علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 707
حجت‌الاسلام والمسلمین میرباقری:
درآمدی بر روش آموزش و پژوهش در علم اصول
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۴۵
 
فراگیری علم اصول در حوزه در سه مقطع «مقدمات»، «سطح» و «خارج» هرکدام از ویژگی ها و اقتضائات خاصی برخوردار است. در مرحله مقدماتي علم اصول، نگاه بيروني به علم، كتاب شناسي، مطالعه تاريخ علم و شخصيت هاي آن علم، و تبیین تعریف، موضوع و روش علم از جمله موضوعاتی است كه لازمه ورود محصل به فضاي يك علم و ايجاد جسارت علمی در او می باشد. همچنین در این مقطع می بایست با نظام موضوعات و مسائل علم به نحو اجمالی آشنا گردد.
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، مجموعه حاضر، درآمدی بر روش «آموزش» و «پژوهش» در علم اصول است که به صورت اجمالی و اشاره‌وار مطرح گشته و می‌تواند افقی تازه برای ارائه مباحث تفصیلی‌تر پیرامون فراگیری علم اصول و رسیدن به نقطه مطلوب در این علم، فراروی علاقه‌مندان بگشاید. مقاله پیش رو برگرفته شده از چند جلسه مشورتی جمعی از طلاب و شاگردان در حضور حجت‌الاسلام والمسلمین استاد سید محمدمهدی میرباقری است که حول شیوه آموزش و پژوهش در «علم اصول» برگزار شده و توسط حجت الاسلام یحیی عبدالهی تنظیم و تدوین یافته است که در ادامه می‌آید:



چکیده

فراگیری علم اصول در حوزه در سه مقطع «مقدمات»، «سطح» و «خارج» هرکدام از ویژگی ها و اقتضائات خاصی برخوردار است. در مرحله مقدماتي علم اصول، نگاه بيروني به علم، كتاب شناسي، مطالعه تاريخ علم و شخصيت هاي آن علم، و تبیین تعریف، موضوع و روش علم از جمله موضوعاتی است كه لازمه ورود محصل به فضاي يك علم و ايجاد جسارت علمی در او می باشد. همچنین در این مقطع می بایست با نظام موضوعات و مسائل علم به نحو اجمالی آشنا گردد.

در دوره «سطح»، آموزش، بر محور موضوعات ومسائل علم بر محور متون خاصي مورد بررسي قرار مي-گيرد تا دانش پژوه در نهايت بتواند توان «درک مطلب» و «متن شناسي» پيدا كند. روش کار در این مرحله، «تجزیه و ترکیب» متن و استحصال مبانی زیرساختی در متن می باشد. دانش پژوه می بایست در این مقطع به تدریج از آموزش فاصله گرفته و با کار پژوهشی آشنا گردد.

در دوره «خارج»، پژوهش پيرامون «مسأله ها»، موضوع كار مي باشد؛ يعني مسائل علم اصول، فارغ از متون خاص مورد بررسي و پژوهش واقع شده و سعی مي شود تا دانش پژوه به يك قضاوت اجتهادي در باب كليت علم اصول ومسائل آن نائل آيد. روش کار در این مرحله، «تحلیل» مسائل و دستیابی به «فهرست جامع» موضوعات علم اصول می باشد.

واژگان کلیدی: علم اصول، آموزش، پژوهش، متن شناسی، تجزیه و ترکیب، تحلیل



مقدمه

رويكردهاي رايج در آموزش و پژوهش علوم حوزوي همچون «علم اصول»، از آسيب ها و خلأهاي جدي رنج مي برند كه همین امر مانع پربار شدن تحصيلات حوزوي می گردد. مهم ترین آسيب در این میان، عدم رعايت دقيق ضوابط و اقتضائات «آموزش» و «پژوهش» در دوره «مقدمات»، «سطح» و دوره «درس خارج» و عدم تمایز آنها از یکدیگر است كه مانع پربار شدن تحصيلات حوزوي می شود، در حالیکه این مقاطع از حیث «هدف و غایت»، «روش» و «موضوع» متفاوت می باشند.

مجموعه حاضر، درآمدي بر روش «آموزش» و «پژوهش» در علم اصول است كه به صورت اجمالي و اشاره وار مطرح گشته و مي تواند افقي تازه براي ارائه مباحث تفصيلي تر پيرامون فراگيري علم اصول و رسيدن به نقطه مطلوب در اين علم، فراروي علاقه مندان بگشايد.


۱ ـ دوره مقدماتي: آموزش كليات و نظام موضوعات علم اصول

دانش پژوهي كه در آغاز با علم اصول مواجه مي شود، تقريباً هيچ گونه آشنايي با اين علم ندارد؛ نه جايگاه اين علم را مي داند، نه موضوع و نه نحوة تركيب موضوعاتش را مي شناسد. بنابراين لازم است محصل مبتدي، ابتدا با «كليات علم اصول» با نگاه بیرونی آشنا شود تا در آخر اين مرحله اجمالاً بر موضوعات و ابواب علم و جغرافياي كلي آن مسلط گردد.

موضوعاتي كه در مرحله مقدماتي بايد به آن ها پرداخت، «تعريف علم»، «موضوع و غايت علم»، «روش علم»، «ضرورت علم»، «پیشینه علم» و «جايگاه اين علم در بين علوم ديگر» مي باشد. همچنین لازم است قبل از ورود به مباحث اصلي، كتب معتبر علم و محققين اين علم بيان شود و در نهایت نیز دانش پژوه فهرست اجمالی از مسائل و موضوعات علم را فراگیرد.

آشنایی مختصر با «تاريخ علم» ضروری است؛ چرا كه تاريخ علم نشان مي دهد كه علم در چه ادواري رشد كرده و چه كساني بر مباحث و مسائل علم افزوده اند تا علم به اين مرحله رسيده است. اين امر باعث مي شود كه طلبه جسارت علمی پيدا كند و بداند كه علم اصول تكامل پذير است و مي توان در تاريخ علم، حضور يافت، و اين خود، آثار پرورشي در پي خواهد داشت. بايد توجه داشت كه در فرایند آموزش مي-بايست به «پرورش» متعلم نیز توجه داشت؛ يعني تقویت ذهني و ارتقاء هوشمندي، با تكامل روحي همراه باشد و متناسب با آن اتفاق بيافتد. نبايد جسارت روحي را از محقق سلب كرد و شأن و جایگاه او را به یک مقلد فروکاست. محقق علم، علاوه بر ذهن، از قدرت روحي برخوردار است كه تقويت و ايجاد جسارت در آن، از لوازم تربيت پژوهشگر حقيقي است.

همچنين قبل از ورود به هر علمي، «كتاب شناسي» نيز ضروری است تا مشخص گردد مؤلف آن كتاب، چه كسي مي باشد، در چه دوره اي از تاريخ علم مي زيسته و چه مباحث جديدي را به آن علم اضافه كرده است و نيز سطح علمي كتاب و روش مولف و ابواب آن چگونه مي باشد. به عنوان مثال شیخ طوسی در هریک از کتاب های فقهی خود سبک و رویکرد خاصی داشته و با غرض متفاوتی آن را تألیف کرده است که آشنایی با آن، پیش از مطالعه کتاب ضروری است.

متعلم مبتدي علاوه بر آشنايي با كليات علم، مي بايست فهرست مباحث و ابواب علم را هم در ذهن داشته باشد و جايگاه هر بحث در سير كلي علم را بداند؛ چرا كه ممكن است فردي مسائل را جزء به جزء بداند اما كليت بحث - كه از كجا شروع مي شود، چه مسيري را طي مي كند و به كجا ختم مي شود- را نداند مانند كسي كه آدرس تك تك خانه ها را مي داند اما نقشه شهر را نمي داند.

در این مقطع، ورود به مسائل علم اصول مي بايست در ساده ترين شكل ممكن و به صورت «آموزشي» و بدون توجه به ابعاد و لوازم عقلي آن گفته شود و در آخر، يك نظر سنجيده و فني در مسئله بيان گردد. همچنین می بایست ادله بحث هم كاهش يابد و به صورت نیمه استدلالی طرح بحث گردد؛ يعني بحث لايه-بندي شده و از طرح لايه هاي عميق خودداري شود.


۲ ـ دوره سطح: متن شناسي و تمرين پژوهش

هدف از دوره سطح، توانمند كردن طلبه براي امر «پژوهش» است كه مهم ترين شاخصه آن، «قدرت مواجهه با متون» مي باشد؛ يعني طلبه مي بايست در آخر دوره سطح، مسئله شناس شده و با سطوح مسئله آشنا باشد و قدرت برخورد با متن را تا مرحله زيرساخت هاي آن بدست آورد. اصلی ترین روش کار در این مرحله، «تجزيه و تركيب متن» است که پژوهشگر می بایست از این طریق به لايه هاي عميق تر متن راه پيدا كند و صغريات و كبريات بحث را از يكديگر تشخيص داده و به قواعد عامي كه كتاب بر آنها تكيه مي كند و همه استدلال ها ونزاع ها از آنها نشأت مي گيرد، دست يابد؛ چرا كه همواره قواعد و مبانی عامی پشت دست مسائل مطرح شده در متن وجود دارد که در متن به آنها تصريح نمي شود.

براین اساس «متن شناسي» هدف اصلي در اين مرحله مي باشد كه قدم اول آن نيز «متن خواني» و «درک مطلب» است؛ يعني هر متني از علم اصول را بتواند بفهمد و تجزيه و تركيب كند و بر آن مسلط گردد. اين توانمندي ها باعث مي شود تا طلبه جسارت پژوهشي پيدا كند؛ زيرا با قدرتي كه در تجزيه و تركيب به دست می آورد مي تواند دسته بندي صاحب كتاب را نقد كند و آرايش و نظم جديدي به كتاب بدهد و مقيد به دسته بندي مؤلف نباشد.

از ديگر مهارت هايي كه مي بايست در اين مرحله بدست آيد آن است كه طلبه بر ارجاعات تسلط یابد؛ يعني براي يافتن مطلب و رأي خاصي بداند كه به كجاي كتاب مراجعه كرده و ريشه هاي بحث را در كجا جستجو كند، نه اينكه مجبور باشد هر بار، از اول تا آخر كتاب را كنكاش كند.


- روش «آموزشی- پژوهشی» در دوره سطح

به لحاظ روش هم در حال حاضر، در كلاس هاي درسي بدين نحو عمل مي شود كه استاد، مطلب را به طلاب تفهيم مي كند و بعد از فهم مطلب، از روي متن روخواني صورت مي گيرد. يعني شيوه عملكرد، «آموزشيِ» صرف است. در اين حالت، شاگرد، ملتزم به حرف استاد بوده و قدرت پژوهش و خلاقيت علمي پيدا نمي كند، انسان در مقام آموزش، در مقابل متن احساس كوچكي مي كند و فقط مي خواهد بياموزد. اين شيوه در دوران «سطح» مي بايست به سمت «پژوهشي شدن» حركت كند. در پژوهش، شاگرد سعي مي كند قفل متن را بشكند و وارد متن شده و بر متن فائق گردد و در آن تصرف كند تا جسارت برخورد علمي با متن بيابد. اين تصرف، با «نقد، نقض و طرح» صورت مي گيرد؛ یعنی بتواند یک مطلب را ابتدا «نقد» کند، سپس به «نقض» مبانی حاکم بر آن برسد و در آخر به «طرح» نظریه جایگزین و مختار اقدام بورزد. بنابراين، شيوه كلي در اين مرحله مي بايست «آموزش توأم با پژوهش» باشد. كار پژوهشي نيز به صورت كارگاهي و گروه هاي بحثي ممكن است؛ بدين صورت كه ابتدا مطلب كتاب توسط استاد آموزش داده شود سپس متن كتاب توسط طلاب تجزيه و تركيب گردد.


- «تجزيه» متن با تفکیک مطالب به «تعريف، تقسيم، استدلال و حكم» و «فهرست زدن»

به منظور «تجزيه و تركيب» يك متن مناسب است كه ابتدا قسمتي از متن معين گردد و سپس سعي شود مطالب مطرح شده در آن تفكيك گردد، به عنوان مثال مشخص گردد که مرحوم آخوند در یک قسمت از كفايه چند مطلب را بيان كرده است.

اولين مرحله در تفكيك مطالب متن، «تجزيه» متن به «تعاريف، استدلال ها، تقسيمات و احكام» مي باشد. بايد «تعاريف» از «احكام» جدا شود و سپس «استدلال ها» در بحث روشن شود؛ مثلاً گفته مي شود: « وجوب غيري، استحقاق عقوبت ندارد.» بايد جستجو شود كه استدلال اين حكم چيست؟ اول «وجوب غيري» را تعريف مي كنند و بعد استدلال مي آورند كه استحقاق عقوبت ندارد. اگر دقت شود خواهيد ديد در اینجا همان تعريف در استدلال آمده است؛ يعني تعريف را حد وسط قرار داده اند: «اگر وجوبي است كه ملاك ندارد پس استحقاق عقوبت ندارد». بنابراین معمولاً ابتدا تعريف را ارائه می دهند و محل نزاع را مشخص می کنند و بعد تقسیمات بحث را ذکر می کنند، سپس حكم را بيان کرده و بعد استدلال مي آورند.

پس از جدا کردن مطالب از همديگر، برای هر مطلب، یک فهرست زده شود که چکیده و عصاره مطلب را منعکس کند. پس از اتمام «تجزیه» متن با دستیابی به فهرست های متن، می بایست به «ترکیب» عناصر متن اقدام کرد.


- «ترکیب» متن با دستیابی به «نظام فهرست» و «نظام سوالات» متن

در این مرحله می بایست به «طبقه بندی فهرست ها» پرداخت؛ از این روی لازم است فهرست ها جمع-آوري شود و فهرست های كلي تري تدوين گردد به اینگونه که چند فهرست هم عرض، ذیل یک فهرست کلی تر جای گیرد تا اصلی ترین فهرست ها بدست آید. به عبارت دیگر مطالب تفکیک شده می بایست طبقه بندی شده و «اصلی، فرعی، تبعی» آنها از یکدیگر تمیز داده شود يعني تعاريف اصلي، استدلال هاي محوري و تقسيمات احكام بنيادي را كه ساير تعاريف، استدلال ها، تقسيمات و احكام به اينها وابسته اند را كشف مي كنيم.

در یک مرحله کامل تر می توان تمام فقرات متن را به «سوال» و «پرسش» تبدیل کرد و سپس آنها را طبقه بندی کرده و به آنها نظام داد. تبدیل یک مطلب، به «سوال»، موجب می شود که اصلی ترین نکته مورد نظر مولف شناسایی شود و از آن پرسش به عمل آید، به عبارت دیگر مصب اصلی بحث نزد مؤلف کشف می گردد. بنابراین در این مرحله می بایست به «نظام سوالات» یک متن دست یافت.

«تجزیه و ترکیب» متن به روش فوق بيشترين تسلط بر متن را ايجاد مي¬كند. انجام اين مراحل هر كدام نياز به مباحثه دارد كه بايد در گروه هاي بحثي بر روي آن كار شود.


- استخراج «مباني عام» و دست یابی به «زیرساخت» متن اصولی

همچنين پس از «تجزیه و ترکیب» متن، مي بايست زوایای پنهان متن را نیز بدست آورد؛ براین اساس در قدم اول استدلال ها را تكميل نمائيم؛ مثلاً اگر برهان مضمر است و از چندين برهان تشكيل شده است آنها را بشكافيم و برهان هاي مخفي را آشكار كنيم و هرکدام را به آخر برسانيم و مقدمات آن را تکمیل نماییم.

اگر از مفروضات شروع شده است، بررسي كنيم كه این مفروضات از کجا نشأت گرفته است؟ آیا بدیهی است یا به بدیهی بازگشت می کند؟ اگر از بديهيات شروع نشده سعي كنيم آنها را به بديهيات ختم كنيم. با اين روش، به تدریج لايه هاي دروني بحث آشکار مي شود و مي توان به مبناي صاحب كتاب پي برد. مثلاً مي گويید مبناي صاحب كفايه در معيار «ثواب و عقاب»، قرب و بعد است؛ فعل مقرب، ثواب دارد و فعل مبعد، عقاب دارد؛ يعني استخراج مبنا مي كنيد.

در مرحله بعد می بایست در بررسی نزاع ها و اختلافات بين دو اصولی، به اختلاف مبنای آن دو رسید و اختلاف ها را از مبنایی ترین سطح تحلیل کرد. به عنوان مثال عمدتاً «استدلال»، بر پايه «تعريف» واقع می شود، وقتي گفته می شود اين موضوع، آن حكم را دارد حتماً به تعريفي تكيه شده است و اين همان جايي است كه حد و برهان به هم گره مي خورند. گاهي اتفاق می افتد كه مبنا واحد است اما در «لوازم مبنا» اختلاف دارند؛ مثلاً مرحوم آخوند توجه مي دهند كه شما كه اين مبنا را اتخاذ كرده ايد بايد به لوازم آن هم پاي بند باشيد و لازمه اين مبنا، فلان مطلب است. بنابراين در نزاع ها مشخص مي گردد كه اختلاف درچيست؟ در مبنا است يا لوازم مبنا؟ مابه الاختلاف و مابه الاشتراك آنها در چيست؟ براین اساس مي بايست نزاع ها را به اختلافات در كبريات برگرداند. اين راه رسيدن به منظومه مباني و قواعد عام كتاب مي باشد.
البته اين قواعد عام در خود علم به صراحت حضور ندارند، بلكه بايد با تجزيه وتركيب و آناليز متن به آن ها رسيد وآنها را استخراج كرد؛ مثلاً در کثیری از مباحث اصول به حجیت ظهور استناد می کنند ولی نمي-گويند: «ظهور عرفي، حجت است» اما در همه جا از آن استفاده می کنند؛ مثلاً مي گويند ظهور جمله شرطيه، فلان مطلب است، این یعنی ظهور حجت است؛ يا مثلاً گفته می شود عقلا فاعل اين كار را مذمت مي كنند و بعد به اين مذمت استدلال مي كنند، از اينجا فهميده مي شود بناي عقلا را در مدح و ذم حجت مي دانند. دستیابی به این مبانی عام، در حقیقت راه یافتن به «زیرساخت» اصولی متن است.


ـ سبک كتاب های دوره سطح

كتاب هايي كه در حال حاضر در دوره «سطح» تدريس مي شود در نسبت با گذشته، هم دامنه بحث های آنها گسترده تر شده و هم سطح بحث ها عميق تر گرديده است؛ مثلاً قبلاً كتاب «معالم» عالي ترين كتاب اصولي زمان خود بوده است كه بعد از آن علم اصول تكامل پيدا كرد و «قوانين» آمد، تا اینکه تكامل علم ادامه يافت و «رسائل» آمد و بعد در مرحله جامع تر «كفايه»، كتاب برتر گرديد. اين كتاب ها هر كدام، آخرين مباحث در دوره اي از علم اصول بوده است. در واقع آنچه در سطح مي خوانيم ادوار تكامل علم اصول است؛ يعني در هر دوره اي سخت ترين كتاب را مي خوانيم. کتاب هایی که به عالي ترين زبان نوشته شده است به گونه ای كه قصد روان و آموزشي نوشتن در آن مد نظر نبوده است، بلكه تا حد امكان سعي گرديده كه بيان مطلب به صورت كاملاً علمي، عميق و تخصصی باشد. بنابراين متون موجود در سطح، متون «تحقيقي» و «پژوهشي» هستند كه آنها را «آموزش» مي دهند و چون كتاب هاي سنگيني هستند دانش پژوه در مواجهه اول با متن، اعماق بحث را نمي فهمد بلكه سطح ابتدايي بحث را متوجه مي شود و براي فهم بحث بايد بسيار تلاش كند، كه اگر ملتزم باشد كم كم از سطوح ابتدایی بحث به عمق بحث منتقل می گردد. از این روی براي فهم اصل مطلب بايد چندين و چند بار متن مرور شود، عطف ها، ضماير و .. را دقت نمايد و اين بدان خاطر است كه آن مؤلف، مقيد نبوده كه از نقطه صفر شروع كند و روال منطقي تدريس و تعلیم را براي يك دانش پژوه طي نمايد؛ در واقع آن مؤلف، اين متن را براي اقران خود نوشته تا بتواند با آنها به تفاهم برسد و فرض بر اين بوده است كه مخاطب او با علم آشنا است و مؤلف قصد داشته است مطلب جديدي را با وي حل و فصل كند. بنابراين این کتاب ها نه از نظر «ساختاری»، آموزشي است و نه از نظر «محتوا» مقيد به راحتي وصول مخاطب به مطلب بوده است و نه از نظر «سطح بندي» مقيد بوده كه در ورود و طي مراحل بحث، سطوح بحث را لحاظ کند، يعني از سطحي شروع كند و مسائل عميق را به دوره بعد واگذارد.[۱]


۳ ـ دوره خارج: پژوهش بر محور مسأله ها

همان طور كه گفته شد در دوران «سطح»، كتاب و آراي صاحب كتاب موضوعيت دارد؛ يعني دانش پژوه بايد سعي كند مبناي مؤلف را بفهمد و جوانب مطلب را از نگاه ايشان بررسي كند. اما در درس خارج، «متن» موضوعيت ندارد بلكه «مسأله» موضوعيت داشته و خود علم بدون تقيد به كتاب يا شخص خاصي مورد بررسي قرار مي گيرد. بنابراين هدف اصلي در اين مرحله، «مسئله پژوهي» مي باشد. دانش پژوه در اين مرحله بايد بتواند علاوه بر «درک مطلب» و «تجزيه و تركيب» متن، آن را «تحلیل» كند. «تحلیل» متن يعني لايه هاي پنهاني علم و مفروضات مؤلف كه بر سرنوشت مسئله تأثير دارند را استخراج كند و با كار پژوهشي به «فرهنگ و فلسفه»[۲] حاكم بر مؤلف برسد. بايد بتوان اقوال، احكام و مسائل را از سرشاخه ها به مباني آنها برگرداند؛ بايد دانست روند پيدايش اقوال از بيرون علم به چه نحو بوده است؟ چرا اين مسئله وارد علم اصول شده است؟ از چه علمي نشأت گرفته است؟ از كلام، فقه يا فلسفه؟ او علاوه بر شناخت مسئله بايد بتواند عوامل پيدايش و تغييرات يك مسئله را نيز تحلیل كند.


- «پژوهشی» بودن روش کار در درس خارج

شيوه عملكرد در اين مرحله مي بايست كاملاً «پژوهشي» باشد. در این مقام، نقش استاد، آموزش دادن نيست بلكه او به پژوهش كمك مي كند. متأسفانه امروزه حتي روش پژوهش موجود، بسيار به آموزش نزديك است؛ يعني با روش پژوهشي و كارگاهي به تتبع و تفكر پرداخته نمي شود بلكه اين كار با القاء و آموزش پي جويي مي گردد و چون آموزش با متن گره خورده است متن هم موضوعيت پيدا مي كند. در واقع، «متوني» كه در «آموزش» به كار گرفته مي شود، «پژوهشي» است و «روشي» كه در «پژوهش» استفاده مي گردد، «آموزشي» است!

براین اساس روش مطلوب برگزاری کلاس در درس خارج، روش كارگاهي است که استاد نقش ناظر پژوهش را داشته باشد، در اینصورت ذهن خود دانش پژوه فعال مي شود تا عمق بحث را بفهمد، هر چند فهم اجمالي مطلب از استاد، براي ورود به مسئله لازم است. بنابراين مناسب است كه ابتدا اجمال بحث توسط استاد گفته شود و بعد هر گروه، روي يك متن كار خواهند كرد؛ بدين ترتيب كه ابتدا متن فهميده شود و بعد تجزيه و تركيب گردد و سپس «تحلیل» متن صورت گيرد. در نهایت می بایست نتایج (نظام فهرست ها) هریک از گروه های مباحثاتی در کلاس ارائه شود و اين فهرست ها در كلاس درس با حضور استاد مقايسه شود و يك فهرست جامع استخراج گردد كه اين مرحله از كار، جمع بندي بحث مي باشد.


ـ «تحليل» مسائل و استخراج «فلسفه و فرهنگ» حاکم بر بحث

در دوره درس خارج، علاوه بر «تجزيه و تركيب» متن اولاً، دانش پژوه بايد بتواند اصول موضوعه و پيش-فرض هاي كتاب ها و آن قواعد عمومي كه ابواب علم بر آنها تكيه دارند را استخراج كند، ثانياً به فرهنگ (قواعد ارزشي) و فلسفه (ارتكازات نظري) حاكم بر مؤلف دست يابد؛ يعني بايد بتواند لايه هاي پنهاني و مفروضات مخفي كه بر سرنوشت مسئله تأثير دارند و گرايش هاي حاكم بر علم كه در استدلال ظهور پيدا نمي كنند را استخراج كند.

علم اصول دارای یک سری قواعد «زيرساختي» است كه در دوره سطح بايد به آن رسيد، علاوه بر آن، «فرهنگ» و «ارتكازات فلسفي» مؤلف، در مباحث او نیز جاری است؛ مقصود از «فرهنگ»، ارتکازات عقلایی و ارزشی (حسن و قبح) و مقصود از «فلسفه» مبانی و قواعد عقلی و فلسفی است که در علم اصول حضور پیدا می کند.

به عنوان مثال اگر سؤال شود كه آيا مقدمات واجب، شامل مقدمات داخلي هم مي شود يا نه؟ جواب مي-دهند كه مقدمات داخلي، چيزي در عرض مركب نيست، بلکه مركب عبارت است از اجزاء، بنابراين دو چيز نداريم كه يكي كل باشد و يكي جزء. اين استدلال در ابتدا، اصولي به نظر مي رسد اما اگر تحلیل كنيد يك مبنای فلسفي پیش فرض آن است كه «كل ها» را اعتباري مي داند؛ يعني وحدت مجموعه، اعتباری است و اجزاء، اصل هستند كه اجزاء لابشرط، همان «كل» مي شود. بنابراين صلاه و يا حج و.. را يك واحد اعتباري مي دانند. اين گرايش فلسفي در خود بحث ذکر نمي شود؛ يعني نمي گويند كه ما دو گونه وحدت داريم: اعتباري و حقيقي و احكام هر كدام چيست، بلكه آن را مفروض مي گيرند و جلو مي روند. لذا مي بايست در تحلیل مسائل، لوازم يك مطلب را به دست آوريم و به مبنا برسيم و پيش فرض هاي فلسفي مؤلف را از كتاب اصولي او استخراج كنيم؛ هرچند كه مورد التفات خود صاحب متن نبوده باشد؛ مثلاً صدرالمتألهين در كتاب خود، قول بزرگان را مي آورد و تحلیل مي كند كه گرايش آنها اصالت وجودي بوده يا ماهيتي؟ يعني مي گويد اين حرفي كه در بحث جعل زده اند با حرفي كه در باب عليت زده اند نشان مي دهد بينش آنها اصالت وجودي و يا ماهيتي بوده است. شبیه این کار را می بایست در مسائل اصولی انجام داد تا به مبانی فلسفی محقق اصولی دست یابیم.

نمونه دیگر از حضور فلسفه در اصول اینکه مرحوم نائيني مي گويد: مقدمات و افعال نسبت به مصالح، علل معدّه هستند، بنابراين مصالح از اختيار عبد خارج است. اين امر بر مي گردد به تعريف فلسفي خاصي كه علل اقسامي دارد كه يك قسم آن علل اعدادي است. علل اعدادي، علل تامه معدات نيستند بنابراين كسي كه بر معدات قادر است ممكن است بر معدّله قادر نباشد، كه اين يك بحث فلسفي است.[۳]

همچنین برای جریان «فرهنگ» خاص در مسائل اصولی می توان به جریان فرهنگ عبد و مولای عرفی در برخی مباحث همچون «ظهور امر در وجوب» اشاره کرد؛ اينكه امر، افاده وجوب مي كند يا نه؟ گفته می شود اگر مولا به عبد خود فرمان دهد «اذا امر مولا بعبده»، ولی عبد از فرمان او سرپیچی کند مستحق عقوبت است، اين يك «فرهنگ» خاص است که از رابطه عبد و مولای عرفی نشأت گرفته است. برخی گفته اند دلالت امر بر وجوب، به حكم «عقل» است، اما خوب كه دقت شود حكم «عقلايي» است؛ يعني بناي عقلايي و ادراك عقلايي است كه مبنا قرار گرفته است، چنانچه شهید صدر با تحلیل متفاوت از رابطه «عبد و مولا» به نظریه «حق الطاعه» می رسند و برائت عقلی را منکر می شوند. همچنین در بحث طلب و اراده كه در دلالت امر بحث مي شود مي توان فهميد كه مثلاً مشرب آقاي خوئي كلامي است و مشرب آخوند صد در صد فلسفي است و يا حضرت امام (ره) به صورت عرفاني مشي كرده اند.

ممكن است مؤلف به اين پيش فرض خود واقف بوده و نسبت به آن ملتفت باشد و بتواند پيش فرض را دنبال كند؛ مثلاً مرحوم آخوند در بحث تجري و طلب و اراده، به مبناي فلسفي واحدي پايبند است كه در نهايت مي گويد: «قلم اينجا رسيد سر بشكست‏»[۴] در واقع ملتفت است كه از منظر فلسفي مشكل حل نمي-شود؛ يعني به لوازم حرف خودش عنايت دارد. در مقابل، ممكن است شخصي، سخني را بگويد كه متأثر از ديگران باشد و نداند که مبانی این حرف چیست و یا اینکه مبنایی را اخذ کند ولی به لوازم آن ملتفت نباشد. این سطح از مبانی مؤلف در متن حضور مستقيم ندارند بلكه حضور تركيبي دارند؛ از این روی «تحلیل» دقيق متن لازم است تا استخراج شود.


ـ تدوين فهرست جامع علم اصول

روش کار می بایست اینگونه باشد که در هر دورة پژوهشي، یک موضوع انتخاب شود و سپس اقوال متعدد ذيل آن در چند متن، «تجزیه، ترکیب» و «تحلیل» شود. به عنوان نمونه، آن موضوع در کلام مرحوم آخوند، مرحوم شيخ انصاری، كلام مرحوم ميرزاي نائيني، مرحوم آقا ضياء و كلام محقق اصفهاني ديده شود و نهايتاً متن شهيد صدر بررسي گردد.

پس از «تجزيه و تركيب» و «تحلیل» متن در گروه های مباحثاتی، هر يك از گروه ها براي متن انتخابي خود فهرست جديدي بزنند به گونه اي كه اين فهرست در بحث كارگاهي مورد تأمل و دقت قرار بگيرد و مورد توافق تمامي اعضا واقع شود. در مرحله بعد، در جلسه اي با حضور استاد، هر كدام از گروه هاي بحثي فهرست خود را در موضوع از پيش تعيين شده، ارائه كنند وهر گروه، از فهرست تدويني خود دفاع كند. سپس فهرست جامع براي همه متون تدوين گردد. این فهرست می بایست بتواند همه حلقه های بحث نزد اصولیون مختلف را منسجم کند. در گام بعدی می بایست پژوهشگران بتوانند به فهرست مختار از علم در آن مسأله دست یابند.

پیشنهاد می شود در مرحله آخر، فهرست مختار با فهرست شهيد صدر در کتاب حلقات مقايسه شود؛ چراکه ايشان معمولاً فهرست قوم را به هم مي زند و با فهرست ابداعی خود وارد بحث مي شود و بعد نزاع را بر سر موضوعات اصلي مي برد و از همان جا نزاع را تحلیل مي كند، همچنین سعی می کند حرف دیگران همچون مرحوم نائيني و آخوند و.. را در متن خود جاي دهد و در بسیاری از مباحث حذف و اضافه اي انجام مي دهد. البته فهرست كلي درس خارج ايشان، متعلق به كفايه است اما در کتاب حلقات، ترتيب كلي علم را هم عوض كرده است، بنابراين مناسب است فهرست جامع و نهايي خود را با فهرست ايشان مقايسه كنيم.


ـ ملاحظه رابطه علم اصول با علم فقه

یکی از محورهای پژوهش در علم اصول، سنجش «كارآمدي قواعد اصولي در فقه» مي باشد. زماني علم اصول از دامن فقه بيرون آمده ولي بعداً به مرور زمان به علم مستقلي تبديل شده است؛ از آنجايي كه مستقل شده دچار آفتي شده است و آن اينكه عمدتاً كارآمدي آن در فقه لحاظ نمی گردد و خود مسئله، جداي از فقه تحلیل مي شود که در بسیاری از موارد هنگامیکه در فقه مي آید ملاحظه می شود كه بي فايده است و ثمره عملی ندارد! به عبارت دیگر استقلال علم اصول از فقه گرفتار این آسیب شده است که با بسیاری از مسائل بیگانه از فقه مواجه گردیده و در حال حاضر مسائلي در علم اصول مطرح شده است كه تفنني است و هيچ ارزش عملي ندارد بلكه كارآمدي آن در مقام ذهن است و بسياري از فضاي علم اصول را هم اشغال كرده است. متورم شدن علم اصول در مواضع غیر کاربردی، موضوعی است که بسیاری از محققین نسبت به آن هشدار داده اند.

با این وجود استقلال یک علم می تواند بستر رشد و توسعه متوازن و بالنده یک علم را فراهم سازد تا جایی که به توسعه علم فقه نیز بیانجامد. به عنوان مثال، «منطق»، علمي است كه بايد فلسفه را سامان بدهد. می توان منطق را از فلسفه شروع كرده و تك تك مسائل فلسفه را آناليز كنید و بگوييد روش هاي منطقي كه در فلسفه به كار رفته کدام است مثلاً عبارت است از: قياس اقتراني، قياس استثنايي، قياس شكل اول، قياس شكل دوم و... ، در اين صورت، منطق، تابع فلسفه مي شود، ولي هنگامي كه منطق رو به استقلال مي رود، متد جديدي پيدا مي كند و دامنه آن گسترش مي يابد، تا آنجائي كه اين متد، خود فلسفه را هم تغيير مي دهد.

علم اصول نیز همين گونه است؛ اگر شما دامنه اصول را در فقه آورديد هيچگاه علم اصول نمي تواند فقه را تغيير بدهد و به بسط و توسعه آن کمک کند، بلکه از آنجا که نگاه استقلالی به متد آن صورت پذیرد می توان شاهد تحول در علم فقه به تبع تحول در علم اصول باشیم. بنابراين مي بايست يك نحوه تعامل طرفيني بين اين دو علم برقرار باشد که نه به گسست فعلی بیانجامد و نه علم اصول در فقه ادغام شده و هیچ نحوه لحاظ استقلالی به قواعد آن نشود، بنابراين بايستي دائماً نسبت بين اصول و فقه لحاظ گردد.



پاورقی:

۱- انتخاب متون پژوهشی در دوره سطح، بدین خاطر است که تا حدودی به این مباحث فکر نمی‌شده است و اگر هم فکر می‌شده به این نتیجه می‌رسیده‌اند که متن پژوهشی سنگین، باعث افزایش عمق فهم می‌شود؛ مثلاً می‌گویند اگر فلان کتاب را بخوانید «ملّا» می‌شوید! با همین استدلال از صمدیه و سیوطی در برابر کتب نحوی ساده دفاع می‌کنند. اگر از منظر آنان بخواهیم از «ملا شدن» دفاع علمی کنیم باید گفت که آموزش باید بر محور متن دقیق پژوهشی باشد که دانش‌پژوه، مطلب را به راحتی تلقی نکند؛ چون اگر مطلب را سهل بپندارد، تصور می‌کند که عالِم شده و به آستانه بحث راه پیدا کرده، درحالی‌که روح و باطن مسئله را به دست نیاورده است. دانش‌پژوه در متن پژوهشی می‌بایست با متن دست و پنجه نرم کند و با این کار به تدریج به عمق مطلب پی می‌برد و نفس این فرایند موجب تقویت بنیه علمی او خواهد شد. آنچه گفته شد، بهترین دفاعی است که می‌توان از قرار دادن متن «پژوهشی» به جای متن «آموزشی» کرد، در حالی که در متن پژوهشی، نه سطح ذهن مخاطب مورد توجه است و نه مسائل آن، متناسب با آموزش طرح می‌شود و نه عدم وجود پیش فرض در مطلب لحاظ شده است و…. در مقابل، عده‌ای عقیده دارند که باید از ساده‌ترین سطح شروع کرد و کم‌کم به طرف سطح عمیق مطلب، شیب درست نمود. علاوه براین، باید دروس را توأم با تمرین و تطبیق فقهی ارائه کرد و اساساً رشد با تمرین حاصل می‌شود و نه با متن سنگین. (برای مطالعه بیشتر دراین موضوع به مقدمه شهید صدر در کتاب حلقات (دروس فی علم الاصول) مراجعه شود).
۲- پیش فرض‌ها و ارتکازات دخیل در یک علم را می‌توان به دو دسته «فرهنگ» و «فلسفه» دسته بندی نمود؛ «فرهنگ» عبارت است از ارتکازاتی که از عقل عملی نشأت گرفته است و صبغه ارزشی دارد و «فلسفه» عبارت است از ارتکازاتی که از عقل نظری برآمده و صبغه بینشی دارد.
۳- ر.ک: أجود التقریرات، ج‏۱، ص: ۲۱
۴- آخوند خراسانى، محمد کاظم بن حسین، کفایه الأصول (با تعلیقه زارعى سبزوارى)؛ ج‏۱؛ ص۱۳۰



101
مولف : یحیی عبداللهی
Share/Save/Bookmark