علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 826
گفتار تفصیلی از استاد میرباقری
پرسش و پاسخ های درباره کیفیت مدیریت اسلامی و بررسی رویکرد های پیرامون آن(4)
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۹ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۲۴
 
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، به نقل از پایگاه خبری جهان نیوز، آنچه مشاهده می کنید متن تنظیم شده بحث آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که به تاریخ ۱۲ تیرماه سال ۸۹ در جمع کارشناسان سازمان مدیریت صنعتی برگزار شده است که در جلسه بعد نیز مکمل آن نیز در قالب سوال و جواب ادامه پیدا کرده است.

ایشان در این جلسه که پیرامون مدیریت اسلامی و مبانی آن می باشد، با بیان اینکه در رابطه حوزه علوم دینی دو رویکرد وجود دارد، می فرمایند: رویکرد اول، رویکرد کسانی است که ساحت دین را ساحت ورود به علم نمی دانند. در مقابل رویکرد دوم قرار دارد که قائل به علم دینی می باشد؛ اگر دین را عالَم ساز و در تمام حوزه ها فراگیر می دانیم، برای استفاده از این قابلیت نیازمند نوعی عقلانیت می باشیم که بخشی از آن عقلانیت، دانش مدیریت می باشد. اما اینکه این عقلانیت مورد نیاز ما چه نسبتی با عقلانیت مدرن و چه نسبتی با منابع اسلامی دارد، سه نظریه مهم وجود دارد.

نظریه اول، رویکرد تهذیبی است. این نظریه مبتنی بر این است که برای رسیدن به علم یا مدلی خاص، باید دانش ها و نظريات پیرامون آن را مطالعه، بررسی و تحلیل و سپس آن را به منابع ديني گزاره و تهذيب كنيد.

نظریه دوم، رویکرد فلسفه علمی است که می گوید علم مبتنی بر پارادایم ها، پیش فرض ها و مفروضاتی است که با تغییر و تبدیل آنها، محتوای علم تغییر می کند بنابراین با تغییر و نوسازی آن پیش فرض ها، مبتنی بر فسلفه اسلامی و با استفاده از ادبیات انضمامی دینی، می توان علم و عقلانیتی تولید کرد که دینی باشد.

نظریه سوم در قدمی پیش تر از رویکرد دوم، قائل به تولید عقلانیت دینی از راه تحول در روش تحقیق است که با در نظر گرفتن مبانی و پیش فرض های دینی به این عقلانیت مطلوب می رسیم.

ایشان در ادامه بحث به اشکالات نظریه اول و دوم پرداخته و در تبیین نظریه سوم می فرمایند این نظریه نیازمندِ مطالعات، تلاش ها، سازمان دهی ها و ایجاد شبکه مرتبط تحقیقاتی است که علاوه بر امکانات فراوان، زمان زیادی را می طلبد. وظیفه فعلی ما در زمینه تحقیقاتی این است که پژوهش ها در مفاهیم بنیادین حوزه مدیریت شبکه ای صورت بگیرد.

به این صورت که مفاهیمی پایه قرار بگیرد تا این مفاهیم بنیادین مبتنی بر آن باشد و الّا هرچیزی تولید گردد، با سایر حوزه ها هماهنگ نخواهد بود. پس لازم است که روش هماهنگ سازی عقلانیت نیز لحاظ و مراعات گردد تا بتوانیم در حوزه های مختلف، به مدل های هماهنگ برسیم. از آنجا که رسیدن به روش سوم زمان بر است، برای دوری گذار و به صورت موقت، بهترین رویکرد، رویکرد تهذیبی است اما باید به گونه ای برنامه ریزی کرد که از آفات آن اجتناب گردد.

در همین حال، استاد میرباقری در قسمت اول به موضوع کیفیت مدیریت اسلامی و بررسی رویکرد های پیرامون آن و قسمت دوم پیشنهادی برای دوره گذار و بیان نظریه منتخب در زمینه مدیریت اسلامی و در قسمت سوم نیز به تعدادی از سوالات درباره مبحث ایشان پیرامون مدیریت اسلامی و مبانی آن پرداخته و اینک قسمت اخر پاسخ های ایشان تقدیم خوانندگان محترم می گردد.

تعیین وظیفه فعلی در اجرای یکی از سه رویکرد مطرح شده، بیان نمونه ای عینی در مدل رویکرد تهذیبی

در ادامه به پیگیری دو چیز می پردازیم: اول سؤالاتي بود که عزيزان اساتيد نسبت به عرائض بنده داشتند که ممکن بود برخی سؤالات استفهامي و برخی استنکاري بود. يعني پذيرش اين عرائض ما برايشان دشوار بود که هر دو نوع سؤال قابل استقبال است. و دوم اینکه که اگر قرار شد بنا بر مقدورات اين مجموعه و زماني که در اختيار می باشد و مطالباتي که از کارفرمايان اين پروژه هست، مقدوراتی مقرر شود که ما را مجبور کنند تا بيشتر به رويکرد تهذيبي بپردازيم، لازم است که ساز و کاري را در نظر بگيريم تا اين رويکرد تهذيبي کمتر دچار آن آفت احتمالی بگردد و اگر بناست فرهنگ مذهب حتي در اين مقياس دانش مديريت و حوزه هاي مربوط به آن جاري شود، باید اين امر به بهترين شکل اتفاق بیافتد.

در ادامه بناست که اين دو امر پيگيري شود و به خصوص براي امر دوم مثالي مي زنیم و بررسی آن را به اساتید واگذار می کنم. در مورد رویکرد تهذیبی مثال کوچکی را بیان می کنم. آقايي در مشهد می باشند که اهل فضل هستند. ایشان در ابتداء دانشگاهي بوده اند و سپس وارد حوزه شده و در علوم حوزوي هم خوب کار کردند که نمي خواهم بگويم که در قله ها می باشند اما از افراد قابل اعتناء هستند.

ایشان به نام مديريت سيستمي و يا نظريه سيستمي کتابي دارند که به نسبتي تحت تأثير نظريه سيستمي غرب است اما براي اينکه بين اين حوزه و فرهنگ مذهب ارتباط برقرار کنند تلاش خوبي کرده اند. طبیعی است که در این کتاب به موضوعات با نگرش سیستمی توجه شده باشد و در تحقيق هر موضوعي را با این نگرش بررسی می کنند. از جمله هنگامی که مي خواهيم نسبت موضوعات با فرهنگ مذهب را تبيين کنيم بايد از اين نگرش غافل نباشيم. در این کتاب مثالي ذکر شده که به نظرم مي آيد اين نگرش در آن مثال نگرش جامعي نيست. يعني ایشان در رويکرد سيستمي هم جزيره اي بحث کرده است که باید مورد دقت قرار گیرد. غرض این است مثالی بیان شود که بتواند رویکرد تهذیبی را بهبود ببخشد و به دنبال اين باشیم که با روشي بهبود بخشيده شده کار را دنبال کنيم.

مثالي را که ايشان در آنجا مطرح کرده اند و خيلي هم بر آن در محافل علمي گفتگو داشته و در دفاع از نظريه خود نیز موفق بودند -گرچه عرض کردم که به نظر ما باز نگاه جزيره اي به بحث دارند- راجع به نان است. شما مي توانيد راجع به نان در فرهنگ اسلام سخن بگویید. گاهي کسی مي گويد رويکرد تهذيبي حداقل کار را به جايي مي رساند که مي گويد اسلام با بهداشت در تغذيه مخالف نيست و سپس به اینجا می رسد که مثلاً اسلام با سودآوري هم مخالف نيست و به تدریج بحث بهداشت و اقتصاد و تمام اينها را در موضوع نان وارد می کند و مي گويد همين نان ماشيني متمرکز مناسب است و به تدریج سخن بر نانهاي فانتزي می رود و حکم اسلام را هم ذیل آن آورده و امضاء مي کند که تمام این مراحل به نوعی طبق رويکرد تهذيبی است.

ایشان رويکرد ديگري دارند که هرچند رويکردی خُرد است اما می توان گفت رويکردی متفاوت است. در مثالی که ایشان بر آن بحث می کنند، ايشان دو گزاره را از دل مفاهيم مذهبي بيرون آورده و مي گويد شما اين دو گزاره را راجع به نان مشاهده کنید که خريد نان برکت را از زندگي مي برد اما خريد گندم مايه برکت است. اگر شما اين دو گزاره را کنار هم بياوريد معنايش اين است که بايد توليد نان در خانه اتفاق بیافتد و مي گويد پس شبکه توليد نان را از شبکه متمرکز بيرون بياوريد و به نان خانگي تبديل کنيد و اگر آن را نیز مکانيزه می کنید، يک فرآيند خانگي تبديل کنید. پس اين نگاه با نگاه تهذیبی بسیار متفاوت است. هرچند که هر دو رویکرد نگاهي است که ما مي خواهيم نظريه دين را به دست بياوريم.

اما در یک جا تمام ارزشها و مبانيِ یک الگو همچون الگوي تغذيه مدرن را قبول کرديم و سپس مي خواهيم فرهنگ اسلام را چاشني آن کنيم و بگوییم اين مورد بهداشتي تر است و اسلام هم با بهداشت مخالف نیست یا مثلا اين چیز که سودآورتر است و اسلام که با سود مخالف نيست! سپس اين چند گزاره را کنار هم آورده و بعد نتيجه مي گيريم و در نهایت همین را قبول مي کنيم.
اين رويکرد رويکردی خُرد است چرا که برای دریافت الگوی دینی مورد نظر که در مثال نان بود، بايد نان را درون الگوي تغذيه و الگوي تغذيه را درون سيستم اقتصاد و پيوسته با سياست و فرهنگ ببينيد و طراحي مدل شامل کرده سپس مدلش هم معطوف به تکامل و توسعه قرار دهید که آن بحث پيچيده ديگري مي شود و این فرآیند همان چیزی است که بیان شد موجب طراحي زيرساختهاي يک شبکه تحقيقاتي می شود که آن شبکه تحقيقات نسبت بين مطالعات و پژوهشهاي تجربي و نظري و تفقه ديني را در يک فرآيند تحقيقاتي در هم ترکيب کرده و نتيجه و برآيندي دارد که عقلانيت مذهبي مي شود. در آن عقلانيت مذهبي نسبت بين تفقه ديني و دانشهاي تجربي و عقلانيت نظري برقرار مي شود و بازخورد اينها در یکدیگر ديده مي شود که يک کار جديدي هم هست. اگر چه همانگونه که بیان شد، اين رويکرد رويکردی خُرد است اما نکته این است که وقتي رويکرد تهذيبي را هم در اختیار داريم می توان با اين رويکرد به مسئله نگاه کرد. مثلاً از جمله نکاتي که در آن نظريه دارند که به نظر من قابل تأمل است، این می باشد که مي گويند: ما بايد گزاره هاي استراتژيک را از گزاره هاي خرد در فرهنگ مذهب جدا کنيم و اينها را هم نقش قرار ندهیم و اين يک نوع نظام بخشي است. البته اين نظام بخشي بازهم نظام بخشي ناقصي است. بنابراين سخن در اين است که اگر ما مي خواهيم رويکرد تهذيبي هم داشته باشيم بايد بحث کنيم که اين رويکرد تهذيبي بايد به گونه اي باشد که آن را هم در حوزه علم مدرن لايه بندي کرده و بگوييم ما مثلاً یک گزاره یا يک فرضيه و يا یک نظريه بعد از اثبات داريم که قبل از آن پارادايم هایی را داريم که آن پاردايم ها زيربناهاي فرضيه ها را شکل مي دهند. ما باید بیاییم این زیر بناها را لايه بندي کنيم و گزاره هايي هم که در معرفت هاي ديني ما مي آيند -از گزاره هاي موضوعي و خرد تا گزاره هاي راهبردي و گزاره هاي بنيادين- را طبقه بندي کرده و از هر حوزه توقعات خودش را داشته باشيم. بنابراين وقتي مي خواهيم نظر اسلام را راجع به يک نظريه مديريتی حتي در رويکرد تهذيبي ببينيم، لازم است که اين نظريه را لايه بندي کرده و گزاره هايش را از مفاهيم راهبردي و مفاهيم راهبردي را از پارادايم ها جدا کنيم. پس لازم است که اين لايه ها را شناخته سپس آنها را به فرهنگ مذهب عرضه کنيم. در آن طرف هم باید توقع داشته باشيم که سواي از اظهار نظر در فرهنگ مذهب بنگریم. يعني براي مطالعات تهذيبي خودمان مدلي را ارائه بدهيم که آن مدل به ما امکان بهينه سازي اطلاعات را بدهد. با توجه به مطالب فوق روشن است که ادامه بحث در حول دو محور و موضوع است: اول اینکهاگر بنا شد رويکرد تهذيبي مبناي کار قرار بگيرد، چگونه مي شود آن را مدلی کرد که آن آفت اسلاميزه کردن علم مدرن در آن نباشد و به تعبیری دیگر، قباي و رداي اسلاميت بر تن عقلانيت سکولار نباشد. و دوم اینکه: هنگامی که از آن آفت رهانيده شد، حتي المقدور حضور فرهنگ مذهب در آن يک حضور نمايان و شفافي باشد نه اين که چيزي در آن به دست نیامده باشد. گرچه عرض کردم باز اين نگاه حتماً نگاه جزيره اي است چرا که تا زمانی که دنبال طراحي نرم افزار و سخت افزار يک شبکه تحقيقات نباشيد، نمي شود اطلاعات شبکه اي توليد کرد که تمام اينها پيوند خورده و انعکاس یافته در یکدیگر باشند به خصوص در حوزه هايي که به حسب ظاهر از هم جدا هستند. زیرا شما در مانند رياضيات با گرايش هاي مختلفی که دارد، حوزه هايي داريد که گزاره هايش حالت شبکه اي دارند. فرض کنيد شما در هندسه در هر مکتب هندسي، گزاره هايتان کاملاً مبتني بر مباني و به هم پيوسته هستند که مي توانيد از هر گزاره اي به بقيه گزاره ها برسيد و از نقض هر گزاره اي کل گزاره ها را نقض کنيد. اگر ما بخواهيم اين شبکه ای که در منطق رياضي طراحي شده در حوزه وحدت رويه علوم ايجاد کنيم، نياز به يک شبکه سازي و نرم افزار و سخت افزار تحقيقات شبکه اي داریم که سابقا تحت عنوان رويکرد سوم بیان شد. ولي در رويکرد اول که رويکرد تهذيبي است باید مدلي طراحي شود که هم آن آسيب مذکور پيدا نشود و هم بالاخره تأثير فرهنگ مذهب و لو به صورت جزيره اي تأثيری نمايان و روشن داشته باشد که بنا بود اين دو موضوع مورد بحث قرار بگيرد.
سؤال: به نظر می آید اولا روش تهذیبی به دلیل حذف گزاره های مهم نا کار آمد می شود و ثانیا لازم است دو دیدگاه دیگر را در تکمیل آن لحاظ کرد و با وجود خسارات فراوان در تکرار تجربه های ناموفق دیگران در مدل های تهذیبی ارائه شده، لازم است از تجارب دیگران در این زمینه استفاده کرد. ثالثا مشکلی که در مسیر اصلی ما وجود دارد این است که توان اجرایی ما در اجرای رویکرد سوم کم می باشد و در رویکرد تهذیبی هم به صورت آسان و تطبیقی به مبانی دینی دسترسی نداریم.
جواب: همانگونه که بیان شد، در رابطه با اینکه ما باید چه رویکردی داشته باشیم سه رویکرد است که در رویکرد تأسيسی نمي خواهیم بگويم که از دوره گزار غفلت کنيم. ممکن است براي دوره گزار رويکرد تهذيبي یا غیره را مورد توجه قرار بدهيم، اما در نهايت گفته می شود که ما نيازمند يک عقلانيت مذهبي هستیم که در شکل مطلوبش عقلانيت تأسيسي است، ولو اينکه در دوره گزار اين عقلانيت ديني از بستر يک عقلانيت التقاطي عبور مي کند که مثلاً با رويکرد تهذيبي شکل مي گيرد. اما در شکل مطلوبش يک رويکرد تأسيسي است و ما می خواهیم بنایی جدید احداث کنیم. بنابراین نمي خواهيم همين عقلانيت را کمال ببخشيم، مي خواهيم يک عقلانيت مبتني بر فرهنگ مذهب که در عين حال که عقلانيت اجرايي و کاربردي است ايجاد کنيم. اما کسانی که قائل به تهذیب علم مدرن هستند، نسبت به رویکرد تهذیبی، انفعالی برخورد می کنند. شکل انفعالي رویکرد تهذیبی هم اين است که يا ما بياييم به علم مدرن لباس مذهب را بپوشانيم و يا به فرهنگ مذهب لباس علم بپوشانيم که بيشتر مورد دوم جاری است. يعني شما مثلاً به خصوص در دوره غلبه علم گرايي و به خصوص در دوره پوزيتيويست ها مي بينيد که حتي تفاسير قرآن که نوشته مي شده به شدت تحت تأثير آنها بوده است و سعي مي کرده اند مفاهيم قرآني را به مفاهيم مدرن برگردانند و مفاهیمي همچون مَلَکَ، جن، غيب و مانند آن را به مفاهيم حسي تأويل مي بردند. اين رويکرد، رويکردی انفعالي است. اما کساني که معتقد به تهذيب علم مدرن نيستند، رويکردشان انفعالي نيست و لازم است همين جا اين نکته را در پاسخ به آقاي رضايي که فرمودند برداشت غالبی که از پالایش مفاهیم آنان می شود، این است که نقاط منفی آنان بیشتر ناظر به حوزه هاي اخلاق جنسي و فساد و فحشاء است یاد آور شوم که اینگونه نیست بلکه آنان که پالایشی مطرح می کنند معطوف به مسائلي همچون عدالت، کرامت انسان و از اين دست مقولات می باشند، و نمي خواهند تنها آن مفاهيم را مورد دقت قرار بدهند. بنابراين وقتي مي گويند رويکرد تهذيبي، بيشتر ناظر به تهذيب علم سکولار هستند که البته آنان علم را هم سکولار نمي دانند. يعني کساني که رويکردشان تهذيبي است نمي گويند علم سکولار است. آنان علم را ذاتاً نه ديني مي دانند و نه غير ديني و در مواردی در حوزه علوم انساني معتقدند که بين موضوعات علمي و موضوعات مذهبي پيوند پيدا مي شود و مي گويند باید در آنجا بياييم با يک رويکرد تهذيبي، فرهنگ عقلانيت مدرن را تهذيب کنيم و نظر آنان بيشتر ناظر به اين معناست. در فرآیند تهذيب نیز اینگونه عمل می کنند که به مسلمات شرع مي رسند و مي گويند آنجايي که با مسلمات شرع مخالف است باید به نحوي آنها را تغيير داده و يا حذف کنيم که اگر به همين حدّ اکتفا کنند آن آفتِ از کار افتادن که به آن اشاره شد سيستم پيدا مي شود. يعني با این حذف یا تغییر سيستم را ناکارآمد مي کنند. به عنوان مثال فرض اگر شما از سيستم پولي سرمايه داري ربا را برداريد، کل اين سيستم را ناکارآمد کرده ايد و این بسیار واضح است که اگر شما بهره و زمان را از چرخش پولي برداريد، کل اين چرخش را ناکارآمد کرده ايد. بنابراين بايد به نحوي اين را توجيه کرد. پس این در صورتی است که ما بخواهيم آن رويکرد را داشته باشيم و باید آن آفت را به نحوی دفع کرد. لذا اين نکته را هم اضافه مي کنم که يکي از آفت هاي رويکرد تهذيبي ناکارآمد کردن سيستم عقلانيت مدرن است و سپس که شما آن را در يک چهره ناکارآمد به کار مي گيريد، می بینید که بحران تان حل نمي شود در حالي که يک جاي ديگري همان سيستم علمي و آن نگرش علمي بحران را حل مي کند. به هر حال عرض من اين است که اولا: بحث ما و طرف بحث ما کساني هستند که نگاهشان نگاه انفعالي نيست و ثانیا: دنبال تهذيب علم مدرن به خصوص در حوزه علوم انساني هستند که در حوزه علوم انساني بيشتر سخن گفته اند و ثالثا اینکه مي خواهند علم را بر پايه فرهنگ مذهب تهذيب کنند. البته اينکه چگونه آن را تهذيب مي کنند، آن يک کار دقيق تري است و بايد فرآيند کارشان را مطالعه کرد که در بسیاری از اوقات، خود آنان نیز روششان را دقيق بیان نکرده اند که ما بايد با يک نگاه درجه دو قواعد کار آنها را استخراج کرده و بگوييم آنها چه مي کنند. أَشکال و گونه های کارشان هم متفاوت است اما ناظر به تهذيب عقلانيت مدرن بر محور فرهنگ مذهب می باشد.
سؤال: اولا در روش تهذیبی به مبانی فلسفی خودمان توجه کافی نشده است و بین تعاریف مفاهیم مبدأ و مقصد تفاوت روشنی وجود دارد. ثانیا با اجرای این مدل تصفیه شده در سیستم ما، قابلیت اجراء از بین می رود و به یک مدل مردود تبدیل می شود چرا در دستگاه و مدل غربی آن چه مطرح شده با مبانی خاص خودشان است و به همین خاطر انسجام خاص خود را دارد که ما با تغییر یا حذف برخی از مفاهیم آن، موجب ناکارامدی و ناقص شدن مدل تهذیب شده می شویم و از طرفی چیزی به آن اضافه نمی کنیم تا انسجام حاصل شود. ثالثا اینگونه نیست بین اینکه یک دستگاهی دینی نیست با اینکه ضد دینی باشد تفاوت است و این سؤال وجود دارد که حرکات و مدل های علمی غربی غیر دینی است یا ضدّ دینی؟
جواب: علم تحقيق و علوم غربي گاهي اوقات غير قاعده مند تحت تأثير فرهنگ مذهب واقع شده است، و گاهي اوقات هم غیر قاعده مند تحت تأثير مکاتب ضد دين واقع شده اند. اما مديريت تحقيقات مديريت ضد ديني است و بحث ما در علمي می باشد که بعد از رنسانس و در يک بستر مديريت سکولار توليد شده است نه آن تحقیقات و علومی که ده قرن قبل توسط شخصی در آزمايشگاه خودش تولید می شد از بحث ما خارج و دوره آن نیز تمام شده است. بنابراین سخن ما در باب دانشي می باشد که در غرب بعد از رنسانس توليد شده است و در يکي دو قرن گذشته به شدت تحت تأثير مديريت تحقيقات و مديريت شبکه اي بوده است. مديريت تحقيقات نیز به شدت تحت تأثير شرکتهاي بزرگ فرامليتي و بقيه مسائل بوده است و ما داريم راجع به اين علم بحث مي کنيم و از علمي که در محیط خلأ و به عبارت عامیانه وسط هوا برای خودمان تعريف کرده باشیم که واقعيت عيني ندارد، بعد بگوييم مذهبي است يا غير مذهبي، بحث نمي کنيم. بنده راجع به فلسفه اسلامي که بهتر از فلسفه اسلامي نداريم، سخنی داشتم که گفتم بگوييد فلسفه مسلمين، نگوييد فلسفه اسلامي. با اينکه فلسفه از وقتي وارد دنياي اسلام شده، به شدت متحول گشته و اين بي انصافي است که بگوييد این فلسفه همان فلسفه يونان است! نه فلسفه يونان است و نه فلسفه مدرن اروپاست، اما اسلامي هم نيست بلکه فلسفه مسلمين است با اينکه به شدت تحت تأثير مذهب قرار گرفته است. يعني ملا صدرا يک فيلسوف شيعي است که با فرهنگ مذهب، قرآن و روايات آشناست و علاوه بر تفسير قرآن، بر کتابی همچون کافي شرح دارد اما در عين حال نمی توان فلسفه اش را فلسفه اسلامي نامید چرا که معيار اسلاميت استناد مقنّن است و حال آنکه فلاسفه در منطق حاکم بر فلسفه و مدل و تحقيقاتشان، فلسفه را تحت تأثير برهان مي دانند. يعني مي گويند فلسفه علمي است که از بديهيات شروع و با يک روش منطقي توسعه پيدا مي کند و به کشف حقيقت هم مي رسد که در این تعریف منطقاً جايي براي فرهنگ مذهب در آن تعريف نمي کنند! البته بعد مي آيند مي گويند عقلي که صحيح حرکت کند به واقع مي رسد و مذهب واقع را تأييد مي کند. خود اين حرفشان هم حرف دقيقي نيست، به خاطر اينکه شما هيچ مسئله اي در فلسفه نداريد که دو تا فيلسوف يک نظر داشته باشند. در هر مسئله فلسفي که وارد بشويد نظريات متعدد مطرح است. پس اين که ما بگوييم به واقع مي رسيم و و واقع هم حکم دين است پس عقل هر چه را بفهمد عين دين است، اين حرف قابل قبولي نيست. چرا فلسفه ما ديني نيست؟ من مي گويم چون منطقش منطقي نيست که جايگاه فرهنگ مذهب در آن تعريف شده باشد. بله، به طور ناخودآگاه فيلسوف مسلمان، مسلمان مي انديشد و حتماً به اثبات خدا مي پردازد.
سؤال: نقش علوم دین در خدمت به بشر چیست و نقش دین در این میان چیست؟ آیا علم و دین می توانند کنار هم قرار داشته باشند یا نه؟
جواب: علم زير مجموعه دين است. برخی دين را زير مجموعه دين قرار مي دهند اما علم زير مجموعه دين است و بايد مديريت تحقيقات ديني بر علم حاکم گردد. اين مديريت تحقیقات کارهایی زیادی از جمله نرم افزار و محفوظات را ارائه می دهد. بنابراين اگر مي خواهيد بگوييد علم ديني چه کاره است، قبلش من يک سؤال مي کنم دين چه منفعتي براي بشر دارد؟ آیا دین روش زندگي معنوي در حوزه خصوصي است يا روش زندگي اجتماعي هم به انسان مي دهد؟ يعني قبول داريد که ما در حوزه حيات اجتماعي مان هم نياز به مديريت دين داريم. حالا که اين را قبول کرديد، بخشي از حيات اجتماعي ما عقلانيت جمعي است. عقلانيت همچون شبکه اي است که راه جريان انگيزه ها را توليد مي کند. شما يک شبکه اي از انرژي توليد مي کنيد و اين منبع انرژي را در يک شبکه اي قرار مي دهيد. به عنوان مثال برق را در يک شبکه اي به مصارفی در غالب جنبش حرکتی یا صوتی یا امثال آن قرار می رسانید و به تلويزيون، ماشين ظرفشويي، قطار برقي و غیره تبدیل می شود که شما شبکه ای می سازید که از طریق آن شبکه برق رسانی را انجام می دهید. عقلانيت آن شبکه اي است که انباره انرژي انسان را تحليل و توزیع مي کند. بنابراين عقلانيت بخشي از حيات انسان است که نقشه حيات انسان را طراحي ونقشه جريان انگيزه ها را معرفي مي کند که آن نیز بايد تحت مديريت دين واقع شود. اگر تحت مديريت دين واقع شد، برآيندش آن هماهنگی و امور مخصوص به خود است. البته امر پيچيده اي است که چگونه مديريت ديني را بر فرآيند تحقيق حاکم کنيم، کما اينکه غرب مديريت سکولار را بر فرآیند تحقیق حاکم کرده است.
سؤال: آیا پس از بررسی کلی و جزئی مدلهای غربی و نیافتن اشکال یا رفع اشکالات متعارض با مبانی مکتب اسلام، می توان آن را پذیرفت؟
جواب: دین فراتر از یک مکتب است و بر فرض که مکتب باشد، رویکرد تهذیبی در جهت دینی کردن علوم کامل و کافی نیست. نسبت به فرمايش حضرتعالي یک سؤال اساسی و يک سؤال درجه دو وجود دارد. سؤال اساسي اين است که به چه دليل اين را به فقط مکتب تعريف مي کنيد؟ چون مکتب يک تعريفي دارد و اسلام يک مکتب اصطلاحی نيست که کلياتي را بگويد و با بقيه امور کاری نداشته باشد. اسلام يک جريان سرپرستي و جريان ولايت الله است که البته در جاهايي هم به مکتب تبديل مي شود. پس اسلام مکتب نيست و مکتب براي مديريت بشر کافي نمی باشد. اسلام کتاب صامت هم نيست. اگر اسلام آن شريعت صامتي که مي گفتند باشد، نمي تواند مديريت کند! اینگونه نیست که شریعت همچون کتابي نوشته شده هرچند بسیار عميق باشد که ما اين کتاب را معنا مي کنيم و به قول هرمنتيست ها خودمان هم به آن معنا بدهيم چرا که اصلاً معنادار هم نيست. اگر دین را اینگونه بدانیم، اين که مديريت نمی باشد و اين يک اسطوره آفريني است و اسطوره آفريني ولايت نيست و نمی باشد. پس نقش دين اسطوره آفريني نيست و اولاً بنده دين را يک مکتب نمي دانم و بلکه دين بسیار فراتر از يک مکتب و جريان ولايت الله است: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/۲۵۷) دین ولايت تام خداوند است. ثانیا: اگر فرض کرديم دین يک مکتب است؛ من از شما سؤال مي کنم چطوري مي خواهيد بگوييد که اين دانش مدرن غربي با اين مکتب تنافي ندارد؟ چه مدلی دارید که این تنافی را نداشته باشد؟ چگونه آن دانش را آناليز کرده و بعد لايه هايش را بيرون مي آوريد؟ آیا دین را تنها بايدها و نبايدها می دانید یا علاوه بر کل توصيف، شامل پيش فرضها نیز می باشد؟ يعني چه کاري بر سر علم مي آوريد تا بگوييد منافات دارد يا ندارد؟ اشکال اصلي ما به تهذيبي ها همين است که عرض کردم الگوی تهذیبی همچون این است که از يک طرف در الگوي تغذيه ما در يک فرآيند بسيار پيچيده، خودآگاه و يا ناخودآگاه، مواد مخرّب و سرطان زا و امثال اينها وارد مي شود، اما ما برای کنترل آن تنها به ذائقه اکتفاء کنيم. غافل از اینکه اين امر دستگاهی استاندارد و عظيم مي خواهد که بتواند به همان پيچيدگي که توليد می شود داوري داشته باشد. اگر شما يک فرآيند پيچيده اي براي داوري درست کرديد آن وقت ما از شما قبول مي کنيم که بفرماييد اين غير ديني هست يا نه. همين جا من اشاره مي کنم، اينکه یکی از دوستان فرمودند تعريف هاي که از انسان در غرب شده ارائه شده با اسلام مخالف نيست، قابل قبول نمی باشد. من مثالي را بیان می کنم که حواشي آن مقصودم نيست. شما دو تا کتاب را مي بينيد، يک کتاب را کتاب ضلال می دانید که به قول قديمي ها بايد با انبر آن را برداشت، البته اگر آن را با انبر بر ندارید به هر حال کتاب ضلال است، يعني ظلماني می باشد و اگر کسي به آن دل داد ظلماني شده و این امر بستر جريان شبکه پيچيده ظلمات در روح انسان می شود. اما در مقابل کتابی هم وجود دارد که کتابی نورانيست. هنگامی که به آن رجوع مي کنيد تمامی آن با حروف الفباي لاتين و يا فارسي نوشته شده است. وقتی کمی در این دو کتاب، که یکی کتاب ضلال و دیگری هدایت و نور است، پیش می روید می بینید که آن دو علاوه بر اشتراک در نوع حروف الفباء، جملات، قواعد صرفی و نحوی، و حتي گاهي قواعد معاني بيان يعني قواعد هنري مشترک دارند، اما در عين حال یکی از آن دو کتاب ضلال و دیگری کتابی ديني است. اختلافش کجاست؟ عرض کردم حتی هنگامی که در سيستم هاي کوچک مي رويد، برخی از آن ها با یکدیگر مشترکاتی همچون قواعد هنري مشترک دارند و نه تنها حروف، کلمات، جملات و چينش کلمات و جمله سازي آن، بلکه قواعد فصاحت و بلاغتش و قواعد هنريش نیز مشترک است. در عين حال یکی را کتاب ضلال و دیگری را کتابی نوراني می دانید. تفاوت در کجاست؟!
علت این تفاوت، روح حاکم بر آن دو است که به يک مجموعه و يک سيستم تبديل مي شود. اين چه وقتي اتفاق مي افتد؟ وقتي يک کسي با نگرشی منطقي که دارد آن روح و جهت را در اين سيستم پياده مي کند چنین جهت گیری حاصل می شود و الّا اگر يک طفل جملاتي را کنار هم بچيند، شما به آن کتاب ضلال نمي گوييد. من گاهي براي دوستان مثال مي زنم که يک بار يک کودک آوایی را توليد مي کند و بسیار هم ذوق دارد و خوش صدا مي خواند. شما وقتي بخواهيد بگوييد اين حرام است يا نه، حدأکثر مي گوييد اين غنا نيست و حلال است. اما وقتي يک کسي که علم موسيقي را مي داند، کسی که فيلسوف اين علم است و مي داند چه گونه مي شود هيجانات روحي ايجاد را کند، یا چگونه مي شود اعتقادات مخاطب و سامع خود را را به هم بریزد، وقتي متنی را ايجاد کند، شما به راحتي نمي گوييد اين حلال يا حرام است بلکه مي گوييد بستگی دارد که چه تأثیری بر روح مخاطب دارد و برای آناليز کردنش باید یک ؟ فيلسوف مقابل اين فيلسوف بايستد تا تا بگويد اين حرام يا حلال است. هنگامی که غرب بعد از رنسانس تلاش کرده است تا علم سکولار ايجاد کند و با صداي بلند هم اين را مي گويد - از آن نقطه اي که مي گويد دين مربوط به حوزه خصوصي است تا آن جايي که مي گويد دين افيون ملت هاست - با صداي بلند مي گويد که دوره آموزه هاي قدسي گذشته است، دیگر جایی برای دینی پنداشتن این علم سکولار نمی ماند. البته بگذريم از اینکه حدود نيم قرن به اين طرف يک موج معکوس درست شده و آنان از اين طرف و به صورت عکس گذشته سخن می گویند. یعنی تا نيم قرن قبل ما تلاش مي کرديم که بگوييم علم با دين مخالف نيست براي اينکه هويت مذهب را درست کنيم، اما الآن آنها تلاش مي کنند سمينارهاي بين المللي بگيرند که بگويند علم و دين مخالف نيست تا هويت علم را حفظ کنند. چون دوره هجمه به علم سکولار و شکستن پايگاه مشروعيت آنها رسيده است و آنان براي اينکه به عقلانيت غرب هجمه نشود و اين صدا در نيايد که ريشه اشکال در اين علم است، سمينارهاي بين المللي مي گيرند و مي گويند علم و دين هماهنگ است که در ايران هم این سمینار ها را مي گيرند. تمام تلاششان اين است که بگويند علم و دين با هم موافق است. يک سخن خلاف اين هم در بيايد آن سخن را سانسور مي کنند، چرا؟ تا اینکه مبادا قداست علم بشکند و پايگاه مشروعيت غرب فرو بريزد. حالا من سخنم اين است اين علمي که با صداي بلند مي گويند سکولار است، شما چطوري مي خواهيد بگوييد اين غير ديني هست يا نيست؟
سؤال: منظور مباحث و ترشحات ذهني آنان است. مثلا در يک کتاب مديريت مي خوانيم که به همدستان کمک کنيد. اینکه ایرادی ندارد.
جواب: من کتاب ضلالی را برای شما مي آورم که عین این جملات در آن است اما در عین حال مي گوييد کتاب کتاب ضلال است. چرا مي گوييد کتاب ضلال است؟ جملات، آهنگ، یا کلماتش که ضلال نيست! پس چرا آن را کتاب ضلال می دانید؟ به عنوان مثال کتابي که مارکسيست ها مي نويسند را بياوريد من صد جمله از این جملات از داخل آن برای شما استخراج می کنم. مثلا کتاب کاپتال مارکس را من در مقابل شما می گذارم که از این جملات دارد و یا جامعه شناسي آريانپور که از این جلمات در آن وجود دارد. پس من مي گويم داوري غلطي که به این راحتی بخواهیم آن ها را به صرف برخی از مطالب آن اسلامی بدانیم چرا که آن ها مدل براي تحليل ندارند. بنابراین اگر شما می خواهید در مورد آنها داوری کنید، باید در ابتداء مدل تحلیل را ارائه بدهيد، و پس از مدل تحليل بگوييد من اين عنصر را از اينجا بر مي دارم و درون يک سيستم ديگر منحل مي کنم که این سبک عيبي ندارد اما به شرط اينکه مدل تحليل بدهيد. نگویید با رويکرد انطباقي پیش می روید که به نظر من این رویکرد نادرست است. سؤال من این است که کتاب ضلال را طبق چه مبنایی کتاب ضلال می دانید؟
سؤال: به عنوان مثال ما که مي دانيم تمام چين به ضلالت رسيده اند و هیچ پيامبری نداشته اند و همین در جهت گیری ما کافی است.
جواب: کتب ضلال جملات خوب نیز دارند و علاوه بر آن ادبيات مناسب و گاهي اوقات فاخر نیز دارند. پس چرا مي گوييد کتاب ضلال است؟ من عرضم اين است داوري نسبت به اين که اين علم ضد دين است و يا ضد دين نيست داوري آساني نمی باشد. اين مثل همين مي ماند که مواد شيميايي مخرّب وارد الگوي تغذيه شده باشد و ما بگوییم فقط مقداری از آن می چشیم! و حال اینکه اين چشیدن مربوط به مرز ديگري از داوري است؟ بله، اگر غذا يک موقع در فرآيندی طبيعت متعفن شد، خداي متعال اين ذائقه را گذاشته است که شما با ذائقه ات به این تعفن و فساد آگاه شوید و از آن نخورید. مثلا بويايي را گذاشته براي آن جايي که يک فرآيند ساده طي مي شود و شما نیز به راحتی به فساد آن پی می برید. اما سخن بنده در جاییست که فرآيندی پيچيده مقابل شماست که با اسانس ها و و با مواد شيميايي مختلف، طعم و بو و همه چيز آن چیز فاسد و مسموم عوض شده است که در چنین جایی نمی توان با بويايي و یک فرایند ساده داوري کرد. در بحث ما شما با بويايي تان در مورد چیزی داوری می کنید که در فرایندی پیچیده دستخوش تغییرات فراوانی قرار گرفته است که این داوری اشتباه است چرا که بویایی شما قادر به تشخیص آن نیست.
البته بويايي بايد به مدل تحليل تبديل شود و الّا بويايي فردي به درد نمي خورد. وقتي در مقابل شما يک شبکه پيچيده علمي استاما شما با ذائقه فردي قضاوت مي کنيد که عيناً فردي داريد قضاوت مي کنيد و مي گوييد اين گزاره بد است! اینکه فردي مطالعه کرده ايد و يا ابزار آناليز داشته ايد بسیار مهم است و این درست نیست که این دو را یکی بدانیم چرا که کاملا متفاوتند.
سؤال: چگونه می توان با توجه به پای بندی های اخلاقی و مثلا صداقت موجود در زندگی فردی برخی از دانشمندان غربی آنان را ضد دینی دانست؟ با توجه به عدم عناد برخی از متفکرین غربی با دین، از کدامیک از کتب آنان می شود استفاده کرد و ملاک در انتخاب چیست؟ با وجود عدم سازماندهی دانشمندان غرب در ضدیّت با دین و روشن بودن تحقیقات آنان، مانع استفاده از تحقیقات آنان چیست؟
جواب: يعني شما می خواهید بگویید که چنین دانشمندانی در حوزه زندگي خصوصي شان دين دار اما در حوزه زندگي عمومي شان ليبرال می باشند. و اتفاقاً این کار غرب است که بین زندگی فردی و اجتماعی تفکيک کرده و ليبراليزم را در حوزه زندگي اجتماعي آورده است. شما مي گوييد در حوزه زندگي فردیش متعهد است و این کافی نیست. بلکه باید در حوزه زندگی اجتماعی هم متعهد و دیندار باشد.
در میان کتب آنها برای انتخاب بنظر ما چنین کتابی که به مطالعه آن توصیه شود را نداريم و بر وجود یا عدم آن بحث نکنيد. ما مي خواهيم توليد کنيم و می خواهیم خود مبانی درست را داشته باشیم.
اینکه دانشمندان اینها با دین ضدیت ندارند منظور موارد خاص است و یا مي خواهيد بگوييد غالب غربي ها اينطوري هستند؟ و مهم این است که مي خواهيد بگوييد الحمد لله عقلانيت زندگي تخصصي خودمان را -که معتقدم هم هستيم حوزه دين است- با عقلانيت آدمهاي مستضعف پيش مي بريم، اين خيلي خوب شد!!! يعني مديريت علمي مستضعفين بر فرايندهاي اجتماعي را اسلام می نامیم!! اين چه اسلامي است؟!
اینکه مي گوييد اين با دين تنافي ندارد و دين آن را امضا مي کند، یعنی به نحوی آن را دینی کرده اید. شاید به صورت عینی و واضح به آن اقرار نکنید اما در بطن و نهایت آن را تأیید شده دین می دانید. در عرصه حيات اجتماعي هم مي گوييد ما موارد خوب آن را مي گيرم -و فرضاً بگوييد اکثرش خوب است زیرا اخلاق خصوصيش خوب است- و بدی هایش را کنار می گذاریم. بنده این اشکال را حتی نسبت به متدينين خودمان، کسانی که اهل نماز شب می باشند و زيارت جامعه و عاشوراي آنان ترک نمي شود، نیز دارم. چرا که هنگامی که پشت ميز وزارتخانه مي نشيند، مفاتيحش را زير ميز اما کتاب هوفر را روي ميز مي گذارد! آیا شما به مديريت چنین کسی اعتماد مي کنيد تا من به آن دانشمند غربی که در حوزه خصوصيش دروغ نمي گويد اعتماد کنم؟ من تا کجا دستم را در مدلهاي زندگي خودم - که اين خيلي بالاتر از يک حرف زدن است چرا که شما با مدل ارائه شده آنان سازمان درست مي کنيد، اقتصاد مي سازيد و نيروي انساني را بهينه مي کنيد- به دست يهودي ها و يا مسيحي ها و يا مستضعفين بدهم و سپس هم بگويم که من مسلمان هستم؟
و توجه کنید که این کار سپردن کار به عقل بشري نیست. باید سوال کنیم این عقل متعبد به دین است؟ آیا مي خواهيم عقل سکولار قضاوت کند؟ من قبول دارم که به عنوان روش تهذیبی در دوره گزار از آنها ياد بگيريم. اما سخن بنده از اساس مطالب است. آیا واقعاً سد سازي آنها اسلامي است؟ اصلاً در اسلام سدي داريم که اسلاميش چطوري باشد؟ مدل توزيع منابع طبيعي در جهان چيست؟ چرا از آنجا شروع نمي کنيد و مي آييد به سد مي رسيد، بعد که به سد مي رسيد در تاج سد مي گوييد اسلام تاج سد را امضاء مي کند! اينها خيلي حرفهاي پر مخاطره اي است. ما مي گويم باید اسلاميش را توليد کنيم که شما هم قبول دارید باید اسلامی آن را تولید کنیم اما اگر به من بگوييد مدل اسلامی آن را ارائه بده، بنده نسخه مديريت منابع طبيعي اسلامي را ندارم. بحث سد به عنوان یک مثال است. اینکه بگویید هم علم به دو دسته طبیعی و غیر طبیعی تقسیم می شود و سد مربوط به علوم طبیعی، باید گفت سد زير مجموعه توزيع منابع طبيعي است! وقتي توزيع منابع طبيعي به اينجا مي رسد که آب را اینگونه طبقه بندي و اینگونه بهره وري کنيم، آن وقت به سد می رسید و حال اینکه سدي اصلاً نبوده است! و این درست نیست که شما زير سيستم را از سيستم جدا کنيد، و بعد به من بگوييد داوري کن. من در چنین مواردی جدای از سیستم داوري نمي کنم. بلکه من آن زیر سیستم را تحت سیستم می برم و هر چه شما آن را از سیستم جدا کنید، من ارتباطش را برقرار مي کنم. ما دامي که شما آن را جدا می کنید، مي گوييد اين کجايش اسلامي و غير اسلامي است؟ اما اگر آن را تحت سیستم بررسی کنید نمی توانید آن را اسلامی بدانید. مثال ساده و عامیانه قضیه همان است که شخصی به عالمی گفت آیا اینگونه دست راست را حرکت دادن حرام است؟ گفت: نه. دست چپ را هم تکان داد و گفت این دست را اینگونه تکان دادن چه طور؟ آن عالم گفت نه حرام نیست. در نهایت گفت پس این حرکات (که رقص بود) چرا حرام است؟ گفت مرده شور ترکيبش را ببرند. در بحث ما نیز چنین است. مادامي که شما تجزيه مي کنيد هيچ اشکالي ندارد. اما آنگاه که ترکيبش را می بینید، واقعاً چيز بیهوده ای است. همین سد چطوري پيدا شده است؟ سد که قارچ نبوده سبز شود بلکه يک فرآيندي در توسعه نياز و ارضاء طي شده، و به این رسيده اند که سد بسازند اما آیا این فرآيند اسلامي است؟ اگر به فرآيند نياز و ارضاء رفتيد که من به سرعت اثبات مي کنم که غير اسلامي است. در آنجا که شما نمي توانيد بگوييد دين نظر ندارد! وقتي رابطه اش را با فرآيند نياز و ارضاء را قطع می کنیم و به يک علم محض و اکتشاف واقع تبدیل مي کنيم، اين سؤالات پيدا مي شود.
سؤال: در رویکرد سيستمي می توان گفت خدا در رأس سيستم هاست و ناظر بر سيستم هاست و مولّد سيستم هاست، سيستم ها بدون او معني ندارد. حالا پيامبر در واقع يک توليد شده توسط رأس سيستم است که خود عضو سيستم هست، اما عضوي که از خودش هيچ چيزي ندارد و همه چيزش از خداست. ایشان مدیریت بر همه سیستم ها نیز می کند اما اجازه گرفته و مديريت ایشان تنفيذ شده است. در مورد سایر اعضاء هم همینطور از انبياء گرفته تا برسد به خانواده و جامعه. سيستمي عمل کردن بسیار خوب است! لذا نتیجه بگیریم توجه به سر پیوست های یک علم و تهیه پیوست های فرهنگی، دینی و مانند آن لازم است و آنگاه که نگاه کلّی و جزیی را به آن مبذول داشتیم و در درون مکتب از آن رویکرد سیستمی جواب گرفتیم، روشن می شود که با مبانی ارزشی مخالفتی ندارد.
جواب: حاصل سخن شما اين است که مي گوييد پیامبر اکرم(ص)، سایر پیامبران و اولیآء و تمام سيستم ها در دست خداست، علم سکولاري که در ضديت با خدا توليد شده است همين هم سيستم زير مجموعه خداست. این حرف گفتنی نیست. در ضمن اینکه سیستم در جایی جواب داد هم اهمیتی ندارد؛ این سيستم برای جاي ديگری طراحي شده است. این سخن شما مانند اين مي ماند که تصادفاً سيستمي که براي هواپيما درست شده است در اتومبيل هم جواب بدهد. اين که نمي شود. اگر یک سیستم براي فضايی طراحي شده است اما در فضای دیگری جواب مي دهد، این سخن به چه معناست؟ يا بايد مديريت و طراحي نباشد، -مثل يک کودکي که نقاشي مي کشد، آن جايي که نقاشي مي کشد من مي گويم همين قدر که ذي روح نکشيد حلال می باشد، چون کودک است. اما اگر هنرمندی که زبان هنر را مي فهمد و نقاشي مي کشد، مي گويم نه ممکن است حتی اگر درختی را نقاشی کند، نگاه کردن به آن حرام باشد- یا اینکه مدیریت درستی باشد. من نظرم اين است که معقول نيست سيستمي مديريت سکولار شود، اما به لحاظ پيوست هايش با دين هماهنگ باشد.
تذکری در جهت اجرای رویکرد تهذیبی
اگر رويکرد تهذيبي را در اين مجموعه دنبال مي فرماييد، باید در ابتداء راجع به مدل آن، کاری علمي صورت بپذیرد که همين مدل ضامن اين است که رويکرد تهذيبي براي رويکرد ميان مدت و دراز مدت مقدمه اي باشد و الّا اگر مدلي براي آن حاکم و روشن نشود، يعني روش تحقيقي نداشته باشد، علاوه بر اینکه نمي تواند مقدمه يک حرکت عميق باشد خود آن نیز به عمق ها نمي رسد. ولي اگر اين مسير دنبال شد محتاج به يک پيش نيازي است که آن در اختيار خود شماست. در آن مدل تحقيق مي شود که دوستان به آن مجموعه کمک کنند و در این زمینه همکاری نمایند. البته گمان نشود که مدل مطلوب مدلی بسیار پیچیده است. بلکه مدل پيچيده ای هم نيست. به تعبير ديگر ما نبايد کار را به گونه حدأکثري به هم پيوسته کنيم که کار از هيچ نقطه اي قابل شروع کردن نباشد که آفت نگاه سيستمي همين است. هنگامی که نگاه سيستمي را مطلق مي کنيد، امکان تعریف آغاز کار منتفی مي شود زیرا تمام کارها را به گونه اي به هم پيوند زده اید که نقطه شروع ندارد. براي اينکه از اين آفت شروع نجات پيدا کنيم ناچار هستيم از انتزاع شروع کنيم. انتزاع در تحقيق همان مدل و رويکرد تهذيبي است که البته بايد مدلی را پيدا کنيم. اگر توانستيم مدلی را براي رويکرد تهذيبي از يک نظريه آغاز کنيم که مثلاً نظريه چگونه تحليل می شود، چگونه پيوست هايش ديده مي شود، چگونه نسبت بين پيوست ها و فرهنگ مذهب مطالعه مي شود، آن وقت امکان اين که کار را از اين مقياس کوتاه مدت شروع کنيم فراهم گردد که حتماً به نتايج خوبي هم خواهد رسيد. و الحمد لله رب العالمين.
Share/Save/Bookmark