در اين نوشتار، رابطه عدالت و پيشرفت، با رويکردی نو مورد ملاحظه قرار گرفته است. در گام نخست، «عدالت»، به «تناسبات دست¬يابی به کمال» تعبير شده و تصريح می¬شود که هيچ عرصه¬¬ای از جامعه نمی¬تواند فارغ از کمال باشد و از¬اين¬رو، نمی¬تواند جدا از تناسبات عدالت تحليل گردد. از سوی ديگر، با توجه به اين¬که مفهوم «پيشرفت الهی» هم، به حرکت همه¬جانبة جامعه در مسير کمال می¬انديشد، در نتيجه، رابطه نزديک و تنگاتنگ دو مقوله عدالت و پيشرفت اسلامی واکاوی می¬گردد و مشخص می¬شود که در اين بين، عدالت اسلامی، ساختاری برای پيشرفت اسلامی است که چارچوب و ساز و کار تحقق آن را تهيه می¬کند. در واقع، عدالت، واسطه تحققِ يک غايت و ارزشِ محوری است که همان پيشرفت وگسترشِ عبوديت در نظام اجتماعی می¬باشد.
مقدّمه
پی گيری توأمان «عدالت» و «پيشرفت»، از برنامه های آينده نظام جمهوری اسلامی در دهه چهارم انقلاب اسلامی اعلام شده است؛ از اين رو، نظريه پردازی در خصوص معنا و مفهوم اين دو مقوله، و تبيين نسبت ميان آنها و چگونگی تحقق اين امر، تکليفی است که برای دوستداران انقلاب اسلامی و حکومت دينی احساس می شود. رابطه عدالت و پيشرفت در حکومت دينی مسئله ای است که به موازات برنامه های توسعه در کشور، مورد بحث قرار گرفته و با اختلافات و مناقشات سياسی همراه بوده است. طيفی معتقدند که ما بايد به دنبال پيشرفت اقتصادی باشيم و عدالت را در سايه آن محقق کنيم. از اين نگاه، پيشرفت هرچند ممکن است که در آغاز، موجب شکاف طبقاتی و نابرابری در جامعه شود اما در نهايت می توان به توزيع عادلانه ثروت و بهبود وضعيت اجتماعی دست يافت و در اين ميان، طبقات مستضعف هم به نان و نوايی می-رسند. اما در رويکرد ديگر، عدالت دارای ارزشی ذاتی است که پيشرفت اقتصادی بايد بر پايه آن انجام بگيرد و اين مقوله در هر مرحله از پيشرفت (چه کوتاه مدت و چه درازمدت) اصالت بيابد.
عدالت، مفهومي ارزشي و از خواسته هاي هميشگي انسان در طول تاريخ بوده است و در زمره مطالبات اساسي زندگي فردي و اجتماعي مي باشد. شعار عدالت همواره مرهمي بر زخم هاي جوامع زخم خورده از ظلم و ستم و بيداد بوده و آن ها را به دنياي بهتر و سعادت مندتر وعده داده است. انديشمندان و نظريه پردازان بزرگ در اين باره داد سخن سر داده اند و عدالت را يکي از آموزه ها و درس هاي اصلي مکتب خود معرفي کرده اند. تقريباً هيچ فرد، گروه و يا مکتبي با اين مقوله به مخالفت و ستيز برنخاسته است. در انقلاب اسلامی ما نيز شعارهای عدالت خواهانه نقش برجسته ای داشت و دارد و اکنون تحقق اين مهم در کنار پيشرفت، به عنوان آرمان بزرگی برای ملت انقلابی ايران تلقّی می شود.
مقام معظم رهبري (مد ظله العالي) در باره استقرار عدالت در نظام اسلامي مي فرمايد:
«فوري ترين هدف تشکيل نظام اسلامي، استقرار عدالت اجتماعي و قسط اسلامي است. قيام پيامبران خدا و نزول کتاب و ميزان الهي براي همين بود که مردم از فشار ظلم و تبعيض و تحميل نجات يافته، در سايه قسط و عدل زندگي کنند و در پرتو آن نظام عادلانه، به کمالات انساني نايل آيند. دعوت به نظام اسلامي، منهاي اعتقادي راسخ و عملي پي گير در راه عدالت اجتماعي، دعوتي ناقص، بلکه غلط و دروغ است و هر نظامي هرچند با آرايش اسلامي، اگر تأمين قسط و عدل و نجات ضعفا و محرومين، در سرلوحه برنامه هاي آن نباشد غيراسلامي و منافقانه است».
در شرايط حاضر كه جامعه جهاني از ظلم نهفته در نظامهاي اجتماعي خداگريز و به ويژه الگوی ليبرال دموكراسي بستوه آمده و محصولات و آثار اين نظام ها بشريت را به زنجير كشيده است، و در زمانهاي كه شعارهاي خداخواهانه و مشي خداباورانه نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران براي رهايي انسان از اين قيود خود ساخته اميدهايي به وجود آورده است و شعارهاي عدالت مدار دولت نهم پيروان و طرف داراني در جهان يافته است ضروري است كه طرح روشني از عدالت و الگوي اجتماعي آن در ابعاد مختلف فردي، خانوادگي، سازماني و حكومتي پيش روي جامعه جهاني گشوده شود تا معلوم گردد كه عدالت اسلامي با آنچه حكومت هاي ماركسيستي طرح ميكردند و بشريت را به گونهاي ديگر به بند ميكشيدند تفاوت مبنايی دارد و اين عدالت، با آزادي در رشد انسان و توسعه و تكامل الهي جوامع تعارضي ندارد.
از سوي ديگر، بايد به مفهوم مهم «پيشرفت» نيز دقت کرد و رابطه آن را با عدالت جست. پيشرفت در نگاه ما مفهومی شبيه «توسعه» است که ناظر به رشد کمّی و کيفی همه شئون جامعه به سمت خاصی می باشد. بنابراين، پيشرفت نيز امری نيست که نمی توان به آن بی توجهی کرد و با تکيه بر هر امر ديگری، حتی عدالت، مانع پيشرفت و تعالی و تکامل جامعه شد.
حال، با همه اهميتی که عدالت و پيشرفت در ميان مسلمانان و ساير امت ها دارد، تبيين آن ها و تشريح رابطه شان، با اختلافات زيادي همراه است؛ زيرا هر فرد و گروهي با تلقّي و رويکرد خاصي به اين بحث پرداخته است. اين اختلاف، گاه تنها «اختلاف در مصاديق عدالت يا پيشرفت» است؛ يعني تعريف عدالت در نزد دو گروه مشترک است اما در تطبيق آن تعريف بر مصاديق، اختلاف شده است. اما گاه تعاريف و اصول هم يکي نيست؛ يعني بر اساس دو تعريف از عدالت يا پيشرفت، مصاديقِ متفاوتی معرفي مي شوند. از اين رو، ما با يک نگاه نو، ابتدا به تعريف عدالت پرداخته و سپس رابطه عدالت و پيشرفت را بيان می کنيم.
۱ـ نگاهی به مفهوم عدالت
عدالت در لغت به معناي «استقامت» ، «انصاف» و «قسط» و در اصطلاح به معناي قرار گرفتن هر موضوع در جاي خود و يا رعايت حق هر موضوعي است. در اينكه حق و جاي هر موضوع چيست و كجاست دو منظر وجود دارد: در يكي، موضوعِ ثابت در دلِ يك مجموعة ثابت فرض ميشود، و در ديدگاه دوم، موضوعِ متغير در درون يک مجموعة رو به تكامل ملاحظه ميشود. بديهي است از آنجا كه جهان بينيهاي مختلف و نظامهاي ارزشي گوناگون جايگاه و حق افراد و موضوعات را متفاوت تعريف ميكنند و هر يك، تحليل ويژهاي از حركت جهان و موضوعات درون آن دارند، بنابراين، تعريف مشروع و مبسوط عدالت و مصاديق آن در هر دستگاهي مخصوص همان دستگاه خواهد بود.
اسلام نيز عدالت و مصاديق و احكام آن را هماهنگ با ساير آموزههاي خود تعريف ميکند، كه براي تبيين آن ابتدا عدالت در مجموعه (نظام مخلوقات) و سپس عدالت، در تكامل و توسعه طرح ميشود و در نهايت اثبات ميگردد كه اين دو تعريف با هم هماهنگ ميباشند.
۱/۱ـ تعريف عدالت با رويکرد حقوقی
توضيح اين معنا در گرو تبيين چند بحث مهم است که در ذيل به آنها اشاره می شود.
۱/۱/۱ـ ريشه حقوق جهانيان
آن چه خداي متعال در وجود جهان و انسان قرار داده است هماهنگ با تحقق اهداف خلقت آنها و همان تحقق عبوديت و پرستش باري تعالي است؛
«ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» ؛ جن و انس را جز براي عبادت نيافريدم.
خداوند متعال براي تحقق اين هدف، سرمايه هاي لازم را در وجود مخلوقات قرار داده است. البته كمال نهايي هستي که غايت جهان بدان وابسته است، در عرض قرب و سجود خداوند متعال نيست. خداوند، عالم را براي سجود و تحقق مراتب توحيد تا رسيدن به قرب خود آفريده و ظرفيتي که به مخلوقات داده است، جز براي تحقق توحيد در ظرف وجودي آنها نيست. که اين، همان هدف خلقت، و كمالي است كه آنها مي توانند به آن برسند.
مسلما بي معناست که خداوند متعال، همة جهان را متناسب با بندگي و تحقّق توحيد بيافريند امّا در جهان و انسان چيزي قرار دهد كه آنها را به سمت شرك و کفر و خودپرستي، هدايت و دعوت كند، بلکه همة سرمايه هايي كه در جهان و انسان قرار داده است، متناسب با تحقق توحيد مي باشد.
بر اين اساس، مي توان گفت: حق همه مخلوقات آن است که به توحيد و عبوديت برسند و از شرک و کفر دور شوند. بر پايه نگاه توحيدي، هيچ موجودي «ذاتاً» حقي ندارد؛ چون ذات او نيز از طرف خداي متعال اعطا ميشود! همه چيز را خداوند متعال اعطا كرده است و همه حقوق مخلوقات به او رجوع مي کند. اين عبوديت، حق است و صرفا تكليف نيست. حقّ همه است كه به مقام قرب برسند؛ و لذّت نزول اسماء الهي در عالم را بچشند و خداي متعال را با همه اسماء-الحسنايش بپرستند.
پس اگر خداوند متعال به موجودي لطف كرد، و ظرفيت رسيدن به كمال عبوديت را به او اعطا نمود، براي او «حقّ» تعيين كرده است پس حق اوست كه به اين كمال برسد. خالق متعال همان گونه كه ظرفيت رسيدن به كمال را به مخلوق اعطا مي كند، حق رسيدن به آن كمال و سازوکار وصول به آن را نيز مي آفريند. ضامن استيفاي حق وصول به کمال پرستش، کسي جز خداوند متعال نيست. اگر كسي بخواهد به درجه مطلوب خود برسد، خداوند همه مسير را براي رسيدن او آماده ميكند و اگر كسي مزاحم راه او شود، خالق متعال، خود از حق او دفاع ميكند و آن مانع را از سر راه وي بر می دارد. پس هم اساس حق و هم استيفاي حقوق، به فعل خداوند متعال بازگشت مي كند.
از اين منظر، تمام حقوق به يك حق بازگشت مي كند كه آن، «حق خداي متعال براي مسجود و معبود واقع شدن» است. او حقيقتاً «الله» است و «الله» صرفاً يک نام نيست. او كسي است كه در مقابلش تذلّل، خضوع، حيرت و سجده حقيقتي شايسته است. همان گونه كه حق است حضرت باري تعالي، معبود باشد، حق مخلوقات هم اين است که عابد باشند. حق مخلوقات از حق الهي متفرع مي شود؛ چنان که امام سجاد (ع) مي فرمايند:
«و اكبر حقوق الله عليك مااوجبه لنفسه - تبارك و تعالي - و هو اصل الحقوق و منه تتفرع سايرالحقوق».
۲/۱/۱ ـ هم آهنگي حقوق جهانيان
انسان عابد فقط کمال خود را دوست نميدارد و همه را فداي تحقق كمال خود نمي كند. انسان ديني، از اين كه ديگران به حقوقشان برسند لذت مي برد و از اين كه حق آنها ضايع شود رنج مي کشد. اگر خداوند متعال، هر انساني را فقط طالب كمال خودش مي آفريد، انسان ها به خصم يكديگر و يا به جزيره هايي مستقل از هم تبديل مي شدند كه هر كدام راه خود را طي مي کردند. در وجود آحاد مخلوقات، ميل به تحقق «عدل كلّي» و نفرت از «ظلم در كل نظام خلقت» قرار داده شده است، تا همه عالم بتواند با هم ياري و هم کاري يكديگر، نقطه مطلوب عدل را به چنگ آورند.
حركت موجودات به سوي حق خدادادي در وصول به کمال قرب، حركتي كاملاً هم آهنگ است. اگر كسي بخواهد به كمالِ قرب و سجدة در مقابل خداوند متعال برسد، مزاحم رسيدن ديگري به اين مقام نيست؛ نه فقط مزاحم نيست، بلكه مي تواند مكمل او باشد. خداوند متعال همة عالم را يك پارچه آفريده و يك دستگاه منسجم خلق كرده است. رسيدن هر كدام از مخلوقات به مقام عبوديت در مقابل پروردگار، مؤيد و متمم و مکمل رسيدن ديگران به سجده تام است. بدن ما از ميلياردها موجود آفريده شده، ولي همه آنها در يك نظام هم آهنگ قرار داده شده اند و مكمل يك ديگر هستند.
اگر همه عالم در مقابل خداوند به طور هم آهنگ سجده كنند، همه به حقوق خودشان مي رسند؛ ولي اگر يك موجود در انجام سجده و عبادت کوتاهي کرد، اين کوتاهي، در خودش و در كل نظام اخلال ايجاد ميكند. خداوند در قرآن کريم مي-فرمايد:
«ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت أيدي الناس»؛ فساد در خشکي و دريا به دليل آن چه مردم انجام دادند ظاهر شد..
اگر کسي از مسير كمال خارج شد و به اين حق نرسيد، به ديگران هم لطمه مي زند و حق ديگران را هم ضايع ميكند. هرچند ديگران مي توانند از طريقي ديگر به اين كمال برسند.
البته درجات كمال مخلوقات يكسان و يا در عرض هم نيست. خداوند متعال، يك نظام پيچيده حقوقي براي مخلوقات خود جعل كرده است که اين حقوق، مکمل يک ديگر هستند. برای مثال، انسان براي كمال خود بايد از عالم دنيا عبور كند و پروردگار متعال مخلوقات ديگري را براي انسان و متناسب با نياز او آفريده و مسخّر وي قرار داده است. كمال مخلوقات مسخّر انسان، در عرض كمال انسان نيست. كمال چشم، گوش، زبان و ساير قوا و جوارح انسان، در مقابل كمال او نيست؛ چراکه آنها براي او آفريده شدهاند. انسان براي عبادت آفريده شده است و آن عبادت، به چشم، گوش، زبان و دست نياز دارد، پس آنها را براي انسان به گونهاي آفريده اند كه در مسير و در خدمت عبادت او قرار گيرند.
حق عبادت، حق كمال و حق وصول به مقام سجده تام، يك حق هم آهنگ است. تصرفات مؤمن، كه از سر بندگي و اطاعت خداست، صراطي براي قوا و اعضای اوست. اعضاي او از طريق اين تصرفات و غرق شدن در صفات مؤمن به نقطه اوج خود ميرسند. اگر خداوند متعال به هر دليل انسان را نيازمند به اکل و شرب قرار داده است، اين نياز، طريق عبادت اوست؛ چرا که اگر انسان غني بود عبادت نميكرد؛ هر نيازي، راهي براي عبادت و استعانت است. انسان به تعداد نيازهايش عبادت مي كند، مشروط به آن كه اشتباه نكند و از غير، استعانت نجويد: اياك نعبد و اياك نستعين.
حال، هستي واحد و هم آهنگ، يك موجود محوري ميخواهد که بدون او وحدت عالم برقرار نخواهد شد. اصل نياز به «يک» محور براي جهان، احتياج به براهين فلسفي دارد که بايد در جاي خود به آن پرداخت. بر پايه معارف مسلّم اسلامي، محور اين وحدت کسي است که در شأن او «لولاك لما خلقت الافلاك» گفته شده است. معني آيه «و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» اين است كه غايت خلقت، عبادت خداوند است و عالم براي تحقق عبادت آفريده شده است. همه جهان با تمام گستردگي اش، شعاع عالم ملكوت است و ملكوت عالم نيز بايد در مقابل خليفة الله تعظيم كند. خليفه الله كساني هستند كه خداوند همه اسماء الهي را به آنها آموخته است. آنها «عباد مكرمون» هستند كه «لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون». آنها در تصرّف خود، كوچك ترين خودبيني، عجب و غروري ندارند، بلكه وقتي همه عالم متوجّه آنها شود آنها متوجّه خدا هستند تا در هدايت عالم تخلّفي نكنند.
۳/۱/۱ـ عدالت يعني استيفاي نظام حقوق
بر اساس آن چه گفته شد عدالت اسلامي يعني «سازوکار استيفاي حقوق مخلوقات در رسيدن به توحيد، که با تبعيت از اولياي الهي محقق مي شود». پس عدل، حاكم بر توحيد نيست؛ توحيد بر عدل حاکم است و بايد عدل را به گونه اي تعريف كرد كه به توحيد باز گردد. عدل يعني: استيفاي حق توحيد که کمال حقيقي است. اگر عدل به تحقق فعل خدا و تأمين حق وصول به کمالي كه خدا براي مخلوقات خواسته است تعريف شود، استعداد، شايستگي و ظرفيتي كه خدا در مخلوق قرار داده است نيز مبناي اين حق خواهد بود. كمالاتي كه مخلوقات به سوي آن حركت مي كنند و در هر كدام از آنها، متناسب با ظرفيتشان امكانات و قواي لازم براي رسيدن به آن گذاشته شده است، چيزي جز رسيدن به سجده تام در ظرف وجودي نيست. هر موجودي ميتواند به مقام سجده تام برسد و همه وجودش به سجده، خضوع، خشوع و تواضع در برابر خداوند متعال واصل شود. همه موجودات حق رسيدن به قرب و سجده تام را دارند و هيچ موجودي نبايد جلوي اين حق را بگيرد و اين «نبايد» نيز حكم خداست كه در فطرت همه ما نيز به عنوان «ميل به عدالت» قرار داده شده است. انساني كه از عدالت خارج ميشود همه تصرفاتش جائرانه خواهد بود؛ يعني به آن مخلوقاتي كه خداوند متعال تحت تسخير او قرار داده است ظلم ميكند.
اگر دقيق تر سخن بگوييم، عدل اين گونه تعريف خواهد شد كه اگر جهان، ولايت و تصرف اوليای خدا را بپذيرد و در پيروي و اقتدا به آنها به عبوديت و قرب برسد در اين صورت، عدالت اسلامي محقّق مي شود. البته توضيح داده شد كه اگر خداوند متعال به رسول اكرم (ص) و اهل بيتش (ع) حق ولايت داده، كمال بقيه موجودات را نيز در تصرف آنها قرار داده است؛ خداوند متعال، به ايشان اشفاق و محبتي داده است كه بقيه را به كمال برسانند. مسئله ولايت در دستگاه الهي، مسئله تجبّر و استكبار نيست بلكه اوليای خدا خود را مسئول رساندن بندگان به خدا مي دانند و حاضرند خون خود را نيز بدهند و همه بلاها را تحمل كنند تا اين هدف محقق شود. از اين منظر، عدل اسلامي، از بالا جريان الوهيت و ولايت خداوند و اولياي او، و از پايين جريان عبوديت و تولي است؛ و آموزههاي دين قواعد تحقق همين ولايت و تولي است. عدل اسلامي يعني عبادت و بندگي در همه شئونات عالم جاري شود و جريان ولايت نبي اكرم (ص) در همه عالم امتداد يابد. در اين صورت، توحيد در همه جا محقق مي شود و جهان به عدالت مي رسد و در واقع، عدل كلي محقق ميگردد و همه موجودات هم آهنگ به حق خود مي رسند.
۲/۱ـ تعريف عدالت به «چارچوب وصول به کمال»
به زبان ديگر و به صورت اجمالي، عدالت اسلامي را مي توان به تناسبات و ساز و کارهاي دست يابي به کمال تعريف کرد. چنان که قبلا هم بيان گرديد خداوند، جن و انس را براي تحقق عبوديت آفريده و هدفي جز اين براي خلقت وجود ندارد. بنابراين، اگر انسان ها بکوشند که همه حوزه هاي زندگي خود و جامعه شان به پرستش گره بخورد و ساحات و ابعاد وجودي خود را مملو و مشحون از پرستش کنند به کمال مي رسند. در اين تعريف، نظامي عادلانه است که همه مناسبات و ساختارهاي آن متناسب با پيشرفت قرب طراحي و ترسيم شود. عدالت، يک هدف و وسيله اي مهم براي رسيدن به يک اتفاق مهمتر است؛ که آن تکامل انسان و جامعه است. عدالت، ساختار و روابط اجتماعي اي است که در يک جامعه تحقق پيدا مي کند تا آن جامعه به کمال برسد. به تعبير ديگر، عدالت يعني: قرار گرفتن امور در جاي خود مشروط به اين که به کمال منتهي گردد. در اين صورت، هيچ امري را در رفتار فردي و اجتماعي نمي توان نشان داد که تناسب يا عدم تناسب با کمال در آن مطرح نباشد. تصميم گيري هاي فردي و اجتماعي نمي تواند فارغ از مقوله عدالت باشد.
آن چه گفته شد، می تواند تعريف رايج به عدالت را دقيق تر نمايد؛ چراکه در مبنای رايج، قرار گرفتن هر آن چه هست در منزلت طبيعی را عدالت می نامند، اما در نگاه مورد نظرِ اين نوشتار، قرار گرفتن امور در جايگاه خود در يک مجموعه، به شرط اين که در حرکت آن مجموعه به سمت کمال نقش بيافريند، عدالت ناميده می شود.
۳/۱ـ هم آهنگي دو تعريف فوق
دو تعريف فوق از عدالت، با يك ديگر هم آهنگ و هم راستا هستند و هم ديگر را تأييد مي کنند. در تعريف نخست، عدالت اسلامي به سازوکار دست يابي به حقوق مخلوقات تفسير مي شود و تأمين حقوق مخلوقات به تأمين کمال براي آنها گره مي خورد. در واقع، اين تعريف در نهايت، تحقق کمال را غايت نظام عادلانه معرفي ميكند. تعريف دوم نيز دقيقاً به همين نکته اشاره دارد. در تعريف دوم، عدالت ديني به ساختار و نظامي اطلاق مي شود که موجب پيدايش کمال براي فرد و جامعه گردد. پس هر دو تعريف، با معيار کمال تبيين مي شوند و از اين جهت، هم آهنگند.
۲ـ عدالت؛ ساختاری برای پيشرفت
مبتني بر تعريفي که از مفهوم عدالت اسلامي ارائه شد، مي توان نظريه عدالت اسلامي در جامعه را بهتر بيان کرد و نسبت آن را با «پيشرفت» سنجيد. پيشرفت، مفهومی متناظر و مترادف با مفاهيمی هم چون توسعه، تعالی و تکامل است که بايد با نگاهی سيستمی به تحليل آن پرداخت. می توان گفت: اگر عدالت به معناي تناسبات دست يابي به «کمال» باشد در هيچ يک از شئون اجتماعي فارغ از عدالت نخواهيم بود. بر اين اساس، مفهوم عدالت، رابطه نزديک و تنگاتنگي به مفهوم پيشرفت، به معناي مهندسي همه شئون اجتماعي در مسير تکامل خواهد داشت. در واقع، اگر عدالت و پيشرفت با همه ابعاد جامعه سر و کار دارند و در ايجاد رابطه ميان جامعه و تکامل نقش دارند بايد رابطه آنها معين شود.
۱/۲ـ تحليل مفهوم پيشرفت
پيشرفت اعم از اين که الهي يا غيرالهي باشد، همه عرصه هاي اجتماعي را به صورت به هم پيوسته مهندسي و سامان-دهي مي کند. از اين رو، در ابتدا بايد نظاممند بودن پيشرفت را تبيين کرد.
۱/۱/۲ـ نظاممند بودن پيشرفت
«پيشرفت» تغييرات همهجانبه و هم آهنگ موضوع در جهت خاص است كه به افزايش تنوع و گوناگوني ابعاد و اجزاي آن و انسجام و يكپارچگي و پيوستگي هر چه بيشتر منجر گردد، به گونهاي كه يك معادله بر تمامي ساختار و تغييرات آن حاكم باشد. بر اين اساس، پيشرفت اجتماعي، تغييرات هم آهنگ و همهجانبه سياسي، فرهنگي و اقتصادي جامعه براي نيل به هدف خاص است. در واقع، پيشرفت پديدهاي هم آهنگ و نظاممند است که به تغييرات كيفي و كمّي در نهادهاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي جامعه منجر ميگردد و فرايند آن نيز ارتقاء سطح عملكرد در جهتي معين مي باشد.
در اين جا مفهوم نويني به نام «پيشرفت الهي» بر پايه دين تعريف ميشود كه در مقابل پيشرفت غيرالهي قرار دارد. در اينجا «مكتبها» نقش آفريني مي کنند و هر مكتبي، پيشرفت را به گونهاي خاص معرفي مينمايد. سوسياليستها، آرمانشهر كمونيستي را مطرح ميكنند و بر آن اساس، به ترسيم چشمانداز خود ميپردازند و استراتژي و سياست و برنامهشان را مشخص ميسازند. در غرب، جامعه پيشرفته را جامعهاي ميدانند كه اصول ليبرالدموكراسي را كه به مثابه «پايان تاريخ» تلقي ميشود، به صورت کامل پذيرفته و پياده كرده باشد. و به همين ترتيب، جامعه آرماني و تكامل يافته اسلامي تعريفي خاص دارد.
بر اين اساس، اختلاف مكتبها به اختلاف تعريف از پيشرفت ميانجامد. اين اختلاف تعريف از پيشرفت، چشماندازها و سپس استراتژيها و سياست ها را تغيير ميدهد و محتواي فکري و برنامه فعاليت و سازمان کار را دستخوش دگرگوني ميسازد.
با اين وصف، «پيشرفت» با «رشد» متفاوت است. در پيشرفت، تغيير همهجانبه صورت ميگيرد و وحدت و كثرت، و موضوعات جديدي در انسان و جامعه ايجاد ميشود و در نتيجه، همراه با مديريت اجتماعي، سطح تمايلات، ادراكات و رفتارهاي فرد و جمع نيز ارتقا يافته و تحول مييابد؛ اما رشد، ارتقای بُعدي از ابعاد يا موضوعي در يك مجموعه است.
تحول و ارتقاء در پيشرفت، صرفاً به «افزايش كمّي»، تفسير نميشود، بلكه هدف اين است كه قدرت محدود تصرفات گذشته انسان، به نحو «كيفي» هم ارتقا يابد و امكان انتخاب كيفيات جديدي پيش روي او قرار گيرد. در پيشرفت، بنا نيست ـ مثلاًـ يك خروار هيزم كه انسان عصر قديم براي تأمين حرارت منزل خود نياز داشت، زياد شود، بلكه بايد شيوه ايجاد حرارت از سوزاندن هيزم به استفاده از مواد كاني هم چون نفت و گاز، يا بهرهوري از انرژي خورشيدي و اتمي و يا چيز ديگر ارتقاء يابد. اگر تا ديروز براي ايجاد ارتباط با ديگران، از کاغذ، كبوترهاي نامهبر، دود و ... استفاده ميشد، امروز با تغيير كيفي در ابزار ارتباطات، از تلگراف، تلفن، فاكس، ماهواره، اينترنت و ... مدد جسته شود و با در نورديدن مرزهاي جغرافيايي، حساسيت ها و افكار و رفتار جوامع، تحت پوشش ارتباطات قوي و سريع قرار گيرد.
۲/۱/۲ـ الهي و غيرالهي بودن پيشرفت
از آن رو که پيشرفت، تعالي و تكامل هم آهنگ و نظام مند يك موضوع است، «متأثر از» و «مؤثر در» متغيرهاي گوناگون ايماني، فکري و رفتاري است؛ يعني در پيشرفت، همه اين متغيرها هم تأثير گذارند و هم دچار تغيير و تحول مي شوند. در نگاه ديني، اصليترين متغير پيشرفت، ايمان و گرايشات جمعي است و ابعاد ديگر پيشرفت، به تبع اين بعد شكل ميگيرند، در كلان ترين دستهبندي، پيشرفت دو نوع متفاوت و متقابل دارد كه هر يك ساختارهاي متناسب با خود را طلب ميكند؛ يكي تکامل ايمان به خدا و ابتهاج به تقرب و پرستش الهي را مد نظر دارد، به گونهاي كه همه ابعاد فردي و اجتماعي انسان را در بر گيرد، و ديگري، پيشرفت دنياپرستي و لذتهاي حسي و كامجويي مادي و تعميق همهجانبه آن را در تمام اضلاع حيات بشر عهدهدار است.
بايد دقت کرد که انتزاعنگري، به تجويز الگوي مشترك در پيشرفت نينجامد. آنچه پيشرفت الهي و غيرالهي را از هم جدا ميکند، هدف يا الگوي مطلوب است. پيشرفت غيرالهي، انسانمحوري را در قالبي مادي پي ميجويد و به دنبال خود، پيشرفت اخلاق، پيشرفت خرد و پيشرفت ابزارهاي مادي را پديد ميآورد و براي فعالتر كردن بشر در چنين صحنهاي، ابتدا ميل را به عمل تبديل ميكند و سپس عمل را براي توسعة ميل هزينه كرده و با قرار دادن انسان در اين سيكل بسته، بر حرصش ميافزايد و او را براي نيل به چنين هدفي ترغيب ميكند. در حقيقت، شروع و ختم حركت در اين سيكل را «از ميل» و «به ميل» ميداند؛ از اين رو، فرد همواره احساس ميكند كه لذتي جديد در درونش در حال زايش است كه اين تحرك جديد را براي رسيدن به ميلي افزونتر مصرف ميكند، تا لذت پس از لذت را درك كرده و مضاعف کند.
اما در پيشرفت الهي، تعالي ابتهاج و تعالي طمأنينه را خواهيم يافت؛ البته با دروني به غايت متفاوت با آن چه كه در پيشرفت مادي گفته ميشود. انبيا (ع) به دنبال اسكات ميلهاي دروني انسان نبودند، بلكه دايم به دنبال ارائه تعريفي جديد از ابتهاجات انساني و رساندن او به تمايلات الهي جديدي بودند و از طريق معرفي دنيا به عنوان مزرعة آخرت، تمامي قواي مادي و غيرمادي بشر را وسيلهاي براي درك محضر حضرت حق ـ عزّوجلّ ـ قرار داده و او را از استكبار نسبت به ذات حضرتش بر حذر ميداشتند. معناي آيه كريمة «انا بشر مثلكم» نيز شايد همين باشد؛ چراكه پيامبر(ص) را هم چون تمامي انسانها، داراي ميل و غريزه معرفي ميکند و او را داراي تمامي خصوصيات يك انسان معمولي ميداند، ولي «نسبتي» كه ايشان با اين گونه امور داشتند در نظامی الهي تعريف شده و طبعاً همين امر نيز فارق ايشان با تمامي انسانهاي معمولي است.
اختلاف ديگر پيشرفت الهي و غيرالهي در حوزه علم است. اگر علوم ابزاري براي رسيدن به مطلوب باشد به دليل آن که ، مطلو ب ها و آرمانها، مختلف بوده و هر دستگاهي بنا بر ساختار و مباني خود تعريف خاصي از انسان ارائه ميدهد، براي رسيدن به چنين مطلو ب هايي به علوم كاربردي متناسب با آن اهداف، نياز خواهد بود. ازاين رو، طبيعي است مدعي شويم كه حتي «ضرائب فني»، در فرمولهاي علمي، مختلف شده و كيفيت تصرف در اين كميّت ها و تناسبات نيز متفاوت ميشوند. نكته مهم اين است كه هيچ كدام از دو نوع پيشرفت، بي نياز از «معادله» نيستند؛ يعني هر دو نوع تحول، تحقق مطلوب خود را در گرو وجود معادله، شناسايي متغيرها و نسبت بين آنها، و حتي روش تفكيك اين متغيرها براي رسيدن به آن مطلوب ميدانند. اگر علم به تعبيري معادله و ابزار نيل به مطلوب باشد، هر دو دستگاه، علمي است؛ با اين تفاوت كه علم و فرهنگ در پيشرفت الهي، هم آهنگ و يا برآمده از نگرش الهي و اسلامي خواهد بود. در حقيقت، آرمان به عنوان يك اصل اساسي، در تمامي شريان هاي نظام جاري است تا جايي كه انفكاك اين دو از يكديگر ممكن نيست؛ اگر آرمان كسي، حركت در فضا باشد، بايد وسيله متناسب با آن، يعني فضاپيما را طراحي كند و اگر آرمان او حركت زير آب باشد، به طراحي زيردريايي نياز دارد؛ نميتوانيم از سفينه براي حركت زير آب، و از زيردريايي براي حركت در فضا استفاده كنيم، البته اگر بنا باشد كه از وسيلهاي براي هدفي ديگر استفاده كنيم، به ناچار بايد اجزا، روابط و تناسبات آن را عوض كنيم تا متناسب با هدف جديد شود. از سوي ديگر، در جايي كه «استفاده بهينه»، ملاك كار است، هر تغييري منطقي نيست؛ يعني اگر قرار شد كه از وسيلهاي، استفادهاي جديد شود نميتوان كل ساختار آن را به ناگاه عوض كرد.
۲/۲ـ عدالت و پيشرفت
با توجه به مباحث پيشين، عدالت تابع پيشرفت است و جداي از پيشرفت، التذاذ به دنيا يا پيشرفت عبوديت ارزش ذاتي ندارد؛ عدالت ساختار و سازوکاري براي پيدايش هدف و جهت و غايت به شمار مي رود. در واقع، عدالت واسطه تحقق يک غايت و ارزش محوري است كه آن، رسيدن به خداپرستي بر محور اولياي الهي و يا دنياپرستي بر محور رفاه و لذت جويي مادي است؛ مثلاً گروهي از کارگزاران کشور که عدالت (البته عدالت خاص) را تابع پيشرفت غربي مي دانند مي گفتند: ما بايد مملکت خود را پيشرفت دهيم و به تبع بهره مندي جامعه از ثروت، اقشار ضعيف هم به نان و نوايي مي-رسند. در نگاه اينان، آن چه اصل است تحقق پيشرفت رفاه و ثروت مادي است و عدالت در پي آن مي آيد و به تبع آن تعريف مي شود. اما در نگاه الهي، آن چه اصل است پيشرفت قرب و عبوديت در همه عرصه هاي روحي، ذهني و جسمي در فرد و جامعه است و عدالت، مکانيزم و ساختاري است که متکفل تأمين چنين هدفي مي باشد. بنابراين، عدالت امري است که در نسبت با پيشرفت (الهي يا غيرالهي) معنا پيدا مي کند، اما در همه تنظيمات و تصميمات و آرمان هاي ديگر اجتماعي پس از خود، اصل قرار مي گيرد و پايه برنامه ريزي هاي بعدي است. عدالت، هم چون پيشرفت، مفهومي مبتني بر تلقي نظاممند از امور است نه مبتني بر جدانگري و ذات باوري؛ اگر نظام و مجموعه شناخته نشود و نتوان جايگاه مطلوب پديده را در يک نظام شناخت، عدالت را هم نمي توان توضيح داد.
البته روشن است كه آن چه بيان گرديد در تعاريف، مصاديق، روش، شاخصها و معادلههاي متداول عدالت در نظامهاي اجتماعي و نزد انسانهاست. اما همه اين اختلافات، بر عدالت خواهي همه جوامع و انسان ها تكيه دارد؛ هيچ انسان يا جامعهاي نيست كه خود را عدالت خواه نخواند؛ حتي اگر رفتار يا گفتاري ظالمانه دارد، آن را به نحوي توجيه ميكند كه عادلانه بنمايد. همچنين از اين تحليل، نبايد نسبي و بي پايه بودن عدالت برداشت شود. وقتي در جاي خود ثابت ميشد كه انسان و جهان مخلوق خداوندِ عالِم و توانايي هستند كه در خلقتش نفعي براي خود نميطلبد، خلقت نظام تكوين عادلانه خواهد بود و چنانچه خداوند متعال دستورات و آموزههايي را از روي فضل و رحمت براي بندگانش ميفرستد، آنها ضوابط، شاخصهها و مصاديق حقيقي عدالت خواهند بود. بر اين اساس، عدالت در اين جهان و مجموعهها و اجزاي دروني اش تعريف، ضابطه، شاخصه و مصداق قطعي و ثابتي خواهد داشت.
۱/۲/۲ـ عدالت و پيشرفت مادي
غرب، اساس عدالت سياسي را بر حقِ انتخاب انسان قرار ميدهد و ميگويد: انتخاب اكثريت، مبناي حقانيت و به رسميت شناخته شدن است. وقتي رأي و ميل انسان ها را اساس قرار دهند و آنها را به اخلاق و دين مقيّد نكنند و پايگاه اخلاق را جريان عبوديت در نظام ارادههاي انسان ندانند، طبعاً ارادهها به سمت افزايش بهره وري مادي حركت ميكنند و دنيا، به عنوان هدف و اصل انتخاب ميشود. روشن است كه بهره وري مادي از دنيا نميتواند عامل هم دلي و هم گرايي شود. به ديگر سخن، اگر مسابقه براي دنيا باشد و ساختارهايي كه به عنوان ساختارهاي عادلانه در جامعه ايجاد ميشود رقابت براي سود مادي را اساس قرار دهد، طبيعي است كه اين ساختارها عامل هم گرايي، هم دلي و ايثار و محبت، نخواهند شد. دنيا عامل نزاع است، نمي تواند بين مردم وحدت ايجاد كند. نتيجة آن هم عدم رعايت حقوق ديگران و اشاعه ظلم است؛ همان گونه كه در نظام غرب اتفاق افتاده است: شركتهاي سرمايهداري با هدف به حداكثر رسانيدن سود درست شدند. سپس اين شركت ها به صورت يك «شبكه» درآمدند و از طريق بانك ها پيوند خوردند. «بانك» حلقه اتصال آنها شد و همة اعتبارات اقتصادي را در خدمت اين شركتها قرار داد. بانك مركزي هم نرخ رشد پول و سرمايه را بر همين اساس معنا ميكرد. طبعاً تمركز در سرمايه داري پيدا شد و شركتهاي متمركز شكل گرفتند. همين نظام دموكراتيك هم كه حق انتخاب را مبناي عدالت قرار مي داد، منتهي به رشد تمركز سرمايه شد و تمركز سرمايه كم كم براي رشد خود، «نظام تحقيقات» را به خدمت گرفت و رشد سرمايه داري به «نظام سرمايه داري» تبديل گرديد؛ و نتيجه اين شد كه پيشرفت در خدمت تمركز سرمايه قرار گرفت. بايد به اين نكته توجه داشت كه بين رشد سرمايه و اين كه مناسبتهاي اجتماعي به گونهاي شكل بگيرند كه سرمايه در شكل تمركزي خودش دايم سودآور و صيانت آن اصل باشد تفاوت اساسي وجود دارد؛ در شكل دوم، حتماً نيروي انساني (نيروي كار) تابع سرمايه تعريف ميشود و صيانت انسان، تابع صيانت سرمايه خواهد شد. در چهار بازاري كه در اقتصاد سرمايه داري مطرح است، نيروي كار در كنار پول و كالاهاي سرمايه اي و كالاهاي مصرفي قرار مي گيرد، و ارزش كار انسان، ريالي تعريف مي شود. به عبارت ديگر، پيشرفت سرمايه داري و رشد سرمايه، محور تحول اجتماعي ميگردد، به گونهاي كه انگيزه انسان را متناسب با رشد سرمايه پرورش دهد. انرژي هايي كه در وجود انسان موجود است به عنوان ابزار پيشرفت سرمايه داري و به عنوان يك امكان، در خدمت توسعه آن قرار ميگيرند. آنها هستند که ميگويند: انسان بايد چه عاطفه اي داشته باشد و چگونه بايد تربيت شود و چگونه روابط اجتماعي او شكل بگيرد تا در نتيجه به پيشرفت سرمايه داري ختم گردد. از نگاه آنان، مناسبات رشد سرمايه داري در همه حوزههاي حيات بايد ملاحظه شود، حتي امروزه به دنبال مهندسي ژنتيك انساني هستند تا بتوانند تمام انرژيهاي انساني را در خدمت پيشرفت سرمايه قرار دهند. ازاين رو، فنّاوری متناسب با توسعة سرمايه داري فراهم شده و هنر هم در خدمت آن قرار گرفته است. هنر به ضميمه تكنولوژي، بستر و شرايط پرورشي اجتماعي را به گونه اي شكل ميدهد تا محيطي مناسب براي پرورش انسانها در راستاي پيشرفت سرمايه داري ايجاد شود، به گونهاي كه تمامي مجاري ادراك حسي، بينايي، شنوايي و بويايي و چشايي آنها، حتي مجاري سنجش و محاسبه آنها متناسب با پيشرفت نظام سرمايه داري پرورش يابند. البته اين كه چه مقدار در اين كار موفق شدهاند بحث ديگري است؛ ولي واقعاً در نظام سرمايهداري دنبال مهندسي انسان هستند، به گونهاي كه شرايط خاصي را براي پرورش انسان ايجاد كردهاند.
۲/۲/۲ ـ تحقق عدالت در پيشرفت الهي
محصول پيشرفت الهي چيزي جز گسترش و تکامل ابتهاج به قرب نيست. اين تکامل، هر چند مرتبط با افزايش احساس و ارضاء است، ولي از آن رو كه منابع آن محدود نيست، منتهي به تنازع نميشود. از سوی ديگر، چون مبتني بر خودبيني و استكبار نيست، منتهي به استكبار حق نيز نميگردد. افزايش قدرت در پيشرفت الهي، به مفهوم توسعة تعهد و احساس بندگي و عبوديت است كه به دنبال خود، گسترش ايثار و تعاون را نيز ميآورد.
در اين پيشرفت، «دنيا» ابزار تقرب است، و چون هدف، گسترش ابتهاج است، دنياپرستي در آن جايي ندارد. اگر اساس انگيزش انساني حركت به طرف دنياي بهتر باشد، ميلي پيدا نميشود كه انسان با تكيه بر آن، به فداكاري در دنيا و احترام به حقوق ديگران اقدام كند. اگر انسان ماكياولي تعريف شد، داعيهاي براي گذشت نخواهد داشت. انسان و جامعه جهاني كه سودمحور است، به اخلاق ايثار و گذشت نسبت به دنيا نميانديشد. بنابراين، هر چه تلاش شود تا اصول اخلاقي بر آن حاكم گردد و زمينه رعايت حقوق بشر و تحقق عدالت فراهم آيد، نميتوان جلوي بحرانها و تهديدهاي ظالمانه را گرفت. همان گونه كه بعد از جنگهاي بزرگ جهاني که آثار مخربي براي جامعه بشري بر جاي گذاشت، تلاشهاي جدي براي رفع ظلم نتيجهاي نداشت. ممكن است آن را به نقص در برنامهريزيها و ضعفهاي مرحلهاي استناد دهند كه در فرايند پيشرفت، مرتفع خواهد شد! ولي بهتر اين است كه ريشهيابي شود بر چه اساسي و با چه بنيادهاي اخلاقي امنيت و عدالت جهاني ايجاد ميشود؟ ممكن است مدعي شوند كه نظام دستوري و حقوقي ما تابع نظام اخلاقي است، ولي پرسش اين است كه ضمانت اجرايي دستور چيست؟ ضمانت اجراي قوانين، قدرت و پايگاه قدرت، تمايلات عمومي است. اگر تمايلات عمومي به سمت پيشرفت مادي هدايت شود، با كدام انگيزه اصول اخلاقي ايجاد ميشود؟ اصول اخلاقي اي كه به ايثار نينجامند، بيترديد، اصولي نيستند كه پايدار بمانند و بتوانند تهديدها را كه در حال گسترش هستند، از پيش روي جامعه جهاني بردارند.
بر اين اساس، مي توان گفت: عدالت در پيشرفت الهي، ضمانت دوام دارد؛ زيرا پيشرفت الهي بستر تحقق ايثار و فداکاري و هم دلي و همياري است. اساساً ضامن اجراي عدالت الهي، اراده الهي است. خداوند مي تواند نظام کيفري و نظام تشويقي را درباره انسان اعمال کند و براي حرکت اراده ها چارچوب بسازد و حب و بغض را در فطرت انسان قرار دهد و تناسبات بيروني آن را هم بيافريند؛ يعني عدالت، هم در نظام تکوين و هم در نظام کيفري اجتماعي و هم در فطرت و نفس لوامه ضمانت اجرايي دارد.
از اين منظر، نظام عادلانه، نظامي است كه همه مناسبات و ساختارهاي اجتماعي آن، متناسب با توسعه قرب طراحي شود. در عدالت ديني، حتماً رشد انگيزه، كمال، قرب و عبوديت بايد به يك نظام هم آهنگ و ساختار متناسب سياسي و اقتصادي تبديل شود. البته ـ هم چنان که روشن است ـ عدالت اسلامي عدالتي همه جانبه است. نمي توان حوزه سياست را از اقتصاد و فرهنگ بريد و تكامل را فقط در پيشرفت اقتصادي تعريف کرد و مدعي شد که نظام عادلانه، صرفاً نظام عادلانه اقتصادي است. يعني اين گونه نيست که توازن فقط در ثروت ضروري باشد، بلکه در قدرت و علم و اطلاع هم هست. در نظام الهي گستره عدالت، عام است و بايد همه جريان، قدرت، ثروت و علم، جرياني عدالت محور باشد؛ يعني نظام سياسي و اقتصادي و فرهنگي بايد عادلانه باشند. عدالت يك بعدي پايدار نيست و نميتوان ساختارهاي اقتصادي را بدون تحول در انگيزش هاي انسان و در فرهنگ اجتماعي شكل داد. ازاين رو، عدالت بايد در سه حوزه «سياسي، فرهنگ، اقتصاد» هم آهنگ تحقق پيدا كند.
عدالت اسلامي به معناي رعايت حقوق اجتماعي انسان ها در همه ابعاد است و تنها در بستر پيشرفت دينی و تقرب الهي محقق مي شود. عدل آن است که تکامل نياز، در مسير تقرب باشد و نياز به قرب دايم اشتداد پيدا کند و توليد نيازهاي متنوع، همگي در اين مسير باشند؛ در واقع، نيازهاي متنوع، همگي به شکل هم آهنگ، حول يک محور قرار گيرند و ساختار نيازمندي هاي انسان، متناسب با پيشرفتِ عبوديت و قرب حضرت حق، تکامل يابد.