علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 1094
مصاحبه
جهاد كبير راهبرد جبهه حق برای پيروزي در جنگ نرم است
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۳:۲۵
 
در جهاد كبير نقطه ثقل منازعه سر اين است كه كفار بخواهند مسلمانان را به اطاعت وا دارند و مسلمان بايد مقاومت كنند و بلكه بتوانند كفار را به اطاعت از خودشان وادارند.
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلام، حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پیروزمند در گفت‎وگو با نشریه حلقه وصل به مباحثی پیرامون «جهاد کبیر» پرداخته اند که گزارش کامل آن ارائه می شود.


***



رهبر معظم انقلاب در سال ۱۳۹۵ در دانشگاه امام حسين(ع) بحث جهاد كبير را مطرح كردند. تعریف شما از جهاد كبير چيست؟

مقام معظم رهبر در این سخنراني به استناد آيه شريفه قرآن، بحث جهاد كبير را مطرح كردند. اگر اين آيه شريفه را در قرآن ملاحظه كنيم می‏بینیم که این آیه مستقیما به آیات قبل و بعد خودش مرتبط نيست و با آیه جهاد کبیر به‌یک‌باره موضوع عوض‌شده است. برخی از مفسرین معتقد هستند که باید معنای این آیه را با آیات قبل و بعد تفسیر کرد، اما بعضي مفسرين قائل به این هستند که عوض شدن یک‏باره موضوع خودش القای مطلب است و با تغيير یک‌باره موضوع، توجه مخاطب بيشتر جلب مي‌شود و می‏فهمد که مطلب مهمي گفته‌شده است. مثل‌اینکه فلان بخش خبری اخبار معمول خود را دارد می‎گوید و یک‎دفعه در بین اخبارش گوینده اعلام می‎کند؛ توجه توجه! به خبری که هم‌اکنون به دستمان رسيد توجه فرماييد! گفتن این جملات توجه ويژه‌اي را براي مخاطب ايجاد مي‌كند. شاید جنس این آیات هم از این قبیل باشد و آن‌گونه که استشمام می‏شود احتمالا آیه جهاد کبیر هم از این نوع است. چون فقط آیه قبلی؛ «فَلا تُطِعِ الْكَافِرِينَ» کمی به این موضوع نزدیک است و آیات قبل‎تر در فضای دیگری هستند. در این آیه «فَلا تُطِعِ الْكَافِرِينَ» مطالب اینقدر مهم است که خداوند مستقيما پيامبرش را مورد خطاب قرار مي‌دهد و به‌عنوان يك وظيفه و ماموريت به پيامبر(ص) مي‌فرمايند؛ نبايد از كفار تبعيت كنید. شاید بگویید این حرف را به نوع‎های مختلف دیگر آیات قرآن هم بیان کرده است، نكته‌اي كه در آيات ديگر به اين كيفيت بيان نشده «وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا» است. خداوند در ادامه این آیه می‎فرمایند که باید با کافران جهاد کبیر انجام دهید. معنای جهاد کبیر در مقایسه با جهاد اصغر و جهاد اکبر بهتر روشن می‎شود. نقل است که پيامبر اکرم(ص) ظاهرا از جنگ بدر برمی‎گشتند. این جنگ خيلي جنگ سختي بود، خیلی‎ها جراحات زيادي برداشته بودند و برخی هم شهید شده بودند. پيامبر(ص) به یارانش فرمودند: شما دارید از جهاد اصغر برمي‌گرديد و جهاد اصلي‏ای که در پيش داريد جهاد اكبر است. پرسيدند كه جهاد اكبر چيست؟ فرمودند كه مبارزه با نفس است. در ادبيات روايي ما جهاد اكبر مبارزه با نفس تلقي مي‌شود و بنا بر این روایت جهاد اصغر موضوعش مبارزه با نفس نيست و مبارزه با دشمن خارجي، مبارزه سخت، خون و خونريزي، شمشير و توپ و تانك و منازعه فيزيكي است. در كتب فقهي ما آنچه در باب جهاد مورد توجه قرار گرفته است، ناظر بر جهاد اصغر است؛ يعني مقابله فيزيكي با كفار و مشركانی كه مسلمانان و جامعه اسلامي را تهديد می‌کنند.

آیا در بحث روايت‎ها و احاديث هم به بحث جهاد كبير اشاره‌شده است؟

حداقل من چیزی را در روایت‎ها و احادیث ندیدم که تحت عنوان جهاد کبیر آمده باشد. در منابع روايي ما این موضوع به نوع ديگر مطرح‌شده است و حفظ اسلام به‌عنوان يكي از تكاليف مسلمانان مورد توجه قرارگرفته است. گفته‌شده که جایی که اصل اسلام در خطر است، مسلمانان وظیفه دارند بدون اجازه از کسی قیام و از اسلام دفاع کنند. روایت‎هایی ازاین‌دست داریم که فقها هم به آن‌ها توجه كردند و در مورد آن‌ها فتوا دادند.

نقاط اشتراک و افتراق بین جهاد کبیر با جهاد اکبر و جهاد اصغر در چیست؟

جهاد كبير از يك جهت با جهاد اصغر اشتراك دارد؛ اشتراكش در اين است كه مخاطب اين جهاد و آن جبهه‌اي كه قرار است مسلمانان در مقابلش مقابله كنند كفار و مشركين هستند. البته مصادیق داخلي هم مثل منافقين و مشركين داخلي مي‌تواند داشته باشد. در کل يك دشمن خارجي وجود دارد كه موضوع آن فرد نيست و جامعه است و حفظ و صيانت از اسلام در يك مقياس اجتماعي موضوع جهاد است. اين وجه اشتراك جهاد كبير و جهاد اصغر است، وجه افتراقش در اين است كه نوع مواجهه در جهاد اصغر، مواجهه سخت است اما در جهاد كبير نوع مواجهه، مواجهه نرم است. از عبارت «فَلا تُطِعِ» در آيه شريف «فَلا تُطِعِ الْكَافِرِينَ» مي‌توانيم نرم بودن اين مقابله را استشمام كنيم. به بيان ساده‌تر در جهاد كبير نقطه ثقل منازعه سر اين است كه كفار بخواهند مسلمانان را به اطاعت وا دارند و مسلمان بايد مقاومت كنند و بلكه بتوانند كفار را به اطاعت از خودشان وادارند. نقطه اصلي دعوا در جنگ جهاد كبير اين است كه كدام جبهه تابع كدام جبهه مي‌شود، كدام جبهه مي‌تواند اراده خودش را به جبهه مقابل تحميل كند. جهاد كبير راهبرد جبهه حق برای پيروزي در جنگ نرم است. جنگ نرم جنگي است كه در آن دو جبهه با هم ديگر هستند؛ جبهه حق و جبهه باطل، جبهه اسلام و كفر، شرك و نفاق، جبهه توحيد با جبهه شرك و كفر. در این جبهه هر كدام مي‌خواهند بر ديگري نفوذ كنند و با این نفوذ
نقطه اصلي دعوا در جنگ جهاد كبير اين است كه كدام جبهه تابع كدام جبهه مي‌شود
بر هم غلبه کنند. برای همین راهبرد ما در جنگ نرم، جهاد كبير است. اصولا جهاد، از هر نوعش يك مفهوم مشترك و مركزي دارد و آن هم اینکه مجاهد از همه وجودش براي پيروزي و موفقيت مي‌گذرد. در جهاد اکبر هم همين‌طور است. اگر در جهاد اصغر انسان سالك با همه وجود و قوا در مقابل شيطانِ نفسش قيام نكند، شکست می‎خورد. كدام نفس مي‌تواند خودش را مبرا كند، نفسي كه تمام عيار در مقابل دشمن وجودش مي‌ايستد و براي اين ايستادگي بصيرت كافي را دارد و راه‌هاي نفوذ شيطان در وجودش را مي‌شناسد. وضعیت در جهاد سخت هم همين است. در جهاد سخت هم مجاهد بايد ازخودگذشته باشد، بايد بصيرت كافي داشته باشد و مجاهدين بايد این‌گونه باشند، نبايد مغلوب دشمن شوند، نبايد هيمنه دشمن آن‌ها را بگيرد و به عقب‌نشيني وادارد. ولی چرا در جنگ نرم جهاد راهبرد مي‌شود؟ به خاطر اينكه خداي متعال مي‌فرمايد: در مقابل کافرانی كه يك جبهه شدند و مي‌خواهند همه با هم زورشان را جمع كنند و شما را به تبعيت از خودشان وادارند، شما باید جهاد كبير انجام دهيد و اگر توانستيد اهل جهاد كبير باشد مي‌توانيد در مقابل اينها مقاومت داشته باشيد و بر آنها غلبه پيدا كنيد. چون اراده‎ها در جهاد کبیر بسیج می‎شوند و وقتی بسيج اراده‌ها بر محور تبعيت از حق اتفاق افتاد، مي‌تواند مقاومت ايجاد كند و جبهه دشمن را بشكند. پس جهاد كبير يعني بسيج و انسجام اراده‌هاي جبهه‌ حق به محوريت امام امت برای مقابله با جبهه دشمن كه آن هم اراده‌هايش را بسيج كرده است. نکته اینجاست که اين تقابل، تقابل نرم است. وقتي تقابل نرم است؛ يعني نفوذ و غلبه دشمن از يك راه نیست؛ دشمن از طريق آموزش مي‌آيد، از طريق هنر مي‌آيد، از طريق ديپلماسي مي‌آيد، از طريق فضاي مجازي و رسانه‌ها مي‌آيد و در همه اينها يك هدف را دنبال مي‌كند.

آقا در سخنراني خود جهاد كبير را به معناي ايستادگي و عدم تبعيت از کفار و دشمنان معنا مي‌كنند. اين عدم تبعيت و ايستادگي در بخش فرهنگي چطور معنا پيدا مي‌كند؟

بحث جهاد کبیر سابقا هم در بیانات حضرت آقا مطرح شده بود؛ يعني مفاهيمي که رهبري در ۲۰ سال گذشته به‌صورت پيوسته مطرح كردند باهم معنا مي‌شوند و مكمل هم هستند. آقا، موضوع تهاجم فرهنگي را در يك مقطعي شبيخون فرهنگي گفتند و بعد ناتوي فرهنگي و بعد جنگ نرم و... تمام این‌ها يك مضمون دارند كه متناسب با شرايطي كه دارد اتفاق افتاده یا قرار است بیفتد بیان می‏شوند. سوال این است که منظور از این عدم تبعیت چیست؟ آیا منظور این است که ما باید در همه زمينه‌ها گوش‌مان را مي‌بنديم و فقط فرياد مي‌كشيم و هيچ منطقي از خودمان نشان ندهيم و صرفا منتظر باشیم ببینیم طرف مقابل چه مي‌گويد و ما فقط مخالفت كنيم؟! ما باید دو تا حرف را بايد كنار هم بگذاریم و اين دو تا حرف با همديگر منافاتي ندارد، ولو اينكه ممكن است در قدم اول به ظاهر با هم منافات داشته باشند. حرف و مبنای اول اين است كه اسلام دين گفت‌وگو و منطق است، دين عقلانيت است. وقتي اصل این است، طبيعي است كه این دین اهل تبادل نظر است و این عقلانیت در عرصه‎های فرهنگی و علمی کاملا مشهود است؛ یعنی اگر چيزي را نمي‌پذيرد با استدلال نمي‌پذيرد و اگر هم مي‌پذيرد با استدلال می‎پذيرد. حرف و مبناي دوم اين است كه تقابل فرهنگي جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي با جبهه مبارز انقلاب اسلامي يك تقابل واقعي است. این تقابل براساس مبانی انديشه اسلامي قابل توضيح است و در يك تحليل واقعي و ميداني هم قابل تشخيص است و توهم توطئه نيست، حقيقتا جبهه معارضي وجود دارد. این معارض هم جبهه‌اي عمل مي‌كند، صف و ستاد دارد، سياستگذاري دارد، تحقيق ميداني انجام مي‌دهد و متناسب با تحقيق ميداني و اطلاعات به‌روزي كه از ميدان فضاهاي فرهنگي، هنری، آموزشی، رسانه‎ای و پژوهشی به دست می‎آورد تصميم مي‌گيرد و مشخص می‎کند که روي چه محوري بيشتر فعاليت كند. در این راه هم از يك نظام رسانه‌اي شبكه‌اي جهاني با محوريت صهيونيست‌ها استفاده مي‌كند.

شواهد و مصادیق شما برای این حرف چیست؟

مصداقش را شما مي‌توانيد به‌صورت متعدد و متنوعي در سال‎های بعد از انقلاب به‌وضوح ببینید. سلمان رشدي کتابی نوشت. ظاهرا كتاب يك كتاب مذهبي است و حرف‌هاي بي‌ربطي را به پيامبر(ص) و همسر پيامبر ربط داده است. امام(ره) مطلع شدند و به‌عنوان يك عالم دينی موضع‌گيري كردند و حكم ارتداد را به پشتوانه حكومتي كه در دنياي تشيع است اعلام كردند. در ادامه چه اتفاقي افتاد؟ در ادامه نه‌فقط رسانه‌هاي انگلیس، کل جبهه غرب و ايادي فرهنگي آن واكنش نشان دادند و كل حكومت آمريكا و اروپا با همه توان رسانه‌اي و توان سياسي‌شان به ميدان آمدند. این مقابله به حدی بود که همه سفرايشان را از ايران فراخواندند. مگر چه شده بود؟! فوقش قرار بود یک نفر كشته شود، مگر يك نفر چقدر مهم است؟! در دنيا از اين يك نفرها روزانه خيلي مي‌ميرند، ولي صداي کسی در نمي‌آيد. امام(ره) متوجه بودند كه فقط بحث يك نفر نیست، يك قدرت‌نمايي فرهنگي سياسي پشت آن است و خواست با این حکم امنيت آن‌ها را مورد تهديد قرار دهد و بگويد كه شما فكر نكنيد آن‌طرف دنيا نشستيد هر غلطي خواستيد مي‌توانيد بكنيد، ما توان اين را داريم كه گوش شما را بپيچانيم. آن‌ها هم اين پيام امام را دريافت كردند
جهاد كبير يعني بسيج و انسجام اراده‌هاي جبهه‌ حق به محوريت امام امت برای مقابله با جبهه دشمن كه آن هم اراده‌هايش را بسيج كرده است.
كه اين مسئله امام، مسئله قدرت‌نمايي است. او دارد اقتدار فرهنگي خودش را به رخ ما مي‌كشد. راه‎های نفوذ دشمن در جنگ نرم و فرهنگي بسیار متنوع است. ما بايد اين تنوع را بشناسيم. آن‌ها از موسيقي تا مستندسازي تا فيلم‌هاي سينمايي و سريال تا بازي‌هاي رايانه‌اي با قوت ورود کردند و در پی این هستند که سبك‌هاي خودشان را به ما تحميل كنند. به آدم‌هاي نزدیک به تفكر خودشان مرجعيت می‎دهند، به این آدم‎های تعرضی شود در مقياس بين‌المللي هياهو راه می‎اندازند كه چرا به فلان هنرپيشه تعرض شده است و اعتبارش مورد تهديد قرار گرفته است. ما يك جاهايي هم از این نفوذ فرهنگي آسيب ديديم. مثلا سير و شتاب وضعيت عمومي جامعه و عفاف جامعه ما سير رضايت‌‌بخش و قابل قبولی نيست. مسئله خانواده و صيانت از خانواده، جايگاهي كه زن و مرد بايد در خانواده داشته باشند، به واسطه الگوهايي غلط از جمله جريان‌هاي فمنيستي در معرض تهديد است و بخش‌هايي از جایگاه خانواده و تعریف زن و مرد از منظر اسلام آسیب‌دیده است.
ما چه‌کار كرديم، آیا ما توانستيم موفقيتي را در برابر دشمن كسب كنيم؟

بله، در نقطه مقابل نباید نسبت به دستاوردهاي فرهنگي و علمي انقلاب اسلامی ایران كم توجه و غافل باشيم و فكر كنيم كه همه چيز را وا داديم و هيچ نقطه قابل تكيه‌اي براي ايستادگي در مقابل اين جنگ نرم نداريم. انقلاب ظرفيت‌هاي مهمي را در اختيار ما قرار داده است و ظرفيت‌هاي مهمي را هم ما به‌صورت سنتي داشتيم. این ظرفیت‎ها هم در انقلاب استمرار پيدا كرده‎اند. ما ظرفيت بسيج را داريم که يك ظرفيت ساختار يافته است. این ظرفیت شامل ساختار تشکیلاتی سازمانی به اسم بسیج مستضعفان و فرهنگ بسیج به‌صورت عام که در بین مردم ما نهادینه‌شده است، هست. ظرفيت ديگر هيئت‎های مذهبي ما هستند. درست است که در داخل هيئت‎های مذهبي نارسايي‌هايي هست و بعضي از معارضه‌ها با جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي در قالب هيئت صورت می‎گیرد، ولي اگر برآيندش را نگاه مي‌كنيم، هيئت‎ها يك ظرفيت مهمي را در پرورش نيروهاي ولايي در اختيار ما قرار داده‎اند. یا شبكه مساجد و ائمه جمعه و جماعات، يك ظرفيت بزرگ دیگری را در اختيار ما قرار داده‎اند و زمينه ارتباط مستقيم را بين مردم و روحانيت فراهم كردند. در عرصه هنر هرچند دچار آسیب هستیم ولی در مقابلش رشد هنر و هنرمندان انقلابي را داريم كه بخشی از آن را در قالب جشنواره عمار مشاهده مي‌كنيم. این جشنواره حرف براي گفتن دارد و پاي‌كار ايستادند و مخاطب دارند. ظرفیت تربیتی که تحت عنوان مدافعين حرم با امثال شهید حججی‎ها می‎بینیم. اعتكاف‌هايي كه صورت مي‌پذيرد. حضورهاي اجتماعي كه در قالب تظاهرات و انتخابات اتفاق مي‌افتد. این‌طور نيست كه جبهه انقلاب اسلامي رويش نداشته باشد و در اين مواجهه دستش خالي باشد. ما برای سنجش موفقیت این دو جبهه باید یکسری شاخص‌هاي برآيندي تعريف كنيم. در اين محاسبه برآيندي بايد عده و عوده هر كدام از اين جبهه‌ها محاسبه و بعد نمره داده شود. كلان‌نگري و برآيندنگري روش ارزیابی متفاوتی هستند. اگر ميزان توانمندي قدرت و نفر و امكاناتي در مقابل را محاسبه كنيم، بنده عرض مي‌كنم كه ما مي‌توانيم نمره قبولي به خودمان دهيم و مي‌توانيم سرمان را بالا بگيريم. با این انقلاب اسلامی در برخی از جبهه‎های فرهنگی و علمی مورد هجوم قرار گرفته است و يك جاهايي مجبور به عقب‌نشيني شده است ولي در کل ايستادگی کرده است. به نظرم اين ايستادگي، اين حضور، اين برافراشته بودن پرچم جمهوری اسلامی ایران موفقيت است. چون يك بحث اين است كه ما برآيند توان فرهنگي‌مان در مواجهه با دشمن چقدر بوده و الان چقدر است و دشمن چقدر در ما نفوذ كرده و ما چقدر توانستيم مقاومت كنيم؟ بحث دیگر اين است كه ساختارها و نهادهاي رسمي كشور، چقدر توانمندي داشتند؟ اين دو با اینکه به هم مرتبط هستند، ولی يكي نيستند. ساختارها و نهادهاي رسمي كشور، آن‌طور كه بايد رسالت خودشان را انجام ندادند و منويات رهبري را تعقيب نكردند و جا ماندند. این را باید از مسیر مردم جدا کرد. رهبر معظم انقلاب برای همین عبارت «آتش به اختیار» را به کار می‏برند. ایشان با این رهنمون مي‌گويند كه ما يك ظرفيت‌هايي داريم كه نهفته است و اين ساختارهاي رسمي نتوانستند اين ظرفيت‌ها را به ميدان بياورند. درحالی‌که اين ظرفيت‌ها قدرت مقاومت و قدرت پيشروي بیشتری دارند.
با محور قرار دادن جهاد كبير، باید در عرصه فرهنگي چه كارهايي صورت مي‌گرفت كه نگرفته است و چه كارهايي نبايد انجام می‎گرفت؟

بحث اول، شناسايي است. شناسايي ما نسبت به عمليات دشمن، شناسايي كامل و كافي نبوده و نیست. با نبود این شناسایی دستگاه‌هاي فرهنگي ما هوشياري و در نهایت اقدام كافي را در برابر هجوم فرهنگی-رسانه‌اي دشمن انجام ندادند و برخی از دستگاه‌ها و مسئولان ما اين مسئله را جدي نگرفتند و باور نكردند كه تهاجم و جنگ نرم تمام عياري در كار است. آن‌ها برعکس، مي‌گويند كه شما از واژه جنگ استفاده نكنيد و خودتان را در موضع منازعه قرار ندهيد. چون مسئله اصولا تبادل فرهنگي و تعامل فرهنگي است و همه دنيا با آن درگير است، همه دنيا هم از آن استقبال مي‌كند، شما هم از آن استقبال كنيد، چرا با آن بدبينانه برخورد مي‌كنيد! افرادی نگاه خوشبینانه دارند، راه‌هاي نفوذ را نمي‌شناسد و نفوذها را نمي‌بيند و به طبع وظيفه‌اي هم احساس نمي‌كنند كه بخواهند عملي انجام دهند. تلاش برای اجرایی کردن سند ۲۰۳۰ در همين تحلیل می‎گنجد. خوشبینانه‌ترین حالت اين
در دوران انقلاب مردم مي‌گفتند: «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي»، «استقلال آزادي جمهوري اسلامي». همه مردم در تحقق این کلمات هم‌پيمان بودند و می‎دانستند که اگر به خيابان مي‌آيند براي چیست
است كه بگوييم کارشناسان آموزش و پرورش نفهميدند اين سند با نظام آموزشي كشور چه‌كار مي‌كند، نفهميدند كه چگونه ديدگاه‌هاي انديشه سكولار و سبك زندگي غير اسلامي در قالب يك سند جهاني در درون كشور نهادينه مي‌شود و در بدبينانه‎ترین حالت هم می‏توانیم بگوییم فهميدند و دارند خيانت مي‌كنند. ما خوشبين هستیم و مي‌گوييم كه نفهميدند. قدم اول داشتن شناخت است. قدم دوم، ايجاد بسيج عمومي؛ یعنی ايجاد يك ساختار شبكه‌اي در مواجهه با اين هجوم است. چرا مي‌گويم ساختار شبكه‌اي؟ چون از این طریق بتوان تک‎تک جوانان را به میدان آورد و جوانان احساس کنند که می‎توانند به‌عنوان يك پياده‌نظام در اين جنگ نرم مسئوليت مشخصي را بر عهده بگيرند و آثار و نتايج فعاليت خودشان را هم مشاهده كنند. جوانان احساس كنند که اگر تقلا و تحركي كنند، مورد حمايت و پشتيباني قرار مي‌گيرند، احساس کنند كه ديده مي‌شوند. اينها الزامات ايجاد شبكه قوی در برابر دشمن است. از الزامات و بايسته‌هاي دیگر اين مواجهه اين است از امکانات كمي كه در مقابل جبهه دشمن داريم، استفاده بهينه كنيم و تلاش كنيم كه از كمترين امكانات بيشترين بهره‌برداري را داشته باشیم. اين اتفاق وقتي مي‌افتد كه روحيه جهادي داشته باشیم. ما اين تجربه را در دفاع مقدس پشت سر گذاشتيم. در دفاع مقدس مردم ما با كمترين امكانات بيشترين مقاومت را از خودشان نشان دادند. این تجربه باید تکرار شود.
دشمن بر روی گذشت دوران انقلابی‎گری و دادن شعار و... تاکید دارد و از بازگشت به خرد و عقلانیت به معنای مطیع آن‌ها بودن دم می‎زند. امروز ما چگونه می‏توانیم همچنان بر روی شعارهایمان تاکید کنیم؟

اهميت شعارها اين است كه راه را به نشان مي‌دهند، علت مبارزه و ایستادگی را به ما نشان می‎دهد. شعارها مبدا حفظ جهت و ايجاد همبستگي و انسجام كشور است. اهميت شعار اين است. در دوران انقلاب مردم مي‌گفتند: «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي»، «استقلال آزادي جمهوري اسلامي». همه مردم در تحقق این کلمات هم‌پيمان بودند و می‎دانستند که اگر به خيابان مي‌آيند براي چیست، اگر جلوي توپ و تانك مي‌ايستند براي چیست؟ و می‎دانستند تا كجا بايد بايستند. ايستادند و به نتيجه هم رسيدند. امروز هم سر دادن شعار مرگ بر آمريكا و انگليس و اسرائیل و... نشان‌دهنده جهت حرکت است. باید ببینیم آن‌هایی كه اين شعارها را تضعيف مي‌كنند، اولا چرا این کار را مي‌كنند و ثانيا، چگونه این کار را مي‌كنند؟! اين مهم است. اين شعارها را تضعيف مي‌كنند چون می‎دانند تفكر انقلابي در قالب اين شعارها تجلي كرده است. آن‌ها می‏گویند اين تفكر انقلابي بايد تضعيف شود و اگر ما بخواهيم رنگ انقلابي‌گري به همه تصميم‌گيري‌ها، فعاليت‌ها، مديریت‌ها، عزل و نصب‌ها، موضع‌گيري‌ها بزنيم، ممانعت كنند. از نظر آن‌ها اين ممانعت، نشات گرفته از يك واقع‌بيني است و مي‌گويند آن‌ها كه روي اين شعارهاي انقلابي تكيه مي‌كنيد، واقع‌بين نیستند. واقع‌بيني از نظر آن‌ها يعني برويد نرخ ارز و طلا را ببينيد، سبد مصرف مردم را ببينيد، توپ و تانك دشمن را ببينيد، اعتلافي را كه دشمن در دنيا عليه شما ايجاد کرده ببینید، تعداد امضاهايي را كه در مجامع بين‌المللي عليه شما جمع می‏شود ببينيد. اينكه دشمن به‌واسطه تحريم اقتصادي توانسته نظام بانكي، نظام معاملات، نظام كشتي‌راني، نظام بيمه و نظام بهداشت و درمان ما را فلج كند ببینید. می‎گویند اينها واقعيت‎هایی است كه بايد دید. بعد وقتی واقعيت را این‎طور تصور کردید نتیجه چه می‎شود؟! نتیجه این می‏شود که باید در شعارهایمان بازبيني كنيم. ديگر باید بپذیریم که استقلال به آن معنايي كه اول انقلاب فكر مي‌كرديم معنا ندارد، بايد بپذيريم که شعار نه شرقي، نه غربي به آن معنايي كه فكر مي‌كرديم معنا ندارد. مرگ به فلان کشور دیگر به آن معنا كه فكر مي‌كرديم معنا ندارد و بايد با دنيا وارد مذاكره و معامله شويم. بعد چگونگی بازبینی شعارها را هم به ما نشان می‎دهند؟ اطلاعات و آماري را كه از نظر خودشان واقعيات است، مقابل ما قرار مي‌دهند و سعي مي‌كنند كه ما را تسليم اين آمارها كنند. همين الان مسئولان نظام نسبت به قضيه برجام در معرض يك تصميم‌گيري تاريخي هستند و با دوگانگي‎ها دست‌وپنجه نرم می‎کنند. هستند کسانی که مي‌گويند اگر تحریم‏ها بازگردند بودجه مملكت، نياز ارزي مملكت، نيازمندي‌هاي پولي مملكت و... از کار می‎افتد و كشور قابل اداره نيست و احيانا شورش عمومي ايجاد مي‌شود. يك عده در اين شرايط دارند اين‌طور القا مي‌كنند و بر اين اساس هم نتيجه مي‌گيرند كه ما بايد به هر قيمتي شده است –ولو با دادن امتيازات بيشتر- باید روند گذشته را ادامه دهيم. این یک طریق برای تغییر شعارهاست. طریق دوم که مکمل راه اول است این است که تعریف و مفهوم شعارهای ما را تغيير مي‌دهند. می‎گویند شما استقلال بگویید، ولی منظور از استقلال يعني اين، نه كه شما فكر کنید. شما حفظ هويت مي‌گوييد، ما هم مي‌گوييم حفظ هويت خوب است ولي معني حفظ هويت آن‌طور كه قبلاً مي‌گفتيد نیست، معنايش اين است. شما مي‌گوييد حفظ حدود اسلام و شرعيت اسلام، حلال و حرام و... ما هم مي‌گوييم حفظ اسلام و حفظ حلال و حرام و... ولي حلال و حرام يعني اينكه مردم را آزاد بگذاريد، حجاب اختياري است. در براساس آن تفكر خودشان در تعريف مفاهيم تحريف و تغییر ايجاد می‎كنند. اگر اين مسائل را ما شناختيم، در نقطه مقابل تكليف ما معلوم است. در قسمت اول اگر آن‌ها دارند واقع‌بيني را به رخ ما مي‌كشند، ما طفره نمي‌رويم، ما هم بايد بتوانيم به واقعيت تن دهيم و تحليل كنيم، منتها باید بگوییم که آن‌ها دارند واقعيت را عوضي تعريف مي‌كنند و نگاهشان به واقعیت یک‌جانبه و یک‌سویه است. آن‌ها فقط
خداي متعال همان‌طور كه وعده نصرت داده است اگر ما هم با اخلاص و با همدلي پيش برويم، نصرت‌هاي وسيع‌تري را پيش روی ما خواهد گشود.
ضعف‌ها را مي‌بينند و قوت‌ها را نمي‌بينيد، آن‌ها تجربه موفق انقلاب اسلامي در این نبرد نابرابر و نامتقارن را نمي‌بينند. ما باید بگوییم اینها را ببينيد، حتی بالاتر و مهم‌تر از همه اينها وعده نصرت الهي را به‌عنوان يك واقعيت ببينيد. اين هم واقعيت است. «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم» برای آسمان نيست، برای زمين است. اين سنت الهي است. اگر نمي‌بينيد، يعني ملاكتان در ارزيابي واقعيت، ملاك اسلامي نيست و همه چيز را مادي مي‌بينيد و جور ديگری نتيجه مي‌گيرید. اگر این‌طور بود که امام(ره) از اول نبايد انقلاب مي‌كرد. چون آن موقع هم کسانی بودند که تحلیل می‎کردند شما چطور مردم را جلوی گلوله می‎فرستید؟! این سوال واقعا سوال سنگيني بود. مرد مي‌خواست بايستد و خون مردم را گردن بگيرد. از نظر حساب دو دو تا چهار تا درست مي‌گفتند. با دست خالي در برابر رژيمي كه همه دنيا پشت‌ سرش بود، ایستادیم. آمریکایی‎ها می‎گویند: ما هر چه فشار آورديم قدرت منطقه‌اي ايران گسترش پيدا کرد و امروز هم دارد تكثير مي‌شود. اين هم واقعيت است. اين واقعيت‎ها از كجا نشات گرفتند، از همين شرايط و محدوديت‌هايي که داشتيم، تحريم‎هایی که شدیم، جنگ نابرابری که اتفاق افتاد. ما در این ميدان‎ها جهادي عمل كرديم و وقتي در ميدان‌هاي ديگر جهادي عمل نكرديم و خواستیم با معادلات آن‌ها به جنگ آن‌ها برويم، كم آوردیم.
رهبر معظم انقلاب يكي از راهكارها را بحث كادرسازي مي‌دانند. شما نیز در صحبت‌هايتان فرموديد كه يك مجاهد بايد هوشيار باشد، تمام عيار وارد نبرد شود و ازخودگذشته کند. غیرازاین معيارها یک مجاهد فرهنگی باید چه شاخصه‌ها و ويژگي‌هايي داشته باشد؟

افزون بر اینها بايد حرف امامش را بفهمد و وظيفه و مسئوليت خودش را در قبال حرف او درک کند. رهبر معظم انقلاب واقعا يك نعمت بي‌نظير براي سکان‌داری انقلاب اسلامي است. از سال ۶۸ که امام(ره) سرشان را زمین گذاشتند كمتر كسي فكر مي‌كرد كه فردی بتواند با اين شايستگي و هوشياري و اقتدار كشور را از اين گردنه‌ها عبور دهد. ايشان در مواجه با مشكلات سنگين‌تر هرروز با يك چهره درخشان‌تر ظاهر مي‌شوند. اين عنايتي است كه امام عصر(عج) به ايشان دارند. آقا مسئوليت پذيرفته‎اند، اخلاص به خرج داده‌اند و خداوند هم كمك‌شان کرده است. چون این طبيعي نيست كه يك نفر با بضاعت فردي خودش بتواند هم در حوزه سياست و هم در حوزه علم و در حوزه‌هاي مختلف فکرش با طراوت باشد، توليد فكر و مديريت و پيگيري كند. پیوند بین امام و امت بايد اتفاق بيفتد. امت باید با منظومه فكري امام آشنا باشند. بعضي از علاقه‌مندان به رهبري يك حسن دارند و آن این است که تا رهبري چیزی مي‌گويند، آن‌ها هم می‏گویند واقعیت همين است، ولي يك عيب هم بعضي‌هايشان دارند كه تبعيت احساسي می‎کنند، عمق حرف را درك نمي‌كنند. درك نمي‌كنند كه چرا رهبری اين حرف را زده‎اند، منطق و استدلالشان چيست. یکی دیگر از ویژگی‎ها و شاخص‎ها دوری از پرخاشگري و تسلط یافتن بر قدرت اقناع‎سازی است. ما بايد قدرت اقناع‏سازی حداكثري داشته باشيم. ابدا نبايد طيف خاكستري جامعه احساس كند که طيف انقلابي به‌زور و به پشتوانه سپاه و بسيج و به پشتوانه حكومت و پول حكومت و حمايت‌هاي سياسي ايستاده است و حرف خودش را پيش می‎برد. كار را بايد با منطق پيش ببرند. اتفاقا بايد نشان داد كه طرف مقابل منطق شكننده‌اي دارد. نکته سوم اینکه باید اهل كار جمعي و جبهه‎ای باشيم. اينكه يكي از الزامات اهل كار جمعي بودن اين است كه آدم زير بار حرف برود، بپذيرد كه يك جايي مطمئن هم است حرفش درست است براي يك مصلحت بزرگتري به آن حرف عمل نشود. حالا امروز حرف من را نفهميدند يا من نتوانستم حرف‌هاي خودم را خوب منتقل كنم يا مثلا طرف توان فهمش را ندارد يا اصلا مغرض است، ولي بايد به خود با هم بودن اهمیت قائل شویم. وقتي با هم باشیم، دو قدم بعد مي‌فهميم كه بايد مثلا جور ديگري مي‌كرديم و حرف درست تاييد مي‌شود. بايد در حركت جبهه‌اي و در دفاع از انقلاب اسلامي اصل بر همدلي باشد، حتي نسبت به آن‌هایی كه ما آن‌ها را رقيب سياسي خودمان احساس مي‌كنيم. ما بايد مشفقانه با هم برخورد كنيم. اگر اصل بر همدلي نباشد، دوست كنار دست خودمان را هم تحمل نمي‌كنيم، چه برسد به اينكه از نظر سياسي با هم مخالفت كنيم. اينها باعث مي‌شود كه انقلاب نتواند نيروهاي خودش را حفظ كند و نیروهایش را از دست می‎دهد و آن‌ها را تحويل جبهه مقابل می‎دهد و آن‌ها طعمه جبهه مقابل می‌شوند. ما باید همدلي داشته باشیم. همدلي سعه‌صدر مي‌خواهد، دورانديشي مي‌خواهد. همدلي وقتي اتفاق مي‌افتد كه وجودمان بزرگ باشد، فكرمان بزرگ باشد و بلند فكر كنيم. آدم هر چه ارتفاعش از زمين كمتر باشد، مسائل جزی‌تری ذهن او را مشغول مي‌كند، ولی هر چه ارتفاعش از زمين بلندتر مي‌شود، چيزهايي كه قبلاً بزرگ مي‌ديد كوچك مي‌بيند. بايد تلاش كنيم از زمين بلند شويم. هر چه بتوانيم از زمين بلند شويم، فكرمان بلندتر مي‌شود، آن وقت مسائل خرد و ريز كمتر ما را مشغول خودش مي‌كند، آن وقت مشفقانه‌تر با هم برخورد مي‌كنيم، مي‌گوييم ما قرار است كار بزرگ را انجام دهيم. در این راه يكي يواش‌تر مي‌رود و يكي‌ تندتر، يكي زودتر گرسنه مي‌شود و يكي ديرتر، يكي نوع غذايش برايش مهم‌تر است و یکی مهم نیست... ان‌شاءلله خداي متعال همان‌طور كه وعده نصرت داده است اگر ما هم با اخلاص و با همدلي پيش برويم، نصرت‌هاي وسيع‌تري را پيش روی ما خواهد گشود.
Share/Save/Bookmark