استاد سيد محمد مهدي ميرباقري
ماه رمضان؛ سبيل رضوان
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۵۹
اشاره:
دربارهي ماه مبارک رمضان و ويژگيهاي آن، سخن زياد گفته شده است؛ اما شنيدن توصيف اين ماه از زبان قرآن و ائمهي معصومين عليهمالسلام حلاوت ديگري دارد. بخشي از گنجينهي عظيم معارف شيعه، به رواياتي نوراني از حضرات معصومين اختصاص دارد که دربارهي ماه مبارک رمضان بيان داشته¬اند، و در آن از اهميت و علوّ درجات آن پرده برداشتهاند. از جملهي اين بيانات نوراني، دعاهايي از صحيفهي سجاديهي حضرت امام زينالعابدين عليهالسلام است که معارف گرانسنگي در آن به يادگار مانده است. متن حاضر، بيانات حجتالاسلام سيد محمّدمهدي ميرباقري دامت افاضاته دربارهي بخشي از معارف صحيفهي سجاديه، حول ماه مبارک رمضان است که با هم ميخوانيم:
مقدمه
ماه مبارک رمضان، ماه فضيلت و کرامت است. با طليعهي هلال اين ماه، درهاي خاصهاي از رحمت و کرامت الهي به روي جامعهي مومنين گشوده شده و مومنان به ضيافت الهي خوانده ميشوند. از وجود مبارک حضرت زينالعابدين عليبنحسين عليهالسلام در صحيفهي نوراني سجاديه، دو دعا در ارتباط با ماه مبارک رمضان نقل شده است که خواندن آنها براي آشنايي با فضائل اين ماه و وظايفي که طي آن بر عهدهي ماست، بسيار مفيد است. انسان با سير در معارف اين دعاها متوجه ميشود که با حلول ماه رمضان چه فضيلتي به وي روي آورده و با پايان اين ماه، چه سفرهي ضيافتي جمع ميشود؛ و کساني که اهل اين ماه نبودهاند، چه خسارتي ديده اند.
دعاي اول بيشتر در باب وظايف و تكاليفي است كه بر عهدهي ماست و بايد به آنها مقيد بود؛ اما در دعاي دوم ضمن اينکه به فضيلتهاي اين ماه و بهرههاي افراد متنعم از آن اشاره مي شود؛ تكليف کساني كه از اين ماه محروم شده و نتوانستند بار خود را از اين سفرهي ضيافت ببندند، نيز مشخص گرديده است.
۱ـ سبيل بودن ماه رمضان در رسيدن به مقام رضوان
دعاي اول كه دعاي ۴۴ از مجموعهي ادعيهي صحيفهي سجاديه است، دعاي به نسبت مفصلي است که با اين فراز شروع ميشود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ»؛ سپاس خداي را كه ما را به حمد خودش هدايت كرد و ما را از اهل حمد قرار داد تا حامد خدا باشيد. نتيجهي اين هدايت به حمد چيست؟ «لِنَكُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاكِرِينَ»؛ تا از اين حمد به مقام شكر در مقام احسان برسيم. «وَ لِيَجْزِيَنَا عَلَى ذَلِكَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِينَ»؛ و در نتيجه پاداش محسنين را به دست بياوريم. پس در اين فراز با سه سرفصل معرفتي روبهرو هستيم که عبارتند از: حمد، شكر و احسان.
حضرت در ادامه، به نعمت ديگري اشاره و خدا را به خاطر عطاي آن شکر ميکنند: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي حَبَانَا بِدِينِهِ، وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ»؛ حمد خدايي را سزاست كه دين خود را به ما عطا كرد و ما را مختص به دين خودش قرار داد. انسان گاهي نعمت "دينداري" را جزو عطاهايي كه احتياج به حمد داشته باشد، به حساب نميآورد؛ در حاليكه اساسيترين نعمتي كه خداي متعال به ما داده و به دست آوردن آن تصادفي نيست، هدايت به دين خداست. در پس هدايت شدن به دين حق، تدبير الهي نهفته است؛ در دستگاه خداي متعال، امر تصادفي كه بيرون از مشيّت او باشد، اتفاق نميافتد و چون اين هدايت با تدبير حضرت حق بوده است، بايد خداي متعال را حمد كرد.
«وَ سَبَّلَنَا فِي سُبُلِ إِحْسَانِهِ»؛ حمد خدايي را سزاست كه ما را در راههاي منتهي به احسان، به حركت درآورده و در اين مسير قرار داده است. چرا؟ «لِنَسْلُكَهَا بِمَنِّهِ إِلَى رِضْوَانِهِ»؛ تا با دستگيري او، سالک اين راهها باشيم. هم مرور به اين سبل احتياج به هدايت الهي دارد و هم ادامهي اين سبل و سلوك در اين مسيرها محتاج به منّ الهي است. پايان اين سبل چيست؟ «الي رضوانه»؛ انسان اگر سبل احسان را با منّ الهي طي كند، به مقام رضوان الهي ميرسد. «حَمْداً يَتَقَبَّلُهُ مِنَّا، وَ يَرْضَى بِهِ عَنَّا»؛ حمدي كه رضاي حق را به دنبال دارد و مقبول درگاه حق ميشود.
ما در ابتدا خداي متعال را براي اينكه ما را اهل حمد قرار داد و به راههاي احسان خود هدايت نمود، حمد كرديم؛ اما در ادامه به حمد خاصي ميرسيم: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ مِنْ تِلْكَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ»؛ خدا را ستايش ميكنم بر اينكه يكي از آن سبل را، ماه خودش قرار داد.گويا اين عطا، حمد ويژهاي ميطلبد. حمد بر اين نعمت كه خداي متعال يكي از راههاي منتهي به خود را،"ماه خودش" كه همان ماه رمضان است قرار داده است، غير از حمد نسبت به راههاي ديگري است که ما را به سوي خدا ميرساند. كسي كه طالب مقام رضوان است و درك مي کند كه بالاترين نعمتي كه انسان ميتواند به آن برسد، مقام "رضوان الهي" است(1)؛ مسيرهاي منتهي به اين مقام، يک نعمت خاص تلقي ميشوند؛ لذا حمد براي آنها نيز بايد حمد معنيداري باشد.
حضرت سيدالشهدا عليهالسلام در شب عاشورا، وقتي اصحاب خود را جمع ميکنند تا ماجراي فردا را با آنها در ميان بگذارند و بيعت خود را از دوش آنها بردارند، خطبهي کوتاهي بيان فرمودند؛ خطبه با اين كلمات شروع ميشود: «اللهم إني أحمدك على أن أكرمتنا بالنبوة»(2). حضرت در تنگناي ابتلاء و در اوج غربت، خدا را به خاطر عطاي مقام نبوّت حمد ميكنند. اگر انسان اهل توجه به آن مقاصد بوده و اين نيازها در او پيدا شده باشند، اهميت نعمت نبوت و هدايت به دين حق الهي براي او نيز تلقي ميشود و به مقام حمد آن ميرسد.
۲ـ ويژگيهاي ماه مبارک رمضان در بيان حضرت زينالعابدين عليهالسلام
حضرت در اين دعا، ماه مبارک رمضان را چنين معرفي ميكنند: «شَهْرَ الصِّيَامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحِيصِ، وَ شَهْرَ الْقِيَامِ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ، هُدىً لِلنَّاسِ، وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ»؛ شهر روزهداري و شهر اسلام؛ شهر پاکي و پيرايش؛ شهر شبزندهداري و شهر قرآن؛ شهري كه در آن هدايت و بيّنات براي مردم فرود آمده است. گويي نزول قرآن محدود و مخصوص سالهاي اول نزول قرآن در زمان حيات نبياکرم صلياللهعليهوآله نيست؛ بلکه اين نزول در اين ماه استمرار دارد. شهر برخورداري از قرآن و هدايت آن و بيّناتي که براي بشر آورده، اين ماه است؛ شايد از اين روست که به ماه رمضان، بهار قرآن گفتهاند. انسان در اين ماه ميتواند به صيام و اسلام و طهور و تمحيص و قيام راه پيدا كند. ميتواند به مقام صائمين برسد؛ البته اين مقام هم درجاتي دارد. مانند صوم پرهيز از مبطلات و محرّمات، تا صوم "خاصّ الخاص" كه در آن روزه،"امساك قلب از ماسوي الله" شرط روزهداري شمرده شده است. ماه رمضان ماهي است كه انسان ميتواند به اين مقام برسد؛ چرا که هميشه اين شرايط مهيّا نيست.
رسول مکرم اسلام صلياللهعليهوآله در خطبهي شعبانيه فرمودهاند: «[رمضان] شهري است كه در آن دعوت به ضيافت الهي شدهايد. ابواب جهنم به روي شما بسته است؛ درهاي بهشت باز است و شياطين در اين ماه در غُل و زنجيرند». (3)
در اين ماه، راههاي منتهي به جهنم، مسدود ميشوند؛ يعني از درب بسته بايد وارد جهنم شد؛ و بالعكس! راههاي رحمت الهي به سوي انسان باز است. شياطيني كه انسان را به جهنم دعوت ميكنند و مانع ورود انسان به رضوان و بهشت و مقامات معنوي ميشوند، در اين ضيافت الهي، در غُل و زنجيرند. اينها حقايقي است كه براي اهل مشاهدهي ملكوت عالم، امروز هم قابل شهود است. از احوالات برخي بزرگان ميشود اين را فهميد؛ مثلاً مرحوم انصاري همداني وقت مغرب فرموده بودند: «بلند شويد اذان بگوئيد». اطرافيان گفته بودند: «هنوز مغرب نشده»؛ ايشان پاسخ داده بود: «مگر نميبينيد ملائكه روز دارند ميروند و ملائكهي شب فرود ميآيند».
- ماه اسلام و طهارت
در همهي ماهها اين زمينهها وجود ندارد. در ماه ضيافت است که انسان ميتواند به صيام و اسلام برسد؛ مقام اسلام همان مقام تسليم در مقابل خداي متعال و نبيّ مكرم و اهلبيت عليهمالسلام است. انسان ميتواند مقام اسلام را در اين ماه به دست آورد. اگرچه به حسب ظاهر فرصتهاي اين ماه كوتاه است، ولي در همين فرصتهاي كوتاه اين حقايق به كف آوردني است. انسان ميتواند در اين ماه از همهي رذالتها وآلودگيهايي كه در وجود انسان بيتوته کردهاند، پاك شود. در هر منزلي چه در شهر و چه در روستا و در منزل، محل مخصوصي به عنوان مکاني براي تطهير و حمام وجود دارد که وسائل و فضا براي شستشو در آن آماده است. ماه رمضان، ماه طهور است؛ يعني شرايط باطني و ملكوتي عالم در اين ماه براي پاك شدن و طهارت انسان به طور کامل آماده است. اگر انسان بتواند از اين ماه استفاده كند، به طهارت ميرسد. خدا رحمت کند استادي را كه ميگفت:
«بچه که بوديم با اقوام و رفقا ميرفتيم حمام خزينهاي قديم؛. سه چهار ساعت در حمام ميمانديم؛ كشتي ميگرفتيم و بازي ميكرديم. وقتي از حمام بيرون ميآمديم تازه چركهايمان خيس خورده بود. يك دست كتك ميخورديم كه چرا حمام رفتيد؟»
گاهي "شهر الطهور"براي بعضي انسانها نيز مثل همين است. وقتي ماه مبارک تمام ميشود، تازه چركهايش خيس خورده و نمودارتر شده است. اما اگر انساني اهل بهرهمندي باشد، ميتواند همهي رذالتهاي روحي خود را در اين ماه تطهير كند؛ ظاهر و باطنش را با شريعت هماهنگ كند تا ملكات و مراتب مختلف وجودي و نفسش همه تطهير و پاك شوند.
ـ ماه تمحيص و خالص شدن
ماه مبارک رمضان، ماه خالص شدن است. خيلي از ناخالصيها براي انسان پوشيده است؛ اين ناخالصيها را ميتوان در اين ماه يافت و آنها را پاك كرد. خداي متعال در سوره آل عمران وقتي از جنگ احد و شكستهايي كه به حسب ظاهر براي مسلمانها پيش آمده بحث ميکند، در ضمن همان آيات ميفرمايد: «ليمحص ما في قلوبكم»(4) اين جنگهاي سنگين براي اين بود كه آنچه در قلب شماست، تمحيص شود. انسان در تحت فشارهاي سنگين است كه ميتواند به پاكي و طهارت برسد و قلب خود را از تعلق به اغيار آزاد کند. وقتي در طلا ناخالصيهايي وجود داشته باشد، اين آلايشها را به راحتي نميتوان از طلا گرفت؛ بايد طلا را در كورهي آتش قرار داد. وقتي طلا در دماي بالا قرار گرفت، ناخالصيها خود را از طلا جدا ميكنند و ديگر مقاومت ندارند؛ آنچه باقي ميماند طلاي خالص و گرانقيمتي است که تمحيص شده است. ناخالصيهاي وجود انسان، تعلقات به غير خداست که در جان او شکل ميگيرد؛ کوره وجود انسان نيز، ميدان جنگي است كه خدا زمينهي آن را ميچيند تا انسان تعلقاتش را رها سازد و آزاد شود و از هم تعلقاتي که از جنود ابليسند، رها گردد؛ در ماه مبارک رمضان چنين شرايطي براي تمحيص و خالص شدن آماده است؛ انسان بايد توجه کند که اين آمادگي و مهيا شدن شرايط، هميشگي نيست و در ماههاي ديگر نميتوان آن را يافت.
ـ ماه قيام براي خدا
رمضان، «شهر القيام» است؛ در ظاهر يعني اين¬كه انسان ميتواند در اين ماه شب زندهداري كند؛ ولي شايد معناي بيشتري در اين فراز نهفته باشد. شايد بتوان گفت که انسان در اين ماه ميتواند به «قياملِلّه»(5) برسد. قيام لِلّه كه انسان براي خدا قيام کند و همهي حياتش قيام براي او باشد، كار آساني نيست. نکته اينجاست که اين مهم در اين ماه ممكن است. شهر رمضان، شهري است كه انسان از هدايت و بيّنات قرآن برخوردار است. هميشه چنين فضايي در دسترس انسان نيست كه قرآن در ماه رمضان اين چنين بهره و بار دهد. خواندنها و بهرهمنديها متفاوت است. در سايهسار اين بهرهمنديهاي ويژه است که انسان ميتواند براي خدا خالص شود و براي خدا قيام کند.
ـ ماه درک ولايت الهيه
در ادامه، حضرت به اينجا ميرسند که: «فَأَبَانَ فَضِيلَتَهُ عَلَى سَائِرِ الشُّهُورِ»؛ خداي متعال فضيلت اين شهر را پنهان نكرد؛ اين آشکار ساختن نعمت هم جزو نعمتهاي الهي است. اگر خداوند متعال همانگونه كه شب قدر را مخفي كرده، ماه خود را هم پنهان مي کرد، كار مشكل ميشد. انسان اگر ميخواست به بركات اين ماه برسد بايد همهي سال را مراقبه ميکرد؛ ولي خداي متعال اين ماه را براي همه معرفي نموده است. «بِمَا جَعَلَ لَهُ مِنَ الْحُرُمَاتِ الْمَوْفُورَةِ، وَ الْفَضَائِلِ الْمَشْهُورَةِ»؛ خدا حرمتهايي براي اين ماه قرار داده است. آن حرمات براي چيست؟ «فَحَرَّمَ فِيهِ مَا أَحَلَّ فِي غَيْرِهِ إِعْظَاماً، وَ حَجَرَ فِيهِ الْمَطَاعِمَ وَ الْمَشَارِبَ إِكْرَاماً»؛ حرام بودن اموري که در ساير ايام حلال شمرده شده، به خاطر اكرام و اعظام اين ماه است. «وَ جَعَلَ لَهُ وَقْتاً بَيِّناً» زمان آن نيز معيّن است و جابهجا نميشود؛ اينطور نيست كه ماه رمضان پس و پيش بشود؛ اين هم از الطاف خداست والا اگر قابل جابهجايي بود، ممكن انسان اين ماه را از دست بدهد.
«لَا يُجِيزُ- جَلَّ وَ عَزَّ- أَنْ يُقَدَّمَ قَبْلَهُ، وَ لَا يَقْبَلُ أَنْ يُؤَخَّرَ عَنْهُ»؛ بايد اين ماه در مواقف خودش احيا شود، چرا که نعمت بسيار ويژهاي در اين ماه نهفته است. «ثُمَّ فَضَّلَ لَيْلَةً وَاحِدَةً مِنْ لَيَالِيهِ عَلَى لَيَالِي أَلْفِ شَهْرٍ»؛ يك شب از شبهاي اين ماه، از شبهاي هزار ماه برتر است. اين شب، گنج عظيم و بيحد و اندازهاي است كه خداي متعال آن را در اين ماه قرار داده است و انسان بايد تلاش كند اين گنج را به دست آورد. کسب فيض از اين شب، يعني تدارك همهي كاستيهاي عمر. انسان در اين عمر معمولي، انسان نميتواند كاري از پيش ببرد؛ مسير سلوک طولاني است و دستآوردهاي انسان اندک. اگر انسان بخواهد قدم بزرگي بردارد، بايد به درك شب قدر برسد و الا بهرهي چنداني از عمر خود نبرده است.
بر اساس بعضي روايات، خداي متعال شب قدر را در مقابل عمر طولانياي كه به امم سابق داده،به امت نبياكرم صلياللهعليهوآله عطا كرده که عطاي بسيار ارزشمندي است. در ذيل روايات سورهي قدر، دو شأن نزول براي اين سوره بيان شده است، که هر دو مي¬تواند درست باشد. شأن نزول اول در تفسير صافي مرحوم فيض کاشاني(6) چنين نقل شده است:
حضرت در خواب ديدند بنياميه بر منبر ايشان بالا رفتهاند و مردم را به قهقرا برميگردانند؛ هر چه حضرت مردم را پيش برده بودند، آنها به عقب برميگرداندند. نبياکرم صلياللهعليهوآله محزون شدند كه جبرئيل آمد و گفت: «يا رسولالله چه شده؟». حضرت خوابي که ديده بودند را شرح دادند. جبرئيل عرض كرد: «من مطلع نيستم و بايد بروم ماجرا را از خداي متعال تفحص كنم.». جناب جبرئيل برگشت و سورهي قدر و يك آيهي ديگر را آورد. بشارت اين بود که ما در مقابل اين دولت طولانياي كه به آنها داديم و آنها مردم را به قهقرا برميگردانند، به تو شب قدر را عطا کرديم؛ شب قدر تو از اين دولت كارگشاتر است و همهي فتنهگري آنها را جبران ميكند.
در آيهي شريفهي ۶۰ از سورهي مبارکهي کهف آمده است: «وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبيراً»؛ پروردگارت محيط به مردم است؛ آنها نميتوانند از ملك و حكومت خدا بيرون بروند و كاري كنند كه خدا نميخواهد. خدا به کاري که آنها ميکنند، احاطه دارد. شايد اينجا بپرسيم: «پس اين فتنهها چيست؟» اين خوابي كه حضرت ديدند و اين شجرهي ملعونهاي که قرآن معرفي ميکند، بيرون از ارادهي خدا نيست؛ كسي در كار خدا نميتواند اختلال كند. اين كورهاي الهي است كه مردم بايد در آن وارد شوند تا عدهاي خالص شده و عدهاي هم جدا شوند. آنهايي كه در ادعاي ايمان و بندگي صادق بودند، بايد صفشان جدا شود. در قيامت اينگونه نيست که هرکسي در صف جداگانهاي پيش بيايد؛ بلکه هر كسي به دنبال امام خود به محشر ميآيد.
ذيل اين آيه روايتي است که فريقين با كمي اختلاف آن را نقل كردهاند. در اين روايت گفته شده است: اين فتنهي ماست و اين فتنه براي مردم لازم است. بعضي روايات شجرهي ملعونه را به بنياميه تفسير كردهاند. در مقابل اين فتنه، ما شب قدر را به تو داديم كه جبران همهي آنها باشد.
شأن نزول دوم اين آيه در روايت ديگري است(7) كه آيه رابهگونهي متفاوتي معنا ميكند:
در محضر رسول خدا عرض شد كه بعضي از امم سابقه ۱۲۰ سال فقط شمشير روي دوش داشتند و ميجنگيدند، در حالي كه عمر متوسط امت حضرت ۶۰ تا ۷۰ سال است. حضرت به خداي متعال عرض كردند كه خدايا در مقابل اين عمرهاي طولاني به امت من چه عطا کردهاي؟ آيه نازل شد که ما به تو و امت تو شب قدر را عطا کرديم كه جبران نقص عمر را ميكند.
خود دنيا كه موضوعيت ندارد. اين عمر براي اين است كه انسان بتواند بارش را براي ادامه راه ببندد؛ و الا اينکه انسان هزار سال در اين دنيا باشد يا صد سال، نقشي در عاقبت او ندارد. در اين مسير بايد بار را برداشت و رفت. اين نكتهي قابل تأمّلي است. پيامبر ما غير از حضرت موسي و حضرت نوح و حضرت ابراهيم علهيمالسلام است كه بايد هزار سال كنارشان باشي تا به مقصد برسي؛ با رسول اکرم صلياللهعليهوآله در يک عمر کوتاه هم ميتوان به مقصد رسيد. مثل اينكه يك استاد زبردست كاركرده، ۴۰ سال درس بگويد؛ از نظر استعداد و توانايي هم كامل باشد. اما با استادي كه به معناي حقيقي کلمه استاد است، خيلي فرق ميكنند. ممكن است كتابي را با او در عرض يك ماه بخواني ولي با ديگري در طول يك سال هم نه. اين شفاعت حضرت و اهلبيت علهيمالسلام است كه راه را كوتاه ميکند. شب قدر براي امتي است كه ميتواند از اين شفاعت بهرهمند شود.
لذا روايت عجيبي در تفسير فرات که مرحوم مجلسي نيز آن را در بحار نقل کرده است، ميگويد: «اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ»(8)؛ شب قدر، بايد ارتباطي با ولي خدا داشته باشد. تلقي من اين است كه حقيقت شب قدر، درك ولي خدا و مقام ولايت الهيه است. «ولايت علي ابن ابيطالب حصني»(9) انسان اگر به محيط امن ولايت الهيه وارد نشود؛ شب قدري ندارد. انسان خطرپذير است؛ بايد وارد آن حصن شود تا از مخاطرات نجات پيدا كند. اگر "كلمه لا اله الا الله" حصن خداست،"ولايت علي ابن ابيطالب" هم حصن خداست. پذيرش ولايت اولياي الهي، شرط توحيد و مقوّم توحيد است؛ انساني كه اين شرط را قبول ندارد، در واقع يك پاي توحيدش ميلنگد و مقامي از مقامات خدا را قبول ندارد. خلاصه، اگر انسان به محيط ايمن الهي و آن وادي امن وارد نشود، همواره در خطر است. شيطان، نفس و ديگران تهديدش ميكنند. وادي ولايت خداست كه وادي ايمن است. شايد حقيقت شب قدر هم همين باشد؛ منتها بعيد نيست که چنين درکي از شب قدر، با ماه رمضان نيز ارتباط داشته باشد؛ كما اينكه شب قدر هم در ماه رمضان است. شايد معنايش اين باشد كه درك حقيقت مقام ولايت الهيه هم در اين ماه براي انسان مقدور ميشود. اگر انسان در اين ماه بتواند خودش را به آن وادي ايمن و ولي خدا برساند، در كنار او بيش از هزار سال پيش مي¬رود و اگر نرسد، هزار سال و هزار ماه هم كه تلاش کند، به ايمني و حصن الهي نميرسد. يك شب كه با وليّ خدا سالك باشي، به آن وادي أيمن ميرسي و به مقام حصن الهي راه مييابي؛ طبيعي است که چنين شبي از هزار شب كه خودت راه بروي بهتر است. يك شب سلوک با ولي خدا، از هزار ماه دويدن به تنهايي، براي انسان كارگشاتر است؛ اين يک شب، آدم را به يك فضاي ديگري وارد ميکند. انسان اگر اهل محاسبه باشد، كمكم ميفهمد كه هنوز چيزي به دست نياورده و همهي اينها بازيچه است. ما براي بهرهمندي از بازيچههاي دنيا خلق نشدهايم؛ آمدهايم در اين دنيا تا او را پيدا کنيم. براي به دست آوردن او هم بايد شب قدر را درک کنيم.
شب قدر، بيرون از اين ماه نيست آنهايي كه اهل راه بودند در ماه رجب و شعبان خود را براي اين مهم آماده ميكردند؛ حتي عدهاي از فرداي ماه رمضان براي رمضان سال بعد آماده ميشدند تا به درك شب قدر برسند. ولي نبايد فراموش کرد که درك شب قدر، غير از بيدار ماندن است! ممكن است آدم بيدار باشد؛ ابوحمزه بخواند؛ جوشن كبير بخواند؛ ولي به درك شب قدر نرسد. درك شب قدر يعني ورود به محيط ايمن الهي. روايت ميفرمايد:«فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ»؛ اسرار اين روايت براي اهل سرّ گوياست؛ آدرس گنج را نشان دادهاند. بعد از اينكه آدرس را گرفت، بايد دنبال گنج باشد؛ آستينها را بالا بزند و گنج را پيدا كند. داشتن نقشهي گنج بهتنهايي براي رسيدن به گنج كافي نيست؛ اين روايت نقشهي گنج است: «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ». بعد يك هشدار سنگين هم ميدهند كه خيال نكنيد اين معرفت در كتابهايي است كه ميخوانيد؛«وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ؛ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا».
در کتاب "عللالشرايع"روايتي از ابابصير نقل شده که ايشان از حضرت سؤال كردند: چرا به حضرت ميگويند زهرا؟ حضرت فرمود: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِنُورِهَا وَ غَشِيَتْ أَبْصَارَ الْمَلَائِكَةِ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لِلَّهِ سَاجِدِينَ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا مَا هَذَا النُّورُ»(10)؛ زمانيکه خداي متعال وجود مقدس صديقهي طاهره سلاماللهعليها را از نور عظمت خود آفريد، و اين نور كه منشعب از عظمت الهي بود، تجلي كرد، زمين و آسمانها از نورش روشن شده و حجابي در ديدگان ملائك پديدار گرديد. با اينكه خود ملائك،وجود نوري داشتند، اما با ديدن اين نور به سجده افتادند و پرسيدند: اين نور چه بود؟ خداوند متعال فرمود: «هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ»؛ اين نور شعبهاي از نور خودم است؛ او را در نقطهي سمائي و رفعت يافتهي منسوب به خودم مکان دادم؛ او را از عظمت خودم آفريدم و او را از صلب يکي از پيامبرانم که بر ديگر رسولان برتري دادهام، خارج خواهم کرد. «وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً يَقُومُونَ بِأَمْرِي يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي فِي أَرْضِي بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِي»؛ و از اين نور رهبران و امامانى به وجود مى آيند كه پس از انقطاع وحى، مردم را به سوى حق هدايت مى نمايند.
به هر حال، حقيقت وجودي حضرت صديقهي طاهره سلاماللهعليها، سرّي از اسرار خداست؛ «رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ»(11). شب قدر هم در اين ماه است و انسان بايد اين شب را درك كند. از طريق معرفت صديقهي طاهره سلاماللهعليها ميشود به آن شب راه يافت. آنهايي كه چشمشان را بر وجود مقدس صديقه طاهره بستهاند، نهتنها به شب قدر نرسيدند، بلکه از پيامبر خدا و اميرالمؤمنين هم جدا شدند. آنهايي كه ايستادند و تماشا كردند و به روي خودشان نياوردند و از خانهاي که جبرئيل در آن رفتوآمد داشت فاصله گرفتند و جدا شدند، هرگز نميتوانستند به شب قدر راه پيدا کنند. ابتلا و بلاي حضرت، حلقهي اتصال ما و حلقه اتصال عالم به نبوت و ولايت است. اگر ابتلاي ايشان نبود بقيه جدا ميشدند؛ فتنههاي شيطان همه را جدا ميكرد. کسي كه حلقه اتصال همه است، هر چه و هرکه را بخواهد، ميتواند به وصل برساند. طريقش بلائي است كه حضرت تحمل كرده است؛ بلاي حضرت به خاطر وسعت و عظمتش، حلقه ي اتصال و پيوند همهي اوليا به مقام نبوت و ولايت است. در باطن عالم هر كسي متصل ميشود از اين راه متصل ميشود؛ بلاي صديقهي طاهره سلاماللهعليها حلقهي اتصال باطني است. شايد معناي شب قدر بودن حضرت هم همين باشد؛ چراکه در مقابل آن دولتهاي طولاني، حضرت كار را روشن كرد.
۳ـ تدارک نقصها در وداع با شهر ضيافت
در ماه مبارک رمضان، عدهاي ارباب فضيلت بودند؛ از شبها و روزهاي اين ماه استفاده كردند و بارشان را بستند. وقتي به پايان ضيافت الهي ميرسند، خداحافظيهاي سنگين آنها با ماه رمضان جگرسوز است: «السلام عليك يا شهر الله الاكبر و عيد اوليائه».
ماه رمضاني که گذشت، ديگر بر نميگردد؛ ماه بعدي كه ميآيد، ماه رمضان ديگري است. روايتش را مرحوم شيخ حر عاملي در باب محاسبهي نفس و جهاد با نفس بيان كردهاند(12). ايشان ميگويند: «روزي كه ميآيد به آدم ميگويد من ديگر تكرار نميشوم؛ خيال نكني كه فردا من هستم! فردا يك روز ديگري است؛ من ميروم و ديگر هم به دنيا بر نميگردم؛ مواظب باش بهرهات را از من ببري». ماه رمضان هم اينطوري است. عدهاي ماه رمضان را پشت سر ميگذارند و بهرهمند ميشوند؛ خوشا به حالشان. براي ما كه نتوانستيم بهرههايي مثل آنها داشته باشيم، درسي دادند؛ در فراز دعاي وداع با ماه مبارک ميخوانيم: «خدايا ما در مقابل اين ماه كه از دست داديم، در مقابل تفريط و كوتاهي خودمان در حق اين ماه، مصيبتزده و منكسر هستيم كه چرا ماه خدا آمد و ما نه از شبهايش بهره برديم و نه از روزهايش؛ دست خالي از ماه جدا ميشويم».در ادامه ميفرمايند: «اللَّهُمَّ فَلَكَ الْحَمْدُ إِقْرَاراً بِالْإِسَاءَةِ، وَ اعْتِرَافاً بِالْإِضَاعَةِ، وَ لَكَ مِنْ قُلُوبِنَا عَقْدُ النَّدَمِ، وَ مِنْ أَلْسِنَتِنَا صِدْقُ الِاعْتِذَارِ، فَأْجُرْنَا عَلَى مَا أَصَابَنَا فِيهِ مِنَ التَّفْرِيطِ أَجْراً نَسْتَدْرِكُ بِهِ الْفَضْلَ الْمَرْغُوبَ فِيهِ، وَ نَعْتَاضُ بِهِ مِنْ أَنْوَاعِ الذُّخْرِ الْمَحْرُوصِ عَلَيْهِ»؛ خدايا ما تو را حمد ميكنيم دركار تو که نقصي نيست؛ تو را فقط بايد ستود. تو ماه طهور را قرار دادي؛ شهر صيام را قرار دادي؛ انبياء را فرستادي؛ همهي راهها را باز كردي؛ ملائكهات را آماده، و شياطين را در غل و زنجير كردي؛ من كوتاهي كردم و از اين ماه بهرهمند نشدم. حالا كه بهرهمند نشدهام، هم اقرار به بديهاي خودم دارم و هم اعتراف به تضييع الطاف تو. بدي كردم و تضييع كردم حق تو را؛ حالا در مقابل اين اسائه و اضائه ما چه داريم؟ قلب ما با ندامت پيوند خورده است؛ پشيمان هستيم؛ خوشحال و بي تفاوت نيستيم كه شهر الطهور تمام شد. روز آخر ماه است و عدهاي پاك و موحد شدند؛ خداشناس شدند؛ امام¬شناس شدند و مقام ولايت الهيه را يافتند و به آن راه پيدا كردند؛ اما ما دست خالي هستيم. بهرهاي كه از زبان ما براي توست اين است كه عذر حقيقي و صادقانه داريم؛ نه اينكه بگوييم خدايا تو نخواستي ما برسيم؛ نه! كار از طرف خدا تمام بود؛ ما نخواستيم؛ ما تضييع كرديم. خدايا از تفريطها و اين مصيبتهايي كه به ما رسيده است، مصيبت¬زدهايم! در مقابل اين ندامتها، تو به ما پاداش بده. چه پاداشي؟ «اجراً نستدرك به الفضل المرغوب فيه»؛ اجري كه ما با آن، فضلي را كه از كف رفته است تدارك كنيم. «ونعتاض به من انواع الذخر المحروص عليه»؛ در ازاي همهي آن گنجهايي كه در اول ماه نسبت به او تحريص ميشد، ولي ما به دست نياورديم و از كنار آن گذشتيم.
انسان ميتواند با انكسار و ندامت خود، با «عقد الندم» و «صدق الاعتذار»، از تفريطهاي خودش هم بهرهمند شود. خدا رحمت كند استادي را که ميگفت:
بچه را ميفرستي اين قوري را بشويد، مياندازد ميشكند؛ دو حالت دارد: يك موقع ميآيد سرش را هم بالا ميگيرد ميگويد شكست كه شكست؛ شما هم تنبيه ميكنيد. مستحق است که تنبيه كنيد. يك موقع ميآيد ميبينيد که منكسر و خجالت زده است؛ شما به او روحيه ميدهيد و ميگوييد چيزي نشده است؛ قوري مال شكستن است؛ يك قوري ديگر ميخريم. اگر انسان از گناهانش هم به اخبات برسد، اين انكسار، بهره ميدهد؛ اما عبادتي كه سرت را بالا بگيري و بگويي من روزه را كه گرفتم؛ نماز را هم كه خواندم؛ چه كم گذاشته بودم؟ چنين عابدي مستحق چوب خوردن هست.
انكسار در درگاه خداي متعال (كه انسان هر كاري كرده است از حد تقصير بيرون نرود و خيال نكند كه بندگي انجام داده است) ارزشمند است و خريدار دارد. انسان وقتي به اعمال و حالات بزرگان نگاه ميكند، ميبيند و ميفهمد كه خيلي هم راه نرفته است. اين صدق الاعتذار و عقد الندم، تدارك نقصهاست.
ـ سخن پاياني
اگر كسي قبل از شب قدر نتوانسته است مهيا شود بايد اين دو حال را داشته باشد: يکي اينكه خدايا من قدر اين ماه را ندانستم؛ مثل آنهايي که يك سال خودشان را آماده ميكنند، از قبل به استقبالش نرفتم. خدايا دستم خالي است؛ با دست خالي وارد ماه ضيافت تو شدم. آدمي كه ميخواهد مهماني برود، پيداست؛ دستکم، دست و صورتش را ميشويد! خدايا، من هيچ كاري نكردم؛ آلوده آمدم. خدايا، آنها که آماده شده بودند، گوارايشان باد؛ به آنها که عطا ميکني، صد برابر عطا کن؛ ما را هم از چشم کرمت دور نبين.
از يک بزرگواري روايت بسيار لطيفي شنيدم که خوانده بود: عدهاي روز قيامت مزد كارهايشان را ميگيرند؛ يك عدهاي هم هستند كه عامل به اين كارها نبودند، ولي همه آن مزدها را به آنها هم ميدهند. انگار گروه اول اعتراض ميكنند كه خدايا ما زحمت كشيديم؛ پاسخ ميشنوند که اينها هم از ما خواستند؛ اهل دعا بودند و از ما خواستند؛ آنها به اين مزدها و عطايا طمع و اميد داشتند. اين يعني اميد بالله؛ اميد به كرم خدا؛ اگر اين درخواست در انسان پيدا شود كه خدايا ما تا الآن آماده نبوديم؛ خدايا آن حالات و آن تهيئايي كه به دوستان و اوليائت به خاطر زحمتهايشان دادي گوارايشان باد؛ به آنها صد برابر بده؛ اما خدايا به ما هم همهي آن آمادگيها را عطا كن؛ از خزانهي بي¬منتهاي تو كه كم نميآيد! به ما هم به خاطر خودت عطا كن؛ به خاطر معصومين (عليهم السلام) عطا كن؛ از صدقه سري امام زمان (عليه السلام) به ما هم همهي آنچه به خوبان عنايت ميکني را عنايت کن. اگر آدم به اين اميدها برسد، آن وقت آمادگي بهرهمندي از شب و روز ماه رمضان هم در او پيدا ميشود.
در اين دعاست که حضرت ميفرمايند: «خدايا؛ يك ماههاي رمضاني ميآيد كه ما زنده نيستيم، ولي بندگان تو ميآيند بندگي ميكنند. خدايا؛ هر چه به آنها ميدهي، به ما هم عنايت فرما». حتي حضرت در اميد به فضل الهي کمي پيشتر ميرود و ميفرمايد: «وَ أَعْطِنَا أَضْعَافَهُ مِنْ فَضْلِكَ»؛ از تفضل خودت، بالاترش را به ما عطا کن. اينجا که بحث عدل مطرح نيست! اين اميد خيلي بزرگي است! «فَإِنَّ فَضْلَكَ لَا يَغِيضُ، وَ إِنَّ خَزَائِنَكَ لَا تَنْقُصُ بَلْ تَفِيضُ، وَ إِنَّ مَعَادِنَ إِحْسَانِكَ لَا تَفْنَى، وَ إِنَّ عَطَاءَكَ لَلْعَطَاءُ الْمُهَنَّا». انسان بايد اينگونه در كرم خداي متعال طمع داشته باشد. اگر در انسان انكسار، اخبات و رجاء به فضل بيمنتهاي الهي پيدا شود، جبران همهي كاستيها خواهد شد.
پاورقي:
1. وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛ سورهي توبه، آيهي ۷۲.
2. اللهم إني أحمدك على أن أكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين. الإرشاد، ج۲، ص۹۱.
3. «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَ لَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِي وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ وَ هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّهِ أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ وَ عَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولٌ وَ دُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَابٌ فَاسْأَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَةٍ أَنْ يُوَفِّقَكُمْ لِصِيَامِهِ وَ تِلَاوَةِ كِتَاب...». عيون اخبارالرضا، ج۱، ص۲۹۵.
4. سورهي مبارکهي آلعمران؛ آيهي شريفهي۱۵۴.
5. قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَديدٍ. سورهي مبارکهي سبأ، آيهي شريفهي ۴۶.
6. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَأَى رَسُولُ اللَّهِ ص فِي مَنَامِهِ بَنِي أُمَيَّةَ يَصْعَدُونَ عَلَى مِنْبَرِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ يُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَأَصْبَحَ كَئِيباً حَزِيناً قَالَ فَهَبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِي أَرَاكَ كَئِيباً حَزِيناً قَالَ يَا جَبْرَئِيلُ إِنِّي رَأَيْتُ بَنِي أُمَيَّةَ فِي لَيْلَتِي هَذِهِ يَصْعَدُونَ مِنْبَرِي مِنْ بَعْدِي وَ يُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَقَالَ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ هَذَا شَيْءٌ مَا اطَّلَعْتُ عَلَيْهِ فَعَرَجَ إِلَى السَّمَاءِ فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ نَزَلَ عَلَيْهِ بِآيٍ مِنَ الْقُرْآنِ يُؤْنِسُهُ بِهَا قَالَ أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ ما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ- إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ- لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ لِنَبِيِّهِ ص خَيْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ مُلْكِ بَنِي أُمَيَّة. الکافي، ج۴، ص۱۵۹.
7. في المجمع عن ابن عبّاس قال ذكر لرسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله رجل من بني إسرائيل انّه حمل السلاح على عاتقه في سبيل اللَّه الف شهر فعجب من ذلك عجباً شديداً و تمنّى ان يكون ذلك في امّته فقال يا ربّ جعلت امّتي أقصر الأمم اعماراً و اقلّها اعمالًا فأعطاه اللَّه ليلة القدر و قال لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ الذي حمل الاسرائيلي السلاح في سبيل اللَّه لك و لامّتك من بعدك الى يوم القيامة في كلّ رمضان. تفسير صافي، ج۵، ص۳۵۲.
8. تفسيرفراتالكوفي، ص۵۸۲.
9. الامالي صدوق، ص ۲۳۵.
10. عن جابر عن أبي عبد الله ع قال قلت له لم سميت فاطمة الزهراء زهراء فقال لأن الله عز و جل خلقها من نور عظمته فلما أشرقت أضاءت السماوات و الأرض بنورها و غشيت أبصار الملائكة و خرت الملائكة لله ساجدين و قالوا إلهنا و سيدنا ما لهذا النور فأوحى الله إليهم هذا نور من نوري أسكنته في سمائي خلقته من عظمتي أخرجه من صلب نبي من أنبيائي أفضله على جميع الأنبياء و أخرج من ذلك النور أئمة يقومون بأمري يهدون إلى حقي و أجعلهم خلفائي في أرضي بعد انقضاء وحيي. عللالشرائع، ج۱، ص۱۸۰.
11. «أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ نُورُ عَيْنِي وَ هِيَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ وَ هِيَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ...». أمالي الصدوق، ص۱۱۴.
12. أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ النَّهَارَ إِذَا جَاءَ قَالَ يَا ابْنَ آدَمَ اعْمَلْ فِي يَوْمِكَ هَذَا خَيْراً أَشْهَدْ لَكَ بِهِ عِنْدَ رَبِّكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ- فَإِنِّي لَمْ آتِكَ فِيمَا مَضَى وَ لَا آتِيكَ فِيمَا بَقِيَ فَإِذَا جَاءَ اللَّيْلُ قَالَ مِثْلَ ذَلِك. وسائلالشيعه، ج۱۶، ص۹۴.