علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 501
۱
سخنان استاد ميرباقری در شب نهم محرم ۱۳۹۲
معروف و ولایت حقه، مکتب و مبانی مکتب دفاعی ماست
عاشورا و مکتب دفاعی اسلام
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۱۳:۱۵
 
هدف در دفاع این است که اصلاح اتفاق بیفتد؛ یعنی جامعه بر مدار توحید و ولایت حقه قرار بگیرد و منکر رخت ببندد. منکر ولایت باطله است و بقیه منکرات فرع بر او هستند. معروف نیز ولایت حقه است و بقیه معروف‌ها ذیل آن تعریف می‌شوند. این مکتب دفاعی ما و مبانی مکتب ما می‌شود و ما برای این دفاع می‌کنیم.
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، مراسم نهمین شب عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه‏ السلام در دهه اول محرم ‏الحرام در مدرسه فیضیه قم با حضور جمع کثیری از روحانیون و ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت علیهم ‏السلام برگزار گردید. در این مراسم حجت الاسلام والمسلمین سید محمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم با مروری به مباحث گذشته که به تبیین پایه و اصل و اساس مکتب دفاعی و جهادی حضرت سیدالشهدا (ع) و مکتب دفاعی و تهاجمی غرب بود پرداخت و در ادامه سخنان خود به با اشاره به جهاد اسلامی که برای رفع موانع توحید و موانع اقامه کلمه حق و زمینه ی رشد مؤمنین است، گقت: فی‌الجمله هدف در دفاع این است که اصلاح اتفاق بیفتد؛ یعنی جامعه بر مدار توحید و ولایت حقه قرار بگیرد و منکر رخت ببندد. منکر ولایت باطله است و بقیه منکرات فرع بر او هستند. معروف نیز ولایت حقه است و بقیه معروف‌ها ذیل آن تعریف می‌شوند. این مکتب دفاعی ما و مبانی مکتب ما می‌شود و ما برای این دفاع می‌کنیم. این مبانی مکتب ما می‌شود. در ادامه گزارش اجمالی سخنان رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم تقدیم می‏گردد:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حامل وحی‌ای است که همه حقایق الهی در آن خلاصه می‌شود

ایشان در ادامه مباحث خود بیان داشتند: "ان محمد عبده و رسوله ارسله بالحق" این وجود مقدس رسول خدا و فرستاده اوست، "هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ" که از طرف خدا با دین حق و هدایت الهی آمده است و بناست این هدایت و دین بر تمام جهان سایه بگستراند. این پیامبر حامل وحی ای است که همه حقایق الهی در آن خلاصه می‌شود "وَكَذَلِكَ أَوْحَينَا إِلَيكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الإيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا" این آیه وحی حضرت را توضیح می دهد. در آیه قبل نیز فرموده «مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يكَلّمه اللَّهُ» هیچ بشری این سهم و بهره را ندارد که خدای متعال با او تکلم کند الا به یکی از این سه وجه "إِلاَّ وَحْيا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ" تکلم، یا وحی است یا من وراء حجاب است "أَوْ يرْسِلَ رَسُولاً" یا اینکه رسولی را می‌فرستد "فَيوحِي الیه بِإِذْنِهِ" به اذن الهی وحی را می‌آورد.

تکلم خداوند با پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم ایحاء روح بود

اما قسم دیگر نه رسولی در کار است و نه حجاب "وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيا" خداوند متعال با بشری صحبت می‌کند و این صحبت از سنخ وحی است؛ یعنی حجاب و واسطه‌ای در کار نیست. وحی به پیامبر گرامی اسلام این‌طوری است "وَكَذَلِكَ أَوْحَينَا إِلَيكَ" خدای متعال با تو تکلم کرد و تکلم الهی از نوع ایحاء و وحی بود. آن کلامی که خداوند به شما القا فرمود این است "أَوْحَينَا إِلَيكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا". این ایحاء یک نوع تکلم است که نه من ورای حجاب است و نه واسطه‌ای در کار است. "أَوْحَينَا إِلَيكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الإيمَانُ" اگر این کلمه الهی به شما القا نمی‌شد شما از وحی و درجات ایمان و حقایق برخوردار نبودید. وقتی به امام صادق علیه‌السلام عرض کردند علم شما کتابی است یا استادی، فرمودند: خیلی از اینها مهم‌تر است «الامر اعظم و اوجه» همان روحی که همه حقایق در آن است، بعد از نبی اکرم به ما القا شده است و همه نور و هدایتی که به بشر می‌رسد اینجاست.

قلب نبی اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم مصباح الهی و عامل هدایت همه عالم است

اگر نپذیریم که رسالت حضرت گسترش توحید در جهان بوده و اگر نپذیریم این پیامبر حامل وحی‌ای است که همه حقایق الهی در آن خلاصه می‌شود؛ اگر نپذیریم که این پیغمبر مَثَل نور الهی است؛ اگر نپذیریم که قلب او چراغ‌دان الهی است و مصباحی که در این قلب روشن شده و نبوتی که خدای متعال به او عطا کرده عامل هدایت همه عالم است، و اگر نپذیریم که همه خانه‌های هدایت به خانه نبی اکرم ختم می‌شود، و اگر نپذیریم این هدایت نبی‌اکرم در اوصیائش ادامه پیدا می‌کند "إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ" آن انذار عمومی به همه جهان به وسیله حضرت اتفاق افتاده و هدایت نسل‌ها که همان هدایت نبی‌اکرم است، به وسیله ائمه به اقوام بعدی می‌رسد. اگر این‌ها را نپذیریم، بنیان‌های این درگیری و جهاد و قتال و مجاهده روشن نمی‌شود.

جاری شدن اولوهیت حضرت حق از طریق نبوت نبی‌اکرم و اوصیای ایشان در حیات اجتماعی بشر

بنابراین اولوهیت حضرت حق باید در تمام زندگی و حیات اجتماعی بشر ساری و جاری شود. این هم از طریق نبوت نبی‌اکرم و اوصیاء نبی‌اکرم در عالم جاری می‌شود. مقصد پرستش خدای متعال این نیست که دنیای بهتری داشته باشیم و دینداری مقدمه دنیاداری شود، بلکه این پرستش خدای متعال آثار ابدی دارد "وَأنَّ الجَنَّةَ حَقُّ وَأنَّ النَّارَ حَقُّ وَأنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فِيها وَأنَّ الله يَبْعَثُ مَنْ فِي القُبُورِ"، اگر کسی این مبانی را قبول کرد آن وقت ممکن است براساس این مبنا صلاح و فساد را تعریف کند. صلاح وقتی اتفاق می‌افتد که این دین در جامعه جاری شود و این توحید و نبوت همه عرصه‌های حیات بشر را بگیرد. وقتی نبوت نبی‌اکرم در خلافت اوصیائش در جامعه دوام پیدا کند و خلافت اوصیا پذیرفته شود، آن‌گاه از طریق خلافت آنها، آن حقایق در جامعه محقق و جاری می‌شود.

جامعه‌ای که ولی حق در آن حکومت می‌کند رنگ خدا به خودش می‌گیرد

جامعه‌ای که ولی حق در آن حکومت می‌کند رنگ خدا به خودش می‌گیرد. هر کجا ولایت حقه است صبغه الهی و توحید است. وقتی جامعه به سمت صلاح می‌رود که این رسولی که از طرف خداوند متعال آمده و می‌خواهد این توحید را محقق کند دستش باز باشد و جامعه جهانی و امت این رسول را بپذیرد و هدایتی را که آورده از طریق خلفایش جاری شود. اگر جامعه براساس خلیفه‌الله و محور خلافت الهی شکل گرفت همه زندگی بشر خلافت می‌شود.

مقصود از خلیفه الله امام معصوم علیه‌السلام است

قرآن که می فرماید "إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً" بعضی‌ها این خلافت را عمومی گرفته‌اند و گفته‌اند ما خلیفه‌الله هستیم. این‌طور نیست، خلیفه الهی آن امام معصومی است که معصوم مطلق و خلیفه است. اگر خلافت او در جامعه جاری شد و مردم آن خلافت را پذیرفتند، حاصل آن پذیرش، این است که امت خلافت جزئیه به تبع امام پیدا می‌کند. همان‌طور که اگر انسان شیطان را ولی خود قرار دهد چشم و گوش و زبانش شیطان می شود "فَباضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِاءَعْیُنِهِمْ" اگر انسان‌ها خلافت خلیفه الهی را در همه شئون حیاتشان پذیرفتند، در نتیجه آن امانت الهی که ولایت الهی است به اندازه خودشان به آنها داده می‌شود و در ظرف خودشان صاحب امانت و خلیفه‌الله می‌شوند و خلافت جزئیه پیدا می‌کنند. خلافت مال امیرالمؤمنین است. کسی مثل سلمان به اندازه‌ای که همه قوایش مسخر حضرت است انوار حضرت در وجودش جاری می‌شود. انسانی که خلافت ولی خدا را قبول نکرده خلیفه نیست.

جامعه در بستر ولایت حقه به حیات طیبه می‌رسد

اگر یک جامعه‌ای در تمام مناسباتش ولایت ولی خدا را قبول کند کل این جامعه می‌شود خلافت و رنگ الهی پیدا می‌کند. تمدن‌ها اگر ولی‌شان ولی الهی است این تمدن همه جا صبغه‌الله دارد، اما اگر ولی‌شان ولی باطل است همه این تمدن صبغه باطل پیدا می‌کند. اگر ولایتِ حق محور کار بود و همه مناسبات اجتماعی و ظاهری و باطنی جامعه، عیش و معیشت جامعه در بستر ولایت حقه بود، جامعه به حیات طیبه و به عیش می رسد "وَاجْعَلْنِي مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمْرَهُ وَحَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَأَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ وَرَضِيتَ عَنْهُ وَأَحْيَيْتَهُ حَياةً طَيِّبَةً". به حیاط طیبه و به مرحله‌ای رسیده که خدا از او راضی است "الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً" اگر کسی به ولایت امام رسید "وَرَضِيتَ عَنْهُ وَأَحْيَيْتَهُ حَياةً طَيِّبَةً" می‌شود. آن‌گاه "فِی أَدْوَمُ السُّرُورِ وَ أَسْبَغَ الْكَرَامَةِ وَ أَتَمَّ الْعَيْشِ" تمام‌ترین عیش‌ها و فراوان‌ترین کرامت‌ها مال این جامعه است. اگر جامعه‌ای به حیات طیبه و ولایت امام نرسید عیش‌اش عیش پایدار نیست "و مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا" و معیتش سخت است.

اگر اراده‌ها بر مدار ولی خدا شکل بگیرد جامعه صالح می‌شود

بنابراین اگر دنیای انسان بستر تجلی ولایت ولی خدا شد، همه شئوناتش صالح می‌شود. حالا اگر این‌طوری صلاح را تعریف کردیم که: اراده‌ها از نفس پرستی و اولیا طاغوت و شیطان پرستی "أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ" خودشان را رها کردند و از ولایت نفس بیرون آمدند و بر مدار ولی خدا شکل گرفت، جامعه صالح می‌شود. در قرآن می‌فرماید "لاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها" خداوند متعال زمین را اصلاح کرده و بعد از اصلاح افسادش نکنید. اصلاح ارض این است که وقتی نبی خدا می‌آید و این ولایت در عالم ظاهر می‌شود، این مدار اصلاح است و افساد این است که از این مدار خارج شوید. در این صورت اگر فسادی شکل بگیرد در مقیاس امت است و یک امت تاریخی فاسد می‌شوند.

جهاد اسلامی برای رفع موانع توحید و موانع اقامه کلمه حق است

جهاد اسلامی برای این است که جامعه به مدار ولایت حق برگردد و این یک امر قهری است چون در عالم ولایت حق و باطل به شکل تاریخی وجود دارد. از آن روزی که ما پا رو زمین گذاشته‌ایم دو نوع جامعه شکل گرفته است تجمع بر محور انبیاء برای اقامه توحید و تجمع بر محور شیاطین؛ "كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ" از آنجایی که انبیاء آمده‌اند این دو تا جریان شکل گرفته است و دائما درگیر هستند و این درگیری، قطعی و دائمی است تا جایی که جبهه حق غلبه‌ی مطلق پیدا کند. براین اساس می‌توان گفت جهاد و دفاع به خاطر این است که موانع توحید و موانع اقامه کلمه حق برداشته شود. اگر جامعه مدارش از آن تغییر کرد جامعه رو به فساد می‌رود.

ولاتی که خودشان را به جای انبیاء و اولیاء مدار قرار می‌دهند، جامعه را بر مدار فساد قرار می‌دهند

کسانی که جامعه را بر مدار فساد قرار می‌دهند ابتدائاً عموم جامعه نیستند، بلکه یک ولاتی هستند که مدار را تغییر می‌دهند و خودشان را به جای انبیاء و اولیاء مدار قرار می‌دهند و ممکن است دیگران را هم به دنبال خودشان بکشند. در آن صورت یک مدنیت باطل و فاسدی شکل می‌گیرد، ولی آنها محور این حرکت هستند و اصلی‌ترین مبارزه با آنهاست. بر این اساس برداشتن پرچم و سیطره و سلطه‌ی آنها از سر مؤمنین می‌شود یک مبارزه و مجاهده‌ای که عین صلاح است. پس این جهادی که شکل می‌گیرد برای اصلاح این مبانی است. اگر آن مبانی را قبول کردیم بعد می‌شود "ارید إنّما خرجت لطلب الإصلاح فى أمّة جدّى محمّد صلى الله علیه و آله أری اِنّی ما خَرَجتُ اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً، اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّهِ" یک فساد در امت تاریخی رخنه کرده است که حضرت می‌خواهند این را برگردانند. حالا این معنی‌دار می‌شود که "اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ و اَنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرهِ جَدّی وَ اَبی عَلیَّ بن اَبی طالبٍ (ع)". اگر جامعه از مدار ولایت حق خارج شد بر مدار منکر قرار گرفته و اگر اولیای باطل بر جامعه‌ای حکومت کردند، در آن جامعه معروف تبدیل به منکر، و منکر به معروف تبدیل می‌شود؛ یعنی نه اینکه فقط اقدام بر منکرات اتفاق می‌افتد و اشاعه منکرات می‌شود، بلکه منکر اقامه می‌شود. وقتی ارزش‌های اجتماعی تبدیل شد منکر اقامه می‌شود. لذا حضرت وقتی اقدام می‌کنند می‌خواهند روی این مبانی، این فساد را از امت دور کنند و دوباره حق به مدار خودش برگردد "لاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها بمحمد و علی" افساد نکنید که دوباره مدار را برگردانید.

معروف و ولایت حقه، مکتب و مبانی مکتب دفاعی ماست

فی‌الجمله هدف در دفاع این است که اصلاح اتفاق بیفتد؛ یعنی جامعه بر مدار توحید و ولایت حقه قرار بگیرد و منکر رخت ببندد. منکر ولایت باطله است و بقیه منکرات فرع بر او هستند. معروف نیز ولایت حقه است و بقیه معروف‌ها ذیل آن تعریف می‌شوند. این مکتب دفاعی ما و مبانی مکتب ما می‌شود و ما برای این دفاع می‌کنیم. این مبانی مکتب ما می‌شود.

گاهی خطاب‌های قرآن به عموم نیست، بلکه به ولات عموم و کفارِ مخصوص است

حالا در این دفاع چه اتفاقی می‌افتد؟ آیات اول سوره مبارکه محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم که خیلی فوق‌العاده است، یک آیه خطاب به مخالفان امیرالمؤمنین علیه‌السلام است و یک آیه خطاب به امیرالمؤمنین علیه‌السلام "والَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ" آنها که کفر ورزیدید و "وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ" و راه خدا را بستند خداوند متعال همه اعمالشان را در عالم نابود می‌کند. معمولاً هم کلید فهم خطاب‌های قرآنی اصلا خطاب به عموم ابتدائاً نیست، بلکه اگر خطاب به عموم است از طریق ولاتشان است. انسان‌ها از آن نظر که عضو جامعه حق یا عضو جامعه باطل هستند خیلی مواقع مخاطب آیات قرآنی هستند و این کلید فهم خیلی از خطاب‌های قرآنی است. لذا فرمود هیچ آیه‌ای نیست در قرآن که مصدر به "یا ایها الذین آمنوا" است الا این که امیرالمؤمنین علیه‌السلام مخاطب اصلی است. آن طرفش هم همین‌طور است "الیوم یئس الذین کفروا" آن کفار یک کفار مخصوصی هستند که وقتی دست حضرت بالا می‌رود همه‌شان مأیوس می‌شوند. عموم کفار که به این سادگی متوجه این نکات نمی‌شوند، نه آن امیدهای تاریخی را دارند و نه این یأس‌ها بر آنها حاصل می شود.

ایمان حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام کار امت را درست می‌کند

وقتی خداوند متعال می‌فرماید "لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ" گناه این پیغمبر نیست، منظور سیئات امت پیامر است؛ چون پیغمبر معصوم است، پیغمبر فرمود "حمل ذنوب شیعته علیٍ" این بار را برداشته و لذا قبول کرده که اینها را پاک تحویل دهد. وقتی ایمان می‌آورد امیرالمؤمنین علیه‌السلام این ایمان کار امت را درست می‌کند "وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ" بال در واقع آن تقلبات قلوب و حالات قلبی است؛ خدای متعال قلب آن جامعه‌ای را که ایمان می‌آورد اصلاح می‌کند.

خداوند، خوبی‌ها و عمل کفار را گم و بدی‌ها و مشکلات مؤمنین را اصلاح می‌کند

خب چرا کفار "اضل اعمالهم" می‌شوند و خداوند عمل و خوبی‌هایشان را گم می‌کند، ولی مشکلات و بدی‌های مؤمنین را اصلاح می‌کند؟ چون "ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ" کفار تابع باطل هستند، ولی مؤمنین "وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ" تابع حقی هستند که از طرف پروردگار آمده است. این تا جریان یکی دنبال باطل و دیگری دنبال حق است و آن وقت اصلش چه کسانی هستند فرمود "علِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ" آن طرفش هم هست دشمن امیرالمؤمنین باطل است "عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ" و این دو جریان را قرآن توضیح می‌دهد.

جهاد اسلامی زمینه ساز رشد مؤمنین

خداوند مثل‌های مردم را این‌طور برایشان می گوید "كَذَلِكَ يضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ" که پشت این مثال‌ها حقیقت‌هایی هست که اگر کسی از این مثلها به آن حقایق عبور کند این آیات روشن می‌شود. بعد می‌فرماید بین دو جریان حق و باطل، خداوند متعال پشتیبان جریان حق است "فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا". وقتی با این کفار مواجه شدید "فَضَرْبَ الرِّقَابِ" گردن‌ها را بزنید و درنگ نکنید "حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ" وقتی خون فراوان ازشان ریختید "فَشُدُّوا الْوَثَاقَ" تازه آنها را محکم ببینید و بازشان نگذارید. "فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء" حالا بعدا یا منت می‌گذارید و رهایشان می‌کنید و یا فدیه می‌گیرید. بعد قرآن می‌فرماید این مبنای جهاد اسلامی است و در این دستگاه حق و باطل شما باید درگیر شوید. بعد می‌فرماید اگر خداوند متعال می‌خواست خودش غلبه پیدا می‌کرد "وَلَوْ يشَاء اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ" و از کفار انتقام می‌گرفت؛ ولی "وَلَكِن لِّيبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ" این جهاد و قتال بحث ابتلای بعض به بعض است و خداوند متعال این‌طوری شما را رشد می‌دهد و متحول و مبتلایتان می‌کند. بعد می‌فرماید "وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ" اگرشما وارد این میدان درگیری شدید "فَلَن يضِلَّ أَعْمَالَهُمْ" اعمال آنها گم نمی‌شود. کسی که وارد این درگیری می‌شود کشته هم شود همه اعمالش محفوظ می‌ماند "سَيهْدِيهِمْ" و خدای متعال به سرعت اینها را هدایت و "وَيصْلِحُ بَالَهُمْ" امر و قلبشان را اصلاح می‌کند.

خداوند با جهاد قلب‌های مؤمنین را خالص و زیر و رو می‌کند

جهادها یک دسته‌اش همین است. فرمود جنگ احد برای این بود که "وَلِيبْتَلِي اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ" آنچه در قلب شماست با این امتحان زیر و رو "وَلِيمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ" و خالص شود. بعد می‌فرماید "سَيهْدِيهِمْ وَيصْلِحُ بَالَهُمْ" پایانش هم هدایت است و هم اصلاح امور قلب انسان است و بعد هم "یدخلهم الجنه اعرف حالهم" بهشتی که معروف آنهاست شناخت آنهاست اینها را وارد آن بهشت می‌کند.

سیدالشهدا محور نفوس مطمئنه در این عالم است

پس این دو تا جریان هست و درگیری این دو جریان ادامه پیدا می‌کند تا جایی که نصرت الهی بیاید و این نصرت یک طرف فجر الهی است که با قیام سیدالشهدا طالع می‌شود؛ یکی هم نفوس مطمئنه هستند که در این عالمِ ابتلا حول سیدالشهداء جمع می‌شوند؛ یعنی امتحان و ابتلای سیدالشهداء نه فقط خودش را کرده نفس مطمئنه، بلکه در این دنیا محور نفوس مطمئنه است. لذا فرمود این آیه خطاب به سیدالشهدا و دوستانشان است. وسط سوره هم قصه تمدن‌هایی است که آمده‌اند و رفته‌اند و نابود شده‌اند؛ سخن از فراعنه تاریخ است و فرعون این امت و فراعنه این امت که قصه آنها هم همان قصه است. بنابر این سطر و ذیل این سوره با این وسط مجموعاً جریان پیروزی سیدالشهداء و غلبه مطلق حضرت را توضیح می‌دهد.
Share/Save/Bookmark
 


صبح
۱۳۹۲-۰۹-۰۲ ۲۱:۴۷:۵۳
دوستان لطفا بدهید یک ادم با حوصله و با سواد متن ها را پیاده کند 1- صدر و ذیل 2- در اون سخنرانی هم اخر طرف نفهمیده زرادخانه یا ذرات خانه
اصلا صوت رو چرا نمیگذارید (171)