علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
کد مطلب: 137
حجت الاسلام والمسلمین محمدجعفر حسينيان
علل ناكارآمدي نهادهاي علمي كشور
تاریخ انتشار : دوشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۳۰
 
مطلب پیش رو متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین حسینیان در جلسه با دانشجویان طرح علم و دین می باشد.در پایان این سخنرانی جلسه پرسش و پاسخ برگزار گردیده که در ادامه آمده است.
علل ناكارآمدي نهادهاي علمي كشور
 
خيل خوش وقتم كه توفيق نصيب من شد تا در اين جلسه و همايش خدمت دوستان، برادران و خواهران عزيز باشم و از نظرات دوستان استفاده كنم. موضوعي كه براي ما تعيين كرده اند ضرورت جنبش نرم افزاري و علل ناكارآمدي نهادهاي علمي در مسير دستیابی به تمدن اسلامي است. اين موضوع بسيار فراگير و عالي است. هر بعد و بخش از اين مطلب قابل دقت و بررسي است و آسيبهاي متعددي را مي شود در اين بعد مورد تأمل قرار داد ضوررت تلقي صحيح از تمدن اسلامي يك بحث اساسي پيرامون تمدن اسلامي وجود دارد كه ابتدا ما بايد تلقي خودمان را از تمدن اسلامي روشن كنيم، تمدن اسلامي يك مفهوم بسيار وسيع و گسترده اي استو حدود تعريفي اين مفهوم بايد كاملا براي ما روشن شود. تمدن اسلامي به چه معناست؟ آيا تمدن به معناي شكل گيري فرهنگ يك جامعه است.

آيا فرهنگ اسلامي شد، تمدن اسلامي مي شود؟ ما بعد از جريان انقلاب اسلامي وارد يك حيطه جديد از تفكر شديم و آن مسأله ضرورت حاكميت دين در عرصه جامعه و در عرصه حكومت بود اگر ما تمدن را صرفا به تغيير در فرهنگ و بنيادهاي فرهنگي يك جامعه تلقيو اطلاق كنيم، محصولش ايجادتحقق تمدن خاصي است كه مرتبط با آن فرهنگ است از يك نگاه دقيق تر واز يك زاويه عميق تر اگر به مفهوم تمدن نگاه كنيم تمدن هم فرهنگ جامعه و هم مفاهيم سياسي كه در جامعه جريان دارد و هم مفاهيم اقتصادي ام از الگوهاي كه در توليدو توزيع و مصرف در جامعه داريم را شامل مي شود يعني هم الگوهاي اقتصادي را مي پوشاند، هم الگوهاي ساير مصرافي كهدر بعد اقتصاد ما با آن عنوان اقتصاد را تلي مي كنيمو هم محصولاتي را از اقتصاد بيرون مي آيد و همان محصول در حقيقت زائيده فرهنگ است. زائيده مفاهيم سياسي هم هست.

ما تمدن را در چه حيطه اي مي خواهيم مطرح كنيم؟ تا بعد بينيم به كجا مي خواهيم حركت كنيم، به كدام قسمت مي خواهيم حركت كنيم، مطلوبيت هايمان چه چيزهايي است و بعد بياييم بيينيم چه راه كارهايي رابراي رسيدن به آن مطلوبيت ها بايد دنبال كنيم و در انتها بياييم بببينيم چه موانعي وجود دارد، چه كساني باني قضيه هستند به تعبيري متولي اين امام زاده كيست؟ يعني متولي داشته باشد آن را سرپرستي كند و نتايج را برساند.

تعريف جامع از تمدن و ابعاد مرتبط با آن
تعريف عمده اين است كه ما به صورت جامع از تمدن اسلامي داريم در حقيقت بيان همه ابعادي كه از زاويه سياست، فرهنگ، اقتصاد مرتبط با جامعه ماست را تمدن مي گوئيم به عنوان مثال ساختار شهرسازي ما ارتباط مستقيم با تمدن دارد ساختار معماري ما ارتباط مستقيم با تمدن دارد، هنر، ارتباط مستقيم با تمدمن دارد مباني علمي و نرم افزاري كه به اصطلاح اين محصولات هنر ما متكي بر آن نرم افزارها شكل مي گيرد مباني علمي اعم از جامعه شناسي، روان شناسي مبتني بر تمدن است، تمدن ابعاد وسيع و گسترده اي دارد وهمه ابعاد وجودي يك فرد و جامعه را مي تواند پوشش دهد رفتارهاي انسان اعم از رفتارهاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي، نحوه گفتمان افراد ـ از گفتمان هاي فردي يا گفتمان هاي كلان اجتماعي و حتي گفتمان هاي جهاني را در بر مي گيرد از اين بالاتر بياييم بر محصولات كه اين محصولات نمونه هاي عيني و تحققي يك جامعه هستند مثل محصولات تكنولوژيكي ، محصولات صنعتي كه در يك جامعه نقش گسترده و وسيعي دارند همه اينها راتعريف كنند حدود تمدن هستند اگر مي خواهيم تمدن را به اين وسعت تعريف كنيم كه شايد به اين وسعت تا كنون كسي تعريف نكرده باشد تمدن را در همه زوايا و همه ابعاد حيات يك جامعه و يك فرد اين نافذ كنيم و نفوذ دهيم و تعريف كنيم.

اگر اين طوري باشد آن وقتي بنيان هايي كه اين تمدن را شكل مي دهد بايد مورد برسي قرار گيرد عمده آن ساختارها يك بخشش را كه در مفاهيم اقتصادي است يعني اقتصاد اعم از كليه علومي كه مرتبط با عينيت گرايي و تجربه است. اعم از مفاهيمي كه ما در روان شناسي داريم اعم از مفاهيمي كه در جامعه شناختي داريم و اينها مرتبط با عينيت و كاربد يك مفهوم نظري در عمل است اينها را گر متكفلش را دانشگاه بدانيم پيوستگي و تعاملاين دو نهاد يعني حوزه و دانشگاه مي تواند تأثير بسيار عميقي در شكل گيري فرهنگ اسلامي و يا تحقق تمدن اسلامي داشته باشد، نقش حوزه چيست؟ نقش دانشگاه چيست؟

نقش حوزه هاي علميه در شكل گيري تمدن اسلامي
نقش حوزه به معناي آن مركزيتي كه در حقيقت تعاريف شما و مفاهيم شما را با مباني و حياني ارتباط دهد تمدن اگر بخواهد رنگ وبوي اسلامي داشته باشد اين ارتباط در تمدن اسلامي عمده وظيفه حوزه هاي علميه و مراكز ديني كشور است. 

بنابراين مراكز ديني در جامعه ما عمدتا تمامي موضوعاتي كه در عمل ما نياز داريم در جامعه نيازمند هستيم با مباني دين مان كه اين مباني ديني عمدتا متخذ شده اند از وحي را ارتباط مي دهند اگر ادعاي اسلامي شدن جامعه راداريم اين اسلامي شدن به صورت عملي بايد باشد، يعني ما بتوانيم مركزي را درست كنيم كه اين مركز تك تك اين مفاهيم كارآمد رادر جاغمعه با آن مفاهيمي كه از وحي اتخاذ كرده ايم ارتباط دهد، قطعا گار وحي بخواهد در جامعه اي تحقق پيدا كند تحقق وحي در يك جامعه از طريق جريان دادن كلمات و مفاهيم آن در جامعه اي تحقق پيدا كند تحقق وحي در يك جامعه از طريق جريان دادن كلمات و مفاهيم آن در جامعه، تحقق مي يابد يعني ارتباط مستقيم ما با منشأ وحي كه همان اولياء الهي و مقام عسمت باشد به صورت مستقيم مقدور نيست وكسي هم اينا دعا را بكند كه ما مي توانيم ارتباط مستقيم داشته باشيم با مقام عصمت بنابراين ارتباط ما با كل مجموعه دين از طريق كلماتي است كه در اختيار ما است اين كلمات كه مجموعه مفاهيمي رابه ما القامي كند ما بايد بتوانيم اين كلمات را با مفاهيم علمي و كاربردي كه در ابعاد مختلف تمدن لازم داريم ارتباط دهيم.
 
خوب عنايت كنيد يك بخش عمده بنيادهاي علمي ما كه حوزه هاي علمي هستند متكفل اين امر وسيع و گسترده هستند. امر بسيار دقيق است، علماي ما با دقت در اين مسأله سعي مي كند كه آن كلماتي كه از معصوم (ع) و از روايات براي ما رسيده است را تجربه كند «آناليز كنند» ارتباطشان را با ساير كلمات بسنجند وبعد احكام اجتماعي و فردي ما را كه احكام عمل است براي ما استبناط كنند. و در مجموعه اي به نام رساله هاي عمليه در اختيار ما قرار دهند خوب اين وظيفه عمته بر عهده علماست ارتباط عمل ما و آن منابعي كه در اختيار ماست.

نقش دانشگاه ها در شكل گيري تمدن اسلامي
گام دوم اين است كه اين مفاهيم كه تبديل شده است به احكام عمل منتهي احكام به صورت بسيار كلي و بعضا احكام فردي اين احكام بايد در يك ساختماني در يك دستگاهي قرار بگيرد به نام متدولوژي و تبديل شود به گزاره هايي كه ما به آن علم مي گوييم بنابرااين تمدن يك پايگاه در علم دارد كه علم بايد اسلامي شود علم تهذيب شود يك پايگاه در منافع ديني دارد كه بايد كاملا مرتبط باشد با آن منابع وحياني كه اتصال جامعه ما را با منابع ديني برقرار مي كند.

در گام سوم ما بايد بتوانيم بر اساس اين گزاره هايي كه خود اين گزاره ها محصول آن تلاشهاي علمي و منطقي علماست در مستند كردن مفاهيم و تلاشهاي علمي و تجربي آقايان دانشگاه كه آن مفاهيم را تبديل كرده اند به نرم افزارهايي كه كاربردي است و مي تواند در عينيت كارآمد باشد، اين ددو بخش كه تكميل شد، در بخش سوم در حقيقت مهندسي تمدن اسلامي بايد صورت بگيرد حالا بر اساس اين نرم افزارهايي كه برخاسته از توسعه تمدن شكل بگيرد و بحث آن تمام شود طبعا نتيجه اي نخواهد داشت اين است كه راه كارهاي علمي و برنامه هاي اجرايي براي جامعه اسلامي و براي تحقق جامعه اسلامي بايد مطرح شود موانعي كه بر سر راهمان داريم موانع بسيار زيادي است ما هم در قسمت اول موانعي در سر راهمان وجوددارد و هم در قسمت دوم كه در حقيقت احكام ديني را به گزاره هاي علمي تبديل مي كند.

تلاش علماء دين در طول تاريخ جهت برقراري فصل عباد با منابع دين
حوزه هاي علمي همانطور كه عرض كردم از ديرباز متكف لاين امر مهم بوده ان د كه بتوانند عمل افراد و عمل جامعه را مرتبط كنند با منابعي كه از وحي به دستشان رسيد. علماي ما در طول تاريخ همواره در تلاش بوده اند كه اين كار را انجام بدهند و به نحو شايسته اي هم تا كنون توانسته اند اين معضل را بر طرف كنند منتهي اشكالاتي وجود دارد، در شرايطي كه ما زندگي مي كنيم حوزه هاي علميه ما عمدتا سعي كرده اند ارتباطشان را با نيازهاي كه از ناحيه جامعه و از ناحيه افراد به سمت حوزه ها سرازير مي شوند حفظ كند و در رابطه با پاسخگوي نيازهاي فردي و اجتماعي تلاش كنند و اين ادعا هم همواره يك ادعاي ثابتي است كه منابع ديني ما يك منابع وسيع و گسترده اي است و در همه شرايط و در همه زمانها و مكان ها اين قابليت و توانايي را دارد كه بتواند موضوعات عيني و نيازهاي اجتماعي و فردي را سرپرستي كندوپاسخ مناسبي به اين نيازهاي افراد بدهد شما از همان ابتدا كه حوزه هاي علميه ما شكل گرفت از زمان مرحوم شيخ طوسي و بعد آن مرحوم شيخ مفيد وقتي نگاه كنيد مي بينيد كه تلاش هايي كه علماء انجام داده اند عمدتا متكي بوده است بر موضوعات و مسائلي كه از ناحيه جامعه و افراد به حوزه هاي علمي سرازير مي شد شكل گيري مباحثي كه ما در بحث هاي علم اصول داريم در مباحث فقه داريم عمدتا اين حجم گسترده اي كه در بعضي ابواب فقهي وجود دارد هم ناشي از پاسخگويي هايي است كه علماء ما سعي كرده اند در پاسخ به نيازهاي فرد و اجتماعي فقه را گسترده تر كنند و در حقيقت استنباط جديد از همان منابع اصيل داشته باشند شما ببينيد ما تنها در باب صلاه شايد چندين قفسه كتاب داريم كه علماء بزرگدر اين راطه مطالب نوشته اند و تحقيق و كنكاش كرده اند و پاسخ داده اند و به سوالاتي كه از ناحيه جامعه ناحيه مردم مطرح مي شده و آنها موظف بوده اند پاسخ دهند. بعد از زمان شيخ مفيد و شيخ طوسي ما يك مرحله ديگر داريم كه در حقيقت حوزه هاي علميه در اين مرحله دوم هم موفق عمل كرده اند و آن ارد شدن مفاهيم ديني در عرصه جامعه است؟

صورت رسمي عمدتا از زمان صفويه به بعد ما مي بينيم كه علما يك جايگاه ويژه اي در ارتباط با حكومت و سلطنت پديا كرده اند تاثير گذاري علماء دين در عره و تصميمات اجتماعي در زمان پادشاهان صفوي علما نقش زيادي داشتند و حتي سعي كرده اند از طريق حكومت ها و حاكمان صفوي مطالب ديني را عرضه بدارند دين را از طريق حكومت و دولت اعمال كنند مسائلي مثل امر به معروف و نهي از منكر.

ورود علماء دين درعرصه حكومت (آغاز تحولي نوين)
مرحله سومي را ما مي توانيم ذكر كنيم كه يك آغاز تحولي نوين در مباحث حوزه ما بايد باشد كه به همين ترتيب ما مي توانيم در رابطه با دانشگاه هم ذكر كنيم كه ان آغاز حكومت اسلامي است. انقلاب اسلامي ما در حالي وارد صحنه سياست، اقتصاد،فرهنگ مي شود ما در مفاهيم مان يك تفاوت عمده با زمان صفويه داريم و آن اين است كه مردم جامعه ما به تمامه ولايت پذيري الهي خود را اثبات كرده اند يعني پذيرفته اند كه اين جامعه بايد جامعه ديني باشد ،در زمان صفويه ما اين رويكرد را به اسلام نداشتيم مردم عمدتا متدين بودند مسلمان بودند اما ارتباطات فردي خود را سعي مي كدرند حفظ كنند.

اما انقلاب اسلامي ما همان طور كهع يك جهش سياسي در جهان بود و معادلات سياسي را در جهان تغيير داد يك جهش فرهنگي هم بود به اين معنا كه حاكميت دين در عرصه حكومت موضوع جديد هم براي حوزه و هم براي دانشگاه تعريف كرد آيا فقط عناصر وافرادي كه حاكم بر جامعه هستند ديندار شوند؟ روابطي كه حاكم بر جامعه است، قوانيني كه حاكم بر جامعه است معادلاتي كه به وسيله آن معادلات اين جامعه دار مي چرخد اين معادلات اگر بخواهد اسلامي شود جايگاه حوزه چيست؟ چه تغيير و تحولاتي در مباني فلسفي حوزه در مباني معرفت شناسي حوزه در مباني كلامي حوزه بايد ايجاد شود، چه تغيير و تحولاتي در مباني فقهي حوزه بايد صورت گيرد تادين در عرصه اجتماعو حكومت حرف براي گفتن داشته باشد اگر ما واقعا بخواهيم بر اساس همان تصوراتي كه از اسلام داشتيم عمل كنيم بعد از انقلاب هم به آن معنا كه رساله هاي علميه و عمليه خودمان راعمل كنيم روابط فردي خودمان را بر اساس دين تعريف كنيم و بر اساس آن عمل كنيم.

ضرورت تأمل در معاملات علمي مدل هاي نظري، مباني معرفت شناسي
اما در عرصه جامعه كه مي آييم صحبت از عدالت سياسي مي شود دستمان را دراز كنيم به سمت مراكز علمي غلب صحبت از عدالت فرهنگي كه مي شود دستمان را دراز كنيم بگوييم آقا نظري نداريم تئوري در اين زمينه نداريم، نظريه هاي ما عمدتا در موضوعات فردي متمركز شده است ، عدالت اقتصادي را چگونه مي خواهيم تعريف كنيم؟ حتي پايين تر از اين دست يابي به مدل هاي اجرايي، مدل توزيع ثروت در جامعه بر چه اسساي باشد دكه عدالت اقتصادي به نحوي كه اسلام آن را ارئه مي دهد تحقق پيدا كند مدل توليد ثروت، توليد صنعت، مدل مصرف صنعت در جامعه چگونه بايد باشد همه اين مي بايست يك بازنگريو يك دوباره بيني نسبت به مباني خودمان در رابطه با مسائل حوزوي و ديني داشته باشيم آن بحث هايي را كه شايد جايش اين جا نباشد بحث شود.

ضرورت تأمل در مباني حجيت
ما در مباحث حجيت بايد تأمل جدي كنيم مباحث حجيت از مباحث عميق حوزه واصولي ماست. مباحث حجيت يعني مباحثي كه ارتباط مي دهد حجيت يك فعل وقول و اعمل را به شراع مقدس مباحثي كه ما در بحث هاي مخاطب شناسي داريم، آيا كلمات معصوم (ع) فهمش منحصر در فهم عرف زمان خطاب شارع است يعني بر اسا فهم زمان خطاب ما بايد دقت كنيم در مفاهيم و كلمات معصوم بعضي مي گويند هر زمان عرف خاص خودش را دارد و هما عرف در آن زمان حرفض حجيت است (عرفي سازي دين) كه از نظر ما حرف باطلي است به معناي اين است كه ما دين را بيائيم بر اساس مفاهيم عيني خودمان تعريف ميكنيم و در حقيقت دين را طبق نيازهاي خودمان تعريف كنيم چرا كه اگر ما بخواهيم عرفي سازي كنيم و مفاهيم دين را مبتني بر فهم عرفي زمان هاي متعدد و عصرهاي مختلف تعريف كنيم اين ديگر نيست كه نيازها را تعريف مي كند بلكه نيازها است كه دين را تعريف مي كند و اين باعث يك انحراف ، شكاف يك مغالطه و التقاطي در مباني دين مي شود و يا اين كه قول ديگري را بپذيريم در اين رابطه كه هم حجت را در مفاهيم عرفي زمان خطاب و هم مفاهيم كه ما الان از كلمات ديني و روايات مي فهميم علاوه براين جهت گيريهايي را كه فرهنگ حاكمه بر دين به ما القا مي كند آن جهت گيري ها را هم ملاحظه كنيم با توجه به عوامل مختلف بياييم اين مفهوم را تعريف كنيم اين بحثي است كه در مباحث حوزه ما بايد مطرح شود يا مفاهيمي از قبيل بناء ع قلاء كه ما در علم اصول از آن زياد استفاده مي كنيم، بناء عقلاء ديني روشهايي كه عقلاء يك قوم و جامعه به كار مي گيرند و تعريفمي كنند آنها را اصل بگيريم كه اين هم جاي سوال دارد بايد دقت شود كهآيا عقلاء در كدام جامعه مورد نظر ماست در جامعه اي كه زار و اندي سال ازبعثت مي گذرد از كلمات وحي و ظهور اسلام مي گذرد آن بناء عقلاء هم براي ما معتبر است يعني ما مي توانيم مفاهيمي را كه از دين برداشت مي كنيم اين مفاهيم را مكتبي بر بناء عقلاء هزار و چهارصد سال بعد بفهميم همان سؤالاتي كه در عرفي كردن كلمات در استفاده از بناء عقلاء هم داريم همچنين در گام سوم هم استفاده از منطق عقلي و قواعد عقلي در فهم خطابات شارع اين قواعد عقل محدوده اش تا كجاست؟ آيا منطق هايي كه ما مثل منطق ارسطويي در فهم خطابات شارع تأثير داشته يا نداشته حدود تعريف ما را چه منطق هايي تعيين مي كنند؟ اين حدود را از كجا مي گيريم آيا منطق هايي كه ما بر اسا سآنها مي آييم لوازم خطابات شارع را كشف مي كنيم و ملازماتش را مي بينيم در اين منطق ها بايد ايجاد شود يا نه بنابراين در سه بخش به نظر مي رسد زمينه تحول در مباني علمي حوزه لازم است و ما نيل پيدا مي كنيم به سمت تمدن اسلامي.
 
اما آن سه بخشي كه ارتباط با دانشگاه مي تواند داشته باشد چيست؟ در رابطه با دانشگاه عمده وظيفه اي كه به نظر مي رسد اين است كه آن مفاهيمي كه از دين استخراج مي شود اگر بخواهيم جامه عمل به خودش بپوشد رنگ عينيت به خود بگيرد و تحقق پيدا كند بايد از كانال علم بگذدر و ظائف عمده و كليدي دانشگاه در رابطه با تكامل معرفت ديني:
۱.توليد علم؛ ۲.ارائه برنامه .
ما ارتباطمان با دانشگاه در حقيقت ارتباطمان با دو چيز است:

۱.مسأله توليد علم ۲.مسأله ارائه برنامه كه بر عهده كارگزاران يك نظام است.

ولي علم برنامه ريزي و علم اداره مسان ساير علوم در اين مركز علمي بايد توليد شود و هم بايد توزيع شود مصرفش طبعا در حكومت و جامعه است بعد از اين كه انشاء الله فارغ التحصيل شدند و دانشجويان ما وارد صحنه عمل شدند ان مفاهيمعلمي خودشان را به كار ميگيرند و در عرصه دانشگاه ما با چه موانعي روبرو هستيم كه مانع تحقق تمدن اسلامي است جدا از اين كه آن موانع در حوزه برطرف شد و اصلا شد دانشگاه ما و بايد بتواند وروش و متدولوژي را تأسيس كند كه بر اسا اين روش آن مفاهيم ديني و ارزشي كه محصول اين دستگاه علمي حوزه اش اين مفاهيم را برايد كاربردي كند. در حقيقت علم بيايد راه كارهايي را براي تحقق آن مفاهيم ديني و ارزشي پيدا كند علمي كه دانشگاه بايد پاسخگو باشد و محصول اين دانشگاه است چه نوع علمي است؟ 

علمي است كه بتواند ارتباط مستقيم با آن مفاهيم ارزشي پيدا كند آن مفاهيمي كه محصولش همين احكام عمل است، اين احكام عمل اگر بخواهد بيايد در جامعه اسلامي تحقق پيدا كند، نياز به يك راه كارهايي علمي دارد. علم اگر بخواهد في نفسه ارزشي شود نه به معناي اين كه ما علوم تجربي، علوم انساني، علوم پايه همه را كنار بگذاريم و فقط يك علم اخلاق داشته باشيم چون تعريفمان از اخلاق فقط يك تعريف است نه اين جوري نيست بلكه ما در مجموعه اي كه ارائه مي دهيم اين مجموعه هم روان شناسي دارد، و هم علوم پايه شما جامعه را نمي توانيد دو قست يا چند قسمت كنيد و بگوييد اين قسمتش مربوط علوم انساني است كه اين قسمتش مربوط به علوم صنعت و پيه است بلكه در همان قسمتي كه علوم انساني جريان پيدا مي كند در همان قسمت علوم رياضي هم مي آيد حرف مي زند كار مي كند، بسترسازي مي كند عين يك انسان واحد مي ماند جامعه ما مثل يك فرد كه ميگوييم همه ابعادش مرتبط با هم است اين جوري نيست كه شما اگر اخلاق يك فرد را تغيير دهيد. 

اين اخلاق در جايگاه خودش تغیير كند اما هيچ ربطي به الگويي غذايي انسان نداشته باشد هيچ ربطي به نحوه تعامل انسان در جامعه انسانهاي ديگر نداشته باشد نه اين جوري نيست يك انسان در يك جامعه داراي ابعاد مختلف است و اين ابعاد مرتبط با هم و در تعامل با هم هستند اگر اين ابعاد در تعامل با هم هستند يعني يك سيستم درست مي كند يك نظامدرست مي كند كه اگر يك مفهوم ارزشي در مجموعه اين سيستم جايگاهش تغيير پيدا كند در تك تك اجزاي اين مجموعه تأثير حاصل مي شود تأثير گذاري مي شود مجموعه كلا متحول مي شو متغير مي شود حالا اين ارتباط از كانال اخلاق هم نيست.

تعامل اخلاق و رفتار با انديشه در فرد و جامعه
اين كه شما اخلاقت را درست كني و اخلاق در رفتارت اثر بگذارد. نه چه بسا شما از طريق تأثير پذيري از عينيت يك رفتاري را مي آموزيد اين رفتاري را كه در حقيقت از عمل مي گيرد گاهي بنيادهاي فكريت را تغيير مي دهد عينيت با ذهينت در تعامل است.

روح ما با جسم ما در تعامل است. جسم ما با روح ما و با ذهن ما، اين اجزا و ابعاد وجودي ما كاملا با هم در ارتباط و در تعامل هستند هم تأثير مي گذارد و هم تأثير مي پذيرد درست مانند يك انسان هم ابعادش به هم پيوسته است شما نمي توانيد آن ا تكه تكه كنيد، بگوييد اين قسمت ش مربوط به اخلاق است اين قسمتش مربوط به رفتار عيني فرد است، در جامعه هم همين طور است حالا اگر ما بگوييم دانشگاه متكفل اين مسأله مهم است آن مفاهيمي كه ما از دين استخراج كرديم ميآيد قاعده مندش مي كند بيايد ارتباطش را با عمل بررسي كند. بسترسازي كند در عمل در ابعاد مختلف، ما هم نياز به حتي روان شناختي رايج و هم جامعه شناختي داريم. و علوم انساني وتجربي و حتي فيزيكي و شيمي كه شما در دانشگاه به عنوان علوم پايه تلقي مي كنيد رياضيات به عنوان علوم پايه ، بريده از ساير علوم نيست اين يك عضو است براي سيستم، يك عضو براي يك مجموعه بزرگتر كه در داخل آن مجموعه روي هم يك پيام دارد شما نمي توانيد رياضيات را از فيزيك جدا كنيد. 

فيزيك را از شيمي جدا كنيد همان طور علوم پايه را از علوم انساني جدا گفتيد اگر اين طوري كنيد توليدگزاره هاي علمي مبتني بر مفهيم يني وظيفه اصلي دانشگاه دانشگاه وظيف بسيار مهمي در تحقق آن اهدافي كه ما ترسيم كرديم و تحقق آن دستور عمل هايي در حقيقت از دين استخراج مي شود دانشگاه بايد بيايد اين مفاهيم را تبديل كند به يك گزار هاي علمي،لذا بحث هاي متعددي از اوايل سال ۶۰ به اين طرف مطرح شد انقلاب فرهنگي به چه معنا؟ 

سوالهايي كه در رابطه با اسلامي شدن دانشگاه مطرح شد همه در اين راستا قابليت بحث پيدا مي كند كه اصلا اسلامي شدن دانشگاه به چه معنا، عده اي در ابتدا تلقي شان اين بود كه به اين معناست كه يك بحث كلام فلسفه اخلاق را از حوزه بگيريد بحث فقه را هم اضافه كنيد. اين را بياوريد سر كلاسهاي دانشگاهي تدرسي كنيد در كنارش هم بحث هاي اقتصاد ساموئل سون كينز را بياوريد اقتصاد سرمايه داري را تدريس كنيد اين هم علم است، آن هم علم، اين علم علم كلام است، آن علم علم اقتصاد اس، علم سياست را تدريسي كنيد. يا بياييد بحث هاي جامعه شناسي اميل دوركيم را تدريس كنيد. روان شناسي فرويد را هم تدريس كنيد. فرقي نمي كند اينها با هم ارتباطي ندارند، با هم تعاملي ندارند. اينها يك سيستم بزرگ درست نيم كند يك تفكر ابتدا اين بود از اسلامي شدن دانشگاه كه اسلامي در محدوده خود باشد. در مباحث كلامي و فلسفي عمدا فقهي نوعا تكيه روي اين مطلب زياد شد بعضي ها هم برداشتشان اين بود از اسلامي شدن دانشگاه بعضي از اساتيد كه چپ مي زدند يا راست مي زدند يا التقاطي و منحرف بودند اين اساتيد را پاكسازي كنند.

بعضي ها هم تلقي شان از اسلامي شدن دانشگاه اين بود كه بايد جامعه دانشگاه را اصلاح كرد. يعني در دانشگاه فساد اخلاقي نباشد. ارتباط بين دخترها و پسرها به صورت نامشروع نباشد ارتباط بين اساتيدو شاگردان، اين روابط حاكم بر دانشگاه اين را مي خواستند از نظر فقهي و اخلاقي اصلاح كنند، تلقي شان از اسلامي شدن دانشگاه اين بود اينها را اصلاح مي كردند تلاش مي كردند و گروه هاي مختلفي كه اينها دغدغه هاي ديني داشتند.
بسيجيان عزيز ما در دانشگاه با اين انگيزه وارد اين بخش بسيج شدند و فعاليت هاي خود راآغاز كردند كه بتوانند اسلام را در دانشگاه پايده كنند اما باز ما مي ديدم كه اين بحث اسلامي شدن دانشگاه مطرح مي شد هم از ناحيه مقام معظم رهبري و هم از ناحيه ساير انديشمندان ايراني كه در اين راستا فكر كرده بودند پاسخ اينها در رابطه مي توانيم بدهيم اسلامي شدن دانشگاه به چه معناست؟ به اين معنايي كه حقير عرض كردم خدمتتان.

نقش جهان بيني بر تئوري هاي علمي
اگر ما مجموعه علوم را به صورت سيستمي نگاه كنيم نمي توانيم مباني علم كلام را با مبمناي علم جامعه شناختي در تعامل نبني، آقايي كه در آلمان يا فرانسه تئوري جامعه شناختي مي دهد اين تئوري جامعه شناختي برخاسته يك جهان بيني خاص است آن جهان بيني اگر با مبناي علم كلام و فلسفه شما ارتباط نداشته باشد اين گزاره هايي كه محصول آن مباني هستند اينها در عمل ما هم درگيري شوند تعارضي پيدا مي كنند دچار يك پارادوكس مي شوند اين تناقض ها در مباني است درست است كه ما اين را در ظواهر و مبناها مي بينم اما وقتي مي شكافيم مي بيني آن نظريه پردازي هايي كه در حقيقت مباني توليد علم است نرم افزارش آن جا توليد شده در آن فضاي علمي و در آن فضاي اخلاقي اين تئوري ساخته شده فرضيه پردازش شده گزينش شده كارآمديش ملاحظه شده تجربه شد، آمده در عمل، آمده در عمل، آمده بهصورت علم آموزش داده مي شود، تمدن اسلامي اگر يك پايه عمده اش بر دوش بزرگترين نهاد علمي كشور يعني دانشگاه است با اين معضل بزرگ روبرروست يعني رابطه علم و دين خلاصه اش علم و دين چه ارتباطي با هم دارند علم را ديني كنيم، دين را علمي كنيم چه كار كنيم؟

يا اين كه تفكيك قائل شويم آن براي خودش ما هم براي خودمان، حوزوي ها براي خودشان كار كنند آقاين دانشگاه هم براي خودشان ، جامعه چه مي شود جامعه عمدتا دست كساني است كه كارآيي بيشتري دارند اگر اقاين دانشگاهي توانستند دست بگيرند آنها دست مي گيرند اگر آقايان حوزوي توانستند دست بگيرند آنها دست مي گيرند اگر آقايان حوزوي توانستند دست بگيرند آنها دست مي گيرند يعني تنش هاي سياسي كه الاندر جامعه وجود دارد آيا زا يك رويكرد برخوردارند نسبت بهدين نگرش هايشان آيا مساوي است يا اين كه بنيادهاي علمي و فكري آنها با هم تفاوت پيدا مي كندلذا در عمل دچار تعارض مي شو شما نمي توانيد يك اخلاق را بر جامعه حاكم كنيد كه اين اخلاق اثر عملي و عيني نداشته باشد.

ضرورت ادامه فلسفه در عينيت
اين عبارت عبارت قشنگي بود كه مقام معظم رهبري فمرودن شما برويد بر گرديد ادامه بحث هاي فلسفي را در عمل پيدا كنيد. خيلي دقت كنيد اينكسي كه مي گويد اصالت با ماهيت است در فلسفه اين يك ادله عملي دارد يك نظريه عملي را بايد در انتها بر اساس اين مبناي فكري دست كنيم كه كسي مي گويد اصالت با وجود است اين را اگر ادامه بدهيد تا برسيد به مبحث علمي و اجرايي اين هم بايد تعريف بدهد از عمل همان طوري كه ما در مباني عملي هم همين را مي گويم آن آقايي كه مثلا انگيزه انسان را مبتني بر جنسيت و علاقه جنسيت تعريف مي كند اين هم يك زمينه فكري دارد ين تصادقي به اين فرضيه نرسيده فرويد اگر مي گويد اگر همه انسان ها اساس حركت اجتماعي بر نيازهاي جنسي مطرح شود اين فرضيه يك حركت تصادقي نيست شب نخوابيده صبح اپشد بگويد اين جوري است يا مثلا آقاي اميل دوركيم نظري كه در جامعه شناسي مي دهديا آقايان مختلفي كه شما بيشتر با آنها سر و كار داريد تئوريهايشان را مي خوانيد اين تئوريها در يك فضايي درست مي شود باغچه اي كه در آن دانه كاشته مي شود زميني كه اين دانه در آن كشف مي شود چه محصولي به دست مي آيد به آن فرهنگ حاكم بر جامعه ميگوييم، فرهنگ حاكم بر جامعه نقش گسترده اي در شكل گيري تئوري هاي عملي دارد حتي رياضي را هم كه مي خواهيد تعريف كنيد حركت استقرايي مي كنيد.

رياضيات مبتني بر استقراء صرف نيست. رياضياتتوليد شمتدولوژي دارد فرضيه دارد لذا مي گويد رياضيات اقليدسي، رياضيات سيستمي اينها مبتني بر فرضيه هاي خاصي است كه شكل مي گيرد آن فرضيه ها از كجا توليد مي شود آيا مي توانيد بين آن فرضي ها و بستري كه اين فرضي ها در آن درست توليد مي شود رابطه برقرار كنيد. اگر اين فرضيه ها در بستر توليد مي شود در زمينه هاي اجتماعي توليد مي شود اين زمينه ها نقش دارند به هم پيوسته هستند، تمدن اسلامي از اين زاويه بايد ملاحظه شود يعني تا تئوريهاي دانشگاه با اين تئوريها در بستر هاي اسلامي توليد مي شود، و اين فرضي ها ارتباطشان با مباني دين تمام نشود ما جنبش نرم افزاري نخواهيم داشت. ساس جنبش نرم افزاري به اين معناست اين بخشي را كه مقام معظم رهبري فرمودند، عرض كردم ادامه اش را در همان مباحث انقلاب فرهنگي و اسلامي شدن دانشگاه ها مي توانيم ببينيم.

مراحل توليد علم در جنبش نرم افزاري
ادامه همان است در يك التقاط جديد تر و دقيق تري كه خودش بار خودش را دارد از اين جنبش نرمافزاري ما مي توانيم اين گونه تعريف كنيم در حقيقت تحولي در مباني توليد علم يك بار شما مي گوييد تكنولوژي را، يعني روش شناسايي تكنيك را از آن جا مي گيريد مي آوريد اينجا خودتان اعمال مي كنيد صنعت و توليد مال خودتان مي شود اين يك سطح از توليد است. يك سطح از توليد اين است كه شم همان روش را هم خودتان توليد كنيد. جنبش نرم افزاري در حقيقت جنبش يا تحول و درگوني در مباني توليد علم است. يعني حدود اوليه علم را شما بايد تعريف جديد بكنيد . روش تحقيق شما يعني روش كه با آن تحقيق مي كنيد ازمايش مي كنيد يك موضوع علمي را اين روش تحقيق بايد در مباني اش تحول ايجاد شود.

ساختار تحقيقي كه در جامعه داريد بايد تحول در آن ايجاد شود و مجموعه اين تحولات يا معناي آن تحول جنبش نرم افزاري است چون در يك سطح علم را ما نرم افزار مي گيريم براي محصولات علم يعني محصولات مبتني بر علم هستن، علم مي شو نرم افزار براي آن سخت افزار در يك سطح ديگر وقتي دقيق مي شويم مي بينيم خود اين علم سخت افزار يك انر افزار ديگري است كه نرم افزار چيست؟ روش هاست يعني روش تحقيق شما در عمل محصولش آزمايشها، ارزيابي ها مطالعات، بازنگريها و بهينه كردن ها مي شود اين علم اين علم سخت افزاري است براي آن نرم افزاري در بحث روش ها به آن مي پردازيم. خود اين روش از كجا مي شود صحت روش تحقيق به كجا برمي گردد.

جنبش نرم افزاري و روش هاي تحقيق
روش تحقيق ما عمدتا بر فرضيه هايي كه محقق تولي مي كند بر مي گردد. هر چند كه اين فرضيه ها اطلاعات ابتدايي و زمينه هايش را از كتاب هاي غرب، مطالعات پيشين، مطالعات تاريخي پيرامون موضوع كسب مي كند آن مطالعاتي كه وارد ذن شما مي شود براي آن مقدمات و اوليات براي تحقيق اين مطالعات همان بسترهايي است كهدر ذهن شما ايجاد مي شود در حقيقت مي آييد بر اسا آن مطالعات فرضيه سازي مي كنيد بنابراين روش تحقيق شما عمده كارش بر فرضيه هايي است كه در ذهنتان توليد مي شود حالا علم شما مبتني بر فرضيه هاست و فرضيه ها متأثر از فرهنگ هاي حاكم بر جامعه اين را مرفوم بفرماييد كه اگر سوالي اشكالي داشتيد روي اين مسأله اين پيوند را بيشتر توضيح بدهم بنابراين علم مبتني بر فرضيه ها شكل مي گيرد.

علم بهصورت استقارء خالص و ساخت به دست نمي آيد. استقراء نمي تواند مفيد علم باشد مگر اين كه با فرضيه عجين شود تركيب شو فرضيه ها در بسترهاي اجتماعي و بسترهاي فرهنگي توليد مي شود فرهنگ حاكم بر جامعه نقش دارد. در شكل گيري اين فرضيه ها و مفاهيم ارزش اخلاقي و ديني مؤثر است در شكل گيري آن فرهنگي كه حاكم بر جامعه است از اين كانال اگر اينها را به صورت فلش بنويسيد روي كاغذ ارتباطشان مشخص مي شود كه از اين طريق شما مي توانيد علم را تهذيب كنيد علم را در حقيقت اسلامي كنيد.

براي تحقق تمدن اسلامي ببينيم. ضمن عرض پوزش از اطاله مطالب و شايد ارائه بعضي از كلمات نامأنوس كه احساس مي كردم بعضي از دوستان خسته شده ان تقاضا مي كنم سوالاتي كه صلاح بدانند مطرح شو باز اگر سوالي باشد توضيح بيشتر پاسخ خواهم داد. والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته.

سوال: شما فرموديد علم بر پايه فرضيه ها صورت مي گيرد، فرضيه ها هم بر مباني فرهنگي صورت مي گيرد. فرهنگ هم متأثر از دين هر جامعه است حالا سوالي كه مطرح مي شود دين ما اسلامي است در اين شكي نيست حلقه واسطه اي كه اين دين برفرهنگ اثر بگذارد شما به اين حلقه واسطه اشاره نكرديد دين ما اسلام است ولي فرهنگ ما اسلامي نيست. اين يك مطلب بعدشما فرموديد كه وظيفه دانشگاه توليد علم است. با توجه به آن گزاره هاي ديني كه از حوزه بيرون مي آيد يعني دانشگاه بايد بنشيند تا حوزه يك گزاره ديني را توليد كند تصميم بگيرد اين گزاره ديني را علمي كنيد. حالا با توجه به مطالعات شما كه بيشتر در زمين علوم انساني است كه اين مباحث اصلا در علوم فني و مهندسي شكل نمي يگرد يا ما بايد متوليان ديني مان خودشان در اين زمين ها متخصص باشند كه ديگر نيازي به دانشگاه نداريم يا متخصص نيستند كه مادر اين زمينه ها رشد نمي كنيم.

پاسخ: سوالي كه دوستمان فرمودند در واقع دو سوال است كه خدمتتان عرض مي كنم. سوال اول اگر علم بر پايه فرضيه و فرضيه بر پايه فرهنگ يك جامعه شكل مي گيرد. دين با چه حلقه واسطه اي در شكل گيري فرهنگ مؤثر است. دين وقتي بخواهد مؤثر در فرهنگ باشد حلقه واسطه اي كه در خلال عرايضم عرض كردم ـ متدولوژي يا روش شناسي ـ كه تعريف از دين را به صورت اجتماعي اراغئه دهد يك وقتي دين را فردي مطرح مي كند اين دين فردي هيچ وقت اجتماعي نمي شود نمي تواند فرهنگ سازي كند، اگر فرهنگ سازي هم كند يك فرهنگ عمومي را ارائه مي دهد بعضي از متدينين قديمي اين طور تلقي مي كنند، كه قدماي ما چون در نظام قبل بزرگ شده اند تلقي شان از دين بهمعناي يك سري روابط فردي است احكام ديني ار دقيقا رعايت مي كنن نه در غالب اجتماعي جريان سازي فرهنگدر جامعه منوط به تلقي شما از مفاهيم دين است به نحوه اجتماعي به نحوه حكومتي، كه اين نياز به تحول اساسي در بنيان هاي معرفت شناختي ما از خود دين دارد، دقت كرديد ما از خدو دين تلقي مان را بايد ارتقاء ببخشيم معرفت شناختي ما هم نسبت به دين هم اگر مربوط هب ۵۰ يا ۱۰۰ سال پيش است اين را بايد كنار بگذاريم تحول در بنيادهاي فكري ما بايستي ايجاد شود تلقي ما از دين بايد تغيير كند تا اين فرهنگ به تدريج شكل بگيرد و بعد زمين ههاي شكل گيري البته حالا اين ارتباطي را كه عرض كردم شما به صورت خطي نبينيد، ارتباط صرفا خطي نيست يك طرفه نيست، دو طرفه هم است آن طرف هم فرهنگ سازي كنيد چون دانشگاه هم تاثير در فرهنگ جامعه دارد.

آن چيزهايي كه در حوزه بايد متحول كنيم قسمت اول عرايضم در مورد اسيبهايي است كه در حوزه معرفت ما نسب به دين آيا معرفت عصلي است، يا معرفتي است كه مربوط به زمان خطاب است، حقيقت عرفي سازي دين آيا مفهوم صحيح است. بحث هاي كليدي كه در فقه مطرح مي شود مثل بحث هرمنوتيك، جريان شناسي دين، ما بايد در مباني فقه و آن بنيان هايي كه فقه بر اسا سآن استوار شده يك تحول جديد و تعمق جديد بكنيم اگر رويكرد ما به دين ، يك رويكرد جهاني، يك رويكرد حكومتي شد يك رويكرد اجتماعي آن وقت احكام فردي را هم از زاويه اجتماع مي بينيم نه از احكام اجتماعي و از زاويه فرد.

سوال دوم: منتظر بمانيم گزاره هايي را دين به ما ارائه دهد برويم دنبالش تحقيق كنيم، اين مطلبي را كه عرض كردم دقت بفرماييد، عرض نمي كنم اين ارتباط يك ارتباط خطي است اگر ارتباط به صورت پيوسته و مجموعه اي شد يعني شما گزاره هايي را كه از دين استخراج كرديد علما گزاره هايي كه استخراج كردند بنيان هاي تمدن را شكل مي دهد، براي تحقق اين بنيان ها نياز به ابعاد مختلف علمي دارد، مهندسي مي خواهيد، ساختمان سازي مي خواهيد، چه مي دانم تكنولوژي صنعت را مي خواهيد نمي توانيد بريده اي از مهندسي باشد ، منتهي مهندسي ساختمنا كه درست مي كند چه ساختمان است؟طراحي صنعتي تان چه طراحي صنعتي است چه هدفي را دنبال مي كند، يعني چه اخلاقي اين طراحي صنعتي شماست، يا اين كه مي گوئيد بريده اي از اخلاق است؟ نه بريده اي از اخلاق نيست يك اخلاقي را ديكته مي كند همين خانه هايي كه ما مي سازيم، سيستم شهرسازي ما يك زماني خانه هايي كه درست مي كردند خانه ها اندروني و بيرون يداشت اين به چه دلي بود كه يك اصل ارزشي و ديني را مي خواستند رعايت كنند آن مسأله محرم و نامحرم بود.

الآن ببينيد آشپزخانه ها اپن شده ، سيستم كلا عوض شده خود اين روش فكر شده ، حاصل يك فرضيه هاي علمي است، در اين رياضيات به كار رفته صنعت به كاررفته ، مهندسي به كار رفته ، علوم پايه حضور دارد، اما به دليل اين كه شما يك قيد هايي را در فرضي هايتان قرار داديد فرضي هاي شما در ارائه تئوري، علم متكي بر رعايت آن قيود ارزشي و ديني است.
سوال: شما مي فرماييد در طول تاريخ اسلام هيچ وق تا يك حد قابل قبولي محقق شد، يانه، الآن اختلاف نظر هست بعضي مي گويند تمدن اسلامي آن چيزي بود هكه درزمان پيامبر محقق شده ، حكومت در دست خود پيامبر بوده، بعد از آن هيچ وقت حكومت اسلامي به معناي واقعي خودش نداشتيم و بعضي ها تا زمان اوج علم در عالم اسلامي را مظهر تمدن اسلامي مي دانند من ميخواستم بدانم، نظر شما در اين مورد كدام است؟

پاسخ: ببينيد ما در حقيقت يك زماني ارتباط بين مفاهيم علمي با همديگر به صورت سيستمي ملاحظه نمي شد، حكومتها حكومتهاي فرد محور بود به اصطلاح در زمان پيامبر و حتي مولاي متقيان اميرالمؤمنين (ع) اين طور نبود پيوستگي بين نظام به صورت سيستمي ملاحظ شو، البت حضرت كل تاريخ را ملاحظه مي كردند. يك روابط در حقيقت قبيله اي بود، ارتباطات قبيله اي خودش به عنوان يك مدل اجرايي حكومت و در حقيقت اداره حكومت بود اداره به معناي الآن ما نبود ، اداره اي كه يك سيستم بتواند كل ابعاد موجود در جامعه را به هم مرتبط سازد دقت مي كنيد از زماني كه بنيادهاي علمي متحول شد از بعد از رنسانس كه شما تئوري نستبيت را داريد، تئوري ارتباط بين ابعاد يك موجود را داريد، حتي شما در شناسايي يك موجود مثل اين ليوان الآن نمي توانيد بگوييد وزنش با حجمش ارتباط ندارد، نمي توانيد بگوييد جنسش با رنگش ارتباط ندارد. همه اين ابعاد وصف يك موجود هستند كه هم ابعاد يك نسبيت رادرست مي كنند، اگر ما علم را در نسبيت ببينيم به تعبير ما اين اصطالح را داريم علل و معاليل نسبي نه علل و معاليل جزئي يك زماني بود كه مي گفتند شوري هر چيزي از نمك است حالا شوري نك از چه چيزي است؟ مي گفتند نمك يعني خوش شوري ، ديگر داخل حركت هاي مولكولينمي رفتند. نسبيت را آنجا نمي توانستند ملاحظه كنند. الآن وقتي مي آيند تجزيه مي كنند آناليز مي كنند علت ها را ديگر از يك ذات منبسط فراتر رفته اند وارد مقوله نسبيت شده اند ديگر اتم ها را ملاحظ مي كنند روابط اتمها را اگر اين گونه بكند چه تحولي در علم ايجاد مي شود تحولي كه در علم ايجاد مي شود اين است كه مبناي علم به هم مرتبط مي شو علل و معاليل جزئي تبديل مي شود به علل و معاليل نسبي نسبيت ها حاكم هستند اگر نسبيت ها حاكم بودند فرضيه اي كه شما الآن مي دهيد براي حكومت با فرضيه اي كه در زمان اميرالمؤمنين داده مي شود، زمين تا اسمان تفاوت مي كند قطعا جامعه اي كه هم بنياد هاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي اش بر اسا عدالت بچرخد و هم محصولات تكنولوژي كه بيرون مي آيد بر اسا آن معناي اسلامي باشد ما مي گوييم تمدن اسلامي است به نظر مي رسد كه تحقق كامل اين تمدن در زمان ظهور است انشاء الله.

البته بنيادهاي تمدن در صد اسلام توسط پيامبر ريخته شد. به صورت نسبي در زمان پيامبر روابط حاكم بر جامعه ميل به سمت عدالت پيداكرد درزمان اميرالمؤمنين (ع) قوانين و قواعدي كه حاكم شد اصولي را كه حضرت ديكته مي كرد به كارگزارانش اصول اسلامي بود اما اين كه چه قدر اين تحقق پيدا كرد چه قدر پذيراي اين بود اينها خودش بحث زيادي دارد و همين سبب شد كه حضرت را شهيد كردند به شدت عدلش كه شهادت (ع) به دليل شدت عدلش بود.

سوال بعدي اين است كه اگر ما بياييم دو نوع علم را علم ديني و علم غير دين را از هم جدا كردند در محصولاتشان مباني اين دو تا از هم منفك هستند، آيا اينها در محصولات هيچ اشتراكي با هم دارند.

پاسخ:محصولات به تدريج در طول زمان اشتراكي شان را از دست مي دهند شما وقتي يك تئوري اخلاقي را حاكم مي كنيد به تدريج بر رفتارها اثر مي گذارد يك زماني مردم فردگرايي را ملاك قرار مي دهند، در زمان بعد كه اخلاق اجتماعي حاكم شود ميل به فكر جمعي پيدا مي كنندبه تدريج محصولات تكنيكي كه بر مبناي غير اسلامي توليد شده تفاوت پيدا مي كند به دليل اين كه هم اهدافشان فرق مي كند هم انگيزه هايي كه به عنوان موتور حركت شماست در جامعه هم فرضيه هايتان فرق مي كند هم مجموعه كه شما داريد به اصطلاح فرضيه هاي علوم صنعتي را ارائه مي كنيد. با هم اينها اگر به هم پيوستيم ملاحظه شود در يك سيستم و ظام تعريف شود حتما جهت گيريهاي متفاوت پيدا كردم حصولات هم تفاوت پيدا مي كند.

حالا ۲×۲ ،۴تاي اسلامي با ۲×۲ غير اسلامي فرق مي كند. اين منظور ما نيست بلكه منظور ما اين است كه اين را جزو مي بينيد در درون كل اگر كل نگر بوديد اگر سيستمي ملاحظه كرديد حتما رياضيات شما هم متأثر مي شود چون رياضيات هم مبتني بر فرضيه هاست شما نمي توانيد صرفا علم را استقرايي تعريف كنيد همان طوري كه خود آكادمي هاي غرب هم علم را اين جوري تعريف نكرده اند نه استقرايي مگر اين كه دست از اين تعريفتان برداريد كه آن جاي تأمل است.

سوال بعد: ما الآن در علوم مدرن غرب كه توجه مي كنيم مي بينيم كه اساس اين علوم بر اسا فلسفه اومانيستي يعني فلسفه اي كه مبناي علم تجربي و كلا علوم تجربي غرب را تشكيل مي دهد فلسفه اومانيستي است كه اولش از فلسفه دكات و كانت شروع مي شود و نحوه توليد علم را درجامعه غرب وصيه مي كند، درعالم اسلام آن چيزي كه ما در واقع از آن به عنوان فلسفه اسم مي بريم مورد توجه است همين فلسفه اسلامي و نهايتا آن چيزي كه حاكم است فلسفه صدرايي است. براي اين كه تدمن اسلامي وقبل از تمدن اسلامي علوم اسلامي را پايه ريزي كنيم به اين فلسفه اسلامي موجود قابليت اين كه بتواند تشكيل دهنده مباني علوم اسلامي باشد را داراي به خصوص كه فلسفه اسلامي در طول تاريخ اين جوري شده كه كم كم بحث هاي عملي ازش خارج شده يعني اين كه بحث طبيعيات ازش خارج شده، بحث هاي رياضي ازش خارج شده، آن چيزي كه الآن در دست ماست بحث هاي الهياتي است كه از اول در مباحث فلسفه اسلامي بود.

پاسخ اين سوال بسيار خوبي است كه فلسفه ريانش بايد تا عمل امتداد پيدا كند ، همانطور كه مقام معظم رهبري ـ در آن ديدار ـ فلسفه را بگرديد و امتداد عملي را پيدا كند اگر توانست موانع عملي را برطرف كند چه فلسفه صدرايي باشد، چه فلسفه مشايي، چه فلسفه بو علي سينا باشد، اينها كارآمدي دارند. كارآمدي فلسفه در عمل بايد چه باشد؟ اين جهت گيري هاي سياسي در فلسفه بايد جاي پايي داشته باشد، كسي كه مي گويد من اصلت وجود هستم جوري حركت را حركت جوهري تلقي ميكنم اين حركت جوهري فقط يك بحث انتزاعي نظري نيست براي بالاي طاقچه بايد باييد در عمل كارآمدي پيدا كند، آيا مي تواند چگونه را تعريف كند چگونه حركت يك وقتي چيستي حركت بيان مي شود ويكوقتي چگونگي حركت، و ما بايد در تحول و جنبش نرم افزاري كه موجش فلسفه باشد اين مسأله را پي گيري كنيم و بتوانيم فلسفه هاي مبتني بر مبناي دين خودمان طراحي كيم كه البته اين فلسفه تأسيس شده و ابعاد مختلفش توليد شده كه انشاء الله اميدواريم به مرحله توزيع هم برسد.

به هر حال حال اين فلسفه قدرت پاسخ گويي به نيازهاي عيني شما را نخواهد داشت.

سوال: يك ياز دلايلي كه شما مي فرماييد در علوم جديد به يك نحوي مغاير با مباني اسلامي مي دانيد به هر حال اينها را خيلي قابل جمع در مباني و در خودش مباني اش نمي دانيد. اينها را شما امروز فرموديد قبلا هم چند تا از اساتيد كه امدند اين بحث ها را داشتند مثلا اين كه فضاي موجود در جامعه در تئوري پردازي دانشمندان تأثيرگذاري است، شخصيت دانشمند موثر است فضاي حاكم بر جامعه مؤثر است، شرائط سياسي موثر است، اين همه دلايل اين است كه علوم فعلي اشكالاتي ممكن است داشته باشد مغاير با مباني علم اسلامي ما، من سؤالم اين است كه در واقع همين تأثير پذير بودن يك دانشمند يا تئوري دانشمند، از فضاي ما بعد، در ضخيت اينها همه چيزهايي است كه درغرب كشف شد آيا قبل از اين نظري هايي بود من خبر ندارمآيا قبل از اين كه خود غرب انتقاداتي كه به مدرنيسم وارد شده از طرف خود غربي اشخاصي مثل هايدگر، ديگراني هستند آيا قبل از اين كه اين انتقادات به صورت جدي وارد شود نسبت به علوم جديد پست مدرن ها بيايند يك سري اشكالاتي مطرح كنند. در عالم اسلام آيا اين بحث مطرح بوده است؟

پاسخ: اين كه ما برگرديم دنبال يك تئوري ثابت و لا يتغيير كه تا آخرين روز زندگي خودمان يازندگي ما بعدمان اين تئوري تغيير نكند اين كه حرف صحيح نيست، تئوري ها تغيير مي كند منتهي تكامل پيدا مي كند، ما يك زماني مي گفتيم فلسفه اسلامي همين فلسفه مشاء است، فلسفه اصلات ماهيت ، بنيادش در يونان پي ريزي شده مرحوم ملا صدراي شيرازي آمد و تغيير و تحولي در بنيان ها يفكري اين سيستم ايجاد كرد و اين تغيير و تحولات منوط شد به يك فلسفه جديدي كه نقايصي آن فلسفه داشت كه اين فلسفه توانست برطرف كند.

ما در تغييرات جديد مي توانيم بگوييم نيازهايي را د جامعه ما دارد كه اين نيازها را بعدا فلسفه جديد بايد بيايد آنها را برطرف كند.اشكالي هم ندرد، بنابراين توليد علم همواره در حال تكامل است، ما نمي توانيم اين كمال و حركت و توسعه را از هم بگيرمي بگوييم باب علم را ببنديم و بگوييم نه كسي حق دارد فكر كند نه اين جوري نيست، اگر اين جوري باشد آن قسمت اولي سوال، اين را از غرب گرفتيم يا خودمان داريم سوال مي كنيم اين را دقت كنيد اين اين به عنوان يك حركت روانشناختي علم خدمتتان عرض مي كنم، ما در درگيري هاي مان با نظام هاي استكباري هميشه توسعه ما مرهو ديگيري است در هر بعدي، شما اگر در بعد سياسي مي خواهيد توسعه پيدا كنيد حتما بايد درگيري شويد ولو يكدرگيري ذهني قديم ها در حوزه هاي ما يك موضوعي سوال ذهني مطرح مي شد با آن سوال درگير مي شدند براي اين كه رشد پيدا كند، رشد اساسا نتيجه درگيري است مي بينيم آنهايي كه قدرتهاي استكباري هستند در جهان نظام هايي ارائه دادند، توسعه پيدا كردند مباني توسعه شان بر انسان محوري و اومانيست است، ترديد در ما ايجاد مي شود يا اين واقعيت با اسلام سازگار است يا نه، بعد در قبلا اين درگيري به يك سيستم جديد مي رسيم، اشكالي هم ندارد. در اين دنيا مارشدمان مرهون درگيري باشد شما در رفتارهاي فردي هم همين را مي بينيد، اگر با شيطان درگير نشويم نفسمان تزكيه پيدا نمي كند حالا چه شيطان دروني باشد چه شيطان بيرون يو چه نظام هاي استكباري باشند.

سوال: در زمينه رابطه علم ودين كه توضيح فرموديد آيا بين آنها مرز خاصي وجود دارد.

پاسخ: مرز خاص بين علم و دين يك بحث مفصلي است كه در حقيقت رابطه بين علم و دين را بررسي كنيم كه مرز كاملا مشخص شود كه كا علم است، كجا دين است، دين را مجموعا به آن چيزي كه ميگوييم كه موضوعش ارتباط مستقيم دارد با مفاهيمي كه از وحي به مارسيده مثل علم اخلاق ارتباط مستقيم دارد اما بر اساس اين اخلاق شما مي آييد روان شناس درست ميكنيد اين روان شناس كه موضوعش فرد فرد خارجي است نه موضوعش آن كلماتي كه از دين گرفته شده اين دقت كنيد اين را بهش علم مي گوييم بنابراين ران شناسي شما مبتني بر اخلاق اسلامي شكل مي گيرد يك فردي را مي آوريد تجزيه مي كنيد، آزمايش مي دهيدسوال مي كنيد در موردش اشكالاتش را مي بينيد اين علم است اما اخلاق به دليل اين كه موضوعش مفاهيم است كه از دين مي آيد اين مي شود يك مفهوم ديني، يك علم ديني.

سوال آخر: راه كارهاي علمي و مراحل كاربردي كردن مبناي علوم اسلامي در دانشگاه ها چيست؟ و اصولا در حيطه چه رشته هاي دانشگاهي قرار مي گيرد؟

پاسخ:راه كارهاي علمي كه ما از متدلوژي لم شروع كرديم گفتيم بالاترين نرم افزاري كه بايد در آ، جنبش ايجاد شود تحول ايجاد شود همان روش شناسي علم است اين روش شناسي علم در حقيقت بايد ارتباطش با روش شناسي مفاهيم ديني روشن شودـ ما يك روشي داريم كه با آن مي رويم مفاهيم ديني را استخراج مي كنيم، يك روش داريم كه با اين روش مي آييم مفاهيم حسي و تجربي را آزمايش و مطالعه مي كند ويك روش م يآيد موضوعات ديني را مطالعه مي كند، يك روش هم موضوعات تربي، فلسفه اين سه تا روش بايد برگردد به يك روش واحد در حقيقت كه ما اسمشان را گذاشتيم فلسفه منطق، فلسفه منطق يك منطقي حاكم بر اين تقسيم بندي است كه آن منطق فلسفه اي دارد، چه مفهومي را مي خواه ديكته كند آيا بر اسا اصالت وجود بياييم اين سه تاروش را درست كنيم اين كارآمدي را دارد اصالت وجود يا نه، يا در حقيقت مفهوم بنيادي و ديگري ك ما آن را توصيح كرديم به نام مفهوم نظام ولايت كه خود فلسفه نظام ولايت آن فلسفه منطقي است كه مي توانيد در سه بخش مفاهيم ديني و مفاهيم نظري، مفاهيم تجربي ملاحظه كند.
Share/Save/Bookmark