علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
کد مطلب: 93
گزارشی از جلسات بررسی مبانی فقه حکومتی- فرهنگستان علوم اسلامی قم
بررسي نظريه شهيد صدر در مباني فقه حكومتي
تاریخ انتشار : شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۲۸
 
متن زیر حاوی برخی نکات از سخنان استاد سید مهدی میرباقری در موضوع «مبانی فقه نظام سازی» از نگاه شهید صدر می باشد. «نظریه شهید صدر در مبانی فقه نظام سازی» موضوع تعدادی از جلساتی بود که در محضر استاد سید مهدی میرباقری و با حضور حجج اسلام پیروزمند، پرور، درستگان، دکتر نعیمیان، دکتر جعفری، محمدی و عبدالهی در فرهنگستان علوم اسلامی قم برگزار می شود به بررسی «مبانی فقه حکومتی» اختصاص دارد.
۱- توجه به مبانی، امتیاز ویژه نظریه شهید صدر
نظریه ایشان یک نظریه فلسفه فقهی است که به مبانی فلسفه اجتماع، فلسفه اخلاق، فلسفه تاریخ و فلسفه انسان شناسی نیز پرداخته است. همچنین هم به ضرورت نظام توجه دارند و هم به شیوه دستیابی به آن ورود پیدا می کنند. اگر نظریه ایشان را با کسانیکه ولایت فقیه را از بحث فقهی شروع کرده اند، مقایسه کنید، این نظریه از حیث توجه به مبانی، خیلی جلوتر است. حتی شاگردان شهید صدر هیچکدام در این مقیاس بحث را پیش نبرده اند و همگی از فقه شروع کرده اند در حالیکه می بایست نظریات شامل فلسفه فقه و اجتماع را نیز بحث کرد.

به عنوان مثال در بحث نظام سیاسی اسلام، ایشان نکته ای را توجه کرده اند که نظام سیاسی اسلام را نباید صرفاً از مقبوله عمربن حنظله استنباط کرد بلکه باید یک مبنای عام را پایه ریزی نمود. به عبارت دیگر از گزاه های خُرد نمی توان فلسفه سیاست استخراج کرد. شهید صدر از نگرش عام و نظریات عام استفاده کرده است؛ بنابراین باید یک نظام فکری درس کرد. این نظام یک پازلی است که کل آن نظام، روایت مقبوله را نیز تأیید می کند در اینصورت اینگونه نیست که فقط سند آن یک روایت پشتیبان ما باشد.

۲- ضرورت مکتب و نظام اسلامي
از نگاه شهید صدر اقامه نظام کفر، عرصه را بر عمل به احکام، حتي احکام فردي آن ضيق مي¬کند. درحال حاضر اعتقادات ديني در حوزه فردي تعريف شده است درحاليکه مکاتب اجتماعي با بنيان‏هاي فکري غربي، در حوزه اجتماعي حاکم شده‏اند. از نظر شهید صدر، پذيرش اعتقادات اسلامي با اعتقاد به مباني اقتصاد سوسياليتي و سرمايه‏داري قابل جمع نيست. بر اين اساس فقه نبايد فقط پاسخگوي به مسائل مستحدثه باشد چرا که در اين صورت آرام آرام تمام دين با عناوين ثانويه تغير مي‏كند. بلکه دين بايد رهبري نيازها را برعهده بگيرد. (۱)

بنابراين ايشان اولاً معناي تحقق اجتماعي اسلام را به خوبي دريافته‏اند، ثانياً تحقق بندگي را جداي از عرصه اجتماعي نمي‏دانند و ثالثاً در تحليل مکاتب مادي نيز آنها را به حوزه عمل محدود نمي‏كنند بلکه معتقدند اين مكاتب برپايه نظام عقيده‏هاي بنيادين شکل گرفته‏اند و اگر در جامعه‏اي تحقق بيابند، آن اعتقادات بنيادين نيز در عرصه جامعه جاري مي‏شود. اگر در آن شهر و خانه‏اي که الگوی آن از سوی کفار طراحی شده است، زندگي کرديد به تدریج تفکرات و عقاید شما هم عوض مي‏شود. براین اساس شهید صدر دفاع از عقيده را در اين مي‏دانند که «نظام اجتماعي»، مبتني بر عقايد ديني ساخته و در حيات اجتماعي محقق شود. يعني توليد نظام اعتقاداتي از بستر «نظام اجتماعي» صورت پذیرفته و از این طریق به عقيده واقعي تبديل شود. اساس تمدن غرب نيز ايدئولوژي مادي است که به ايده اجتماعي تبديل مي‏شود و در ادامه مبتني بر آن، دانش و فناوري و صنعت پديد مي‏آيد و به يک تمدن ختم مي‏شود.

۳- استخلاف و آزادی
استخلاف را مي‏توان از اساسي‏ترين مباني شهيد صدر به حساب آورد؛ ایشان معتقدند جنس انسان ها، خلیفه خدای متعال بر روی زمینند. خلافت در نگاه ایشان یکی از ارکان مشروعیت نظام اجتماعی و حکم می باشد که دو وجه دارد، یک وجه آن «مسؤولیت» است که در قرآن از این وجه با لفظ «امانت» یاد شده است و وجه دیگر آن آزادی در تصرف و نفوذ اختیار است که عنوان «ولایت» در قرآن بیانگر این وجه است. (۲)

ایشان معتقدند انبیاء(ع) آمده اند تا انسان را از همه بت ها و آلهه درونی و بیرونی آزاد کنند. آزادی از بت های درونی، همان جهاد اکبر و زمینه ساز اقامه اجتماعی توحید در بیرون از نفس می باشد.(۳) «استخلاف» مسیر تحقق توحید در بستر اجتماعی است. استخلاف از یک سو برای انسان و رفتار اجتماعی او مشروعیت ساز است و از سوی دیگر مسؤولیت و رسالتی را متوجه او می نماید و آن به سر انجام رساندن امانتی است که خدای متعال بر دوش خلیفه مستأمن خود نهاده است. (۴)

۱-۳- نسبت نظريه «استخلاف» با «پرستش»
سوال اصلي در نظریه «استخلاف» اين است که آيا خلافت براي همه انسان‏ها به طور برابر و يكسان قرارداده شده است و يا اينكه طريق رسيدن به استخلاف، ولايت و تولي نسبت به «امام» است. به عبارت ديگر استخلاف در غير معصوم، استخلافی در طول خلافت «امام» است یا در عرض آن؟

بنابراین می بایست نسبت این نظریه با «الوهيت» و «ولايت» روشن شود؛ استخلاف اگر از آحاد جامعه شروع شود مي¬تواند بستر انحراف گردد. خلافت را مي¬بايست از «امام» شروع کرد. اگر از اول گفته شود که آحاد مردم به طور برابر خليفه الهي هستند، از اين مبنا، تبعيت از امام و ولي بر نمي‏خيزد. به عنوان مثال اصول کافي مي¬بايست از «کتاب الحجه» شروع شود نه از «کتاب العقل»، اگر از عقل شروع کرديد، او ديگر تسليم وحي نمي‏شود و براي خود پايگاه مستقل تعريف مي‏کند و خود را در عرض وحي جاي مي‏دهد. در تعيين خلافت هم اينگونه است اگر از آحاد شروع شد و آنها را خليفه دانستيد، به خلافت ولي الهي نمي¬رسيد و نمي¬توانيد بگوييد انسان¬ها آزادي خود را تسليم ولي خود کنند. بنابراين اولاً مي‏بايست از «عبد» بودنِ انسان شروع کرد که رابطه اش با خداي خود، رابطه «پرستش» است و ثانياً در تحليل پرستش، مي‏بايست تعهد انسان نسبت به ولي و رعايت حق امام را اساسي‏ترين تكليف دانست. يعني «الوهيت» و «ولايت» محور تحليل قرار مي‏گيرد.

۲-۳- ضرورت تحليل «نظام خلافت»
نسبت «امامت» با «خلافت» چيست؟ آيا همه مردم امام مي‏شوند و تعميم امامت پديد مي‏آيد؟! آيا خلافت آن‏گونه كه شهيد صدر معتقدند به نحو مشاع و برابر به مردم داده شده است يا آنكه اساس خلافت متعلق به امام معصوم است؟

بله، به همه منزلتي از ولايت داده شده است که مي‏توانند تصرف کنند، اين تصرف اگر مبتني بر عبوديت و تعهد به بندگي حضرت حق باشد، در «نظام خلافت الهي» قرار مي‏گيرد؛ يعني خلافت کليه الهي متعلق به ولي حق است و طريق استخلاف ساير عباد، تعهد و تولی به اوست. همانطور که «امام» صراط و سبيل عبوديت است و تعهد به ولايت او، طريق تعبد و بندگي است، رسيدن به مقام خلافت هم تابع اطاعت و تولي به اوست.

در دوره ظهور چون همه به مقام تحمل ولايت مي‏رسند (عبد ممتحن)، مي‏توان گفت همه به خلافت مي‏رسند و يا به امامت جزئيه مي‏رسند ولي يک سرچشمه بيشتر ندارد و محور همه آنها امام است. همانطور که جنود عقل ذيل عقل و وجود مقدس نبي اکرم(ص) تعريف مي‏شوند و نه در عرض حضرت، خلافت انسانها نيز در عرض خلافت حضرت(ص) نيست. بنابراين اينگونه نيست که همه انسان‏ها به نحو مشاع يا به نحو جزيره‏اي داراي مقام خلافت باشند.

اساساً اگر شما بخواهيد يک نظام پيچيده را با دو عنصر «خلافت و شهادت» تحليل کنيد، از تحليل بسياري از ابعاد ناتوان خواهيد بود. بنابراين اگر استخلاف را از ولايت جدا کنيم و به بدنه عمومي مردم پيوند دهيم، اين مبنا منجر به تأييد دموکراسي غربي خواهد شد، چنانكه ايشان نيز تعيين حاكم را در نهايت به انتخاب عمومي بازگردانده‏اند.

به نظر می رسد ایشان وقتی که در حوزه اقتصادی بحث می کرده اند ملتفت به بازخوردهای سیاسی آن نبوده اند لذا اختیارات را به حاکم واگذار می کنند و نقش مردم را نادیده می گیرند ولی هنگامیکه وارد بحث قانون اساسی شده اند عناصر دیگر را وارد کرده اند و بحث خلافت و .. را ملاحظه کرده و نقش مردم پر رنگ می شود.

۳-۳- تحقق «آزادي» تنها در صورت پرستش الهي و پيدايش «ايثار» اجتماعي
براي تحليل «آزادي» مي¬بايست رابطه «پرستش با اختيار» و «سعادت با معيشت» به خوبي تبيين شود. اگر نظريه پرستش را جايگزين استخلاف کنيم، آنگاه «آزادي» در پرتو رهايي از بت¬ها پديد مي¬آيد. در صحنه اجتماعي نيز چنين شخصي تسليم بت ديگران نمي¬شود. افراد جامعه مي‏بايست بر محور توحيد همگرايي پيدا کنند و اينگونه به «ايثار» برسند. ولايت حقه مي¬تواند محور قرار و ثبات اجتماعي باشد. همه ابعاد جامعه ایمانی می بایست بر محور توحید و ولایت به هماهنگی برسد؛ از جمله «امیال اجتماعی»، «لذات» و «آلام» جامعه نیز مي‏بايست در جامعه الهي بر محور توحيد و ولايت باشد.

۴- فلسفه اخلاق
ايشان همچنين به مباني فلسفه اخلاق نيز توجه داشته اند؛ چرا که اصلاح مردم مي‏بايست از طريق تصرف در درون مردم واقع شود همانطور که مکاتب مادي مي‏خواهند انسان جديدي توليد کنند: «فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ‏ اللَّه‏» .اصلاح نفس اساس حرکت جامعه و تاریخ است. (۷)

ایشان معتقدند اساس تناقضات اجتماعی در نظام سرمایه داری و نظام اشتراکی به ناتوانی این نظام ها در جمع میان منافع فردی و اجتماعی بازمی گردد نظام سرمایه داری بلوک غرب بر اساس حفظ منافع و آزادی های فردی شکل گرفته و از همین رو در ذات خود از تأمین منافع اجتماعی ناتوان است. نظام اشتراکی بلوک شرق نیز که می خواهد تمام امیال و آزادی های فردی را نادیده بگیرد راه به جایی نمی برد. (۸)

«حب نفس» از مهمترین غرایز انسانی می باشد که نمی توان آن را حذف کرد و یا نادیده انگاشت و از همین رو هر راهکاری برای اصلاح نفس و جمع میان منافع فردی و اجتماعی نمی تواند آن را نادیده بگیرد. حل این معضل و ساخت یک نظام اجتماعی منسجم و متوازن تنها با اتکای به دین ممکن است. طبق مبناي ايشان پايگاه الزام اخلاقي مي¬بايست به خداي متعال برگردد كه «مثل اعلي حقيقي» است. انبیاء(ع) با حذف همه مُثُل باطل، مبدأ اصلاح نفس را به توحید باز می گردانند. (۹)

دین از یک سو مفهوم حیات را به حیات اخروی توسعه می دهد تا میدان گسترده ای از لذات و آلام را پیش روی انسان بگشاید و از سوی دیگر باایجاد مقیاس خلقی جدید، هم امیال معنوی (نظیر میل به انفاق و دستگیری از دیگران ویا میل به تحصیل رضای الهی) برای انسان ایجاد می کند و هم میدان جدیدی برای بهره مندی از لذات مادی در آخرت فراهم می آورد. (۱۰)

۱-۴- ضرورت تبيين «ولايت و تولي» به جاي «حب نفس»
اصلی ترین تأملی که در نظریه فلسفه اخلاق ایشان وجود دارد، تأمل در جایگاه محوری «حب نفس» است. بايد جايگاه حب ذات را در فلسفه اخلاق تعيين کرد، حب نفس هرچند که قابل نفي نيست ولي اينکه همه امور را با حب نفس تحليل کنيم نيز صحيح نيست. حب ذات يعني حب چه كسي به چه كسي؟ آيا من دو شخصيت هستم که يکي به ديگري حب دارد؟!

حتي در جوامع غير ايماني نيز نمي‏بايست بايدها نبايدها را بر اساس حب نفس، تفسير نمود. در اين جوامع ولايت اولياي طاغوت عامل حرکت افراد است؛ اولياي طاغوت محور نظام باطل قرار مي‏گيرند و رسالت بخشي از اين نظام‏ها، تصرف در احوال و ارواح انسان‏ها است که ميل به ولي را در آحاد پديد مي‏آورد. رفتار اولياي طاغوت نيز بر محور استکبار علي الله است.

همچنين راهکاريي که معطوف به حب نفس است نمي‏تواند براي ايجاد حركت در انگيزه‏هاي الهي کارآمد باشد. راه عبور از حب نفس، «اگر، آنگاه»هاي برآمده از حب نفس نيست بلکه بايد به طريق ديگري در پرستش و تعلق به توحيد ارتقاء ايجاد کنيم. بنابراین «میل به عبودیت و پرستش» می بایست مبنای اصلی ما در فلسفه اخلاق قرار گیرد، چرا که همه منشاء همه الزامات اخلاقی و ارزشی، الوهیت حضرت حق و ولایت ائمه اطهار (ع) می باشد.

۵- جهت داري علم
شهيد صدر، سطحي از جهت داري علم را مي‏پذيرند؛ طبق ديدگاه ايشان هرمکتبي نياز به دانش مخصوص دارد. علم اقتصاد، «اگر، آنگاهي» است که در ذيل يک مکتب خاص پديد مي‏آيد. اگر بخواهيم مکتب اقتصاد اسلامي داشته باشيم نياز به روابط خاصي داريم که در مکتب ديگر متصور نيست. طبق ديدگاه ايشان گويي يک سلسله روابط، ربطي به مکتب خاص ندارد ولي دسته‏اي ديگر از روابط مخصوص مکتب خاصي است. (۱۱)

طبق اين ديدگاه جهت داري علم از منظر «موضوع» علم است، يعني موضوعات مبتلا به جامعه اسلامي با موضوعات جامعه مادي متفاوت است. مذهب شرط صدق گزاره‏هاي علمي است يعني شرط تحقق آن است. بنابراين «مکتب» براي علم موضوع ساز است اما ماهيت علم جهت دار نيست بلکه همه اين گزاره‏ها از واقع، إخبار مي‏کنند. مکتب در مرتبه فرض خود، فضاي «اگر، آنگاهي» خاصي را براي گزاره‏هاي علمي ايجاد مي‏کند و در مرتبه تحقق خود، فضاي آزمايشگاهي براي آزمون و تجربه گزاره‏هاي علمي را پديد مي‏آورد. مثلاً اگر در يک جامعه مکتب اسلامي حاکم باشد، افزايش نرخ بهره بانکي نمي‏تواند نرخ تورم را کنترل کند ولي در يک مکتب مادي که به دنبال سود و لذت هستند، افزايش نرخ بهره مي‏تواند با تجميع سرمايه‏ها و پول‏هاي سرگردان، نرخ تورم را کاهش دهد. بنابراين آزمايشگاه گزاره‏هاي علمي بعد از تحقق مکتب پديد خواهد آمد. (۱۲)

سوال ديگري که طبق مبناي شهيد صدر قابل طرح است توجه به اين نكته است كه آيا علم را هم مي‏توان تحت استخلاف برد يا خير؟ چرا ايشان براي علم، مدل استخلاف نداده‏اند و آن را به جريان کارشناسي واگذار کرده‏اند؟ چرا مأموریت دین را سرپرستی دانش نمی دانند؟ و علم را از حوزه دخالت دین بیرون برده اند؟

۵. ۵- جامعه شناسي
شهيد صدر منشأ پيدايش جامعه را نیاز ذاتی انسان به ارتباط با دیگران و استخدام آنها برای رفع نیازهای طبیعی می داند. نیازی که هرچند از ذات انسان می جوشد و تابع رابطه انسان با طبیعت نیست اما حقیقت آن فراتر از یک نیاز مادی نخواهد رفت. (۱۳)

سؤال اساسی در این جاست که آیا می توان پیدایش و تکامل جوامع الهی را مبتني بر «استخدام» و «نيازهاي مادي» تحليل نمود. پيدايش جامعه مبتني بر استخدام است يا غايت جامعه تکامل پرستش است؟

۱-۵- نيازهاي مادي، بستر قرب الهي در جامعه ايماني
نيازهاي مادي بستري براي رسيدن به نياز به قرب و سجده است. در جامعه ايماني، همه نيازها حول ولي و اراده او شکل مي‏گيرد. نيازهاي مادي، مجاري فقر ما هستند که مي‏بايست به قرب الهي ختم شود. يعني خود نيازهاي مادي هم مي‏توانند تبديل به بستر قرب شوند. به عبارت ديگر ميل به غذا و اکل و شرب، بستر پرستش است. آيا اسلام مي‏خواهد جامعه‏اي تربيت کند که مردم بخورند و بياشامند و بعد بتوانند به خدا فکر کند؟! و يا آنكه، نفس همين اکل و شرب بستر استکبار يا خضوع الهي است؟

۲-۵- «ولي الهي»، محور شکل گيري جامعه ديني
جامعه حول «خليفه الله» شکل مي‏گيرد. حديث قرب نوافل(۱۴) ، توضيح خلافت الهي است که طريق رسيدن به آن، «ولي الهي» است. يعني يک خليفه حقيقي داريم باقي با تبعيت از او به خليفه اللهي مي‏رسند. در اين صورت جامعه چگونه شکل مي‏گيرد؟ همانطور که اگر «ماده»، اصل شد، روابط توليدي با ابزار مادي، مبناي روابط اجتماعي مي‏شود، اگر «ولي الهي» اصل و محور شد، روابط اجتماعي حول او بايد شکل بگيرد. به عبارت ديگر همانطور که ابزار توليدي، نماد و مظهر ماده است، خليفه الله هم وقتي عوض مي‏شود تاريخ وارد برهه جديدي مي‏شود. در اين صورت هنگاميکه قطب تاريخ (منصب ولایت) غصب مي‏شود تمام ارتباط‏هايي که حول آن شکل مي‏گيرد به روابط بر محور غير خدا تبديل مي‏شوند.

۶- فهم اجتماعي از نص
شهيد صدر قائل به فهم اجتماعي از نص براي رسيدن به مکتب است. «تناسبات حکم و موضوع» در بسياري از موارد همان ارتکازات عقلائي و اجتماعي است. يعني استظهار فقط مبتني بر وضع نيست بلکه ارتکازات اجتماعي هم حضور دارد.

البته شهيد صدر فقط در باب معاملات آن را تجويز مي‏کنند. دليل اينکه ايشان اين روش را محدود به معاملات مي¬کنند اين است که ارتکازات اجتماعي، بيگانه از عبادات است درحاليکه معاملات مربوط به معيشت مردم است. (۱۵)

مقصود از فهم اجتماعي چيست؟ يعني پايگاه حجيت يقين را از يقين فردي به يقين اجتماعي توسعه دهيم؟ به عنوان مثال يقين در حوزه علوم، مثل دانش طب و روانشناسي و... هر چند عقلي نيست ولي نظام يقين اجتماعي را شکل مي‏دهد و در عين اينکه يقين عقلي نسبت به موضوع وجود ندارد ولي اين نحوه از يقين‏هاي تجربي در وظيفه و تکليف ما حضور دارند. حال ايشان مي‏خواهند به يقين اجتماعي در حوزه تكليف جايي بدهند.

مشکل اين مبنا اين است که اگر ارتکازات اجتماعي مبتني بر توسعه اجتماعي، مبناي فهم از دين قرار بگيرد، ممکن است به عصري شدن و عرفي شدن دين و فقه ختم ‏شود. اين بخش از نظريه ايشان كه به نظريه «قبض و بسط» نزديک مي‏شود. مي‏تواند لغزش‏گاه باشد و به تدريج به حوزه عبادات نيز تسري يابد. البته اگر فهم اجتماعی، متعبدانه شد و ارتکازات جامعه ایمانی، مبتني بر تکامل بندگي شکل گرفت، آنگاه ارتکازات اجتماعی حجت است.

۷- جمع بندی نظريه و طرح سؤالاتي پيرامون آن
مباحث شهيد صدر از استخلاف شروع مي‏شود و به طرح مباني اخلاقي طرح مي‏رسد و از طريق نقد مکاتب ديگر ـ که تعالي انسان را بدون توجه به وجهه خليفه اللهي او و با تکيه بر حب ذات تحليل مي‏کنند ـ اثبات مي‏کند که اسلام صرف دستورات اخلاقي و احکام خُرد نيست بلکه داراي مکتب است که منبع آن، احکام و مفاهيم ديني و روش دستيابي به آن، تلخيص، استنتاج و ترکيب و جمع بندي احکام فقهي است. (۱۶)

شهيد صدر از انباري از اطلاعات و مباني بحث کرده‏اند تا از دل آن، «مکتب» را استخراج نمايند. می بایست بررسي کرد که آيا برای اثبات «نظام اجتماعی» همه عناصري که ايشان ذکر کرده‏اند لازم‏ است يا خير؟ آيا اين عناصر کافي‏اند؟ آيا تحليل ارائه شده از هر یک از عناصر صحيح است؟ براي رسيدن به فقه نظامات، به مباني‏اي بيش از آنچه ايشان بيان كرده‏اند نياز نداريم؟ آيا نظريه داراي انسجام داخلي هست؟ خلاء‏هاي نظريه در نظام مباني ايشان چيست؟ آيا بين مباني و نتايج انسجام و هماهنگي لازم وجود دارد؟ آيا مباني ذكر شده به نتايج مطلوب ايشان ختم مي‏شود يا اينکه اين مقدار از مباني براي اين نتايج لازم نبوده است.

۱-۷- ضرورت تبيين «فلسفه، روش و مصداق» نظريه
بنابراين در قدم اول مي‏بايست ابتدا نظريه ايشان خوب تنقيح شود و انسجام نظريه بدست آيد. پس از تقرير نظريه اولاً با نگاه درجه دو مباني نظريه ايشان طبقه بندي شود. ثانياً روش و ثالثاً مصاديقي كه ايشان بدان رسيده‏اند مصداق نظريه مورد دقت قرار گيرد. يعني «فلسفه، روش، مصداق» نظريه را ملاحظه کنيم.

۲-۷- سوال از مبنای فلسفه اصولی
شهيد صدر معتقدند كه از روبناها و فتاوا مي‏توان به مكتب رسيد.(۱۷) یک اشکال اینکه اساساً ایشان هیچ توصیف روشنی از مذهب نداده اند، چه لایه ای را مکتب می گویند؟

چگونه مي‏توان با جمع بندي احکام فقهي به مکتب رسيد؟ با کنار هم گذاشتن آنها چه گزاره‏هاي جامعي به دست مي‏آيد؟ آيا عنوان مستنبطي از آنها به دست مي‏آوريم؟ مثلاوقتی می رسید به اینکه همه فعالیت های اقتصادی در «صنعت، کشاورزی و خدمات» جای می گیرد آیا اینها اوصاف شامل است؟ در مكتب سازي هم بايد دنبال اوصاف بود مثل اينكه گفته شود «اسلام کار را اصل قرار مي‏دهد يا سرمايه»؟ آیا عناوین توصیفی وقتی جمع می شوند به عناوین ارزشی می رسند؟ شیوه منتجه گیری آن چیست؟ یک کل شامل است؟ چه نسبتی به اجزای مشمول دارد؟ ایشان فقط می گویند با یک نظره شامله انتزاع کنیم. منطق آن را بدست نمی دهند، یعنی در باب اصول وارد نشده اند و منطق استنباط ارائه نکرده اند.

۳-۷- سوال از احکام، مکتب و نسبت آنها با يكديگر
ايشان بدون آنكه نسبت ميان ثابت و متغير را تحليل كنند آن را به ولي و حاکم واگذار مي‏کنند. (۱۸) اينکه ولي چگونه از ثابتات، متغيرات را استنباط مي‏کند در نظريه ايشان تبيين نشده و ضابطه ای ارائه نشده است. احکام ولي بايد در چارچوب ثابتات باشد يا مبتني بر ثابتات؟ حجيت اين احكام، به شريعت بازگشت مي‏کند يا به ولايت؟

سوا ل دیگر اینکه مکتب فقط در «منطقه الفراغ» است یا در همه احکام الزامی هم اینگونه است؟ نسبت ایندو چیست؟ مکتب و احکام مانند عنوان اولیه و ثانوی است؟ در مقام استنباط چه نسبتی دارند؟ به چه دلیل می بایست به فتاوا رجوع کرد و به خود ادله رجوع نکنیم؟


۱ - ومضات، الحوزه و المرجعیه
۲ - الاسلام یقود الحیاه، خلافه الانسان و شهاده الانبیاء و المدرسه القرآنیه، السنن التاریخیه فی القرآن الکریم
۳ - الاسلام یقود الحیاه، صوره عن اقتصاد المجتمع
۴ - المدرسه القرآنیه، السنن التاریخیه فی القرآن الکریم و الاسلام یقود الحیاه، خلافه الانسان و شهاده الانبیاء
۵ - لازم به ذکر است که از لحاظ زمانی، نگارش کتاب اقتصادنا در قبل از انقلاب اسلامی ایران صورت گرفته است ولی مباحث ایشان در تظیم قانون اساسی پس از انقلاب و ناظر به آن است.
۶. نساء۱۱۹
۷ - المدرسه القرآنیه، السنن التاریخیه فی القرآن الکریم و الاسلام یقود الحیاه، الانسان المعاصر و قدرته علی حل المشکله الاجتماعیه
۸ - الاسلام یقود الحیاه، الانسان المعاصر و قدرته علی حل المشکله الاجتماعیه
۹ - المدرسه القرآنیه، السنن التاریخیه فی القرآن الکریم
۱۰ - الاسلام یقود الحیاه، الانسان المعاصر و قدرته علی حل المشکله الاجتماعیه
۱۱ - اقتصادنا، ماذا تعرف عن الاقتصاد الاسلامی
۱۲ - همان
۱۳ - اقتصادنا
۱۴. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ... إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ‏ الَّذِي‏ يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَه‏. (الكافي، ج‏۲، ۳۵۲)
۱۵ - فکر و ثقافه
۱۶ - اقتصادنا و الاسلام یقود الحیاه، الانسان المعاصر و قدرته علی حل المشکله الاجتماعی
۱۷ - اقتصادنا
۱۸ - اقتصادنا و الاسلام یقود الحیاه، صوره عن اقتصاد المجتمع و ومضات، سیاسه و اجتماع
مولف : یحیی عبداللهی
Share/Save/Bookmark