فرهنگستان علوم اسلامی قم - آخرين عناوين :: نسخه کامل https://www.foeq.ir/ Wed, 17 Apr 2024 01:41:39 GMT استوديو خبر (سيستم جامع انتشار خبر و اتوماسيون هيئت تحريريه) نسخه 3.0 https://www.foeq.ir/skins/default/fa/normal/ch01_newsfeed_logo.gif تهيه شده توسط فرهنگستان علوم اسلامی قم https://www.foeq.ir/ 100 70 fa نقل و نشر مطالب با ذکر نام فرهنگستان علوم اسلامی قم آزاد است. Wed, 17 Apr 2024 01:41:39 GMT 60 ضرورت مواجهه تکاملی با علوم شناختی https://www.foeq.ir/vdce.e8zbjh8wp9bij.html می‌دانیم که مسئله علم در جمهوری اسلامی مسئله حقیقت است. و آن‌چنان این مسئله مهم است که اگر ما سخنی در این مورد نداشته باشیم، شاید نتوانیم ادعا کنیم انقلاب کرده‌ایم. به طور خاص فرهنگستان علوم اسلامی قم نیز از مدت‌ها پیش با آگاهی از اهمیت موضوع به این پرسش که ما چه مواجهه‌ای می‌توانیم با علم داشته باشیم پرداخته که منجر به اتخاذ مواضعی در باب علم دینی و بومی و وابستگی علم به زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی شده است.به نظر می‌رسد «علومِ شناختی» از تازه‌ترین نمونه‌هایی است که می‌تواند خبری درباره شکل آینده علم در کشور به ما بدهد. هر تصمیمی که در این باره بگیریم معنای انقلاب اسلامی را بازتعریف می‌کند. بعد از این مقدمه از شما می‌پرسم که موضع فرهنگستان علوم اسلامی قم درباره روی‌آوری به علوم شناختی چیست؟ آیا این یک اتفاق ساده است، یا یک اتفاق بزرگ و دارای ابعاد؟ در این باره چه جهت‌گیری در جهان وجود دارد و چه جهت‌گیری در جمهوری اسلامی؟حجت الاسلام کربلایی: اساساً وقتی فرهنگستان می‌خواهد نسبت به هر علمی موضع بگیرد نمی‌گوید که خوب یا بد است؛ بلکه منزلت و نقش آن در تحقق تمدن اسلامی را بررسی می‌کند و علوم شناختی نیز از این قاعده مستثنی نیست. برای روشن شدن این ایده به بخشی از دیدار حضرت آقا با ستاد توسعه علوم شناختی اشاره می کنم که به نظرم می آید قسمت راهبردی بیانات ایشان است. حضرت آقا در سخنان‌شان در جمع اعضای ستاد توسعه علوم شناختی بیان فرمودند که بر اساس اهداف و نقشه خودتان به علوم شناختی نگاه کنید. یعنی نقشه بومی داشته باشید و آن چیزی که می‌خواهیم به سمتش برویم به تصمیم خودتان باشد. می‌فرمایند اگر درباره آینده خود تصویری نداشته باشید، جای خالی آن را تصویرسازی‌های غربی‌ها پر می‌کند. تعبیر من از نقشه علوم شناختی–حداقل یکی از عناصر اساسی آن- این است که به ما می‌گوید نیازهای جامعه ایران برای رسیدن به آرمان‌هایش چیست و علوم شناختی در این راستا باید چه نیازهایی را تأمین کند. انسان به وسیله همین آرمان‌ها و تصویر مطلوبی که در ذهن دارد نیازها و خلأهایی را تشخیص می‌دهد و سعی می‌کند با پر کردن آنها، تصویر مطلوب را محقق نماید. منظور از نیازها البته نیازهای روزمره نیست؛ قطعاً نیازهای روزمره را نیز باید پاسخ داد. اما در راستای تأمین نیازهای کلانی که ما را به آرمان‌های‌مان نزدیک‌تر کند. آرمان جامعه ایران زمینه سازی ظهور حضرت بقیه الله (عج الله تعالی فرجه) است و در راستای آن انقلابی با ماهیت اسلامی داشته و به سمت تحقق تمدن اسلامی در حرکت است. بنابراین در جامعه ایران یک تصویر و تعلقی شکل گرفته و نیاز و خلأ بنیادینی (نیاز به مدنیت اسلامی) احساس شده است. بر این اساس ارزش هر علمی و هر چیزی را جایگاه و سهم تأثیر آن علم در تحقق تمدن اسلامی تعیین خواهد کرد. لذا علوم شناختی نه به لحاظ نقش آن در اداره جامعه بلکه از جهت نقشی که در تحقق تمدن اسلامی دارد باید بررسی شود.نتیجه رویکرد فوق این است که فرهنگستان برای مواجهه با علوم شناختی- و اصولاً هر امری- پیشنهاد می دهد که جریان تحول علوم شناختی مورد دقت قرار گیرد نه اینکه علوم شناختی به صورت امری ثابت و بدون توجه به نحوه تغییراتش بررسی شود. در واقع نحوه مواجه شدن با توسعه علوم شناختی را مسأله جامعه ایران می‌داند. جهت تحقیقات و تولیدات علمی در علوم شناختی اگر به سمتی نباشد که تحقق آرمان‌هایمان را تسهیل کند، علم نافعی تولید نخواهد شد. اما چرا باید برای موضع گیری نسبت به علوم شناختی، جایگاه و نقشش را در تحقق تمدن اسلامی مشخص نمود؟ از منظر فرهنگستان محتوایِ علم از تصوّری که از آینده مطلوب وجود دارد، متأثر می‌شود. حال امکان دارد این آینده از سوی غرب برای فرد ساخته شده باشد یا مانند مرحوم امام بخواهد آینده جدیدی بسازد. معنای جهت داری علم به همین نکته باز می‌گردد. می‌توان علوم شناختی با جهت گیری الهی تولید کرد و می‌توان علوم شناختی مادی داشت. محتوای این دو نیز متفاوت خواهند بود و تعیین اینکه گزاره علمی که تولید شده است الهی یا مادی است، به جایگاهش در نظام واره علمی باز می‌گردد که پر کننده احساس خلأهای کلانی است که تصویر مطلوبیت‌ها ایجاد کرده‌اند. در واقع جایگاه گزاره‌های علمی به شدت متأثر از مطلوبیت‌های جامعه و محقق است و محتوای گزاره‌های علمی به همین دلیل متأثر شده و کیفیت خاصی از خود بروز می دهد.این بسیار مهم است که رویکرد خود را از دیدگاهی اساسی و بنیادی مطرح می‌کنید. اما مگر از مفهوم تمدن اسلامی و کیفیت زندگی در آن فضا تصویر روشنی وجود دارد که اینگونه معیار موضع گیری قرار می‌دهید؟کربلایی: توضیحی که درباره وابستگی علم به زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی مطرح می‌کنیم و در اینجا با تأثیرگذاری آرمان‌ها و مطلوبیت‌هایی که در محقق ایجاد می‌شود، خود را نشان داد، به معنای کیفیت مشخص و تصویر روشن نیست. اگر اینگونه بود که به تولید علم نیاز نبود! همانگونه که مطرح گشت آرمان‌ها و مطلوبیت‌هایی که در انسان ایجاد می‌شود، احساس خلأ و فقر به دنبال دارد که بیشتر تعیین کننده جهت گیری کلان حرکت است تا کیفیت مشخص آتی. در واقع طلب آینده‌ای است که هنوز کیفیت مشخصی ندارد؛ البته اراده انسان نیز در ایجاد این آرمان‌ها و مطلوبیت‌ها دخیل است و به عبارت دقیق‌تر نسبت به این آرمان‌ها و مطلوبیت‌ها، فاعل است و قابل محض نیست. بنابراین در تأثیرگذاری زمینه‌های فرهنگی و فاعلیت انسانی، طلبی از آینده در انسان شکل می‌گیرد که برایش فعلیت تعلّقی دارد؛ یعنی تعلّقی در من وجود دارد که باعث می‌شود به حرکت در بیایم. اگر این علقه به آینده وجود نداشت، دلیلی نداشت که اصلاً حرکت کنم. به همین دلیل [تصویر ما از آینده] می‌تواند جریان تحول اجتماعی را به سمت خاصی هدایت کند. همچنین این علقه باید نحوه ارتباطی به فاعلیت من داشته باشد که بتوانم بگویم من هستم که به دنبال حرکت هستم؛ و گرنه چرا حرکت را باید به من نسبت داد؟ هر کسی که علقه به آینده منسوب به اوست، حرکت منسوب به همو خواهد بود. به همین دلیل می‌توان هدایت جریان تحول اجتماعی به سمت خاصی را به انسان نسبت داد و حاصل جبر طبیعی و ... ندانست.اما علم است که به این جهت گیری و علقه نسبت به آینده کیفیت بخشی می‌کند. منتهی هر کیفیتی تناسب با آرمان‌ها و احساس خلأ ندارد. منظور از اینکه طلب آینده، کیفیت ندارد به معنای بی اقتضایی نیست. بلکه به این معنا است که این احساس خلأ و فقر، معیاری دست می‌دهد که تعیین می‌کند کدام کیفیت می‌تواند این احساس را برطرف نماید. گزاره‌های علمی متناسب با این جهت گیری، کیفیتی را توضیح می‌دهند که در راستای این جهت گیری است و به همین دلیل بیان می‌شود که محتوای علوم متأثر از تصویر ما از آرمان‌ها و مطلوبیت‌ها است. البته بدون گزاره‌های علمی نیز نمی‌توان کیفیات تولید شده را منطقاً محقق شده همان علقه به آینده خاص دانست. بنابراین یک تعامل دو سویه بین تعلق به آتی و گزاره‌های علمی وجود دارد. بر اساس این تعامل دوسویه، اقتضا و کیفیت اجمالی که توسط علقه به آینده توضیح داده می‌شود توسط گزاره‌های علمی تفصیل می‌یابد و معیار صحت گزاره‌های علمی نیز همان علقه به آینده است.یعنی شما می‌گویید که این انسان -به عنوان فاعل- است که به چیزها وحدت می‌بخشد و تداوم‌شان را ممکن می‌کند؟ کربلایی: به تعبیر دقیق‌تر، هر چیزی در عالم فاعل است و قابلیت محض، وجود ندارد؛ منتها بعضی‌هایشان فاعل‌های تصرفی‌اند مثل انسان و بعضی‌هایشان فاعل‌های تبعی هستند. فاعلی مثل انسان گستره اختیاراتش فرق می‌کند با فاعلی مثل موبایل. فاعل‌های تبعی به تبع فاعل‌های تصرفی –مثل انسان- توسعه می‌یابند و کیفیات جدیدی از خود بروز می‌دهند. به عنوان مثال آهن که در معدن آهن به صورت سنگ ناخالص است، از خود کیفیت خاصی بروز می‌دهد. این انسان است که به قصد تأمین یک نیاز مشخص آن را به آلیاژی تبدیل می‌کند که مثلاً وقتی در کنار آب قرار می‌گیرد، زنگ نزند. این تحول کیفی و ایجاد ترکیب جدید، ناشی از خواستی است که از علقه انسان به آینده‌ای خاص شکل گرفته است. نکته اینجاست که فاعلیت انسان مطلق نیست و نمی‌تواند هر گونه که خواست، اشیاء و چیزها را تغییر دهد. هر چیزی از خود فاعلیت دارد و قابل محض نیست و انسان در تعامل با فاعلیت آنها می‌تواند به نسبتی تغییراتی در آنها ایجاد نماید تا نیازهایش را برطرف نماید. بنابراین انسان در تداوم حرکت اشیای پیرامونی خود نقش دارد؛ هر چند قدرت مطلق در تغییراتشان را ندارد.اما مسأله وحدت بخشی به تغییرات عالم امری دیگر است. انسان فاعل مطلق نیست و برخی امور بر انسان احاطه دارند و انسان نمی‌تواند از سیطره فاعلیت آنها خارج شود. به تعبیر دقیق‌تر نسبت به آنها تابع است و قدرت تغییرشان را ندارد. تنها نسبت به لوازم آن در حرکت و رشد خود قدرت انکار و یا پذیرش دارد. این امور نیز آرمان‌ها و طلب آینده انسان را مقید می‌سازند. انسان نمی تواند هر آینده‌ای را تصویر کند و آن را محقق نماید. عالم سیری دارد و به سمتی در حال حرکت است. فلسفه تاریخ شیعه حرکت به سمت ظهور است و این وعده تخلف ناپذیر الهی است. اینکه فرهنگستان می‌گوید اگر دستگاه فلسفی که توضیح می‌دهم، نتواند نسبت خود را با این مسئله حل کند، به درد ما نمی‌خورد، به دلیل همین نکته است. انسان و جامعه انسانی در ذیل حرکت عالم به سمت ظهور طلب آینده خود را تعیین می‌کند. می‌تواند بر اساس لوازم این تحول تاریخی آینده خود را ترسیم نماید و می‌تواند در مواجهه با آن تصویر دیگری را طلب کند. اینجا معنای حق و باطل شکل می‌گیرد. علقه به آینده‌ای که از لوازم این سیر تاریخی واقعی در عالم نیست، هر چند انسان را به حرکت وا می‌دارد و بر اساس آن جبهه باطل را محقق می‌سازد و سنت عالم نیز بر این تعلق گرفته است که به جریان باطل امداد شود و تمدنی در مقابل جبهه حق ایجاد نماید؛ اما جریان باطل ناپایدار است و بالاخره فرو می‌پاشد و تنها بستر رشد جامعه ایمانی را فراهم می‌کند. «ان الباطل کان زهوقا». بنابراین عامل وحدت بخش حرکت و رشد عالم همین امور حاکم است که خود ناشی از فاعلیت ربوبی می‌باشد که به بیان دقیق‌تر از آن به فاعل مافوق یا فاعل محوری نام می‌بریم. بحث فقه سرپرستی –که از مباحث مهم فرهنگستان است- ناظر به همین تعیین جهت و آرمان‌ها و طلب آینده است. برای اینکه انسان اراده خود را تابع اراده ربوبی کند، باید به دین بازگردد و تصویر از آینده را از اسلام به دست آورد، نه اینکه به دلخواه خود آینده را تصویر نماید. این مطلب همان عبارت اخری ترسیم جایگاه و منزلت هر چیزی در تحقق تمدن اسلامی است. یعنی برای اینکه دین در تمامی شئون حیات انسانی جریان یابد، باید مشخص شود که هر چیزی چه جایگاه و منزلتی در جامعه مطلوب –یعنی جامعه اسلامی- دارد. این تصویر آرمانی که به وسیله استنباط دینی به دست می‌آید، یکی از مهمترین عوامل اسلامی شدن علم خواهد بود.در نتیجه شما فضیلت بودن علم را به هدفی که اتخاذ می‌کند می‌دانید، نه شناختی که از حقیقت بما هو دارد. حال پیشنهادم این است که این بحث را در مصداق علوم شناختی بررسی کنیم تا بتوانیم در بحث گامی به جلو برداریم.کربلایی: به عبارت دقیق تر فضیلت بودن علم را به جهت گیری تحولات حاکم بر علم تعریف می کنیم. تصویر آتی را علم می سازد اما جهت گیری تحولات علم از تعلقات انسان متأثر می شود. عرض شد که علم را به صورت یک امر در حال شدن باید فهم کرد نه یک امر ایستا. اما برای اینکه بتوانیم با توجه به رویکرد بالا موضع گیری نسبت به علوم شناختی را ترسیم کنیم، نیازمندیم دو موضوع را به صورت جداگانه بررسی کنیم: اول بررسی مسأله اصلی و موضوعی که علوم شناختی به آن می‌پردازد و دوم رویکردی که علوم شناختی برای پاسخ به این مسأله دارد.ابتدا به بررسی موضوع علوم شناختی می‌پردازم. به نظرم اگر Cognitive sciense را علم درباره شناخت معنی کنیم، ترجمه دقیق‌تری باشد. واژه شناخت پژوهی را از این منظر بهتر از علوم شناختی می‌دانم؛ هر چند واژه علوم شناختی نیز ظرافتی دارد که ناظر به نیاز به گذر زمان برای به وحدت رسیدن شاخه‌های علمی تشکیل دهنده این ابر رشته است. موضوع این علم را در مقایسه با معرفت شناسی بهتر می‌توان توضیح داد. معرفت شناسی درباره چیستی و ماهیت شناخت صحبت می‌کند؛ اما در علوم شناختی موضوع، ذهن و فرایند حرکت ذهن و ایجاد حالت ذهنی است. به عبارت دیگر در این علم مکانیزم و فرآیند ایجاد حالت ذهنی انسان توصیف می‌شود. اینکه چرا واژه حالت ذهنی استفاده شده است را بعداً خواهم پرداخت؛ فعلاً معنی نتیجه و ماحصل رفتار ذهن را از آن برداشت می‌کنم. چنین مسأله‌ای بسیار مورد نیاز جامعه ایران در بر پایی تمدن اسلامی است. جامعه ایران برای تحقق تمدن اسلامی انقلاب کرده و برای نیل به این هدف نیاز به ابزار دارد. لذا پرداختن به چنین جنس از مسائلی که ما را به ایجاد ابزارهای هدایت و کنترل موضوع می‌رسانند، بسیار ضروری است. چرا ما به ابزار هدایت رفتار ذهن در تحقق تمدن اسلامی نیاز داریم؟ ذهن تربیت پذیر است و انسان می‌تواند ذهن خود را نسبت به رفتار خاصی تربیت کند. مثلاً قدرت هوشی و استنتاجی، یا قدرت حفظ و یادگیری و یا قدرت تأثیرپذیری و گمانه زنی خود را با تمرین و ممارست افزایش دهد. علی الخصوص جامعه می‌تواند با ایجاد ساختارها و نهادهای اجتماعی، ذهن انسان را به سمت رفتارهای خاصی تربیت نماید. اگر بتوانیم مکانیزم دلالت ذهن را در اختیار داشته باشیم، می‌توانیم، سرعت، دقت و تأثیر رشد آگاهی و تفاهم اجتماعی را برای طی کردن مسیر تحقق تمدن اسلامی افزایش دهیم. مثلاً نیاز در بستر جامعه شکل می‌گیرد و محقق در این بستر است که می‌فهمد چه نیازهایی وجود دارد. اگر کسی بتواند جریان نیاز و ارضای اجتماعی را کنترل کند، سیر اندیشه جامعه را کنترل می‌کند. چرا که حساسیت اجتماعی را نسبت به برآوردن نیازهای خاصی رهنمون می‌شود و فعالیت ذهنی جامعه و انسان را به سمت پاسخ دادن به آن نیازها هدایت می‌کند. بنابراین از این جهت رفتار ذهن را می‌توان هدایت نمود. برای ساخت تمدن اسلامی –به عنوان جهت گیری و احساس خلائی که جامعه ایران دارد- نیازمند قاعده‌مند سازی جریان نیاز و ارضای اجتماعی به گونه‌ای هستیم که بیشترین هماهنگی را با این جهت گیری داشته باشد و همین امر باعث هدایت رفتار ذهن به سمت خاص می شود. به عنوان مثال می‌توان هوشمندی الهی و مادی داشت و ذهن می‌تواند برای تحقق مدنیت اسلامی پرورش یابد؛ کما اینکه اکنون در جامعه جهانی ذهن را برای گسترش تمدن مادی پرورش می‌دهند. به بعضی از دوستان می‌گفتم که فرزندم هر چقدر در اذیت کردن دیگران کودن باشد و هر چقدر در عبادت و خدمت به دیگران هوشمندی داشته باشد، خوشحال‌تر می‌شوم.همچنین جامعه با استفاده از ساختارهای بینشی و دانشی خود بر رفتار ذهنی انسان تأثیر می‌گذارد. اینکه انسان چگونه به اشیاء نظر کند و با چه جنسی از مفاهیم می‌تواند از اشیاء حکایت کند، تابع ساختار بینشی است که در آن تنفس می‌کند. با تغییر ساختار بینشی –مثلاً بینش‌ فلسفی جامعه- داده‌های متفاوتی گردآوری خواهند شد و هر نوع داده‌ای مورد پذیرش جامعه نیست و همین مسأله پرورش دهنده ذهن انسان خواهد بود. ذهن کل نگر رفتاری متفاوت از ذهن کلی نگر و یا جزء نگر دارد؛ چرا که نسبت به مفاهیم خاصی حساس شده است. همچنین نظام معرفتی که در جامعه شکل می‌گیرد و انسان درون آن تنفس می‌کند، بر رفتار ذهنی انسان تأثیر می‌گذارد. در نظام معرفت مشخص می‌گردد به کدام معرفت و مفهوم بیش از مفاهیم دیگر باید ملتزم بود و بدان جایگاه بالاتری را اختصاص داده و آن را ملاک صحت معارف و مفاهیم منزلت پایین‌تر قرار داد. اینکه چرا یک مفهوم منزلت بیشتری نسبت به مفاهیم دیگر دارد به گرایش‌ها و حساسیت‌های جامعه ارتباط وثیقی پیدا می‌کند. به عنوان مثال در دوران مدرن غرب، دغدغه قدرت تصرف در عالم سبب می‌شود که معرفت حسی نسبت به سایر معارف برتری یابد و به تدریج علوم تجربی منزلت بالاتری نسبت به علوم عقلی و دینی یافته و معیار صحت علم به تدریج به وقوع تجربی منحصر گردد. در چنین جامعه‌ای مفاهیم دینی به سبب تجربی نبودن، به تدریج از دایره علم خارج شده و انسان نمی‌تواند بدون پشتوانه تجربی، استدلالی بر اساس مفاهیم دینی اقامه نماید. بنابراین با تغییر در حساسیت‌های جامعه، نظام مفاهیم جامعه نیز تغییر می‌کند و به تبع آن رفتار ذهنی انسان نیز تغییر خواهد کرد. البته انسان در تغییر حساسیت‌های جامعه نیز دخیل است و این تغییرات امری جبری نیست. انسانی که بتواند حساسیت‌های جامعه را تغییر دهد، می‌تواند رفتار ذهنی انسان‌های دیگر را نیز تغییر دهد؛ هر چند چنین انسان‌هایی بسیار معدود باشند. مثل کار بزرگی که امام خمینی (ره) انجام داد و اکنون اندیشمندان زیادی برای تحقق آرمان‌هایی که ایشان سرمنشأ آن بوده‌اند به تفکر می‌پردازند. در هر صورت رفتار ذهن انسان متأثر از این ساختارهای بینشی و دانشی پذیرفته شده اجتماعی می‌شود. چرا که انسان می‌خواهد در همین جامعه زیست کند و با آنها تعامل داشته باشد. پس شما می‌فرمایید اولاً علوم در بسترهای اجتماعی شکل می‌گیرند و ثانیاً علوم شناختی می‌تواند با کنترل فرایندهای ذهن آن بسترهای اجتماعی مورد نیاز برای شکل گرفتن علوم را برای ما فراهم آورد.کربلایی: از منظری که توضیح دادم جامعه ایران برای تحقق تمدن اسلامی به شدت به مسأله‌ای که در علوم شناختی واکاوی می‌شود، نیاز دارد. اما آیا رویکردی که علوم شناختی برای پاسخ به این مسأله دارد نیز نیاز جامعه ایران را برطرف می کند؟ از این منظر می‌گویم توسعه علوم شناختی به همین صورتی که در تمدن غرب صورت می‌گیرد و ناظر به نیازهای اصلی جامعه ایران نیست، مسئله بسیار خطرناکی است.برای توضیح این مدعا و رویکرد تمدن غرب در پاسخ به مسأله مکانیزم حرکت ذهن، نیاز است مقدماتی را توضیح دهم. اولاً مدنیت غرب در سیر تاریخی خود خیلی متأثر از تکنولوژی است و برخی از تکنونولوژی‌ها به شدت بینش و اعتقاداتشان را متلاطم کرده‌اند. به عنوان مثال با اختراع ساعت کوکی بحث مفصلی در کلام مسیحیت شکل می‌گیرد که اصطلاح خدای ساعت ساز ناشی از آن است. بحث استقلال ماده در حرکت خودش در تمدن غرب حاصل چنین مباحثی بوده است که در آن حرکت ماده –فارغ از اینکه خالق دارد یا نه- مستغنی از خالق است و می‌توان قوانینی مستقل از اراده ربوبی تحت مدل‌های علمی ارائه کرد. مثال دیگر –که به بحث ما مرتبط می‌شود- اختراع کامپیوتر است. با اختراع کامپیوتر –که البته رگه‌هایی از قبل نیز دارد- بحث مفصلی در فلسفه ذهن صورت می‌گیرد که آیا ذهن نیز یک دستگاه محاسبه پذیر است یا خیر؟ غالباً جواب این است که بله و اینکه می‌توان هوش مصنوعی ایجاد کرد. اما در جامعه اسلامی چون قائل بودند که افاضه از بالا برای حرکت لازم است و حرکت ماده مستغنی از خالق نیست، اینگونه نبوده. تغییرات تکنولوژی اینگونه باعث تغییر در بینش و اعتقادات جامعه مسلمین نشده است که البته اکنون موضوع بحث ما نیست. ماحصل مقدمه اول در بحث علوم شناختی را به همین جا ختم می‌کنم که تأثیر پذیری از تکنولوژی در غرب –و مخصوصاً غرب مدرن- ناشی از این ایده اساسی است که ماده مستغنی از خالق خودش می‌تواند حرکت کند و ربوبیت الهی در تحول پدیده‌ها انکار می‌شود. همان که خداوند تبارک و تعالی فرمودند: «و قالت الیهود ید الله مغلوله». عالم غرب در گذر زمان سعی در محقق ساختن این تصویر دارد و مدل‌های علمی که در آن عالم تولید می‌شوند بر این اساس در حال بلوغ هستند و کیفیتی را توضیح می‌دهند که دائماً حضور ربوبیت الهی در حرکت عالم را و به عبارت دیگر عالم غیب را منکر شوند و دائره آن را ضیق نمایند. مقدمه دوم در توصیف از منابع شناخت و تولید علم و معیار صحت آن است. غرب در دوران مدرن خود به دنبال تصرف در عالم است و علم را به چیزی غیر از آن توضیح نمی‌دهد. چنانچه به دنبال تصرف در عالم هستیم و حرکت ماده را نیز مستغنی از خالقش و تحت قوانین مشخصی توضیح می‌دهیم، طبیعی است که تنها منبع برای شناخت رفتار و حرکت پدیده، رفتار ماده می‌شود. چرا که قرار نیست امری خارج از ماده بر حرکت آن تأثیر گذارد و قواعد حرکت ماده را تغییر دهد. در نتیجه تنها معیار صحت علم نیز کارآمدی آن در عینیت خواهد بود که آیا توانستیم رفتار ماده را توضیح دهیم یا خیر؟ بنابراین اگر معیار صحت علم صرفاً کارآمدی باشد یعنی رفتار ماده تنها منبع اصیل شناخت است و ماده در حرکت خودش مستغنی از خالق است. تعیین کارآمدی تجربی به عنوان معیار صحت نظریات علوم شناختی نیز یکی از تصویرها و تعلقاتی است که بشر غربی در علوم شناختی داشته و در نتیجه مدل‌های علمی ارائه می‌دهد که با چنین ایده‌ای هماهنگ باشد.تعیین کارآمدی تجربی و آزمایش به عنوان تنها معیار صحت علوم شناختی برای من خط قرمز است و آن را دینی نمی‌دانم. مناشی معرفت فقط رفتار ماده نیست که تنها وقوع عینی را ملاک علمیت بدانم. هر چند رفتار ماده جزئی از منشأهای معرفت هست. در واقع من هم به دنبال تصرف در پدیده‌ها برای اسلامی‌تر کردن و ارتقای آنها در منزلتی که تمدن اسلامی برایشان توصیف کرده است، هستم. لذا نیاز به مشاهده و آزمون رفتار ماده دارم. اما در بررسی حرکت ذهن، صرفاً کارآمدی ملاک نیست. این گونه نیست که ایده و فرضیه درست، فرضیه‌ای است که در نهایت در عینیت محقق می‌شود؛ بلکه باطل نیز قدرت تحقق در عینیت دارد. اگر جهت‌گیری و آرمان‌هایم را در توسعه علوم شناختی را از دین نگیرم، از غیر دین باید بگیرم که در نتیجه علوم شناختی الحادی به دست می‌آید؛ یعنی کارآمدی و قدرت تصرف در عینیت به وجود می‌آید؛ اما در جهت باطل و الحادی. اگر ربوبیت در حرکت ماده حضور دارد و افاضه از بالا و عالم غیب می‌آید، نمی توان بدون توجه به آن، به توصیف گزاره‌های علمی پرداخت. بنابراین معیار صحت دیگری غیر از کارآمدی را نیاز دارم تا بتوانم درباره صحت گزاره‌های علمی نظر دهم. توضیح معیار صحت علم مرکب به صورت تأمین «حجیت دینی، تلائم نظری و کارآمدی تجربی» در رویکرد فرهنگستان، ناشی از این توصیف است. اما آیا به رفتار ماده نپردازیم؟ قطعاً باید بپردازیم. مثلاً در علوم شناختی به مغز نپردازیم؟ قطعاً باید بپردازیم، اما لحاظ کردن صرف متغیرهای مادی مشکل ساز می‌شود. با توجه به مقدماتی که ذکر کردم سیر حرکتی غرب در علوم شناختی را می‌توان در دو بار تقلیل انسانیت انسان توصیف کرد. در واقع تصویری از آینده و علقه‌ای در غرب ایجاد شده است که در آن انسانیت انسان دو بار تقلیل یافته است. در مرتبه اول با انکار عالم روح، تمامی خصوصیات انسانی را –از اختیار انسان تا قوه عاقله و احساساتی مانند اضطراب و خوشحالی و ...- را ناشی از ذهن انسان می‌دانند. مفهوم حالت ذهنی در واقع توضیح دهنده همه این خصوصیات انسانی است؛ خصوصیاتی که به زعم عالم مدرن ناشی از رفتار ذهن می‌باشد. این تقلیل انسان در واقع ترجمه مستغنی شدن حرکت انسان از ربوبیت الهی است. یعنی منشأ خصوصیات انسانی را امری درون انسانی تعریف می‌کند که در تأثیر و تأثر با محیط پیرامونی‌اش و تحت قواعدی ایجاد می‌گردد و مفاهیم خارج از امکان آزمایش و ارزیابی را –مانند روح- نفی می‌کند. همچنین این تقلیل امکان می‌دهد که بتوانند خصوصیات انسانی را به صورت ساده‌تر در حیوانات دیگر نیز دنبال کنند و انسان را تنها پیچیده‌تر شدن مادی تکامل جهان نسبت به سایر حیوانات بدانند و شرافتی در خلقت برایش قائل نباشند؛ چرا که برای حیوانات دیگر نیز می‌توان ذهن قائل شد و تفاوت را تنها در سادگی آنها دید. در تقلیل دوم منشأ حالات ذهنی را تأثیر و تأثر مغز با محیط پیرامونی خود تعریف کرده‌اند. اگر غرب مدرن بخواهد حرکت انسان را مادی تفسیر کند و هیچ امری را خارج از ماده تعریف نکند، باید منشأ تمامی حالات انسانی را به بدن او نسبت دهد و به زعم ایشان مغز، مناسب‌ترین عضو بدن انسان در این انتساب است. این تصویر مطلوب است که باعث شده توسعه علوم شناختی بیشتر به سمت بررسی فعل و انفعالات مغز رفته و نوروساینس از اهمیت ویژه‌ای در این زمینه برخوردار باشد. آزمایش‌های تجربی که در نسبت مغز با محیط پیرامونی و تحریکاتی که از جانب آنها می‌شود و بر اساس آن حالات ذهنی را توصیف می‌کنند، معیار تمامی فرضیه سازی‌ها و ایده پردازی‌ها در علوم شناختی خواهد شد. طبیعی است که ما با چنین رویکردی در توسعه علوم شناختی مخالف هستیم. مادی فرض کردن رفتار انسانی و عدم توجه به عالم غیب و حتی روح انسان در ایجاد حالات انسانی، منجر به ایجاد علوم شناختی مادی می‌شود و قواعد این علوم به ایجاد ساختارها و کیفیاتی در جامعه منجر می‌شود که توجه به انسانیت انسان ندارد. به عنوان مثال کارآمدی علوم شناختی در اثرگذاری بر فرایند ذهن است برای تبلیغات و ترغیب برای خرید کالا تا انسان به صورت ناخودآگاه به سمت ایجاد بهره وری بیشتر در توسعه سود سرمایه اقدام نماید. پس شما رویکردتان این‌گونه می‌شود که ما چه کار کنیم تا افراد اخلاقی رفتار کنند. مثلاً چه کار کنیم تا به پدر و مادرشان احترام بگذارند؟ به علاوه باید پرسید چطور جامعه اسلامی از تکنولوژی متأثر نشده؟ یا حتی چطور می‌توان مدعی شد که اثر کمتری پذیرفته؟کربلایی: نه. پذیرش این ادعا هم باز مثل آن تصویر غربی و مادی می‌شود. یعنی باز هم باید انسان را مجبور کنیم تا مثلاً کار اخلاقی انجام دهد؟ من داشتم با یکی از دوستان صحبت می‌کردم که بالاخره فرق علوم شناختی ما با آن‌ها چه خواهد بود؟ گفت به نظر من پاسخ تمدن غرب به فرآیند حرکت ذهن این است که او سعی می‌کند تاثیر در ناخودآگاه فرد بگذارد و به حالتی جبر گونه او را به سمتی هدایت کند؛ اما ما با افزایش آگاهی می‌خواهیم این کار را بکنیم. مثلاً فرد افسرده است و با دست‌کاری کردن قسمتی از ذهنش افسردگی‌اش را برطرف کنیم و بگوییم مشکل حل شد؟ نه. اتفاقا می‌گوید تاثیر رفتار ما به گونه‌ای است که توسعه آگاهی می‌آورد و نمی‌گذارد حالت جبرگونه پدید بیاید و این یکی از تفاوت‌های ما خواهد بود. علوم شناختی که ما باید به دنبال آن باشیم باید به گونه‌ای عمل نماید که سعی کند به هر انسان تمام اطلاعات لازم برای انجام هر کاری در نظام واره اطلاعات بشری را در اختیارش قرار دهد تا با توسعه آگاهی، متوجه نتایج تصمیمات خود گردد. یعنی باید مسئولانه متوجه باشد که اگر تصمیم به انجام کاری می گیرد، اولاً قبل از اتخاذ تصمیم، همه اطلاعات لازم را داشته باشد و ثانیاً تبعات و نتایج تصمیمات خود را ملاحظه نماید. حال مختار است که چنین تصمیمی را اتخاذ کند یا خیر. علوم شناختی مدنظر ما علمی است که به دنبال تحریک انگیزه برای فهمیدن و ایجاد احساس هویت در تحرک ذهنی است. نه اینکه تکنولوژی‌هایی به دست آورد که با تأثیر بر ناخودآگاه انسان او را مضطرب نماید و یا احساس رضایت ایجاد کند و یا افسردگی اش را بطرف نماید. همچنین اسلام به دنبال توسعه آزادی انسان است. معنی ندارد که یک تعداد محدود از انسان‌ها به عنوان کارتل‌های اقتصادی تصمیم سازی و تصمیم گیری کنند که جامعه بشری به کدام سمت هدایت شوند تا فرضاً سود سرمایه تضمین شود. چرا باید تعداد محدودی از انسان ها تعیین کنند که مشکلات جامعه جهانی چیست و سعی کنند که ایجاد ابزارهایی جامعه جهانی را جبراً به آن سمت سوق دهند؟ علوم شناختی مد نظر ما به جای ایجاد ابزاری برای هدایت جبری انسان‌ها به دنبال توسعه حضور جامعه بشری و ایجاد بستر مشارکت عمومی در تصمیم سازی‌ها و تصمیم گیری‌های جهانی است. این ابزارها باید به دنبال ایجاد تمرکز اجتماعی بر تشخیص و رفع مشکلات جهانی باشند؛ نه اینکه ابزارهایی تولید شود که دائما به دنبال محدود کردن دایره اختیار انسانی باشد؛ همان تصویرهایی که اکنون از تکنولوژی‌های مرتبط با علوم شناختی در حال ارائه شدن است.آیا امکان دارد پژوهش‌هایی که ما درباره مکانیسم‌های ذهن انجام می‌دهیم منجر به تغییر تلقی ما از آگاهی بشود؟ من راجع به فرمایشاتی که گفتید نکاتی را عرض می‌کنم تا وارد بخش نقد بشویم. شما فرمودید این فاعلِ بالاتر است که امکان تداوم و ثبات را برای چیزها فراهم می‌کند، و ذیل همان انگاره هم گفتید که ما باید علوم را به کار ببندیم تا جامعه را به سمتی ببرد که مطلوب ماست؛ در اینجا کماکان علم برای شما جایگاه ابزاری دارد و کلمه «ابزار» را شما اتفاقی به کار نبرده‌اید. در اینجا یک نکته وجود دارد و آن اینکه صرفاً ما نیستیم که به چیزها امکان تداوم می‌دهیم بلکه برعکس آن نیز صحیح است. مثلاً اشیاء و افراد اطراف ما از خودشان ثبات نشان می‌دهند. ثباتی که آن‌ها از خودشان نشان می‌دهند این امکان را برای ما فراهم می‌کند که مداوماً خودمان را پیدا و روایت کنیم. یعنی ثبات بیرون است که به ما امکان ثبات می‌دهد. اگر جهان در برابر تصادف هیچ مقاومتی نداشت ما نمی‌توانستیم خودمان را پیدا کنیم، و درباره این که ما در چه موقعیتی هستیم و چه مسیری را در حال طی کردنیم حرف بزنیم.مشکلی که در این گفتار وجود دارد این است که ما با این صحنه مواجه هستیم که علم کماکان نقش ابزار را دارد؛ در حالی که علم در آن نقطه علم است و در همان نقطه اتفاقاً می‌تواند شکل تازه‌ای پیدا کند که مدعی ذات چیزها باشد؛ مثلاً علوم شناختی باید بتواند در قبال اینکه آگاهی چیست موضعی داشته باشد. نه اینکه خوب آگاهی که هست، مغز هم که هست، مکانیسم‌های فیزیولوژیک مغز هم که وجود دارد و ما این‌ها را به کار ببریم. یعنی اساسا بدون اینکه ما درباره ذات چیزها حرفی بزنیم، می‌توانیم علم دیگری رقم بزنیم؟ اینگونه علم لاجرم تبدیل به یک تکرار می‌شود.چیزی که شما می‌فرمایید این است که ماده از درون خودش حرکت نمی‌کند و باید فیضی در کار باشد. حالا آیا این یعنی ما محل دیگری برای فهم چیز داریم؟ و آیا اگر قرار باشد علم صرفاً درباره حرکت ماده باشد لزوماً ما جزم‌اندیشی پوزیتیویستی داریم یا اینکه ما هر لحظه در حال دفاع از ایده‌مان درباره ذات چیزها در برابر گذر زمان و آزمون‌های آن هستیم؟ کربلایی: یک اشکالی به وجود آمده و آن خلط بین بحث کارکرد شناسی علم و ماهیت شناسی علم است که تمدن مدرن معنای کارکردی علم را عوض کرده است. آنان نگفته‌اند برو علم را یاد بگیر برای اینکه فضیلت انسانی به دست بیاوری؛ می‌گویند علم را یاد بگیر تا در پدیده‌ها تصرف کنی؛ یعنی به دنبال برطرف کردن نیازهای خودت باش و به هر صورتی هم می‌توانی و مختاری تصرف کنی. معنای کارکردی علم را عوض کرده‌اند و دیگر نمی‌توانیم بگوییم این همان علمی است که فضیلت می‌آورد. صرفاً طوری به پدیده نگاه می‌کند که توصیف آن، قدرت تصرفی که مدنظرش است را به وجود بیآورد. اتفاقاً باید طوری نگاه کرد که قدرت تصرف در پی داشته باشد، اما برای اسلامی‌تر شدنش. نظریه علمی بدون درکی از مطلوبیت امکان ندارد.اگر بپذیریم که به دنبال تحقق تمدن اسلامی هستیم باید بپذیرم که: اولاً می‌شود در هر موضوعی تصرف کرد و آن را به سمت جایگاهی که در جامعه مطلوب است ارتقا داد و ثانیاً باید این کار را بکنم و ضروری هم هست. مشکل این است که انسان نمی‌تواند به هر صورتی که خواست در پدیده تصرف کند و به علم، به عنوان قواعد و ابزار تغییر پدیده در جهت تأمین آرمان‌ها، نیازمند است. البته به علم دینی نیاز دارد؛ یعنی علمی که تصرف در پدیده در جهت تحقق تمدن اسلامی و اسلامی‌تر کردن آن را ممکن می‌سازد. بیان شما را قبول دارم که انسان هر گونه‌ای نمی‌تواند اشیاء را تغییر دهد و شیء برای خود فاعلیتی دارد و قابلیت محض نیست. اما به هر حال تغییر شیء و تحول دادن آن نیاز به علقه به آینده دارد و انسان در آن دخالت دارد؛ هر چند خود شیء نیز به واسطه اراده‌ای که فاعل مافوق برای او خواسته است نیز در آن سهیم است. اما بحثی که تا کنون ارائه کردم از زاویه نحوه تأثیر انسان در ایجاد علم است؛ نه تأثیر خصوصیت شیء در ایجاد علم. به طور روشن به نظر می‌رسد علوم شناختی درباره چیستی خودِ شناخت و درباره چیستی خودِ آگاهی سخن تازه‌ای دارد، و ما تا در این سطح اساسی با این علوم مواجه نشویم، نمی‌توانیم طرح تازه‌ای بزنیم.کربلایی: اگر بخواهم این گونه تکمیلش کنم این است که موضوع شما اصلا خود ذهن است. یک زمانی موضوع شما چیزی است که درباره آن می‌اندیشید، مثلا اقتصاد و کشاورزی، اما یک بار موضوع چون خود شناخت است در این‌جا دیگر یک مفهوم عام است که در هر جایی جریان دارد. وقتی شما می‌گویید می‌خواهم درباره فرایند حرکت ذهن بحث کنم، یعنی دارید می‌گویید که می‌خواهم ببینم اصلا چگونه شناخت و آگاهی ایجاد می‌شود. این جمله در این‌جا هر گزاره‌ای به وجود بیاورد، در همه علوم دیگر جریان پیدا می‌کند. چرا؟ خوب من می‌خواهم شناخت پیدا کنم درباره یک چیزی. ابزار شناختی را به من بدهید تا بروم در آن‌جا شناخت پیدا کنم و شناخت جدید ایجاد کنم. به همین دلیل معتقدم که با یک علم استراتژیک روبرو هستیم. علمی که اگر اختیار توسعه‌اش در دست ما باشد، سرعت و دقت ما را در تحقق تمدن اسلامی بسیار بیشتر می‌کند و اگر تابع تمدن غرب به توسعه این علم دست بزنیم، فضای شناختی جامعه را بسیار متلاطم می‌کند و خطرهای فراوانی برای ما دارد. در واقع نمی‌توانیم متناسب با ضربه‌هایی که از تمدن غرب به غایات انقلاب اسلامی وارد می‌شود، به راحتی مقابله کنیم و تصویر ما از آینده و آرمان‌های ما را تحت الشعاع قرار می‌دهد.آیا شما در فرهنگستان به بررسی مکانیسم‌های مغز پرداخته‌اید؟ کربلایی: ما به مسئله‌اش پرداخته‌ایم، منتها نه با رویکردی که این‌ها می‌پردازند. یعنی تمدن غرب برای چه به بررسی مکانیزم های مغز می پردازد؟ آیا به دنبال تأثیرگذاری در فرآیند ایجاد حالت ذهنی است؟ ما هم به دنبال هدایت حالت ذهنی هستیم، اما نه به صورتی که آنها به دنبالش هستند.مسئله اینجاست که باید مواظب باشیم که گفتارِ فرهنگستان نهایتاً به عقیم شدن جمهوری اسلامی منجر نشود. سوال اینجاست که آن چیز را که از طریق ماده نشناخته‌ایم، چطور ممکن است از طریق مادی آزمون شود؟ شما می‌گویید شناخت امور صرفاً مادی نیست؛ این صرفاً مادی نبودن، کاری که با چیزها می‌کند این است که یک نقطه امنی برای‌شان نگه می‌دارد که آن نقطه با ماده و وضع مادی چیزها دست‌خوش تغییر نمی‌شود و مفهومش تغییر نمی‌کند. به این طریق تلاش می‌کند ثبات شیء و ثبات جهان را تأمین کند.به علوم شناختی هم می‌توان از دو منظر نگریست. یکی اینکه در راستای چه اهدافی باید آن را به کار بست. دیگر اینکه طرح علوم شناختی از شناخت، از آگاهی، از آزادی، از روان و مفاهیم اساسی آن چیست. اینطور نیست که مفهوم آزادی در دیدگاه دکارت با دیدگاه هگل مثلاً یکی بوده باشد. مثلاً طرح پزشکی نوین از بنیادی‌ترین مفهوم طب یعنی سلامت با طرح پزشکی سنتی از سلامت تفاوت ماهوی دارد. این البته نه به این معناست که طبیعتاً با انتخاب سلامت به معنای مدرن آن پزشکی به این صورت بوجود می‌آمد، بلکه به این معناست که ما بدون درک پزشکیِ مدرن نمی‌توانیم منظور آن را از سلامت درک کنیم. علوم جایگاه ابزاری برای اهداف بنیادی ندارند بلکه جایگاه خلق مفاهیم بنیادی‌شان را دارند. وسایل در جایگاه معنا و محتوای هدف هستند، هرچند بدون هدف خودشان هم معنا نمی‌دهند.در حقیقت آنچه شما درباره جدایی نیازهای روزمره از پیگیری مسیر آینده گفتید محل پرسش است. شما می‌گویید علوم -و از جمله علوم شناختی- اساساً ابزارند؛ ابزار یعنی چه؟ ابزار بودنِ چیز یعنی ذات آن از نقطه‌ای غیر از خودش شناخته می‌شود. این طرح ابزار است؛ یعنی جهان مادی را ابزار اداره می‌کند. یعنی جهان اساساً ابزار است و حقیقت بیرون از جهان است. حقیقت اگر بیرون از جهان بیفتد نمی‌تواند در جهان پیگیری شود. این با ایده انقلاب اسلامی تناقض دارد. این اصلاً همان ایده نیوتن است. از همینجاست که اداره ما به تکنیک واگذار می‌شود. این همان است که گفته بودید اداره مسائل روزمره به هر ترتیب انجام می‌شود. این فاصله پرناشدنی امر روزمره با امر متعالی نزد شماست.گفتید یک چیزی داریم به اسم اداره و یک چیزی به نام آینده، و اداره را که خب دارند انجام می‌دهند، ما با آینده کار داریم. و می‌گویید البته آینده روی اداره‌ی هم اکنون اثر می‌گذارد و اداره‌ای اداره است که ما را به سمت آن آینده ببرد. این موضع کاملاً به طرح شما از علم مربوط است. اداره اگر با آینده نسبتی دارد با اکنون چگونه رابطه دارد؟ آیا با اکنون و حال بیگانه است؟ کربلایی: خب ذات شیء مگر چیست که برای شما مهم است؟اهمیت آن از اهمیت حقیقت بر می‌خیزد. کربلایی: آیا شیء واقعا درونی دارد که همه کیفیتش از درونش می‌جوشد؟ خب در این صورت امور چطور بر هم اثر می‌گذارند؟ آیا شما می‌خواهید تاثیر و تاثر را انکار کنید؟امور در پیگیری خودشان می‌توانند اثر بپذیرند، وگرنه اثر پذیری معنی ندارد، چون چیزی نیست که اثر را بپذیرد. مسئله این‌جاست که وضع مادی امور، زبان شما و نظام مفاهیم شما را به خطر می‌اندازد یا خیر؟ روی‌آوری به علوم به عنوان ابزار یعنی سخن تازه‌ای در کار نیست که بخواهد مرا و زبان مرا به خطر بیندازد. آیا اساساً محتوای ارزش‌ها همواره در مسیر متعین شدن است یا از پیش معلوم است؟کربلایی: امور در پیگیری خودشان می توانند اثر بگذارند، یعنی چه؟ اگر منظورتان این است که برای این امور سیر حرکتی مشخص و متعین وجود دارد که لامحاله این امور در آن سیر حرکت می کنند که معنی اثر پذیری را انکار کرده ایم! وجود یک سیر حرکتی متعین که شیء لامحاله در آن حرکت کند، معنی جز انکار اثرپذیری اشیاء نیست.اما اگر منظورتان این است که که این امور مستقل از دیگر امور پیگیر خود می شوند و کیفیت آتی خود را می سازند و این به معنی وجود سیر حرکتی مشخص از قبل نیست، که هنوز سؤال این است که چرا می گویید اثر می پذیرند؟ وقتی مستقل از امور دیگر روند حرکتی خود را ایجاد می کنند، معنی ندارد بگوییم اثر می پذیرند!مگر اینکه بگویید که این امور از خود چیزی دارند، اما در ترکیب با دیگر امور، سیر حرکت آنها مشخص می شود و کیفیات خاصی از آنها بروز می کند که تابع همین ارتباطات با امور دیگر است؛ در این صورت باید از چگونگی ارتباط با امور دیگر و بروز کیفیت از شیء صحبت کرد. نظر ما این است که انسان از طریق تولید علم می تواند با شیء ارتباط گیرد و سیر حرکتی جدیدی از این طریق برای شیء رقم بزند و شاخص این علم ورزی کارآمد بودن، متلائم بودن و حجیت داشتن این ابزار است.آیا حرکت در عالم در این معنای بسیار روشن هماهنگ است؟ کربلایی: بله. یعنی حرکت عالم تحت اراده ولی الله شکل می‌گیرد؛ یعنی ولی الله محور نظام فاعلیت است و چون محور است، حرکت عالم را هماهنگ تعریف می‌کند. به همین دلیل شما می‌توانید استدلال کنید و درک از تغییر داشته باشید و حتی باطل در هماهنگی با این محور خودش را می‌تواند باطل تعریف کند. اما باطل چون از چیزی که ولی الله خواسته دوری کرده، باطل شده.منظور از هماهنگی در اینجا آن هماهنگی است که حق پیشاپیش در آن معلوم و پیروز باشد. اما پرسش از جهت دیگری به این صورت در می‌آید که چطور می‌تواند چیزی که کارآمد نباشد علم باشد؟ اگر علمیت به آزمون کارآمدی می‌رسد یعنی حقیقت از پیش معلوم نیست. کربلایی: نه. معیارهای ما برای علم سه چیز است: هم کارآمدی است، هم تلائم ذهنی است و هم حجت شرعی. کارآمدی نداشته باشد که علم نیست. باید کارآمدی داشته باشد. منتها اگر کارآمدی داشت، الزاماً حقانی است؟ نه. ممکن است باطل باشد و برای جبهه کفر باشد.آیا به این ترتیب جبهه کفر در نهایت می‌تواند پیروز باشد؟ چون شما می‌گویید علم است و کارآمد است؛ کارآمد است یعنی پیروز است. آیا آن چیزی که ما در آن‌جا به عنوان توانستن ترسیمش می‌کنیم، واقعاً خالی از حقیقت است؟ کربلایی: ما هستیم که داریم کارآمدی را ایجاد می‌کنیم. اگر نظریه‌ای آوردم که کار آمد نباشد، کارم غلط است. ببینید خدا هست یعنی حق پیروز است، یعنی حق کارآمد است و یعنی حق نیرو دارد. فرهنگستان با این موضعی که نسبت به علوم جدید اتخاذ می‌کند –چه وقتی موضع منفی دارد و چه آنگاه که از علوم به مثابه ابزار استقبال می‌کند-، آیا در حال عقیم کردن جمهوری اسلامی نیست؟ چون شما دارید جدی گرفتن علوم را رد می‌کنید.کربلایی: نه من رد نکردم، حتی کار کردن روی مغز را هم رد نکردم. شما وقتی می‌خواهید با جبهه کفر درگیر شوید به کدام بیشتر اولویت می‌دهید؟ به کالاهای استراتژیک‌ترتان یا دم دستی‌های‌تان؟ طبیعی است که خودتان می‌گویید باید استراتژیک‌تر باشد. مسئله فقط علوم شناختی نیست. آیا شما در علوم به پیشنهاد تازه‌ای می‌رسید یا نمی‌رسید؟ کربلایی: اگر به پیشنهاد نرسم یعنی کارآمد نیستم و در حقیقت علم تولید نکردم. باید آزمون‌پذیر هم باشد؛ اگر آزمون پذیر نباشد که علمی نیست. وقتی علم، علم است که کارآمد باشد و کارآمدتر از آن دیگری هم باشد.مسئله این است که ما بحث کارآمدی را آیا اساساً به معنای واقعی پیگیری می‌کنیم یا حد می‌زنیم؟کربلایی: پیگیری می‌کنیم به کارآمدتر بودن، منتها تعریف ما از کارآمدتر بودن چیست؟ دیگری دنبال کارآمدی است تا سود و سرمایه بیشتری تولید کند، ولی ما می‌گوئیم در جهت تحقق تمدن اسلامی. می گوییم در جهت گسترش محبت در جامعه و افزایش قدرت اختیار و آگاهی آحاد مردم.آیا این کارآمدی در انگاره‌های بنیادین ما تاثیر می‌گذارد یا نه؟ و اینکه انگاره‌های بنیادین ما چیست؟ اصطلاح «کارآمدی» یعنی انگاره‌های بنیادین ما پیش فرض گرفته شوند. آن موقع می‌آید در این‌باره صحبت می‌کند که به نحو «کارآمدی» ما به آن سمت حرکت کنیم. اساس عبارت کارآمد، از پیش‌فرض گرفتن آینده می‌آید. آیا در پیگیری این کلمه خود آینده و تلقی ما از آن تغییر نمی‌کند؟کربلایی: ما هم قبول داریم که با پیگیری جریان اعتقادات در عینیت (که آینده ساز و رؤیا ساز برای ما است)، فهم و تلقی ما از آینده با تولیدات علمی که صورت می گیرد تغییر می کند. اما این تغییر در واقع تفصیل آن آینده مجمل است؛ نه نقض و تبدل و نفی کردن آن.علم وقتی می‌خواهد تولید شود، در سه منبع عقل، وحی و تجربه شکل می‌گیرد؛ اگر می‌خواهیم به صورت اسلامی عمل کنیم، نمی‌توانیم نسبت به وحی چشم‌پوشی کنیم که هدایت گر بشر در تمام شئون زندگی است و همین معنای آینده سازی وحی برای بشریت است. عقلانیت و تجربه را هم در یک مکانیزمی می‌آورم تا بتوانم حول محور دین عمل کنم. وگرنه امکان دارد به دام افکار امثال عبدالکریم سروش بیفتیم و نسبی‌گرا شویم. آقای سروش کاری که می‌کند این است که بعد از این که نشان می‌دهد که انگاره‌های بنیادین ما از جهان خارج اثرپذیر است، عملاً منکر حقیقت می‌شود. مواضع سروش نسبی‌گرایی و روشنفکر بازی است. اصلاً جمهوری اسلامی به نام حقیقت به وجود آمده. البته که ایستادن در نقطه‌ی حقیقت سخت است. یعنی کسی که مثل امام خمینی می‌آید و می‌گوید حقیقت آنگونه است، یعنی مدعی می‌شود که این است و جز این نیست و می‌ایستد و پافشاری می‌کند. کسی که امروز از کوانتوم مکانیک حرف می‌زند تلقی نیوتن از ماده را رد می‌کند نه اینکه نسبی‌گرا شود.کربلایی: خوب آیا تغییر می‌کند؟ چگونه تغییر می‌کند؟ بله. اتفاقاً تغییر تنها در پیگیری فهم من و پیگیری من از جهان ممکن است. کربلایی: حالا همه حرف ما در این نکته است که عامل تغییر و گزاره‌ای که باعث تغییرش می‌شود و محور تغییرش قرار می‌گیرد آیا تجربه شماست؟ آیا جز تجربه راهی برای تغییر وجود دارد؟ ما حتی درباره سنت‌هایمان باید همواره در تلاش باشیم که بدانیم درباره حقیقت زندگی و جهان به ما چه می‌گویند و درک‌مان از آن‌ها را پیگیری کنیم. وگرنه حقایق به کلی بیرون افتاده از جهان قابل بحث نیستند. کربلایی: در رویکرد فرهنگستان اگر اتفاقی می‌افتد که من نمی‌توانم توصیفش کنم و نمی‌توانم درنظام‌واره بحث خودم به آن جا بدهم برمی‌گردم و می‌گویم آیا رفتار من در تجربه غلط بوده یا نه؟ اگر اشتباه نداشت، برمی‌گردم به شاکله نظری و تحلیل‌های نظریه‌ام را اصلاح می‌کنم؛ اگر دیدم این مشکل نداشت، برمی‌گردم استدلال‌هایش را بررسی می‌کنم و ببینم منطق تولید من مشکل داشته یا نه؟ اگر دیدم این مشکلی ندارد، برمی‌گردم و می‌گویم: آقای فقیه، این گزاره‌ای که برای من تولید کردید، در عینیت یک چیزی را نتوانسته تحلیل کند. لطف کن و دوباره برو و این‌دفعه خالص‌تر از معصوم تبعیت کن. اما فقیه درست در همینجا از شما می‌پرسد از کجا بروم، چگونه خالص‌تر کنم؟ و این تعارض مربوط به چه چیزی است؟ فقیه که نمی‌تواند صرفاً دنبال خلوص به طور کلی بیفتد. باید محل ایجاد مشکل را ببیند. این یعنی اثر می‌پذیرد و این البته ضعف فقیه نیست.کربلایی: مثلاً آقای بروجردی یا مرحوم شیخ انصاری توضیح می‌دهند که اگر می‌خواهید به دین عمل کنید، باید چگونه رفتار کنید و رابطه شما با جریان حاکمیت چگونه باید باشد. یا مثلاً مرحوم امام یک درکی می‌کند و می‌گوید آقا ببینید اتفاقات در عالم را، اسلام دارد منزوی می‌شود؛ اگر حکومت را در دست نگیرید اسلام منزوی می‌شود و از بین می‌رود. حالا امام که می‌خواست این گزاره جدید را تولید کند، آیا از گزاره‌های تجربی استفاده کرد برای تولید ولایت فقیهش؟ ابداً. استدلال‌های دینی‌اش را خالص تر کرد. امام به شدت غیور است نسبت به دین و از این دریچه به عالم نگاه می‌کند و می‌بیند فلان چیز و فلان چیز را نمی‌تواند انجام بدهد و دستش دارد بسته می‌شود و نسبت به این تاثیراتی که پذیرفته روی این‌ها عمل می‌کند و بعد اقدام می‌کند. اما تأثیراتی که فقیه از عالم تجربه می‌پذیرد، تاثیراتی نیست که محور تغییر مفاهیم باشد و همیشه تابع است. بله حتماً درک امام از دین درک ما از دین را ارتقاء داد نه اینکه کنار گذارده باشد. اما آیا ما به جهان صرفاً به عنوان مکانیسم می‌نگریم و تنها پرسشی که داریم کار کردن یا نکردن مکانیسم‌هاست؟ یا آنکه جهان منبع معرفت و جای آموختن است؟کربلایی: بله جهان یکی از منابع معرفت است و کارآمدی هم یکی از معیارهای صحت شما است؛ یعنی اگر کارآمد نبودید، یک جا اشکال دارد و باید آن را اصلاح کنید. اما چگونه اصلاح کنید؟ همه بحث ما این‌جاست.شما ابتدا به روش‌شناسی پرداختید و سوالی از من پرسیدید که شما علم را صرفاً ابزار می‌دانید و آیا هیچ نسبتی با واقعیت عالم ندارد؟ و با ذات امور که آیا علم مدعی ذات است؟ که ما در فرهنگستان اساساً نگاه ذات‌نگر نداریم؛ یعنی وقتی می‌گوید این چیست؟ می‌گویم اول بگو در چه منزلتی قرار دارد تا بگویم چیست. این قطعاً یک درونی دارد ولی کیفیتش از آن درون صرفاً به دست نمی‌آید. چون این واژه در اصطلاحات فرهنگستان نیست، باید معنا شود که منظور از ذات شیء چیست. ما همواره طرحی از ذات امور داریم که باید هر چقدر که می‌تواند بیشتر به آثار آن پایبند باشد. کلمه ذات هم یک کلمه کلاسیک فلسفه است. طرح ما از ذات مثل طرح ما از خودمان است. ما خودمان را روایت می‌کنیم تا بشناسیم، و باید بتوانیم امور را نیز روایت کنیم تا بشناسیم. حال البته بحث چیستیِ روایت مستوفاست.کربلایی: نه این را نمی‌پذیرم. چیز، خودش در رابطه شکل گرفته و در رابطه هم کیفیتش را نشان می‌دهد. اساساً شما وقتی با یک پدیده روبرو می‌شوید فارغ از هرگونه گزاره علمی درباره ذات آن و از طریق آثار آن است. این آثار از کجا می‌آید؟طرح ما از ذات امور، طرح ما از آینده آنهاست. اصلا چرا طرح ذات می‌کنیم؟ تا بتوانیم طرحی از آینده بزنیم و آن موقع است که من می‌توانم نسبت به چیز، رفتار و نسبتی اساسی اتخاذ کنم. یعنی آن ذات کشیدگی پیدا می‌کند و من می‌توانم با آن چیز آینده‌ای داشته باشم. کربلایی: این را چگونه انجام می‌دهید؟ چگونه از این ذات طرح می‌زنید؟ چگونه طرح ذات می‌کنید؟مدعی می‌شوم.کربلایی: خب ادعایش را چگونه توضیح می‌دهید؟بر آن ایستادگی می‌ورزم و شکست و پیروزی سخنم را می‌پایم تا حقیقت را دریابم. اما بر خلاف این رویکرد موضع فرهنگستان در قبال علوم جدید و از جمله علوم شناختی ذیل دیسیپلینِ «اخلاقِ علم» قرار می‌گیرد. بله شما همان‌گونه که می‌گویید مدعی ذات نمی‌شوید، و کسی که مدعی ذات نمی‌شود، نقدش به علوم ذیل اخلاق علم است؛ اخلاق علم طرحی است که برای علم می‌آید و چیزی ندارد جز برخی بایدها و نبایدهای بسیار دور از ماجرای علم. برای همین هم اخلاقیون مدعی علم نمی‌شوند و در برابر علوم منفعلند و حداکثر می‌توانند بگویند ما با علم مشکلی نداریم که خود این موضع یعنی قبول شکست. کربلایی: طرح فرهنگستان این‌گونه نیست. فرهنگستان می‌گوید محتوای علم متاثر از تصویری است که شما از آینده ارائه می‌دهید. به همین دلیل مدعی جهت داری علم و معرفت می شود و بیان می کند که علم قبل از تقسیم به صحیح و غلط تقسیم به حق و باطل دارد و هر دو امکان وقوع دارند. این تنها علم نیست که از افقی بر می‌خیزد، بلکه این خود علم است که آینده را می‌سازد و شکل می‌دهد و معنا می‌بخشد. آینده پیشینی نیست. این همان بحث ابتدای جلسه است در این باره که آیا این ما هستیم که امور را تداوم می‌بخشیم یا جهان نیز با ثبات و حقیقت و علمیتی که دارد امکان تداوم را به ما می‌دهد. کربلایی: بله. به آن معنا ذاتی که شما می‌فرمایید تاثیر می‌گذارد. آن معنای ذات را که شما می‌گویید ما با مفاهیم وصفی‌مان برای شیء توضیح می‌دهیم، که همانطور که فرمودید ذات، تنها لحظه اکنون نیست؛ بلکه آینده و حال و گذشته‌اش را توأمان می‌پوشاند. از همین جهت است که می‌گویم اگر آینده علوم شناختی اینگونه باشد اسلامی است و در غیر اینصورت از همین الان الحادی است. یعنی شما این‌گونه می‌گویید که اگر آینده علوم شناختی این‌گونه باشد که آگاهی و آزادی را افزایش بدهد، اسلامی است و اگر افزایش ندهد، غیر اسلامی است. این‌ها همان دستورهای اخلاق علم هستند. کربلایی: ببینید! علم سطوحی دارد که یک بخش آن تصور آینده و مطلوبیتی است که محقق برای تحقق آن گمانه پردازی می کند. در واقع علم پایی در واقعیت و پایی در مطلوبیت دارد و نمی توانید با صرف وقوع و اتفاقات واقع شده، گزاره علمی تولید کنید. سطوح دیگر علم از این مطلوبیت حاکم بر محقق متأثر می شود. وقتی که می‌گویم علم متاثر می‌شود یعنی چه می‌شود؟ نوع تاثیری که می‌پذیرد، در جنس مفاهیمی است که می‌خواهد حکایت کند. مفاهیم عوض می‌شوند.مسأله این است که علم بدون اینکه اثرگذار باشد نمی‌تواند اثرپذیر باشد. در پیگیری علم خودِ مفاهیم بنیادی مانند آگاهی و آزادی و... در طول زمان دستخوش تغییر می‌شود. این گونه نیست که بگوییم این‌ها ابزارهایی است صرفاً برای افزایش آزادی، بلکه علوم معنابخش مفاهیم بنیادی‌شان هستند و بدون علوم اساساً صحبت کردن از آن مفاهیم غیر ممکن است. وقتی که دوباره از این مفاهیم پرسش می‌کنیم، می‌توانیم از آن علم طرحی تازه بزنیم. تازه آنگاه است که ابزارهای‌مان شکل متفاوتی پیدا می‌کند. اما آنچه که شما نامش را آینده می‌گذارید همان اخلاق علم است. کربلایی: علم در دیدگاه ما متاثر می‌شود و این‌گونه نیست که بگوییم فقط اخلاق آن را محدود می‌کند. می‌گوییم چون آن علم از تصویر ما از آینده تاثیر گرفته، متاثر هم می‌شود. در سطح دیگر علم (سطح کلان و بررسی توازن های علم) هم به کمک مفاهیمی که می‌توانند روند تحولات علم را بر محور مطلوبیت های‌مان رصد کنند، موضوع تحقیق را توصیف می‌کنیم و اساساً همین را علم توصیف گر می دانیم. مثلاً سیاست، فرهنگ، اقتصاد و دیگر مباحث مربوط به جامعه مفاهیم وصفی‌اند و توصیف گر جامعه به عنوان یک کل در حال صیرورت هستند. اقتصادی که تابع سیاست تعریف می‌شود، مفهوماً غیر از اقتصادی است که سیاست تابع آن تعریف می‌شود. مثلاً وقتی اقتصاد محور حرکت جامعه قرار می‌گیرد، نگاه سرمایه محور می‌شود و سود در آن اصل است. آن موقع معنای سیاست تبدیل به ایمان و گرایش‌های اخلاقی می‌شود که معنای خاصی هم دارد. اما اقتصادی که تابع سیاست در حول ایمان تعریف می‌شود، اقتصاد مزرعه‌الآخرت است و در آن ایثار معنا دارد و آن چیزی که در آن ملاک قرار می‌گیرد، ایثار است و سود به معنای ایثار تعریف می‌شود و محتواها همه عوض می‌شوند.سیستم‌های متمرکز در جاهایی که سود محور است، کارتل‌های اقتصادی‌اند و سیستم‌های متمرکز در جاهایی که ایمان محور است، دولت است که می‌خواهد در مقابل جبهه کفر فرماندهی کند. این‌ها معانی متفاوتی دارند، یعنی معانی ثابتی ندارند و در منزلت‌شان معنی پیدا می‌کنند.البته باید اینجا پرسید که آیا مطالبه ایثار از جامعه به این ترتیب مستقیم و یکسره بیشتر یک رویکرد عقیم نیست؟ همان ناتوانی که اخلاق در برابر علم دارد. و همان پیشینی بودن آینده که گفته بودید. از همینجاست که بوجود آمدن کارتل‌های اقتصادی در غرب را یکسره توطئه و شر تحلیل می‌شود که این رویکرد هرگونه گفتگو با وضع غرب را ناممکن می‌کند. کربلایی: یکی از نکاتی که من در ذهنم بود برای این بحث، رویکرد مرحوم سید منیرالدین حسینی بود. ایشان می‌گوید مهم‌ترین کار من برای کنترل فرایند شناخت به عنوان ابزاری که می‌خواهم بسازم به اسم شبکه شناخت اجتماعی، این است که یک نظام مفاهیمی درست کنم که فضای شناختی بر محور آن شکل گیرد و بقیه تابع آن تعریف شوند و به کمک آن بتوان گفت که ادراک جامعه چه مقدار اسلامی و چه مقدار الحادی است تا من بتوانم به سمت اسلامی شدن هدایتش کنم. ابزارهای ارتباط با این نظام مفاهیم و وسایل ارتباطی که کیفیت انتقال اطلاعات را شکل می دهند همگی تابع این نظام مفاهیم شکل خواهند گرفت. در این‌جا درباره مغز هم باید صحبت کرد، کما اینکه درباره تکنولوژی‌های بصری و شنیداری هم باید صحبت کرد. اما اینها همگی به عنوان وسایل ارتباطی مد نظر قرار خواهند گرفت و شما اگر می‌خواهید فضای شناختی ایجاد شود که جامعه را به سمت اسلامی‌تر شدن ببرد، متغیر اصلی آن نظام مفاهیم است نه این وسایل ارتباطی.از وقتی که برای این نشست اختصاص دادید تشکر می‌کنم. امیدوارم دغدغه برگزاری این نشست در این باره که ما باید به نحوی اساسی به مقوله روی‌آوری به علوم و سیاست‌گذاری علم بنگریم معلوم شده باشد. ]]> مقاله ، يادداشت Sun, 03 Mar 2024 07:37:56 GMT https://www.foeq.ir/vdce.e8zbjh8wp9bij.html شكست نظام اِلحادی كمونيسيتی نتيجه حركت امام بود. https://www.foeq.ir/vdcc.0qsa2bqi0la82.html 💢 مرحوم استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی:شكست نظام اِلحادی كمونيسيتی نتيجه حركت امام بود.قبلاً توانسته بودند يك مغالطه‌ای ايجاد كنند كه اگر كسی خداپرست است بايد مظالم را قبول كند و اگر كسی بخواهد ظلم را نفی كند بايد دست از خدا بردارد. اين شديدترين مغالطه ابليس بود كه به وسيله شياطين انس و جن واقع شده بود. شکستن این مغالطه و اصلاح جهت‌گیری حیات بشری حاصل کار امام بود.۱۳۷۰/۷/۱۷ ]]> گفتگو ، گفتار Wed, 07 Feb 2024 09:53:57 GMT https://www.foeq.ir/vdcc.0qsa2bqi0la82.html سیر استعمار؛ تحقیر، تحبیب، انحلال https://www.foeq.ir/vdca.yn6k49nuu5k14.html «بدترین اسارت، اسارت فرهنگی است. استعمار برای ایجاد وابستگی فرهنگی، سیری را شروع می‌کند و آن را قدم به قدم پیش می‌برد...» استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی (ره)-1360جهت دسترسی به فایل pdf کل تصاویر، میتوانید آن را از طریق فایل ضمیمه در انتهای مطلب دانلود نمایید. ]]> مقاله ، يادداشت Tue, 02 Jan 2024 06:23:39 GMT https://www.foeq.ir/vdca.yn6k49nuu5k14.html تحولات در ریاضیات؛ لازمه کارآمدسازی علوم انسانی - اسلامی https://www.foeq.ir/vdcj.xevfuqe8vsfzu.html بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا و نبیینا محمد و آله الطیبیین الطاهرین المعصومین. اعوذبالله من الشیطان الرجیم و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. شهید دکتر فخری زاده؛ جمع بین علم و عملصحبت کردن درباره انسان‌‌‌های بزرگ طبیعتاً با سیر و وسعت وجودی که دارند یک مقدار مشکل هست ولی آنچه به خاطر معاشرت چندین ساله با دکتر شهید فخری زاده حداقل بر اساس کثرت برخوردها و معاشرت‌هایی که با مدیران و چه با علمای جامعه در این عمر کوتاه خودم داشتم می‌توانم نقل کنم این است که احدی را جامع جمیع صفات ایشان غیر از مقام معظم رهبری سراغ ندارم. یکی یکی را نام می‌برم که آیا در مجموعه ای کسی را سراغ دارید یا نه؟ مدیران ما یا مدیر هستند یا عالم هستند. اگر خیلی عالم هستند مدیریت ایشان خیلی قاطع نیست و خیلی مدیر نیستند اساساً و اگر بالعکس مدیر قاطعی هستند خیلی از جنبه ‌‌‌علمی قوی نیستند. حالا احیاناً اگر عالم هستند عالمان ما یا معمولاً به مبانی و فلسفه مطالب و موضوعات توجه دارند یا به کاربرد آن. آن‌ها که با مبانی کار دارند این قدر در مبانی غرق می‌شوند که خیلی کار به کاربرد آن ندارد یا آن‌ها که کاربردی نگاه می‌کنند خیلی کار به مبانی و به ریشه‌ها ندارند. ایشان مدیری قاطع و مقتدر در اداره و به تعبیر مقام معظم رهبری دانشمند ممتاز و برجسته بودند. فرمودند که واقعاً در هر موضوعی که وارد می‌شد هم تا عمق مبانی و ریشه‌ها می‌آمد و به فلسفه توجه می‌کرد و هم از این طرف تا کاربرد عینی آن مورد دقت ایشان قرار می‌گرفت. بین مبانی و کاربردها مرتب رفت و برگشت می‌کرد. این همه را ضمیمه کنید با تواضع فوق العاده به طوری که اگر شما در یک مجلسی احیاناً وارد می‌شدید خیلی نمی‌توانستید تشخیص بدهید که کدام یک از این‌ها ایشان هست و باز به همه این‌ها ضمیمه بفرمایید اخلاص فوق العاده ایشان را. ایشان کسی بود که در رسانه‌ها در داخل کشور شاید تا زمان شهادت برای مردم عادی جامعه یا حتی جمع فرهیختگان جامعه ناشناس بودند اما دشمن در سایت‌‌‌های خود می‌نوشت یکی از پنج مرد قدرتمند جهان و یکی از پانصد مرد قدرتمند جهان. دشمن ایشان را می‌شناخت و با این عظمت از ایشان یاد می‌کرد. آن مقداری که دشمن می‌شناخت بخش کوچکی از کارهای ایشان بود. مثلاً فرض کنید روی بحث هسته ای ایشان را می‌شناختند ولی فعالیت‌‌‌های علمی ‌ایشان بسیار فراتر از این بود. با همه این جلالت قدر علمی، ایشان به قدری مخلصانه عمل می‌کرد که اصلاً و ابدا دنبال هیچ آوازه و شهرت ‌‌‌علمی نبود حتی در حدی که بخواهد اسم او پای مطلبی بیاید. صبر پژوهشی باز یک نکته دیگر صبر پژوهشی ایشان و دقت ایشان بود که لازمه پژوهش استقامت و صبر داشتن است. لذا بر خلاف معمول مدیران که دنبال این هستند که اگر کاری می‌خواهد در زمان مدیریتشان شروع شود طوری باشد که بشود گزارش آن را آماده کرد که مثلا زمان مدیریت ما به ثمر رسید. اما ایشان اصلا دنبال این مسائل نبود و می‌دانست که کار پژوهشی کاری زمان بر و طولانی مدت است. یکی از جملات ایشان که تقریباً چند ماه قبل از شهادت اطرافیان ایشان به ما اصرار می‌کردند که زمان بدهید که کی کار شما تمام می‌شود. خیال می‌کردند که به نتیجه رساندن ریاضیات جدید مثل یک پروژه دانشگاهی است که ظرف یک مدت کوتاهی باید به نتیجه برسد. ایشان لبخندی زد و گفت که «این کار ممکن است که به عمر من و شما کفاف نکند ولی این کار باید انجام بگیرد.» ایشان با این دید به کار نگاه می‌کردند. جلسه اولی که ما خدمت ایشان رسیدیم؛ نه من ایشان را می شناختم و نه ایشان من را و نه حتی مرحوم ابوی (علامه حسینی ره) و نه مرحوم پدربزرگ (آیت الله سید نورالدین حسین الهاشمی) را نمی‌شناختند. بحث‌ها را هم به نظرشان نرسانده بودند. ما یک ساعت خدمت ایشان بحث ریاضیات را وارد شدیم. این هم به دلیل سؤالی که ایشان کردند که شما چه کار دارید می‌کنید، گفتم که روی ریاضیات کار می‌کنم. ایشان جریان را پیگیر شد و ما حدود یک ساعت خدمت ایشان گفتیم و ایشان این یک ساعت را کامل گوش کرد و بعد از یک ساعت به افراد در جلسه که معاونت پژوهش و همچنین قائم مقام ایشان بود، رو به ایشان کردند و گفتند که تصویب شد و ابلاغ شد. حالا نحوه مدیریت را ببینید ما اصلاً حرفی ارائه نکرده بودیم، پروپوزالی بیاوریم و پروژه ای عنوان کنیم، نیرویی بخواهیم و مبلغی درخواست کنیم، فقط یک گزارش ‌‌‌علمی داده بودیم که بحث ریاضیات این طور باید تغییر کند. خیلی برای ما عجیب بود که چه چیزی تصویب شد و چه چیزی ابلاغ شد. آقایان خندیدند و گفتند که منظور آقای دکتر این است که کاری نداشته باشید شما بروید مشغول شوید و ما حمایت می‌کنیم. از آن لحظه تا زمان شهادت علاوه بر حمایت مادی، حمایت معنوی فوق العاده ای نسبت به کار داشتند. همچنین وقت گذاری فوق العاده نسبت به کار داشتند. حمایت معنوی که می‌گویم هر کدام از این‌ها که من چند نمونه را فقط خدمت شما ذکر می‌کنم چه موتور جتی به تیم تحقیق کننده وصل می‌کند برای پیشرفت. بعد از مدتی که ما مشغول کار شده بودیم و کار را جلو می‌بردیم خدمت ایشان رسیدیم برای گزارش دادن پیشرف کار که پایان گزارش ایشان گفتند که من از اول می‌دانستم که این کار ریل گذاری صحیحی انجام شده است. باز یک مقدار جلوتر رفتیم جلسه ای بود شورای افراد مختلفی از متفکرین آنجا بودند پژوهشگران آنجا بحث را ارائه کردیم. اسفندماه بود که چهار هفته پشت سر هم بحث ما طول کشید و هر هفته دو ساعت بحث را ارائه می‌کردیم. ایشان یک جلسه خندیدند که آقای حسینی این دوستان می‌دانند که من در اسفندماه این قدر سرم شلوغ است که فرصت سر خاراندن ندارم ولی این قدر این بحث را مهم می‌دانم که هر چهار هفته مقید هستم از اول تا آخر جلسه بیایم شرکت کنم و بحث را ببینم. در مجموعه تحت حمایت ایشان یعنی الساجده‌لله کتاب‌‌‌های مختلفی در آمده است که یکی از آنها کتاب تحول در ریاضیات است. بدون اطلاع ما نمایشگاهی از کلیه کارها و پروژه‌هایی که زیر نظر ایشان داشت انجام می‌شد ترتیب داده شده بود و به معرض دید ایشان گذاشته بودند. ما آنجا حاضر نبودیم و بعدا قائم مقام ایشان گفتند که آقای دکتر فخری زاده تمام نمایشگاه را بررسی کردند و بعد به من رو کردند که «آقای کریمی‌ تمام این‌ها یک طرف و بحث ریاضیاتی که حسینی می‌گوید یک طرف. این قابل مقایسه با این‌ها نیست.» گذشت بعد از مدتی جلسه ای خدمت ایشان رفتیم گزارش بدهیم. وقتی که گزارش من از پیشرفت کار تمام شد. ایشان لبخندی زد و یک حکایت گفتند. «زمانی روستایی اطراف دماوند خشکسالی شد و تمام چشمه‌ها و قنات‌ها خشک شد. یک سرهنگی آمد و گفت اینجای کوه را بشکافید اینجا که آب است. گفتند خشکسالی است و آبی نیست. گفت بروید بشکافید. رفتند کندند و گفتند هر چه کندیم اینجا آب نیست. ما که می‌گوییم اینجا خشکسالی است. این فرد گفت که من با دو چشم خودم می‌بینم که از اینجا آب سرازیر می‌شود اینجا را بروید بشکافید. رفتند شکافتند از آنجا چشمه ای سرازیر شد که سالیان سال است که آن روستا از این آب سیراب است. بعد گفتند که من با دو چشم خودم می‌بینم که این راه به نتیجه می‌رسد.» با این نوع برخورد ایشان طبیعتاً ما هم تمام همت و تمام وقت خود را گذاشتیم که کار را به جلو ببریم. الحمدلله رب العالمین به فضل و عنایت خدای متعال که این از خلوص ایشان و از همت و از نفس خالصانه ایشان و دعای خیر ایشان بوده است نه از ما. قابل فهم بودن بحث به دلیل خاستگاه عینی مباحثدورترین نقطه به ذهن مردم برای اینکه جهت داری بخواهد اثبات شود شاید بحث ریاضی باشد. بحث‌‌‌های فرهنگستان که سخت است و فلسفه هم که سخت است و ریاضیات هم که سخت است در این صورت فلسفه ریاضی فرهنگستان را هیچ کسی نباید بفهمد ولی واقعاً به امداد الهی و با خلوص نیتی که ایشان وارد کار شد و پشتوانه کار قرار گرفت بحث‌هایی تولید شد که احدی نگفت نمی‌فهمم و مبهم است یا این‌ها چه حرف‌هایی است، فارسی است ولی نمی‌فهمیم. احدی چنین حرفی را نزد. در حالی که بحث از فیلسوفان علم گرفته تا اساتید برجسته ریاضیات و اساتید مختلف حوزه و دانشگاه حتی کسانی که ریاضیات بلد نبودند تا دانشجویانی که تازه ریاضیات خوانده بودند تا طلابی که مثلاً بحث ریاضی ندیده بودند تا فیلسوفان حوزه و افراد مختلف به ایشان ارائه شده است. هیچکدام اینکه بگویند بحث گنگ است یا مبهم است رخ نداد. یک علت این بود که در سایه خلوص نیت ایشان و به امداد الهی ما همان راهی را که مرحوم ابوی برایشان اتفاق افتاده را پی گرفتیم. ایشان اول کار نیامده بود به مبانی برسد بلکه اول کار دنبال این بودند که راه پیاده سازی اسلام در عینیت را به دست آورند. این هم در پی فرمایشات حضرت امام ره در درس نجف بود که بنا به فرمایش امام ره برای ایشان سؤال بوده است که کجا کار مشکل هست و کجای اسلام به دست نیامده است که برویم به دست بیاوریم1. بعد از مدتی ایشان متوجه اقتصاد می‌شوند. در آن زمان ـ الان هم همین طور است ولی آنزمان پررنگ تر بوده که ـ اقتصاد نقطه ای بوده که وصل به عینیت جامعه می شود به پیاده شدن اسلام در جامعه شود. طبیعی است که نباید ابتدای کار در مبانی برویم بلکه اول باید با مردم و جامعه و حتی قشر فرهیخته در رابطه با عینیت صحبت کرد و نشان داد که اشکال در کجا است. در ابتدا دنبال تولید فلسفه، ریاضیات و ‌‌‌علوم دیگر نیستم. حالا اگر این اشکال را می‌خواهیم برطرف کنیم ‌‌‌علمی که می‌خواهد پاسخگو باشد علوم انسانی است. علوم انسانی را بعضی قبول ندارند که باید عوض شود و بیشتر روی آسیبی که در جامعه رخ می‌دهد متمرکز هستند که با ایشان باید در عینیت وارد بحث شد. ولی اگر بگوییم نیازمند تحول علوم انسانی است بسیاری از مراکز به این مطلب می‌پردازند و ما تنها نیستیم. اما نکته این است که اگر بتوانید به دستگاه محاسباتی متصل شوید می‌توانیم سطح تفکر جامعه را یک قدم از اینکه فقط صرفاً به علوم انسانی بخواهند بپردازند بالا ببرید. دستگاه محاسباتی هم طبیعتاً دو بخش دارد هم بخش کیفی دارد و هم بخش کمی. بخش کیفی می‌شود روش و منطق. بخش کیفی، ریاضیات است. اگر به پذیرش رسید که ریاضیات، تحول لازم دارد آن وقت می‌توانیم بگوییم که لازمه این تحول، تغییر فلسفه این علوم هست. ما همین راه را جلو رفتیم و همین باعث شد که تا حد زیادی ـ نمی‌خواهم بگویم همه قبول کردند ـ همه اذعان به گویا بودن بحث کردند. آن چیزی که ما در بحث ریاضیات از مرحوم استاد علامه حسینی ره یاد گرفته بودیم و به عنوان مبانی کار دستمایه کار ما بود باعث شد که توانستیم یک قدم جلو بیاییم. وقتی می گوییم ریاضیات باید تغییر کند تغییر به معنای توسیع آن است نه به معنی نسخ؛ مانند انقلاب کوپرنیکی در کیهان شناسی. لازمه این توسیع این است که بتوانید مبانی و مفاهیم پایه ریاضیات جدیدی را پی ریزی کنید؛ یعنی باید بتوانید مفاهیم پایه جدیدی در هندسه و نظریه اعداد جدید تحویل بدهید. تا قبل از تحولات ریاضیات جدید، شما اعداد حقیقی، اعداد طبیعی، حسابی، صحیح نسبی و گویا و گنگ را داشتید که این مجموعه را اعداد حقیقی می‌گفتند. این ظرفیتی برای محاسبات ایجاد می‌کند که در طول تاریخ ایجاد شده است. اما اگر به این بسنده می‌کردید هیچ کدام از وسایل الکترومغناطیس را نمی‌توانستید بسازید. چون تا قبل از این شما فقط یا رسانا یا نارسانای جریان الکتریکی داشتید. وقتی می‌خواهید وسائل الکترونیکی تولید کنید به ماده ای نیاز است به نام نیمه رسانا. یعنی اگر این طرف جریان الکتریکی قرار بگیرد آن طرف دریافت کنید ولی بالعکس این عمل انجام نگیرد. این نیاز به یک دستگاه محاسباتی دیگری دارد. در دستگاه اعداد حقیقی نمی‌توانید این محاسبه را انجام بدهید لذا نظریه ای به نام اعداد مختلط پایه گذاری می‌کنید که اعداد آن دو بخشی است یک بخش حقیقی است و یک بخشی موهومی. چرا موهومی می گویند؟ چون در دستگاه اعداد حقیقی زیر رادیکال هیچ وقت نمی‌تواند منفی باشد ولی در اعداد مختلط قسمت دوم جزئی است که ضریبی از √(-۱) قرار می‌گیرد و این در مباحث الکترونیک جواب می‌دهد. این را که خدمت شهید فخری زاده عرض کردم ایشان فرمودند که دقیقاً در مکانیک کوانتوم هم با محاسبه جزء موهومی‌ می‌توانیم جلو برویم و این مطلب را تأیید کردند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ۱. مضمون فرمایش حضرت امام این بود که فضلای جوان برای بعد از پیروزی و استقرار حکومت اسلامی بر اساس دین فکر کنند. ضرورت تحول در ریاضیات متناسب با امور جامعه اسلامیوقتی لازمه تحول در فیزیک تحول در دستگاه محاسباتی بود به این معنا که توسیع پیدا کند تا بتواند مسائل جدید را محاسبه کند متناظر با این زمانی می‌توانید محاسبات امور مربوط به جامعه ‌‌‌اسلامی را دقیق و درست انجام دهید که توسیع در ریاضیات در دستگاه محاسباتی انجام بدهید. کلیه علوم از جمله تصمیم گیری‌‌‌های کلان اجتماعی اگر بخواهد ناظر به عالم عینیت باشد چون در عالم عینیت شما کیف بدون کمّ ندارید برای حرکت از یک نقطه به نقطه دیگر باید کمیت آن را هم بدانید. یعنی باید معادله انتقال تحویل دهید. هم اکنون هم در علوم غربی معادله انتقال را تحویل می‌دهند. مثلاً درباره تصمیم گیری در مذاکرات بین آمریکا و شوروی سابق برای پیمان محدودیت موشک‌‌‌های بالستیک مثل پیمان سالت دو آیا این صرفا یک مذاکره عادی و امضای قرارداد است؟ خیر، قبل از آن کارشناسان می‌نشینند و محاسبات ریاضی انجام می‌دهند. محاسباتی انجام می‌دهند که تصمیم گیران را به این برسانند که قرارداد باید امضا شود و این فقط در یک قرارداد هم نیست و تمام مذاکراتی که انجام می‌گیرد این وجود دارد. با همین محاسبه بررسی می‌کنند و به این نتیجه می‌رسند که کودتای مخملی و انقلاب مخملی در کشورهای جمهوری‌‌‌های شوروی و بلوک شرق راه بیندازند و آن را از هم بپاشانند و نتیجه هم می‌گیرند. کما اینکه در مذاکرات‌ها هم نتیجه می‌گیرند به بازی برد برد انجام می‌دهند هم شوروی در پیمان سالت دو به نتیجه می‌رسد و برنده می‌شود هم آمریکا. این محاسبات را برای ما هم انجام می‌دهند. به وسیله نفوذ محاسباتی که در اذهان کارشناسان ما به این شکل که این را برایشان علم تجلی دادند و اینکه روش ‌‌‌علمی این است. محاسبات ‌‌‌علمی این جوری انجام می‌گیرد. این را باور کردند و متخصصین ما نیز محاسبات خود را همین‌طور انجام می‌دهند که البته به شکست می‌انجامد. مثلاً می‌گویند که می‌خواهیم بازی برد برد کنیم؛ می‌خواهیم با امریکا مذاکره کنیم و تحریم‌ها برداشته شود و رفاه برای جامعه بیاید و چرخ سانتریفیوژها بچرخد و چرخ کارخانه‌ها هم بچرخد. مردم اینها را گزاره‌‌‌های کیفی می‌بینند اما با کمی دقت متوجه حرف‌‌‌های ریاضی آن هم می‌شوید. بازی برد برد شکلی از نظریه بازی‌‌‌ها (گیم تئوری) است که خودش شاخه‌ای از ریاضیات کاربردی است. این نظریه نشان می‌دهد که در شرایطی که کنشگران عرصه سیاست و اقتصاد می‌خواهند تصمیم بگیرند در خلأ نیستند و وقتی که تصمیم می‌گیرند رقبایشان هم تصمیم می‌گیرند. پس چه کنیم که هر کدام به منافع خود برسند و نتیجه برد برد باشد. آیا این یک نظریه پیش پا افتاده است؟ خیر، این نظریه ای است که بعداز جنگ جهانی تا الان هفده دانشمند روی آن جایزه نوبل گرفتند (نه جایزه صلح و ادبیات که به هر ضد انقلابی می‌دهند.) و دانشگاه‌‌‌های معتبر دنیا روی آن دوره دکترا و پسادکترا دارند. اما اگر این قدر معتبر است چرا در ایران جواب آن بازی که به نام برد برد باشد وقتی برمی‌گردند خود آن‌ها که امضا کردند می‌گویند باخت برد؛ می‌گویند خسران مطلق و تقریباً هیچ به دست نیاوردیم. آقای سیف رئیس بانک مرکزی پشت تریبون این را گفت. زیرا همان گونه که شما با اعداد حقیقی نمی‌توانستید دستگاه‌‌‌های الکترونیکی بسازید دستگاه محاسباتی ریاضی که برای جامعه کفار ـ جامعه ای که به ایمان الهی معتقد نیست و تحت ولایت الهیه نیست ـ جواب می‌دهد برای جامعه ای که انقلاب کرده و خواسته تحت ولایت الهیه قرار بگیرد جواب نمی‌دهد. و اگر جواب نمی‌دهد شما باید یک دستگاه محاسباتی دیگری بسازید. نظریه اعداد طاق‌دار مصداقی از تحول مفهوم عدد از همین جا اولین چیزی که شروع می‌شود این است که نظریه اعداد جدیدی باید تحویل بدهید. چه طور آن‌ها برای ساخت وسایل الکترونیکی مجبور شدند که اعداد مختلط بسازند، شما برای محاسبات تصمیم گیران جامعه دینی مجبور هستید که «نظریه اعداد طاق‌دار» را بسازید. اعداد طاق دار اعدادی است که خودش به تنهایی معنا نمی‌دهد بلکه عددی است که میزان تأثیر آن زمانی روشن می‌شود که شما معین کنید که ذیل چه کاری است و ولایت آن در چیست و تولی آن در چه حد است و تصرف آن چگونه است. این منجر به محاسباتی می شود که یک مسئول می تواند در تصمیم گیری نقطه زنی کند. اگر این خوب برای جامعه تبیین شود و نشان داده شود که ضعف محاسباتی باعث شکست‌‌‌های چندین ساله جامعه دینی بوده است به این گونه که مدیران جامعه وقتی می‌خواستند تصمیم بگیرند به فرامین امامین جامعه در مقابل مدیریت ‌‌‌علمی اتهام مدیریت شعاری می‌زدند که می گفتند «ما جامعه را طبق محاسبات ‌‌‌علمی به جلو می‌بریم، دست از شعار بکشید و جام زهر بنوشید و بگذارید که ما جامعه را ‌‌‌علمی اداره کنیم.» منظور ایشان از ‌‌‌علمی اداره کردن این بود که محاسبات آن باید ‌‌‌علمی باشد. اما محاسبات ‌‌‌علمی چه طوری است؟ امثال نظریه گیم تئوری و نحوه محاسبه آنها به ما دیکته می‌کند که باید قطعنامه ۵۹۸ را امضاء کنیم. این محاسبات به ما دیکته می‌کند که باید برویم مذاکره مستقیم کنیم و برجام را امضا کنیم. این محاسبات به ما دیکته می‌کند که نباید ناو آمریکایی را بزنیم. این‌ها همه حاصل دستگاه محاسباتی است که آن‌ها را به عنوان علم برای جامعه متخصصین ما جلوه دادند. اگر این را ‌‌‌علمی دیدیم دیگر فرامین مقام معظم رهبری و مرحوم حضرت امام را شعار تلقی می‌کنیم. اما اگر روشن شد که نه اینکه شما می‌گویید ‌‌‌علمی نیست باید سراغ محاسبات دیگری برویم. چرا؟ چون همین جور که اعداد حقیقی در حیطه الکترومغناطیس و کوانتوم جواب نمی‌داد و مجبور بودید که بروید دستگاه محاسباتی دیگری اختراع کنید تا بتوانید محاسباتی که انجام می‌دهید درست باشد و بتواند این تکنولوژی‌‌‌های روز را بسازید، پس اگر بخواهید جامعه دینی را اداره کنید این دستگاه محاسباتی جواب نمی‌دهد و نیازمند محاسبات دیگری هستید. این به معنای این نیست که ریاضیات کلاً دور ریخته شود کما اینکه ریاضیات جدید که آمده است باعث نشده است که شما نسبت به محاسبات روزمره خود ریاضیات قدیم را کنار بگذارید. اگر می‌خواهید اینجا را سنگفرش کنید با همان ریاضیات اقلیدوسی محاسبات را انجام می‌دهید و نمی‌آیید انتگرال بگیرید و سطح زیر منحنی را محاسبه کنید. ولی اگر ابزار دقیق می‌خواهید بسازید برای محاسبه دقیقه، نیاز به ریاضیات جدید دارید. صحبت ما هم این است که برای محاسبات عادی جامعه همان ریاضیات قدیم خوب است. حتی برای ساخت ابزار متعارف صنعتی لازم همین ریاضیات موجود خوب است ولی اگر برای محاسبات تصمیم گیری‌‌‌های کلان اقتصادی، اجتماعی، سیاسی جامعه دینی می‌خواهید نقطه زنی کنید این دستگاه‌های محاسباتی جواب نمی‌دهد. باید دستگاه محاسباتی دیگری بیاورید. این چسباندنی نیست که بگویید پارامتری دیگر هم مثل ایمان اضافه می‌کنیم. در دستگاه ریاضیات قدیم یک پارامتر دیگری به نام حرکت به آن نچسبانید بلکه اعداد جدیدی را پایه گذاشتید و هندسه و ریاضیات جدیدی را تحویل دادید. یعنی عدد دیگر آن عدد نیست. آن موقع عدد شما تک بود و الان زوج مرتب یا در شکل کامل آن سه گانه مرتب است. آن موقع صفحه رهای اقلیدسی بود الان صفحه جهت دکارتی است. آن موقع خط شما خط ترسیمی ‌بود الان خط شما خط معادله ای است. پس اگر این تغییرات در مفاهیم پایه باعث شد که بر اساس آن ریاضیات برداری و آنالیز توابع مختلف را پایه گذاری کنند اینجا هم چسباندنی نیست و باید تحول در مفهوم عدد و سایر مفاهیم پایه رخ دهد. چون به برخی از دوستان که این بحث را می‌گفتم می گفتند یک پارامتر هم به معادلات اضافه می‌کنیم به نام ایمان. گفتم این چسباندنی نیست؛ این باید در ذات عدد ـ همان طور که آن‌ها در ذات عدد حرکت را آوردند ـ بیاید. دیفرانسیل و انتگرال با عدد عادی که حرکت را در آن چسبانده باشید نمی‌تواند جور باشد. بلکه باید مفهوم عدد را از عدد تکی در بیاورید و به یک زوج مرتب تبدیل کنید تا نشان دهید که به صورت طول و عرض ربطی دارد تغییر می‌کند. تا وقتی که عدد را تکی می‌بینید و به ذات آن نگاه می‌کنید مثل نقطه ای است که به ذات آن نگاه می‌کنید نه طول دارد و نه عرض و نه ارتفاع و نه می‌توانید پیشرفتی برای آن ببینید. اگر در عدد بخواهید ایمان بالله را بیاورید، ایمان به معاد را بیاورید، توحید را بیاورید، نبوت را بیاورید باید یک عدد جدیدی تعریف کنید. در این صورت باید عدد طاق دار را تعریف کنید. مثلا وقتی می گویید ۲۸ می‌گویم ذیل چه طاقی است و ولایت آن در چه درجه ای است و تولی آن چه شکلی است و تصرف آن چه شکلی است که من بفهمم که قدرت اثر این در عالم خارج چه قدر است. ممکن است که این به اندازه دو تا واحد اثر داشته باشد و ممکن است که به اندازه ۶۴ واحد اثر داشته باشد. این بسته به این است که شما به من بگویید که این تشکیل یافته از چه ولایت، تولی و تصرفی است. اما آیا این کافی است؟ خیر. این را دقت کنید: شما اگر بنویسید ۴ که تشکیل شده باشد از دو ضربدر دو ضربدر یک، نقطه اثر آن در عالم خارج با چهاری که تشکیل شده باشد از چهار ضربدر یک ضربدر یک متفاوت است. در ریاضیات بحثی است در تجزیه اعداد به اعداد اول، اعداد را می‌شکاندیم تا جایی که برود به عدد اول برسیم که غیر از به خودش و یک قابل تقسیم نباشد ولی خیلی ترتیب آن مهم نبود اگر می‌شکاندیم به سه و دو و شش می‌شکاندیم فرقی نمی‌کرد که می‌گفتیم سه ضربدر دو یا بگوییم دو ضربدر سه. اما اینجا مهم است. اگر چهار است دقیقاً شکست آن یعنی تجزیه به ولایت، تولی و تصرف آن و ترتیب این‌ها میزان اثرگذاری این عدد در عالم خارج را معین می‌کند. آن وقت باید بتوانید محاسباتی که برای آن می‌نویسید و جمع و ضرب آن و تقسیم آن و تفریق آن به گونه ای متمایز با اعمال ریاضی موجود باشد. این منجر به این می‌شود که در محاسبات خود دقیقاً بتوانید نقطه زنی کنید. یعنی بتوانید قبل از رفتن برای مذاکره، محاسبات را بنویسید و نشان آقایان بدهید که طبق محاسبات ‌‌‌علمی دارید می‌روید باخت برد انجام بدهید. اگر محاسبات ‌‌‌علمی جلوی ایشان گذاشتید طبیعی است که هیچ کسی نمی‌خواهد خود را بدنام تاریخ کند که بگوید که من می‌دانستم می‌بازم می‌خواستم بروم برای کشور ورشکستگی بیاورم. ولی وقتی که این دستگاه محاسباتی را نداشته باشید شما صرفا شعار می‌دهید. امتداد بخشی فلسفه اسلامی این بحث علاوه بر پایه‌‌‌های ریاضی که به مفاهیم پایه ریاضیات می‌رساند ناظر به مبنای فلسفی هست که چگونه باید فلسفه ‌‌‌اسلامی را امتداد بخشی اجتماعی کنیم. حضرت آقا فرمودند که امتداد بخشی حکمت متعالیه خیلی از بزرگان خیال کردند که باید بروند اصل‌ها را بردارند بگردند دنبال اینکه ببینند فلسفه اقتصاد، فلسفه سیاست و فلسفه جامعه شناسی در آن به وجود می‌آید یا نه. تلاش‌هایی هم کردند و بعد هم مجبور شدند بگویند که از این چیزی در نمی‌آید. در حالی که حضرت آقا می‌فرمایند که «امتداد بخشی اجتماعی حکمت صدرایی» و امتداد بخشی یعنی توسیع. اگر چیزی را می‌خواهید امتداد بدهید باید بزرگتر کنید که این به معنی تحول است اما نه تحول ناسخ، بلکه تحول توسیعی فلسفه است. تحول توسیعی چون تحول است ممکن است که مبنا عوض شود یعنی حتماً تحول است و نگرش روشی عوض شود و مفاهیم پایه عوض شود اما امتداد آن باشد. با این تفسیر فلسفه نظام ولایت امتداد بخش فلسفه حکمت متعالیه است. امتداد بخش اجتماعی حکمت متعالیه است اما ما هیچ وقت خود را امتداد بخش کانت، دکارت، هگل و امثال آن نمی‌دانیم. چون آن‌ها هیچ کدام نمی‌خواستند پرستش خداوند را تئوری پردازی کنند اما جناب ملاصدرا می‌خواسته که پرستش خداوند را تئوری پردازی کند و خیلی هم موفق شده است. لذا تا قبل از انقلاب ‌‌‌اسلامی توانستند علمای ما عقاید نظری افراد را با همین هدایت کنند و سرپرستی کنند. بعد از انقلاب زمانی که شما می‌خواهید این را امتداد بخشی اجتماعی کنید نیاز هست که توسیع دهید. این توسیع اصلاً و ابدا نمی‌چسبد به اینکه شما بخواهید بگویید که برچسب زده شود که شما امتداد بخش هگل هستید امتداد بخش کارت هستید و دکارت هستید و امثال آن چرا؟ چون هیچ کدام از آن‌ها نمی‌خواستند قواعد پرستش خداوند را در امور چه ذهنی و چه عینی تئوری پردازی کنند ولی جناب ملاصدرا این را کار خواسته است بکند پس ما امتداد او هستیم نه امتداد دیگران. این تا مبانی فلسفی هم پیش می‌آید اما هیچ ضرری نسبت به اینکه بخواهد بگوید من فلسفه دیگری هستم ندارد بلکه ادامه آن هست. در این راستا کتاب‌‌‌های مختلفی نوشته شد هم کتاب بحث ریاضیات و هم چند کتاب دیگر مثل «تنگه احد معاصر» و بحث «حلقه مفقوده علوم انسانی» که این و دو تا کتاب دیگر در رابطه با آسیب شناسی عینیت اول نوشته شد که نشان داده شود که اول مشکل جامعه چه هست و چگونه می‌شود این مشکل را جلو برد. بعد آمدیم مبانی را یکی یکی شروع به مدون کنیم که از جمله دوستان عزیز ما حاج آقای خاکی و حاج آقای طاهری و برخی دیگر از دوستان ما بحث فلسفه حرکت ‌‌‌اسلامی را مدون کردند و فلسفه نظام ولایت را مقایسه کردند در سه بخش «نسبت بین وحدت و کثرت» و «نسبت بین و زمان و مکان» و «نسبت بین اختیار و آگاهی» و نسبت بین آن و فلسفه مشاء و فلسفه اشراق و فلسفه حکمت متعالیه و این را به چاپ رساندیم. بعد از آن باز تحقیقات ادامه پیدا کرد. این وسط مهم ترین فاجعه ای که رخ داد هوشیاری دشمن نسبت به نقش شهید عزیز ما شهید فخری زاده بود که ایشان را از جامعه ‌‌‌اسلامی گرفتند و واقعاً پشتوانه ‌‌‌علمی و اجرایی قوی ای از کشور دریغ شد. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.جهت دسترسی به صوت، میتوانید آن را از فایل ضمیمه در انتهای مطلب دانلود نمایید. ]]> گفتگو ، گفتار Sat, 30 Dec 2023 07:38:02 GMT https://www.foeq.ir/vdcj.xevfuqe8vsfzu.html جلسه نقد قبل از چاپ کتاب «فلسفه اصول مبتنی بر مبانی کلامی استاد میرباقری» https://www.foeq.ir/vdci.5azct1arubc2t.html بسم الله الرحمن الرحیماللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن عدوهم.جلسه نقد قبل از چاپ کتاب «فلسفه اصول مبتنی بر مبانی کلامی استاد میرباقری» در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۲ برگزار شد.در ابتدای جلسه حجة الاسلام عبدالهی گزارش کوتاهی از ایده ای که در این کتاب دنبال کرده اند را ارائه دادند. ایشان فرمودند که سرچشمه مباحث فلسفه اصول آبشخور از علم کلام دارد لذا ایده محوری این کتاب هم همین نکته است که اگر تلقی از دین تکامل بخشیده شود می توان امتداد آن را در بحث شریعت شناسی دنبال کرد. خروجی این مرحله می شود بحث از حکم و اضلاع حکم. در بخش دوم و بعد از ارتقای حکم باید به دنبال این بود که با چه قواعدی می توان چنین حکمی را استنباط کرد.بعد از گزارش کوتاه جناب آقای عبداللهی، حجة الاسلام علی اکبریان به ارزیابی کتاب پرداختند. ایشان در ابتدا نقاط قوتی برای کتاب برشمردند و بعد وارد نقدهایی درباره کتاب شدند.ایشان فرمودند که از آنجا که مطالب منتشر شده از تفکر مرحوم سیدمنیرالدین حسینی و استاد میرباقری بسیار کم است، لذا از اولین امتیازات این کتاب این است که قدمی در راستای انتشار دیدگاه های منسوب به این تفکر است.امتیاز دیگر این کتاب خود موضوع آن است. فلسفه اصول جزو مهم ترین مباحثی است که برای توسعه و تنقیح بیشتر علم اصول نیازمند آن هستیم.امتیاز دیگری که می توان برای آن برشمرد ابتکار در ساختار آن است. این کتاب از ساختار کلیشه ای در فلسفه علوم استفاده نکرده است؛ بلکه با یک مبنای خاصی ساختار معقول و بدیعی ارائه داده اند. البته همین ساختار در برخی از موارد قابل ارتقا است ولی به هرحال ساختار قوی و محکمی دارد و یکی از نقاط امتیاز کتاب محسوب می شود.نقطه قوت دیگر کتاب ادبیات روان و گویای کتاب است که مراد گوینده را به خوبی بیان کرده و قلم شیوای آن انسان را به مطالعه کتاب وامی دارد.سپس ایشان به نقد کتاب پرداخته و فرمودند که باید توجه داشت که این جلسه نقد کتاب است نه نقد تفکر استاد میرباقری یا مرحوم استاد حسینی؛ لذا آنچه در ادامه بیان می شود مطالبی در نقد کتاب است نه نقد اندیشه اساتید.ایشان فرمودند که نکات ریز و درشتی در این کتاب وجود دارد که هنگام مطالعه یادداشت کرده و برای مولف فرستاده ام؛ لکن مطالب مهمی که می توان بیان کرد از این قرار است:اولین نکته در این کتاب ارتباط آن با اندیشه استاد میرباقری است. از آنجا که ادعای نویسنده در این کتاب این است که فلسفه اصول را بر مبنای استاد میرباقری طراحی کرده است باید ارتباط آن با اندیشه استاد کاملا روشن باشد؛ در حالی که بسیار مبهم است.گاهی کتاب به صورت تقریر است که کل کتاب منسوب به استاد می شود و گاهی استاد تقریظی بر کتاب می نگارند تا انتساب ان را به استاد روشن کنند ولی در این کتاب نه آدرس مشخصی به مطالب استاد بیان شده و تقریظی در کار است. لذا خواننده در نمی یابد که کدام مطالب از استاد و کدام از نویسنده است.نکته دوم در ارزیابی کتاب این است که استدلالی برای مدعیات بیان نشده است. این اشکال در کل این کتاب وجود دارد؛ از دین شناسی تا شریعت و تخاطب شارع، دلیلی برای مدعای موجود در کتاب بیان نشده است. در برخی از موارد هم که به آیات و روایاتی استناد شده است، یادداشت کرده ام که دلالت بر مدعا ندارد. وانگهی به نظر می رسد که در سراسر کتاب، تکرار جای استدلال را گرفته است. یعنی یک مطلب چند بار تکرار می شود و بعد اینطور بیان می شود که «بر اساس آنچه اثبات شد، اینچنین است» درحالی که در مطالب قبلی هم استدلالی بیان نشده است.باید توجه داشت که در این کتاب گزارش یک مدعا و طرز تفکر بیان نشده است که گفته شود نیازی به بیان استدلال ها نیست؛ بلکه مولف این کتاب مدعی اثبات مطالب علمی مختلف و ترتب ثمرات بر آن مطالب است.از اشکال های کلان دیگری که می توان آن را مغالطه نامید این است که مولف فقه را فقه اکبر دانسته و تفقه را فهم کل دین دانسته و تفقه در احکام که در مباحث فقها مطرح می شود و در اصطلاح به آن فقه اصغر گفته می شود را اینطور نقد کرده است که در مقایسه با آن فقهی که بایسته است که از روایات استنباط شود، کوچک است. در حالی که در واقع آنچه بایسته دانسته شده با آنچه مقایسه شده دو مطلب است. یعنی فقه عملیه در مقایسه با معنای دیگری از فقه کوچک دانسته شده است در حالی که اگر بخواهد فقه به این گستردگی با تفقه مقایسه شود باید علاوه بر فقه مصطلح به اخلاق و اعتقاد هم اشاره شود و با همه این موارد مقایسه شود.به صورت کلی انتساب برخی دیدگاه ها به کل فقها در این کتاب به درستی انجام نشده است. به گمان نویسنده فقها کل نظام سرمایه داری را امضا کرده و مبنای عمل قرار داده اند و تنها بخش های کوچکی از آن را غیر قابل قبول می دانند درحالی که اصلا اینطور نیست.یکی از موارد دیگری که در موارد متعددی در کتاب به فقها استناد داده شده این است که فقه موجود رابطه خدا و عبد را رابطه عبد و مولای عرفی می داند؛ سپس مولف به این فضای فکری فقها اشکال گرفته است که باید رابطه از معنای ولایت گرفته شود و از آنجا که ولایت در همه رابطه های بشر جاری است پس همه گزاره های دین مولوی هستند!درباره این بحث دو مسئله باید شفاف شود؛ یکی اینکه اگر ولایت خدای متعال شامل همه شوون بشر است اثبات نمی کند که همه گزاره های دین مولوی باشند. زیرا خدای متعال می تواند با گزاره های ارشادی هم مولویت و سرپرستی کند. دوم اینکه همین رابطه عبد و مولای بشری را می توان در همین ولایت فقیه و قانون گذاری فعلی هم تبیین کرد. یعنی همین فضای قانون گذاری فعلی و فضای قانونی شریعت را با مولا و عبد عرفی می توان تحلیل کرد و اشکالی متوجه فقها نمی شود.از مباحث مبنایی دیگر این کتاب مبنای دین شناسی آن است که دو اشکال کلی درباره آن می توان بیان کرد؛ یکی اینکه گاهی دین به ولایت و شریعت و گاهی به الوهیت ولایت شریعت و گاهی به الوهیت جریان ولایت تعبیر شده است که تفاوت این موارد در کتاب روشن نیست. اشکال دوم این است که مولف در مقابل ادعای خودش فرموده است که دیگران دین را مجموعه ای از گزاره ها دانسته اند. درباره این مطلب نیز می توان گفت که اولا باید مستند شود و انتساب آن به وحی روشن شود که آیا دین گزاره است یا جریان ولایت و ثانیا تفاوت دیدگاه خود با دیگران را تبیین کند. یعنی دیگران همه آنچه درباره خدای متعال بیان شده است را دینی می دانند و محتوای گزاره ها را دین می دانند نه خود گزاره را و ایشان هم که دین را گزاره نمی دانند همان ها را دین می دانند. تفاوت این دو ادعا کجا روشن می شود؟ضمن اینکه اگر دین گزاره باشد به راحتی می توان آن را به دیگران منتقل کرد و نظر هر شخصی را راجع به دین ارزیابی کرد، حال آیا اگر دین الوهیت یا جریان ولایتی باشد که در خارج وجود دارد، چگونه می توان دیدگاه های مختلف درباره آن را ارزیابی کرد؟ یعنی اگر دین گزاره نیست بلکه نفس الوهیت است چگونه می توان راجع به آن تفاهم کرد؟پنجمین اشکالی که استاد علی اکبریان بیان کردند خلط بین ولایت تکوینی و ولایت تشریعی بود. ایشان فرمودند که از دیگر مباحثی که در این کتاب خلط شده است ولایت تکوینی و تشریعی است. چه درباره خدای متعال و چه درباره معصومین علیهم السلام. بلکه گاهی با ولایت فقیه و آن با حکومت اسلامی خلط شده است. ایشان با مفهوم «در امتداد» همه این مباحث را بایکدیگر خلط کرده اند. در امتداد یکدیگر بودن، یک مفهوم لیز و مبهمی است که خواننده را به فهم مطلب نزدیک نمی کند.ایشان در ادامه فرمودند که حال که این تفکر قدمی در راستای اندیشه خود گذاشته است باید با ادبیات مشترکی با دیگران تفاهم کند. ادبیاتی که مختص به صاحب تفکر باشد اگر به درستی منتقل نشود قابل تفاهم نخواهد شد. یعنی یا باید از اصطلاح دیگران استفاده شود و یا مقارَن با اصطلاحات دیگران شود. البته در این کتاب گاهی با آیت الله مددی تقارب شده است که این موارد از امتیازات خوب کتاب است ولی در بسیاری از موارد اینگونه نیست.از مباحث دیگری که به نظر می رسد کمی قضاوت منصفانه ای درباره فقه موجود نشده است بحث از واجبات کفائیه است. ایشان به شدت فقه موجود را فقه فردی معنی کرده است در حالی که در همین فقه بسیاری از مباحث حکومتی و اجتماعی وجود دارد. مثلا ایشان لشکر را به عنوان یک سنخ واجب جدیدی بیان کرده اند درحالی که فعل لشکر با واجب کفائی نیز قابل توضیح است. وانگهی اگر با واجب کفائی تبیین نشود مشکلاتی پدید خواهد آمد که قابل حل نیست. مثلا مولف در تبیین حکم لشکر فرموده اند که حکم سطوحی پیدا می کند؛ ولی اجتماعی تکلیفی دارد و مابقی مکلفین هم باید تولی کنند؛ درحالی که اگر فرض شود که فقیه کاری که وظیفه اوست -مثل تولید موشک- را انجام ندهد بر مکلفین همچنان به صورت واجب کفائی واجب است که این کار را دنبال کنند.نکته دیگر در این کتاب این است که آرای اصولیین به صورت مفصل و خوب تبیین شده است اما مطالب مرحوم سیدمنیرالدین به خوبی تبیین نشده است. در حالی که توقع از این کتاب کاملا عکس این مطلب است. یعنی اگر مطلب مرحوم استاد حسینی را کاملا توضیح داده بودید و مطالب دیگران که در کتب ایشان آمده را کمتر تفصیل می دادید بهتر بود.در ادامه جناب حجة الاسلام یحیی عبداللهی در مقام پاسخ به اشکالات فرمودند که نکاتی که در ارزیابی کتاب بیان شده بسیار ارزشمند است و حتی اگر الان پاسخی توسط بنده بیان شود، نشان از این دارد که متن کتاب گویای مدعیات نبوده است.سپس ایشان به اولین اشکال پرداخته و فرمودند که اشکال انتساب کتاب به استاد میرباقری وارد است و دلیل این اشکال هم این است که این کتاب از اندیشه استاد متاثر است و نوآوری هایی هم داشته است ولی باید این دو کاملا از هم تفکیک شود.سپس درباره اشکال تکرار و عدم بیان استدلال ها فرمودند که تمرکز این کتاب بر مدعای اصلی آن که دین شناسی است استوار شده است. این مبنا هم در پایان نامه نگارنده که با راهنمایی و مشاوره استاد میرباقری و برنجکار نگاشته شده مفصلا به این بحث پرداخته شده و استدلال هایی برای آن بیان شده است؛ لکن در این نوشتار خلاصه ای از مقاله ای که از مباحث پایان نامه نگاشته شده، آورده شده است و از آنجا که خیلی مطالب خلاصه شده استدلال ها از دست رفته است. لذا باید تکمیل شود.نکته چهارمی که تفاوت بین این اندیشه و اندیشه های دیگر است. شریعت در نگاه رایج یا اعم از اعتقادات اخلاق احکام است و یا خصوص احکام شریعت دانسته شده است. در حالی که در این اندیشه جریان ولایت خدای متعال بر مؤمنین که از مجرای ائمه علیهم السلام عبور می کند، اساس دین است. یعنی دو جریان ولایت در عالم وجود دارد که یکی جریان ولایت اولیاء طاغوت است و دیگری جریان ولایت اولیاء الهی است که اساس دین هم همین جریان ولایت است.نکته دیگر تفاوت بین فقه مطلوب و فقه موجود است؛ در این کتاب سعی شده است که این نکته بیان شود که روش به حجیت رسیده ای که در استنباط احکام فرعی به کار برده می شود در علم اخلاق و کلام استفاده نشده است. لکن استاد هم در پاسخ این نکته را بیان کردند که حجت در کلام و اخلاق متفاوت با فقه است لذا باید این نکته را پذیرفت که این علوم هم دینی هستند و تفقه در دین کرده اند لکن روش این علوم با روش تفقه در احکام فرعی متفاوت است.تصاویر جلسه ]]> رویداد Thu, 21 Dec 2023 11:28:14 GMT https://www.foeq.ir/vdci.5azct1arubc2t.html مقاله روش شناسی فقه دولت سازی اسلامی؛ نویسنده: حجت الاسلام یحیی عبدالهی https://www.foeq.ir/vdcg.w9qrak9xypr4a.html این مقاله به قلم حجت الاسلام یحیی عبدالهی؛ پژوهشگر مطالعات فقه و اصول فرهنگستان علوم اسلامی قم در دوفصلنامه فقه دولت اسلامی به چاپ رسیده است.🔻چکیده مقاله روش شناسی فقه دولت سازی اسلامی:▫️مبتنی بر سه الگوی روشی «انتزاعی، مجموعه نگر، تکاملی»، سه رویکرد «فقه موضوعات»، «فقه نظامات» و «فقه سرپرستی» در عرصه تفقه قابل تعریف است که بر اساس آن، سه تعریف متفاوت از «دولت اسلامی» و «فقه دولت اسلامی» به دست می آید؛ «دولت اسلامی که مجری احکام خرد است» با«دولت اسلامی که درصدد تحقق نظامات اجتماعی اسلام است» وهمچنین «دولت اسلامی که در صدد اداره و سرپرستی همه شئون فردی و اجتماعی است»، دولت اسلامی را در سه مقیاس تعریف می کند و به تبع آن، سه تعریف متفاوت از «فقه دولت اسلامی» به دست می آید. ▫️فقه دولت اسلامی مبتنی بر «فقه موضوعات»، به تبیین احکام مبتلابه دولت در مقیاس خرد می پردازد و حداکثر، راه حل های کلی برای تزاحم در عرصه امتثال ارائه می کند. ▫️ازاین منظر از آنجا که تحقق و امتثال احکام شریعت، شأن فقه نیست اساساً دولت اسلامی به عنوان مجری احکام، ارتباط چندانی با فقه پیدا نمی کند. اما دولت اسلامی از منظر «فقه نظامات» می‌بایست عرصه‌های مختلف حیات اجتماعی را با ساختارها و نظامات دینی تنظیم نماید، بر این اساس مساله «تزاحم»، سرنوشت متفاوتی پیدا می کند و به «تعاضد» تبدیل می گردد. ▫️دولت اسلامی از منظر «فقه سرپرستی»،اجرای احکام و تحقق نظامات اجتماعی را در بستر«اداره جامعه» دنبال می کند به گونه ای بتواند وضع موجود جامعه را به سمت مطلوب، هدایت و سرپرستی کند.🔗 دوفصلنامه فقه دولت اسلامیجهت مطالعه متن کامل مقاله، میتوانید آن را از قسمت فایل ضمیمه در انتهای مطلب دانلود نمایید. ]]> یحیی عبداللهی مقاله ، يادداشت Wed, 06 Dec 2023 05:50:21 GMT https://www.foeq.ir/vdcg.w9qrak9xypr4a.html نشست علمی به مناسبت بزرگداشت شهادت دانشمند، شهید محسن فخری زاده https://www.foeq.ir/vdcf.mdyiw6d0cgiaw.html 🔻به مناسبت ایام شهادت دانشمند شهید دکتر محسن فخری زاده، نشست علمی با موضوع تحول در علوم پایه برگزار شد.این نشست با حضور سه تن از اساتید فرهنگستان علوم اسلامی قم در روز ۱۲ آذر ۱۴۰۲ در سالن جلسات این مرکز برگزار گردید.▪️در ابتدای نشست استاد سیدمرتضی حسینی الهاشمی در رابطه با نحوه آشنایی با شهید فخری زاده نکاتی را عرض نمودند و به معرفی ویژگی های شخصیتی این شهید بزرگوار پرداختند.▫️ ایشان نوع خاص تعامل شهید با پژوهشگران و نحوه حمایت ایشان از ایده های نو را از ویژگی های این شهید دانستند. همچنین بیان داشتند که جمع بین استاد دانشمند و مدیریت علمی، مهمترین شاخص شخصیتی شهید دکتر فخری زاده بود که باعث تمایز ایشان از سایر فعّالین این حوزه ها می شد. ▫️استاد حسینی در پایان عرایض خود به مباحثی که نزد استاد فخری زاده ارائه کرده بودند، اشاره ای نمودند.▪️در ادامه این نشست، استاد محمدجعفر حسینیان گزارشی از "نسبت فلسفه با علوم پایه در اندیشه استاد سیدمنیرالدین حسینی (ره) " ارائه نمودند. ▫️در این گزارش بیان گردید که تحول در علوم پایه نیازمند ملاحظات اجتماعی و تاریخی در علوم است. یعنی تغییر علوم جز از طریق تغییر نگاه های انسان شناختی و ملاحظات اجتماعی به انسان ممکن نیست.▪️در پایان این نشست نیز استاد محمدرضا خاکی قراملکی از تعاملی که در قرن ۱۶ و ۱۷ بین علم و فلسفه رخ داد و منجر به تحولات علوم و فلسفه شد، گزارش مختصری ارائه نمودند.تصاویر نشست:در صورت تکمیل گزارش، متن بالا بروزرسانی خواهد شد. ]]> رویداد Tue, 05 Dec 2023 05:22:50 GMT https://www.foeq.ir/vdcf.mdyiw6d0cgiaw.html معیار های کدر را مفتضح کنید! https://www.foeq.ir/vdce.x8zbjh8wf9bij.html نبايد ملاك ما در ميزان بهره‌دهی يك زن فقط تحصيلات و اطلاعات وی باشد. نگوئيد اين زنِ روستايی مجموعه چيزی كه می‌تواند توليد كند با واحد ريال اين قدر است و آن زنِ متخصصِ بی‌ايمان چند برابر اين زن ساده تولید ریال می‌کند! بلكه بگوئيد كدام يك از آنها در بالا بردن نسبت تأثير اسلام به كفر و نفوذ قدرت الهی در جامعه موثرترند.ابتدا باید نظام ارزشی جامعه را عوض کرد تا بتوان الگوی تخصیص متناسب با آن نظام ارزش وضع کرد.باید زنی را که از نظر مذهبی ضعیف است و هرگز در مقابل مشکلات مقاومت ندارد با زن مومن بی سوادی که ند فرزند شهید داده مقایسه کنید و نیز نشان دهید که اینزن مومن تا چه حد تاثیرش در مدیریت جهانی اسلامی بالاست، در حالیکه مخارج عمده ای بر جامعه تحمیل نمی کند.شما باید معیارهای کدر را مفتضح کنید و نشان دهید که تمامی سیاست های جوامع کفر از قبیل زن و دموکراسی چیزی جز یک بازی نیست. کنه قضیه این است که آنان فقط به فکر بهره وری بیشتر از مردم اعم از زن و مرد هستند.🔅 مرحوم استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی   ۱۳۶۹/۸/۷ ]]> مقاله ، يادداشت Mon, 04 Dec 2023 10:32:58 GMT https://www.foeq.ir/vdce.x8zbjh8wf9bij.html تحلیل و بررسی مقاله "تحلیلی بر نقش و کارکرد الهیات تکاملی در توسعه هندسه معرفتی دین" https://www.foeq.ir/vdcd.s0f2yt0x9a26y.html ▪️ با هدف تفاهم علمی با جامعه نخبگانی در عرصه های مختلف علمی-تحقیقاتی و تبیین معارف مبتنی بر اندیشه های فرهنگستان علوم اسلامی قم، مجموعه ای از نشست های علمی ساماندهی شد.▪️پیش نشست علمی داخلی با ارائه حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا خاکی قراملکی عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم در تاریخ ۱۴۰۲/۰۹/۰۷ در سالن جلسات فرهنگستان برگزار گردید.▫️جلسه مذکور با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید آغاز شد. در ادامه مؤلف محترم، پس از اشاره ای به پیشینه تاریخی این مقاله و نحوه نگارش آن، گزارش مختصر و کوتاهی از محتوای آن ارائه نمودند که اهم مطالب آن به شرح زیر است:۱. این مقاله، در حقیقت، بر گرفته از کتاب الهیات تمدنی (تألیف ایشان) است که چندین بار در مقام داوری در محافل علمی قرار گرفته است.۲. در این مقاله صورت مسئله ما این است که دین می خواهد تمدن سازی کند، واسطه بین دین و تمدن سازی، عقلانیتی بوده که همان الهیات است. توصیف الهیاتی از دین باید پایگاهی شود برای فیلسوف اجتماعی و عالم علوم کاربردی. الهیات، اصول موضوعه علوم کاربردی است. در واقع واسطه بین دین و دین داری است. ضرورت الهیات در فرهنگ و کلام غرب تمام شده و حال آنکه ما تاملی بر آن نداشته ایم. الهیات باید محور تمام علوم باشد.۳. نیاز به توسعه مفهوم الهیات در کلام موجود داریم و از سطح مباحث اعتقادی فراتر رفته و اخلاق و فقه را و نیز علوم کاربردی و عینیت را هم باید تحت پوشش قرار دهد. الهیات، توصیف مقنن از دین است. مقیاس الهیات هم باید از فردی به اجتماعی توسعه پیدا کند و الاّ واسطه جریان دین نخواهد شد.۴. توصیف الهیات یا ناظر به موضوعات است یا ناظر به نظامات و یا ناظر به جهت تکاملی، که در هر سه سطح مورد لحاظ است. کلام موجود توصیف از موضوعات اعتقادی دارد صرفاً و این کافی نیست. بنابراین در سه سطح مقیاس خرد، کلان و توسعه، باید الهیات طرح شود. پس شد الهیات، کلام، اخلاق و فقه در سه سطح خرد، کلان و توسعه باید طرح شود که هر کدام از سطوح آنها در سه بُعد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی باید ضرب شود. زیرا که قرار است الهیات شما در مقیاس جامعه، مبنای نظام سازی واقع شود.در ادامه اساتید محترم مدعو، نظرات و نقدهای خود را مبذول داشتند. حجت الاسلام والمسلمین دکتر مصطفی جمالی در ادامه به عنوان اولین نقد، بر اهمیت این جلسات تاکید نموده و در هم تنیدگی مباحث، عدم تبیین روشن از مفاهیم تمدن و تکامل و خود مفهوم الهیات و بسیاری از تعاریف موجود در مقاله را از نکات قابل تامل مقاله دانستند.آنگاه دکتر محمدحسین طاهری خسروشاهی بیان داشتند که عنوان این نوشته اگر ضرورت و امکان الهیات تکاملی باشد سازگارتر است، و دیگر اینکه واژه "تکامل" لغزنده است و باید تکلیف خودمان را با پارادایم های رقیب خود تمییز دهیم؛ و نیز باید توجه داشت که الهیات تکاملی را با الهیات انضمامی تفکیک کنیم. در نهایت تذکر دادند که توصیف دانستن فعل الهیات، برای آن هدفی که از ضرورت الهیات داریم، کفایت نمی کند .حجت الاسلام حسین مهدی زاده نیز به نکاتی اشاره نمودند:اینکه محتوای مقاله باید نقطه ای و جزئی و متمرکز بر یک بعد یا مسأله جزئی باشد؛ نه اینکه به کلی گویی دچار شود. دیگر اینکه ما باید بر ایده پردازی متمرکز شویم و از تفصیل پرهیز کنیم. نکته دیگر اینکه فرم و قالب کتابت از مولف محترم، تحلیل گرایی است که فرم و رویکردها درارائه مباحث مرتبط بر اندیشه فرهنگستان و با توجه به غایات و اهداف ما،نیازمند تغییر و ارتقاء است.استاد ابراهیم صادقی نیز بخشی از نظرات خود را بدین صورت بیان کردند:اول اینکه به جای تبیین، بیشتر، تفصیلات داده شده است.دوم اینکه پیش فرض های مقاله بسیار زیاد است که لازم است برای مخاطب تبیین شوند.سوم اینکه تمایزی میان الهیات و فلسفه دیده نمی شود و می توان همه این طبقه بندی های بحث را در باب فلسفه هم به کار برد. نکته دیگر باید به خلاءهای بحث پرداخته می شد قبل از پردازش ملاءها و پذیرفته شده ها.در پایان و پس از نقدهای اساتید محترم، استاد عباس معلمی هم در یک جمع بندی از نظرات و ملاحظات، به مواردی اشاره نمودند: اول اینکه این جلسات باید ادامه یابد و در زمان بهتری تشکیل شود.ایشان کافی نبودن توصیفی بودن الهیات را نیز اشاره کردند و سوالی را هم مطرح نمودند که آیا سه گانه "انتزاع- مجموعی-جهت حرکتی" قید برای الهیات است یاخیر؟ و الهیات منحصر در جهت حرکتی است؟تصاویر ]]> رویداد Thu, 30 Nov 2023 06:21:04 GMT https://www.foeq.ir/vdcd.s0f2yt0x9a26y.html گزارش ارائه مقالات در گردهمایی کمیسیون مدیریت تحول علوم انسانی https://www.foeq.ir/vdcc.1qsa2bqipla82.html هفتمین کنگره بین‌المللی علوم انسانی اسلامی، در روزهای پایانی آبان ماه ۱۴۰۲، در رشته‌ها و حوزه‌های میان‌رشته‌ای مختلفِ علوم انسانی برگزار شد. ذیل این کنگره، ۱۵ کمیسیون در رشته‌های مختلف علوم انسانی (مانند اقتصاد اسلامی، جامعه‌شناسی اسلامی، روان‌شناسی اسلامی و...) و برخی حوزه‌های میان‌رشته‌ای (مانند فلسفه و روش‌شناسی، مدیریت تحوّل علوم انسانی و ...) فعال هستند و آخرین دستاوردهای علوم انسانی اسلامی در هر یک از این حوزه‌ها در قالب مقالات و نشست‌ها و میزگردهایی ارایه می‌شود. محوریت هر یک از کمیسیون‌های این کنگره بر عهده یکی از مراکز و موسسات فعّال در زمینه علوم انسانی اسلامی است. یکی از حوزه‌های میان‌رشته‌ای این کنگره، «مدیریت تحوّل علوم انسانی» است که مسئولیت آن را حجت‌الاسلام‌والمسلمین علیرضا پیروزمند ،مسئول مرکز مطالعات بنیادین فرهنگستان علوم اسلامی قم، برعهده دارد و به مباحث مدیریتی و سیاست‌گذاری تحوّل علوم انسانی می‌پردازد. طبق روال و رویه‌ی عملی برگزاری کنگره، هر یک از کمیسیون‌های علمی، برنامه‌ی خود را در قالب یک گردهمایی نیم‌روزه برگزار می‌نمایند. فرهنگستان علوم اسلامی با همکاری دانشگاه عالی دفاع ملّی و با مشارکت برخی مراکز حوزوی و دانشگاهی آن را در دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم در روز ۲۵ آبان ماه ۱۴۰۲، برگزار کرد. این گردهمایی طی سه بخش ارائه مقالات، سخنرانی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی و میزگرد هم‌اندیشی با حضور مراکز حوزوی و دانشگاهی برگزار شد. در بخش سوم از گزارش این گردهمایی، به سه مقاله ارایه‌شده در این گردهمایی خواهیم پرداخت. محورهای علمی و موضوع ویژه کمیسیون «مدیریت تحوّل علوم انسانی»کمیسیون مدیریت تحوّل علوم انسانی با توجّه به نوپا بودن مطالعات مربوط به مباحث مدیریتی در حوزه علوم انسانی اسلامی، طی دوره‌های اخیر تلاش داشته است، صورت‌بندی از محورهای مطالعاتی و سرفصل‌های مرتبط با این مسئله ارایه نماید. در هفتمین کنگره، چهار محور کلّی و ۲۰ سرفصل تعیین شد:۱ـ الگوی حکمرانی مشارکتی در تحوّل علوم انسانی۱ـ۱ـ الگوی نقش‌آفرینی حاکمیت در حکمرانی مشارکتی تحوّل علوم انسانی۱ـ۲ـ الگوی نقش‌آفرینی نهاد علم در حکمرانی مشارکتی تحوّل علوم انسانی۱ـ۳ـ الگوی نقش‌آفرینی مردم در حکمرانی مشارکتی تحوّل علوم انسانی۱ـ۴ـ الگوی روابط میان «حاکمیت، نهاد علم و مردم» در تحوّل علوم انسانی۱ـ۵ـ مدیریت شبکه‌ای تحقیقات در علوم انسانی۱ـ۶ـ الگوی مدیریت داده‌، اطلاعات و دانش معطوف به تحوّل علوم انسانی۱ـ۷ـ دانشِ پشتیبان مدیریت تحوّل علوم انسانی۲ـ ارزیابی تجربه جمهوری اسلامی در مدیریت تحوّل علوم انسانی (با تاکید بر مسئله حکمرانی مشارکتی علوم انسانی)۲ـ۱ـ ارزیابی عملکرد مراکز متولّی تحوّل علوم انسانی(شورای عالی انقلاب فرهنگی، با تاکید بر شورای تحوّل علوم انسانی؛ مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و شورای عتف؛ سازمان سمت؛ وزارت علوم، تحقیقات و فناوری؛ حوزه‌های علمیه و مراکز و موسسات حوزوی؛ تجربه‌کاوی و استخراج دلالت‌های سیاستی از دانش ضمنی مدیران و مراکز فعال در زمینه تحوّل علوم انسانی)۲ـ۲ـ ارزیابی کاربست عملی الگوهای تجربه‌شده۲ـ۳ـ فراتحلیل الگوهای مدیریت تحوّل علوم انسانی۳ـ ارزیابی تجربه جهانی در حکمرانی مشارکتی علوم انسانی۳ـ۱ـ ارزیابی تجربه جهانی در نقش‌آفرینی حاکمیت در حکمرانی مشارکتی علوم انسانی۳ـ۲ـ ارزیابی تجربه جهانی در نقش‌آفرینی نهاد علم در حکمرانی مشارکتی علوم انسانی۳ـ۳ـ ارزیابی تجربه جهانی در نقش‌آفرینی مردم در حکمرانی مشارکتی علوم انسانی۳ـ۴ـ ارزیابی تجربه جهانی در روابط میان «حاکمیت، نهاد علم و مردم» در مدیریت علوم انسانی۴ـ الگوی مدیریت راهبردی علوم انسانی در تراز انقلاب اسلامی۱-۴- ارزیابی تحلیلی میزان کارآمدی اسناد بالادستی مرتبط با تحوّل علوم انسانی۲-۴- ارزیابی میزان کاربست عملی تولیدات علوم انسانی انسانی در عرصه‌های مختلف اداره کشور۳-۴- ارزیابی وضعیت پشتیبانی اقتصادی و بودجه‌ای مراکز و موسسات فعّال در زمینه تحوّل علوم انسانی۴ـ۴ـ نیازمندی‌های کلان(فرارشته‌ای) دانشی علوم انسانی در گام دوّم انقلاب اسلامی۴ـ۵ـ الگوی سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی تحوّل علوم انسانی۴ـ۶ـ الگوی سازماندهی تحوّل علوم انسانیموضوع ویژه کمیسیون مدیریت تحوّل علوم انسانی در هفتمین کنگره بین‌المللی علوم انسانی اسلامی، «حکمرانی مشارکتی در تحوّل علوم انسانی» است. این محور ویژه، در پی چالش‌ها و موانعی که پیش روی فراگیر شدن نقد علوم انسانی موجود و گذار به علوم انسانی مطلوب وجود دارد، مطرح شده است. فرهنگ حاکم بر جامعه علمی علوم انسانی کشور، به گونه‌ای است که به سادگی امکان مشارکت در فرآیند تحوّل علوم انسانی فراهم نمی‌شود و باید با درک ریشه‌های این فرهنگ، پیشران‌های تغییر این فرهنگ را جستجو کرد تا مشارکت گسترده‌تری در مسیر تحوّل علوم انسانی فراهم آید. طبیعتاً در این مسیر، نقش «حاکمیت» و «مردم» را نیز باید مورد توجّه قرار داد؛ زیرا پیدایش حکمرانی مشارکتی در پیوندی میان سه نهاد حاکمیت، مردم و نخبگان امکان‌پذیر می‌شود.با تعیین محورها و سرفصل‌ها و موضوع ویژه، ۱۰ مقاله به دبیرخانه کنگره ارسال شد که در موضوعاتی همچون «اقتصاد علوم انسانی اسلامی»، «مدیریت اطلاعات در تحوّل علوم انسانی»، «مدیریت اسلامی شبکه تحقیقات»، «مدیریت دانش تراز انقلاب» و ... نوشته شده بود. با ارزیابی مقالات، سه مقاله‌ی پذیرفته شده که سنخیت بیشتری با موضوع ویژه کنگره هفتم داشتند، انتخاب و در گردهمایی کمیسیون مدیریت تحوّل علوم انسانی ارایه شدند.مقاله «الگوی روابط میان "حاکمیت، نهاد علم و مردم" در تحوّل علوم انسانی» نوشته‌ی آقایان عبدالعلی رضایی و احمد عابدی؛مقاله «الگوی حکمرانی مشارکتی در تحوّل علوم انسانی» نوشته آقایان مصطفی جمالی و علیرضا جمالی؛مقاله «الگوی مدیریت راهبردی دانش تراز انقلاب اسلامی» نوشته آقایان اسماعیل شاطری، علیرضا پیروزمند و مهران کشتکار.ارائه مقاله الگوی روابط میان «حاکمیت، مردم و نهاد علم» در تحول علوم انسانی| حجت الاسلام احمد عابدی«تحقیقات شبکه‌ای، مدیرت شبکه‌ای تحقیقات و بانک اطلاعات» سه خلاء اصلی برای طرح حضور آراء و اراده مردم در متن نهاد علم است. در ارائه اول حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای احمد عابدی مقاله با عنوان «الگوی روابط میان حاکمیت، مردم و نهاد علم در تحول علوم انسانی» را که با مشارکت و راهنمایی حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر عبدالعلی رضایی، نگاشته بودند، ارائه کردند. حجت الاسلام و المسلمین احمد عابدی در بیان هدف مقاله را اینگونه توضیح دادند: هدف از ارائه مدل و الگوی بر اساس روش تحقیق تکاملی در رابطه با تحول در علوم انسانی عبارت است از ساده سازی روابط پیچیده حاکم بر اجزا، افزایش قدرت جامع نگری روابط، بسترسازی برای شناسایی وضع موجود، ایجاد تفاهم، امکان تنظیم راهبردهای تحول در علوم انسانی و امکان تنظیم نقشه راه. با توجه به این اهداف الگو طراحی شده است. این الگو یک الگوی پایه است که در مراحل بعد باید به صورت تفصیلی باز شود. این الگو بر اساس یک مبنای پایه طراحی شده است. در رابطه با چگونگی طراحی الگو گفتند: الگو با تکیه به فلسفه شدن اسلامی طراحی شده که یکی از ویژگی های آن تکیه حداکثری به مبانی عقلانی در عین حداکثر کردن کارآمدی است.. در بحث تحول سه رکن اساسی وجود دارد: نهاد حاکمیت، مردم و علم.ایشان رکن اول تحول علوم انسانی را اینگونه تعریف کردند: نهاد حاکمیت یعنی قدرت عالیه و حکومت که مهندسی تکامل اجتماعی و هماهنگ سازی همه شئون جامعه در مسیر قرب الهی را به عهده دارد. ابعاد نهاد حاکمیت شامل سیاست گذاری، برنامه ریزی و عملیاتی سازی است. متناظر با این سه بعد سه نوع نیاز وجود دارد. نیاز های تکاملی، اجتماعی و فردی. حاکمیت باید پاسخگوی این سه نوع نیاز باشد. جناب آقای عابدی توصیف خود را از نهاد مردم به این شکل ارائه دادند: دومین رکن نهاد مردم است. نهاد مردم یعنی معبر جریان قدرت و حاکمیت برای رسیدن به اهداف تعیین شده. سه بعد ساختار های مردمی عبارت است از: سیاسی، فرهنگی و اقتصادی. این سه ساختار مردمی به گونه ای در فرآیند تولید علم ورود پیدا کنند که نتیجه آن ارتقاء مدیریت، مشارکت و مباشرت مردمی می باشد. ایشان در انتها به نهاد علم پرداختند: سومین رکن تحول در علوم انسانی که اهمیت زیادی دارد، نهاد علم است. نهاد علم به معنی نظام سازمان یافته ای از روابط اجتماعی که در بر گیرنده برخی از ارزش ها و فرآیند های مشترک در حوزه تولید علم است. نهاد علم، به عنوان مسئول محوری تولید علم در کشور، ذیل مدیریت اجتماعی حاکمیت، برای پاسخگویی به نظام نیازمندی های کشور، در سه بعد تحقیقات شبکه ای، مدیریت شبکه ای تحقیقات و بانک اطلاعات، می تواند حضور و مشارکت اراده مردم را بپذیرد. نهاد علم باید در سه موضوع علوم اسلامی، علوم انسانی و علوم تجربی و کاربردی، فعالیت داشته باشد. که در اینجا بحث در علوم انسانی محدود است. مفاهیم ذکر شده در هم ضرب میشوند و یک نظامی از مفاهیم را ایجاد میکنند. به طور خلاصه میتوان الگوی پیشنهادی را در جدول زیر مشاهده کرد. ارائه مقاله الگوی مدیریت راهبردی دانش در تراز انقلاب اسلامی | دکتر اسماعیل شاطری احمد آبادیمدیریت راهبردی دانش به مثابه امری اجتماعی در ارائه دوم جناب آقای دکتر اسماعیل شاطری احمد آبادی مقاله خود را با عنوان «مقاله الگوی مدیریت راهبردی دانش در تراز انقلاب اسلامی» ارائه کردند. جناب آقای دکتر شاطری در ابتدای سخنان خود اهمیت بحث را اینگونه تبیین کردند: برای رسیدن به تمدن اسلامی نیاز به دانشی است که براساس مبانی اسلامی و با هدف ایجاد تمدن اسلامی به وجود آمده باشد. از آنجایی که عمده دانش های موجود برای چنین هدفی ایجاد نشده اند، تحول درآن امری گریز ناپذیر است. در این مسیر باید توجه داشته باشیم که تحول امری اجتماعی است و نه فردی یا سازمانی. به همین دلیل برای اینکه این بضاعت جمعی در مسیری واحد به تحول دانش های موجود و تولید دانش جدید بپردازد، نیاز به مدیریتی است که مدیریت راهبردی دانش نامیده میشود. مدیریت دانش در تراز انقلاب اسلامی، مدیریت جامع نگر است که وظیفه هماهنگ سازی را به عهده دارد. نویسنده مقاله در رابطه با پرسش های مقاله گفت: سوال اصلی این است که الگوی مدیریت راهبردی دانش در تراز انقلاب اسلامی کدام است؟ پس از این سوال، سوالات فرعی که به آن پرداخته شده است عبارتند از: مفاهیم و سازه های مدیریت راهبردی دانش در تراز انقلاب اسلامی کدام است؟ مولفه های مدیریت راهبردی دانش در تراز انقلاب اسلامی کدام است؟ نسبت میان ابعاد و مولفه های مدیریت راهبردی دانش در تراز انقلاب اسلامی چیست و چگونه تعیین میشود؟ نظام موضوعات حوزه مدیریت راهبردی دانش در تراز انقلاب اسلامی چیست؟ دکتر شاطری قائل هستند که عمده تحقیقات انجام شده در این زمینه، با مبنای اسلامی صورت نگرفته است و بیشتر تکیه به دانش های غربی انجام شده است. ایشان افزودند: نظریه مبنای اتخاذ شده شامل شش نکته اساسی است: فرآیند پیدایش علم، اجتماعی است؛ جامعه محصول نظام ولایت الهی یا طاغوتی است؛ در ماهیت علم، اراده حضور دارد؛ ملاک صحت علم، حق و باطل است و نه صدق و کذب؛ علم جهت دارد؛ مکانیسم پیدایش علم طی کردن فرایند گمانه، گزینش و پردازش است. وی گفت: الگوی پیشنهاد شده در این مقاله متشکل از سه بُعد «ارکان، فرایند و اثر» به صورت زیر است: ارکان مدیریت راهبردی دانش شامل مولفه های جهت سازها، قابلیت سازها و عمل افرین ها است. فرایند تولید دانش نیز سه مولفه تولید دانش، توزیع دانش و کاربست دانش را شامل میشود. اثر مدیریت راهبردی دانش نیز به سه مولفه تمدن سازی، جامعه پردازی و خودسازی تجزیه میشود. این ۹ وصف در هم ضرب شده و یک جدول ۲۷ مولفه‌ای را می‌سازند.جناب آقای دکتر شاطری در رابطه با اهداف الگوی پیشنهادی خود گفتند: اهداف هفت گانه ذکر شده در بیانه گام دوم توسط رهبر انقلاب در این مدل اهداف کلان را می‌سازد و سپس به اهداف میانی می‌رسد و در نهایت انبوهی از اهداف خرد تولید می‌شود که در بحث مدیریت تحول علوم انسانی باید به این اهداف خرد یا بخشی از آن، رسیدگی کرد.فعالیت های معطوف به تحول علوم انسانی در یک چرخه ای صورت میگیرد که از مراحل آن تولید علم، ذخیره سازی ، انتشار، تبادل، انتقال، گفتمان سازی، نهادسازی، کاربردی سازی و دوباره تولید علم به روز تر، تشکیل میشود.وی به عنوان سخنان پایانی اذعان داشتند که: ویژگی های الگوی مدیریت راهبردی دانش ارائه شده عبارت است از: ابتنای بر فلسفه تحلیلی اسلام و در چار چوب نظریه علم شناسی توحیدی؛ پاسخگویی به نیاز های تمدنی انقلاب اسلامی در گام دوم در تراز فردی، جامعه و تمدن؛ امکان تنظیم نظام راهبردهای مدیریت راهبردی دانش در تراز انقلاب اسلامی در سه عرصه تولید، توزیع و بهره برداری؛ وجود نظام اولویت و رابطه ریاضی بین عوامل؛ روشمندی و قاعده مندی در فرآیند طراحی الگو با رویکرد قیاس استقرایی؛ امکان انقباض و انبساط الگو؛ کارآمدی الگو در مقیاس سازمان، فراسازمان و سطح ملی. ارائه مقاله الگوی حکمرانی شبکه ای در تحول علوم انسانی|حجت الاسلام و المسلمین دکتر مصطفی جمالیفرهنگ‌سازی و ظرفیت سازی با نقش آفرینی توده های مردم، امری مغفول در جریان تحول علوم انسانیدر ارائه سوم حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای دکتر مصطفی جمالی مقاله خود را با عنوان «الگوی حکمرانی شبکه ای در تحول علوم انسانی» ارائه کردند. حجت الاسلام و المسلمین جمالی با بیان اینکه با وجود وقوع انقلاب اسلامی، انقلاب علمی هنوز صورت نگرفته است به بیان آسیب های موجود در فضای علمی کشور پرداختند. مهم ترین آسیب ها از نگاه ایشان عبارت اند از: قطع بودن رابطه مراکز علمی «حوزوی، دانشگاهی و حکومتی» و عدم وجود نهاد علم تمدن ساز؛ حکمرانی ضعیف در مدیریت تحول علوم انسانی؛ عدم فرهنگ سازی در لایه های مختلف جامعه در حوزه تحول علوم انسانی؛ عدم پرورش نیروی انسانی مناسب در راستای انقلاب علمی به دلیل معیوب بودن مدل های آموزشی کشور؛ عدم وجود گفتمانی واحد و بالطبع گزینش نظریه پایه در حوزه تولید علوم انسانی اسلامی؛ غلبه تحقیقات فردی بر تحقیقات جمعی، سازمانی و شبکه ای. حجت الاسلام جمالی برای تعریف مفاهیم پایه خود گفتند: حکمرانی به مجموعه ای سنت ها و نهاد هایی گفته میشود فعالیت حاکم بر اساس آن صوت میپذیرد. در تعریف الگو باید گفت که الگو ابزاری است که براساس آن اولا تمامی مسائل مرتبط با موضوع شناسایی شده و ثانیا نحوه ارتباطات این مسائل و افعال و وزن هر یک متناسب با مبانی و غایات موضوع به خوبی ترسیم می گردد. با توجه به دو تعریف ذکر شده الگوی حکمرانی شبکه ای باید دو ویژگی اساسی داشته باشد. اولا الگویی غیر متمرکز و غیر الزام آور و با کمترین بروکراسی باشد که بستر هماهنگی و تکامل را در موضوع فراهم می آورد. ثانیا در تحول علوم انسانی از ارتباط دو دسته از مولفه های عوامل تأثیر گذار «مردم، نخبگان و حاکمیت» و عرصه های تأثیر گذاری «فرهنگ سازی، ظرفیت سازی و مفهوم سازی» شکل گرفته است. دکتر جمالی در توضیح سه عرصه تأثیر گذاری خاطرنشان کردند: فرهنگ سازی به معنی ارتقاء فرهنگ جامعه در فهم نقشه عظیم انقلاب اسلامی در تمدن سازی و جهت ایجاد مشارکت همگان در تحقق آن و زیرساخت‎های آن می‎باشد. ظرفیت سازی را نیز باید به معنای پرورش جوان انقلابی در راستای شناخت وضعیت تمدنی و علمی جهان و آماده سازی او برای ایجاد انقلاب علمی در گام دوم تمدن سازی اسلامی، تعبیر کرد. سومین عرصه مفهوم سازی است که به معنای به معنای تولید معادلات کاربردی در جهت تصرف در پدیده ها و مدیریت تغییرات آنها مبتنی بر مبانی، آموزه ها و اهداف اسلامی می باشد. نقش عوامل تأثیر گذار؛ یعنی مردم، نخبگان و حاکمیت، در این سه عرصه ذکر شده، به تفصیل ذکر شده است. وی در پایان سخنان خود گفتند: در تحول علمی کشور و ایجاد انقلاب علمی باید از همه ظرفیت های کشور در این راستا استفاده گردد و لازمه این امر تحول جدی در حکمرانی علمی کشور است و در این راستا باید به محورهای زیر توجه نمود:اولاً: نیازمند یک قرارگاه علمی ـ فرهنگی قوی هستیم که بتواند با الگویی شبکه ای تمامی مولفه های مرتبط با امر تحول علوم را شناسایی و به هماهنگی برساند.ثانیاً: باید نهاد علم تمدن ساز شکل بگیرد که در آن تمامی مراکز علمی همچون حوزه، دانشگاه و مراکز علمی حاکمیتی همگی در راستای تحقق تمدن نوین اسلامی به هماهنگی حداکثری برسند.ثالثا: در امر تحول علمی تنها نباید به امر مفهوم سازی و مدیریت تولید علم پرداخت بلکه دو مسئله فرهنگ سازی و ظرفیت سازی هم باید هماهنگ با تحول علمی در کشور رشد پیدا کند و بدون این امر تحول امکان پذیر نمی باشد.رابعاً: در ایجاد تحول علمی کشور باید از تمامی ظرفیت ها به صورت هماهنگ استفاده نمود و در این میان تنها نباید از نخبگان حوزه و دانشگاه انتظار این تحول را داشت بلکه باید به نقش توده مردم و نهاد حاکمیت در تحول علمی توجه وافر نمود.فیلم بخش مقالاتجهت نیاز به صوت ارائه ها، میتوانید آنها را از فایل ضمیمه در انتهای مطلب، دانلود کنید. ]]> رویداد Sat, 25 Nov 2023 11:21:17 GMT https://www.foeq.ir/vdcc.1qsa2bqipla82.html