علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 628
۱
در گفتگو با حجت‌الاسلام والمسلمین حسینیان؛
حضور در نظام کارشناسی حکومتی، مهمترین رسالت امروز حوزه علمیه
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۰۱
 
الآن حوزه حرف اول را در جامعه ما نمي‌زند در حالي که انقلاب ما انقلاب ديني و اسلامي است و متکفل دين و اسلام بايد حوزه باشد. الآن روحانیتی که در سطح کارشناسي وارد دولت و حاکميت شده اند و خطا کرده‌اند، مگر اينها مسلمان نبوده‌اند، چطور مي‌شود این افراد وقتی در جريان‌هاي کارشناسي وارد می‌شوند، کارشناس ها کاملاً فضای ذهني آنها را مي برند؟
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، پس از شروع به کار سال تحصیلی جدید در حوزه های علمیه و به منظور تببین رسالت حوزه و روحانیت، به گفتگو با حجت الاسلام والمسلمين محمدجعفر حسينيان (عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم و استاد حوزه و دانشگاه) پرداختیم.

در ادامه متن کامل گفتگوی پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم با حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسینیان، از مقابل دیدگان شما می گذرد.
***


با توجه به شروع سال تحصيلي حوزه خدمت شما رسيديم راجع به رسالت حوزه و آنچه که خصوصاً با توجه به فضاي و عقبه اي که خود حوزه علميه دارد. بيش از هزار سال از عمر حوزه علمیه مي گذرد، خدمت شما رسیدیم تا نسبت به رسالتي که حوزه هاي علميه مي توانند داشته باشند بپردازیم.


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين . با تشکر از حضرتعالي و دوستان که اين شرايط را مهيا کرديد که نکته هايي در اين رابطه مطرح بشود ؛ بحث رسالت حوزه از مباحث بسيار دقيق و عميق و در عين حال داراي قلمرو وسيعي است که ما رسالت را براي حوزه چه چيزي مي دانيم؛ حوزة ما چگونه به کمال خودش نزديک مي شود؛ چه فرايندي براي تکامل حوزه قائل هستيم؛ بعد از تبيين اين کمال و هدف غايي که براي حوزه ذکر مي کنيم، دقت کنیم که حوزه تا کنون چه مراحلي را براي دستيابي به اين کمال پشت سر گذاشته است و مراحلي که در انتظار آن هست چه مراحلي است؛در حقيقت يک نگاهي فرآيندي داشته باشيم به وظايفي که حوزه بايستي به دوش داشته باشد.


رسالت و وظيفة حوزه را در سطوح مختلف مي شود مطرح کرد؛ رسالت اصلي حوزه مسئلة همان مطلبي که اشاره فرموديد؛ حجيّت بخشيدن به افعال عباد و فعل جامعه در سطوح مختلف «خُرد، توسعه، کلان» است.


وقتي ما حجيّت را مطرح مي کنيم؛ به اين معنا است که هر فعلي را که مي خواهيم انجام بدهيم بايد مستند به مطلوبيّت هايي باشد که از ناحية اعتقاد و ارزش هاي ديني، براي ما ديکته مي شود؛ ارتباط بين تمامي افعال با دستورالعمل هايي که شارع مقدس بيان کرده اند، اين ارتباط بايستي هم از نظر اَسناد و هم از نظر نحوة استناد که چگونه ما اين را مستند مي کنيم و چگونه مي توانيم به برداشت هاي صحيح از شارع مقدس برسيم در انجام تکاليف خود، و هم نسبت به نتايج استنباط و نتايج استناد که احکام و تفقه ما يعني قواعد اَسنادي، قواعد اِسنادي ما، همة اينها بايستي در قسمت اول مطرح بشود که اصلاً نفس حجيّت رسالت اصلي حوزة است که در طول تاريخ شکل گرفته است.
بعد از اينکه ما اثبات کرديم در مباحث اعتقادي خود، بايستي تبعيّت از خداي متعال داشته باشيم، طريق تبعيّت نیز پيامبر گرامي اسلام و آورده هاي اين پيامبر عظيم الشأن و به تبع آن امامان عزيز و بزرگوار ماست، تا وقتي که در دنيا هستيم بايستي فعل ما حتماً به حجيّت برسد، حجيّت فعل ما به معناي اين است که گونه اي اين را ارتباط بدهيم با منابعي که در دسترس داريم تا بتوانيم بگوييم اعمال ما بر طبق «ما انز الله» بوده است.



- ضرورت ارتباط قاعده مند با «ما انزل الله»

کيفيت ارتباط ما با «ما انزل الله» قطعاً بايستي کيفيت ارتباط قاعده مند باشد. نمي تواند ارتباط ما شخصي، ذوقي، سليقه اي و با قرائت هاي متفاوت باشد؛ ما نفي مي کنيم قرائت هاي متعدد را از دين به دليل اينکه مي خواهيم وحدت در برداشت داشته باشيم، به همين دليل مي خواهيم وحدت در عملکرد داشته باشيم و به همين دليل مي خواهيم جامعه متشتت نشود، به همين دليل باید ما دنبال راهکارها و ابزارهاي نرم افزاري و منطقي باشيم. براي اينکه بتوانيم کيفيت ارتباط خود را با آنچه که خداي متعال فرموده «ما انزل الله» حفظ کنيم و ارتباط منطقي و قابل تفاهم هم باشد.



- فهم از فرهنگِ شارع، ابزاری مهم در منطق علم اصول

لذا اينجا منطقي به نام منطق علم اصول شکل مي گيرد، خود علم اصول در حقيقت منطق دستيابي به کلام شارع و نحوة استنباط ما را از کلام شارع بيان مي کند، که ما هم در اصل صدور حکم بايستي دقت داشته باشيم و هم در نحوة برداشت از الفاظ، کلمات و ادبيات شارع بتوانيم نکته هايي داشته باشيم و استفاده بکنيم، برداشتمان بايد برداشت منطقي باشد و هم در شأن نزول اين کلماتي که بيان شده است يعني در ارتباط با سيره ها (سيره هاي علمي و فرهنگ شارع) در حقيقت يکي از ابزارهايي است که به ما کمک مي کند در فهم واقعي تر خطاب شارع، اگر ما به فرهنگ شارع دستيابي پيدا بکنيم آن موقع از دريچة فرهنگ شارع مي توانيم به فهم خطابات نزديک بشويم و الا به فرهنگ ارتباط پيدا نکنيم و فرهنگ شارع را نفهميم سبب می شود که از زاوية فرهنگ هاي متفاوت فلسفي، عرفاني و علمي، نحوة برداشت از کلام شارع بسيار متفاوت می شود، از خطابات شارع می توان برداشت کاملاً حسي داشت و مي شود از کلمات شارع يک برداشت کاملاً انزوايي داشت و عرفان به اصطلاح غير مصطلح را داشت و عرفان صوفي گري داشت. براي از بين بردان اين اختلاف قرائت ها در فهم خطابات شارع ما حتماً بايستي به فرهنگ شارع نزديک بشويم. فرهنگ در حقيقت چيزي نيست که در نفس خطابات از خود خطاب بتوانيم استفادة استنباطي بکنيم بلکه بر اثر ممارست هم خطابات و هم سيرة عملي اهل بيت - عليهم السلام- و سيرة عملي که علماء در طول تاريخ داشته اند مي توانيم استفاده بکنيم به عنوان يک شاخص براي برداشت صحيح از خطابات. اين بحث حجيّت است.


ظاهرا به مبحث فرهنگ شارع کمتر پرداخته شده با این که در بیان شما بسیار مهم است.


بله، فرهنگ در حقيقت آن پارادايم در حاکم بر خطابات است، آن پارادايم بايستي بتوانيم .... حالا کلمة پاردايم را هم عرض مي کنيم باز يک استفادة نابجا هست از ادبيات مرسوم مي خواهيم بگوييم محيط علمي و حاکم، خود آن محيط در حقيقت يک نوع باور را به انسان ميدهد که اين محيط اگر محيط ولايي باشد و محيط خدايي باشد تا محيط غير خدايي باشت برداشت از خطابات کاملاً متفاوت است.


يعني ما تفکرمان را بايد ببريم در آن محيط تا به آن فهم برسيم.


احسنت! يعني شما اول بايد نسبت به خود آن محيط بتواند فهم پيدا بکنيد...


و الا يک آدم لائيک هم از صحبت هاي حضرت امير يک برداشتي داشته است.


بله، کما اينکه برداشت هایی داشته اند، خاطرم هست اوايل انقلاب رواياتي که از اميرالمؤمنين مي آورند کوخ نشيني که در مقابل کاخ نشيني روايت در اين رابطه بسيار دارند؛ هيچ کاخي به پا نشد مگر اينکه مثلاً کوخي ويران شد، خود اين روايت في نفسه بسيار دقيق و متقن امّا اگر در فرهنگ اميرالمؤمنين و اهل بيت - عليهم السلام- بکار بگيريم يک برداشت خاصي مي شود، در حالي که مارکسيستها اين را به کار مي گرفتند در مبارزة با اصل مالکيت اقتصادي.


حالا اين بحث در حجيّت بود که گفتيم رسالت اصلي حوزة ما حجيّت است، حجيت يعني ارتباط بين فعل ما با خطابات شارع در همه زمانها و مکانها. معناي مفهوم عرفي و سادة حجيت هست، موضوعاً حجيت ما هست، حالا اگر بياييم سراغ موضوعات حجيّت؛ يعني قلمرو حجيّت چيست، قلمرو حجيّت دامنة وسيعي دارد، آيا قلمرو آن صرفاً افعال فردي انسانها هست، در افعال فردي هم آيا قلمرو حجيّت صرفاً افعال تکليفي است که به لحاظ تأمين از عقاب، فقيه بيايد يک حکم را بيان بکند براي اينکه مکلفين را از عقاب الهي تأمين بدهد، يا اينکه قلمرو حجيّت صرفاً افعال تکليفي نيست بلکه افعال توصيفي هم هست، افعال ارزشي هم هست، ما يک دسته احکام توصيفي بايستي داشته باشيم، در توصيفات خود نسبت به موضوعات بايستي نگاه ديني حاکم بشود، به تعبير ديگر از دريچة «ما انزل الله» اگر بخواهيم نگاه به حقيقت عالم بکنيم چگونه توصيف مي کنيم.


يعني تا فلسفه و مباحث عمیق توصیفی اثر گذار است.


حتي دامنه فلسفي را هم تحت پوشش خودش قرار مي دهد، يعني براساس اين مي شود يک فلسفة جديدي را تأسيس کرد.


يعني کلام حاکم مي شود به فلسفه، نه فلسفه بيايد اثر جدی در تحول کلام داشته باشد.


به تعبيري يک نگاه کلام نگرانه يا يک جور ديگر عرض کنم؛ مثلاً ما حکمت را با تفاوت هايي که با فلسفه دارد حکمت را اصل قرار بدهيم و بعد بگوييم که کلام چه معنا پيدا مي کند و بعد بگوييم فرضاً اخلاق چه جايگاهي دارد و بعد تحت پوشش اين بگوييم ـ مثلاً ـ احکام تکليفي توصيفي ارزشي چه جايگاهي پيدا مي کند. حالا روي مدل آن مي شود بحث کرد، امّا تفاوت نگاه ما در توصيفات عالم هم بايستي الهي بشود و آن چه را که الآن در توصيفات علمي مطرح مي شود توصيفات حسي که فقط حس را ملاک قرار مي دهند در فهم، و حالا ديگر انسان را، احساسات، تعلقات، اعتقادات و روحيات و افکار و انديشه هاي انسان ـ اينها بُعدي از وجود انسان هستند، ساحتهايي هستند که در انسان حضور دارند ـ اين قسمتها ديگر در آن تکاليف اگر معنا نشوند و رابطة آن را ما نبينيم در حقيقت توصيفات ما بسيار محدود مي شود، اما اگر دامنة توصيفات را بياوريم در همة شناخت شناسي ها و حتي در مباني شناخت هم ببريم؛ در فلسفه و عرفان ببريم آن موقع اين مسئله به عنوان يک مسئلة جدي و اصلي که آيا واقعاً نگاههاي ما بايستي به عالم نگاه از دريچة «ما انزل الله» باشد، و در حقيقت اينجا «ما انزل الله» حضور ندارد و اينجا عقلِ کاشفِ ـ مثلاً ـ مستقل عقل خود بنياد استقلالي مي تواند بيايد عالم را بشناسد و بعد هم ادعا کنيم که آنچه را که عقل با کاشفيّت خودش درک مي کند همان چيزي است که «ما انز الله» بايد کرد، اين نکتة دوم .


ارزشي چه؟


بله، ارزشي هم معلوم است، وقتي شما وزن به اشياء مي دهيد، وزن اشياء هم از زاوية «ما انزل الله» بايستي برايتان تمام بشود يا اينکه وزن اشياء ديگر ربطي به «ما انز الله» ندارد و اشياء خودشان يک وزن مستقلي دارند، وزن اشياء منظور همان ارزش گذاري که انسان نسبت به اشياء دارد که نتيجة آن شکل گيري خلق انسان است، اولويّت ها چگونه تعريف مي شود، چه چيز بالاتر است و چه چيز پايين تر است، چه چيز ارزش شمارة يک است و چه چيز ارزش شمارة دو است، اين به لحاظ ...


این ارزش برای مفاهیم نیز توزینی ایجاد می کند؟


کلية حالات و کلية ارتباطاتي که شما با عالم خارج داريد، همه مشمول اين قاعده مي شود که نحوة موضع گيري شما را مشخص مي کند، يعني اگر شما از اشياء برايتان وزن دو شکل، مساوي باشد، معنايش اين است که انتخاب اين دو تا براي شما يکي است، اما همين که در انتخاب يک اولويت گذاري مي کنيد به لحاظ¬هاي مختلف به اين شکل وزن داده ايد، حالا اين نحوة انتخاب شما در حقيقت اولويت گذاري در تصميمات شما هست از کجا منشأ مي گيرد، همين اخلاق شما حضور در اين تصميم گيري يا تصميم گذاري دارد يا خير، اخلاق شما اگر بخواهد در تصميم گيري هايتان تأثير داشته باشد، خود اخلاق آيا يک تعريفي از وزن اشياء در خودش دارد يا خير، نه تعريف نظري بلکه تعريف وزني، يعني جايگاهي براي تک تک اشياء درست کرده است؛ به عنوان مثال شما اگر گرايش به دنيا داشته باشيد آن موقع در تمامي تصميم گيريها به عنوان يک گرايش عمل مي کند، حتي در ناخودآگاه انسان به سمت تصميماتي مي رود که اولويت نسبت به دنيا را بتواند رعايت بکند، سهم خودش را بتواند از اين موضوع بدست بياورد، دنبال منافع شخصي خودش هست، دنبال اين است که لذتها را اسقاء بکند، دنبال خواستنهاي نفساني خودش مي گردد. امّا اگر يک اخلاق ديگر داشته باشيد؛ اخلاقي که چه بسا دنيا را هم بتوانيد کنار بگذاريد امّا نسبت به جايگاه هاي و مناسب اجتماعي نمي توانيد عبور کنيد، اين را ديگر مصداقي از دنيا نمي دانيد، اين حضور دارد در تصميم گيري. بنابراين هم دسته احکامي درست مي کند که احکام ارزشي شما ست، اين بخشي از قلمرو است، يک بخش ديگر از قلمرو اين است که افعالي که شما انجام مي دهيد صرف افعال خودتان نيست بلکه افعال ديگران هم هست، افعال بنده و شما و همسايه ها و محيط و جامعه هست، اينها را ما تحت عنوان افعال اجتماعي مي آوريم، افعال اجتماعي بايستي مد نظر قرار بگيرد در قلمرو فعل، بايد بتوانيد نسبت فعل خودتان با فعل جامعه در نظر بگيريد و بعد حکم بدهيد.


که در فضای اجتماعی نیز به همان ترتیب «تکليفي، توصيفي و ارزشي» دارد؟


بله، جامعه چه مصالح و مفاسدي دارد؛ فعل شما حتماً تأثير مي گذارد در جامعه، تأثير آن را بايستي ببينيد ، شما دنبال تکليف خودتان هستيد، تکليف من اين است که الآن نماز بخوانم و آيا اين تکليف نماز خواندن مطرح است يا اينکه تکليف نماز خواندن در ارتباط با تکاليف ديگري است، در حين نماز اگر ـ مثلاً ـ فرزند خودتان و يا ديگري حتي و يا حتي فرزند کافري و يا حتي موجود زنده اي هم افتاده باشد در آب و در حال غرق شدن هست شما تکليف ديگري پيدا مي کنيد. تکليف شما عوض مي شود، چون تکليف شما متقوم به تکاليف ديگران است، فعل شما در جامعه به فعل ديگران پيوند مي خورد، ما داريم قلمرو حجيّت را مي گوييم، بنابراين قلمرو حجيّت در افعال فردي منحصر نمي شود، من فقط خودم باشم و خودم ولو اينکه نسبت به اخلاقيات خودم هم حضور داشته باشم و آنها را بتوانم ارزش گذاري بکنم و يک نظام اخلاقي درست ارائه کنم. ولو اينکه بتوانم افکار خود را جهت بدهم و شکل بدهم و درست بيان کنم، اعتقادات ذهني هم درست باشد و افعال خودم را هم مواظب باشم که اندازه يک مو خطايي نداشته باشد، اما ارتباط خود را با ديگران کاملاً قطع بکنم، آيا اين در دامنة حجِيت قرار مي گيرد؟ قلمرو حجيّت مي آيد فقط فعل شما را پوشش مي دهد يا از فعل شما عبور مي کند و ورود در افعال ديگران هم دارد، يک دسته افعال در جامعه وجود دارد که شما نسبت به آنها بايستي ارتباط خودت را مشخص بکنيد.


اين هم يک بخش از قلمرو؛ يک بخش ديگر از قلمرو هست که در حقيقت افعال حکومت هست، يعني فعل حاکميّت، اينها يا بايستي به حجيت شرعي برسد يا نبايد برسد.


زير مجموعه افعال اجتماعي نيست؟


افعال اجتماعي در حقيقت يعني ارتباطي که ما با هم داريم، مثل امر به معروف و نهي از منکر و ساير اجتماعاتي که با هم مي توانيم برقرار کنيم، مثل توصيه به نماز جماعت و توصيه به نمازهاي اعياد و فعاليتهاي اجتماعي که البته آقايان هم قبول دارد اين را به عنوان يک دسته افعال اجتماعي. اما به عنوان يک امري که در حقيقت در نفس تکليف بايستي حضور آن را ببينيم، چون مي خواهيم حجيت را برقرار کنيم و حوزه متکفل اين حجيت است بايستي بتوانيم حجيت تک تک ارتباط افعال خود را با ساير افعال ببينيم، فقط در محدوده اين موضوعات خلاصه نمي شود مثل موضوع امر به معروف و نهي از منکر و موضوع اجتماعاتي که در جامعه داريم، فعل حکومت چطور؟




- احکام حکومتی به همراهِ موضوع شناسی از مهمترین وظایف حوزه علمیه

فعل حکومت آيا از قبيل افعالي است که واقعاً بايستي حجيت آن تمام بشود؟! يک فعل کارشناسي تخصصي است و اصلاً ربطي به دين ندارد! اگر اين را گفتيم معنايش اين است که ما دايرة حجيّت را فعل در احکام فرعي دانستيم و احکامي که موضوعات آن بسيار عرفي است، يعني عرف در فهم موضوعات خودش آگاه است و مي تواند موضوع را بفهمد و بعد حکم را پياده بکند، اما اگر گفتيد که من در فهم حکم حتماً بايد موضوعات را شناسايي بکنم؛ در فهم حکمي را که مي خواهيم منتسب بکنم به خطابات شارع بايستي حتماً فهم نسبت به موضوع، من مي خواهم نسبت به اين موضوع عمل بکنم اگر شارع در رابطه با اين موضوع براي من شاخصه اي نداده باشد، اگر معرفي نکرده باشد اين موضوع را براي من چگونه مي توانم حکم را اجرا و پياده بکنم، و آيا اساساً فهم نسبت به موضوع در تحقق حکم دخالت دارد يا در نفس استنباط، اگر اين طوري گفتيم که در نفس استنباط بايستي ـ البته بحث مفصلي است ـ فهم از موضوع شکل بگيرد، همانجايي که مي گوييم که شناسايي نسبت به موضوعات يعني توصيفاتي که شارع بيان مي کند بايستي از توصيفاتي ما نسبت به اشياء بايد از دريچه دين باشد اين فهم موضوع ما را شکل مي دهد، فهم ما نسبت به موضوعاتي که بايد آن را محقق بکنيم حتماً بايد مرتبط بايد با شاخصه هاي ديني باشد. اگر اين فهم مرتبط دانستيم آن موقع فقط صرفاً موضوعات عرفي مرتبط با شارع هستند، تکاليفي که عناوين آن موضوعات کلي است که فهم آن موضوعات کلي را عرف مي تواند بفهمد، يا موضوعاتي که خود شارع بيان کرده است، آيا موضوعات با مستنبطه باشد که بتوانيم شناخت موضوع را منتسب به خطابات شارع بدانيم، يا اينکه نه فهم تخصصي از موضوعات هم بايستي مبتني بر توصيفات عمومي شارع باشد تا ما بتوانيم فهم تخصصي را هم منتسب بکنيم، فهم تخصصي که منتسب شد آن موقع نسبت به موضوع شناسي هاي تخصصي هم شارع بايستي نظر داشته باشد، بنابراين استنباط حکم در اين قلمرو متوجه دو موضوع است يکي موضوع شناسايي موضوعات تخصصي و دوم اينکه شناسايي حکم آن، در افعال حکومتي که موضوعات ما از قبيل موضوعات تخصصي است در حقيقت اين خطابات شارع چگونه بايستي از آن برداشت بشود تا ما بتوانيم به آن خطابات برسيم و ديني عمل بکنيم.



- به حجیت رساندن افعال دولت اسلامی از وظایف مهم حوزه علمیه

فقط در فعل حاکميت نيست، بحث موضوع شناسي بحث عامي هست، به آن فضاي افعال اجتماعي و فردي هم بر مي گردد.


بله، به صورت شايد دقيق تر، اما به صورت نسبي مي توانيم بگوييم که عرف جامعه با همان موضوعات غير تخصصي و موضوعات عرفي مي توانند کار کنند و تکليف آنها انجام بشود. هر چند که بعداً مي گوييم اگر موضوع شناسي در جامعه تخصصي شد و تخصص آن هم براساس شاخص هاي ديني بود، يعني شاخص هاي فهم از توصيفات، شاخص هاي توصيفي که از خطابات شارع به دست آوريد، توصيف از موضوعات، اگر براساس اين بود آنها به دليل اينکه حاکم هستند توصيفات آنها اگر ديني شود به تدريج در فهم موضوعات عرفي هم اثر مي گذارد، همان طور که مقام معظم رهبري (ايده الله) ايشان با دقت در مطالب متعدد مطالب را مي فرمايند و يکي از کم لطفي ها و نامهرباني هاي خواص جامعة ما اين است که اينها نسبت به فرمايشات ایشان، خيلي ساده و عرفي برخورد مي کنند، بعضاً تلقي آنها اين است که اينها خطاباتي است و منبري است که آقا تشريف مي برند و براي طيف هاي مختلف جامعه حرف مي زنند براي اينکه آن هدايت و نظارت و ولايت را کاملاً بتوانند اشراف داشته باشند، ولي در واقع اين طور نيست به نظرم، رهبری بيشترين کارشناسي و نگاه تخصصي را به موضوعات مختلف در ابعاد مختلف دارند، يعني اگر مي شد يک نهادي دنبال اين باشد که نگاه¬هاي آقا را در موضوعات مختلف مثلاً در موضوع حوزه ايشان صحبت کردند و آسيب هاي حوزه را مطرح کرده اند و فرآيند رشد و کمال حوزه را مطرح کرده اند اين را بتوانند استخراج کنند و مدل از آن در بياورند و الگو قرار بدهند براي اصطلاحات خيلي جا دارد، ايشان در يک فرآيندي که نسبت جامعه اسلامي مطرح مي کنند مي گويند فرآيند انقلاب اسلامي آغاز آن از شکل گيري انقلاب بعد مرحله شکل گيري نظام اسلامي و بعد مرحله شکل گيري دولت اسلامي و بعد مرحله شکل گيري جامعه و بعد تمدن اسلامي است. اين پنج مرحله را که ذکر مي کنند تحت عنوان فرآيند؛ بعد خودشان مي فرايند ما مرحله اول انقلاب و دوم نظام را پشت سر گذاشته ايم و الآن دنبال تحقق دولت اسلامي هستيم؛ دولت اگر بخواهد اسلامي بشود به چه معناست؟


اسلامي شدن دولت به اين معنا است که دولت و حاکميت بتواند فعل خودش را به حجيّت برساند. فعل تخصصي خودش را، دولت اگر بخواهد فعل خودش را به حجيت برساند موضوعات فعل دولت از قبيل موضوعات عرفي ساده نيست، از قبيل موضوعات مستنبطه نيست، بلکه از قبيل موضوعات تخصصي است، مثلاً دولت الآن دنبال الگوي نظام اقتصادي مقاومتي است، اين اقتصاد مقاومتي بايستي بدانيد ما مبتني بر چارچوب هاي اقتصاد اسلامي اين را مدلمند بکنيم و در اختيار دولت قرار بدهيم، دولت بايد بتواند از اين استفاده بکند، حوزه يکي از وظايفش اين است که بتواند اقتصاداسلامي را مدون و قابل ارائه کند براي عرصه هاي تخصصي، يعني مدلمند کند نه اينکه صرفاً يک سري روايات اقتصادي را جمع بندي بکنيم و يک عناوين کلي و يا اينکه يک مدلهاي کلي و يا فلسفي از آن استخراج کنيم، مدلهايي که قابليت عيني شدن و قابليت آزمايش داشته باشد و بتوانيم بازخوردهاي آن را در شرايط مختلف ببينيم.


اين سطوح خرد کلان و توسعه را که گفتيم وارد شديد؟


اين کلان آن بود، حالا يک بخش در جامعه حکومت بود، يک بخش هم « خرد، کلان توسعه» بود، کلان را در حقيقت وقتي مي گوييم که موضوعات ما متقوم به ساير موضوعات باشد و نسبت بين موضوعات را در سطح تخصص بتوانيم ببينيم و بعد حکم آن را استنباط بکنيم، يک بحث ديگر که از وظايف حکومت هست در حقيقت احکام ولايت و سرپرستي حاکم اسلامي است. احکام ولايت سرپرستي در سطح تکامل و يا توسعه مطرح مي شود، به معناي اين است که حاکم اسلامي و ولي اسلامي در چنين شرايطي چه موضعي را بايد بگيرد، اين نياز به استنباط دارد، نياز به مستند سازي دارد و بايستي با قواعد اصولي برويم سراغ منابع و از يک طرف بتوانيم شرايط را رصد بکنيم و موضوع دشمن را نسبت به خودمان ببينيم، فقيه بايستي بتواند ارتباط بگيرد و شرايط دشمن را کاملاً با شاخص های اسلامي و ديني ارزيابي کند و در قبال آن چه موضعي را ما مي توانيم بگيريم که بهترين موضع باشد و سبب تسلط و دست برتر ما بر دشمن مي شود نياز به حکم دارد. اين طوري نيست که بگوييم ولي فقيه همان است که هر طوري که بخواهد مي تواند استنباط بکند، اگر الآن شرايط جنگ هست بگوييد بياييد صلح کنيم، اين به درد ولايت نمي خورد، معنايش اين است که از موضع ترس و غلبة دشمن دارد برخورد مي کند، و يا اينکه انحرافاتي در فکر و عقيده اش است، مثلاً معتقد است که با همة دنيا بايستي تعامل داشته باشيم و همه با هم برادر و رفيق هستند و اصلاً ما دشمني نداريم، دشمن ما صرفاً يک دشمن فرضي است، اين طوري نيست.



- لزوم حضور فعال‌تر فقها در مناسبات کارشناسانه حکومتی

بنابراين نظام فکري ولي فقيه عادلي که حاکم بر جامعة اسلامي است براي تک تک تصميمات که در شرايط مختلف و در زمان ها و مراحل مختلف انجام مي پذيرد بايستي بتواند حجت خود را با دين تمام بکند. اين حجت را با دين تمام کرد ممکن است سوال کنيد که خود حضرت آقا به عنوان مثال ولي فقيه زمان عادل ما حضرت آقا ايشان دارند استنباط مي کنند و عمل مي کنند، بنده عرض مي کنم بله ايشان درست عمل مي کنند، اما فقهای ديگر چرا دنبال سر ايشان حرکت نمي کنند؟! فقهاي ديگر چرا موضع خودشان را در موضوعات بسيار نازلتر و فرعي تر تلقي مي کنند، الآن به عنوان يک مثال ساده و مصادقي که مطرح مي شود که نوعاً هيچ کدام از آقايان فقها به آن ورود پيدا نکرده اند، مسئله برجام اول اينکه ارتباط آن با حجيت هاي شرعي چگونه مي شود، اين را نمي توانيم بدهيم به دست کارشناس و بگوييم اگر کارشناس مسلمان بود به آن اعتماد مي کنيم، صرف اعتماد اينجا از موضوعيت خارج است، اعتماد به چه کسي مي کنيد، اعتمابد ه دستگاه کارشناسي مي کنيد نه به شخص، ما با شخص دولت وقت که مشکلي نداريم، با هيچ دولتي مشکلي نداريم، با اشخاص درگيري نداريم، با دستگاه فکري طرف، شما اگر اعتماد به دستگاه فکري کرديد شما را مي برد به آنجايي که نبايد ببرد و بعد چشم باز مي کنيد مي بينيد که همة اعتقادات خود و فرهنگ خود را از دست داده ايد.


به تعبير رهبری، سياست و فرهنگ خيلي مقام بالاتري دارد نسبت به اقتصاد و امنيت، حتي امنيت را بردند در رديف اقتصاد، گفتند انسان ممکن است که امنيتش به خطر بيفتد ولي اعتقاداتش به خطر نيفتد که اين عيبي ندارد، ولي اگر اعتقادات به خطر افتاد چه بايد کرد، آقايان چرا اين را نمي توانند تشخيص بدهند و چرا ورود پيدا نکرده اند به مسئلة برجام، چرا نتوانستند الزامات برجام را ببينند، که چه دستهايي پشت پرده است، چرا وقتي آقا مي گويند من دارم مي بينيم اين صف آرايي ها را، آقايان هيچ اعتنايي به اين نکردند و گفتند که ما اعتقاد داريم به آقا و هر کاري بکند درست است، ولي براي يک بقال محل که منزلت تفقه و فقاهت اجتماعي ندارد، فقيه عاقل و عادل و کسي که جزء فقهاي حوزه هست اين بايد يد کارشناسي فقهي و حجتي ولي فقيه باشد، که بايد بتواند مستندات ديني را ارائه کند و جامعه دنبال اين مستندات است و جامعه اگر بفهمد که اين برجام نتيجه اي جز ذلت و خواري و برتري کفار بر مسلمانان ندارد و اين را فقها بيايند با استدلال و برهان آيات و روايات استدلال بکنند جامعه مي پذيرد، نه اينکه به خاطر يک شعار که مثلاً چرخ اقتصادي مردم بايد بچرخد بنابراين سانتريفوژها را بايد خاموش بکنيد همه عقب بزنند و يا به تعبير حضرت آقا اينها دنبال اين هستند که مردم خوابشان ببرد، مردم وقتي خوابشان مي برد که خواص خوابشان ببرد، خواص وقتي خوابشان مي برد که نتوانند دستگاه‌هاي فکري طرف مقابلشان را شناسايي کنند، اين همان معناي بصيرتي است که حضرت آقا دارند فرياد مي زنند، اينها وظيفة حوزه است، شما سؤالتان از رسالت حوزه بود بنده اين رسالت را تا حد قدرت خودم عرض کردم.


تبیین این رسالت، يک سلسله گفتگو می طلبد.


عيبي ندارد، ما اگر بتوانيم سلسله گفتگو هم داشته باشيم خدمت شما هستیم، بعداً به راهکارها برسيم، حتي مي توانيم در مرحله دوم شناسايي حوزه و قلمرو حوزه و سوم اينکه ببينيم که آسيب هاي موجود در حوزه و چرا حوزة فعلي آيا توانسته اين قلمرو را پر بکند، اول قلمرو را تعريف بکنيم، بگوييم حوزه دامنه اش اين قدر است، حوزه دامنه اش به حد پرستش و بندگي خدا است، يعني حد بندگي را بايد بتواند حجيت آن را تمام بکند. حالا دامنة بندگي را اگر شما برديد در مسائل اجتماعي و توسعه کلان و تخصصي و حتي صنعت و تکنولوژي همه اينها دامنة بندگي خدا است و فقط بندگي نسبت به حالات روحي من نيست، بلکه نسبت به موضوع ارتباط با موضوع و خود اين موضوع براساس توصيفات شارع است و براساس توصيفات عقلاني مستقل از دين است و اينها تفاوت پيدا مي کند. و بعد ببينيم آسيب هاي حوزه چيست و چرا حوزه نمي تواند اين خلأها را پر کند، و بعد ببينيم که حالا راهکارها چيست.


عمده اش بحث تفاهم است!؟


بله، آخر کار وقتي راهکارها را مي گوييم ...


اينکه قلمرو حوزه اين طوري است اين را چطوري بايد با حوزه تفاهم کرد؟


اين خيلي روشن است.


يعني حوزه پذيرفته و ورود نکرده، من احساس مي کنم نپذيرفته است؟


ببينيد يک وقت مي گوييد چرا نمي توانيم تفاهم بکنيم، تفاهم فقط تفاهم برهاني نيست، و الا فلاسفه توانسته بودند همه عالم را و يا فلاسفه اهل قرآن هم حتي مباني متناقض خود را نتوانسته اند اثبات بکنند، اين فلاسفه ماهيتي و فلاسفه اصالت وجود سالهاست که درگيري دارند، آنها مي گويند اينها برهان ندارند و اينها هم مي گويند آنها برهان ندارند، هر دو هم جزء فلاسفه هستند، آن موقع اگر گفتيم ارتباط فقط ارتباط برهاني نيست، يک ارتباط هم ارتباط به لحاظ کارآمدي ها است، الآن در حقيقت اين روشن مي شود که حوزه ارتباطش با جامعه و حاکميت يک ارتباط منفصل است. الآن حوزه حرف اول را در جامعه ما نمي زند در حالي که انقلاب ما انقلاب ديني و اسلامي است و متکفل دين و اسلام بايد حوزه باشد. الآن همة کارشناساني که در سطح کارشناسي از حوزه يعني ملبس بوده اند و وارد دولت و حاکميت شده اند و خطا کرده اند. مگر اينها مسلمان نبوده اند، چطور مي شود در جريانهاي کارشناسي که مي افتند اين کارشناس¬ها کاملاً فضاي ذهني آنها را مي برند، به دليل اينکه خودشان توانايي شناسايي موضوعات تخصصي را ندارند، مي خواهند با موضوعات عرفي کار موضوعات تخصصي را تمام بکنند و نمي شود. با موضوعات يا واگذار مي کنند که خيلي راحت متخصصين دورشان مي زنند و يا اگر واگذار نمي کنند و وارد مسائل مي شوند بصورت عرفي برگزار مي کنند، فهم عرفي از موضوعات تخصصي معنايش اين است که واگذار کرده اند.




- خطر به انزوا رفتن حوزه

نکتة مهم واقعاً اينجا است که ما آثار انزواي حوزه را در انقلاب داريم مي بينيم و اين حس را آقا اول کار کرده است، حس کرده که اين حوزه نمي تواند همراهش حرکت کند، امام فرياد مي زد که حوزه هاي علميه چرا ساکت هستيد، مگر اينها از نظر اخلاقي و گرايش به دنيا خدايي نکرده گرايش به مناصب اجتماعي مشکلي دارند؛ نه واقعاً گرايش ندارند، اينها مهذب هستند از اين لحاظ، ولي در اين مسائل که مي آيد دستشان خالي است، لذا تسليم مي شوند در مقابل آنهايي که دستشان پر است، تسليم هم که مي شوند يعني اينکه دين به انزوا رفته است، چون ما علماي بزرگ خودمان را نمايندة دين مي دانيم، يک عالم که مي بينيد يعني نمايندة مذهب است، بنابراين تفاهم فقط به لحاظ تفاهم نظر نيست البته اين ضعف و آسيب را اگر شما توانستيد خلأش را پر بکنيد و اگر توانستيد بگوييد اين آسيب ها از اين زوايا است و بعد آن زوايا را توانستيد ترميم بکنيد و يا تأسيس کنيد بعد براساس آن زواياي جديد توانستيد منطق جديد ايجاد کنيد و در آن منطق جديد رفتيد سراغ منابع ديني و استنباطي واقع شد و استنباط به درد حاکميّت خورد، آنجا توانسته ايد به تفاهم برساند آن وقت نخبگان دنبال شما می¬آیند، اين بالاترين مقام تفاهم ا ست که از نظر عملي طرف را ملزم بکنيد که دنبال سر شما راه بيافتد.


با تشکر. ان شاالله در مصاحبه های بعدی بحث رو ادامه خواهیم داد.
Share/Save/Bookmark
 


امیری
۱۳۹۴-۰۸-۱۶ ۰۰:۵۳:۵۷
با تشکر،ادامه بحث کی منتشر میشه؟ (270)