علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 1130
مصاحبه
خسران نسلی بواسطه بی توجهی به نظریه فرهنگی
حجت الاسلام و المسلمین پیروزمند
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۲۱
 
خسارت بی توجهی به ابعاد فرهنگی برخی موضوعات، یک نسل بعد مشخص می‌شود
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی، به نقل از فرهنگ سدید، نگاه فرهنگی نسبت به موضوعات اجرایی که اساسا فرهنگی نیستند از جمله مباحثی است که در عین اهمیت، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. برای بررسی رویکردهای لازم برای تحقق این امر با حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پیروزمند استاد دانشگاه و حوزه و مولف کتاب «مبانی و الگوی مهندسی فرهنگی» گفت و گو کرده است که شرح آن در ذیل ارائه می گردد:



***



یکی از مهم ترین مسائل فراموش شده در حوزه فرهنگ و ابعاد مختلف آن، نبود نگاه و رویکرد راهبردی در این زمینه است. این موضوع به ویژه در مباحث اجرایی از جمله صنعت چندان مورد توجه قرار نگرفته است. به نظر شما مبانی لازم برای اتخاذ یک رویکرد راهبردی صحیح فرهنگی در حوزه‌­های صنعت، تجارت و خدمات چیست؟

در این موضوع مبنا را به دو معنی می­‌توان در نظر گرفت. اگر منظور از داشتن مبنا، ملاک‌داری باشد؛ داشتن مبنا برای این کار ضرورت دارد. مانند اینکه می­‌دانیم "حرص" در فرهنگ اسلامی مضموم و "اعتماد به برادر مومن" و یا "قناعت" ممدوح هستند.

البته مبناداری را به یک معنی دوّمی هم می­‌توان در نظر گرفت و آن داشتن نظریه فرهنگی است. نظریه فرهنگی در خصوص اینکه فرهنگ اساساً چیست، چگونه پدید می‌­آید و چگونه تغییر می­‌کند در متن و بطن خود یک تحلیل و دیدی به ما می­‌دهد. فارغ از اینکه در موضوع اقتصادی دنبال شود یا در هر یک از موضوعات اجتماعی، علمی، سیاسی و یا خود موضوع فرهنگی دنبال شود.

این حرف قابل تکرار است که شما بر اساس چه نظریه فرهنگی رصد فرهنگی می‌­کنید؟ از فرهنگ چه می­‌دانید؟ نشو و نمای فرهنگ را به چه می­‌دانید؟ عوامل دخیل در شکل‌­گیری و تغییرات فرهنگی را چه می­‌دانید. نقش دین را در فرهنگ چه می‌دانید؟ و عواملی از این دست. اگر این حرف را بیشتر بشکافیم سر از این در می­‌آوریم که مبنای انسان شناسی، جامعه شناسی و دین شناسی موثر بر فرهنگ شناسی شما چیست؟ بنابراین، نظریه فرهنگی که می­‌تواند برای رویکرد فرهنگی داشتن به موضوعات یک مبنا باشد، خود نیز در جای خود مبنا دارد و نظریه­‌های فرهنگی مبتنی بر انسان شناسی، جامعه شناسی و دین شناسی شکل می­‌گیرد.



آیا لازم است نظریه فرهنگی [۱] هم داشته باشیم تا بتوانیم رویکرد فرهنگی به مسائل داشت؟

به نظر من این نیز اگر موجود باشد خوب است ولی نباید معطل آن شد. اگر کسی ملاک­ داشته باشد با آن می­‌تواند وارد میدان شود و به عبارتی تلاش‌هایی را سامان دهد. ولی لازم است در کنار این و به موازات این، نسبت به نظریه فرهنگی هم آگاهی حاصل شود، ولو نه اینکه خود شخص بخواهد سالیانی روی این مساله وقت بگذارد و نظریه فرهنگی در بیاورد و بعداً مطالعه و کار فرهنگی انجام دهد.

می­‌توان از ادبیاتی که مرتبط با نظریه فرهنگی تولید شده و کارهایی که انجام شده استفاده کرد و تصور من این است که محتوای تولید شده به قدری هست که بتواند پایه­‌ای برای کار در موضوعات خاصّ مثل موضوع فرهنگ در صنعت، تجارت و خدمات باشد. گرچه این موضوع از موضع خودش بحث نوپایی است و قابل ادامه و استمرار نیز هست.



در خصوص رویکرد فرهنگی به حوزه­‌های صنعت، تجارت و خدمات توضیح بیشتری بفرمایید.

رویکرد فرهنگی به حوزه‌­های صنعت، تجارت و خدمات و محاسبه ملاحظات و تاثیرات فرهنگی در این حوزه‌­ها مستلزم این است که ابتدا بدانیم رویکرد فرهنگی و ملاحظات فرهنگی در خصوص پدیده­‌هایی که علی الاصول فرهنگی نیستند و اقتصادی هستند، یعنی چه؟ و می­‌خواهیم چه بکنیم. وقتی بدانیم چه کار می­‌خواهیم انجام دهیم این که با چه پیش نیازی می‌­توانیم این کار را انجام دهیم بهتر مشخص می­‌شود. در چنین شرایطی به عنوان یک عامل و عنصر بیرونی به این حوزه‌­ها نگاه می­‌شود و می­‌گوییم که می­‌خواهیم رویکرد فرهنگی به این حوزه‌­ها داشته باشیم و باید بدانیم که این رویکرد فرهنگی و انجام محاسبه تأثیرات فرهنگی آن موضوع، یعنی چه؟

برای رویکرد فرهنگی در این حوزه‌­ها، از دو منظر که هر دو هم باید با هم جمع بشوند این ملاحظه لازم است، معمولاً اولی زودتر هم به ذهن می­‌آید.

اولاً) آثار و پیامدهای فرهنگی الگوی صنعتی و نحوه تجارت و بازار خدماتی که ما داریم چیست؟ یا به طور خلاصه تاثیر صنعت، تجارت و خدمات بر فرهنگ چیست؟

ثانیاً) این ساختار مبتنی بر چه فرهنگی اتفاق افتاده و شکل می‌­گیرد یا به طور خلاصه تاثیر فرهنگ بر صنعت، تجارت و خدمات چگونه است.

پس به طور خلاصه در اینجا رویکرد فرهنگی یعنی اینکه می­‌خواهیم تأثیرات پیشینی و پسینی فرهنگ را بر صنعت تجارت و خدمات ببینیم و بررسی کنیم. این دو گرچه تاثیر و تأثر دارند ولیکن لزوماً یکی نیستند.



اشاره­ای به الگوی صنعتی و الگوی کسب و کار داشتید، لطفاً بفرمایید ارتباط بین این الگوها با مقوله فرهنگ چگونه شناخته می‌شود؟

ابتدا باید بررسی شود که آیا اصلاً ما الگوی توسعه صنعتی داریم یا خیر؟ باید شناسایی کنیم که اگر چنین الگویی داریم این الگوی صنعتی مبتنی بر چه پیش فرض­ فرهنگی شکل گرفته است، ولو این پیش فرض‌ها نانوشته یا وارداتی باشند. این الگوی صنعتی ولو وارداتی باشد برای اینکه بتواند کار بکند و برای اینکه چرخ اقتصاد در این الگو بچرخد، پیش فرض طراحان این الگوی صنعتی این بوده است که انسان­‌های صنعتگر در نقش­‌های مختلف مثل کارگر، کارفرما یا سرمایه­‌گذار که در حال کار در این عرصه هستند باید چه فرهنگ کسب و کاری را پذیرفته باشند تا این چرخ بچرخد؟

کارفرما باید نگاهش به کارگر چه باشد تا این صنعت کار بکند؟ کارگر باید نگاهش به کارفرما چه باشد؟ و نگاه هر دوی این‌ها به مشتری باید چگونه باشد؟ وقتی می­­‌گوییم مبتنی بر چه فرهنگی نظام صنعتی پایه­‌گذاری شده است باید در نگاه اول، چنین سؤالاتی را از خود بپرسیم.

نگاه دوم این است که این بر اساس هر فرهنگی که هست، چه بدانیم و ندانیم؛ به آن توجه داشته باشیم یا توجه نداشته باشیم؛ در این نظام صنعتی، وقتی که به فرض صنعت متمرکز فناوری اطلاعات (IT) یا فناوری نانو به داخل یک کشور می­‌آید چه تاثیرات فرهنگی را بر روی جامعه بر جای می­‌گذارد؟ یعنی چه تغییراتی را در نوع رفتار مردم ایجاد می­‌کند؟ مشتریان این محصولات چه تغییرات رفتاری را می‌پذیرند؟ نمونه واضح آن تلفن­‌های هوشمند است که در دست همه ما قرار گرفته و باعث تغییرات بسیاری شده و می­‌شود.

نکته دوم این است که این تاثیرگذاری برای اینکه مطالعه شود و یا اینکه واقع شود (محقق شود)، چگونه قابل رصد است؟ مطالعه برای وقتی است که ما کنشگر فعّال نیستیم، بلکه منفعل و تماشاگر صحنه هستیم. یک تاثیر پذیری از فرهنگ و تمدن غرب اتفاق افتاده است و ما هم خیلی در آن دخیل نبوده‌­ایم و آگاهانه نبوده و الان هم بخشی از آن در اختیار ما نیست. ولی حداقل باید بفهمیم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است.

محقّق شدن برای وقتی است که ما می­‌توانیم فعّالانه­‌تر وارد صحنه شویم. فرهنگ مطلوبی را برای خود پیش­بینی کنیم و بگوییم که این فرهنگ مطلوب را می‌­خواهیم محقّق کنیم و فرهنگ مطلوب ما وقتی که می­‌خواهد در چرخه نظام صنعتی و نظام خدماتی بچرخد چگونه قابل چرخش است و برای تحقق خود در چه دنیایی باید جریان پیدا کند تا بتواند محقق شود؟



چگونه می‌توان تاثیرات فرهنگ بر صنعت و بالعکس را مدیریت کرد؟

برای فهم این مسأله باید اجزای تشکیل دهنده صنعت، تجارت و خدمات را کالبدشکافی کرد. به عنوان مثال در فضای تجارت عوامل متعددی نقش آفرینی می­‌کنند. صادر کننده، وارد کننده، مشتری و بازار جهانی، یک نظام حقوقی هم وجود دارد که از این تجارت پشتیبانی می­‌کند. در خود نظام حقوقی یک نظام ملّی داریم و یک نظام بین الملل، یک سری سازمان­‌های ملّی داریم و یک سری سازمان‌های بین‌­المللی. یک نظام پولی پشتیبانی کننده داریم که با پرداخت وام آن تجارت را ضمانت می­‌کند. یک بحث تبلیغات دارد، همچنین بحث زیرساخت‌های ارتباطی و تجارت اینترنتی و بین المللی مطرح است. اگر قرار است تاثیر فرهنگی چه توسط فرهنگ رقیب چه تاثیرگذاری فرهنگی توسط فرهنگ ملّی و اسلامی را در این عرصه بدانیم، برای اینکه بتوانیم رصد کنیم باید این موارد را بشناسیم، چون تاثیرات قاعدتاً باید از بعضی یا همه این مجاری­ اتفاق بیافتد.

اگر توجه داشته باشیم که تک ­تک این عناصر دارای بعد فرهنگی نیز هستند و برای مثال، نظام پولی یا نظام مالی بعد فرهنگی دارند. قوانین صادرات و واردات و ساختار تجارت و قوانین موضوعه بعد فرهنگی دارند. به این صورت، تا آنجایی میدان دید پیدا می­‌شود که عناصر و مؤلفه‌­های دخیل در هر یک از این چرخه ها را احصاء کرده و یک پیوست فرهنگی برای هر یک قرار داده، محاسبه کرده و آن را قابل پیوست نگاری فرهنگی می­‌کنیم. مولفه­‌های فرهنگی هر یک از این اجزاء و آثار فرهنگی آن‌­ها چیست. حامل چه فرهنگی می‌­تواند باشند؟ و این فرهنگ را چگونه می‌­توانند به جامعه و مخاطبینی که در ارتباط آن‌ها قرار می‌­گیرند تزریق کنند؟

نظام موضوعات هم از همین جا زاییده می­‌شود. رویکرد فرهنگی و پیوست­‌نگاری فرهنگی نسبت به اجزاء یعنی اینکه وقتی می­‌خواهید وارد این عرصه بشوید از کلان تا خرد باید بتوانید رصد فرهنگی کنید. هم مبانی (خاستگاه) فرهنگی هر فعل و انفعال و هم پیامد آن را، هم کل و هم جزء را. نه باید جزء نگری انسان را از کلّ نگری غافل کند و نه اینکه کلّ نگری مانع این شود که به داخل برویم.

شناخت اجزاء قدم اول است. قدم دوم (که سخت­‌تر است) این است که ببینیم این اجزاء در پیوند با هم چگونه کار می­‌کنند. این سه مقوله صنعت، تجارت و خدمات، سه مقوله کاملاً به هم پیوسته هستند. یعنی در نهایت نه تنها باید همه صنعت و همه تجارت و همه خدمات را با هم ببینید. صدها یا هزاران قلم تجارت فقط در مقوله تجارت هست. در صنعت و خدمات هم این طور است. هم باید تفکیک کنیم و هم ترکیب و پیوند همه را با هم ببینیم.

سدّ بزرگی در نظام تجارت و نظام کسب و کار وجود دارد خصوصاً الان که جهانی شده است و آن پیوستار هماهنگ و به هم پیوسته‌ای است که در این نظام همدیگر را تأیید می‌­کند و نمی‌­توان با ترمیم یک گوشه از آن انتظار تغییر داشت.

ما مهم­ترین آسیب را زمانی می­خوریم و خورده ­ایم که این پیوستگی را نمی­بینیم، پیامد فرهنگی را در این پیوستگی نمی­بینیم و در نتیجه اعتماد می­‌کنیم و با خوش­بینی برخورد می­‌کنیم. یک نسل می­‌گذرد و بعداً آثار فرهنگی­‌اش به بار می‌­آید.



------------

[۱] ارائه تعریفی دقیق در خصوص هر دو واژه "فرهنگ" و "نظریه" کار ساده­ای نیست. برای فرهنگ، تعاریف زیادی ارائه شده و نظریه را نیز عبارت از فرضیه یا منظومه­‌ای از افکار می‌­دانند که چیزهای متکی بر اصول عمومی را مستقل از واقعیت‌­ها توضیح می­‌دهد. نظریه چیزی بیش از توصیف یا تعمیم موارد مربوط به جهان تجربی است. نظریه، ادراکات و الگوهایی مجرد و دارای ترتیب نظام­‌مند است که می­‌تواند در بررسی آنچه در واقع در جهان رخ می­‌دهد به کار رود. نظریه فرهنگی را می­‌توان به منزله ادبیاتی دانست که در پی رشد این گونه ابزارها در یک قلمرو خاص، یعنی توضیح ماهیّت فرهنگ و پیامدهای آن برای زندگی اجتماعی است.
Share/Save/Bookmark