کارویژه‌های آموزشی، تربیتی و اجتماعی حوزه‌ی انقلابی در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌ پیروزمند

هندسه‌ی حوزه‌ی انقلابی

10 ارديبهشت 1396 ساعت 9:00

اهمیت حوزه‌ی علمیه برای اجرا و تحقق حاکمیت دین در لایه‌های مختلف جامعه بر کسی پوشیده نیست. حوزه‌ی انقلابی در راستای ورود به این عرصه چه وظایفی را بر عهده دارد؟ تحقق جامعه‌ی دینی به معنای اجرای دین در تمام شئون زندگی، چه الزاماتی برای مروجان و مبلغان دین ایجاد می‌کند؟ متولی آموزش، تربیت و ایجاد جریان اجتماعی برای دینداری کیست؟ برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها به سراغ حجت‌الاسلام علیرضا پیروزمند، عضو هیئت علمی و قائم‌مقام دفتر فرهنگستان علوم اسلامی رفتیم و در گفت‌وگوی پیش رو به تبیین کارویژه‌های مورد نیاز برای اقامه‌ی اجتماعی دین با نگاهی به وظایف حوزه‌ی انقلابی، پرداختیم.
«مبانی و راهکارهای اسلامی شدن دانشگاه»، «قلمرو دین در تعیین مفروضات اساسی، ارزش‌ها، رفتارها و نمادها»، «مبانی و الگوی مهندسی فرهنگی»، «مدل تنظیم سیاست‌های کلان فرهنگی»، «ارزیابی عملکرد فرهنگی حوزه‌های علمیه در تاریخ معاصر» و «مفهوم‌شناسی اسلامی در فرهنگ نبوی» از جمله تالیفات این اندیشمند علوم انسانی است.


به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پیروزمند، عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم، در گفتگویی که ویژه نامه نوروز 96 نشریه خردنامه به چاپ رسیده است به تبیین حوزه انقلابی و لوازم آن پرداختند که متن کامل این گفتگو برای اطلاع علاقه مندان منتشر می شود.




***
 
لطفا در ابتدا توضیحی درباره‌ی چیستی و ضرورت حوزه‌ی انقلابی بفرمایید.

برای این‌که ضرورت یک مفهوم روشن بشود باید اول مشخص کنیم که راجع به چه چیزی صحبت می‌کنیم و قصد داریم ضرورت چه چیزی را ثابت کنیم و حوزه‌ی انقلابی چیست که ضرورت بحث دارد. من چند احتمال را در پاسخ به این سوال عرض می‌کنم و به نظرم می‌آید که هرکدام از این احتمالات جنبه‌ای از پاسخ را در بر دارد و در ادامه به پاسخ کامل‌تری دست پیدا خواهیم کرد. شاید اولین مفهومی که از حوزه‌ی انقلابی به ذهن بیاید این است که نسبت به انقلابی که اتفاق افتاده و منتهی به برافراشته شدن پرچم جمهوری اسلامی شده است و نسبت به این حاکمیت و نظام سیاسی که به‌تبع این انقلاب به وجود آمده، بی‌تفاوت نباشد بلکه از آن حمایت کند.

حمایت به چه معنا؟ به معنای این‌که نه تنها جمهوری اسلامی را تضعیف نکند بلکه حمایت سیاسی بکند. حمایت سیاسی چگونه خودش را نشان می‌دهد؟ مثلا فرض کنید نسبت به انتخابات بی‌تفاوت نیست، شرکت می‌کند و مردم را هم تشویق به شرکت در انتخابات می‌کند. یا اگر افراد یا جریان‌هایی ولایت فقیه را تضعیف می‌کنند، از مواضع ولایت فقیه در سطوح مختلف یا در سطحی دیگر از مواضع دولتمردان جمهوری اسلامی حمایت می‌کند. این یک احتمال است که حوزه‌ی انقلابی را به این معنا بدانیم.

احتمال دوم که کمی از احتمال اول پررنگ‌تر است، این است که علاوه بر این‌که حوزه حمایت می‌کند، مسئولیت اجرایی هم می‌پذیرد. یعنی در بخش‌های مختلف حاکمیت که احتیاج به حضور روحانیت وجود دارد -فرض کنید در قوه‌ی قضائیه، نیروهای نظامی و انتظامی و در دانشگاه‌ها-، حاضر است که مسئولیت بپذیرد و وظیفه‌ی دینی و اسلامی خود را انجام بدهد و این حضور در مناصب اجرایی به عنوان امری نکوهیده در حوزه شمرده نشود.

احتمال سوم که به نظر ما احتمال کامل‌تری است، این است که حوزه‌ی انقلابی نسبت به اقامه‌ی اجتماعی و جهانی دین موضع‌گیری فعال دارد. برای توضیح این احتمال لازم است مقدمه‌ای عرض کنم.

جریان دینداری در دو سطح امکان‌پذیر است. یک سطح این است که آحاد مردم دیندار بشوند و هر فرد وظیفه‌ی شرعی خودش را در قبال مسائل مختلف درست انجام بدهد. اهل حرام و حلال باشد و اخلاق اسلامی را رعایت کند. سطح دوم از دینداری این است که جامعه خداپرست شود و همه‌ی مردم نه فقط به اعتبار موضع‌گیری‌های فردی خودشان بلکه به اعتبار موضع‌گیری‌های اجتماعی‌شان و به اعتبار این‌که عضو یک جامعه‌ی بزرگ‌تر هستند و آن جامعه را شکل می‌دهند و در تغییراتش مشارکت می‌کنند، در این بخش از حیات خودشان هم دیندار باشند که اگر این‌گونه باشند آن‌ وقت جامعه‌ی دینی درست خواهند کرد. این بدین معناست که موضع‌گیری‌های مردم نسبت به موضوعات اجتماعی هم دینی خواهد بود.

می‌دانید که تاثیر دین و اسلام در سیاست‌های کلی‌ای که مثلا برای برنامه‌های توسعه و پیشرفت در جامعه ابلاغ می‌شود، یک تاثیر اجتماعی است.
در قالب این سیاست‌گذاری کلان، حرکت عمومی جامعه را به سمت این‌که اسلام با قوت بیشتر و در مقیاس گسترده‌تری اجرا بشود هدایت می‌کنیم. وقتی در مجلس شورای اسلامی قانون‌گذاری می‌کنیم هم همین معنا و همین سطح از تاثیر را دارد. وقتی مجلس قانونی تصویب می‌کند فرق می‌کند با زمانی که یک فرد برای خودش مقررات یا نظمی را می‌پذیرد. هزاران و میلیون‌ها نفر تحت تاثیر قانونی که مجلس تصویب می‌کند قرار می‌گیرند. همچنین ساختارهایی که در جامعه ایجاد می‌شوند یا از بین می‌روند (ساختار گسترده یا فراگیری مثل بانک، شرکت‌های سهامی، شرکت‌های بیمه و...)، همه موضوعات اجتماعی هستند و وقتی که صحبت از دینداری در مقیاس اجتماعی می‌کنیم یعنی حضور دین در اسلامی شدن و اسلامی بودن این امور.

وقتی در این مقدمه با ما همراهی کردید که دینداری دو مقیاس فردی و اجتماعی دارد، آن‌وقت برمی‌گردم به عبارتی که اول عرض کردم و می‌گویم حوزه‌ی انقلابی یعنی حوزه‌ای که پیشران جهانی‌سازی و تمدن‌سازی اسلامی است. حوزه‌ی انقلابی یعنی حوزه‌ای که پیشران اقامه‌ی اجتماعی دین است. حوزه‌ی انقلابی حوزه‌ای است که هم پرستش اجتماعی را فهم کرده و هم جامعه را به سمت سازوکار و الزامات پرستش اجتماعی خدای متعال هدایت می‌کند.

این تبیین از حوزه‌ی انقلابی، چند مطلب و پیام در دل خود دارد؛ اول این‌که انقلاب تمام نشده و تمام‌شدنی نیست، به دلیل این‌که اقامه‌ی دین و همچنین اقامه‌ی توحید تمام‌شدنی نیست. درثانی آن بخشی از حوزه‌ی علمیه که به حیات اجتماعی و تاثیرگذاری دین در حیات اجتماعی بی‌توجه یا کم‌توجه است، در این معنایی که از حوزه‌ی انقلابی عرض می‌کنم حذف نمی‌شود ولی هضم می‌شود.

منظور شما از این‌که حذف نمی‌شود اما هضم می‌شود چیست؟

یعنی آن بخش از حوزه‌ی سنتی ما که به سعادتمندی افراد و چگونگی تحقق آن اهمیت می‌دهد و دینداری را عمدتا در این حد تعریف می‌کند -اگر به عنوان بخش مکمل حوزه‌ی تمدن‌سازی و جهانی‌سازی اسلامی قرار بگیرد-، نه تنها معارض با حوزه‌ی انقلابی نیست بلکه مکمل لازمی برای حوزه‌ی انقلابی است. بنابراین من این نگاه را تایید نمی‌کنم و قبول ندارم که بگوییم آن بخش از حوزه‌ی علمیه که به مسائل اجتماعی و حکومت کاری ندارد لزوما ضدانقلاب یا غیرانقلابی است. ولی در عین حال می‌گویم آن فضلا، اساتید و بخشی از حوزه‌ی مقدس علمیه که مسئولیت و ماموریت خودشان را در این حد محدود کرده‌اند و نسبت به سطح بالاتر -که حمایت‌های سیاسی و مسئولیت‌پذیری‌های اجتماعی از لوازم آن است- بی‌تفاوت هستند، چون فعالیت و تلاششان بر اساس درک جامع و عمیقی از دینداری استوار نشده است -حداقل در زمان معاصر-، در انجام مسئولیتی که امروز متوجه حوزه‌ی علمیه است کامل عمل نمی‌کنند. نه تنها کامل عمل نمی‌کنند بلکه باعث می‌شوند کار آن بخش از فضلا و روحانیون که به این بخش اهتمام دارند، کم‌ارزش یا بی‌ارزش جلوه کند یا بدتر این‌که به عنوان حرکتی انحرافی که موجب تضعیف حوزه‌های علمیه است تلقی شود و این خطرناک است. اگر کار به این موضع‌گیری بینجامد، باعث می‌شود که بخش عمدتا سنتی حوزه در مقابل حوزه‌ی انقلابی قرار بگیرد.

نکته‌ی باریک و ظریفی وجود دارد؛ ما نباید چنین ترسیم کنیم که حوزه‌ی انقلابی یعنی حوزه‌ای که از حکومت حمایت سیاسی می‌کند و در مقابل، هرکس چنین حمایتی نمی‌کند ضدانقلاب است. نباید بگوییم حوزه‌ی انقلابی یعنی حوزه‌ای که در مسندهای حکومت مسئولیت دارد یا مسئولیت قبول می‌کند و آن حوز‌ه‌ای که قبول نمی‌کند، ضدانقلاب است. یا حتی بالاتر از این، نباید بگوییم آن حوزه‌ای که آینده‌نگری لازم نسبت به مسائل تحولات فرهنگی و اجتماعی و نقشی را که جمهوری اسلامی در حرکت به سمت تمدن ایده‌آل اسلامی دارد فهم می‌کند و برایش تلاش می‌کند انقلابی است و غیر از آن ضدانقلاب است. من می‌گویم این‌گونه خط‌کشی نکنیم! و چه موقع درست است که این‌گونه خط‌کشی نکنیم؟ وقتی که بگوییم حوزه‌ی علمیه باید افرادی را که کارشناس دین هستند تربیت کند. حوزه‌ی علمیه مسئول‌ترین نهاد در تبیین دین و هدایت دینداری مردم است و برای این‌که این اتفاق بیفتد، ساحت‌های مختلفی دارد. آن کسی که دین را در مقیاس فردی فهم و تبلیغ می‌کند، در همین نقشه و در همین فضا و ماموریت، ایفای نقش می‌کند. آن کسی هم که در حوزه‌ی اجتماعی دینداری تلاش می‌کند همین‌طور است و ترکیب این‌ دو با هم حوزه‌ی انقلابی را شکل می‌دهد. حال اگر همین بخش سنتی حوزه که با همین توضیح می‌تواند حوزه‌ی انقلابی محسوب بشود به گونه‌ای خود را عرضه کرد که مقابل بخشی از سرمایه‌های حوزه که وقت خود را صرف تبیین چیستی و چگونگی اقامه‌ی اجتماعی دین می‌کنند قرار گرفت، آن‌وقت به دست خودش، خود را از حوزه‌ی انقلابی جدا کرده است.

پس منظور شما این است که اگر حوزه‌ی علمیه نسبت به اداره‌ی جامعه و اقامه‌ی دین مصر باشد هم نسبت به جامعه بی‌تفاوت نیست و موضع دارد و هم برای پیشبرد اهداف دین نیروی انسانی مورد نیاز خود را تولید می‌کند.

بله، اگر این اتفاق افتاد، مطرح شدن تعابیری مثل حوزه‌ی حکومتی و آخوند حکومتی به عنوان واژه‌های تحقیرآمیز، در ادبیات حوزه‌ی علمیه رنگ می‌بازد. آن‌هایی که این تعبیر را به عنوان تنقیص یک بخش از حوزه یا حتی به عنوان یک هشدار به عنوان صیانت از حوزه مطرح می‌کنند، تصوری از این واژه القا می‌کنند که به‌شدت تقلیل‌گرایانه و حتی غلط است. آن‌ها می‌گویند آخوند حکومتی یعنی آخوندی که حُرّیت علمی و سیاسی خود را از دست داده و به خاطر منافع کوتاه‌مدت شخصی یا جناحی خود، از هر خطا و اشتباهی چشم‌پوشی و هر نوع رفتار حکومت را حمایت و تایید می‌کند.

آیا این رویکرد باعث می‌شود انحرافی که احیانا در اهداف نظام اسلامی ایجاد می‌شود دیده نشود؟

اگر بگویند آخوند حکومتی آخوندی است که سواد حوزوی ندارد ولی ادعا زیاد دارد، آخوند حکومتی آخوندی است که حوصله‌ی درس خواندن ندارد ولی شعار زیاد می‌دهد و آخوند حکومتی آخوندی است که احساساتش بر عقلانیتش غلبه دارد، ما هم می‌گوییم چنین آخوندی را قبول نداریم. بعید می‌دانم اعاظم حوزه هم که از حکومتی شدن روحانیت و روحانی‌ها دفاع می‌کنند با این تعریف از آخوند حکومتی موافق باشند و از آن دفاع کنند. منتها این معنا از کجا آمده؟ خصوصا فضلای محترم و روحانیت معظمی که ممکن است عرایض بنده را بشنوند به این نکته عنایت کنند! بخشی از حوزه‌ی علمیه، مسئولیت‌پذیری در قبال حکومت دارد و زیر بار سوال‌ها و پاسخ‌هایی که از جانب حکومت متوجه حوزه است می‌رود، اما این نوع تقلیل‌گرایی در تعریف آخوند حکومتی و حوزه‌ی حکومتی، این‌ بخش مسئولیت‌پذیر را یک بخش زائد، سرمایه‌سوز و بازدارنده برای حوزه جلوه می‌دهد. با آن پیش‌فرض در تعریف آخوند حکومتی، این نتیجه‌گیری نیز اتفاق می‌افتد.

بنا به تعریف بنده، حوزه‌ی انقلابی یعنی حوزه‌ای که تفاوت سطح نیازمندی به دین در دنیای معاصر را شناخته است و فهمیده که سطح نیازمندی به دین از مقیاس فردی به مقیاس اجتماعی، و از تبلیغ در فرهنگ عمومی به ایجاد تمدن اسلامی رسیده است. حوزه‌ی انقلابی به عنوان یک اطلاع محیطی و میدانی این را فهمیده و به این‌که اسلام دین جامع و کاملی است که قدرت تمدن‌سازی و هدایت مردم به سمت جامعه‌ی مهدوی را دارد، معتقد است. از ضمیمه کردن این اعتقاد با این اطلاع میدانی، به این نتیجه می‌رسد که حوزه‌ی علمیه‌ی ما باید در آموزش، پژوهش، تبلیغ، سازمان‌دهی و برنامه‌ریزی متحول شود تا بتواند زیر بار این مسئولیت نوین برود.

اگر با این نگاه و از این دریچه به موضوع نگاه کنیم نه تنها آن نتیجه‌گیری و قضاوت تقلیل‌گرایانه‌ی گذشته نسبت به حوزه‌ای که به استقبال مسائل حاکمیتی می‌رود، وجود نخواهد داشت بلکه آن بخش از حوزه که با بی‌اعتنایی از این مسائل عبور می‌کند باید پاسخگو باشد.
نسبت به چه پاسخگو باشد؟ نسبت به این‌که آیا وظیفه‌ی آخوندی خود را -نه وظیفه‌ی سیاسی خود را به عنوان یک سیاستمدار که البته آن هم در جای خودش لازم است- انجام داده است؟ داریم با ادبیات آخوندی بحث می‌کنیم. آیا وظیفه‌ی آخوندی خود را به عنوان یک دین‌شناس انجام داده یا انجام نداده؟ این همان جایی است که عرض کردم نقطه‌ی تاثیرگذاری است.

آیا این‌ها همان افرادی هستند که به عنوان روحانیون سکولار تعریف می‌شوند؟ یعنی کسانی که نسبتشان را با انقلاب اسلامی تعریف نکرده‌اند؟
سه جریان در حوزه از همدیگر قابل تمایز هستند. تا این‌جا به دو جریان پرداختم. یکی جریان تحول‌خواه و روشنفکر که به دنبال اقامه‌ی اجتماعی دین است و خود را مکلف به پاسخگویی می‌داند و دیگری جریانی که ماموریت حوزه را به همان ماموریت قبل از انقلاب محدود می‌کند و این تغییر در مقیاس نیازمندی دین را به رسمیت نمی‌شناسد و می‌گوید آدم‌ها را درست کنید، جامعه درست می‌شود! می‌گویند ما اگر فقه و اخلاق و اعتقاداتی که آدم‌ها را پرورش می‌دهد بیان کنیم و مردم ملزم باشند که تبعیت بکنند، همه چیز درست می‌شود.
این‌که من از اول دینداری را در دو مقیاس مطرح کردم برای همین بود. این اشخاص دینداری و وظیفه‌ی خودشان را هم در همین حد تعریف می‌کنند.

این بخش از حوزه غالبا متعبد هستند و در انتساب مطالب به دین اهل انضباط هستند. این‌ها نسبت به میراث سلف ارج می‌گذارند و در انتقالش به نسل‌های بعد اهتمام دارند. این‌ چیزها همه فی‌حدنفسه ارزشمند است. این بخش به حوزه‌ی سنتی معروف است.
منتها من با ورودی که برای بحثم انتخاب کردم خواستم بر این اصرار داشته باشم که آن بخش از حوزه که کمتر به مسائل اجتماعی می‌پردازد یا اصلا نمی‌پردازد، لزوما ضدانقلاب نیست. بله، حوزه‌ی سنتی ما چون سنتی است، ضدانقلاب نیست ولیکن ادامه‌ی راهش تعیین‌کننده است.

یعنی حوزه‌ی سنتی در اجرایی کردن دین در جامعه توانمند نیست؟

بله، نیست. حالا می‌گوییم من توانمند نیستم و مسئولیت خودم را در این حد تعریف کرد‌ه‌ام، خب اشکال ندارد! همه قرار نیست توانمند باشند و پاسخ همه چیز را بدهند. حوزه یک نظام و مجموعه‌ی گسترده است. بخشی به یک مسئله می‌پردازد و بخش دیگر به مسائل دیگر. تا این‌جایش اشکالی ندارد. اشکال از آن‌جا ایجاد می‌شود که این حوزه‌ی به اصطلاح سنتی در مقابل روشنفکران دینی حوزه برخورد منفی و تحقیرآمیز داشته باشد و به‌ آن‌ها به چشم یک مجموعه‌ی سرمایه‌سوز و انحراف‌آفرین در حوزه نگاه کند و بگوید این‌ها بی‌سوادی را در حوزه دامن می‌زنند.

این‌ها جریان متحجر حوزه هستند؟

ببینید من این تعبیر را به کار نبردم به خاطر این‌که آن صف‌بندی اتفاق نیفتد؛ یعنی این‌که بگوییم هر کسی در حوزه به مسائل اجتماعی وارد نمی‌شود یا توانش را ندارد متحجر است. نه! بنده‌ی پیروزمند توانم این‌قدر است که یک درسی بخوانم و بروم در روستایی روایتی برای مردم نقل کنم. خیلی هم کارم ارزش دارد. خود من هم باید برای کارم ارزش قائل باشم. این‌هایی که می‌گویند ما در مقیاس جهانی، تمدن‌سازی اسلامی می‌کنیم، نباید نگاه تحقیرآمیز به آن کسی که در یک روستا تبلیغ می‌کند داشته باشند و از قله‌ی قاف به فعالیت کسی که دارد در دامنه‌ی حوزه‌ی سنتی فعالیت می‌کند نگاه کنند. این‌ها هر دو غلط هستند.
می‌توانیم بگوییم که بخشی از حوزه‌ی سنتی ما متحجر است اما کدام بخشش متحجر است؟ آن بخشی که در حوزه‌ی مسائل گذشته و دانش‌های گذشته باقی مانده است.

این بخش خودش را مکلف به پاسخگویی به نیاز روز نمی‌داند؟

نه، نمی‌داند. صحیح است که به این نوع آدم‌ها بگوییم متحجر. پس ببینید جریان اول، جریان تمدن‌ساز، تحول‌خواه و روشنفکر دینی است. جریان دوم، جریانی است که در حد مسائل حوزه‌ی سنتی باقی مانده که من به کل این‌ها نمی‌گویم متحجر. این‌ها دو بخش می‌شوند.
حوزه‌ی سوم، حوزه‌ی روشنفکر سکولار است. مگر آخوند هم سکولار می‌شود؟ بله می‌شود. چه موقع این اتفاق می‌افتد و چرا این اتفاق می‌افتد؟ این بخش از روحانیت که عمدتا محصول بعد از انقلاب هستند، مزیتی نسبت به حوزه‌ی سنتی و نقطه‌ ضعفی نسبت به حوزه‌ی روشنفکران دینی دارند. مزیتشان نسبت به حوزه‌ی سنتی تحول‌خواهی‌شان است. مزیتشان مواجه شدن با مسائل و دانش‌های جدید و عرصه‌های جدید علم‌ورزی است. این‌که جسارت دارند، مزیتشان است. لذا می‌آیند در مورد این‌که اسلام باید درباره‌ی حقوق بشر و سیاست چگونه حرف بزند، بحث و فکر می‌کنند. یا در مورد این‌که اقتصاد اسلامی وجود دارد یا نه حرف می‌زنند.

یعنی می‌خواهند پاسخ نیازهای روز را با علم مدرن و مدرنیته بدهند و به گذشته و میراث فقهی توجهی ندارند؟

بله، همین‌طور است. البته این بخش از حوزه که به عنوان روشنفکران سکولار از آن‌ها یاد می‌کنیم، در مقایسه با روشنفکران سکولار غیرحوزوی خیلی با هم فرق می‌کنند. عیارشان با هم یکی نیست. چون می‌خواهم اسم نیاورم معذورم وگرنه مشخص می‌شد تفاوت چقدر است.
آن روشنفکرانی که در دانشگاه هستند و الان هم در آمریکا و جاهای دیگر مطالبشان را منتشر می‌کنند، با آن روحانیونی که الان خارج‌نشین هستند -ولو در جهت‌گیری، آب به یک آسیاب می‌ریزند- شخصیتشان و سطح پایبندی‌شان به دین خیلی فرق دارد.
این نکته را برای این گفتم که وقتی تعبیر «روشنفکر سکولار» را به کار می‌بریم، مخاطبان عامی که مطلب را دنبال می‌کنند، تلقی نکنند که عین همان در حوزه هم هست.

کسانی که در کارخانه‌ی حوزه با «قال الصادق» و «قال الباقر» (ع) به دنیا می‌آیند و این‌ها به گوششان می‌خورد، به هر حال کم یا زیاد با قرآن و حدیث بار می‌آیند، مگر استثناها. این‌ها سطحی از دینداری و دغدغه‌ی التزام به دین را دارند. اگر هم در استفاده‌ از اصطلاحات، دانش‌ها، نظریه‌ها و معادله‌ها و ادبیات روز دنیا مصر هستند، از سر دین‌فروشی نیست. این از سر احساس مسئولیت دینی است. احساس می‌کنند که مثلا فلان موضوع، حوزه‌ی نفوذ دین نیست و بشر حرفی زده و ما هم مثل بقیه باید استفاده کنیم و منِ نوعی هم که دارم راه استفاده‌اش را هموار می‌کنم از این باب است. حالا با این ملاحظه و این تبصره، عرضم این بود که این جریان سکولار در حوزه این مزیت را نسبت به حوزه‌ی سنتی دارد که وارد عرصه‌های جدید می‌شود. ولی این نقص را هم نسبت به حوزه‌ی سنتی و هم حوزه‌ی تحول‌خواه و روشنفکران دینی دارد که در مسئله‌ی تعبد به کلام خداوند و ائمه (ع)، مسئله‌ی انضباط و احراز حجیت و روشمندی در انتساب مطلبی به دین، کم می‌آورد. از نظر داشتن یک تلقی کامل از دین و دینداری هم کم می‌آورد. چرا؟ چون می‌گوید این حوزه‌های دانشی و علوم انسانی ربطی به دین ندارد. نظام‌سازی در کشور ربطی به دین ندارد. قانون‌گذاری در کشور غالبش ربطی به دین ندارد. این به خاطر ضعف در تلقی نسبت به دین و بالطبع ضعف دینداری است. لذا وقتی که نظریه‌های روانشناسی را در روانشناسی، نظریه‌های دولت رفاه را در اقتصاد، نظریه‌های دموکراسی را در علوم سیاسی و نظریه‌های حقوق بشر و حقوق بین‌الملل را در حقوق می‌آورد و برف‌انبار می‌کند و در حوزه یا بیرون حوزه به عنوان یک حوزوی این مطالب را ترویج می‌کند، احساس نمی‌کند که دارد حرف خلاف دین می‌زند، در حالی که دارد می‌زند!

آیا جریان حوزه‌ی سکولار، توانمندی دین در اداره‌ی جامعه را تقلیل می‌دهد؟

بله، بنابراین سه جریان در حوزه وجود دارند. عرض کردم این جریان اخیر که به اصطلاح حوزه را به سمت سکولار شدن مفاهیم و دانش‌ها پیش می‌برد نمی‌تواند با حوزه‌ی انقلابی پیوندی برقرار کند. اما آن حوزه‌ی سنتی مشروط به این‌که مکمل حرکت بشود می‌تواند با حوزه‌ی انقلابی پیوند برقرار کند و تعامل سازنده داشته باشد.
بر این اساس انقلابی بودن یعنی جمع میان دو چیز: دغدغه‌ی دین داشتن و نگاه به آینده. اگر دغدغه‌ی دین را داشت، نگاه به آینده هم می‌شود داشت. حوزه‌ی تحول‌خواه دیگر راضی به این وضع نخواهد بود یعنی هر حد از مسئولیت و فعالیت را که دارد، انجام می‌دهد و می‌داند که قدم بزرگ‌تری هم هست و راه نرفته‌ای هم وجود دارد. همیشه می‌داند که یک سوال بی‌پاسخ مانده است.

حالا که حوزه‌ی انقلابی به این مراحل رسید و توجه به این پیدا کرد که برای اداره‌ی جامعه باید دین به طور کامل حاکمیت پیدا کند چه انسانی را باید تولید و تربیت کند که به این اهداف برسد؟

ببینید نیرویی که می‌خواهد در این جبهه فعالیت کند باید قدرت فهم روشمند از منابع دین را داشته باشد. منتها در یک مقیاس وسیع‌تر اگر قبلا حکم به طهارت و نجاست را می‌توانست از منابع دین به دست بیاورد، می‌توانست حج و صوم و صلات را به دست بیاورد، حتی جهاد و امر به معروف را می‌توانست به دست بیاورد، الان باید حکم نظام‌سازی و حکم نظام سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را به دست بیاورد. باید بتواند نسبت به الگوی پیشرفت اسلامی-ایرانی اتخاذ موضع کند.

سخن این است که فردی که می‌خواهد در قرن ۲۱ بعد از گذشت ۳۰ یا ۴۰ سال از انقلاب اسلامی بگوید می‌خواهم طلبه‌ی تراز باشم، نمی‌تواند نسبت به فهم سبک زندگی و موضع اسلام درباره‌ی آن هیچ حرفی نداشته باشد. نه نسبت به تربیت یک فرد بلکه نسبت به نظام تربیتی هم حرفی باید داشته باشد. نسبت به تعاملات سیاسی نظام اسلامی در تعاملات جهانی حرفی باید داشته باشد. همچنین در مورد موضع دین نسبت به مهندسی فرهنگی جامعه باید حرفی داشته باشد. موضوع مهندسی فرهنگی جامعه یک موضوع کاملا فرهنگی و به‌شدت تاثیرگذار است. حوزه‌ی انقلابی باید فردی را پرورش بدهد که قدرت مدیریت دانش در حوزه‌ی علوم انسانی را داشته باشد.

آیا این قدرت هم از فهم روشمند دین به دست می‌آید؟

این قدرت از فهم روشمند دین، مبانی علم، غایات علم و روش علم به دست می‌آید.

کارویژه‌های حوزه‌ی انقلابی به مثابه‌ی یک نهاد آموزشی چیست؟

همان‌طور که در ماموریت سنتی حوزه‌های علمیه توضیح دادم، حوزه‌ها مسئولیت پذیرفتند و این مسئولیت‌پذیری باعث می‌شود که دانش‌های لازم برای ایفای این نقش را تولید و نظام آموزشی لازمی را که این دانش‌ها را منتقل کند ایجاد کنند. لذا الان نظام آموزشی حوزه این کار را می‌کند. حالا اگر یک بازخوانی نسبت به خودمان انجام دادیم و گفتیم مقیاس دینداری عوض شده و حوزه‌ی علمیه نسبت به این مقیاس از دینداری می‌خواهد مسئولیت قبول کند و نمی‌خواهد خود را کنار بکشد، الزامات آموزشی آن چیست؟ قبل از این‌که بگوییم الزامات آموزشی‌اش چیست باید بگوییم الزامات پژوهشی‌اش چیست.

یعنی علومی را آموزش می‌دهیم که مجتهدینی تراز و کم‌نظیر روی آن‌ها فکر کرده‌اند. هزاران ساعت فکر و بحث کرده‌اند و متونی را نگاشته‌اند. حالا ما توانسته‌ایم بگوییم متون شیخ انصاری را درس می‌دهیم یا متون آخوند صاحب «کفایه» را کتاب درسی می‌کنیم. پس اساس آموزش است و آموزش هم بدون تولید علم و بدون پژوهش اتفاق نمی‌افتد و اگر بیفتد ضعیف است.

این نیازمندی که در ارتقای نقش‌آفرینی حوزه‌ی علمیه مطرح کردیم قبل از این‌که به آموزش برسد باید متوجه پژوهشگران و فضلای حوزه بشود. این‌ها باید به این سوالات فکر کنند و در موردش تحقیق کنند. باید به خودشان اجازه‌ی گفتن حرف‌های متنوع و شنیدن حرف‌های متنوع را بدهند. با حفظ این جهت‌گیری، حتی در حوزه‌ی علوم عقلی هم نباید تمسک به یک حرف پیدا کنند. نگوییم آخرِ فلسفه ملاصدراست و اگر کسی خواست گوش ملاصدرا را بتاباند یعنی علوم عقلی متزلزل شده و اعتقادات مردم متزلزل شده است! این فکر رشد نمی‌آورد.

نگوییم تَه فقه شیخ انصاری بوده است یا حالا در دوران معاصر حضرت آیت‌الله خویی است. این سیره‌ی خود علما هم نه بوده و نیست. شاگردان خود حضرت آیت‌الله خویی نسبت به ایشان تعریض می‌زدند و آیت‌الله خویی هم نسبت به استاد خودش مرحوم نائینی تعریض می‌زده است. این میراث سلف است که باعث بالندگی دانش در حوزه‌های علمیه شده است. البته علمای سلف ما نسبت به یک مطلب به‌درستی دغدغه دارند و آن، مسئله‌ی قاعده‌مند حرف زدن و روی حساب و کتاب حرف زدن است. منظور، حفظ آن بنیان‌ها و استواری‌های اجتهاد و فقاهت و به تعبیر جامع‌تر فهم از دین است. این باید حفظ شود.

حالا چه در پژوهش و چه در آموزش چه تکاملی باید واقع بشود؟ همان صحبتی را که در مسئولیت‌پذیری جدید حوزه عرض کردم باید بتوانیم سرریز کنیم و در حوزه‌های مختلف دانشی نشر دهیم. یعنی باید بگوییم که فقه و فلسفه و کلام یا اخلاق و عرفان حوزه اگر بخواهد تمدن‌ساز باشد باید چه قدم‌های جدیدی را بردارد.

با توجه به این‌که حوزه فرصت تبلیغ، منبر و مسجد را در اختیار داشته، از قدیم ارتباط روحانیت با مردم برقرار بوده است. حالا حوزه‌ی انقلابی چه کارویژه‌ای در این زمینه دارد تا بتواند جریان‌های اجتماعی را بشناسد و آن‌ها را به سمت اهداف جامعه‌ی اسلامی مدیریت و هدایت کند؟ چطور می‌خواهد موج ایجاد کند و جامعه را به این فهم برساند که برای اقامه‌ی دین دست به کار شود؟

حوزه باید در دو سطح فرهنگ عمومی و فرهنگ تخصصی ارتباطش را استمرار دهد. در شکل سنتی، ارتباط حوزه‌ی ما در مقیاس فرهنگ عمومی از طریق ارتباط مستقیم با مردم است. بگذارید این‌طور بگویم که هرکدام از دو سطح فرهنگ عمومی و فرهنگ تخصصی حوزه در این دو میدان یک‌سری ابزارها و مجاری داشته و دارد. این مجاری متناسب با شرایط امروز تغییراتی کرده یا ظرفیت‌های جدیدی در آن ایجاد شده است. در حوزه‌ی گذشته بیشتر در بخش حوزه‌ی سنتی فرهنگ عمومی عمل می‌کردیم و در فضای فرهنگ عمومی هم از طریق ارتباط چهره به چهره با مردم سعی می‌کردیم که تاثیرگذاری فرهنگی داشته باشیم. این ارتباط چهره به چهره همچنان ضرورت دارد و باید در تقویت آن بسیار اهتمام داشته باشیم. اتفاقا به نظر می‌آید بعد از انقلاب به دلیل این‌که بخشی از روحانیت در مسندهای اجرایی رفتند، حضورشان در ارتباط با مردم از طریق رسانه‌ها میسر شد و همین باعث شد این ارتباط چهره به چهره در بعضی موارد و در بخش‌هایی تضعیف شود. این شایسته نیست. آن تاثیری که در ارتباط چهره به چهره وجود دارد، در شکل‌های غیرمستقیم وجود ندارد.

در عین حال ‌که باید این بخش را همچنان با قوت تقویت کنیم و ادامه دهیم، باید توجه کنیم که هم در عرصه‌ی فرهنگ عمومی ابزارهای فرهنگی زیادی در اختیار ما قرار دارد و باید از آن‌ها استفاده‌ی بهینه کنیم و هم این‌که توجه کنیم حضورمان در جریان‌سازی اجتماعی فقط از طریق حضور در عرصه‌ی فرهنگ عمومی نیست بلکه از طریق حضور در عرصه‌ی فرهنگ تخصصی هم هست.

در حوزه‌ی فرهنگ عمومی با پدیده‌ای به اسم رسانه‌ها و خصوصا رسانه‌های نوپدید مواجه هستیم. طبیعتا رسانه‌ها و کیفیت حضور ما در آن‌ها، مسئله‌ای بسیار تاثیرگذار است. وقتی صحبت از رسانه و استفاده از آن برای ارتباط با مردم می‌کنیم، فقط نباید توجهمان به این باشد که در روزنامه مقاله‌ای می‌نویسیم یا به صدا و سیما می‌رویم و به مناسبتی سخنرانی می‌کنیم. این صحیح است ولیکن فضاهای تاثیرگذار و در عین حال ناپیداتری هم وجود دارند. الان شبکه‌های اجتماعی به میدان آمده‌اند و تاثیرگذاری فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دارند.

این‌که چگونه می‌توانیم در میدان شبکه‌های اجتماعی مستقیم یا غیرمستقیم ورود پیدا کنیم، مسئله‌ای بسیار گسترده است. قدم دیگر عرصه‌ی هنر است؛ یعنی تولید هنر دینی و هنر فاخر اسلامی. من نمی‌خواهم بگویم که روحانی برود مجسمه‌ساز، هنرپیشه و نقاش بشود. منظورم از حضور در عرصه‌ی هنر این نیست. آیا روحانیت می‌تواند مرزها، معیارها و پیشران‌های هنر دینی را تولید کند یا نمی‌تواند؟ کمی نزدیک‌تر شویم، آیا می‌تواند فیلمنامه‌های مناسب تولید کند یا نمی‌تواند؟ اگر من به عنوان روحانی کتابی بنویسم بیشتر خواننده دارد و برد دارد یا این‌که بتوانم کتابم را به یک فیلم تبدیل کنم که ده‌ها میلیون نفر آن را می‌بینند؟ کتاب من پرفروش‌ترین کتاب هم که باشد در نهایت ۱۰ هزار –یا نه ۱۰۰ هزار- نسخه فروش می‌رود. این‌ها عرصه‌های جدیدی است که در اختیار ماست.

وقتی الان را با سه دهه‌ی پیش مقایسه کنیم می‌بینیم تعداد روحانیونی که به علوم دانشگاهی آشنا هستند حداقل ۱۰ برابر شده است (اگر نگوییم ده‌ها برابر شده است). منتها می‌توانیم نسبت به کیفیت حضور و ورودمان بازبینی کنیم. باید به دنبال بهینه‌سازی‌ باشیم.

این‌که یک روحانی مثل یک دانشجوی دیگر برود کلاس و مدرک لیسانس بگیرد یا برود فوق لیسانس و بعد هم حداکثر بشود استاد همان درس‌هایی که خوانده، این تحول‌آفرینی در علوم انسانی نیست اگر هم باشد کم است. ولی اگر حوزه‌ی علمیه در حوزه‌ی مدیریت دانش در موضعی بایستد که نه تنها مثل بقیه‌ی دانشجویان صرفا اصطلاحات جدید را یاد بگیرد و با متفکرین جدیدی از غرب آشنا بشود بلکه به دانش و مهارتی مجهز بشود که امکان جریان دین در نظریه‌های علمی را فراهم کند، می‌تواند این نیاز را پاسخ دهد.

در مورد جریان‌سازی اجتماعی که اشاره کردید، بنده عرض می‌کنم اگر حوزه‌ی علمیه‌ بتواند در ارتباط با جامعه‌ی تخصصی و در رشته‌های مختلف، افرادی را تربیت کند که بتوانند چنین نقشی را ایفا کنند، جریان‌سازی در حوزه‌ی دانش تخصصی و فرهنگ تخصصی جامعه اتفاق می‌افتد و از طریق فرهنگ تخصصی غیرمستقیم هم روی فرهنگ عمومی جامعه تاثیر می‌گذارد. بنابراین به نظرم ما می‌توانیم جریان‌سازی اجتماعی‌مان را دنبال کنیم.


کد مطلب: 842

آدرس مطلب: https://www.foeq.ir/vdchtin6d23nk.ft2.html

فرهنگستان علوم اسلامی قم  https://www.foeq.ir