علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 824
گفتار تفصیلی از استاد میرباقری
پیشنهادی برای دوره گذار و بیان نظریه منتخب در زمینه مدیریت اسلامی(2)
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۹ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۱۸
 
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، به نقل از پایگاه خبری جهان نیوز، آنچه مشاهده می کنید متن تنظیم شده بحث آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که به تاریخ ۱۲ تیرماه سال ۸۹ در جمع کارشناسان سازمان مدیریت صنعتی برگزار شده است که در جلسه بعد نیز مکمل آن نیز در قالب سوال و جواب ادامه پیدا کرده است. ایشان در این جلسه که پیرامون مدیریت اسلامی و مبانی آن می باشد، با بیان اینکه در رابطه حوزه علوم دینی دو رویکرد وجود دارد، می فرمایند: رویکرد اول، رویکرد کسانی است که ساحت دین را ساحت ورود به علم نمی دانند. در مقابل رویکرد دوم قرار دارد که قائل به علم دینی می باشد؛ اگر دین را عالَم ساز و در تمام حوزه ها فراگیر می دانیم، برای استفاده از این قابلیت نیازمند نوعی عقلانیت می باشیم که بخشی از آن عقلانیت، دانش مدیریت می باشد. اما اینکه این عقلانیت مورد نیاز ما چه نسبتی با عقلانیت مدرن و چه نسبتی با منابع اسلامی دارد، سه نظریه مهم وجود دارد. نظریه اول، رویکرد تهذیبی است. این نظریه مبتنی بر این است که برای رسیدن به علم یا مدلی خاص، باید دانش ها و نظريات پیرامون آن را مطالعه، بررسی و تحلیل و سپس آن را به منابع ديني گزاره و تهذيب كنيد. نظریه دوم، رویکرد فلسفه علمی است که می گوید علم مبتنی بر پارادایم ها، پیش فرض ها و مفروضاتی است که با تغییر و تبدیل آنها، محتوای علم تغییر می کند بنابراین با تغییر و نوسازی آن پیش فرض ها، مبتنی بر فسلفه اسلامی و با استفاده از ادبیات انضمامی دینی، می توان علم و عقلانیتی تولید کرد که دینی باشد. نظریه سوم در قدمی پیش تر از رویکرد دوم، قائل به تولید عقلانیت دینی از راه تحول در روش تحقیق است که با در نظر گرفتن مبانی و پیش فرض های دینی به این عقلانیت مطلوب می رسیم. ایشان در ادامه بحث به اشکالات نظریه اول و دوم پرداخته و در تبیین نظریه سوم می فرمایند این نظریه نیازمندِ مطالعات، تلاش ها، سازمان دهی ها و ایجاد شبکه مرتبط تحقیقاتی است که علاوه بر امکانات فراوان، زمان زیادی را می طلبد. وظیفه فعلی ما در زمینه تحقیقاتی این است که پژوهش ها در مفاهیم بنیادین حوزه مدیریت شبکه ای صورت بگیرد. به این صورت که مفاهیمی پایه قرار بگیرد تا این مفاهیم بنیادین مبتنی بر آن باشد و الّا هرچیزی تولید گردد، با سایر حوزه ها هماهنگ نخواهد بود. پس لازم است که روش هماهنگ سازی عقلانیت نیز لحاظ و مراعات گردد تا بتوانیم در حوزه های مختلف، به مدل های هماهنگ برسیم. از آنجا که رسیدن به روش سوم زمان بر است، برای دوری گذار و به صورت موقت، بهترین رویکرد، رویکرد تهذیبی است اما باید به گونه ای برنامه ریزی کرد که از آفات آن اجتناب گردد. در این جلسه سؤالات، اشکالات، پیشنهادات و انتقاداتی مطرح شد که در متن به آنها اشاره شده است...


*پیشنهادی برای دروه گذار و بیان نظریه منتخب در زمینه مدیریت اسلامی

به یاد دارم که ابتدای انقلاب، کارشناسان مي گفتند شما بگوييد چه مدلي مي خواهيد؟ سوسياليستي مي خواهيد يا سرمايه داري، هر مدلی بخواهید ما آن را از رساله عملیه در مي آوريم. يعني به گونه ای آنها را ترکيب سازي می کنيم که اگر تعاوني یا بازار آزاد هم بخواهيد از داخلش در مي آوريم. معناي این سخن اين است که رساله را کاتاليزورِ پذيرشِ مدل هايِ سکولار در جامعه مذهبي قرار مي دهیم و حال اینکه نبايد اين اتفاق بيافتد.

ممکن است رویکرد تهذيبي براي دروه گذار رویکرد بدي نباشد، مخصوصا اگر دقت های لازم در آن لحاظ شود تا به اين آفت ها مبتلا نشود. بنده طرفدار نظريه سوم می باشم البته نه به صورتي که بگوييم فقط روش مديريت را مورد بحث قرار دهیم چرا که اگر روش مديريت مستقل از روشهاي ديگر بحث شود، نمي تواند ورودي ها را هماهنگ کند.

اگر شما مي خواهيد از فقاهت ديني به مديريت بدهيد، بايد از مديريت هم به فقاهت ديني بدهيد و بايد هر دو روش با یکدیگر ترکيب شوند تا تشخیص بدهید چگونه باز خورد پيدا می کند. و الّا اگر بگویید به روش تفکر ديني دست نمي زنم، اما مي خواهم روش مديريت و تحقيقات در دانش مديريت را تابع تفقه ديني کنم، اين امر شدني نيست زیرا نمی توان آن را یک طرفه محقق کرد.

پس اگر این امر محقق شد و جواب نداد، بايد بگوييد چطوري من آن را اصلاح می کنم؟ بنابراين به نظر می آید رویکرد سوم، رویکرد صحيحي است که ما بايد دنبال یک فلسفهِ روش تحقيقي برويم که بتواند روش گانهايي از تحقيق را به ما بدهد که آن روشگانها مبتني بر فرهنگِ مذهب باشند و جايگاه تفقه ديني را در تمام تحقيقات ببینید کما اينکه باید انعکاس تحقيقات ديگر را در تفقه ديني ببيند.

البته روشن است و باید دقت شود که اين نظریه، نظريه قبض و بسط نيست که مي خواهد معرفت ها را هماهنگ کند اما معرفت هاي تجربي بشر را محور تعقّل معرفت هاي ديني قرار بدهد.

به تعبيری ديگر، اگر کسی بگوید نظريه قبض و بسط را تحليل کنید، مي گويم نظریه قبض و بسط معنايش اين است که مديريت مادي ايجاد انگیزه مادي کند و اخلاق را مادي گرداند، اخلاق مادي براي حل نيازهاي مادي و فرآيند نياز و ارضاء مادي علم مادي توليد کند و شما فرهنگ مذهب را تابع علم مادي تحليل کنيد. لذا هنگامی که این فرد این نظریه را بیان کرد و نام آن را «احياء معرفت ديني» گذاشت، بنده عرض کردم اگر مي خواستيد اماته کنيد چه می کرديد؟! يعني بهتر از اين امکان ندارد فرهنگ دين را منحل کنيد که بگويد دانش مدرن و بشري، تابع فرآيند نياز، ارضاء و مديريت مادي خود؛ مديريتي که دين در آن دخالت ندارد؛ پیش برود تا بعدا محصولش را مبنا قرار دهيد و معرفت ديني را متناسب با آن تحليل، تبديل، هماهنگ و به روز کرده و در نهایت اجتهادِ مقتضياتِ زمان را هم اينطوري معنا کنيد، معنای این حرف جز این نیست که شما مي خواهيد فرهنگ مذهب را در عقلانيت سکولار منحل کنيد.

بنابراين آن اتفاق که مدل سکولاريست هاست (که آنها در مقايس روش هم مي روند و همانگونه که نظریه سوم در مقياس روش است آنها هم در مقياس روش فکر می کنند که نظريه قبض و بسط، نظريه هماهنگ سازي عقلانيت در جامعه مذهبي و خروجي عقلانيت ها در جامعه مذهبي در مقياس روش است که یعنی در مقياس روش تحقيق به گونه ای روش تحقيق را طراحي کنيد که معرفت هاي ديني و تفقه ديني شما با دانش مدرن هماهنگ شود)

معکوس این نظر را مي گويد و حال اینکه ما در نظریه سوم ما از اين طرف وارد می شویم که باید بازخورد دو طرفه باشد و متغير اصلي در اين منظومه هم معرفت ديني، يعني ايمان بالله است نه اخلاق مادي. در آنجا اخلاق مادي پايگاه عقلانيّت است و عقلانيّت تجربي و کاربردي که براي حل نيازهاي مادي است معرفت ديني را هماهنگ می کند که در واقع فرهنگِ مذهب مانع نباشد!

هماني که در دوره اصلاحات مي گفتند مدرنيزاسيون، اصلاح قرائت ديني. یعنی مدل اصلاح قرائت ديني به نحو مدرنيزاسيون در مقياس روش تحقيق را ارائه بدهید. لکن ما اين مطلب را از اين طرف مي گوييم که درست است بايد مقياس روش تحقيق مقياسي باشد که هماهنگی ایجاد کند، اما نمي گوييم دانش مدرن را در فرهنگ مذهبِ منحل کنيد! بلکه مي گوييم بين اين دو تعامل برقرار کنيد. البته در اين تعامل اصل اخلاق الهي و ايمان است اما در آنجا اخلاق مادي اصل است.

يعني تکامل اخلاق الهي بايد محور هماهنگي تحقيقات در حوزه تفقه ديني، دانش نظریه و دانشهاي تجربي و کاربردي شود که اين نیز به طراحي روش تحقيق، فلسفه روش تحقيق و مديريت طراحي سازمان تحقيقات نياز دارد.

اقدامات انجام شده در مسیر تحقق مدیریت اسلامی

در بحثهايي که در مديريت صنعتي در قریب به دو دهه قبل دنبال مي شده روش سوم مبنا بوده است و آن را اجراء کرده اند.

البته لازم به ذکر است در اين زمينه، بحث هايي که در فرهنگستان توليد شده و استاد ما (رضوان الله تعالي عليه) محور آن بوده اند، آن فلسفه روش تحقيق را توليد کردند که از آن به «فلسفه شدن» تعبير می کنند. در این فلسفه شدن، مفاهيمی به عنوان پایه نظري و سپس یک مدل عام تحقيق است.

پیشرفت در این زمینه به طرف طراحي سه روشگان تحقيق، در حوزه تفقّه ديني، علوم کاربردي و مدلهاي اجرايي هم رفته است و اين را هم به نسبت زيادي پيش برده اند و در حال حاضر هم در حال ادامه پيدا کردن است. آن چه در اينجا انجام شده است، تطبيق آن مباحث بر حوزه صنعت و مديريت صنعتي یا مديريت شبکه اي تحقيقات به صورت تخميني است. يعني همان مباني را هنگامی که تولید کردید و تا حدودی پیش بردید، می توانید به صورت تخمینی و اجمالی مدل هایی را برای طبقه بندی صنعت در فنداسیون مدیریت صنعتی ارائه و پیشنهاد دهید.

چرا که گاهی ممکن است شما به صورت کامل پله های مسیر را را طي می کنيد و مي گوييد حال نوبت به مديريت صنعتي رسيده است و از فلسفه صنعت شروع می کنید. یا مثلا گاهی به مديريت تحقيقات و مديريت شبکه اي می رسید. اما گاهی نیز چنین نیست بلکه همانگونه که بیان شد، شما پس از اینکه پایه هایی تولید کردید و تا حدی هم پیش رفتید، مي توانید تخميناً و به صورت اجمالي مدل هايي را براي طبقه بندي صنعت در فندانسيون مديريت صنعتي ارائه بدهید. آن چه در حال حاضر انجام گرفته، پژوهشهايي در مفاهيم بنيادينِ حوزه مديريت شبکه اي و صنعت بوده است.

اين مفاهيم بنيادي پس از آن مفاهيمي قرار دارد که بايد به عنوان پایه قرار بگیرد تا این مفاهیم بنیادی مبتني بر آن مفاهيم باشد و الّا هر چه توليد کنيد با ساير مفاهيم هماهنگ نخواهد بود. اگر شما پس از آن روش هماهنگ سازي عقلانيّت، آن روش را صورت نسبي بکار گرفتيد و آن روش را در حوزه صنعت، در حوزه مديريت و اقتصاد آورديد و پياده کرديد، به یک مدل تخميني مي رسيد. البته خود اين مدل تخميني هم سطوحي دارد و لایه های آن از لايه هاي بنيادين صنعت تا سطحی که کاربردي شود می باشد.

آنچه تا بحال دنبال شده است، پس از آن مباني توليد شده می باشد -مبانی که پایه هماهنگ سازي کل عقلانيت است- و در حال حاضر وارد حوزه صنعت و مديريت شبکه اي شده است. آنچه که در اينجا طراحي شده است، در حوزهِ صنعت دارای مفاهيمی پايه ای می باشد.

بنابراین اگر شما از مفاهیم بنیادین شروع نکنید و شروع کار خود را از طبقات بعدي قرار دهید، اين برج، فندانسيون درستي ندارد. يعني يا فندانسيون خودش را ناديده گرفته ايد و روي فندانسيون ديگری آن مي سازيد و توجه نمی کنيد که یک فندانسيون ديگري است و يا وسط هواست و هيچ پايه اي ندارد که به جايي بند نيست.

يا اگر پايه اي دارد مفروضاتي است که ما از آن بحث نکرده ايم و ما از فندانسيوني که ديگران ريخته اند استفاده کرده و روي آن طبقات بعدي را مي سازيم. فقط زمانی ممکن است شما در حوزه صنعت حرف جديدي بزنيد که اولاً: از یک طرف ناظر به آن مبنا باشيد و مبنايي که بیان شد مبناي عامِ هماهنگ سازيِ عقلانيّت است.

ثانیا: در موضوع تحقيقات خود -خواه صنعت باشد یا اقتصاد و یا هر چه که هست- باید از پايه شروع کنيد اما پایه خود اقتصاد بحث اول نيست. يعني اينطور نيست که شما بتوانيد اقتصاد را جداي از سياست، جداي از فرهنگ و جداي از مديريت به یک سامان جدي برسانيد. البته منظور این نیز نیست هر کسي که مي خواهد در اقتصاد تحقيق کند بايد از اول تحقيق کند! بلکه منظور این است شما که در حال مدل سازی هستید بايد یک نرم افزار و یک مديريت تحقيقاتي داشته باشيد که آن هماهنگي -که در مورد آن صحبت شد- را به عهده مي گيرد و از آنجا که مرحوم استاد ما نظريه سوم را داشتند و در اين مقياس کار می کردند، آن پايه را در فرهنگستان توليد کرده اند و پس از اینکه وارد صنعت شدند، مباني صنعت را متناسب با همان پايه به صورت تخميني طراحی کردند.

چون زنجيره اين بحث هنوز متصل نشده است تا ما از تخمين عبور کنيم و دقيقاً بدانيم چه آجرهايي را بايد بچينيم و چون این زنجیره بحث متصل نشده بود اما از یک طرف هم آن مفاهيم پي ريزي شده بود، به دو منظور ايشان اين کار را کردند، یکي اينکه نياز عيني بود و دوم اين که ببينند آیا مي شود مبتني بر مفاهيم پايه و روش تحقيق پايه یک مدل سازي در اينجا انجام داد یا نه. يعني در واقع این اقدام یک آزمايشگاهي براي آن مباحث فرهنگستاني و یک بحث بنيادين براي حوزه مديريت صنعت بود.

به نظر بنده ايشان مباحث بنيادين حوزه مديريت صنعت را هم طراحي کرده اند، البته بعد از آن مباحث بنيادين وارد حوزه مفاهيم تخصصي مي شويم که به نظر من مفاهيم تخصصي آن نیازمند یک دپارتمان بزرگ است.

شما نمي توانيد در حوزه مديريت صنعتي بدون یک دپارتمان بزرگ تحقيقات مبتني بر آن مباني -اگر بخواهيم روشمند پيش برويم- توليد جديدي داشته باشيد.

چون در آنِ واحد دهها و بلکه صدها مسئله مطرح مي شود که اين صدها مسئله بايد طبقه بندي و هرکدام به مدلی تبدیل بشوند سپس تحقيقاتي اتفاق بيفتد که خروجي اينها را هماهنگ کند چرا که اگر یک مسئله را جداي از ديگري جواب بدهيد، قابل حل نيست و نگاه تجزيه اي پاسخگو نيست. نمي گويم ما به حدي سيستم را درون هم ببريم که هيچ مسئله اي قابل تحقيق نباشد ولي از آن طرف هم اگر شما نتوانيد در تحقیقات خود عوامل برون زاي یک مسئله را ببينيد اين تحقيقات حتماً ناقص است.

بررسی، مقایسه و درجه بندی سه رویکرد مدیریتی

بنابراين آنچه تا اينجا در حوزه بحث هاي دهه قبل پيش رفته است که عده ای از دوستان هم بيشتر حضور داشتند و من هم از دور حاضر بودم و مطالعه می کردم، تحليل بنده اين است، این بحث هایی که تا به حال پیش رفته است، نه در حوزه آن مباحث آکادميک است که فلسفه روش تحقيق، مديريت کلي تحقيقات، طراحي شبکه تحقيقات و مديريت تحقيقات است، و نه در مسائل کاربردي صنعت است. وقتي از آنجا به حوزه صنعت مي آييد، خود حوزه صنعت لايه هايي دارد! اگر مي خواهيد مديريت صنعتي کنید، تا زمانی که فندانسيونش را نريخته باشيد از وسط این بنا نمي شود شروع کرد! چرا که مفروضات را چه کار می کنيد؟!

بنابراین بنده مطالعات از وسط را هم درست نمي دانم، مگر اينکه ما از وسط شروع کنيم و رو به عقب برگرديم که اين هم یک نوع مدل مطالعه است، ولي بالاخره بايد رو به عقب برگرديم. اين که آقای مجری فرمودند ما باید این ساختارها را نقد کنيم، جای این سؤال است که منظورتان نقدِ تحليلی و آناليزي است يا نقد گزاره اي؟ یعنی مي خواهيد اين کوه يخ را آن قسمت زير آب پيدا و تحليل کنيد و به عمق برسانيد، يا اينکه مي خواهيد نقد روبنايي کنيد؟ اگر بخواهیم رو بنايي نقد کنيم به این صورت که چند روایت به همان ساختار ضميمه کنيم، اين اشکالي ندارد و من عرض کردم ممکن است اين روش برای دروه گذار خوب باشد اما همراهش روش تهذيب نقيب العطاس است.

آفتش را هم بیان کردم که آفت آن اين است که در پايان مي بينيد همان مدل مديريت سکولار غالب است و دارد کار می کند اما براي پذيرش فضاي مذهبي جامعه کاتاليزور مذهب هم به آن ضميمه شده است. اين آفت این رویکرد می باشد که اگر از اين آفت پرهيز کنيم و براي دروه گذار مدلي طراحي کنيم تا رویکرد تهذيبي به اين آفت مبتلا نشود بد نيست.

رویکرد فلسفه علمي هم در درجه دوم رویکرد خوبي می باشد و بهتر از رویکرد تهذیبی است. رویکرد فلسفه علمی مي گويد ما بياييم مبتني بر فلسفه اعلاي خود فلسفه هاي مضاف و حتي روش تحقيق خاص را طراحي کنيم سپس از آنجا وارد علوم بشويم.

ولي اين رویکرد سوم رویکردي است که مي گويد ما بايد در ابتداء مدل عام تحقيقات را بياوريم، سپس سه حوزه تحقيق هم بيشتر نداريم که عبارتند از: ۱- حوزه تفقه ديني. ۲- حوزه مطالعات کاربردي. ۳- حوزه مطالعات اجرايي. تفقه ديني بايد در مفاهيم کاربردي سرريز شود و از آنجا در مدلهاي اجرايي سرريز شود و سپس اجرايي شود. البته خود اين سه مدل هر کدام یک نظام روش پيدا می کنند. يعني حوزه تفقه ديني که یک حوزه ديني است شامل حوزه اخلاق، حوزه احکام، حوزه کلام و اعتقادات و غیره می باشد.

در این حالت بازهم تقسیم جدیدی وجود دارد چرا که گاهي واحد مطالعه ما فرد و گاهي هم جامعه است. یعنی حوزه دینی به اجتماعي، اخلاق اجتماعي و کلام اجتماعي شاخه بندی می شود و هرکدام از این موارد متفاوتند و ممکن است روش تفقه هرکدام با دیگری متفاوت باشد. نمي خواهم بگويم متباين هستند بلکه مقصوم این است که در آنجا یک نظام روشگان مي خواهيم و نمي شود با همان روشي که ما در حوزه احکام تفقه می کنيم در حوزه اعتقادات تفقه کنيم.

البته عناصر و شالوده هاي مشترک هم دارند اما حتماً هر کدام امتيازات خود را پيدا می کنند کما اينکه وقتي وارد مطالعات تجربي مي شويم روال همينطور است و زيست شناسي غير از فيزیک و فيزیک غير از شيمي است.

ممکن است هر کدام روش تحقيق خاص خودش را داشته باشند و تمام اينها غير از فلسفه زيست و فلسفه زيست و فلسفه رياضي است و تماما غير از علوم اجتماعي و علوم انساني هستند! پس براي هر کدام یک نظام روشگان مي خواهيم، در مدلهاي اجرايي هم روال همینگونه می باشد اما اصل و اساسش همان است که ذکر شد.

پس از اینکه به اینجا رسیدیم و دانستیم که لازم است برای هرکدام روشگان مخصوص خود نیاز است، اگر شما اين روش ها را تا آخرین مراحل آن توليد کرده باشيد، هنگامی که مثلا به صنعت رسيدید به راحتی مي دانيد که بر اساس اين روش بايد در حوزه صنعت مطالعه کرد و صورت مسئله ها فلان مواردند و فلان قسمت اين صورت مسئله ها از فقه ديني گرفته و فلان قسمت دیگر از مطالعات نظري یا فلان قسمت آن از مطالعات تجربي و ميداني گرفته می شود.

وقتی شما به این روش تولید برسید، به راحتی می دانید که این حوزه های متفاوت چگونه با هم ترکيب مي شوند و به راحتی باز خورد داده و نتيجه گيري مي شوند. اما اگر به آنجا نرسيده باشيد، ناچار هستيد وقتي وارد صنعت مي شويد باید همان مباني را -که مي خواهيد صنعت را با بقيه ابعاد اقتصاد مثلاً با کشاورزي و خدمات در حوزه اقتصاد و با سياست هماهنگ ببينيد- به کار بگیرید و آن مدل هماهنگ را طراحی کنید و الّا اگر شما صنعت را جداي از سياست طراحي کنيد، این امر شدني نيست و نمي شود ما یک گوشه ای از یک سيستم را بدون نگاه به بقيه طراحي کنيم!

البته همانگونه که پیش تر هم تذکر داده شد نمي خواهم سيستم را اينقدر در هم تنيده کنيم که حوزه مطالعات ممکن نباشد چرا که بالاخره ما ناچار به مطالعات انتزاعي هم هستيم. ولی نهایتا باید از یک نقطه ای این حوزه های مختلف را شبکه کنيم، و الّا سياست ما با اقتصاد ما و اقتصاد ما با فرهنگمان متعارض مي شود و در درون هر کدام از اينها چالشهاي فراواني پيدا مي شود.


بنابراين آن چيزي که اينجا اتفاق افتاده است، ورود به ميدان صنعت و مديريت صنعت بوده اما با آن منظر و دیدگاه که بیان شد و در حوزه مباني بوده است که به نظر می آید در این زمینه و توليدات خوبي هم داشته است که به نظر من فندانسيون مطالعات در حوزه مديريت صنعتي در آنجا طراحي شده است و اگر حال و فراغتِ بالی باشد و بازبيني شود و سپس مطالعات تطبيقي بر آن انجام بگيرد بسیار مناسب است که اتفاقا ما به شدت در آن حوزه نيازمندِ مطالعات تطبيقي هستيم.

لازم به ذکر است آنچه که تلقي بنده می باشد این است علت اين که در حوزه دانش مالک آن نيستيم، اين است که مفاهيم بنيادي دانش را کار نمی کنيم. يعني آنها فندانسيونهايشان مي ريزند و آن را به ما نمي دهند، اما لايه هاي بعديش که لايه هاي کاربردي است را در اختیار ما قرار می دهند و ما هم حفظ کرده و عمل می کنيم و نتيجه هم مي گيريم. اما هرگاه ما از آن فندانسيونها شروع کنيم، امکان شناسايي حقيقت علم و واجد شدن علم و طراحي علم جديد فراهم مي شود. اين اتفاقي می باشد که تا الآن افتاده است.

راهکار فعلی و آینده در اجرای طرح های مدیریتی

من طرفدار همين رویکرد سوم می باشم اما همانگونه که عرض کردم براي حصول این اتفاق، باید شبکه اي از آکادمي ها، پژوهشگاهها، دانشگاهها و آزمايشگاهها با یکدیگر کار کنند تا چنين اتفاقي بيافتد.

البته مخالف با اين هم نيستم که ما در حوزه مثلاً مديريت با همان رویکرد تهذيبي اما مشروط اين که روشي را طراحي کنيم که به آن آفت ديني شدنِ مديريت سکولار و منحلّ شدن ادبيات مذهبي منجر نشود. هماني که عرض کردم عده ای تئوريزه اش کرده و خواسته اند منطق آن را ارائه کند که چگونه شما معرفت هاي ديني تان را منحل کنيد. اگر به آن آفت مبتلا نشويم رویکرد تهذیبی براي دروه گذار کار مفيدي است و به نظر بنده حتما نتیجه هم خواهد داشت. ولي آنچه که در بحث هاي دو دهه گذشته اتفاق افتاده از اين مقوله نبوده بلکه دنبال مباحثی جدي تري بوده است. البته به نظر من در حوزه مفاهيم بنيادين نظريات بسيار زيادي توليد شده است.

يعني اينقدر حرف توليد شده است که الآن به عنوان نمونه می توان به بخشی از فعالیت هایی اشاره نمود که آقازاده مرحوم حاج آقای حسینی هستند و در رشته مديريت سيستمي تحصیل نموده اند- اشاره کرد که ایشان مدل مديریت منابع انساني را به صورت تخمینی طراحي کرده و به وزارت دفاع و جاهاي ديگر هم ارائه داده اند و آنان نیز قبول کرده اند. کاری که ایشان انجام داده اند نیز قابل انجام است که ایشان از بخشِ همان مفاهيم پايه استفاده کرده اند و آن مفاهيم پايه را با رویکرد ديني به مدل مديريت منابع انساني، تبديل کرده اند. اینکه گفته می شود با رویکرد دینی این کار را انجام داده اند به این خاطر است که ما به نيروي انساني به عنوان منابع انساني نگاه نمی کنيم و خود اين عنوان کاشف از اين است که به عنوان منبع ثروت به آن نگاه مي شود.

برداشت بنده این است که پیشنهاد شما حتي در همين مقياس گوش شنوای زیادی دارد. واقعاً در نيم قرن گذشته غرب در اوج توليد دانش مديريت بود و هنوز به بن بست هایی که الان با آن مواجه شده است نخورده بود. اما راه آنان به بن بست ها خورده و سؤالهاي نظري بسيار جدي به لحاظ انسان شناسي، جامعه شناسي، جهان شناسي پيش روي نظريات غرب وجود دارد و واقعاً گرفتار هم هستند. به لحاظ عيني هم بن بستهاي آنان در جهان کاملا مشهود است.

خدا رحمت کند مرحوم آقا سيد منير استاد بنده، حدود پانزده سال قبل هنگامی که انتخابات الجزاير را ابطال کرده بودند که در آن اصول گراها رأي آورده بودند، ايشان مي گفت وضعیت فعلی علامت اين است که فلسفه رياضي غرب شکست خورده است. اگر فلسفه رياضي شان قدرت کمّي سازي معادلات رفتار انسان را داشت، لازم نبود که بر خلاف دموکراسي عمل کنند! بلکه یک طراحي مدل می کردند و بلافاصله نسبت ها را تغيير مي دادند و همان را در دستگاه خود منحلّ میکردند. اين که مي آيند روي دموکراسي خط می کشند معنايش اين است که علوم پايه شان توانايي مديريت انسان را ندارد و نمي تواند پيش بيني کند.

به هر حال مقصود بیان فضاي آن تحقيقاتي بود که انجام شده است. البته حرمت اين تحقيقات هم در جاي خود محفوظ است اما به شرطی که از آن آفت مذکور اجتناب شود که در این صورت در حال حاضر هم مورد استقبال قرار می گیرد. اما اگر بخواهيم در همين وارد بشويم، من به شدت تأکيد می کنم باید بر مفاهيم پايه ای آن بحث کنيم.

يعني هنگامی که مي خواهيم آن مفاهیم را تطبيق کنيم، باید آن سؤالات اساسي و بنيادي را استخراج کنیم که در این جاست که آنها گرفتار مشکلاتی هستند اما اگر از سؤالات مبنای وارد نشویم و سراغ یک پله پس از مبنا برویم آنها توليدات دارند بسیاری دارند و شايد در هر موضوع صدها مقالات علمي دارند که برای تحقیق بر آن ها نمي توان به راحتي از حجم از مطالب بر آمد! اما با اینکه تولیدات و مقالات بسیاری دارند اما در سؤالات بنيادي گرفتار هستند.

پس اگر ما نقد را به سمت مطالب بنیادی آنان بکشانيم، يعني از رو بنا به سمت مباني برويم و نقد را در مباني ببريم -که اتفاقا از لحاظ مباني ما سخنان جدید را آماده تر داريم و به راحتی می توانیم در مباني نظریه پردازي کنيم- به نظر می آید از این مطلب به شدتِ استقبال مي شود چرا که الآن گوش شنوا به شدت باز است.

بنده در حوزه مديريت مطالعه زیادی ندارم، اما همان قدر که گاهي جسته وگريخته مطالعه کرده ام به وضوح دیده ام که سؤالات جدي پيش رويشان است و مي گويند ما اينجا نمي توانيم جواب بدهيم که چرا رفتار انسان اينطوري مي شود. به نظر من از جمله چيزهايي که واقعاً نمي توانند تحليل کنند، رفتار ايماني مسلمانان در جهان است و این امر برای آنان در دوره اي بحران شده است که آنها خيال می کردند پايان تاريخ است و همه عالم را ليبرال دموکراسي گرفته و جنگ تمدن ها شروع شده است.

و این امر معنايش اين می باشد که آنان قادر به مديريت نیستند. آنها بلافاصله بر مي گردند مي گويند ما در مبنا اشتباه کرده ايم و کجا در تعريفمان اشتباه کرديم که نتيجه نگرفتيم؟ لذا الآن به نظرم سؤالات و معماهاي جدي در پيش روي غرب است و به سرعت از طرح سؤالات مبنایی استقبال می کنندا حتي اگر نظریه پردازي به صورت جزئي را به سمت مباني ببريم -که هم توانائي ما و هم نياز و بن بست در آنها بيشتر است- من معتقدم که موفق خواهيم بود. اين رویکردي است که من به ذهنم می رسد.
Share/Save/Bookmark