گفتاری از حجت الاسلام والمسلمین میرباقری؛

ادوار فعالیت علمی سید منیرالدین حسینی الهاشمی

بمناسبت سالروز رحلت علامه حسینی الهاشمی

12 اسفند 1392 ساعت 19:48

سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به «جامعیت دین» و «کارآمدی دین» در رهبری تکامل حیات بشر و در واقع به ضرورت تعبد به دین در همه شئون حیات بشر معتقد بود.


پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، از خصوصیات محوری سیدمنیرالدین حسینی که منشأ پیدایش اندیشه‌های ایشان شد و در تمام مراحل اندیشه‌شان هم متبلور و مجسم است، ایشان واقعاً به «جامعیت دین» و «کارآمدی دین» در رهبری تکامل حیات بشر قائل و به تعبیر دیگر به «ضرورت تعبد به دین در همه شئون حیات بشر» معتقد بودند.

طبیعتاً به دنبال این اعتقاد وثیق دو دغدغه خاطر در ایشان پیدا ‌شد:

۱ـ دغدغه خاطر نسبت به امر «حجیت»؛ یعنی در مرحله فهم و استنباط دین و همچنین در مرحله تحقق عینی می‌بایست ضرورتاً آنچه به دین نسبت داده می‌شود به حجیت صد در صد برسد و در امر حجیت هیچ مسامحه‌ای صورت نگیرد.

۲ـ اگر دین جامع است بایستی در رهبری تکامل عینی جامعه نقش اصلی و محوری را ایفا کند. بنابراین، دغدغه دوم ایشان، «دغدغه تکامل عینی جامعه بر محور دین» بود.

اساس این خصیصه‌ها به ظرفیت ایمانی و خصیصه‌های شخصی و روحی ایشان باز می‌گردد که برای کسانی که با ایشان محشور و مأنوس بودند کاملاً شناخته شده است. از مهمترین و بارزترین آن خصیصه‌ها شخصیت معنوی برجسته و ابتهال و تضرع دائمی به آستان اهل بیت (ع) بود. این ایمان و تعلق خاطر جدی به خدای متعال و اولیای الهی اساسی ‌ترین دستمایه این متفکر و دغدغه‌های ایشان بود.

البته این نکته هم قابل تذکر است که ایشان این خصیصه‌ها را از همان اوان طفولیت در محضر پدر بزرگوارشان آموخته و کسب کرده بودند چرا که پدر بزرگوارشان از نادر مراجعی بودند که متناسب با اجتهادشان، در عین این که دغدغه امر تعبد و دفاع از دین را داشتند و به شدت در دوره زندگی‌شان با گروه‌های منحرف مثل برخی از «متصوفه» و یا جریان‌های الحادی نظیر «حزب توده» و یا «بهائیت» و امثال آنها درگیر بودند، به دنبال برنامه ریزی برای تحقق عینی اسلام در جامعه بودند.

دو شاخصه فعالیت‌های علمی سید منیر الدین حسینی الهاشمی

مجموعه فعالیت‌های علمی مرحوم سیدمنیر هاشمی را می‌توان به سه دوره تقسیم کرد که در هر سه دوره این دو شاخصه به وضوح قابل مشاهده است.

یک دوره در مرحله اوج انقلاب و خصوصاً شکل‌گیرى مبارزات مسلحانه و در دوره نفوذ تأویل و تحریف در جامعه اسلامى آن هم از زوایاى مختلف بود که اشخاص معروفى به گونه‌هاى مختلفى دین را تحریف و به جامعه ارائه مى‌کردند. استاد در اولین برخورد با جوان‌هاى مبارزى که گرد ایشان جمع مى‌شدند بر امر «حجیت در استناد» تأکید مى‌کردند و مى‌گفتند هر چه عمل مى‌کنیم باید براساس دین باشد. لذا اولین نقدى که ایشان بر کمونیسم زدند به جاى «نقد بر محتوا و آثار»، «نقد روش» آنها بود و در نقطه مقابل اولین بحثى را که براى شاگردان ارائه کردند بحث «روش اجتهاد» بود. استاد به جاى این که کتاب‌ها را یکى یکى نقد کنند انگشت بر روش آنها مى‌گذاشتند و مى‌گفتند این روش مستند به وحى نیست و پایان آن به انحراف از دین و الحاد ختم مى‌شود.

اما پس از پیروزى انقلاب اسلامى جامعه وارد فضاى جدیدى شد. جامعه تشیع به مرتبه جدیدى از پذیرش ولایت الهیه رسید. تلاش استاد در این دوره که دوره دوم حیات علمی ایشان است در اسلامى کردن برنامه ریزى خلاصه مى‌شود. روش حوزه‌هاى علمیه و فقهاى دین بر این است که حکم را براساس منابع استنباط مى‌کنند اما تطبیق حکم بر موضوعات را جز در موضوعات مستنبط فقهى، به عرف عام یا به عرف کارشناسى واگذار مى‌کنند.

سیدمنیر هاشمی در همین جا احساس خطر مى‌کردند و مى‌گفتند ما در مقام استناد تلاش مى‌کنیم که فتوایى را به حجیت برسانیم اما براى حجیت در مقام تطبیق آیا این کافى است که به کارشناس رجوع کنیم و او براى ما بانک پول، بیمه و سایر رهاوردهاى تمدن جدید که یک تمدن غیر دینى است را تعریف کند؟ آیا این حد از دقت براى تحقق حجیتى که تا مرز استنباط احکام آمده کافى است؟ ایشان مى گفتند: قطعى است که حجیت در مرحله استنباط خدشه پذیر نیست اما آیا ما در مرحله عینیت هم توانسته‌ایم حجیت را تمام کنیم؟ آیا این بینش حسى با این کارآمدى اگر به توصیف پیچیده دنیا پرداخت و ما همین توصیف را چون از زبان یک انسان عادل جارى مى‌شود براى بیان حکم فقه به رسمیت شناختیم براى اتمام حجیت در عینیت کافى است؟ این جاست که ایشان بحث را از اقتصاد آغاز کردند و به تحلیل سیستم‌ها رسیدند. به این که سیستم چگونه اسلامى مى‌شود، رسیدند. به این که در علوم و روش‌ها باید تحول پیدا شود، رسیدند.

تحقیقات سیدمنیر الدین، وی را به فلسفه مدون جدید رساند

بحث حجیت در عینیت است که ایشان را به مسئله «جهت دارى علوم» و سپس «روش‌ها» و «فلسفه روش‌ها» کشاند و موضوع کار ایشان را از اقتصاد و شاخه‌هاى دیگر به حوزه «فلسفه روش» و «فلسفه عمل» کشاند، فلسفه‌اى که بتواند کنترل و تغییر را تفسیر کند و رابطه بین اعتقاد و عمل را تمام کند. این مسائل بخش دیگرى از عمر تحقیقاتى ایشان را به خود مشغول کرد و محصول آن هم دستیابى به یک فلسفه مدون جدید به نام فلسفه «نظام ولایت» است که «فلسفه شدن» و «چگونگى» است.

اقامه کلمه توحید، محوری‌ترین کار دولت اسلامی است

دوره سوم را اختصاراً بیان مى‌کنم: نکته جدیدى در این دوره ذهن ایشان را به خود معطوف کرده بود و آن این بود که ما در مرحله استنباط هم یک مواردى را مسامحه کرده‌ایم. ایشان مى‌فرمودند همانطورى که ما فقه خرد داریم که فقه عمل آحاد جامعه است، یک فقه مدیریت هم داریم که فقه حکومت است و کار حکومت بیش از عمل به فقه، اقامه دین است که یکى از شئون اقامه دین، اقامه فقه است. اقامه کلمه توحید، محورى‌ترین کار دولت اسلامى است. سؤال ایشان این بود که آیا مى‌شود از منظر فقه خرد، برنامه ریزى کلان کرد یا این که برنامه ریزى اداره بر مبناى فقه خرد ما را به انفعال مى‌کشاند؟ و مدل‌هاى حاکم بر برنامه‌ریزى کلان است که فقه را با خود هماهنگ مى‌کند.

در واقع مرحله سوم اندیشه ایشان این بود که فقه خرد که واقعاً به حجیت رسیده است و الآن براى جامعه ما معذر و منجز است همین فقه باید پا به عرصه‌هاى جدیدى بگذارد البته با همان قاعده مندى و دقت که اگر این کار نشد یکى از این دو خطر هست یا ما باید از عرصه برنامه ریزى کلان عقب نشینى کنیم و کار را به برنامه‌هاى شرقى و غربى بسپاریم یا این که باب تأویل و تحریف در فقه کلان باز مى‌شود مانند آنهایى که پیشنهاد اصلاح قرائت دینى را مى‌دهند و بحث هرمنوتیک و تأویل زبانى دین و قبض و بسط را مطرح مى‌کنند. یعنى قاعده‌مند کردن تحریف دین.

فلذا ایشان در این مرحله به دنبال این بودند که چگونه مى‌شود ما همین علم اصول را با همین ارکانى که دارد بدون کمترین خدشه در مبانى به یک عرصه و فضاى جدید نزدیک کنیم که با آن بتوان فقه را در حوزه احکام کلان و توسعه به حجیت رساند.


کد مطلب: 529

آدرس مطلب: https://www.foeq.ir/vdcjfheizuqe8.sfu.html

فرهنگستان علوم اسلامی قم  https://www.foeq.ir