علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
کد مطلب: 142
گفت و گو با مهندس سید محمد جعفر مرعشی
سامانه اجتماعی تولید علم
تاریخ انتشار : دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۴۱
 
اشاره: تولید علم، تولیدی متصرفانه و حرکتی به سمت تحقق مطلوب هاست. در جهان امروز این حرکت بی عبور از بسترهای اجتماعی امکان پذیر نیست. دکتر مرعشی پژوهشگر مسائل اجتماعی و رئیس هیأت مدیره مؤسسه فرهنگی پژوهشی مهندسی توسعه اجتماعی، در گفت و گویی که پیش روی شماست، از ضرورت های حرکت در این بستر سخن می گوید. به نظر او، شرایط اجتماعی امروز، از یک سو به عنوان واقعیت، نمی تواند در روند توسعه علم مورد توجه قرار نگیرد و از سویی نیز خود به مثابه یک فرصت برای توسعه علم مطرح است. عوامل متعددی در این سامانه نقش ایفا می کنند. از جمله نخبگان جامعه که به لحاظ شناخت علمی و واقعی از فرهنگ، رویکردی آمیخته با فرهنگ و برآمده از فرهنگ برای این حرکت اتخاذ می کنند.
سامانه اجتماعی تولید علم
 
س: تا کنون تعاریف متعددی از علم و گزاره های علمی ارئه شده است؛ حال تعریف شما از علم چیست؟ دیدگاه شما و تعریفی که از علم ارائه می دهید کمک خواهد کرد که ما بتوانیم ویژگی های یک گزاره علمی را شناسایی کنیم.

ما بر مبنای یک نظام فکری، علم را کاربردی دانسته، آن را خنثی و فاقد جهت نمی دانیم، بلکه علم وسیله ای است که می خواهد، مسیر حقانیت را طی کند؛ به این معنا که هدف دار و کاربردی است و نیز در تصرف جهان، به مثابه یک فاعل در نظر گرفته می شود. این فاعل برای اعقاد فاعلیت خود، به نظام حساسیت ها نیازمند است ؛ یعنی تا فاعل دارای انگیزه و کشش نباشد و تا این انگیزه و کشش را در ذهنش به صورت نموده به تصویر نکشاند، نمی تواند به آن عینیت ببخشد؛ در واقع تنها با نمونه سازی فاعل می تواند، در آنچه می خواهد تصرف کند و اشراف و حاکمیت بیابد.

نظام حساسیت ها یعنی چون ما هر فاعلی را که مورد توجه قرار دهیم، به عنوان یک مخلوق تعلق در وجود او به فاعلیت قوام دارد، فاعلی که قدرت تحرک و فاعلیت نسبت به تعلق ها دارد، می تواند یک کشش و تمایلی را جمع تمایلات و سایر کشش ها قرار دهد، و آن را بر سایر کشش ها ترجیح دهد؛ به عبارت دیگر، انسان طلب های متفاوتی دارد که این طلب ها بر معنای طلب محوری اش باز می گردد.اگر انسانی باشد که اصلی ترین طلب او در پیوند با خالق جهان و در مسیر پرستش و تعبد قرار گیرد، طبیعتا حساسیت های متنوع او تقریبا با اصلی ترین حساسیت هایش که پرستش خالق جهان باشد، شکل می گیرد. 

اگر کسی خود را محور و بنیاد جهان بداند، به طور طبیعی در مسیر پرستش خود و تمرکز بر خود و اصالت به خود حرکت می کند. بنابراین نکته مهم اینجاست که فاعل با انتخاب معبود الهی یا دنیایی، به عبارتی یا خودبنیاد یا خدا بنیاد، به تمایلات گوناگون خود سازمان می دهد و نظام می بخشد.

با این مقدمه می توان گفت که اگر ما علم را کاربردی می دانیم و خنثی و فاقد جهت نمی دانیم، این علم در واقع تنها نتیجه کشف حقایق در خارج نیست، بلکه حاصل ترکیب اطلاعات قبلی و نیازمندی های جدید است؛ به عبارت دیگر، ذهن با دنیای خارج از مجرای نظام حساسیت ها ارتباط بر قرار می کند و از جهتی که نظام حساسیت دارد، متأثر می شود. این وجود جهت است که کارایی مورد انتظار را از علم نشان می دهد و این وجه از علم هم، بر ایجادی بودن آن دلالت دارد. با این تعریف، دیگر علم به عنوان مطابقت با واقع و به معنی کشف هم نیست. بلکه موجودی است که خود ایجاد می شود و فاعل که همان کنش گر است، نسبتی با محصولی که تولید می شود، پیوند دارد.

نکته دیگر اینکه علم نشان دهنده استقلال چیستی و یا ماهیت موضوعات از یک دیگر نیست، بلکه تعریف کاربردی هر پدیده، با توجه به عوامل درون زا و برون زای آن مشخص است. رشد علم نیز صرفا کمی نیست زیرا هر زمان که اطلاعات رشد بیابند، ادراکات قبلی که بر اطلاعات قبلی مبتنی بوده اند، از بین می روند و ادراک کلی جدیدی با خصوصیات جدید به وجود می آید. علم حقایق را نمایان می کند؛ به صورتی که وجه علمی بودن علوم را به میزان حقانیت آنها مربوط می دانیم و معیار حقانیت را نیز وابسته به تناسب آن با غایت هستی و توسعه بندگی الهی می داند و بالاخره اینکه علم به مجموعه علوم طبیعی هم منحصر نیست، بلکه مجموعه ای از کلیه علوم عقلی و نقلی و حسی مبتنی بر تجربه را در بر می گیرد، زیرا برای هر یک از آنها در هدایت و حرکت جامعه به سوی توسعه پرستش الهی سهمی قائل هستیم.

نکته لازم یادآوری اینکه در این دیدگاه، فاعلیت به عنوان یک اصل مطرح است و فاعل هم از سه ویژگی برخوردار است:
۱. ایجادپذیر است.
۲. حدپذیر است؛ به این معنا که بی نهایت نیست.
۳. توسعه پذیر است.

حال فاعلی که ایجاد می شود و حد می پذیرد، در عین حال این گونه نیست که امکان توسعه نداشته باشد و نیز فاعل تعلق دارد ؛ یعنی به چیزی کشش دارد. طرف تعلق فاعل نیز باز فاعل است که می تواند برای اعمال فاعلیت قدرت داشته باشد.

بنابراین، اگر انسان با اختیار خود محور اصلی حضور خود را بر اساس نظام حساسیت ها در این جهان شکل می دهد که این می تواند به مسیر طاعت الهی برود یا مسیر عصیان را در پیش گیرد. به این ترتیب، جهت
ذهن با دنیای خارج از مجرای نظام حساسیت ها ارتباط بر قرار می کند و از جهتی که نظام حساسیت دارد، متأثر می شود. این وجود جهت است که کارایی مورد انتظار را از علم نشان می دهد و این وجه از علم هم، بر ایجادی بودن آن دلالت دارد. با این تعریف، دیگر علم به عنوان مطابقت با واقع و به معنی کشف هم نیست. بلکه موجودی است که خود ایجاد می شود.
خود را مشخص می کند و سپس تحت تأثیر فاعل های دیگر، به نظام حساسیت خود شکل می دهد و سپس اقدام به اعمال فاعلیت خود می کند. حال در ارتباط با علم، انتخاب محور خود حاکی از جهت داری علم است و جهت داری علم هم به معنای حاکمیت ارزش بر دانش است. اگر این اتفاق نیفتد، یعنی ارزش بر دانش حاکم نباشد، در این صورت دانش آنچه هست توصیف می کند؛ نه آنچه باید باشد، بدیهی است که زمانی امکان صحبت از بایدها وجود دارد که نظام ارزشی موجود بر نظام دانش غالب باشد، تقدم و تأخر نظام ارزش، بینش و دانش نسبت به یک دیگر وجه اصلی افتراق میان این دیدگاه با دیدگاه های دیگری که در مورد علم مطرح است، بدانیم.

س: جنابعالی از نقش علم در هدایت و حرکت جامعه به سوی توسعه سخن گفتید، وقتی چنین نقشی را برای علم در نظر می گیریم، بالطبع به دنبال علمی مولد هستیم، چون اساس توسعه، تولید است و توسعه بر مبنای علم الزاما باید بر تولید استوار باشد. حال تولید علم و علم مولد، با چه روندی امکان تحقق می یابد؟
وقتی از تولید سخن به میان می آید آن است که محصولی در حال به وجود آمدن است و این محصول به دنبال جهتی است. اگر دقت کرده باشید، در نوع نظام های دانشگاهی مغرب زمین و پیشرفته صنعتی، پیوند وثیقی میان دانشگاه و صنعت وجود دارد؛ یعنی در واقع پیوند وثیقی میان علم و کاربرد آن وجود دارد. این مطلب تنها در مورد علوم کاربردی نیست. در مورد تلاش های دیگری هم که برای الگوهای معرفت شناسی و تلاش های معرفت شناسانه هست، باز هم این پیوند وجود دارد؛ چرا که آنها هم در مقام پاسخگویی به یک نیاز کاملا مشخص برای انسان ها، سازمان ها و جامعه انسانی است. اگر علم خود به موضوعی تبدیل می شود که در ارتباط با پژوهش آن یک سازمان کاری به وجود می آید که در آن سازمان پژوهشگرانی وجود دارند و تقسیم کار صورت می گیرد و در عین حال، در مسیر پاسخگویی به نیازهای مشخص و به دنبال هدفی است. بنابراین خودش نظمی اجتماعی و سازمانی را می پذیرد، پس امروز ما هیچ عالم منحصر به فرد و صرفا یک نفره برای امر پژوهش نداریم، بلکه یک سازمان و تقسیم کار داریم و چون هدفی را دنبال می کند، پس سیاستگذاری می شود. وقتی امری هدفدار بود، سیاستگذاری شد، برنامه ریزی هم می شود؛ یعنی تخصیص منابع، اعم از منابع انسانی، فضا، ابزار و تجهیزات تخصیص داده می شود و در واقع خود تحقق تولید و پیاده سازی آن شأنی دارد. امروزه شما می بینید که سازمان تولید علم در دنیا، به قدری گسترده شده که ممکن است چهره هایی در کشور ما حضور داشته باشند و خود به دلیل برخی اهدافی که دارند، مطالبی را تولید می کنند؛ ولی حاصل خود این بعدها در اختیار دیگران قرار می گیرد، بی آنکه خود مطلع باشند. یا از طرف دیگر ـ که این طرف گسترده تر است ـ ممکن است ما پژوهشگرانی را در جوامع مختلف داشته باشیم که در ارتباط با موضوعی در حال تلاش و فعالیت باشند که خود جایگاه تمام و کمال آن موضوع را که حاصل آن بعدها در چه ظرف گسترده تری مورد استفاده و بهره برداری قرار می گیرد نمی دانند.

ممکن است موضوعی را مورد بررسی قرار دهند که بسیار منطقی باشد؛ اما حاصل آن می تواند دستاوردی باشد که مثلا استفاده کننده ای که آن پژوهش انجام می دهد؛ حتی از بنیان های اعتقادی و نظری متفاوتی با تولید کننده آن برخوردار باشد؛ برای مثال بعضی کسانی که در سال های پیش و طی دو دهه گذشته، تزهای دکترای خود را می نوشتند، موضوعی را مورد بررسی قرار می دادند که خود موضوع منطقی بود، اما به دستاوردی برای استفاده در یک نظام پژوهشی بزرگ تر تبدیل می شود و آن نظام پژوهشی نیز یکی از اهدافش، به نوعی سرکوب تمایلات معنوی و تمایلات دین مدارانه در نهضت ها و جنبش های اعتقادی، سیاسی و اجتماعی دنیای امروز باشد. این نشان دهنده آن است که سامانه تولید علم، اجتماعی شده است. امروزه شرایطی را می بینیم که به تعبیری وقتی علم تولید می شود، می توان برای آن برنامه ریزی کرد. ممکن است پروژه بسیار عظیمی درباره فضا وجود داشته باشد و نیز ممکن است بخشی از دانش این پروژه در اختیار نباشد، ولی چون یک فرم برجسته و جدی وجود دارد که می خواهد به هدفی برسد، انرژی صرف می کند و در ارتباط با آن موضوع پژوهش می کند و ممکن است، حتی بیش از یک مکان پژوهشی یا یک تیم پژوهشی روی آن کار کند که دستاوردی داشته باشد. این مطلب نشان سازمان یافتن و برنامه پذیر شدن خود تولید علم است و روند تولید علم را در دنیای امروز؛ به سمتی می رود که برای به حداکثر رساندن کارآمدی انسان بر مبنای بهره برداری هایی که از حیاتش در جهان می خواهد، انجام می دهد.

س: این کارآمدی حداکثری که شما هدف تولید علم معرفی کردید، شاید تنها یکی از ضرورت هایی باشد که در روند تولید علم مطرح است. آیا ضرورت های دیگری را هم می توان برای تولید علم برشمرد؟

ما پس از انقلاب اسلامی، در کشور با این واقعیت مواجه شدیم که آیا برای اداره نظام جمهوری اسلامی، صرفا با اتکا به قانون اساسی و اهداف خیر خواهانه برخی مدیران و کارشناسان، می توانیم نظام را بالنده و کارآمد کنیم؟ ادبیات علم امروز چنان است که مثل یک خمیر شکل پذیر، در دست هر کسی می تواند مورد استفاده قرار گیرد. اگر به تعاریف قبلی باز گردیم در آنجا گفتیم که ما علم را خنثی نمی دانیم، پس علمی که امروز در اختیار بشر است، خنثی نیست؛ خالی از ارزش هم نیست. بنابراین حساسیت های پژوهشگران و نظامی که آن پژوهش را انجام داده، به دلیل همان سیاستگذاری و غایتمداری است که در تولید علم وجود دارد. پس به طور طبیعی این فرآورده، فرآورده ای خالی از جهت نیست. خمیر شکل پذیری نیست که در دست هر کسی، بتواند متناسب با اراده خودش مورد مصرف قرار گیرد و آثار وضعی دارد.

انقلاب
سازمان تولید علم در دنیا، به قدری گسترده شده که ممکن است چهره هایی در کشور ما حضور داشته باشند و خود به دلیل برخی اهدافی که دارند، مطالبی را تولید می کنند؛ ولی حاصل خود این بعدها در اختیار دیگران قرار می گیرد، بی آنکه خود مطلع باشند.
اسلامی حرکتی را در دنیا به وجود آورد که فراتر از ظرف جمهوری اسلامی ایران است. به تعبیری دیگر، این انقلاب روند «غیر دینی شدن» کره زمین را بر هم زد. غیر دینی شدن یعنی سکولاریزه شدن به معنی کامل کلمه تا مفاهیم خالی از ارزش بشوند و حتی آن مفاهیم خالی از ارزش های الهی، به مفاهیمی برخاسته از ارزش های مادی تبدیل شوند. می توان چنین گفت که تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به بیانی، گویی مستقل از اینکه ما در کدام کشور زندگی کنیم و مستقل از آنکه پیرو چه مکتب اعتقادی باشیم و مستقل از آنکه حکمت و فلسفه آن جامعه را که در فرهنگشان مورد پذیرش است، چه ویژگی هایی داشته باشد، علومی که در اداره جامعه به کار گرفته می شود، به گونه ای از یک کیفیت مشابه خودش را نشان می داد و می توانیم ادعا کنیم که نوعی تمدن که می توانیم اسم آن را تمدن مادی بگذاریم، آمیخته با تمدن های موجود بشری در جاهای مختلف.

ما ایرانی هستیم و با فرهنگ ایران زندگی می کنیم؛ اما علمی که مورد مصرف قرار می دهیم، در حوزه کاربرد، همان علمی است که در همه جای دنیاست. منظور من علم جغرافیایی نیست؛ اما بنیادی که در تولید و توسعه علم مطرح بود، مورد بحث است که شاید بتوان در تعریفی چنین گفت که این علمی که ما استفاده می کنیم، در فضایی سامان یافته که ویژگی های آن خرد ابزار گرا، علوم فایده گرا و تکنولوژی اقتدار گرا است. علم این ماهیت را دارد که از یک سو به خرد ابزار گرایی متکی است و از سوی دیگر خود فراورده ای را به نام تکنولوژی اقتدار گرا خلق می کند. بی شک امروز ما باید پاسخگوی نیازهای خودمان به عنوان مردم ایران باشیم؛ اما اینکه چه علمی مورد استفاده قرار بگیرد که در داخل جامعه خودمان پاسخ گوی نیازهایمان باشد، سؤال دیگر است و سؤال مهم تر مطرح در این دوران این است که بشر امروز نسبت به گذشته، در حال تجربه کردن تغییراتی است. اینکه بشر امروز بیش از پیش به معنویت گرایش دارد. ما می توانیم جلوه های معرفت جویی و معرفت خواهی را در سراسر دنیا ببینیم. چه از طریق مطالعات اجتماعی و چه از طریق رسانه ها و چه از راه مطالعاتی که در این زمینه صورت گرفته و تحت عنوان «تحرکات و تحولات معنویت جویی» مطرح می شود.

ویژگی دیگر بشر امروز عدالت خواهی است. امروزه جلوه های بی عدالتی بیش از گذشته عینیت یافته است؛ به تعبیری اگر ما زمانی شاهد ظلمی پراکنده بودیم، امروز شاهد ظلمی گسترده هستیم. اکنون ظلم قانونی شده و حتی در اساسنامه سازمان ملل هم دیده می شود. وجود حق وتو، یعنی ظلم قانونی و امروز ظلم حقانیت یافته و فراتر از قانون شده؛ به عبارت دیگر، امروز ظالم حق خود می داند که ظلم کند. صحنه هایی که امروز در خانواده بشری می بینیم، جلوه هایی از همین موضوع است. پس امروز در دنیایی که معنویت جویی و عدالت خواهی بیش از پیش مطرح است، به سامانه جدیدی برای تولید علم نیاز است. این دو عنصر یک عنصر سوم مکمل هم دارد که همان کارآمدی است. امروز بشر بیش از پیش در حیطه حضور خود به تصرف می پردازد. اگر ما سامانه جدیدی را برای تولید علم می خواهیم، نشان این است که ما رویکرد جدیدی را به تولید علم نیاز داریم و این در واقع ضرورت رویکرد به تولید علم است. جهانی که می خواهد پاسخ گوی نیاز انسان ها در زمینه معنویت باشد، عدالت خواهی و کارآمدی باشد، نیازمند سامانه جدیدی برای تولید علم است.

س: وقتی حیطه نیازهای بشری را فراتر از آن ابعاد مادی و حسی زندگی می بینیم و این حیطه را تا ابعاد معنوی آن گسترش می دهیم، می توانیم یک سری انگیزه های خاص و ویژه را هم از دیدگاه یک فرد مسلمان نسبت به روند تولید علم جست و جو کنیم. به نظر شما این انگیزه های خاص برای ما مسلمانان چیست؟

تولید علم وظیفه همه انسانهاست. اما شاید ما مسلمانان می توانیم از این ظرفیت به صورت برجسته تری استفاده کنیم. امروز یک سؤال مقدر در برابر دین باوران قرارگرفته که آیا شما می توانید، دین را در اداره جامعه کارآمد ببینید. از این لحاظ این موضوع می تواند، برای مسلمانان حساسیت ویژه ای داشته باشد. اگر مسلمانان بخواهند، اعتقادات خود را داشته باشند و حیاتی متناسب با اعتقاداتشان به وجود آورند، باید بتوانند الگویی برای زیست خود ایجاد کنند. حال سؤال این است که ما با الگوی زیست به دست آمده و طراحی شده، می توانیم زندگی ای اعتقادی بر روی زمین برای خود شکل دهیم؟ پرسش مهمی است. ما امروز با تمدنی روبه رو هستیم که دستاوردهایی دارد، اما این دستاوردها بر مفروضاتی استوار است که تصور ما آن است که آن مفروضات با نظام اعتقادی ما سازگاری ندارد و در عین حال خود آزمونش را پس داده. شاید این حرف از طرف کسانی که در نظام جمهوری اسلامی زندگی می کنند، ولی هنوز نتوانسته اند، نظامی کارآمد در جامعه خود ـ که تمام ابعاد حیات اجتماعی و انسانی را می سازد ـ به وجود آورند، به راحتی شنیده نشود. اما این بدین معنا نیست که طرح این موضوع غلط است؛ نه به دلیل اینکه خلأهای تئوریک موجود در نظام ما صرفا موجب ناکارآمدی است. برای مثال اگر ما می توانستیم جامعه خود را بهتر مدیریت کنیم، با همین پایه های ناهماهنگ با بنیان های فطری و اعتقادی می توانستیم از درجات بیشتری از این کارآمدی برخوردار شویم؛ اما چون آن هم به وجود نیامده،
در سال های پیش و طی دو دهه گذشته، تزهای دکترای خود را می نوشتند، موضوعی را مورد بررسی قرار می دادند که خود موضوع منطقی بود، اما به دستاوردی برای استفاده در یک نظام پژوهشی بزرگ تر تبدیل می شود و آن نظام پژوهشی نیز یکی از اهدافش، به نوعی سرکوب تمایلات معنوی و تمایلات دین مدارانه در نهضت ها و جنبش های اعتقادی، سیاسی و اجتماعی دنیای امروز باشد. این نشان دهنده آن است که سامانه تولید علم، اجتماعی شده است.
این موضوع قابل طرح است؛ به این معنی که ما وقتی شاهد تمدنی هستیم که دستاوردهایی دارد و این دستاوردها بر مفروضاتی استوار شده که آن مفروضات با فطرت ما انسانها و بشر به طور کلی ـ سازگار نیست. باید در این قضیه تأمل کنیم. ما علمی به نام اقتصاد داریم که امروز هم در همه ابعاد زندگی ما حضور دارد. کمتر پژوهشگری را می توان مورد توجه قرار داد که به این قضیه توجه نکند که پایه تعاریفی که در اقتصاد صورت گرفته از چیزی به نام «انسان عقلایی» است. انسان عقلایی در تعریف علم اقتصاد انسانی است که در جهت به حداکثر رساندن تمایلات غریزی و این جهانی خود مجموعه ای از محصول و خدمت را به کار می برد تا بتواند آن تمایلات را بیشینه کند و به حداکثر برساند و ارضا کند؛ نظام ارضایش هم همان ارضای مادی است.

من نمی خواهم بگویم در نظام جمهوری اسلامی، نباید افراد را از نظرمعیشت تأمین کنیم. صددر صد باید تأمین کنیم و شرایط بهترین زندگی را هم برای مردم تدارک ببینیم؛ اما سخن این است که آیا در این حیات ایثار معنایی دارد. چون ایثار به معنی گذشت و گذشت برای دیگران است. اگر تعریف به انسان عقلایی به آن معنا باز گردد، دلیلی ندارد که ایثار صورت بگیرد؛ در حالی که ایثار جهت حیات ما را نشان می دهد. وقتی جهت دار بودن حیات ما در پیوند با غایت هستی مطرح باشد، آن وقت این مسئله در مدل تعریفی که ما برای انسان مطرح می کنیم، در تضاد است.

بنابراین تعریف انسان عقلایی این مبنا عوض می شود، وقتی این تعریف عوض شد، سلسله تعاریفی که در علم اقتصاد صورت می گیرد نیز عوض می شود؛ مثل ساختمانی که پی آن عوض می شود، چون ساختمان بر اساس آن پی بنا می شود. بنابراین، سؤال مطرح شده این است که تأکید تولید علم برای مسلمانان ضرورت دارد یا خیر؟برای ما که خواهان برقراری تمدنی نوین در خانواده بشری هستیم، باید جامعه ای بسازیم که صورت اجتماعی قرآن باشد. آنگاه یک مسلمان انگیزه هایی برای تولید علم پیدا می کند که آن علم جهان و تنظیمات این جهانی را بر مبنای بنیان هایی قرار دهد که حاصل آن پس از پیاده سازی، صورت اجتماعی قرآن باشد صورت اجتماعی قرآن به خودی خود به دست نمی آید و مستلزم هزاران هزار تصرف در جهان امروز و حیات اجتماعی و حیات انسان ها است؛ نه به معنای اینکه ما انسان ها را به شکل فاشیستی بخواهیم؛ خالی از هویت. این معنا نشان گر این است که تولید و توسعه علم بر یک مشارکت گسترده استوار است. در واقع ما حتی نمی توانیم توسعه و تولید علم را تنها به یک عده خاص واگذار کنیم. طبعا خواص، نابغه ها، نخبگان، انسان های پژوهشگر و کسانی که حدت ذهنی و شدت تحرک فکری دارند، نقش ویژه ای ایفا می کنند؛ اما مراد این است که تولید علم خود یک انگیزه اساسی است .

نکته دیگر اینکه در شرایط امروز، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، تقابلی جدی میان تمدن مادی و الهی وجود دارد. همه این تقابل به مثلاً سازماندهی دولتی به اسم دولت امریکا باز نمی گردد. اگر چه در این تقابل نقش جدی دارد، یا نظام صهیونیستی در چنین تقابلی در حال ایفای سهم برجسته ای است؛ اما فقط به این معنا نیست. تمدن مادی، تمامیت خواه و گسترش طلب است و نمی تواند بپذیرد که در حیطه هایی حضور داشته باشد و در بخشی از حیطه ها غایب باشد. بنابراین چون گسترش طلب و تمامیت خواه است، آنجا که دین باوری قصد دارد، مبنای تنظیمات رفتارهای اجتماعی شود، در تقابل با آن قرار می گیرد، و گرنه اگر انسان ها عقاید خود را در درون خود نگاه دارند و خلسه ای و مدیتاسیونی عمل کنند، به گونه ای که هیچ آثار وضعی اجتماعی نداشته باشد، چنین تقابلی میان تمدن مادی و الهی پیش نمی آید. اما لحظه ای که می خواهد در صحنه اجتماعی حضور پیدا کند، به دلیل بنیان خود بنیادی که تمدن مادی بر آن استوار است و نیز به دلیل تمامیت خواهی و گسترش طلبی که با آن عجین شده، نمی تواند بپذیرد که در بخشی از نقاط جهان حضور داشته باشد و در بخشی حضور نداشته باشد. این موضوع، به ویژه در ارتباط با چند دهه اخیر که امواج جهانی شدن، بیش از پیش شتاب یافته، خود را پر رنگ تر نشان می دهد، بنابراین، به عبارت عام تر، امروز دین باوران، ارزش مداران، معنویت جویان، خدا پرستان و تمام انسان هایی که به نوعی دلزده و خسته از آثار تمدن مادی در حیات بشری هستند، واجد انگیزه برای تولید علم هستند؛ نه فقط ما مسلمانان. ما مسلمانان در این مجموعه که بر شمردیم، توفیق داریم که به مکتبی پیوند داریم که کتاب آن، کتاب حیات و تکامل بشر است و از مفاهیمی برخوردار است که راهگشای همیشگی حیات بشرند و چون این دین با فطرت بشر پیوند وثیق دارد، طبیعتا وظیفه مسلمانان سنگین تر می شود. تولید علم مانند مخروطی است که در قاعده مخروط که دایره است دوایر متحد المرکزی وجود دارند که کانونی ترین و مرکزی ترین دایره اش کانون اعتقادات اسلامی، برای ایجاد یک تمدن الهی در جهان قرار می گیرد. در دایره های بعدی مسیحیت، یهودیت، معنویت خواهان و آنها که پیوندی بنیادی با ادیان توحید ابراهیمی ندارند؛ اما طالب معنویت هستند، در این مجموعه قرار می گیرند.

نکته دیگر اینکه امروز مسلمانان آماج حملات جدی تری قرار گرفته اند: بحث عراق، افغانستان، فلسطین و خاورمیانه بزرگ، نه با برداشت توطئه آمیز و تفسیر همه اینها با تئوری توطئه، بلکه بر مبنای واقعیت هایی که بیان شده. تلقی ما این است که این مجموعه از انسان ها آماج حملات بیشتری نسبت به سایر انسان ها شده اند؛ یعنی هویت، مکتب، فطرت، اعتقاد، ارزش ها، ایستادگی ها و معنویت خواهی هایشان و مطالبه کارآمدی برای ساختن جوامع شان، همه اینها مورد حمله قرار گرفته و همه حملات هم حمله نظامی نیست؛ حمله نظامی یکی از حملات است؛ حملات فکری، سیاسی، فرهنگی، رسانه ای و داده های اطلاعاتی است. بنابراین مسلمانان چه یک مسلمان به صورت یک مرد و چه به صورت گروهی از مسلمانان و چه سازمان، برای سامان دادن به حیاتشان ناگزیر از تولید علم هستند و از طرف دیگر چنان که پیش تر اشاره شد، وضعیت کنونی جهان این دو موضوع را مطالبه می کند. پس اگر ما خود خواهانه برای
امروز بشر بیش از پیش در حیطه حضور خود به تصرف می پردازد. اگر ما سامانه جدیدی را برای تولید علم می خواهیم، نشان این است که ما رویکرد جدیدی را به تولید علم نیاز داریم و این در واقع ضرورت رویکرد به تولید علم است. جهانی که می خواهد پاسخ گوی نیاز انسان ها در زمینه معنویت باشد، عدالت خواهی و کارآمدی باشد، نیازمند سامانه جدیدی برای تولید علم است.
ساختن جوامع اسلامی و حتی به شکل محدودتر، جامعه ایران، بخواهیم قدم برداریم، هم در گرو آن است که در ساختن جهان به طور خیر خواهانه مشارکت کنیم که در بردارنده یک موضوع مهم است و آن ایجاد یک تمدن است، چرا که یکی از ارکان غیر قابل انکار تمدن علم است، بنابراین باید تولید علمی کنیم تا بتواند تمدن الهی را در پهنه زمین جاری کند.

س: تولید علم معطوف به تمدن این روند را در چار چوبی قرار می دهد که یک جامعه و شرایط اجتماعی آن مشخص و تعیین می کند. به نظر شما شرایط اجتماعی تولید در جامعه امروز چیست؟

ما امروز قصد ورود به جامعه اطلاعاتی را داریم. ورود به جامعه اطلاعاتی اقتضائاتی دارد. در جامعه اطلاعاتی علم به سمت یک منظومه شبکه ای می رود و ما در هر نقطه جغرافیایی که باشیم، به شکل شبکه ای به تولید علم خواهیم پرداخت. وقتی قرار باشد که تولید علم شبکه ای باشد، تفاهم عوامل تولید هم باید بتواند نظمی شبکه ای را به خود بگیرد. پذیرش نظمی شبکه ای مستلزم این است که ما در واقع اگر تا امروز صحبت از شهروندی کردیم، امروز از خصوصیاتی بهره مند باشیم که از آن به شبکه وند تعبیر می کنیم؛ یعنی انسانی که واجد یک حقوق، اختیارات ـ و با توجه به اعتقادات ما که ما حقوق و تکالیف را در قابل با یکدیگر نمی دانیم ـ و تکالیفی در یک نظام شبکه ای برخوردار می شود.

به تعبیری انسان شبکه وند ما، هم بهره گیر است و هم بهره رسان و نکته مهم اینکه در شرایطی که در یک جامعه اطلاعاتی که مرزها معانی جدید می یابد و اگر مرزهای ملی و جغرافیایی ،مرزهای کلاسیک ماست، در جامعه اطلاعاتی مرزهای عقیدتی و فکری و ارزش های مرجح پیدا می کنیم. اگر چنین شد و مثلاً معنویت خواهی به یک روند غالب در حیات بشر تبدیل شد، در جامعه اطلاعاتی این مسئله به یک مرز مبدل می شود. مرزی که معنویت خواهان را با نقطه مقابلشان مرزبندی می کند. لازم توجه است که خودی و غیر خودی دیگر به معنای ملی کلمه تعریف نمی شود؛ به این معنا که آیا طالب معنویت هستیم یا خیر؟ طالب اعتلا به سوی کمالات و فضائل انسانی هستیم یا خیر؟ امروز ما شاهد ظلم حقانیت یافته هستیم. در کشوری از طریق انتخابات، گروهی به قدرت می رسند؛ اما به دلیل آنکه تمدن مادی موجود و سرمداران تمدن مادی موجود، پذیرای آنها نیستند، حرکات آنها را سرکوب می کند: مثلا به قدرت رسیدن مسلمانان در ترکیه یا الجزایر که آقای عباس مدنی، شرایط موفقیت برای اداره کشور را به دست آورد؛ اما با برکناری، سرکوب و زندان مواجه شدند. آیا امروز شاهد نیستیم در کشوری مثل ونزوئلا که برای اداره خود یک نظم سیاسی را پذیرفتند، با اقتدار خارج از مرزهای خود مواجه می شوند که انکار می شود. ما در چنین دنیایی هستیم و امروز این خودی و غیرخودی به این نکته باز می گردد؛ یعنی معنویت خواهان در مقابل ظلم حقانیت یافته و این صف کشی جغرافیایی نیست بلکه در خود خانه و محیط کار واجتماع هم وجود دارد، پس امروز این موضوع خود مسئله مهمی است که در شکل دادن به شرایط اجتماعی تولید علم کمک می کند. امروز ما در این جامعه اطلاعاتی در حال یافتن سامانه جدید اجتماعی هستیم که فرصت های جدیدی هم به وجود می آید که خود متناسب با خود نیازهایی دارد. سامان دادن به معنای حقیقی به حیات حقیقی ارزش های حقیقی و حرکت به فرا سوی آنچه بشر به عنوان حیات مادی یافته و آنچه ما آرزومند آن هستیم که روزی به آن برسیم؛ یعنی حیات طیبه یا حیاتی که دروغ از سرشت بشر رخت بربندد ممکن است بگویید امروز کشورهایی هستند که در قیاس با ایران کمتر دروغ می گویند. من هم باور می کنم؛ اما اگر ما برای دروغ چند سطح قائل باشیم یک سلسله دورغ ها در سطح خرد، مثل دروغ های روز مره که شهروندان به خاطر زندگی روزمره می گویند که در جامعه ما هم زیاد است و در جاهایی از دنیا دروغ در این مقیاس محدودتر است؛ اما در مقیاس کلان وجود دارد و دروغ در مقیاس کلان همان ظلم حقانیت یافته است. سامان دادن به ظلم است؛ اما آیا امروز در قبال اتفاقی در عراق در حال روی دادن است؛ به انگیزه اینکه دیکتاتوری را بر کنار کند. آیا خود این حق مورد انکار جدی از سوی نخبگان و اندیشمندان جامعه آمریکا رخ داد؛ در حالی که به عکس عده ای از روشنفکران توجیه گر این حملات بودند؛ اگر چه مقدمات بحث را درست فراهم کردند، طرح موضوعاتی مانند اینکه امریکا امنیتش را از دست داده یا تمدن امریکایی و ارزش های امریکایی مورد حمله قرار گرفته است از طرفی ارزش های امریکایی را هم با ارزش های جهانی مترادف گرفتند و گفتند: ما باید ار ارزش های جهانی پاسداری کنیم و اینها به جوازی برای حضور در افغانستان، عراق و سایر قلمروهای جغرافیایی تبدیل شد. بنابراین خود این توضیحات حاکی از واقعیت اجتماعی تولید علم است.

به بیان دیگر در شرایط کنونی ما نمی توانیم تولید علمی انجام دهیم که به عنوان مثال برای نظم موجود در جهان سخن برای گفتن یا موضع گیری و هدف گیری نداشته باشد. علم را تولید می کنیم تا بتوانیم در احوالات خود تصرف کنیم تا وسیله ای بشود برای ارتقای ما و علم باید بتواند در تناسب واقعیت حضور بیابد و حضورش هم حضور متصرفانه است که ما را از وضع موجود خارج کرده و ابزاری باشد تا با اتکا به آن، از وضع موجود خارج شده، به سمت قلمرو مطلوبی حرکت کنیم. حرکت به سمت تحقق های مطلوب نشان می دهد که ما باید در جهان امروز، از بسترهای اجتماعی عبور کنیم؛ یعنی ما نمی توانیم علمی را که قرار است، پاسخگوی نیازهای ما باشد، مستقل از شرایطی اجتماعی کنونی خود در نظر بگیریم، حال چون قبلا اثبات کردیم که تولید علم عملا به شکل اجتماعی صورت می گیرد، این تولید اجتماعی علم بدون توجه به بستر اجتماعی موجود جهان، امکان پذیر نیست. بنابراین شرایط امروز تأثیرگذار است. ما در کنار همه سختی ها سهولت هایی را
در مدل های معرفت شناسی ما، شاید بتوان گفت که پس از ملاصدرا ما یک حرکت بلند تاریخی به سمت تکامل معارف دینی نداشتیم. نسبیت در جهان امروز وارد شد ؛ اما ما نتوانستیم نسبیت سازگار با فطرت و آموزه های اعتقادی خود را تولید و تئوریزه کنیم.
برای خودمان پیدا می کنیم. امروز شبکه ای از حق باوران، ظلم ستیزان، معنویت جویان و انسان هایی که کارآمدی را بر مبنای معنویت طالب هستند می تواند شکل بدهد. این شبکه می تواند ادبیات متناسب با سامانه بعدی را که می خواهد در زمین داشته باشد، به وجود آورد، زیرا همکاری خارج از قیودات قبلی امکان پذیرتر شده است.

مشارکت خارج از مرزهای قبلی امکان پذیرتر شده و تفاهم در مقیاس گسترده تری امکان یافته است. امروز ممکن است ما در خانه خود تمام تفاهمات خاص خود را به دست نیاوریم، اما از طریق یک نظام شبکه ای و جامعه اطلاعاتی با انسان های دیگری که حتی با چهره اشان هم آشنا نیستیم، سامانه جدیدی را برای تولید علم به وجود آوریم. بنابراین شرایط اجتماعی امروز از یک سو به عنوان واقعیت، نمی تواند در توسعه علم مورد توجه قرار گیرد و از سوی دیگر، خود یک فرصت برای توسعه علم است و این نیز اتفاق مبارکی است؛ یعنی اگر در گذشته یک نفر حتما باید در مدارهای بسیار ویژه مراکز پژوهشی و تخصصی و با جلای وطن به این کار می پرداخت، امروز این زمینه فراهم شده است که در پیوندی از طریق جامعه اطلاعاتی فرصت برای حضور، شناخت و ارتقای ظرفیت خود ایجاد و پاسخ های نو بر مبنای معنویت و فطرت به نیازهای واقعی انسان فراهم گردد.

س: طبیعی است که این فرصت ها به خودی خود به دست نمی آید. بنابراین بیشترین مسئولیت در ایجاد فرصت هایی که شما به آن اشاره کردید، متوجه قشر نخبه جامعه است. نخبگان علمی ما در میدان تولید فکر و پژوهش، اعم از حوزه و دانشگاه چه نقش و رویکردی داشته اند و به چه موضوعاتی پرداخته اند؟

من فکر می کنم، اگر بخواهم منصفانه پاسخ دهم، ما جزء در برخی قلمروها عملاً تولید فعال و گسترده علمی نداشته ایم. حداقل آنکه در دو سده اخیر در جامعه ما تحرک علمی کاهش یافته است، چون پرسش گری به یک نیاز واقعی رونق نیافته بود. اینکه به چه موضوعاتی پرداخته اند، نمایه های دستاوردهای علمی مشخص است. علم پزشکی به معنای مطالعات موردی، هم پیش از انقلاب و هم پس از آن صورت گرفت، چون مجموعه ای از نیازها در این زمینه وجود داشت؛ اما آیا تولید علم در زمینه اقتصاد، جامعه شناسی ادبیات جامعه شناسی و روانشناسی هم صورت گرفت و آیا روانشناسی اجتماعی از این منظر که مردم ایران را به خوبی مورد شناخت قرار دهد و به ویژگی های هویتی شان توجه شود تا بر مبنای آن تنظیمات اجتماعی صورت بگیرد، غنا یافت؟

در مدل های معرفت شناسی ما، شاید بتوان گفت که پس از ملاصدرا ما یک حرکت بلند تاریخی به سمت تکامل معارف دینی نداشتیم. نسبیت در جهان امروز وارد شد ؛ اما ما نتوانستیم نسبیت سازگار با فطرت و آموزه های اعتقادی خود را تولید و تئوریزه کنیم. این واقعیت ها در جامعه ما بوده، بنابراین نخبگان علمی ما به نوعی در قسمت هایی آنجا که مستقل از روند عمومی تولید علم در جهان عمل می کردند، توانستند حرکات گروهی و فردی محدودی را سامان بدهند و آن گروهی هم که به نوعی سعی کردند، خودشان را روزآمد نگاه دارند، آنها هم به نوعی در این قلمرو جغرافیایی در مقام پاسخ گویی به نیازهایی که ممکن است لزوما نیاز مبرم جامعه ما هم نبوده باشد، عمل می کردند. من به یاد دارم که معمولاً دانش آموختگان دانشگاهی، وقتی دکترای خود را در خارج می گرفتند و به کشور بر می گشتند، چند روزی شاهد بودیم که تا چند مدتی که گرمی پیوند شان با نظام پژوهشی قبلشان وجود داشت، تلاش هایی می کردند. همین که در جامعه حضور یافتند و جامعه آنها را در غالب یک نظم اجتماعی به سؤال نگرفت و آنها در مقام پاسخ گویی به نیازها قرار نگرفتند؛ به طور طبیعی تحرک علمی اشان رکود یافت و به جای تولید کننده به مصرف کننده تبدیل شدند.

س: یعنی جامعه ایران یک جامعه پرسش گر نیست؟!
جامعه ایران جامعه ای است که ضرورت های پرسش گری در آن غنا نیافته است. در حالی که جامعه ای که می خواهد بر مبنای آموزه های اعتقادی عمل کند؛ سرشتی پرسش گر دارد. در واقع خدا که کانونی ترین موضوعی است که ما در نظام اعتقادی خود داریم، در مقام پرسش گری مرزهای اعتقادی ما تا آنجا انعطاف می یابیم که بتوانیم هزاران برداشت از خود خداوند داشته باشیم و این نشان دهنده این است که باب پرسش گری در مکتب ما باز است.

س: پس چرا ما پاسخ برخی پرسش های خود را نمی گیریم؟
چون سامان متناسب آن را ایجاد نکرده ایم. اگر بخواهیم قضاوت کنیم، بدون شناخت عمیق از روانشناسی مردم ایران، نمی توان به این موضوع پاسخ داد، چون نخبگان علمی ما با فرهنگ ایران زندگی می کنند. سازمانی که ایجاد می کنند، در فرهنگ ایران متولد می شود و حکومتی که در اختیار دارند، با این فرهنگ آمیخته است.

س: از دیدگاه روش شناختی، رویکرد نخبگان علمی ما با چه روش هایی صورت گرفته و محتوای پژوهش آنها چه بوده است؟
روش ها همان روش های رایج در پژوهش های امروز بوده است در علوم کاربردی مطالعات میدانی بوده و در علوم نظری تفاوت هایی داشته است. مطالعات علم کلام متفاوت بوده و مطالعات فلسفی در ابعادی با نظم کلاسیک دنیا نزدیکی داشته و در ابعاد دیگر تفاوت هایی داشته است و این سؤال خوب است به همکارانی که در این زمینه کارهای تخصصی تری کرده اند، ارجاع داده شود، چون خود سر فصل جدیدی است. محتوای پژوهش هم به همین ترتیب.

از وقتی که در اختیار ما نهادید سپاسگزاریم.
Share/Save/Bookmark