علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
کد مطلب: 172
۱
استاد فقید سید منیر الدین حسینی
فلسفه هنر/ نقش هنر و هنرمند در نصرت ولّي اجتماعي
تاریخ انتشار : جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۴۷
 
قلم براي خود قلم يا هنر براي خود هنر، فقط يك معنا دارد و آن هم تفسير مادي از هنر است. البته در تفسير مادي از هنر تكاملي، بالطبع انعكاسات مادي در جريان تكامل بوقوع مي‏ پيوندد كه مسلما اثر مادي نيز بر جامعه مي‌گذارد.
فلسفه هنر/ نقش هنر و هنرمند در نصرت ولّي اجتماعي
 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، متن پیش رو گفتاری از بنیانگذار فرهنگستان علوم اسلامی قم، در موضوع "فلسفه هنر" و جایگاه هنرمند در نصرت ولی اجتماعی می باشد.



۱ـ تفسير پايگاه هنر به «كيفيت تولي و ولايت» در مبناي مختار

ابتدائاً بايد ببينيم كه «پايگاه هنر» در فلسفه نظام ولايت، يعني در فلسفه ‏اي كه به نظر ما قدرت اداره امور را دارد چيست؟ هر چند قبلا نيز در تعريف هايي كه براي هنر عرض مي‏كرديم، «كيفيت بروز اختيار اجتماعي» را زيربناي آن مي‏ دانستم ولي اكنون مفهوم «اختيار»، تشريح دقيق‏ تري پيدا كرده است به اينكه «جهت اختيار» به صورت مشخص ‏تر به تولي و ولايت تعريف شده است. لذا اكنون مي‏ توان پايگاه هنر را به «كيفيت تولي و ولايت» تعريف كرد.

۲- تعريف هنر به «بروز رفتارِ انعكاس دهنده فعل و انفعالات مادي»، توسط ماديون‏
اما جاي سؤال است كه اين كيفيت تولي و ولايت با تعريف هايي كه از هنر مي‏ شود چه ربطي دارد؟ اگر عالم، مادي فرض شود آن چنان كه كساني كه منكر هستند و به نظر ما تولي حيواني داشته و چشم آنها به نيازمندي هاي مادي خود دوخته شده و دل آنها، نظير دل حيواني كه به علف رام مي ‏شود، تسليم شده است، اينگونه عالم را فرض مي ‏كنند؛ لذا تعريفي را هم كه براي هنر مي‏ دهند تعريفي صد در صد مادي است چه اينكه براي اخلاق نيز عين همين تعريف را ارائه مي‏ دهند.

در اين صورت تنها هنر، بروز يك رفتار خاصي است كه منعكس كننده منتجه فعل و انفعالات مادي خواهد بود. مثال ساده ‏اش مثَل آتشفشاني است كه آثاري از مواد مذاب را در مكاني متراكم مي‏ كند و سپس اين آتشفشان فوران كرده و نقطه ظهوري از خروج آن مواد را بوجود مي‏ آورد. البته علاوه بر اينكه تبعاتي بر چنين شرايطي مترتب خواهد شد، وضع چنين است كه تمامي اين فعاليتّها قابليّت اين را دارند كه قانونمند شوند.

۱/۲- بيان نقش «مجموعه عوامل مادي» در انعكاس مزبور
حالا عين همين مثال را در هنر مادي بياوريم كه مي‏بينيم انعكاس توانائي ها يا نيازمندي ها در شخص هنرمند است؛ يعني كسي كه در آن شرايط خاص و از نظر فيزيكي پرورش يافته است. البته در اين نظام همان استعداد خاص را هم به صورت مادي تعريف كرده و قائلند كه اين استعداد، در اين شرايط اجتماعي است كه توليد مي‏ شود. آنگاه اين تراكم خاص نيز در اين استعداد، قابليت انعكاس پيدا كرده و ظهور مي‏ يابد. پس اين مجموعه عوامل مادي است كه هم نقطه ظهور را درست كرده است و هم انعكاس توانائي ها و نيازمندي هاي جامعه در جريان رشد را در آن نقطه منعكس كرده است و هم از اين نقطه بازتابي كه بتواند يك حالت انتقال پيدا كرده و به صورت اجتماعي در آيد را بوجود آورده است.

بنابراين هنرمند در اينجا نبايد تولي به ولايت خاصي داشته باشد، چون به صورت قهري است كه ظهور يك قدرت ارتباط جديد اجتماعي پيدا مي‏ شود. البته ممكن است كه ايشان در قدم اول آن چنان با مطلب، برخورد روحاني و معنوي و عاطفي مي‏ كنند كه گويا يك دلباختگي به حقايق دارند. ولي يك مقدار كه ورق مي‏ زنيد، مي‏ بينيد كه اين تعريف در واقع يك تفسير شديد مادي از انسان است. تفسيرهاي عرفاني ‏اي نيز كه از هنر و احيانا از سوي علاقه‏ مندان به اسلام صورت مي‏ گيرد بگونه‏ اي است كه ارتباط آن را به صورت يك ارتباط نظام يافته به مباني، و بعد كنترل شده در محدودة خاص مي‌آورند لذا طرح مسئله پايگاه يا فلسفه هنر، امري مهم در تبيين زواياي هنر است كه بايد روي آن تأمل زيادي صورت پذيرد.

۳- تفاوت «كيفيت تمثيل» در قرآن و غير آن‏
آيا واقعا صحيح است كه «تمثيل» را به هر شيوه مادي، براي برقراري ارتباط با مخاطب خود انتخاب كنيم در حالي كه قدرت تحريكي آن نسبت به عالم ماده بالاست؟! شما مي‏بينيد كه در قرآن، مثال هاي زيادي حتي به نعم مادي نيز زده شده است، ولي
قلم براي خود قلم يا هنر براي خود هنر، فقط يك معنا دارد و آن هم تفسير مادي از هنر است. البته در تفسير مادي از هنر تكاملي، بالطبع انعكاسات مادي در جريان تكامل بوقوع مي‏پيوندد كه مسلما اثر مادي نيز بر جامعه مي‌گذارد.
جاي سؤال است كه كيفيت تمثيل بايد چگونه باشد؟ مثلا وعده حوريه و زن زيبا، مشروب گوارا، خوراك لذيذ و... داده شده ولي شما حتي يك مورد هم پيدا نمي‏ كنيد كه تحريك بگونه ‏اي شده باشد كه متناسب با تعيّنش و خلود در اين عالم و دل بستن به آن باشد. ولي مي‏ توان مثال هائي اين چنيني كه چنين تحريكات مادي را به دنبال دارد در مثل كتابي شعراء يافت؛ تعابيري چون شنگولان، سرمست، غمّاز، و... كه زنان بهشتي را به چنين افرادي كه قدرت زيادي براي تحريك مادي طرف مقابل خود دارند تشبيه كرده است! ولي در قرآن چنين كيفيتي از تمثيل را نمي‏ توان يافت، بلكه در حين وعده دادن به زن، او را از زنان دنيا تنزيه مي‏كند بگونه ‏اي كه حتي زيبائي آنها را نيز از زيبائي هاي زنان اين عالم جدا مي ‏داند.

البته اينكه در امر تمثيل بايد چه كارهايي انجام بگيرد، بعدا بطور مفصل (انشاءالله تعالي) عرض خواهد شد. اما في‏ الجمله متذكر مي ‏شوم كه در «مثال»، يك نحوه دستگيري و سرپرستي انجام مي‏ گيرد. اما اگر در اين دستگيري هم انسان به بازي مشغول شود چه بسا كه طرف مقابل خود را به سمت بازي گوشي سوق دهد. لكن عباراتي را كه شما در ادعيه (از جمله دعاي ابوحمزه‏ي ثمالي) مي‌بينيد موج‌هاي بسيار عظيمي را مي ‏آفريند كه براي هر كسي متناسب با خودش قابل بهره ‏وري معنوي است، بگونه‏ اي كه گاهي او را در قله يك موج قرار مي‏ دهد و گاهي هم در شيب آن؛ اما در هر صورت طوفان عظيمي را در روح فرد ايجاد مي ‏كند. پس نحوه دستگيري در هيچكدام از اينها، مثل نحوه دستگيري شعراء نيست بلكه بسيار رفيع تر است.

۱/۳- لزوم همسوئي تمثيل با هدف اصلي‏
لذا آنچه را كه اينجا مي‏ خواهيم عرض كنيم اين است كه ما چگونه تولي پيدا كرده و به چه صورت (ذهن و روح مخاطب خود را) كنترل نمائيم؟ آيا بايد آنرا يله و رها گذاشت و بگوئيم هر كسي به هر اندازه‏ اي كه قلم او كشش دارد مجاز است كه مشتري خود را به هر بهانه‏ اي بدنبال خود بكشد؟! و يا اينكه بايد بگوئيم: «راقب الله» يعني خداي متعال را مواظب باش؟ نتيجه اينكه وقتي مي‏ خواهيم مثال بياوريم و افراد را حركت بدهيم، هم بايد بسيار شيرين و سهل با او صحبت كنيم، و هم شيريني آن بگونه ‏اي باشد كه مخالفت تاكتيك را با استراتژي و مخالفت محور اصلي را با تمثيل و مخالفت مقصدي را كه داريد با سير يا حركتي را كه مي‏ خواهيد ايجاد كنيد، به دنبال نداشته باشد. يعني اينگونه نباشد كه مخالفتي ايجاد شود كه اين فرد در راه ديگري رشد پيدا كند.

۴- بيان تفاوت خصائص و آثار هنر مادي با هنر متعهد و انقلابي‏
قلم براي خود قلم يا هنر براي خود هنر، فقط يك معنا دارد و آن هم تفسير مادي از هنر است. البته در تفسير مادي از هنر تكاملي، بالطبع انعكاسات مادي در جريان تكامل بوقوع مي‏ پيوندد كه مسلما اثر مادي نيز بر جامعه مي‌گذارد. ولي هنري را كه شما پايگاه آن را در تولي و ولايت مي‏ بينيد بگونه ‏اي ديگر است؛ چرا كه هنر متعهد، هنر انقلابي و هنر تكاملي، هنري نيست كه يله و رها نيست، هنري است كه دلخوش به رياست بر دلهاست بلكه آرزومند هدايت دلها، مغزها و دستها به طرف خدمتگذاري به دين است.

۱/۴- لزوم توجه دادن ذهن مخاطب به امر آخرت و هدف خلقت‏
اگر اينگونه شد با اين وصف هرگاه شما مقاله سحرآميزي نيز از كسي بخوانيد بلافاصله خواهيد گفت كه چرا اين فرد اينگونه قلم بر كاغذ برده است؟ اينكه زمين و آسمان را به هم دوخته است براي چيست؟ طبعاً اگر ديديد كه اين مقاله فقط براي بازي كردن با همين عالم است و نتيجه آن، مشغول شدن به اين دنيا مي ‏باشد خواهيد گفت: اين مقاله و اصلا اين هنر، هنر بدي است و ارزشي هم ندارد. حتي اگر براي بازي كردن با اين عالم نيز نباشد بلكه تنها براي دلخوش كردن انسان به وعده‏ ها باشد باز هم هنر مذمومي است چرا كه اين هم خود، نحوه ديگري از بازي است.

مثلا بازي با طبيعت كه بعضا اسم آنرا نظر به آفاق و انفس و رشد ملكه عرفاني مي ‏گذارند از همين قبيل است! چرا كه قصد اين فرد تنها براي ايجاد خوشي نسبت به آبشار است كه مخاطب خود را مثلا به آبشار تحريك مي‏ كند لذا ديگر كاري به اين ندارد كه اصلا اين پديده براي چه خلق شده است و يا بزرگ كردن (مظاهري مادي) چون كوه و دشت و دريا و صداي پرندگان و... كه تجليل نابجا از آنها باعث بالا رفتن هوس مادي در مخاطب مي‏ شود و ذهن او را از «قنطره بودن دنيا» و راه گذر بودن آن نسبت به آخرت دور مي‏كند نيز از همين قبيل هنرهاست.

واقعا گل و گياه و كوه و دشت و دريا و زيبائيهاي آنها براي چه درست شده است؟ آيا براي اين است كه انسان بگويد: انصافا خيلي خوب است كه انسان، يك ويلايي در فلان جنگل و در نزديكي فلان آبشار داشته باشد تا بهتر و بيشتر احساس خلود در اين عالم كند؟! اگر حقيقت چنين است پس چرا علي بن ابيطالب(ع) از اين كارها نكرده است؟ اگر اينگونه عرفان، عرفان بلندي است، پس چرا انبياء به دنبال اين عرفان نرفته‏ اند؟! چه
شما مي‏بينيد كه در قرآن، مثال هاي زيادي حتي به نعم مادي نيز زده شده است، ولي جاي سؤال است كه كيفيت تمثيل بايد چگونه باشد؟ مثلا وعده حوريه و زن زيبا، مشروب گوارا، خوراك لذيذ و... داده شده ولي شما حتي يك مورد هم پيدا نمي‏ كنيد كه تحريك بگونه ‏اي شده باشد كه متناسب با تعيّنش و خلود در اين عالم و دل بستن به آن باشد.
اينكه شما در بين انبياء حتي يك نفر را هم پيدا نمي ‏كنيد كه مكاني را درست كرده باشد تا هر از گاهي براي تنعم نسبت به اين عالم به آنجا برود. بلكه اگر مكاني را نيز از عالم انتخاب كرده ‏اند تنها براي عبادت بوده است.

آيا غار حرا مكان راحتي است؟ لذا اگر انبياء مكاني را نيز انتخاب كرده‏ اند كه از جامعه خارج بشوند، عمل آنها شبيه به اعتكاف در مسجد بوده است. البته من نمي‏ گويم كه ما هم مانند انبياء مي ‏توانيم عمل كنيم، ولي مسئله اينجاست كه ما توسط هنري كه ارائه مي‏ دهيم مي‏خواهيم مردم را به چه امري دعوت كنيم؟ آيا وقتي مي‏خواهيم به طبيعت برويم بايد به گونه‏ اي برويم كه همان جا ماندگار شويم؟! گاهي ديده‏ ايد كه صدا و سيما شعرهاي حافظ را با مناظر آبشار و گل و گياه همراه كرده و آنها را توأم با هم نمايش مي‏ دهد. البته اينكه اينكار صدا و سيما خوب است يا خير، فعلا كاري نداريم، ولي بهرحال اين نوع نمايش، ادراك آنها را از هنر نشان مي ‏دهد. يعني كسي كه برنامه ‏ريز اين صحنه‏ هاست خيال مي‏كند كه اين حالت، حالت عرفاني است و آن تصاوير نيز مناظر آن است! و حال آنكه برخوردهاي اين چنيني با امر هنر اصلاً استحباب رفتن روزانه و يا هفتگي به قبرستان را كه در روايات به آن سفارش شده است از ذهن بيننده مي‏ برد. مثلاً در روايت است كه: «اكيس الناس اذكركم للموت» يعني زيرك‏ترين شما متذكرترين و آشناترين شما نسبت به مرگ هستند، اما آيا با اين مناظر و اشعار مي‏توان چنين ذهنيت و روحيه ‏اي را تقويت كرد؟! ولي مي‏ بينيد كه اين حالات واقعي عرفاني با تمثيل هاي قرآني سازگار است.

پس در يك تعريف، پاي نظريه «هنر براي هنر» در كار است كه اصلا پيدايش استعداد هنرمند، بوسيله فعل و انفعالات مادي حاصل مي‏ شود مانند استعدادي كه در معادن و منابع پيدا مي‏ شود. البته چنين هنري مي‏ تواند منعكس كننده توانمندي ها و نيازمندي هاي جامعه، براي جامعه باشد كه هم در انديشه مؤثر است و هم در اعمال.

ولي تعريف ديگر اين است كه هنر بايد براساس يك تولي و ولايتي بوجود آمده و تحت كنترلي نيز باشد بگونه‏ اي كه مقصدي مشخص را دنبال كند. مثلا هنري كه امام (رضوان الله تعالي عليه) در هدايت نهضت داشتند از اين قبيل بود. چه اينكه اگر كليه اعلاميه‏ هاي ايشان را كنار يكديگر بگذاريد مي‏ بينيد كه پايه تمام آنها بر روي اسلام بوده است. لذا آنچه كه در كل آنها از سوي ايشان اشراب شده است، الهي و اسلامي بودن مي‏ باشد...

۲/۴ـ ضرورت برخورد متناسب با پيچيدگي نظام كفر
... در دنياي امروز شاهديم كه نظام كفر، شكل اسارت را از صورت اسارت يك فرد نسبت به فرد ديگر در آورده و به يك اسارت سازماني در مقصد دنيا تبديل كرده است فلذا اختيارات مردم به اميد شهوات، كمتر شده است. و اين كلام نوراني نيز از همين‏ رو به ما رسيده است كه: «يُمنّيهم و يَعِدُهم» ولكن باطن آن، قضيه ديگري است.

چرا كه كفر در ظاهر، تحريك به شهوت دارد و در باطن، كليه مظالم و رذايل اخلاقي را داراست. لذا استكبار نمي‏ تواند رذائل اخلاقي را از خود دور كند، يعني كسي كه استكبار نسبت به طاعت خداي متعال كرد حتما عبادت نفس خود را خواهد كرد و بخاطر همين است كه شما حتما استكبار را در اخلاق او مشاهده مي‏ كنيد. البته چه بسا مردم به واسطه شكل پيچيده سازماني آن، اغفال شوند؛ يعني ممكن است ابليس، بنام مردم حيله‏ اي درست كند كه اسارتي به مراتب شديدتر از اسارت دوران هاي گذشته تاريخ را فراهم كند.

چه اينكه اگر در آن دوران، تنها اسارت براي دست ها و بازوها مطرح بود، اكنون مسئله پيچيده‏ تر شده و براي مغزها و دلها فراهم گرديده و وجدان هاي بشري را به اسارت كشيده شده است؛ بگونه ‏اي كه فطرت مردم در حجابي غليظ قرار گرفته است.

۵ـ نقش «كلمات» در سازماندهي روابط و نقش اين سازماندهي در «امكان پرورش اجتماعي»
و اما مطلبي ديگر كه لازم به ذكر است اين است كه همان گونه كه رابطه بين انسان و امكان، «علوم تجربي» است رابطه بين انسان ها نيز همين «كلمات و هنر» است. لذا كيفيت ارتباط، هنر است بگونه‏ اي كه محتواي آن در يك رتبه، فكر خواهد بود و در رتبه ديگر حالات. بنابراين در سرپرستي يا اضلال دل ها، مغزها و ارتباط هاي اجتماعي آنچه نقش اول را دارد هنر است. به عبارت بهتر هنر، وسيله مهمي در ارتباط است كه محتواي آن خودِ «تولي و ولايت» است.

در نتيجه, نسبيّت انسان بين تولي و ولايت شكل مي‏ گيرد. يعني قدرت ارتباطي و جايگاه او كه تعريف كننده قدرت اجتماعي اوست بدين صورت معين مي‏ شود. البته ظرفيت تولي و ولايت در هنر مطرح نيست ولي ظهور «جهت تأثير» حتما در هنر مطرح است. پس «كيفيت ارتباط» به وسيله هنر است و سازماندهي روابط هم از كلمات آغاز شده و به كيفيت سازمان ختم مي‏ شود. يعني اين كلمات بگونه‏ اي به هم نظام پيدا مي‏ كنند كه مي‏ توانند مانند وسائل ارتباط اجتماعي، وسيله ربط شوند. چه اينكه اگر اتوبان هاي اصلي به طرف معبدهاي الهي باشد، حضور در معابد الهي سهولت پيدا مي‏ كند و اگر به طرف معابد دنيايي باشد، حضور در معابد دنيايي؛ هكذا كيفيت ارتباط و نوع سازماندهي روابط نيز باعث ضيق شدن يا توسعه امكان پرورش اجتماعي مي‏گردند.

۱/۵ـ توقف «توسعة روابط اجتماعي» بر «ارتقاء تفاهم» و توقف «توسعة تصرفات عيني» بر توسعة روابط
۵/۱/۱- نقش هنر در ارتقاء
يك وقت هم مي‏گوئيد هنر، ابزار تولي و ولايت آن هم در شكل تفاهم اجتماعي آن است. لذا يك نويسنده بايد به اهل بيت طاهرين(ع) متوسل باشد؛ يعني بترسد از اينكه قلم را هرگونه كه مي‏خواهد بگرداند. در عين حال نيز از اين بترسد كه قلم را زمين گذاشته و مطلبي را ننويسد، طبعا در اين حال به ائمه طاهرين(ع) متوسل شده و عرضه مي‏ دارد كه به من كمك كنيد تا درست انجام وظيفه كنم.
تفاهم اجتماعي‏

البته ممكن است شما روابطي را در يك مجموعه تنظيم كنيد ولي قبل از تنظيم اين روابطي كه در عينيت تنظيم شده است، بايد به تفاهم رسيده باشيد؛ يعني قبل از آن بايد توسعه تفاهم پيدا شده باشد. هر چند كه توسعه تعلق، مرتبه ديگري است كه محتواي آنرا درست مي ‏كند ولي آن محتوا اگر اين شبكه را نداشته باشد، قدرت جريان پيدا نمي‏ كند. كما اينكه قدرت جريان عيني خارجي در صورتي است كه ارتباطات اجتماعي، يعني شكل سازماني آن مشخص شده باشد. ولي مهم اين است كه تشخص آن، به ارتقاء تفاهم است و ارتقاء تفاهم هم به وسيله هنر صورت مي ‏پذيرد. البته خود ارتباط اجتماعي هم بعدا زادگاه پيدايش تكنولوژي متناسب خواهد بود كه مي ‏تواند جريان نيازها را در خصوص تصرف نسبت به عينيت، اداره كند. يعني اگر شما بخواهيد در عينيت بگوئيد كه بايد روزي تكنولوژي قوي شود بايد قبل از آن، روابط اجتماعي و قبل از روابط اجتماعي هم تفاهم اجتماعي تقويت شده باشد. اگر ما بخواهيم يك جدول از ظرفيت تولي و ولايت درست كنيم، و حكومت تولي و ولايت را بر هنر در نظر بگيريم بايد اولين ظهوري كه در شكل اجتماعي پيدا مي‏كند همين امر وصول به تفاهم باشد.

۶ـ ضرورت بحث از جايگاه هنر
و اما مطلب ديگر اين است كه اگر ما صحبت از منزلت و جايگاه هنر مي‏كنيم براي اين است كه ربط آن را با فلسفه‏ اي كه بحث مي‏ كنيم و اصولا با وظيفه‏ اي كه داريم، بخوبي بدانيم. يعني بايد بتوانيم بگوئيم كه در آن فلسفه، پايگاه هنر چيست.

۷- ارائه تعريف سوم از هنر و جايگاه آن‏
ولي همچنانکه گذشت يك وقتي است كه مي‏ گوئيد، پايگاه هنر در فلسفه مادي چنين است كه انعكاس نيازمندي ها و توانمندي هاي جامعه را متناسب با مراحل تكامل صورت داده و در واقع ابزاري براي توسعه انديشه يا عمليات اجتماعي است. ولي تعريف ديگر اين است كه اصلا هنر، حضور در عالم اوهام و تصرف در قوه واهمه و تخيل (مانند شعر و خطابه) است كه اينگونه تعريف نيز براي هنر شده است.

۸- بيان نقش هنر و هنرمند در نصرت ولّي اجتماعي‏
ولي يك وقت هم مي‏گوئيد هنر، ابزار تولي و ولايت آن هم در شكل تفاهم اجتماعي آن است. لذا يك نويسنده بايد به اهل بيت طاهرين(ع) متوسل باشد؛ يعني بترسد از اينكه قلم را هرگونه كه مي‏خواهد بگرداند. در عين حال نيز از اين بترسد كه قلم را زمين گذاشته و مطلبي را ننويسد، طبعا در اين حال به ائمه طاهرين(ع) متوسل شده و عرضه مي‏ دارد كه به من كمك كنيد تا درست انجام وظيفه كنم. در اين صورت آيا مي‏ شود كه نويسنده اعتنائي به اين نداشته باشد كه شرايط جامعه چيست و وليّ جامعه چه مي‏گويد؟! خير! پس بايد ببيند كه چگونه مي‏ تواند تسهيل كننده راه كسي باشد كه سنگيني پرچم اسلام بر دوش اوست و چگونه مي‏ تواند در محدوده منزلت خود، فهم و عمل و دلبستگي جامعه را به دنبال ولي فقيه سرپرستي كرده و ارتقاء بدهد و چگونه مي‏تواند باطل‌السحر تولي به ولايت كفار باشد كه البته اين تولي هم به نوبه خود در عمل و فكر و دل مردم به وسيله انواع شرايطي كه كفار ايجاد كرده ‏اند بوجود آمده است.

به عبارت ديگر چگونه مي ‏تواند ابطال باطل كند و حقايق را در منزلتي كه هست به مردم آن هم بر حسب استعدادهاي آنها نشان بدهد تا ايشان نيز همراه شوند؟

بنابراين هنر متعهد و انقلابي در عين حالي كه از تمثيل متناسب با زمان خودش استفاده مي‏كند كه در جاي خودش بحث هاي آن انشاءالله تعالي عرض خواهد شد همچنين دنبال اين نيز هست كه منتجه نهايي مثلاً يك مقاله چيست؟ كل اين روندي را كه بر صفحه كاغذ آورده ‏ام اصلا چه تأثيري دارد؟ از اينرو بايد به ظرفيت مستمع و نيز نيازمندي جامعه توجه داشته باشد، يعني آنها را به طرف كمال ببرد ولي بگونه ‏اي كه نه از رهبري جلو بيفتد و نه از او جا مانده و به امر ديگر مشغول شود. پس ضروري است كه از اولِ كار، روي مشغول كردن و سرگرم نمودن مخاطبين خط بطلان بكشد.

۹ـ شيوة برخورد هنرمندِ نويسنده با كلمات اهل بيت (ع)
از اين رو يك نويسنده متعهد كسي است كه كلمات اهل بيت (صلوات الله عليهم اجمعين) را به عنوان معبدي براي مناسك عبادتي مردم فرض كند و كلمات و تعابيري را كه خود مي‏ آورد به عنوان مهمان خانه ‏اي متناسب با اين معبد مي‏ داند، نه اينكه مهمان خانه و هتلي باشد براي فزون طلبي و جمع كردن اموال. به عبارت بهتر زائرسرايي باشد كه تجهيزات متناسب با اين زائر را براي زيارت فراهم مي‏كند. لذا ضروري است كه تمامي اعمال مردم را به عنوان زيارت ائمه طاهرين(ع) و زيارت حقايق بگيرد، نه اينكه فقط رفتن آنها به اماكن مقدسه را به عنوان زيارت قلمداد كند. با اين وصف بايد در تمام آن اعمال سعي كند كه تسهيل كننده اعمال مردم، به طرف خيرات بوده و بتواند علاوه بر ياري پرچم توحيد، با همة شؤون پرچم كفر نيز مقابله كند.

۱۰- لزوم تناسب كيفيت تمثيل، با سليقه مخاطبين‏
البته در بخش تمثيل صحبت خواهيم كرد كه مثلا متناسب با رشته اقتصاد بايد با لسان اقتصادي سخن گفت و اگر مخاطب شما پزشك است، از پزشكي و اگر دانشجوي صنعتي است، تمثيلي صنعتي بياوريد و هكذا اگر دانشجوي رشته قضائي يا حقوق يا متالوژي يا... باشد. يعني لغتهايي را كه بكار مي‏ گيريد اولا براي اظهار تفاخر نباشد، و ثانيا از ارتكازات جا افتاده هر دسته‏ اي براي منتقل شدن آنها به آن مقصد الهي كه در نظرتان است استفاده كنيد تا او كه همراه شما مي‏ آيد احساس سختي نكند بلكه بر اين باور باشد كه با زبان خودش با او صحبت مي‏ كنيد. البته اين امر، امر بسيار سنگيني است كه وظيفه آن بر دوش همه ماست هر چند كه براي كسي اين وظيفه بيشتر است و براي ديگري كمتر. اميدواريم كه خداوند به همه توفيق بدهد.
Share/Save/Bookmark
 


مجید ت
۱۳۹۱-۱۰-۲۷ ۲۱:۴۲:۳۲
خدا رحمت کند این استاد عزیز را. اندیشه ناب اسلامی.آنچه که نسل جوان که فراموش شده هم هست، تشنه ی آن است. (51)