حجت الاسلام محمدرضا کتابی؛ (9)

بررسي راهبردها و راهکارهای مقابله با جنگ نرم

توصيف ابعاد و گستره جنگ نرم

10 تير 1396 ساعت 9:00

مترجم : محمدرضا کتابی

بدون تردید موج فتنه های جنگ نرم و تهدیدات عظیم آن تنها با فرهنگ عاشورا و انتظار مهار می شود و این فرهنگ، مهم ترین مانع توسعه غربی و اعتدالی که آنان تعریف می کنند، می باشد. در این میدان و در مقابل طوفان امواج تمدن غرب، تنها سنگر مستحکم ما این فرهنگ و هیئت عاشورایی است که کانونی مستحکم برای مقابله با آثار تجدد و تمدن غرب است.


به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، در یادداشت نهم سلسله یادداشت های حجت‌الاسلام محمدرضا کتابی در خصوص «بررسی راهبردها و راهکارهای مقابله با جنگ نرم»، به توصیف ابعاد و گستره جنگ نرم اقتصادی پرداخته است.

در ادامه نهمین بخش از سلسله یادداشت های ایشان از پیش روی شما می گذرد.



***




پس از تبیین ماهیت، مبانی و ابعاد جنگ نرم دشمن و بیان سطوح و راهبردهای جبهه باطل و نظام سلطه در این رویارویی و در کنار آن بیان نقاط قوت و سرمایه ها و ظرفیت ها و در مجموع قدرت نرم درونی و بیرونی انقلاب اسلامی در این کارزار، اینک در بخش آخر به بیان راهبردها و راهکارهای جبهه خودی برای تقابل با این تهاجم سنگین و همه جانبه می پردازیم.
نکته مهم در طراحی راهبردها و راهکارهای مقابله با جنگ نرم این است که هم اکنون نقطه اوج جریان باطل در جهان است و مفاهیم و تعاریف جهانی به نفع باطل تغییر کرده است. در این درگیری فراگیر و همه جانبه، دیگر طراحی نقشه های خرد کفایت نمی کند و در مقابل طراحی همه جانبه و جامع دشمن، ما نیز باید یک نگاه کلان و ماهواره ای و یک نقشه جامع و کلان داشته باشیم. در این میان برای طراحی نقشه کلان جنگ نرم، توجه به رهنمودها و سیاست های داهیانه رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی که در موقف هدایت استراتژیک نظام هستند، بسیار مهم و حیاتی است و نهادها و مراکز دیگر که حلقه اتصال رهبری جامعه به بدنه جامعه می باشند باید بتوانند آن سیاست ها را تبدیل به یک گفتمان و عقلانیت و منطق غالب کنند.

۱ ـ راهبردهای عام مقابله با جنگ نرم
راهبردهای عام آن دسته از راهبردهای کلان هستند که تمام حوزه ها و ابعاد اجتماعی را پوشش می دهند و اختصاص به هیچ کدام از ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به تنهایی ندارند، بلکه در تمامی این ابعاد حضور دارند و دارای سهم تأثیر هستند.
یکم: یکی از محوری ترین راهبردهای عام ما در این میدان «حاکمیت توحید و تلاش برای محوریت دین در نظام اجتماعی و اثبات کارآمدی دین در میدان عمل» می باشد.
تردیدی نیست که سیر تاریخ به سمت تکامل دین داری و تکامل پذیرش ولایت الهیه و قرب به عصر ظهور است و این حادثه مهم ایجاب می کند تا جامعه جهانی و به خصوص جامعه تشیع، پذیرا و مهیای این تحول؛ یعنی پذیرش جریان دین در نظام اجتماعی و زندگی بشر و پی ریزی نظام معیشتی بر اساس تعبد به دین باشند. از این منظر می بایست آرمانها و ارزش های دینی، محور اصلاحات و برنامه ریزی اجتماعی قرار گیرند و این مهم بر محور تکامل دین داری جامعه، سامان دهی شود. بدین منظور باید بستر تکامل دین داری مهیا گردد و ارزش های دین به تدریج در جامعه محقق شود.
در این مرحله، می بایست تلقی از دین داری در جامعه خود و جامعه بشری توسعه پیدا کند. مأموریت انقلاب اسلامی این است که در این مقطع و پس از تثبیت و اقتدار نظام اسلامی در بُعد سیاسی، می بایست روح دین حداکثری را در جامعه جریان دهد و فهم آحاد جامعه را از دین حداکثری ارتقاء دهد، تا معنای حکومت دین و این ضرورت را به روشنی درک نمایند که ولایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باید بر همه عرصه های حیات انسان جاری گردد و این حقیقت را دریابند که اگر زیر چتر این ولایت قرار نگیرند، نه تنها به حیات و نور و رحمت حقیقی نمی رسند، بلکه چه بسا ولایت ابلیس که ظلمت و طغیان است بر آنان جاری شود.
از این منظر، عبودیت و بندگی خدای متعال باید در همه زوایای حیات بشر جاری شود و مناسک زندگی انسان در همه زوایا و ابعاد، مناسک بندگی خدای متعال باشد.
شایسته نیست که کفار و تمدن مادی، مدعی حکومت و مدیریت حداکثری بر عالم باشند و ما با نگاه حداقلی به اسلام بگوییم که اسلام دعوی حکومت ندارد و مدیریت جهانی را به دست نظام کفر و سلطه بسپاریم.
بر این اساس ما باید نظام فکری و مدون جریان ولایت الهیه را در همه ابعاد تبیین کنیم و فلسفه تاریخ، جامعه شناسی، انسان شناسی و مدیریت متناسب با ولایت الهی را ارائه نماییم.
دوم: «پیگیری راهبرد تمدن سازی و جهانی سازی الهی و تغییر معادلات و مفاهیم جهانی به نفع اسلام و انقلاب اسلامی» یکی دیگر از راهبردهای مهم برای مقابله با جنگ نرم دشمن می باشد.
در یادداشت های قبلی بیان شد که ولایت و سرپرستی بر عالم و به تعبیر دیگر، حکومت جهانی، موضوع درگیری و تنازع دو جبهه حق و باطل است و جوهره انقلاب اسلامی بر نفی شرک و نظام سلطه و خروج از ولایت کفر و اقامه توحید و خداپرستی استوار است.
در این عرصه، تمامی تلاش دشمن برای تضعیف حکومت و ولایت دین و اقامه ولایت کفر در قالب پروژه جهانی سازی مادی و اندیشه جهانی کردن «پرستش دنیا» و تفوق ایدئولوژی آمریکایی در مقیاس جامعه جهانی است.
انقلاب اسلامی، مبدأ شکل گیری و احیاء هویت جدیدی از یک تمدن الهی است و در پی غلبه اسلام و معنویت و تغییر موازنه جهانی به نفع ادیان الهی و اسلام و ملل مستضعف است. (تحلیل جامع) ظرفیت تمدن سازی انقلاب اسلامی، بزرگترین قدرت نرمی است که برای تمدن مادی ایجاد خطر می کند و در مقیاس جامعه جهانی مطالبات تازه ای را ایجاد کرده است و فلسفه درگیری تمام عیار این تمدن با انقلاب اسلامی در همین نکته نهفته است.
تلقی سکولار و محدود از دین قدرت تمدن سازی ندارد و به قول فوکویاما حاکم شدن لیبرال دمکراسی بر غرب، نتیجه شخصی شدن دین در این مناطق است. (خبرگزاری فارس ۲۳/۱۲/۹۵) اگر ما دین را به حوزه زندگی خصوصی محدود نکنیم و آن را جریان سرپرستی الوهیت و ولایت خداوند متعال در عرصه زندگی جمعی و فردی بدانیم که از طریق و مجرای اولیاء الهی جریان می یابد، این دین می تواند منشأ زیست و تمدن اجتماعی و نظم دهنده و ساختارساز جامعه شود. دین در حرکت بین این مبانی و غایات، مفاهیم، ساختارها و محصولاتی را ایجاد می کند که تمدن را شکل می دهد. از این رو ادیان توحیدی به خصوص اسلام، هم در بستر تاریخی و هم در شکل مطلوب خود دارای توان ایجاد مدنیت جهانی هستند؛ مدنیتی که بستری برای تقرّب به خدای متعال و پرستش او باشد، نه صرفاً بستری برای ارضاء نیازهای طبیعی انسان ها.
نظریه تمدن اسلامی در مواجهه با نظریه های دهکده جهانی و نظم نوین جهانی و تمدن سازی مادی است و رهبران انقلاب اسلامی افق و قله انقلاب را دستیابی به یک تمدن نوین اسلامی تعریف کرده اند. حضرت امام خمینی(ره) در این زمینه می فرمایند: «همه با هم، همه با هم به جلو برویم. همه با هم به [سوی] یک تمدن صحیح نه تمدن محمدرضایی. تمدن الهی، تمدن رسول اللهی.» (صحیفه امام، ج ۶، ص ۳۴۳) و رهبر فرزانه انقلاب اسلامی بارها بر این مهم تأکید ورزیده و بیان داشته اند که «سرنوشت حتمی عبارت است از این که تمدن اسلامی یک بار دیگر بر مجموعه عظیمی از دنیا، پرتو خود را بگستراند. این آینده برای نظام اسلامی، یک آینده قطعی و اجتناب ناپذیر است... خطی که نظام اسلامی، ترسیم می کند خط رسیدن به تمدن اسلامی است» (۱۴/۷/۱۳۷۹)
دنیای اسلام امروز وظیفه دارد مثل خود اسلام و مثل خود پیغمبر، روحی در این دنیا بدمد، فضای جدید ایجاد کند، راه تازه ای باز کند، ما به این پدیده ای که در انتظار آن هستیم، می گوییم «تمدن نوین اسلامی ...... امروز امید ما به علمای دین در سراسر دنیای اسلام و به روشنفکران راستین [است] که غرب را قبله خودشان ندانند ... امت اسلامی با یک تلاش مجاهدانه و مجدانه می تواند تمدن اسلامی باب این دوران را طراحی کند، شالوده‌ریزی کند، به ثمر برساند و آن را در مقابل بشریت قرار بدهد.» (۸/۱۰/۹۴) «تمدن اسلامی می تواند با شاخصه های ایمان و علم و اخلاق و مجاهدت مداوم؛ اندیشه پیشرفته و اخلاق والا را به امت اسلامی و به همه بشریت هدیه دهد و نقطه رهایی از جهان بینی مادی و ظالمانه و اخلاق به لجن کشیده ای که ارکان تمدن امروزی غربند باشد.» (۹/۲/۹۲)
سوم: از دیگر راهبردهای عام جبهه حق در این مصاف «کسب اقتدار همه جانبه و تلاش برای تغییر موازنه قدرت در عالم در همه ابعاد» می باشد.
راهبرد و راهکار مهم جبهه حق، در مقابل جنگ نرم همه جانبه دشمن، مسلح شدن به قدرت نرم است. منابع قدرت نرم جبهه حق، ابزاری است برای تجهیز و کسب قدرت و اقتدار بیشتر به منظور جریان عبودیت و بندگی خدای متعال و تسهیل بسترهای این بندگی و رفع موانع آن، از این رو این قدرت و اقتدار در نقطه مقابل قدرت نرم جبهه باطل و خنثی کننده آن است.
امروز قدرت تنها به مولفه های مادی و سلاح های اتمی استراتژیک تعریف نمی شود، بلکه مولفه های جدیدی برای قدرت پیدا شده است؛ می توان ابرقدرت بود بدون اینکه این سلاح ها را در اختیار داشت، زیرا معنای قدرت تغییر کرده است و انقلاب اسلامی مفهوم قدرت را تغییر داده و قدرت جدیدی در جهان ظهور یافته است.امروز به جرأت می توان گفت که در پرتو انقلاب اسلامی یکی از بزرگترین قدرت های دنیا هستیم، زیرا آمریکا و نظام سلطه با تمام قدرت در صدد حذف ما می باشد، ولی قادر به انجام آن نیست. انقلاب اسلامی اما در این مصاف، مسائل منطقه را به نفع اسلام تغییر داده و آمریکا را مجبور به عقب نشینی نموده است و امروز غرب، قدرت درگیری با مذهب و توان کنترل کانون بحران را ندارد و اقتدار مذهب را در جهان به رسمیت می شناسد.
به نظر می رسد این همان پیچ تاریخی است که با آغاز انقلاب اسلامی، یک حرکت و قدرت پیش رونده عظیم معنوی در جهان جریان افتاده است و مسیر تاریخ را بر خلاف تصور سردمداران غرب، تغییر داده است. بدون تردید اگر کسی جمهوری اسلامی را یک ابرقدرت حقیقی و تمام عیار نداند، صلاحیت دخالت در مدیریت کشور را ندارد؛ اگر کسی این حقیقت را نپذیرد که انقلاب اسلامی یک ابرقدرت معنوی است که در پی بسط معنویت در جهان است و یا از این قدرت استفاده نکند و به تعبیر امام راحل(ره) در پی فتح قله های کلیدی جهان نباشد و استراتژی درگیری با کفر تا غلبه مطلق حق را دنبال نکند، بدون تردید این مرحله تاریخی را درک نکرده است. البته این مبارزه روش ها و تاکتیک ها و راهبردهای خاص خود را دارد.
باید توجه داشت که امروزه امکان برنامه ریزی داخلی برای حکومت دینی و دست یابی به یک نظام ایده آل، مستقل از برنامه جهانی آن و بدون حضور جدی در موازنه قدرت، وجود ندارد. درواقع به میزانی که ما در موازنه قدرت بتوانیم قدرت جهانی کسب کنیم، امکان تحقق آن برنامه ها در داخل و تحت تأثیر برنامه های دیگران قرار نگرفتن برای ما فراهم می شود. کسب این قدرت جهانی و تغییر موازنه قدرت، متوقف بر بسط فرهنگ اسلام ناب در جهان است.
البته پرواضح است که این اقتدار و موازنه قدرت در سه حوزه «قدرت، اطلاع و ثروت» در واقع در همه ابعاد سیاسی، فرهنگی و علمی و اقتصادی باید اتفاق بیفتد و برای برنامه ریزی اجتماعی و پرورش و تربیت جامعه اسلامی باید یک برنامه جهانی داشت و متناسب با آن، برای مقیاس ملی خود تدبیر کنیم و این مأموریت انقلاب اسلامی و در واقع تنها راه برون رفت از بحران است. به تعبیر امام راحل (رض) اگر ما تعادل قدرت را در جهان بر هم نزنیم و قدرتمند نشویم، هر روز بر سر منافع خودشان با ما جنگ به راه می اندازند و مسئله درست می کنند. به تعبیر دیگر تنها راه بالا بردن ضریب امنیت جامعه جهانی، درگیری با کل جریان توسعه مادی و به برتری رساندن یک جریان توسعه دیگر در عرض توسعه مادی و ایجاد یک نظام موازی بر پایه ایمان در مقیاس بین المللی و تغییر تعاریف حاکم بر مناسبات بین المللی است. بر این اساس، کسب اقتدار و برقراری موازنه قدرت به نفع اسلام مأموریت مهم انقلاب اسلامی است.
چهارم: «محوریت فرهنگ جهاد و شهادت طلبی در همه فعالیت ها و تولید ادبیات جهادی و درگیری با استکبار و نهادینه سازی فرهنگ ایثار و مقاومت» از دیگر راهبردهای عام و بسیار مهم در این درگیری است.
درگیری بین حق و باطل، یک درگیری فراگیر است و اینگونه نیست که جبهه باطل به دنبال یک توسعه پایگاه همه جانبه باشد و انبیاء و اولیاء الهی هم به دنبال یک حکومت حداقلی؛ بلکه جبهه حق نیز به دنبال مدیریت حداکثری حیات بشری است. در این نبرد همه جانبه، اراده ها در همه عرصه ها با هم درگیر هستند؛ دستگاه باطل به دنبال تسخیر اراده های انسانی و تسلیم و نفوذ و اغوای آنها و جبهه ایمان در پی رشد و بلوغ اراده های فردی و اجتماعی است و در این درگیری و نبرد مستمر، جبهه ایمان به خلوص خود می رسد.
در حقیقت جهاد برای رفع موانع توحید و موانع اقامه کلمه حق است و جهاد اسلامی برای این است که جامعه به مدار ولایت حق بازگردد. این جهاد و مبارزه برای برداشتن پرچم و سیطره و سلطه نظام کفر از سرزمین اسلامی و از سر مومنین، مجاهده و مبارزه ای است مقدس که عین صلاح و اصلاح است. بدیهی است تحقق این آرمان مهم و مقدس هزینه خاص خود را می طلبد و این راهی است پرهزینه و نیازمند جهاد، فداکاری و ایثار متناسب با این هدف بزرگ است.
بر این اساس باید مفوم جهاد در حرکت جامعه اسلامی، محوریت داشته باشد و فرهنگ جهادی و مفهوم جهاد باید مبنای برنامه ریزی های جامعه اسلامی در دنیای امروزی و درگیری با دنیای کفر باشد و فقط اکتفا به بحث های نظری و پاسخ به شبهات در عرصه جهاد نشود. از این رو لازم است برای آمادگی حداکثری در این درگیری، یک اندیشه دفاعی جامع و همه جانبه داشته باشیم و برای همه عرصه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی یک برنامه ریزی و دفاع همه جانبه طراحی نماییم.
بر این اساس تقویت و توسعه فرهنگ ایثار و مقاومت و شهادت طلبی یکی از راهبردهای مهم جبهه حق و انقلاب اسلامی در این رویارویی بزرگ است و نقش بسیار تعیین کننده ای در این مصاف خواهد داشت. در واقع اگر انگیزه انسان ارتقاء پیدا کند و بیش از دنیا را بخواهد و احساس کند که رسیدن به درجات بالاتر و نصرت و پیروزی حق، با گذشتن از دنیا و جان ممکن است، نیرو و انگیزه ای غیر قابل تصور ایجاد می کند و می تواند یک تاریخ را تحت تأثیر خود قرار دهد؛ مانند حادثه عاشورا که به یک جوشش تاریخی، جوشش آزادی خواهی، معنویت خواهی، شهادت طلبی و فداکاری تبدیل می شود.
شهادت خواهی یعنی یک انسان حاضر است برای وفای به معبود و پیروزی جبهه و آرمان خود، همه هستی خویش را بدهد و عبور از هستی خود را راه رسیدن به معبود و آرمان بداند، که در این صورت اثر و انرژی و ماندگاری آن قابل مقایسه با کسانی که برای دنیا و اهداف مادی می جنگند نیست.
البته ما باید بتوانیم این ظرفیت و توانایی عظیم را به معادلات قابل محاسبه تبدیل کنیم. در حقیقت وقتی که انگیزه حضور در میدان درگیری تفاوت پیدا می کند و یا ارتقاء می یابد، حتماً نحوه توازن نیروها، معادلات توازن، موضوع و معادله تغییر موازنه قدرت و نیز آرایش درونی و ارکان ماشین جنگی و میدان های درگیری و تاکتیک های آن و عقلانیت نبرد، تغییر می یابد و متفاوت می شود. اگر ما انرژی و انگیزه را تغییر دهیم، اما ساختار جریان این انگیزه را تغییر ندهیم، این انگیزه شکست می خورد.
البته به لطف الهی یک بار در ایام دفاع مقدس فرماندهان و طراحان جوان جنگ ما همچون حسن باقری ها موفق به طراحی یک نبرد غیر متقارن در تاکتیک ها و ساختارها شدند و معادلات نظامی جنگ کلاسیک را تغییر دادند و توکل به خدای متعال و توسل و عقلانیت ایمانی و حساب کردن روی امدادهای الهی را در طراحی های جنگی وارد کردند، که این اتفاق مبارک باید به طور دائم روز آمد شده و نسخه های جدید آن به دست بیاید.
ابزار حضرت امام در این میدان درگیری حق و باطل برای ایجاد بصیرت و بیداری در میان بشریت و بیداری فطرت های انسانی؛ فداکاری و بالا بردن ریسک خطر و شهادت و خون دادن و به تعبیری همان استراتژی پیروزی خون بر شمشیر بود. امام راحل یک درگیری همه جانبه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را در مقیاس جامعه و تاریخ در مقابل جبهه استکبار تعریف کرده و این درگیری همه جانبه را با یک استراتژی و سپس با سیاست ها، برنامه ها و تاکتیک ها و روش های متفاوت اداره می نمایند. راهبرد و استراتژی مهمی که پیروزی های بعدی را در لبنان و فلسطین، شام و دیگر میدان های درگیری رقم زد.
مبنا و چارچوب فکری امام در این نبرد، حرکت برای کشورگشایی و دعوا بر سر مرز و خاک نبود، بلکه جنگ بر سر ارزش های معنوی بود؛ درست در نقطه مقابل دنیای غرب که برای جهانی کردن ارزش های مادی خود جنگ به راه می اندازد. از این رو می بینیم که امام با کمال قاطعیت و یقین از این جنگ مقدس و از این شهادت ها دفاع می کرد و معتقد بود که این مسیر را تا به آخر باید طی کرد؛ زیرا در این مسیر اولاً راه سیر و سلوک معنوی امت هموار می گردد و ثانیاً شکستن صولت استکبار و گشایش درهای قدرت و تغییر موازنه قدرت برای دنیای اسلام با این فداکاری ها میسر می گردد و بیداری معنوی در جهان و احیای هویت دینی ره آورد این شهادت ها می باشد.
ملاحظه می شود وقتی که شدت درگیری با کفر زیاد شد، از کنار سواحل لبنان که برخی برای خوشگذرانی به آنجا می رفتند، مجاهدترین و مهذب ترین انسان ها به پا خواستند. در حقیقت با صرف عمل و تقید به احکام فردی نمی توان با نظام استکبار و نظام توزیع قدرت، توزیع اعتبار و توزیع ثروت جهانی مبارزه کرد و شکستن تک صدایی و هژمون غرب در این عرصه ها با یک جهاد و مبارزه همه جانبه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، علمی و نظامی ممکن است.
نکته بسیار مهمی که می بایست در طراحی نظام دفاعی و جهادی جامعه اسلامی و در عرصه درگیری با کفر اتفاق بیفتد تولید ادبیات مبارزه است. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع حرکت امام، تاکتیک ها و شیوه های مبارزه و انقلاب در فضای گفتمان مدرنیته و در قالب مبارزات پارلمانتالیستی و تحرکات مسلحانه ظهور و بروز می یافت. به عنوان مثال افرادی همچون سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از آنجا که علم مبارزه را از مکتب مارکسیسم اخذ نمودند، ایدئولوژی آن را نیز پذیرفتند و پذیرش مارکسیسم را به طور رسمی اعلام کردند. در این فضا حضرت امام(ره) با الهام از اندیشه سیاسی اسلام و معارف ناب شیعی، علم و ادبیات مبارزه را تغییر دادند و مدل جدیدی از مبارزات سیاسی را فرا روی ملت ها به نمایش گذاشتند و به شکل مستقل و بدون اتکاء به ابرقدرت های شرق و غرب و ابزارهای قدرت مادی وارد عرصه مبارزه شدند. امام (رض) انگیزه های ایمانی را وارد مبارزه کرده و ظرفیت های ایمانی را رشد دادند و مبارزه و تحرکات مردمی را بر اساس اسلام، سازمان و محتوی دادند.
از سوی دیگر حضرت امام در گام دوم، آرمانهای ملی و منطقه ای را به یک ادبیات کلان و آرمان مبارزه با استکبار جهانی تبدیل کردند و پرچم داری بلوک شرق و ادبیات سوسیالیزم و کمونیسم در رهبری مبارزات عدالت خواهی را شکسته و خود پرچم داری مبارزه با استکبار را به دست گرفته و ادبیات حاکم بر مبارزات جهانی را به یک ادبیات دینی و مذهبی تغییر دادند.
درگام بعدی نیز با ایجاد موج معنویت خواهی و اسلام خواهی، رقیب قدرت مندی برای گفتمان سکولار ایجاد نمودند. ملاحظه می شود که در این سه گام، ادبیات امام ادبیات دعوت به اسلام است، نه دعوت به دمکراسی و نه دعوت به سوسیالیسم. ادبیات امام همواره ادبیات دینی بود؛ دعوت به مبارزه با ظلم، صف بندی مستکبرین و مستضعفین و پابرهنگان، دعوت به اسلام و دفاع از اسلام و همیشه ادبیات ایشان یک ادبیات الهی و متکی بر انگیزش های الهی بوده است و تحریک به دنیا نبوده است و همیشه بر لایه های باطنی و فطری و روحیه عدالت جویی انسان تأکید می کرده اند و با زبان فطرت سخن می گفته اند. امام با این ادبیات قلوب ملت ها را به سمت انقلاب متمایل و مردم عالم را به سمت عقلانیت دینی و تغییر فرهنگ و مطالبه تعالی و ایجاد ظرفیت جدید برای پرستش دعوت می نمودند. عملکرد امام نشان می دهد که فطرت بشر، اصلی ترین مقدوری است که باید روی آن سرمایه گذاری کرد، زیرا بیداری فطرت ها موجب برتری فرهنگی، تسخیر قلوب و فتح سنگرهای دشمن از درون می گردد.
کلام آخر در این قسمت اینکه در این جنگ نرم و جهاد عظیم، وجود یک قرارگاه و مرکز هدایت و فرماندهی به عنوان یک ساختار در سطح راهبردی که بتواند با سیاستگذاری و هدایت، همه ظرفیت های موجود را به طور هماهنگ به کار بگیرد و بتواند با ایجاد ارتباط، سازماندهی، هماهنگی و هم افزایی میان اجزاء با جنگ نرم دشمن مقابله نماید، لازم و ضروری است.
حسن ختام این بخش از بحث را با تبیین معنای جهاد کبیر و تأکید بر آن از سوی مقام معظم رهبری مد ظله العالی به پایان می بریم. معظم له در ماه های اخیر ضمن دعوت مکرر مسئولان به ایستادگی و مقاومت در مسیر انقلاب، بحث جهاد کبیر را مطرح نمودند و در تبیین این مسئله، جهاد کبیر در قرآن را به اطاعت نکردن و تبعیت نکردن از دشمن و کفار در میدان های مختلف سیاست، فرهنگ، اقتصاد، هنر و دیگر عرصه ها معنی کردند. به بیان معظم له، این اطاعت و تبعیت نکردن از کفار آن چنان مهم است که خدای متعال پیامبر خود را مکرر به آن توصیه می کنند. «یا ایها النبی اتق الله و لا تطع الکافرین و اتبع ما یوحی الیک من ربک» از آن ها تبعیت نکن زیرا تو برنامه کار و برنامه زندگی داری و وحی تو را تنها نگذاشته است و قرآن و برنامه اسلام در اختیار تو می باشد. در مقابل خطرات و فشار آنها نیز به خدا تکیه کن که به یقین خداوند متعال شما را کمک و یاری خواهد کرد (۳/۳/۹۵) ایشان در بیانی دیگر نیز در بیان شاخصه های انقلابی بودن، جهاد کبیر را لازمه انقلابی بودن معرفی فرمودند. (۱۴/۳/۱۳۹۵)
پنجم: «شناساندن چهره واقعی تمدن غرب و افشاگری و ایجاد نفرت عمومی نسبت به تمدن مادی و درگیری با عقلانیت مدرن» از دیگر راهبردهای عام و کلان جبهه انقلاب اسلامی در درگیری با نظام سلطه تمدن مدرن است.
بدون تردید شناخت غرب و تمدن کنونی آن یک ضرورت و نیاز جدی برای انقلاب اسلامی و دنیای اسلام است. آنچه که امروز جوامع اسلامی را به صورت جدی تهدید می کند، از یک سو فریفتگی و احساس حقارت نسبت به تمدن غرب و تجدد را سرنوشت محتوم بشریت دانستن و از سویی دیگر احساس ضعف و ناتوانی و یأس نسبت به ایجاد یک اقدام جدی در عرصه جهانی و بین المللی است بنابراین با شناسایی ابعاد و ماهیت حقیقی غرب، جامعه باید به یک بصیرت و بینش حقیقی نسبت به باطن و حقیقت تمدن غرب و نقطه ضعفهای آن برسد تا در نتیجه این احساس حقارت و فریفتگی، به یک نفرت و خیزش عظیم اجتماعی بر علیه این تمدن، تبدیل گردد و با زنده شدن امید در دل مسلمانان و مستضعفان عالم و پدیدار شدن افق روشن برای تحقق تمدن اسلامی، بیش از پیش بستر تحقق تمدنی نو بر پایه آرمان های انقلاب اسلامی فراهم گردد.
بر این اساس باید مجموعه تمدن غرب با تمامی ابعاد و شئون آن شناسایی شده و بحران ها و تحقیرهایی که بر جامعه بشری تحمیل نموده است، به نسل جدید و نسل های بعدی معرفی و عرضه شود که این خود موجب تغییر ذائقه ها نسبت به مظاهر تمدن مادی و به تدریج، اعراض و تبرّی عمومی نسبت به آن و مقدمه ایجاد یک تمدن دینی است.
باطن تمدن غرب، ولایت دستگاه شیطان است که جز استکبار و فساد حاصلی ندارد و با فطرت بشریت سازگار نیست و روح این تمدن روح شیطانی و اغواگری و ضلالت و تاریکی و اغوا و تزیین دنیا به نام توسعه و پیشرفت و تنزل دادن انسان در حد حیوانات و در یک کلام استکبار علی الله و محوریت نفس است.
اگر طرفداران انقلاب اسلامی، مظاهر تمدن غرب را بپسندند و مناسبات جاری در آن تمدن را هم به عنوان مناسبات علمی و مناسباتی که سعادت بشر را تأمین می کند، بپذیرند، به تناقضی آشکار مبتلا خواهند شد و آرمان های انقلاب را رها خواهند کرد. آنها اسلام و دین را زشت و ناکارآمد جلوه می دهند، در حالی که در دستگاه باطل جز زشتی و منکر وجود ندارد و در مقابل، ما باید زشتی های تمدن مادی را در منظر جامعه بشری قرار دهیم.
این افشاگری علیه ابلیس و دستگاه او از ضروریات پیروزی کلمه توحید است و این جز با یک شناخت و تحلیل دقیق و قاعده مند ممکن نیست. بدین منظور یک تئوری مدون و روشن در تحلیل جامعه شناسانه، انسان شناسانه و فلسفه تاریخی نسبت به غرب مورد نیاز است تا مشخص شود که آنها به چه کاری مشغول هستند، چه غایتی را تعقیب می کنند، چه مکانیزمهایی دارند و راه مقابله با آنها چیست و ظرفیت آنها در کجا به پایان می رسد.
در این میان می بایست تعارض میان زیست ایمانی و نظام مفاهیم مدرن آشکار شود و جامعه ایمانی، این تفاوت و تعارض را احساس کند. برای دست یابی به این مهم می بایست زندگی ایمانی را ترسیم کرده و فرهنگ اسلام حداکثری در جامعه اشاعه و ترویج شود تا جامعه احساس کند که باید همه ابعاد زندگی اش دینی باشد و زیست موحدانه، یک زیست حداکثری است و احساس کند بندگی خدای متعال و عبادت او باید در همه عرصه های حیات جاری گردد.
لازم به یادآوری است که گوشه از درگیری همه جانبه تمدن غرب و نظام سلطه در ابعاد فرهنگی و در قالب شبکه زندگی مادی و الگوی زیست غربی در یادداشت جنگ نرم فرهنگی ذکر گردیده است.
ششم: از دیگر راهبردهای بسیار مهم در عرصه جنگ نرم «استفاده از ظرفیت بی نظیر و عظیم عاشورا و انتظار و هیئات مذهبی» است.
در این درگیری اولیاء الهی و سردمداران جبهه نور منبع تغذیه احساس و عقلانیت و تعقل تاریخی جبهه مومنین هستند که محور آنان وجود نازنین نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است «سراجاً منیراً داعیاً الی الله» در این میان، عاشورا نقطه اصلی و کانونی جوشش احساسات و نقطه اصلی تأمین شدن انگیزه ها و اندیشه های جبهه نور است که انرژی و نیروی جبهه حق را تا رسیدن به عصر ظهور و تحقق وعده الهی وراثت زمین توسط مستضعفین را تأمین می کند. در این درگیری و جنگ تمام عیار حق و باطل، نقطه کانونی و تکیه گاه شیعه، عاشورا و انتظار و شوق رسیدن به عصر ظهور است. این ظرفیت عظیم می تواند هم احساسات و هم عقلانیت و اندیشه تاریخی بشر و جبهه حق را سیراب نماید و باید از دل آن یک نظام تفکر و بینش استخراج شود و نظام تعقل ما نورانی گردد.
بدون تردید موج فتنه های جنگ نرم و تهدیدات عظیم آن تنها با فرهنگ عاشورا و انتظار مهار می شود و این فرهنگ، مهم ترین مانع توسعه غربی و اعتدالی که آنان تعریف می کنند، می باشد. در این میدان و در مقابل طوفان امواج تمدن غرب، تنها سنگر مستحکم ما این فرهنگ و هیئت عاشورایی است که کانونی مستحکم برای مقابله با آثار تجدد و تمدن غرب است.
اگر مهم ترین هدف توسعه غربی، توسعه تحول در انسان ها و ساخت انسان متناسب با توسعه است که عاطفه و اخلاق و تفکرش در خدمت رشد و توسعه تکنولوژی و سرمایه باشد، در نقطه مقابله آن باید با استفاده ازاین ظرفیت، انسان الهی تربیت شود. بنابراین فرهنگ عاشورا و انتظار، کانون اصلی مقابله با حجاب تجدد و تمدن مادی و جنگ نرم نظام سلطه می باشد.
نقش بسیار مهمی را که هیئات مذهبی می توانند در این رویارویی به عهده بگیرند، برنامه ریزی در حوزه تفکر و بینش های اجتماعی و تبدیل آن به یک گفتمان غالب است؛ یعنی همان طور که از ظرفیت مسجد برای بیان احکام و معارف الهی استفاده می شود، این گفتمان های فرهنگی در هیئات و مساجد می تواند شکل بگیرد و بصیرت اجتماعی در ذیل آن ایجاد گردد و تأمین احساس و عقلانیت اجتماعی توسط این ظرفیت بزرگ در این جنگ نرم، صورت پذیرد. اگر این هیئات با برنامه ریزی های انجام شده با سیاست های بزرگ نظام مرتبط شوند، می توانند به صورت یک شبکه، این قسمت عمده بحث را در حوزه بینش اجتماعی، هدایت و سرپرستی کنند و احساس و بینش را به صورت توأمان سرشار نمایند و بلوغ و شناخت موضع گیری متناسب در این جنگ نرم را ایجاد کنند.


کد مطلب: 873

آدرس مطلب: https://www.foeq.ir/vdcbufbwprhbz.iur.html

فرهنگستان علوم اسلامی قم  https://www.foeq.ir