علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
کد مطلب: 240
محور عقلانيت ديني
سخنراني استاد ميرباقري به مناسبت شهادت امام صادق(ع) در دانشگاه امام صادق(ع)
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۱ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۱۸:۲۹
 
بايد بسط تفقه ديني به عرصه‌ي حكمت حكومتي و عرفان حكومتي و اخلاق حكومتي برسد؛ بعد بر محور اين منظومه‌ي تفقه ديني، عقلانيت تجربي و عقلانيت نظري شكل بگيرد؛ آن گاه اين عقلانيت واسطه‌ي بازسازيِ تمدن اسلامي شود.
سخن گفتن در شأن معصومين عليهم السلام و مقامات آنها كاري است كه در شأن خداي متعال و اولياء و بندگان مخلص اوست. اوليايي كه زيارت جامعه‌ي كبيره نازله‌اي از شئون آنهاست؛ در فرازهاي پاياني اين زيارت ما در دو جا از ساحت معصوم، از اينكه نتوانستيم آنچه در شأن آنهاست را بگوئيم، عذرخواهي مي‌كنيم.
«موالي لا احصي ثنائكم و لا ابلغ من المدح كنهكم و من الوصف قدركم و أنتم نور الاخيال و هدات الابرار و حجج الجبار بكم فتح الله و بكم يفتن»

اين كلام ما نيست! بزرگتر از ما هم وقتي امير المؤمنين را زيارت مي‌كند بايد همين زيارت را بخواند و بعد هم اعتذار داشته باشد. بزرگان و علماي شيعه اينطور بودند، مرحوم علامه مجلسي بزرگ، در كتاب شريف لوامع صاحب قراني، سند اين زيارت را توضيح مي‌دهند، مي‌گويند من در بيداري محضر امام زمان عليه السلام تشرف داشتم و اين زيارت را خطاب به حضرت خواندم و بعد عرض كردم كه آيا اين زيارت از جدّ شما امام هادي عليه السلام است؟ فرمودند بله. «موالي لا احصي ثنائكم».
اگر شخصيتي كه انسان مي‌خواهد درباره‌اش بحث كند يك چنين انساني است، خليفه الله به معناي تام كلمه است، صاحب ولايت كليه‌ي الهيه است، صحبت كردن بسيار مشكل مي‌شود، همه‌ي شما كلمات بزرگان را در باب سيد الشهداء و تحليل حادثه‌ي عاشورا شنيده‏ايد، عرفا، حكما و آنهايي كه با مسائل اجتماعي دنياي اسلام آشنا بودند حرف زده‏اند ولي با كامل الزيارات قابل مقايسه نيست؛

در كامل الزيارات هست كه «أن دمك سكن في الخلد و له العرش و له جميع الخلائق و بكي له السموات السبع و الارضون السبع» فضاي اين سخن با فضاي تحليل ديگران قابل مقايسه نيست. در عيون اخبار الرضا حديثي هست كه خداي متعال در آخرين مراتب سلوك و براي كمال حضرت ابراهيم، بعد از مقام خُلّت و بعد از اينكه فرزند خود را براي قرباني برده بود، روضه‌ي سيد الشهداء را براي ايشان مي‌خوانند و يا موسي كليم در ملاقات كوتاه با خضر، يكي از مسائلي كه در ميان مي‌گذارند واقعه عاشوراست. اين به خاطر عظمت شخصيتي است كه وارد اين ميدان شده است، وقتي سيدالشهدا به ميدان مي‌آيد همه‌ي كائنات با او به ميدان مي‌آيند، جبرائيل و ميكائيل پشت سر او صف مي‌كشند، ما چقدر مي‌توانيم ملكوت حادثه و فوق ملكوت حادثه را، مشاهده كنيم.

حبيب ابن مظاهر از حضرت سؤال كرد كه شما قبل از خلقت آدم كجا بوديد؟ فرمود «فكانوا اشباح نورٍ» در اجسام نوري بوديم كه مرتبه‌ي نازله‌ي خلقت آنهاست، بعد از خلقت اصل نورانيتشان است «أن ارواحكم و نوركم و طينتكم واحدهٌ طابت و طهرت» تنزل پيدا كرده «خلقكم الله انواراً فجعلكم بعرشه محدقين» حضرت فرمود «كنا اشباح نور ندور حول عرش الرحمن فنعلم الملائكه التهليل و التسبيح و التحميد» مقامي كه جبرائيل و ميكائيل در آستان آن شاگردي كرده‏اند اين مقام است. آنجايي كه جناب جبرائيل و ميكائيل از امام صادق شئون توحيد را تعلّم گرفتند، همين مقام است كه در اجسام نوري و اشباح نور حول عرش الرحمن تنزل پيدا كرده‏ اند،

بنابراين وقتي پيامبر عظيم الشأن در قوس صعودشان در معراج به آن مقام مي‌رسند جبرئيل عرض مي‌كند «لو دنوت انملة لاحترقتُ» حالا يك چنين شخصيتي با جميع مراتب وجودش وارد يك ميدان بندگي مي‏شود كه همه‌ي كائنات مهمان اين بندگي هستند، ما مي‌خواهيم از اين ضيافت صحبت كنيم، ما چه مي‌فهميم! در كامل الزيارات و غير آن اين روايات فراوان گفته شده است كه همه‌ي انبياء و اوصياءشان هر شب جمعه براي زيارت سيدالشهداء اجازه مي‌گيرند و از سماوات تنزل پيدا مي‌كنند، كربلا مهبط انبيا و ملائكه است.

صفوان جمال مي‌گويد با حضرت بوديم فرمودند صفوان مي‌آئي به زيارت برويم عرض كردم آقا مگر امام معصوم هم زيارت امام مي‌رود؟ شما كه همه‌ي كائنات و حقيقت روح در خدمت‌تان است؛ حضرت تعبيري فرمودند كه بخشي از آن چنين است: همه ملائكه و همه انبياء و اوصياءشان مي‌آِيند، چطور مي‌شود ما نياييم، اينكه در روايات دارد كسي كه سيد الشهداء را زيارت كند، زار الله فوق عرشه يا فوق كرسيّه همين است؛ حالا ما مي‌خواهيم راجع به اين وجود مقدس حرف بزنيم، چه بگوئيم؟

در باب امام صادق عليه السلام نيز همين گونه است، اين وجود مقدس از مقام فوق العرش به عالم دنيا تنزل پيدا كرده‏اند، سه مرتبه‌ي از اين تنزل در زيارت جامعه آمده است، يكي أنّ ارواحكم و نوركم و طينتكم واحدهٌ طابت و طهرت، لو خلقكم الله انواراً فجعلكم بعرشه محدقين ، اينجا دست ما نمي‌رسيد بلكه دست جبرئيل هم نمي‏رسد، حتّي منّ علينا بكم فجعلكم في بيوت اذن الله أن ترفع و يسكر في حسمك، كه آن بيوت، از جسم اين عالم تا حرمشان تا مشاهدشان، تا منزلشان، تا مؤمنين بيوت نور ائمه‌اند.

بعضي از بزرگان مراتب تنزل ائمه عليهم السلام را در عالم دنيا بر اساس روايات دنبال كرده‌اند، ۱۳ منزلت را گفته‌اند، در عالم ارواح، اشباح، ذر و بقيه‌ي عوالم. اين حقيقتي كه از آنجا به اين عالم آمده و يك مأموريت الهي دارد حال ما مي‌خواهيم بگوئيم اين آقا در عالم چه كرده است؟ هر چه بگوئيم آغشته به توهّمات خود ماست.

به هر حال انسان مي‌تواند بر اساس بعضي روايات بگويد كه معصوم (ع) به عالم دنيا كه مي‌آيد، محور همه‌ي تحوّلات تاريخي جوامع بشري است، يعني تكامل تاريخ اجتماعي بشر بر محور ۱۴ معصوم است، انبياء‌گذشته هم، مأموران اين معصومين بودند، اين تعبير گزافي نيست. در علل الشرائع از امام صادق ارواحناه فداه نقل است كه فرمودند نبي اكرم (ص) در عالم ارواح مبعوث به انبياء بودند و به انبياء توحيد را تعليم مي‌فرمودند؛ امير المؤمنين فرمود من با همه‌ي انبياء بودم، لذا همه‌ي انبياء هم در رجعت باز مي‏گردند و من را ياري مي‏كنند، اين مطلب ذيل آيه‌ي سوره مباركه آل عمران است.

اين وجودات مقدس محور تكامل تاريخ اجتماعي بشرند، تكامل تاريخ به تكامل ابزار يا روابط اقتصادي نيست. تكامل ظهور ولايت و عصر كامل حيات انساني در عصر ظهور ولايت است كه نشئه عوض مي‌شود؛ ذيل آيه شريفه «واشرقت الارض بنور ربّها» فرمودند «رب الارض امام الارض» فرمود زمين به نور امام در عصر ظهور روشن مي‌شود به طوري كه مردم مستغني از ماه و خورشيد مي‌شوند؛
پس ولايت امام محور تكامل تاريخ است و مناسك آن بر اساس نامه‌ي سر به مهر آمده و به ايشان اعطا شده است. لذا فرمود سيد الشهداء بخشي از آن نامه را عمل كردند و بخش ديگر را در رجعت عمل مي‌كنند؛ بر همين اساس حضرت وعده‌ي رجعت به اصحابشان دادند.

تصرف امام صادق (ع) هم بر اساس نامه‌ي سر به مهر الهي است، حالا حضرت چه كردند؟ شايد اجمالش اين است كه آن علم الهي كه به ايشان رسيده است را به عالم انسانيت تنزل و تجلي دادند. علم امام از كجاست؟ علمي است از ناحيه‌ي خداي متعال كه در قرآن تجلي كرده است، «الر، كتابٌ احكمت آياتُه ثم فصّلت من لدن حكيمٍ خبير» از محضر الهي است، تجليات علم الهي در اين كتاب حكيم است، اين كتاب حكيم در محضر معصوم است، «بل هو آياتٌ بيناتٌ في صدور الذين اوتوا العلم» حقيقت قرآن آيات بيّنات الهي است، اگر كسي به اين آيات رسيد به وضوح جلال و جمال الهي را مشاهده مي‌كند و به توحيد راه پيدا مي‌كند؛ قرآن يك چنين كتابي است.

كتابي است كه تجلّي جبروت الهي در آن واقع شده است، «لو أنزلنا هذا القرآن علي جبلٍ لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشيه الله» لذا اگر تجلي از آيات اين كتاب بر قلبي واقع شود به مقام خشوع و توحيد و ايمان مي‌رسد، اين كتاب موطنش كجاست؟ في صدور الذين اوتوا العلم، در ذيل اين آيه رواياتي است، به امام باقر (ع) عرض كردند اينها چه كساني هستند كه ظرف علم قرآنند، قرآن با همه‌ي عظمتش در قلب آنهاست، اين كلام الهي كه «لقد تجلي الله في كلامه و لكن لا يبصرون» اين در قلب آنهاست، عرض كرد جز ما چه كسي مي‌تواند باشد؟ قرآن در يك منزلت شفاءٌ لما في الصدور است، داروخانه همه‌ي بيماري‏هاست، سفره‌اي است كه مال همه‌ي اهل رزق است، موائد المستطعمين معدّه، همه‌ي آنهايي كه دنبال اين ارزاق الهي هستند، دنبال رحمت رحيميه‌ي خدا هستند براي همه‌ي آنهاست. «يا ايها الناس قد جاءتكم موعظهٌ من ربكم و شفاءٌ لما في الصدور و هديً و رحمهً للمؤمنين» مربوط به سلوك است.

اين همان رحمت رحيميه است، يقين است، توحيد است، مال همه‌ است، مرتبه‌ي كامل و جامعش در قلب امام است، نزل به الروح الامين علي قلبك.
كتابي كه نزلنا إليك الكتاب، تبياناً لكل شيئ، جامع همه‌ي حقايق و نزد امام است، لذا امير المؤمنين فرمود فاستنطقوه ، از قرآن بخواهيد، ولي با شما حرف نمي‌زند بلكه با من حرف مي‌زند. امام صادق (ع) به يكي از اصحابشان فرمودند نظر شيعيان ما در مقايسه‌ي اميرالمؤمنين با انبياء اولوالعزم چيست؟ عرض كرد از كدام جهت مي‌فرماييد؟ فرمودند از نظر علم، عرض كرد كه آقا اينها خيلي به علم امير المؤمنين قائلند ولي انبياء اولوالعزم را اعلم مي‌دانند، حضرت فرمودند كه چرا با آنها احتجاج به قرآن نمي‌كنيد؟ خداي متعال در قرآن وقتي راجع به تورات بحث مي‌كند مي‌فرمايد وكتبنا له في الالواح من كل شيئ، ولي وقتي به قرآن مي‌رسد مي‌فرمايد نزّلنا إليك القرآن تبياناً لكل شيء، بعد فرمود همه‌ي علم نبي اكرم به امير المؤمنين منتقل شده است، همه‌ي قرآن در محضر امير المؤمنين است، لذا سني و شيعه متفقند شأن نزول اين آيه امير المؤمنين است، «يقول الذين كفروا لست مرسلاً قل كفي بالله شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب» الف و لام استغراق است.

لذا ذيل اين آيه روايتي را سدير از امام صادق (ع) نقل مي‌كند كه ‌خداي متعال مي‌فرمايد «قال الذين عنده علمٌ من الكتاب أنا آتيك به قبل أن يرتدّ عليك طرفك» قبل از اينكه چشم بهم بزني تخت پادشاه يمن را برايت حاضر مي‌كنم، فرمودند آصف بن برخيا چقدر علم كتاب داشت، گفت نمي‌دانم! فرمود يك قطره از درياي علم الكتاب را داشت، بعد حضرت آيه‌ي مباركه‌ي سوره‌ي رعد را خواندند «قل كفي بالله شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب» ‌بعد حضرت سه بار سوگند خوردند «والله علم الكتاب كلّه عندنا» .

اينكه ائمه در باب علم خودشان مختلف حرف زده ‏اند، به خاطر تفاوت ظرفيت‌هاست؛ در كافي شريف آمده است كه موسي بن اشيم مي‌گويد از شام آمدم ـ پيش قتاده بوديم و شاگردي مي‌كرديم ـ تا خدمت امام صادق عليه السلام برسم در محفل حضرت نشستم؛ كسي آمد يك آيه مطرح كرد، حضرت جوابي دادند، نفر دوم آمد و همان آيه را گفت و حضرت جواب ديگري دادند، من درون خودم متحول شدم كه ما قتاده را رها كرديم كه يك «و» و «ف» را اشتباه نمي‌كرد، اين آقا يك آيه را در مجلس دو گونه معنا مي‌كند، مي‌گويد سومي آمد همان آيه را پرسيد و حضرت جواب سومي دادند، متوجه شدم نكته‌اي دارد؛ وقتي مجلس خلوت شد فرمود فلاني وقتي خداي متعال به سليمان مُلك مي‌دهد مي‌گويد «هذا عطاءنا فامنن او امسك بغير حساب» اما به پيامبر خاتم بالاتر داده، فرمود «ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه...» كأنّه حضرت مي‌خواهند بگويند به نبي اكرم واگذار شده كه به هر كس هر دستوري مي‌خواهند بدهند، لازم نيست يكسان باشد. به بقيه هم مي‏گويد هر چه گفت گوش دهيد؛ لذا حضرت با سلمان و ابوذر يك جور حرف نمي‌زنند، معنا هم ندارد يكجور حرف بزند.

كما اينكه «إنّ أمرنا صعبٌ مستصعبٌ لا يحتمله إلا ملكٌ مقرب أو نبيٌ مرسل أو عبدٌ امتحن الله قلبه للايمان» در باب كلام‌شان هم روايات متعددي است، كلامنا، علمنا، صعبٌ مستصعبٌ، به اندازه‌ي تحمّل افراد مي‌گويند. لذا ديديد در روايت فرمود اگر روايتي را ديديد و نفهميديد يا حتي نقيضش را از ما شنيده بوديد داوري نكنيد، شما كه نمي‌دانيد ما چرا گفته‌ايم؟ يك روايت مي‌فرمايد والله علم الكتاب كله عندنا، يك جا هم حضرت مي‌فرمايد من در خانه دنبال كنيز خودم مي‌گشتم پيدايش نكردم! لذا فرمود افقه الناس ما عرفتم معاني كلامنا؛ يكي از راه‌هاي حل تعارض درك مقاصد است.

وجود مقدس امام صادق عليه السلام كسي است كه همه‌ي حقايق كتاب در دست اوست، لذا عالم بما كان و ما يكون و ما هو كائن است، در كافي شريف در باب علم امام است كه، حضرت فرمودند من آنچه در آسمانها، زمين، بهشت، جهنم و آنچه بوده است و خواهد بود را مي‌دانم؛ راوي مي‌گويد حضرت ديدند اهل مسجد مقداري منفعل شدند، اين از ضعف انسان است. در روايتي در اول كتاب القرآن كافي حضرت مي‌فرمايد قرآن روز قيامت از صف مؤمنين و شهدا و انبياء عبور مي‌كند و به صحنه محشر مي‏آيد، كسي گفت آقا مگر قرآن هم زنده است؟ حضرت فرمود رحم الله الضعفاء من شيعتنا، من مي‌گويم قرآن اينطوري مي‌آيد، تو مي‌گوئي مگر مي‌شود؟!

حضرت عالم به جميع حقايق كتاب است، معتصم بالكتاب است، امام سجاد عليه السلام فرمودند كه از شئون امام، عصمت است و عصمت از صفات باطني است؛ گفت آقا عصمت يعني چه؟ حضرت فرمود المعتصم بحبل الله أي كتاب الله، امام تمام مراتب وجودش معتصم به جميع مراتب كتاب است، لذا مراتب كمال انسان همان گونه كه مترتب بر مراتب درك قرآن است، اقرء ورقع، تابع مراتب ولايت است، «هم و الله يا عمار درجاتٌ للمؤمنين و بولايتهم و معرفتهم إيّانا يضاعف الله لهم الاعمال و يرفع الله لهم الدرجات الاولي»

در كافي شريف هست كه حضرت فرمودند «إن هذا القرآن يهدي للتي هي أقوم» يعني يهدي إلي الامام؛ اگر كسي اهل قرآن شد دستش به امام مي‌رسد؛ لذا آنهايي كه به امام نرسيدند به قرآن نرسيده‏اند؛ بي‌جا است كسي بگويد فلاني‌ها قرآن را گرفتند و ما اهل البيت را، نخير اينطور نيست.
همه اين كتاب در محضر امام صادق است، امام صادق بر اساس مأموريت الهي به اندازه‌ي ظرفيت تاريخيِ بشر اين حقيقت را تجلي و تنزل داده‏اند، معناي باقر العلوم اين است كه حقيقت علم الهي در ايشان تجلي و تنزّل پيدا كرده است. حال چگونه مي‏توان از اين علم استفاده كرد؟

استفاده‌ي از علم امام تحمّل مي‌خواهد، إنّ أمرنا صعب مستصعب، كلامنا صعب مستصعب، يا بايد نبي مرسل باشيم، يا بايد ملك مقرب باشيم كه نيستيم، يا بايد عبد ممتحن باشيم، اين است كه حضرت در آن روايت به ابوخالد كابلي فرمود:  والله يا اباخالد لا يحبّنا عبد و يتولانا حتي يطهرالله قلبه و لا يطهر الله قلب عبدٍ حتي يسلم لنا فيكون سلماً لنا،

يكي از انحاء معناي اين روايت اين است كه مقام ولاء و نورانيت و رسيدن به معرفت نورانيت امام كه همان مقام ولاء است، بعد از تطهير است و تطهير بعد از تسليم است، اول وادي تسليم تا مقام سلم است كه شأن ماست، بعد وادي تطهير است كه صنع الهي است و بعد وادي تنوير و ولاء و محبت و رسيدن به علم الامام است.

لذا استفاده‌ي از علم الامام مثل استفاده‌ي از قرآن است، علم امام همان قرآن است، اما «يضلّ به من يشاء و يهدي به من يشاء » خداي متعال با قرآن اضلال مي‌كند و اين اضلال حكيمانه است، فرمود ما يضلّ به الا الفاسقين ، فاسق كيست؟ الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ... فرمود اين عهد ولايت است خداي متعال فرمود به اين رشته‌ي رحمانيه و رحيميه من متصل باشيد تا از قرآن بهره ببريد.

بنابراين خداي متعال در توصيف قرآن مي‌فرمايد «يا ايها الناس قد جاءتكم موعظهٌ من ربكم و شفاءٌ لما في الصدور» با موعظه يقظه يا بيداري به وجود مي‏آيد، بعد سلامت و تطهير انسان است و بعد حركت و بعد رحمت است؛ بعد فرمود «قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا» اگر مي‌خواهيد به مدارج قرآن برسيد بايد به فضل و رحمت خدا تكيه كنيد، فرمود فضل الله نبي اكرم است و رحمتش امير المؤمنين است.

بهره‌مندي از قرآن و علم امام منوط به وفاء به عهد ولايت و اتصال به رشته‌ي ولايت است، به اندازه‌ي تحمل و عبوديت‌مان، به نور علم و به نور امام عليه السلام راه پيدا مي‌كنيم؛ بايد توجه كرد كه آنچه امام آورده است براي تطهير حيات فردي و جمعي ماست؛ ما بايد حول امام جامعه بسازيم نه اينكه جزاير مستقل باشيم؛ از اين رو مي‌گويد اگر دور هم بنشينيد و روايات ما را بخوانيد، احياء امر ماست؛ علم امام ويژه حوزه‌ي خصوصي نيست، نمي‌خواهد آدم منزوي درست كند؛ به اندازه‌اي كه تحمّل اجتماعي ولايت واقع مي‌شود ظهور اجتماعي ولايت به دست مي ‏آيد، به اندازه‌اي هم كه تحمل فردي واقع مي‌شود ظهور فردي است؛ عصر ظهور عصر تحمّل اجتماعي ولايت است، لذا حقيقت ولايت در حيات اجتماعي تجلي مي‌كند و همه‌ي مناسك، مناسك قرب و مناسك پرستش مي‏شود.

حال اين علم چگونه در جامعه جاري مي‌شود؟ اول بايد وارد عرصه‌ي عقلانيت بشود، همه‌ي عقلانيت بايد نوراني به نور علم امام بشود. آن علمي علم است كه تجلي علم امام باشد، بايد علم امام محور عقلانيت اجتماعي بشود، بايد بر محور اين علم همه‌ي علوم شكل بگيرد، همانگونه كه ادبيات فقه نازله‌ي ادبيات امام صادق است همه‌ي علوم بايد نازله‌ي علم امام باشد و الا علم نيستند، اگر اين روايت را مي‌خوانند، اطلبوا العلم ولو بالسين، اين روايت را هم بخوانند «علم جز در خانه‌ي ما نيست، مابقي‌اش علم نيست.»

يعني عكس نظريه‌هاي معرفت شناختي كه مي‌گويند تكامل نياز مادي تكامل عقلانيت و دانش مي‏آورد و تكامل دانش منظومه‌ي معرفت ديني را تفسير مي‏كند و يا نظريه‌ي قبض و بسط، كه مي‏گويد معرفت ديني تابعي از معرفت تجربي، معرفت نظري و عقلانيت خود بنياد است، يعني بايد تفقّه ديني عرفي (عرف كارشناسي) بشود؛ قضيه به كلي برعكس است: بايد عقلانيت تخصصي ديني بشود؛ يعني بايد ادبيات امام صادق (ع) در فيزيك هم جاري شود. مي‌گويند شناخت آيات تكويني است، در آيات تكويني آنچه جاري است اسماء جمال و جلال است، و بأسمائك التي ملأت أركان كل شيئ است؛ البته اين به معناي نقلي شدن علوم نيست معنايش اين نيست كه فيزيك نقلي بشود و عقلانيت تجربي و نظري را تعطيل كنيم؛ مي‏گوييم همين طور كه «چشم» مناسك دارد «عقل» هم مناسك دارد.

عقلانيت بايد تابع مناسك تبعيت از علم الامام حركت كند، آن وقت دانش‌ها دانش‌هاي نوراني مي‌شوند، اين علم ابزار رسيدن به تمدّن الهي است، عقلانيت خودبنياد يا علم سكولار ابزار رسيدن به تمدّن الهي نيست. اگر پشت ميز كارمان قرآن و نهج البلاغه و مفاتيح و اقبال الاعمال را مي‏خوانيم اما بر اساس كتاب آدام اسميت عمل مي‏كنيم آيا به اقتصاد اسلامي مي‏رسيم؟ در حوزه‌ي علوم انساني كه مسلم است كه نمي‏رسيم، در حوزه‌ي عقلانيت غير اين علوم هم همينطور است، كه بحث آن بماند براي مجالي ديگر.

به هر حال به اندازه‌اي علم امام در عقلانيت اجتماعي جريان پيدا مي‌كند كه تحمل ولايت در حوزه‌ي عقلانيت حاصل شود؛ اين بسط ايمان اجتماعي و تفقه مي‌خواهد؛ بايد تفقه ديني بسط پيدا كند، اين منزلت از تفقه هزار ساله‌ي فقها به تعبير مقام معظم رهبري ادام الله ظله، يك بتون آرمه است، ولي براي اداره‌ي حيات اجتماعي كافي نيست، بايد بسط تفقه ديني به عرصه‌ي حكمت حكومتي و عرفان حكومتي و اخلاق حكومتي برسد؛ بعد بر محور اين منظومه‌ي تفقه ديني، عقلانيت تجربي و عقلانيت نظري شكل بگيرد؛ آن گاه اين عقلانيت واسطه‌ي بازسازيِ تمدن اسلامي شود.

البته روشن است براي اينكه به اين نقطه برسيم بايد از اوج عقلانيت مدرن عبور كنيم؛ بايد اين عقلانيت را در نظام معرفتي خودمان منحل كنيم، اين آن چيزي است كه من در بيانيه‌ي رسالت دانشگاه امام صادق (ع) هم ديدم، همين فراز اولش را مي‌خوانم؛ «دانشگاه امام صادق عليه السلام به عنوان يك دانشگاه اسلامي غير دولتي در مجموعه آموزش عالي كشور براي آموزش و توسعه‌ي دانش بشري مبتني بر غايتگرايي آفرينش است.»

علم غربي بعد از رنسانس معطوف به غايات نيست، معطوف به چگونگي‌هاست، نه اينكه غايت و مبدأ را حذف كرده است غايت و مبدأ مادي را مبناي تحليل چگونگي‌ها قرار مي‏دهد. از ايجاد و انضمام يك علم به اين علم، علم ديني درست نمي‌شود؛ سنجاق كردن علم مبادي و غايات به علم سكولار علم را ديني نمي‌كند! بايد در توسعه‌ي دانش مبتني بر غايت گرايي آفرينش، دانشهايي كه با فرآيندها كار دارند، چگونگي‌ها را تحليل كنند؛ كمي‌سازي كنند، ولي بايد مبتني بر غايتگرايي آفرينش، آموزه‌هاي وحياني و معارف و علوم اسلامي پايه‌گذاري شده باشند.

در تعاليم اسلام و مكتب امام صادق عليه السلام كه تبلور ناب آن مي‌باشد ظرفيت و جامعيّتي نهفته است كه با كشف و تبيين و كاربردي كردن آن مي‌توان در علوم و فنون بشري به ويژه علوم انساني اجتماعي به پيش رفت و به تعالي رسيد.

عصر ظهور عصر رشد ظرفيت تحمّل ولايت در شكل اجتماعي آن است، هم در روح، هم در عقلانيت و هم در نازله‌ي اينها كه زندگي بشر است، در اين عصر تحمّل ولايت پيدا مي‌شود و انشاء الله ولايت ظهور مي‏يابد و آن موقع علم امام زمان و علم امام صادق تجلي مي‌كند و تا آن زمان انقلاب اسلامي كه منزلتي از تجلي ظهور حضرت است نقش خود را در زمينه‏سازي تحولات و رشد عقلانيت به خوبي ايفا مي‏كند و شما بزرگواران به عنوان سربازان حضرت و پرچمداران اين مسير انجام وظيفه مي‏كنيد.
Share/Save/Bookmark