علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
کد مطلب: 383
گفتاری از استاد میرباقری به مناسبت حماسه 9 دی:
غرب تلاش می کند شکاف ایدئولوژیک در دنیای اسلام را به یک درگیری درون تمدنی در دنیای اسلام برساند
برگرفته از کتاب «تحلیل فتنه‌ي ۸۸ در آيینه‌ي فرهنگ»
تاریخ انتشار : شنبه ۹ دی ۱۳۹۱ ساعت ۱۹:۲۱
 
در یک نگاه کلان، سه قرائت « سکولاریست‌ها»،«طرفداران مدرنیته‌ي اسلامی » و «طرفداران تمدن اسلامی» از اسلام در بین مسلمان‌ها وجود دارد که این سه تفکر در نگرش به اسلام، در نگرش به غرب، در تحلیل انقلاب اسلامی، در تحلیل دشمنان انقلاب اسلامی و در تقابل‌هایی که با انقلاب اسلامی وجود دارد، با هم تفاوت دارند.
 
بعد از ماجرای سال ۸۸، تحلیل های متفاوتی در واکاوی ریشه های وقوع این فتنه طرح گردید. کتاب «تحلیل فتنه 88 درآئینه فرهنگ» مجموعه دیدگاه های و تحلیل های استاد میرباقری؛ ریاست فرهنگستان علوم اسلامی می باشد که به بررسی عوامل پیدایش فتنه سال 88 پرداخته است. که به مناسبت حماسه ی مردمی  9دی، چکیده ای ازاین کتاب تقدیم می گردد.

در تحلیل این فتنه، نکته‌ي اول، نگرش‌ها و تحلیل‌هایی است که این حادثه‌ی بزرگ را از رقابت ‏های انتخاباتی، یا از یک مناظره‌ی انتخاباتی متمايز می‌کند و در نتيجه، درک کاملی از وقایع مهم تاریخی ارائه نمی‏ دهد که این نوع تحليل، ناشی از فقدان یک نگرش جامع و فلسفي ـ تاریخی است. ما باید جریان تاریخ را ببینیم تا بتوانیم تحلیل کنیم که انقلاب اسلامی چرا اتفاق افتاد، و بر اساس آن، جايگاه این انتخابات را در روند انقلاب مشخص كنيم. عوامل پیدایش انقلاب اسلامی، فوقِ عوامل روان‏شناختی و جامعه ‏شناختی است و تنها در یک نگرش فلسفی ـ تاریخی قابل تحلیل است.

نکته‌ی دوم، تحليل این حادثه از زاویه‌ي فرهنگی است؛ هر چند عوامل غیر فرهنگی هم در این حادثه حضور دارند. وقتی می‌گويیم اختلافات فرهنگی و شکاف‌های ایدئولوژیک به پیدایش این حادثه منتهی شد، به این معنی نیست که نقش عوامل دیگر را نادیده می‌گیریم، بلكه به اين معنی است كه هوای نفس‌ها و فتنه‌گری‌های اشخاص، گروه‌ها و قدرت‌ها نیز در این حادثه مؤثر بوده است، که در این تحلیل به آن‌ها نمی‏ پردازیم.

نکته‌ي مهم این است که در تحلیل فرهنگی این فتنه، بیانات رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی در خطبه‌ی بیست و ششم خرداد را ـ که نقطه ی اصلی اختلاف را با کمال متانت بیان فرمودند ـ اصل و مبنا قرار می‌دهم.

۱ ـ اختلافات ايدئولوژيك در دنياي اسلام
در یک نگاه کلان، سه قرائت از اسلام در بین مسلمان‌ها وجود دارد كه عبارتند از:
۱) قرائت سکولاریست‌ها‌ كه البته در دنياي اسلام طرفداران زیادی ندارد.

۲) طرفداران مدرنیته‌ي اسلامی؛ که کسانی هستند كه تجدد، یا لااقل وجه‌هایی از تجدد را قبول دارند، اما آن را فاقد یک اخلاق و معنویت قابل قبول می‌دانند و می‌خواهند ترکیبی از معنویت و اخلاق اسلامی با دست‌آوردهای تجدد بسازند. ایده‌آلی که اين گروه برای دنیای اسلام ارائه می‌دهد ایجاد یک ژاپن اسلامی است که پیشرفت و توسعه‌ی ژاپن را توأم با اخلاق و معنویت اسلامی داشته باشد.

۳) طرفداران تمدن اسلامی که معتقد به مدنیتی متمایز با جریان تجددند و مدعی‌ هستند که اسلام می‌تواند تمدن جدیدی را مبتنی بر فرهنگ، معنویت، اخلاق و ایدئولوژی اسلام بنا گذارد. امام رضوان‌الله تعالی‌علیه و رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی، پرچمدار اين تفکر هستند.

این سه تفکر در نگرش به اسلام، در نگرش به غرب، در تحلیل انقلاب اسلامی، در تحلیل دشمنان انقلاب اسلامی و در تقابل‌هایی که با انقلاب اسلامی وجود دارد، با هم تفاوت دارند و بر همين اساس در ساخت ایران، و به دنبال آن در تدبیر کلّ جامعه‌ی اسلامی نيز با هم متفاوتند. هم‌چنين در مواجه با مسائل نیز، سه نوع استراتژی و نگرش اصولی و خط‌مشی متفاوت از هم دارند. البته سکولاریست‏ها و طرفداران مدرنیته‌ي اسلامی، با اين‌كه در مبانی و در تحلیل از اسلام و انقلاب اسلامی و جریان قدرت در جهان، تحلیل‌های متفاوتی دارند، اما در عمل، یکی می‌شوند و ادبیات علمی و ادبيات اداره‏ي آن‏ها، یک مسیر را طی می‌کند. بنابراين، در یک کلمه مي‌توان گفت نقطه‌ی اشتراک این دو گروه، در لیبرالیسم و برنامه‌ریزی آن است.

۲ـ شرحی بر اختلاف‌نظر اين سه جريان
۱،۲ـ اختلاف نظر در موضوع اسلام
ـ سکولاریست‌ها: اين گروه با قاطعیت و صراحت اعلام می‌کنند که اسلام یک دین معنوی حداقلی و مربوط به حوزه‌ی حیات فردی و زندگی شخصی و معنوی انسان است، كه البته با تحلیل‌های عرفانی اخیر خود، اين حداقل را هم نسبی می‌کنند. می‌گویند اسلام دینی سیاسی نيست که بتواند مدعی سرپرستی حیات اجتماعی بشر و ایجاد یک تمدن نوین باشد، بلكه دینی است که می‌خواهد زندگی باطنی و فردی انسان‌ها و یک نوع معنویت فردی را مدیریت کند؛ یعنی یک دین حداقلی محض در اخلاق، اعتقادات و در فقه، و حتی این حدی را نیز که فقه کنونی دارد جزء اسلام نمی‌دانند. این جریان احکام اجتماعی اسلام را با برداشتي كه از نظريات بعضی فیلسوفان غرب دريافت كرده‌ است، اجزاي بالعرض اسلام، و به تعبیر دیگر جملات معترضه‌ی در متن دین می‌داند. همچنین احكام
طرفداران تمدن اسلامی معتقد به مدنیتی متمایز با جریان تجددند و مدعی‌ هستند که اسلام می‌تواند تمدن جدیدی را مبتنی بر فرهنگ، معنویت، اخلاق و ایدئولوژی اسلام بنا گذارد. امام رضوان‌الله تعالی‌علیه و رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی، پرچمدار اين تفکر هستند.
اجتماعی را از بنیان‌های اساسی دین نمی‌داند و معتقد است دین، مربوط به معنویات و حوزه‌ی عبادات است و در حوزه‌ی تدبیر اجتماعی هیچ سخن جدّی و مهمی ندارد؛ اگر هم در این زمینه‌ها حرفی داشته باشد، همان فرهنگ رایج قبیله‌ای آن دوران است و به درد تدبیر جامعه‌ی قبیله‌ای می‌خورد. بعد هم به صراحت ادعا می‌کنند که پیامبر اکرم (ص) در این امور هیچ ویژگی و امتیازی ندارند و علوم متداول ایشان ناشی از فرهنگ اجتماعی است و تحت تأثیر جامعه‌ي خودشان است. اين گروه احیاناً در بسیاری از جهات خودشان را از نبی اکرم (ص) با سوادتر می‌دانند، لذا حق خودشان می‌دانند که یک سخن جدید در برنامه‌ریزی اجتماعی داشته باشند و بگویند این راه، حق است. آنها به صراحت می‌گویند، حتی اگر این احکام در قرآن آمده باشد، این‌ها مطالب بالعرض اسلام است، نه مطالب بالذّات؛ كه البته اصل این حرف نیز از هگل است.

این حرف سکولاریست‌هاي مسلماني است كه خیلی هم ادعای مسلمانی می‌کنند و در مدح حضرت، شعر هم می‌گویند، ولی در آخر خط، یک اسلام در حد اندیشه‌ها و عرفان مولوی عرضه می‌کنند. نگاه بعضی از آن‌ها این است که انسان‌شناسی مولوی بسیار جامع‌تر و اصولی‌تر از آن چیزی است که در قرآن عرضه شده است. آنها مي‌گويند حیات اجتماعی بشر عرصه‌ي دیانت و ـ به تعبیر من ـ خداپرستی نیست، بلكه عرصه‌ای است که انسان باید خودش تصمیم بگیرد؛ عقلانیت خود بنیاد را هم ابزار این کار مي‌دانند.

ـ طرفداران مدرنيته‌ي اسلامي: اين جريان معتقد است اسلام یک دین سیاسی است كه در حوزه‌ي حیات اجتماعی نیز حرف براي گفتن دارد. برای اسلام حکومت قائلند، اما نه یک حکومت حداکثری که تمدن جدیدی را مبتنی بر فرهنگ جدید در مقیاس جهانی بنا کند تا مستلزم تکنولوژی، عقلانیت و ساختارهای جدید باشد. این نگاه، از آغاز برقراری تعامل جدی بین غربِ مدرن و دنیای اسلام به وجود آمد. اين‌ها معتقدند كه غرب سال‌ها در ابعاد مختلف و از جمله سیاسی، علمی و تکنولوژیک اقتدار داشته و کم کم از مرزهای جغرافیایی عبور کرده و فرهنگ و نظام آن جهانی شده است. در دنیای اسلام متفكرينی هستند که می‌گویند غرب، خوب و بد دارد. مثلاً بسياري باورشان نمی شود كه كسي مثل سید جمال‌ گفته باشد، من رفتم غرب آن‌جا اسلام بود، مسلمانی نبود و این‌جا مسلمانی هست و اسلام نیست! لابد اگر رویش می‌شد می‌گفت در آخرت هم شیعه‌های امیرالمؤمنین(ع) در جهنم هستند و کفار غربی همه در بهشت هستند. این همان نگاهی است که الآن نیز عده‌ای دارند.

ـ طرفداران تمدن اسلامي: ديدگاه اين جريان بر اين عقيده استوار است كه اسلام يك دين حداكثری است و حکومت، حکم اولی اسلام و مطلقه است. اينان نه فقط برای معصوم ولایت کلّی مطلقه قائلند، بلکه برای فقیه هم ولایت مفوضه مطلقه قائلند. اسلام را در شریعت خلاصه نمی‌کنند، باطن این دین را ـ که توحید و بعد هم خلافت است ـ می‌بینند. تحقق اسلام را نه فقط به جریان شریعت، بلکه به تحقق خلافت الهی می‌دانند و می‏گویند جامعه وقتی‌ اسلامی می‌شود که خلافت الهی در آن جریان پیدا کند و مدیریت، اسلامی شود؛ البته شریعت هم اجرا شود، و این بسيار متفاوت است با این‌که دین در شریعت خلاصه شود.

۲،۲ـ اختلاف نظر در نگرش به غرب
ـ سكولاريست‌ها: اين جريان از يك طرف به انقلاب اسلامي حمله مي‌برد و ادعا مي‌كند که در این فتنه‌ي اجتماعی ساخته و پرداخته‌ی دشمنان، چرا به یک عده بی‌حرمتی شده است (که نباید بشود و ما هم به این معتقدیم)، از طرفي آمریکا را ـ که شش هفت سال است به عراق آمده و یک میلیون و دویست هزار نفر آدم، زیر چتر حمايت و با برنامه‌ریزی آن‌ها کشته شده‏اندـ یک تمدن حق می‌دانند؛ تا جايي که معتقدند اخلاق انبیا در آن جریان پیدا کرده است. اين گروه بر اين باور است که معیشت کاری با انبیا ندارد و باید خود بشر آن را طراحی کند. به نظر اينان، سکولار بودن به معنای ناحق بودن نیست، بلكه عین حقانیت است و اگر دینی شود ناصواب و ناحق می‌شود.

نگاه آن‌ها به غرب يك نگاه سیستمی است و کلّ ابعاد تمدن غرب را با هم می‌بینند. آنها مي‌دانند و می‌فهمند که غرب قابل تجزیه نيست و نمی شود اخلاق اسلامی را درون آن قرار داد. هم‏چنین لایه‌های باطنی این تمدن را خوب می‌شناسند؛ می‏ فهمند كه اصل این تمدن، خیابان، اتوبان، ماشین، مترو و فروشگاه زنجیره‏ای نیست، بلكه پشت آن یک عقلانیت بسیار پیچیده، با دانشگاه و آکادمی‌های عظیم و ارزش‌های فرهنگی خاص است که همان بنیان لیبرالیسم، ناسیونالیسم، اومانیسم و در یک کلمه سکولاریسم است؛ یعنی می‌دانند كه ریشه‌ی این تمدن، سکولاریسم است و لايه‌ي بعدی آن عقلانیت مدرن و بعد هم ساختارهای اجتماعی و محصولات مدرن است. در كلّ، این‌ها غرب را یک سیستم به هم پیوسته و کلّ آن را یک تمدن مطلوب، معقول، عقلانی و اخلاقی مي‌دانند و مي‌گويند اخلاق تمدن اين‌گونه است، اما بر اين باورند كه اخلاق دینی مربوط به زندگی فردی و حوزه‌ی باطنی انسان است.

نگاه اين گروه در مورد مناسبات زن و مرد، تكرار شكل ديگري از نگاه غربي‌ها به اين مناسبات است و ديدگاه اسلام در اين مسأله (عفاف و حجاب و نوع نکاح، تشکیل خانواده و رابطه‌ی بین زن و مرد) را مربوط به جوامع قبيله‌اي مي‌دانند. می‌گویند آن‌چه دین در این زمینه‌ها گفته است، یک عاطفه و اخلاق نابالغ است. اخلاق بالغ، اخلاق متناسب با توسعه‌ي تکنولوژی است، لذا عواطف نابالغ، پاسخ‌گوی نیاز امروز بشر نیست.

ـ طرفداران مدرنيته‌ي اسلامي: اين گروه، غرب را يکپارچه مثبت نمی بيند؛ سیستمی هم نمی‌بیند، بلكه جزایری مستقل از هم می‌بیند. تلقی‌ اين گروه
اسلام، جریان تجدد را زیر چرخ اقتدار خود له خواهد کرد. طرفداران تجدد در دنیای اسلام باید بیدار شوند و این طرف بیایند، و ترديد نكنيد كه بسیاری از آن‌ها می‌آیند. اگر موضع اختلاف روشن شود، پیداست که خیلی‌ها جبهه‌ی خود را تغییر خواهند داد، سپس این اختلاف به ظهور عقلانیت جدید می‌رسد، و ما روزی باید با عقلانیت غربی تسویه حساب کنیم.
این است که می‏شود اخلاق غرب را از تکنولوژی غرب، و ساختارهای اجتماعی‌ و روش مدیریت غرب را از ارزش‌های آن جدا کرد. این گروه نه تنها غرب را كه یک¬پارچه نمی‌بیند، بلکه گاهی عمیق هم نگاه نمی‌کند و غرب را در لایه‌های رویین آن خلاصه می‌کند؛ یعنی طبقه‌ي دهم این برج را می‏بیند، ولی شالوده‌ و بناي چندين طبقه‌ي زیرين آن را نمی‌بیند! اين جريان بر اين باور است كه مي‌شود غرب را تجزیه کرد، سپس تکنولوژی و توسعه به مفهوم غربی را از غرب گرفت و با اخلاق و معنویت اسلامی ترکیب کرد. اينان از تجزيه‌ي غرب به خوب و بد، تركيب ژاپن اسلامی را استنتاج مي‌كنند و خیال می‌کنند می‌شود توسعه‌ی غربی و فرهنگ اسلامی را ترکیب کرد.

ـ طرفداران تمدن اسلامي: حضرت امام(ره) و طرفداران تمدن اسلامي، كلّیت جریان غرب را منفی می‌دانند؛ هرچند نمی‌گویند که هیچ عنصر مثبت، يا موحدی در غرب نیست، بلكه جهت کلّی این تمدن را باطل مي‌دانند. این جريان، تمدن غرب را به صورت یک منظومه و سیستم، و دارای لایه‌های عمیق می‌بینند؛ می‌گویند کوه یخی است که بیشتر آن زیر آب است؛ برجی است که شالوده‌ي آن از آن‌چه مشاهده می‌شود خیلی اساسی‌تر است. لذا غرب را مجموعه‌ای به هم پیوسته و دارای عمق و سطح می‌بینند و می‌گویند کلّیت این جریان، منفی است. این مطلب در بعضی از آثار امام نیز قابل مشاهده است. حضرت امام(ره) از همان دوره‌ای که در جواب «اسرار هزار ساله»، کشف الاسرار را نوشتند، کلّیت غرب را مثبت نمی‌دانستند. گاهی از کلّ تمدن غرب به بت‌پرستی مدرن تعبیر کرده و نظام‌های اجتماعی آن‌ها را تحقیر می‌کنند؛ حمله‌های زیادی نیز به دو نظام سرمایه‌داری و سوسیالیست می‌کنند. نگاه مقام معظم رهبری نیز به غرب این‌گونه است.

نگاه گروه اول و دوم به غرب، از سر فریفتگی است و این فریفتگی عامل استعمار مدرن است. استعماری كه مدت‌هاست اردوکشی نظامی را کنار گذاشته است. هرچند الآن به علت ضعف فرهنگ مجبور شده است به عقب برگردد و در مواجهه‌ي تمدنی با اسلام، اردوکشی نظامی کند. غرب در یکی دو قرن اخير به ویژه بعد از جنگ جهانی، اردوکشی نظامی را کم کرده‌ و بیشتر از طریق ایجاد فریفتگی پیش می‌رود. متفکرینی را تربیت می‌کند که فریفته‌ي غرب هستند. مثلاً كساني مثل تقی‏ زاده‌ها ـ که می‌گویند نجات ما در غربی شدن است و باید از مغز سر تا نوک پا غربی شویم ـ لازم نیست جاسوس باشند؛ چون با توجه به شيفتگي و فريفتگی او به غرب و فرهنگ غرب، عملاً کاردار فرهنگی غرب است، ولو این‌که ایرانی است؛ لذا در صورتي كه کشور را دست او بدهید به غرب تحویل می‌دهد.

اما نگاه جريان سوم، نگاه فریفتگی به غرب نیست و راه سعادت بشر را انحلال در جریان تجدد نمی‌داند، بلکه حاکمیت بر تجدد و تسخیر آن را به نفع اسلام می‌داند و اين مطلب را به نوعي در همه‌ي سخنان امام (رض) می توان ديد.

۳،۲ـ تفاوت نگاه به انقلاب اسلامی
ـ سكولاريست‌ها: اين جريان، انقلاب اسلامی را تا جایی حق می‌داند که حداکثر یک حرکت ملی عدالت‏خواهانه باشد؛ یعنی نظام تا جايي خوب است كه از نظام پادشاهی به یک نظام دموکراتیک تغییر يابد، در غير اين صورت بقیه‌ي ادعاهای انقلاب اسلامی را ناحق می‌داند. از همان اول انقلاب می‌گفتند صادر کردن انقلاب بی‌معني است؛ شما چیزي ندارید که بخواهید صادر کنید؛ اگر مي‌توانيد بروید کشور خودتان را بسازید! هم‌چنين اين‌كه بگوييد انقلاب به جمهوری اسلامی منتهی شود، غلط است؛ باید جمهوری دموکراتیک باشد. ملي مذهبي‌ها، وقتی اصل ولایت فقیه در قانون اساسی تصویب شد، تصمیم گرفتند مجلس خبرگان را منحل کنند.

ـ طرفداران مدرنيته‌ي اسلامي: این‌ها انقلاب اسلامی را انقلابی می‌دانند که فراتر از یک انقلاب ملی است و مأموریت‌های بزرگتری دارد. در داخل می‌خواهد جمهوری اسلامی درست کند، درخارج هم مدعی است که می‌خواهد موازنه را به نفع اسلام تغییر دهد، ولی اين تغيير موازنه بايد در تعامل و همکاری با غرب باشد، نه در مبارزه‌ي با آن. نگاه اين گروه برخلاف نگاه و شعار امام است كه مي‌فرمودند: مبارزه تا فتح قلّه‌های کلیدی عالم؛ مبارزه تا زماني كه کلمه‌ی لااله‌الاالله در جهان طنین‌انداز شود؛ تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم.

ـ طرفداران تمدن اسلامي: گروه سوم، انقلاب اسلامی را فقط یک انقلاب ضد استبدادی، یا ضد استعماری نمی‌داند، بلكه آن را یک انقلاب حقیقتاً معنوی و اسلامی می‌داند که از متن حقیقت هستی و از اعماق جبهه‌ی حق جوشیده و دنبال دگرگونی کلّ جهان است. حضرت امام (رض) از همان روزهای شروع حرکتشان به جناب آقای عسکر اولادی فرمودند که ما می‌خواهیم سه تا قدم برداریم، اگر هستید بیايید و اگر نیستید کنار بروید! حالا من این سه قدم را تفسیر می‌کنم؛

اول این که باید در کانون اقتدار شیعه، یا وطن جغرافیایی شیعه ( ایران) یک دولت اسلامی تشکیل دهیم.
دوم این که باید در جهان اسلام بیداری اسلامی اتفاق بیفتد و هویت اسلامی در مقابل هویت غرب احیا شود؛ احیای این هویت است که به احیای مجدد تمدن اسلامی و به برخورد تمدن‌ها ختم می‌شود؛ هر کجا مسلمانی هست احساس هویت اسلامی و عزت کند؛ احساس کند که هویت وابسته، با هویت اصیل ما چالش دارد. هانگتینتون خوب می‌فهميد که می‏گفت دوره،‌ دوره‌ی برخورد تمدن‌هاست و دوره‌ي پایان تاریخ نیست!

سوم این که ایجاد بیداری معنوی آن هم از سنخ معنویت توحید در جامعه‌ي مادی فعلی است؛ گرایش به معنویت توحیدی در جهان است که همه‌ي معادلات جهانی را به هم می‌ریزد. این به معنای ایجاد شکاف ایدئولوژیک در خود غرب است كه دارد اتفاق می‌افتد.

بر اين اساس، نگاه امام (رض) این است که انقلاب اسلامی یکی از مراحل حرکتِ جبهه‌ي حق به سمت عصر ظهور است. مأموریتی هم که برای انقلاب اسلامی قائلند در قدم اول ایجاد جمهوری اسلامی است، نه یک حکومت دموکراتیک؛ چراكه عبور از شاهنشاهی به دموکراتیک، افتادن از چاله در چاه است. فتنه‌های دموکراسی بسیار سنگین‌تر
غرب روی شکاف ایدئولوژیک سرمایه‌گذاری می‌کند و سعی در تعمیق آن دارد. به سکولاریست‌ها فرصت و امکانات و بورسیه می‌دهد، سپس آن‌ها را روانه ی دنیای اسلام می کند تا اسلامِ با قرائت سکولاریسم را ترویج کنند.
از فتنه‌های سلطنت و پادشاهی است. لیبرال دموکراسی و ساختارهای آن، بت‌پرستی مدرن در جهان است. دموکراسی، کفر شرح‌صدر یافته است؛ لذا تقسیم‌بندی‌ دموکراسی به تجدد، و سلطنت به سنت، اشتباه است. تقسيم‌بندي ما بر اساس حق و باطل است كه اين دو نیز، گذشته و آینده دارد. سنت و تجدد مورد نظر آقایان، هر دو در جبهه‌ی باطلند. این تجدد، کفرِ شرح‌صدر یافته، و آن سنت، کفر بسیط است.

نگاه حضرت امام (رض) به مأموریت انقلاب اسلامی یک مأموریت فراگیر است.

حضرت امام در تاریخ۲/۱/ ۶۸ (يكي دو ماه قبل از رحلتشان) به مهاجرین جنگ تحمیلی پیام عجیبی دادند. ايشان به تناسب حرف‌های مهمی می‏زدند که یکی از آن‌ها این است:
«مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست، انقلاب مردم ایران نقطه‌ی شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت (ارواحنا فداه) است که خداوند بر همه‌ي مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»

ببینید ایشان چه توصیه‌ای نسبت به مأموریت دولت می‌کنند؛ دولتی که می‌خواهد دنبال ظهور باشد.

«مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظه‌ای مسئولین را از وظیفه‌ای که بر عهده دارند منصرف کند خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد.» حالا آيا دولت‌هاي بازسازی و اصلاحات، از اين مأموريت غفلت نکرده‌اند؟

«باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره‌ی هر چه بهتر مردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست که آ‌ن‌ها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند.»

آيا این‌که «مأموریت این انقلاب، علیه استبداد است، یک انقلاب ضد استعماری است که می‌خواهد از استعمار آزاد باشد» در نگاه امام (رض) کودکانه است؟ نگاه امام، يك نگاه فلسفي ـ تاریخی است؛ به مردم هم توصیه می‌فرمایند که:

«مردم عزیز ایران که حقّاً چهره‌ی منور تاریخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند، باید سعی کنند که سختی‌ها و فشارها را برای خدا پذیرا گردند تا مسئولان بالای کشور به وظیفه‌ی اساسی‌شان که نشر اسلام در جهان است برسند و از آنان بخواهند که تنها برادری و صمیمیت را در چارچوب مصلحت اسلام و مسلمین در نظر بگیرند.»

یعنی تعامل با جهان در چارچوب مصلحت اسلامی، نه منافع ملی ناسیونالیستی، و نه این‌که کشور را از اسلام جدا کنیم و بعد هم منافع ملی ناسیونالیستی را اصل قرار دهیم! این حتماً خلاف است. ایشان باز هم می‌فرمایند:

«من بار دیگر از مسئولین بالای نظام جمهوری اسلامی می‌خواهم که از هیچ کس و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشای سرمایه‌داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیسم نکشند که ما هنوز در قدم‌های اول مبارزه‌ي جهانی خود علیه غرب و شرقیم.» و البته این‌ها الزامات دارد.

۴،۲ـ تفاوت نگاه به دشمن
ـ سكولاريست‌ها: اين جريان اصلاً غرب را دشمن ما نمی‌داند و مي‌گويد غرب با شما دشمن نیست. شما رابطه‌ی خود را با غرب اصلاح و تعدیل کنید، دشمنی‌ها از بین می‌رود. این دشمن تراشی‌ها توهم توطئه‌ای است که شما دارید. به نظر آن‌ها تمدن غرب یک تمدن بشری جهانی است كه مسائل کلّ بشر را می‌بیند. آنها اين تفكر را با صراحت بيان مي‌كنند.

ـ طرفداران مدرنيته‌ي اسلامي: اين جريان غرب را خوب و بد می‌کنند؛ يعني به لحاظ تکنولوژی، علم، عقلانیت و اصول توسعه، غرب را مقتدر می‌دانند و از این زاویه برای قدرت حقانیت قائلند. به لحاظ اخلاقی غرب را حق نمی‌دانند و می‌گویند از این نظر ما اساسی و مقتدریم. لذا می‌گویند باید با آن‌ها تعامل کنیم تا آن‌ها از ما اخلاق و معنویت بگیرند و ما از آن‌ها توسعه، پیشرفت، علم، تکنولوژی، فن¬آوری و عقلانیت مدرن و ساختارهای جدید را بگیریم.

ـ طرفداران تمدن اسلامي: نگاه این دسته به قدرت‌های بزرگ جهانی، منفی است و همه را استکباری می‌دانند. می‌گویند کلّ جبهه‌ی مخالف، دشمن اسلام هستند. حضرت امام(رض) در اين باره مي‌فرمايند:

«من باز می‌گویم همه ی مسئولان نظام و مردم ایران باید بدانند که غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامی‌تان ـ به خیال خام خودشان ـ بیرون نبرند آرام نخواهند نشست، نه از ارتباط با متجاوزان خوشنود شوید و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور. همیشه با بصیرت و با چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید لحظه‌ای آرام‌تان نمی‌گذارند.» بنابراین، مأموریت انقلاب اسلامی یک درگیری مستمر است. امام خمینی(ره) در جاي ديگري مي‌فرمايند: «من بار دیگر از مسئولین بالای نظام جمهوری اسلامی می‌خواهم که از هیچ کس و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشای سرمایه‌داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیسم نکشند که ما هنوز در قدم‌های اول مبارزه‌ي جهانی خود علیه غرب و شرقیم.»

۵،۲ـ ساخت کشور از منظر این سه نگاه
ـ سكولاريست‌ها؛ نگاه اين جريان در اين خصوص، «مأموریت برای وطنم» است كه همان مأموریت برای وطن شاه است و چیز دیگری نیست. شعار شاه، رسيدن به دروازه‌های تمدن بود و با اين شعار کم‌کم تاریخ اسلامی را عوض کرد. سكولاريست‌ها نيز بدتر از اين، در مدلي كه براي بازسازي كشور مي‌دهند، مدرنیزاسیون را مبنای اصلاح قرائت دینی مي‌دانند و تا اجراي تغییرات بنیادین و تغییر در قانون اساسی و حذف اسلامیت از ساختار نظام و
حلقه‌ی اصلی اتصال غرب در بین مسلمان‌ها سکولاریست‌های مسلمان (ملی مذهبی‌ها) هستند كه این قرائت از اسلام، در دنیای اسلام طرفداران زیادی ندارد.
ایجاد يك نظام دمكراتيك محض پيش مي‌روند. اين جريان براي برقراري حكومت مورد نظر خود، نهادهایی مثل ولایت فقیه، سپاه و امثالهم را حذف مي‌کنند. مأموریت آن‌ها مدرن‏سازی است و در مدرن‏سازی سعی می‌کنند کشور را از دست اسلام انقلابی نجات دهند. دشمن اصلی را اسلام انقلابي می‌دانند، لذا به زعم خودشان، بعد از نجات كشور از دست اسلام انقلابي، در فرآیند توسعه، سعی می‌کنند سهم تأثیر خودشان را در معادلات جهانی بالا ببرند.

ـ طرفداران مدرنيته‌ي اسلامي: توصیه‌ی اين گروه این است که یک ایران آباد از نوع ژاپن اسلامی بسازیم که این‌ همان «مأموریت برای وطنمِ» دوم است. غرب را قدرتي مي‌دانند كه در تکنولوژی و عقلانیت، برتر است و باید آن‌ها را به رسمیت شناخت و با آن‌ها تعامل کرد و در اين تعامل، یک ایران آباد مذهبی ساخت. از نظر اين جريان، تعامل، گفت¬وگو، مذاکره، مصالحه، چانه زنی و کوتاه آمدن، امنیت ملی است.

ـ طرفداران تمدن اسلامي: اما نگاه سوم می‌گوید این کشور را به پایگاه تحول تمدنی تبدیل کنید. نقطه‌ی کانونی تمدنی این‌جاست. اين جريان برخلاف عده‌اي كه معتقدند ايران قبل از اسلام كانون تمدن بوده، اما بعد از اسلام کانون تمدن نیست، معتقدند ایران هم‌اکنون نيز کانون تمدن است، ولی تمدنش عوض شده است. بعد از اسلام، ایران کانون تشیّع شده است، تمدن عصر ظهور تمدن شیعی است، پس هنوز هم ایران نقطه‌ی کانونی تمدن است، اما تمدنی که نمادش کعبه است، نمادش مدینه، نجف و کربلاست.

در حال حاضر ایران یکی از کشورهای تأثیرگذار در موازنه‌های جهانی است و كسي نمي‌تواند این را انکار می‌کند؛ چراكه وقتی رئیس جمهور، خبری را اعلام می‌کند، در رسانه‌ها غوغا می‌شود! اگر کشور ضعیفی بود کاری با آن نداشتند.

۶،۲ـ موضع این سه نگاه نسبت به مأموریت‌های جهانی
ـ سكولاريست‌ها: اين‌ها مأموریت‌هاي جهاني انقلاب اسلامي را انكار مي‌كنند و مي‌گويند ما یک کشور عقب افتاده هستيم، لذا يك كشور عقب افتاده در مقابل پیشرفت و توسعه‌ي غرب چه می‌تواند انجام دهد.

ـ طرفداران مدرنيته‌ي اسلامي: دیدگاه دوم هم به نسبتی مانند ديدگاه سكولارهاست. می‌گویند مأموریت جهانی ما این است که یکی از اقمار جامعه‌ی جهانی شویم و تعامل کنیم. نگاه اول و دوم گرچه با هم اختلاف دارند، ولی در عمل آن‌ جایی که می‌خواهند الگوهای کلان را طراحی کنند، حتی در الگوی توسعه، نظریه ی دوم به نظریه ی اول گرایش پیدا می‌کند و در آن منحل می‌شود. هر دو در درازمدت در یک تقابل و تعامل فرسایشی به نفع جریان تجدد عقب‌نشینی، و همه‌ي عرصه‌ها را واگذار می‌کنند و یک حضور حداقلی را در این میدان‌ها می‌پذیرند و قانع می‌شوند.

ـ طرفداران تمدن اسلامي: اين ديدگاه می‌گوید باید یک کشور نمونه‌ی متمدن مذهبی بسازیم. باید از مبارزان عالم دفاع کنیم و بسیجیان عالم را راه بیندازیم و قلّه‌های رفیع عالم را بگیریم و به طرف عصر ظهور حرکت کنیم.

حال بايد ديد مواجهه‌ی تمدن غرب با این اختلاف ایدئولوژیک و شکاف ایدئولوژیک چیست؟ غرب در نقطه‌ی برخورد تمدن‌هاست و ‏فهمیده که انقلاب اسلامی، از نو هویت مسلمان‌ها را زنده کرده است و مسلمان‌ها دنبال یک تمدن اسلامی هستند و از پا نمی‌نشینند، لذا تلاش می‌کند بر این تمدن غالب شود. بر اين اساس یک جنگ همه جانبه‌ی نرم و سخت را طراحی کرده و در کلّ دنیای اسلام لشکر چیده است. در جنگ سخت، افغانستان و عراق را گرفته است و در جنگ نرم، روی اموری که مهم‌ترین آن شکاف ایدئولوژیک است، سرمایه گذاری کرده است.

غرب، در اين مواجه، روی اسلام‌گراهای سازش‌كار و میانه‌رو( همان گروه اول و دوم که در کلّ دنیای اسلام و از جمله در ایران نیز هستند) سرمایه‏گذاری کرده و تلاش مي‌كند این متحدان بالقوه‌ را به متحد بالفعل تبدیل کند و این شکاف ایدئولوژیک را به یک لبه‌ی درگیری درون تمدنی در خود دنیای اسلام برساند. بنابراين، از به قدرت رسیدن این گروه میانه‌رو و سازش کار به شدت حمایت می‏کند. تلاش غرب از اول بر اين بوده كه با بمباران تبلیغاتی و ایجاد یک جریان ترور، مانند القاعده و يك اسلام انحرافي متحجر طالبانی در دنیا، یک اسلام خوب و بد درست کند و بگوید اسلام انقلابی، یعنی تندرو، و اسلام خوب، یعنی اسلام میانه‌روها؛ در حالی که این، غلط است. ما اسلام را به تعبیر امام (رض) به اسلام ناب و اسلام آمریکایی تقسيم مي‌كنيم و اسلام سوم نداریم.

اصل ایجاد القاعده و طالبان و همکاری آمریکا برای گسترش قرائت سلفی‌گری از اسلام در جهان، از زمان ریگان برای جا انداختن این تفکر است. بنا بر آماري که خود آن‌ها در زمان ريگان داده‌اند، تنها در طول بيست سال، عربستان حداقل هشتاد میلیارد دلار برای گسترش اسلام با قرائت سلفی‌گری در دنیا خرج کرده است كه اين، بسيار بيشتر از هزينه‌اي است كه شوروي در طول ۷۱ سال (فقط هفت میلیارد دلار) برای گسترش مارکسیسم در بیرون مرزهای خود خرج کرده است.

غرب، شبکه‏ سازی اسلام میانه‌رو را از شاخ آفریقا تا خاورمیانه و خاور دور دنبال می‌کند و تلاش می‌کند همه‌ي بلندگوها از جمله مساجد، مراکز فرهنگی و شبکه‌های
تلاش غرب از اول بر اين بوده كه با بمباران تبلیغاتی و ایجاد یک جریان ترور، مانند القاعده و يك اسلام انحرافي متحجر طالبانی در دنیا، یک اسلام خوب و بد درست کند و بگوید اسلام انقلابی، یعنی تندرو، و اسلام خوب، یعنی اسلام میانه‌روها؛ در حالی که این، غلط است. ما اسلام را به تعبیر امام (رض) به اسلام ناب و اسلام آمریکایی تقسيم مي‌كنيم و اسلام سوم نداریم.
رسانه‌ای دست این‌ها باشد و تمام توان خود را به‌كار مي‌گيرد تا اين‌ها به قدرت برسند. البته اين بدين معنی نیست که هر کس این‌جا میانه‌رو است وابسته‌ي سیاسی است، اما این دو حرکت در یک جایی به هم گره می‌خورند. مثلاً اين‌كه روزنامه‌نگارهای سکولار طرفدار آمریکا در لبنان به نفع جنبش سبز در ایران بیانیه می‌دهند، نشانه ی هماهنگ شدن شبکه‏ سازی اسلام‌گراهای سکولار است، بدون اين‌كه يك وابستگي سياسي مستقيم تعريف شده‌ای داشته باشند.

غرب روی شکاف ایدئولوژیک سرمایه‌گذاری می‌کند و سعی در تعمیق آن دارد. به سکولاریست‌ها فرصت و امکانات و بورسیه می‌دهد، سپس آن‌ها را روانه ی دنیای اسلام می کند تا اسلامِ با قرائت سکولاریسم را ترویج کنند. حلقه‌هايي مثل حلقه‌ی کیان و ده‌ها حلقه‌ي ديگر در دنیای اسلام راه مي‌اندازد و افرادي را پرورش مي‌دهد تا امام زمان(عج) را انكار كنند. بنابراين، یک طرف اسلام به قرائتِ اسلام انقلابی، اسلام ناب، اسلام امام (رض)، اسلام مقام معظم رهبری، اسلام علمای بزرگ سلف و صاحب جواهری و اسلام به قرائت انقلاب اسلامی است، یک طرف نیز اسلام به قرائت سکولارها و فریفتگان تمدن غرب و مظاهر تمدن غرب است که از آن به اسلام میانه‌رو تعبیر می‌کنند. البته حلقه‌ی اصلی اتصال غرب در بین مسلمان‌ها سکولاریست‌های مسلمان (ملی مذهبی‌ها) هستند كه این قرائت از اسلام، در دنیای اسلام طرفداران زیادی ندارد. اين‌ها خيلي تلاش مي‌کنند که بگویند اسلام دین سیاسی نیست، ولي پذیرفته نمی‏شود؛ چون دینی که پیامبرش حکومت بر پا کرده و در طول یازده سال حكومت در مدینه، هشتاد جنگ داشته و با کشورها قرارداد امضا کرده است، و بسياري مسائل سياسي كلان ديگر، چطور می‌شود گفت سیاسی نیست! بنابراین بیشتر روی گروه دوم سرمایه‌گذاری می‌کنند، منتهی پل ارتباطی‌شان سکولارهای مسلمان هستند و می‌خواهند یک اتحاد حداکثری از سازش کارها ایجاد کنند.

این طرف هم یک عده مسلمان انقلابی معتقد به تمدن اسلامی هستند. من فرمایشات آقا در نماز جمعه را می‌خوانم ببینید شما چطور معنا می‌کنید؛ «من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف نظر دارم»، این اختلاف نظر شوخی نیست. من آقاي هاشمي و امثال ایشان را جزء سکولاریست‌های مسلمان نمی‌دانم؛ چراكه این‌ها قائل به حکومت دینی‌اند و برای حکومت دینی جنگیده‌اند و مبارزه کرده ‏اند و زندان رفته اند، ولی مسأله این است که این قرائت با قرائت امام و رهبری و با قرائت سوم تفاوت دارد. آقا مي‌فرمايند: «من با آقای هاشمی اختلاف نظر دارم که طبیعی هم هست، ولی مردم نباید دچار توهم شوند و چیز دیگری فکر کنند. البته ایشان و آقای رئیس جمهور از همان انتخاب سال ۸۴ تا امروز اختلاف نظر داشتند و الآن هم هست، هم در زمینه‌ی مسائل خارجی اختلاف نظر دارند و هم در نحوه‌ي اجرای عدالت اجتماعی اختلاف نظر دارند و هم در برخی مسائل فرهنگی اختلاف نظر دارند و نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیک تر است.»

پس حذف رئیس جمهور در این مقابله، در اصل به معني حذف فکر رهبری است. این اختلاف، اختلاف دو فکر و قرائت از حکومت است؛ دو قرائت از مأموریت انقلاب اسلامی، دو قرائت از بازسازی کشور، دو قرائت از موازنه ی قدرت در جهان و دو قرائت از نحوه‌ی تعامل با قدرت‌های جهانی است كه در نهايت یکی از این دو قرائت باید اصل باشد. در صحنه‌ی انتخابات نهم و دهم این دو قرائت رو در رو قرار گرفتند. البته من آن سه نامزد محترم را متهم به وابستگی نمی‌کنم، اما حتی کاندیدایی نیز که مواضع ملایم‏تری دارد می‌گوید فدرالیسم اقتصادی، که یک نوع از همان نظام سرمایه‌داری است. قرائت اول و دوم تا مرز تغییر قانون اساسی هم پیش خواهند رفت. توسعه‌ی سیاسی مورد نظر آقایان، بعد از دوران بازسازی، توسعه‌اي است كه بايد فوندانسيون آن را نیز عوض كرد؛ چون بنيان آن را نمي‌شود روی شالوده‌ي اسلامی گذاشت.

در انتخابات نهم، خط امام و قرائت امام ظهور پیدا کرد و مردم همراه با قرائت امام به یک رئیس جمهور انقلابی با ادبیات انقلاب رأی دادند. به نظر من، در اين مبارزه، مواضع، شفاف شد و همه فهمیدند که اختلافات، ایدئولوژیک است. بنابراين، زمینه برای رشد قرائت امام و رهبری و احیای مجدد این قرائت و جریان یافتن آن، فراهم شده است؛ قرائتی که شانزده سال سعی شد به فراموشی سپرده شود. آن‌ها خیال می‌کردند که موفق شده‌اند و کار تمام شده است، ولی قرائت انقلابی، از نو، از اعماق جامعه سربرداشت و خود را بازسازی و ارائه کرد. به نظر من اگر ما نخواهیم، جمهوری اسلامی هم نخواهد از جریان مدرنیته عبور کند، این جریان به موج جهانی تبدیل خواهد شد و اسلام از جریان تجدد عبور خواهد کرد و این جزء وعده‌های قطعی خدای متعال است. اسلام، جریان تجدد را زیر چرخ اقتدار خود له خواهد کرد. طرفداران تجدد در دنیای اسلام باید بیدار شوند و این طرف بیایند، و ترديد نكنيد كه بسیاری از آن‌ها می‌آیند. اگر موضع اختلاف روشن شود، پیداست که خیلی‌ها جبهه‌ی خود را تغییر خواهند داد، سپس این اختلاف به ظهور عقلانیت جدید می‌رسد، و ما روزی باید با عقلانیت غربی تسویه حساب کنیم.

به هرحال به فضل خدا، این توطئه شکست خورده است (البته هنوز تمام نشده است) و انقلاب یکی از مهم‌ترین ابزارهای جنگ نرم آن‌ها را زیر ارابه‌ي خود خُرد کرده است. انقلاب مخملین ابزاري بزرگ و شیوه‌ا‌ی براي براندازی بر مبنای دموکراسی است. آن‌ها اين ابزار را چندین بار در دنیا محقق کرده بودند و بسياري درك نمي‌كردند كه اصل واقعه چيست، ولی الآن همه‌ي انقلابی‌های دنیا فهمیده‌اند که انقلاب مخملین یک شیوه‌ی براندازی است كه در ایران بحمدالله شکست خورده است و این پیروزی بسيار مهمی است. ابزار استراتژی چيزي نيست كه بشود هر روز آن را توليد كرد. اگر شما ابزار مبارزه با سلاح اتمی را پیدا کردید، آیا آن‌ها فردا می‌توانند سلاح دیگری به جای آن بگذارند؟! ممکن است یک قرن بگذرد تا سلاح ایدئولوژیک جدید تولید شود.

به نظر من ابزار مهم جنگ نرم شکسته شد و این همان بصیرت است که آقا فرمودند: «باید خدا را بر این بصیرت مردم شکر کرد.»
Share/Save/Bookmark