آنچه از قول لغويين استفاده می شود اين است که عقل، مانعيت و قدر قدرت کنترل و نيروی بازدارند نهفته است تا بتواند صاحب خود را به حقيقتی نزديک گرداند. هر گونه درکی که متکی و متقوم به نيروی عقل باشد می تواند يک حد و مانع براي خروج از راه صحيح و مستقيم باشد. اگر واژه عقل در عرصه مفاهيم نظري ملاحظه شود، به معنای تحديد، تعيين خاص و مانع خروج از صراط مستقيم است و اگر در عرصه عمل ملاحظه شود به معنای عقل غريزی به کار گرفته می شود که توضيح بيشتر آن در معانی اصطلاحی عقل بررسی خواهد شد.

علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 767
حجت الاسلام محمدجعفر حسینیان؛(3)
عقل در نزد لغت شناسان
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۰۸
 
علاوه بر اينکه عقل به ادراک انتقال يافته، به غريزه نيز نقل پيدا کرده که از قبيل مسبب به سبب است؛ زيرا رابطه عقل به معنای غريزه با عقل به معنای ادراک رابطه مسبب و سبب است. غريزه سبب و ادراک خاص مسبب است؛ اما رابطه سبب و مسبب ميان عقل به معناي حبس و منع شديد با عقل به معنای غريزه وجود ندارد، چون مناسبت هر دو بعيد است. بنابراين به ادراک خاص، عقل گفتند و چون غريزه سبب ادراک خاص است، به غريزه نيز عقل گفتند.
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، حجت الاسلام محمدجعفر حسینیان، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی در سلسله یادداشت هایی به بررسی «زمینه های دستیابی به تحول در روش عقلانی» پرداختند. متن پیش رو بخش سوم از این سلسله یادداشت ها می باشد.



***


بعد از بيان راه های ذکر شده برای شناخت واقعيت و توجه به آسيب های جدی آن راه ها، جهت دستيابی به منزلت حقيقی عقل در فهم و درک و مسائلی از قبيل حجيت و آزمون الهی و «معذوريت» و «منجزيت» و «ثواب و عقاب» و ... لازم است بحثی پيرامون مفهوم و ماهيت عقل داشته باشيم، لذا در ابتدا واژه «عقل» را در کلام اديبان عرب به نحو اختصار و سپس در فضای اصطلاح شناسان فلسفی، منطقی، کلامی، اصولی، اخلاقی مورد دقت قرار داده و بعد از آن اين واژه را در کلام وحی و روايات اهل بيت عليهم السلام پی گرفته و نتايج استنباطی خود را تقديم خواهم کردم.


عقل در نزد لغت شناسان

اديبان و زبان شناسان عرب هر گاه خواسته اند که کلمه عقل را معنا کنند در کنار و يا توضيح کلمه عقل، اصطلاح «عقال البعير» يا «عقال الدّابه» را به کار برده اند. که برخی از آنان عقل را از عقال و برخی هم عقال را از عقل مأخوذ دانسته اند. به عبارت بهتر برخی عقل را منبع اشتقاق و زايش ساير کلمات هم خانواده با عقل دانسته اند و برخی خود عقل را از مشتقات دانسته اند.

برخي از کسانی که عقل از مشتقات دانسته اند عبارت اند از:
جناب فراء بغوی در معالم التنزيل، جرجانی در التعريفات و خراسانی در شرح صد و ده کلمه از کلمات اميرالمؤمنين عليه السلام.

اين نگاه که عقل منبع اشتقاق ساير کلمات و کلمه عقال نيز از عقل است، قائلان بيشتری دارد. برای نمونه جناب زبيدی در شرح القاموس المسمّی تاج العروس من جواهر القاموس می نويسد: وقال بعض اهل الاشتقاق: العقل اصل معناه المنبع و منه العقال البعيرف مسمّی به الاّنه يمنع عما لا يليق.
همچنين جناب قرطبی در الجامع القرآن ضمن اينکه عقل را به معنای منع و بازداشتن دانسته است، عقال البعير را از عقل می داند. او همچنين عقل را به معنای ديه مي داند، چون ديه ولی مقتول را از قتل قائل باز می دارد.
قاضی عمادی در تفسير ابی السعود معتقد است:
و العقل في الاصل المنع و الامساک و منه العقال الذی يشدّ به وظيف العير الي ذارعه لحسبه عن الحرکات؛ عقل در اصل همان منع و بازداشتن است و از اين عقل، عقال است که با آن پاهای شتر را به دستانش می بندند تا مانع از حرکات شتر شوند.
آلوسی بغدادی در تفسير روح المعانی و جناب شيخ اسماعيل حقی بروسوی در تفسير روح البيان نيز همين معنا را آورده اند.
قاضی اندلسی نيز مي گويد:
و العقل: الادراک المانع من الخظاء مأخوذ منه العقال، اي يمنعه من التصرف و منه المعقل ای موضوع الامتناع.

با يک تقسيم بندی ديگر از عقل و عقال، شايد بتوان به سمت روشن شدن موضوع پيش رفت؛ به گونه ای که به جمع بندی ديدگاهها و يا حداقل به دستيابی معناي مطلوب از عقل در اين تحقيق منجر شود.

عقل گاهی مصدر است و گاهی اسم؛ اگر مصدر اسم باشد در اين صورت يا اسم جوهر است و يا اسم قوه نفس. عقال نيز گاهی مصدر است به معنای منع کردن و گاهی هم به معنای بند يا چيزي است که شتر را با آن می بندند.
اگر عقال معناي مصدری داشته باشد می توان گفت که عقل به معنای مصدری و يا عقل به عنوان اسم قوه نفس از عقال گرفته شده باشد؛ اما عقال به معنای بند شتر، نمی تواند مبدأ اشتقاق عقل باشد؛ چون:

اولاً: عقال به معنای بند شترف وهر است و کمتر از جوهر اشتقاق صورت مي گيرد.

ثانياً: عقال به معنای چيزی است که شتر را با آن مي بندند و اين معنا به مراتب بيشتر از معناي عقل است، چون عقل صرفاً معنای منفع و حبس دارد. اگر عقل از عقال، به معناي بند شتر، گرفته شده بود بايد حروف يبيشتر از اصل خود (عقال) و نيز معانی بيشتری می داشت.

اگر عقل به معنای تعقل، تفکر و انديشيدن، يعني مصدر، به کار رود، منبع اشتقاق است و عقال از آن گرفته شده است. اما اگر عقل اسم جوهر باشد. يعنی همان نيروی درونی و نور روحانی باشد، عقال از آن مشتق نمی شود؛ چون معنای عقل بيشتر می شود و نيز از جوهر اشتقاق کمتر صورت مي گيرد. بنابراين فقط يک صورت باقی می ماند و آن اينکه عقل اسم برای قوه نفس باشد. در اين صورت ممکن است عقل را از عقال مصدری يا عقل مصدری مشتق بدانيم.

اکنون نوبت آن است که به معنای ذکر شده عقل در لغت نامه ها و کاربردهای اصطلاحی آن در حوزه های مختلف علمی بپردازيم.
خليل بن احمد معتقد است هر چيزی که با دل فهميده شود، معقول است. وی «عقل» را نقيض «جهل» می داند و جهل را نقيض علم.

با چينش منطقی نتيجه می گيرد که: عقل همان علم است. جوهری ريشه عقل را حجر و آن را نهی معنا می کند. ابن منظور عقل را رشد و خرد، در مقابل حمايت و ابلهی، تعريف می کند.
عقل به معنای تدبر، حسن فهم، انذار و ادراک، منع و نهی، ضبط امساک، نگهداشتن و بستن همانند «علقت المرءة شعرها»، دوری گزيدن از هوای نفس، دوري کردن از زشتی ها و همچنين به معناي پذيرش علم توسط قوای مدرکه نيز به کار رفته است. در عرب جاهلی عقل به معنای ربط نيز بوده است.

فرهنگ لاروس عقل را به معنای ادراک کننده حقيقت اشياء و تميز دهنده حقيقت از غير حقيقت دانسته است، انسان بعد از دانستن و فهميدن به تدبير واداشته می شود. در فرهنگ و زبان فارسی عقل به معنای خرد و دانش و قوه تمييز اشياء از همديگر آمده است.

علاوه بر آن درک کننده حسن و قبح و ديگر صفات اعمال است. شهيد مطهري نيز در اين رابطه مي گويد:
در غالب مواردی که می بينيد اسلام جاهل را کوبيده، جاهل در مقابل عالم و بی سواد نيست، بلکه جاهل ضد عاقل است. عاقل کسی است که از خود فهم و قدرت تجزيه و تحليل دارد و جاهل کسی است که اين قدرت را ندارد.

امام کاظم عليه السلام در بيانی خطاب به هشام عقل را به دو قسم، عقل مسموع و عقل مطبوع، تقسيم می نمايند؛ عقل مسموع را به علم ترجمه کرده و بعد مي فرمايند که کمال عقل به اين است که با علم توأم شود.

برخی از لغت شناسان عرب همچنين به کاربرد عقل در معانی «قلب»، «تميز»، «تأمل در کارها»، «قلعه و حصن»، «ديه» و «قوه و استعداد که با آن آگاهی و علم تحقق مي يابد» تصريح کرده اند. بعضی نيز عقل را علمی می دانند که با فهميدن خطا، زاجر و ناهی است و يا جوهر لطيف و نور روحانی در نفس است که علوم ضروری را درک می کند. همچنين به صورت گسترده به معنای قوه مدرک حسن و قبح اشياء نيز به کار رفته است.

در اکثر موارد عقل به عنوان يک اسم نيز به کار گرفته شده است.
عقل به عقول جمع بسته می شود و محل و مرکز فکر، حکم، خيال و غير خيال است. مجموع اين موارد قوای عقليه ای هستند که با آن تفکر و استدلال از طريق غير حواس انجام می شود.

در بسياري از موارد عقل به معنای الحجر و النهی (منع و جلوگيری) آمده است. المنجد لويس معلوف علاوه بر اين معنا، عقل را به معنای قلب و ديه نيز دانسته است. همچنين عقل را نوری روحانی و معنی دانسته است که توسط آن نفس امور درک می شود که با حواس درک نمی شود.
نگاهی تحقيقی به معانی فوق نشان می دهد که همگی در معنای جامعه «جلوگيری و نهی کردن» به نوعی اشاره دارند. عقل يا مستقيماً منع می کند. يعنی به معناي منع و حبس شديد است. يا اينکه بر اساس درک و فهمی که حقيقت و غير حقيقت، زشتی و خوبی اعمال و يا حسن و قبح صفات و افعال دارد اين منع و جلوگيری حاصل می شود.

بر اساس اين «قلعه بدان جهت که مانع ورود دشمن است، عقل گفته می شود و بر «ديه» به دليل آنکه از ريختن خون جلوگيری می کند، عقل اطلاق می گردد.

به پارچه سرخ رنگ نيز عقل گفته شده، چون در قديم معمولاً با آن هودج (کجاوه) را می پوشانند تا مانع ديده شدن داخل آن شود. به بند شتر عقال می گفتند، چون مانع حرکت شتر می شود. به انسان لال معتقل اللّسان می گويند، چون زبانش مانعی برای سختن گفتن دارد. به مخفيگاه معقل و به زنی خانه نشين که عفتش مانع از خروج وی بود نیز عقيله النّفس می گفتند.

باور قونوی بر اين است که عقل براي حبس و منع شديد وضع شده و بر اثر کثرت استعمال نقل تعينی د ادراک پيدا کرده است؛ يعنی نقل مصدر (عقل) در يکی از اقسام فاعل (ادراک). ادراک خود حبس و منع نيست، اما چيزي است که حبس بر آن قايم است. ادراک خاص، مقوّم و حبس متقوّم بر ادراک است، در نتيجه عقل به معناي منع به مقوّم خود، يعنی ادراک، منقول شده است.

علاوه بر اينکه عقل به ادراک انتقال يافته، به غريزه نيز نقل پيدا کرده که از قبيل مسبب به سبب است؛ زيرا رابطه عقل به معنای غريزه با عقل به معنای ادراک رابطه مسبب و سبب است. غريزه سبب و ادراک خاص مسبب است؛ اما رابطه سبب و مسبب ميان عقل به معناي حبس و منع شديد با عقل به معنای غريزه وجود ندارد، چون مناسبت هر دو بعيد است. بنابراين به ادراک خاص، عقل گفتند و چون غريزه سبب ادراک خاص است، به غريزه نيز عقل گفتند.

جان کلام اينکه همه اين معانی لغوی صرف نبودند، بلکه ممکن است برخی از اينها توضيحات فلسفی، کلامی و ... نيز بوده باشند؛ چنان که زبيدی در تاج العروس عقل، به معنای جوهر لطيف و نور روحانی در نفس و عقل به معنای خرد و قوه دريافت صفات و حسن و قبح اشياء، را قول لغويين نمي داند: «هذه الاقوال اللّتی ذکرها المصنّف کلها فی مصنفات المعقولات لم يعرج عليها ائمه اللغه»

ملاصدرا در شرح اصول کافی، معانی زيادی برای عقل ذکر می کند که ممکن است هر يک از آن در حوزه خاصی از علوم کاربرد اصطلاحی داشته باشند. به همين دليل و همچنين به دليل اينکه موضوع ما تفکر عقلی در آيات و روايات است، لازم است که فراتر از معانی لغوی به توضيح مفهوم و کاربردهای اصطلاحی عقل نيز بپردازيم و در نهايت معنای اصطلاحی عقل، که مناسب عنوان تفکر عقلی است و در اين تحقيق کاربرد دارد، را مشخص کنيم.

به طور خلاصه:
آنچه از قول لغويين استفاده می شود اين است که عقل، مانعيت و قدر قدرت کنترل و نيروی بازدارند نهفته است تا بتواند صاحب خود را به حقيقتی نزديک گرداند. هر گونه درکی که متکی و متقوم به نيروی عقل باشد می تواند يک حد و مانع براي خروج از راه صحيح و مستقيم باشد. اگر واژه عقل در عرصه مفاهيم نظري ملاحظه شود، به معنای تحديد، تعيين خاص و مانع خروج از صراط مستقيم است و اگر در عرصه عمل ملاحظه شود به معنای عقل غريزی به کار گرفته می شود که توضيح بيشتر آن در معانی اصطلاحی عقل بررسی خواهد شد.
Share/Save/Bookmark