضت امام (ره) هم دیده می شود. در دورۀ نهضت امام (ره) هم که تحول خواهی اسلامی با محوریت امام (ره) به نقطۀ اوج خود می رسد و یک تئوری جدید توسط ایشان مطرح می شود و ایشان سؤال جدی خود را به پیکرۀ زمانه وارد كرده و زمان را با طرح حکومت دینی و ولایت فقیه منفعل می کنند باز هم جریان غیر مذهبی این ادعا را مطرح می كند كه اسلام نباید در حیات سیاسی بشر دخالت کند؛ این عده با آنكه نماز می خوانند، روزه می گیرند و حتی در دفاع از ایدئولوژی اسلامی کتاب می نویسند، در برابر تصویب اصل ولایت فقیه به شدت موضع گیری می كنند برای مثال می توان به موضع گیری جریان ملی ـ مذهبی و نه جریان جبهۀ ملی در مقابل اصل ولایت فقیه اشاره كرد. این جریان اگرچه مسلمانند اما به دخالت اسلام در حیات سیاسی و اجتماعی بشر معتقد نیستند.

پس از نفوذ جریان تجدد و تمدن جدید غربی ـ که یک تمدن تمامیت خواه بوده و هیچ جایی برای مذهب در عرصۀ حیات اجتماعی تعریف نمی کند ـ در دنیای اسلام و از جمله در کشور ایران، دو جریان تحول خواه شکل گرفت. یکی از این جریان ها قصد دارد شرایط اجتماعی را به نفع تجدد دگرگون کند و تمدنی متناسب با تمدن غربی و به عبارتی مصداقی از آن را در لایه های اجتماعی بازسازی نماید. این جریان حتی اگر لازم بداند در اعتقادات اجتماعی نیز دگرگونی ایجاد می کند.

این جریان در طول دورة اصلاحات در ایران ادعا می کند كه ایجاد توسعه در کشور باید در مسیر مدرنیزاسیون و تغییر قرائت دینی حرکت کند. آنها معتقدند كه جریان تجدد باید با تمام ارکان و ابعاد خود وارد جامعه شود و در جایی که با حقایق اسلام درگیر است، قرائت دینی جامعه باید تغییر یابد. آنها دینداری را به گونه ای سیال معنا می كنند که با تمدن مادی غرب سازگار باشد. حتی فرهنگ مذهبی جامعه را با جریان تجدد هماهنگ کرده و آن را بر محور تجدد تغییر دهند و تئوری منطقی ارائه کنند. برای مثال نظریه قبض و بسط یک نظریۀ منطقی برای دگرگونی فرهنگ مذهب به نفع فرهنگ تجدد است. تجدد و جریان مدرنیته باید به نحو كامل و به همراه لایه های عمیق خود وارد جامعه شود مدرنیته تنها تکنولوژی و عقلانیت نیست؛ بلكه یک تحول عظیم انسانی است كه گاهی از آن به اصول مدرنیته یا همان انسان مداری و افسون زدایی تعبیر می شود. منظور آنها از افسون نیز شامل حقایق قدسی و همۀ اعتقادات مذهبی است. آنها معتقدند اعتقادات اجتماعی باید به گونه ای تغییر كند که بتواند جریان تجدد را تحمل نماید.

در نقطۀ مقابل، جریان
همۀ گشایش هایی که برای بشریت رخ می دهد نتیجة تحولات عظیمی است که از اعماق وجود انسان های بزرگی همچون حضرت امام (ره) می گذرد. سوزِ سحر آنهاست که بیداری روز بشریت را شکل می دهد. سوزِ سحر امام (ره) بود که میلیون ها انسان را به عرصۀ فعالیت های اجتماعی به نفع اسلام می کشید.
تحول خواه دیگری وجود دارد كه برای تحول تلاش و برنامه ریزی می کند اما هرگز حاضر به عبور از اسلام نیست. این جریان تلاش می كند جامعه را در بستر اسلام از وضعیت حال به یک وضعیت مطلوب تر عبور دهد.

این دو جریان فعال در دنیای اسلام و به ویژه در ایران، از آغاز شكل گیری تمدن غرب ایجاد شده است. محور جریان دوم عمدتاً روحانیت بصیر شیعه بوده است. هر یك از این دو جریان در شکل عینی خود، با استبداد و با سلطنت استبدادی مخالف هستند. هر دو با هدف دگرگونی جامعه، تلاش می كنند از سلطنت عبور کنند. البته با این تفاوت كه یکی از این دو جریان قصد دارد از سلطنت به سمت مدل های برآمده از دستگاه تجدد یا به سمت سوسیالیزم و کمونیزم و یا به سمت مدل سرمایه داری لیبرال دمکراسی حركت كند؛ به عبارت دیگر یا از طریق نهضت های کمونیستی در پی محو سلطنت و ایجاد یک نظام کمونیستی هستند، و یا مانند جبهة ملی به دنبال محو سلطنت و برپایی یک نظام جمهوری دمکراتیک غربی هستند.

بی شک جریانی مانند جبهة ملی در تحول خواهی خود، هرگز توجهی به اسلام اجتماعی نمی كند و قصد ندارد اسلام را در حیات اجتماعی محقق كند؛ هر چند كه بعضی از آنها مذهبی بوده و نماز و روزه به جا می آورند و حتی وجوهات مالی خود را نیز پرداخت می كنند. اما در عرصة حیات اجتماعی به صراحت با دخالت اسلام، روحانیت و علمای دینی مقابله می کنند.

جریان ملی مذهبی ها در انقلاب اسلامی نیز همین خصوصیات را دارند. هنگامی که امام (ره) در مقابل تمدن غرب می ایستد و سخن از تمدنی متفاوت به میان می آورد و اسلام را در قانون اساسی و به عبارتی در ساختار کلان قدرت جامعه و در نظم کلان اجتماعی وارد می كند و اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی می گنجاند، جریان ملی مذهبی از ایشان جدا می شود. لذا این دو در تقابل با یكدیگرند. هر دو جریان در صدد درك غرب هستند اما یکی در مقابل غرب تابع و منفعل است و غرب را به عنوان یک ایدئولوژی می پذیرد و دیگری آن را باطل می داند. هر دو می خواهند از سلطنت عبور کنند اما یکی از استبداد به سمت مشروطۀ مشروعه و از مشروطۀ مشروعه، به سمت جمهوری اسلامی حرکت می کند. و دیگری از استبداد به سوی مشروطه و از مشروطه به سمت جمهوری دمکراتیک قدم برمی دارد.

اختلاف آنها با امام (ره) نیز این بود كه امام (ره) فرمودند: جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد و آنها می گفتند: یک كلمة دمکراتیک هم به آن اضافه شود. امام می فرمود: آقا اگر اسلام واجد دمکراسی است که نیازی نیست و اگر دمکراسی با اسلام مخالف است ما آن را نمی پذیریم. طرح آنها جمهوری دمکراتیک بود نه دمکراتیک اسلامی. این عده حتی اهل نماز شب بودند. معنای حرف آنها این نبود که مسلمان نیستند. با این حال اسلام اجتماعی را قبول نداشتند و درکشان از اسلام غلط بود.

این دو جریان موجود در دنیای اسلام، علاوه بر اینكه هر دو تحول خواه و احیاناً هر دو اهل نماز و روزه و عمل به رساله عملیه بودند اما دو نگرش متفاوت به تحولات اجتماعی داشتند و متفاوت عمل می كردند.

ـ موضع گیری صحیح علما در عبور از سلطنت به مشروطه مشروعه
با یک نگرش فلسفۀ تاریخی و مطالعه تاریخ از یک موضع فرانگرانه می توان دریافت كه مسیر عبور به سمت جمهوری اسلامی ـ که خود سرآغاز نوع دیگری از تاریخ تمدن بشری بوده و
نهضت امام (ره) که نقطۀ به ثمر رسیدن تلاش های عظیم عالمان شیعه است، یک شبه به نتیجه نرسیده است. این نهضت حاصل بیداری تاریخی و حرکت مستقیم در مسیر اسلام در طول تاریخ بوده است. حركتی که جامعۀ مؤمنین و موحدین و دوستان اهل بیت (ع) بر محور عالمان بصیر دینی در طول تاریخ ایجاد كرده اند.
در مقابل تمدن غرب به پرسش زمانه تبدیل شده ـ از سلطنت استبدادی به سلطنت مشروطۀ مشروعه و از مشروطۀ مشروعه به جمهوری اسلامی است.

به نظر می رسد اگر علمای بزرگ شیعه در مسیر این حرکت دچار اشتباه می شدند و به دنبال جریان سکولاری مانند ملی مذهبی ـ حتی آنهایی که نماز شب خوان بودند اما فقط به مشروطه و جمهوری اعتقاد داشتند. نه مشروطۀ مشروعه و جمهوری اسلامی ـ حركت می كردند و در نتیجه جریان سكولار در مقابل سلطنت به پیروزی می رسید، بی شك گذار به سمت جمهوری اسلامی، بسیار دشوار می شد. در این صورت ممكن نبود امام (ره) بتوانند این نهضت را با این کیفیت پیش ببرند.

بر اساس یک نگاه فرانگرانه باید از سلطنت استبدادی به سمت مشروطۀ مشروعه و سپس به سمت جمهوری اسلامی عبور كرد. نه به سمت مشروطه. چرا كه مشروطه حتی دخالت اسلام در قوانین عادی را نمی پذیرد. در صورت تحقق مشروطه چگونه می توان اسلام را در ساختارهای کلان جامعه دخیل كرد؟ قوانین مدنی حقوق جزایی و کیفری ایران، پس از مشروطه بر اساس فقه نوشته شده است متأثر از مشروطۀ مشروعه خواهان و روشن گری های امثال مرحوم شیخ شهید فضل الله نوری است؛ در غیر این صورت به هیچ وجه قوانین ایران بر اساس اسلام نوشته نمی شد و همانگونه که ساختار آن از حقوق فرانسه اخذ شد، محتوای آن نیز از حقوق فرانسه گرفته می شد. در ادامه نیز یكی از این دو جریان به سمت جمهوری غربی و یا نظام سوسیالیستی کمونیستی حركت می كرد و دیگری به سمت جمهوری اسلامی.

بی شک بر مبنای یک نگاه كلان و با تحلیلی فلسفة تاریخی، این نتیجه قطعی است كه عالمان بصیر هرگز نباید دنباله رو روشن فکران سکولار باشند؛ به عبارت دیگر نباید برای عبور از سلطنت در دام سكولاریسم افتاد. امروزه در مدل كلان بیداری اسلامی که در جهان ایجاد شده، دو مشكل وجود دارد؛ به عبارت دیگر انقلاب اسلامی در مقیاس دنیای اسلام با دو مشکل مواجه است؛ یکی مشکل متحجرین یا سلفی ها و وهابی ها و مشکل دیگر روشن فکران سکولار. در دنیای اسلام جریانی که در مقابل انقلاب اسلامی شکل می گیرد جریانی بر محور ترکیه و عربستان است. این دو قطب متحجر و منفعل در دنیای اسلام، مانند دو لبة قیچی دست به دست هم داده اند و قصد دارند انقلاب های اسلامی منطقه را نابود کنند.

عربستان تلاش می كند انقلاب های منطقه را در هاضمۀ سلفی گری منحل كند و تركیه قصد دارد این جنبش ها را در هاضمۀ غرب خنثی نماید. این دو جریان كه با تمام وجود پای هدف خود ایستاده اند. بسیار خطرناک هستند. اگر این دو جریان قدرت را در دست گیرند پیشرفت اسلام قرن ها به تأخیر می افتد. اگر دنیای اسلام تحت لوای سکولاریست های به ظاهر مسلمان حرکت کند و یک نظام غربی را بر پا كند، سرنوشت نهضت های اسلامی، سرنوشت بدی خواهد بود. به عبارتی مصداق از چاله درآمدن و به چاه افتادن است.

ـ عدم حمایت از ملی گراها توسط علمای برجسته
اگر در در زمان مصدق جبهة ملی پیروز می شد، بی تردید حركت به سوی حکومت دینی بسیار دشوارتر می بود؛ عبور از جریان مصدق، نسبت به عبور از جریان سلطنت بسیار سخت تر بود. امام (رضوان الله علیه) بعد از انقلاب اسلامی به سرعت از جبهه ملی عبور کردند. طولی نکشید كه امام (ره) از نهضت آزادی نیز كه جریانی مذهبی و برآمده از جبهه ملی بود، عبور كردند. آنها در پی یک تعامل مثبت و منفعل در مقابل
با یک نگرش فلسفۀ تاریخی و مطالعه تاریخ از یک موضع فرانگرانه می توان دریافت كه مسیر عبور به سمت جمهوری اسلامی ـ که خود سرآغاز نوع دیگری از تاریخ تمدن بشری بوده و در مقابل تمدن غرب به پرسش زمانه تبدیل شده ـ از سلطنت استبدادی به سلطنت مشروطۀ مشروعه و از مشروطۀ مشروعه به جمهوری اسلامی است.
تمدن غرب بودند. به همین دلیل امام (ره) آنها را تحمل نمی کرد.

علمای بزرگی مانند آیت الله العظمی سید نورالدین شیرازی در دوران تاریخی خود، به همین دلیل در مقابل جریان ملی گرایی ایستادند. امثال ایشان هرگز با دفاع از کشور و اصول اساسی کشور مخالف نبودند. اما به این امر واقف بودند که حرکت باید به سمت افق عصر ظهور باشد. از نظر فلسفۀ تاریخ و برخلاف كسانی که با صفویه مقابله می کنند و دم از تشیع صفوی و علوی می زنند، شکل گیری حکومت و پادشاهی شیعی یکی از مراحل عبور حیات اجتماعی به سمت عصر ظهور بوده است. البته این سلطنت باید به تدریج به مشروطه مشروعه و سپس به حکومت دینی تبدیل شود سپس از جمهوری اسلامی به سمت عصر ظهور حركت كند.

جبهة ملی گرا حتی ملی مذهبی ها قبل و بعد از انقلاب، به این مسیر معتقد نبودند. امروز مواقف و مواضع آنها کاملاً واضح است. شخصیت های بزرگواری مانند مرحوم آیت الله العظمی نورالدین شیرازی که زیر چتر مبارزات آن جریان نمی رفتند، در مقاطعی از تاریخ به هیچ وجه حاضر نبودند از آنها حمایت کنند و بلکه با آنها مقابله می کردند؛ ایشان بیش از ملی مذهبی ها با کمونیست ها و حزب توده مقابله می كردند. شیراز یکی از پایگاه های حزب توده در ایران بود. حزب توده ادعای مبارزه با سلطنت داشت اما سوال این بود كه به دنبال چه بودند و چه چیزی را جایگزین می كردند. یک عالم بصیر دینی نه تنها هرگز با آنها همراه نمی شود و از آنها حمایت نمی کرد بلكه با آنها مقابله نیز می کند. نکتۀ بسیار مهمی كه باید مورد توجه باشد این است كه علمای دینی هم زمان که باید با استبداد و سلطنت و خودکامگی پادشاه مقابله می کردند، باید با جریان دمکراسی به مفهوم غربی آن و یا سوسیالیسم و کمونیسم به مفهوم غربی آن نیز مبارزه می کردند كه البته این کار را کرده و این مأموریت را به خوبی انجام داده اند.

در یک مقیاس بزرگ تری همۀ گشایش هایی که برای بشریت رخ می دهد نتیجة تحولات عظیمی است که از اعماق وجود انسان های بزرگی همچون حضرت امام (ره) می گذرد. سوزِ سحر آنهاست که بیداری روز بشریت را شکل می دهد. سوزِ سحر امام (ره) بود که میلیون ها انسان را به عرصۀ فعالیت های اجتماعی به نفع اسلام می کشید.

آن حقیقت قدسی که در ساحت امام (ره) اتفاق افتاده و از آستان امام (ره) در دنیا، تجلی و تنزل پیدا می کرد، بارقه ای از حقیقت وجود مقدس امام زمان (ع) بود و همان منشأ این دینداری و تحول شد. این حقیقت را نمی توان به راحتی شناخت. فرموده اند مؤمن توصیف کردنی نیست. اما با دقت در مسیر حركت آنها می توان فهمید كه این عالمان بزرگ همه به دنبال ایجاد تحول و دگرگونی در جامعه به سمت عصر ظهور بودند. مقتضای زمانۀ خود را می فهمیدند و به این امر واقف بودند كه چگونه باید این تحول را ایجاد، رهبری و مدیریت کرد که منحرف نشود و دشمن نتواند آن را مصادره کند. آنها همزمان به این نكته توجه داشتندکه برای به سرانجام رسیدن این تحولات، باید طبق حقیقت اسلام، شریعت اسلام و مکتب اهل بیت (ع) قدم برداشت. این سه خط سیر به عنوان سه سیاست اساسی این عالمان بزرگ قابل مشاهده است.

نهضت امام (ره) که نقطۀ به ثمر رسیدن تلاش های عظیم عالمان شیعه است، یک شبه به نتیجه نرسیده است. این نهضت حاصل بیداری تاریخی و حرکت مستقیم در مسیر اسلام در طول تاریخ بوده است. حركتی که جامعۀ مؤمنین و موحدین و دوستان اهل بیت (ع) بر محور عالمان بصیر دینی در طول تاریخ ایجاد كرده اند.
Share/Save/Bookmark