این مقاله به بررسی رابطه بین فرهنگ، جهانی سازی، سبک زندگی و پیامدهای ناشی از آن می پردازد. فرآیند جهانی شدن یا جهانی سازی بر محور فرهنگ ابعادگستعرده ای را در بر می گیرد که مهمترین آن سبک زندگی در شئون مختلف فردی، سازمانی و اجتماعی است. تغییرات ناشی از سبک زندگی برای کشورهای مصرف کننده این سبک ها، ناهنجاری ها وب حران های غیر قابل جبران را به دنبال داشته است. امروز پدیده جهانی سازی با رویکرد فرهنگی بیش از هر زمان بروز و ظهور یافته و افزون بر تأثیرات فرهنگی آن در حوزه فرهنگ در حوزه های سیاسی و اقتصادی نیز تأثیرات گسترده تر و مسلموس تری را گذاشته است. هدف مقاله آن است که ضمن معرفی نظریه های متداول در حوزه فرهنگ و جهانی سازی، بر ضرورت توجه به تأثیرات این دو بخش بر سبک زندگی و پیامدهای ناشی از آن تأکید داشته و برای حل مشکلات ناشی از این تولید به دنبال راهکارهایی بر پایه نظریه فرهنگ دینی باشیم.

علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 850
حجت‌الاسلام دکتر عبدالعلی رضایی؛
فرهنگ جهانی سازی، سبک زندگی و پیامدها
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۰۰
 
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، حجت الاسلام عبدالعلی رضایی، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم در مقاله ای به نقش فرهنگ جهانی سازی در سبک زندگی جامعه و تأثیر و تأثرات آن پرداختند. این مقاله که قبلا در نشریه مطالعات علم دینی (شماره1/بهار92) چاپ گردیده است جهت استفاده علاقه مندان در سایت قرار می گیرد.




***




مفهوم فرهنگ

اهمیت بسیار بالای فرهنگ به عنوان هویت و شاکله معنوی هر ملت و گستره وسیع و تاثیر عمیق آن در مقیاس ملی، بین المللی و جهانی، ضرورت رصد و فرهنگ بانی دائمی را گوشزد می کند.
فرهنگ اصلی ترین بعد از ابعاد جامعه یعنی سیاست و اقتصاد است. به تعبیر امام راحل (ره) و بی شک بالاترین و والاترین عنصر که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل میدهد.» (امام خمینی (ره)، ۱۳۶۰)

گستردگی و فراگیری مفهوم فرهنگ به قدری است که نمی توان برای آن حد خاصی را معین نمود، « فرهنگ مثل توری است که ماهی ها بدون اینکه خودشان بدانند، در داخل این تور حرکت میکنند و به سمتی هدایت می شوند... فرهنگ به عنوان شکل دهنده به ذهن و رفتار عمومی جامعه است. [لذا] حرکت [هر] جامعه [ای] براساس فرهنگ آن جامعه است. (مقام معظم رهبری، ۱۳۸۱) اما فرهنگ به معنای خاص، اخلاق، رفتار، فضائل، معنویات و عقاید در جامعه است. (مقام معظم رهبری ۱۳۸۲) فرهنگ به معنای تمامی پذیرفته های فردی و اجتماعی است که شامل ارزش ها، بینش ها و دانش ها می شود. (حسینی الهاشمی (ره)، ۱۳۷۶).

«فرهنگ هر جامعه ای بخش تفکیک ناپذیر از زندگی مردم است. منظور از فرهنگ، نظامی همه شمول که سیاست، اقتصاد، اجتماع را در بر می گیرد و در عین حال منحصر به فرد است که مفاد آن در ضمیر ناخودآگاه همه افراد آن جامعه نقش بسته است. این نظام در همه مکان ها و عرصه ها سرچشمه اعمال، رفتار و اندیشه های اعضای جامعه است و حتی بر ساده ترین لحظه های زندگی تأثیر می گذارد و ویژگی بارز تعلق هريک از این اعضاء به جامعه است، به عبارت دیگر فرهنگ، نظامی تعیین کننده، قلمرویی ارزش، بینش، دانش و آداب رفتاری را بنیان می نهد که افراد متعلق به ان جامعه آنها را قبول و رعایت می کنند.» (فیروزآبادی، امیری، ۱۳۸۹: ۱۰۳)

از دیدگاه فرهنگ شناسی، فرهنگ، نظامی حاوی طرح ها، عقاید، اندیشه ها و ارزش ها دانسته می شود و تمامی آثار و ویژگی های آن در اعمال و رفتار اعضای جامعه کاملا مشهود است. به زبان ساده تر، فرهنگ هر جامعه نشانگر خط مشیء است که سرچشمه اعمال، رفتار و اندیشه های اعضای آن جامعه باشد. (مالتزکه، ۱۶:۱۹۹۶)


سطوح فرهنگ

پروفسور ادگار شاین فرهنگ و عناصر تشکیل دهنده آن را به کوه یخی متشکل از سه بخش فوقانی، میانی و تحتانی تشبیه کرده است. «فرهنگ می تواند در چندین سطح مختلف تجزیه و تحلیل شود، که در اینجا واژه « سطح» اشاره به میزان قابل رؤیت بودن پدیده فرهنگی از نظر مشاهده کننده دارد. برخی از ابهامات این تعریف که فرهنگ در واقع چیست ناشی از تمایز قائل نشدن بین سطوحی است که فرهنگ، خود را آشکار می کند. این سطوح از جلوه های آشکار و بسیار محسوسی که فرد می تواند ببیند و احساس کند تا مفروضات اساسی ناخودآگاه که عمیقاً پوشیده و من آن را «جوهر فرهنگ » تعریف می کنم گسترده است. (که در سطح تحتانی قرار دارد) در سطح میانی آن، ارزش ها و مقررات رفتاری مختلف حمایت شده ای را داریم که اعضای طرفدار فرهنگ به منزله روش تشریح فرهنگ، برای خود و دیگران از آن استفاده می کنند. بسیاری از پژوهشگران دیگر که در مورد فرهنگ کار می کنند مفهوم ارزش های اساسی» را برای توصیف عمیق ترین ساخت فرهنگ ترجیح می دهند. همانطور که سعی خواهم کرد با مثال های بعدی نشان بدهم: اولویت من بر «مفروضات اساسی» است، زیرا به این مفروضات با دیده احترام نگریسته می شود و به منزله امری معامله نشدنی با آن رفتار می شود. ارزش ها می توانند مورد بحث و گفت وگو قرار گیرند و مردم می توانند درباره آن ها به توافق برسند یا نرسند. « مفروضات اساسی» آن قدر مورد توجه و احترام هستند که اگر کسی به آنها اعتقاد نداشته باشد به منزله فردی دیوانه تلقی و خود به خود طرد می شود.

در سطح بیرونی (سطح فوقانی فرهنگ)، مصنوعات یا دست ساخته ها قرار دارد که کامل تمامی پدیده هایی می شود که دیده می شود، شنیده می شود و احساس می شود. این مصنوعات شامل محصولات قابل رؤیت گروه از قبیل موارد زیر میگردد. معماری ساختمان)، محیط فیزیکی، زبان تکنولوژی و محصولات، خلاقیت های هنری، سبک مشی آنها آن طور که در پوشش و لباس آنها شکل میگیرد، شیوه های معرفی و آدرس دهی، هایش های احساسی و عاطفی، افسانه ها و داستان های گفته شده درباره سازمان، فهرست ارزش های منتشر شده، تشریفات، جشن ها و مراسم قابل مشاهده و غيره. این سطح به سبب اهداف تجزیه و تحلیل فرهنگی، همچنین شامل آن گونه رفتار آشکار گروه و فرآیندهای سازمانی می شود که چنین رفتارهایی در آن معمول و رایج است.
مهمترین نکته در خصوص این سطح فرهنگ این است که مشاهده آن آسان و کشف رمز آن بسیار مشکل است.» (شاین، ۱۹۲۸)

علاوه بر سطوح فرهنگ توجه به ابعاد متقوم سه گانه فرهنگ یعنی فرهنگ سیاسی فرهنگ تحت فرهنگ اقتصادی، موجب توسعه کارکرد فرهنگ خواهد شد.


جهانی‌سازی یا جهانی شدن فرهنگ

مفهوم فرهنگ به طور انکارناپذیری با مفهوم مکان محل زندگی گره خورده است که در این مفهوم هر قوم و نژادی فرهنگ خاص خودش را دارد. حال این سؤال مطرح می شود که آیا فرهنگ می تواند به سمت جهانی شدن و یکپارچه شدن پیش رود؟ این موضوع بحث جهانی شدن فرهنگ است. ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جهان در دهه اخیر دستخوش دگرگونی های بارز و آشکاری شده اند. یکی از مفاهیم رایج برای توصیف این تحولات «جهانی شدن» است. این مفهوم که گاهی نظریه اجتماعی، گاه ایدئولوژی سیاسی و گاهی نیز یک امر واقع تلقی شده است (لولن ۲۰۰۲)، بیانگر این واقعیت است که انسان امروز در حال تجربه کردن زندگی کاملا متفاوتی با گذشته است. ظهور و توسعه امکانات و فناوری های حمل و نقلی، و فناوری های اطلاعاتی. که به طور مشخص از اوایل دهه ۱۹۷۰ فراگیری و قدرت خود را نشان داد. میزان پیوند و ارتباطات متقابل میان جوامع انسانی و مردم را فراتر از دولت. ملت ها گسترانده و چهره نظام جدید جهانی را آشکار کرده است. در این نظام، که عالم به «دهکده » ای کوچک تعبیر می شود ، ارتباطات متقابل و دو سویه میان انسان ها و جوامع چنان گسترش و استحکام یافته است که تمام اجزای این دهکده در هم تنیده شده اند و سیستمی شکل گرفته است که در آن هر اتفاق، تصمیم و فعالیتی در هر گوشه ای از عالم می تواند نتایج مهمی برای دیگر بخش های دور و نزدیک ایجاد کند. در نتیجه این تحول، فشردگی شدیدی در مقولات بنیادین «زمان» و « مکان» به وجود آمده است (هاروی، ۱۹۹۰) و سرعت جابه جایی و سیر و سفر انسان ها، کالاها و ایده چنان شدت گرفته است که گویی مرزها در نوردیده و فاصله ها ناپدید شده‌اند.

درباره فرآیند جهانی شدن، نظریه پردازان کلاسیک در قالب مفاهیم مختلف سخن گفته اند. سن سیمون صنعتی شدن را گسترش دهنده فرهنگ اروپایی به دیگر نقاط جهان می دانست و خواهان نوعی بینالمللی شدن آرمانی بود. آگوست کنت براین باور بود که علم اجتماع کار ویژه ای در همگون و همبسته ساختن نوع بشر انجام میدهد. و بر منطق گریزناپذیر عقلانیت را نیروی جهانی ساز می دانست. مارکس این نیروی جهانی ساز را نه در منطق عقلانیت بلکه در منطق انباشت سرمایه داری می دید. از دیدگاه کارکردگرایان آمریکایی، در جریان نوسازی، جوامع حول یک محور به یکدیگر نزدیک میشوند و به سوی وضع اجتماعی همسانی پیش می روند. والرشتاین به عنوان یک نو مارکسیست عامل وحدت بخش نظام اجتماعی جهانی را اقتصاد می داند. (هولتون، ۱۹۹۸)

مالکوم واترز جهانی شدن را فرآیندی اجتماعی می داند که در آن قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است از بین می رود و مردم به طور فزاینده از مزایای کاهش این قید و بندها آگاه می شوند... جهانی شدن فرآیندی غربی و اروپایی است که در آن اندیشه و تفکر غربی به صورت ورای کنترل دولت ها در حال گسترش است. فرآیندی متأخر است که با فرآیندهای اجتماعی دیگر از جمله مدرنیزه شدن، شالوده شکنی و سرمایه داری همراه است. (واترز، ۱۳۷۹)

اما بعضی از صاحب نظران اسلامی «فرهنگ» را محور بحث جهانی شدن (سازی) قرار داده اند، وحدت جهانی را به واسطه فراگیر شدن یک فرهنگ مبتنی بر معنویت، عقلانیت و عدالت ممکن میدانند. برجسته ترین آنان حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) است.
در مرور ادبیات مربوط به جهانی شدن فرهنگ می توان دریافت که صاحب نظران مختلف با توجه به پایبندی های اخلاقی و ایدئولوژیک و جنبه علمی و فرهنگی خود از یک طرف و پیچیدگی موضوع فرهنگ و جهانی شدن (سازی) از طرف دیگر دیدگاه های مختلفی ارائه داده اند. اما با وجود تنوع گسترده این دیدگاه ها، می توان رابطه فرهنگ و جهانی شدن (سازی) را در قالب سه دسته طبقه بندی کرد:

الف) همگونی فرهنگی: که همان نظریه امپریالیسم فرهنگی است که طی آن واکنش فرهنگ ها در مقابل جریان جهانی شدن (سازی) عبارت است از نوعی انفعال و استحاله. در این روایت، جهانی شدن (سازی) یعنی غربی کردن و فرآیندهای جهانی در خدمت تحمیل فرهنگ غربی بر دنیای غیر غربی است.

ب) خاص گرایی فرهنگی: که در اینجا واکنش فرهنگ ها با مقاومت و حتی مقابله پر تنش همراه است که سعی می کنند با توسل به عناصر هویت بخش زبانی، دینی، قومی و نژادی، تفاوت های فرهنگی و هویتی را تقویت و احیا کنند.

ج) آمیزش و تحول فرهنگی، که معتقد است نمی توان دنیای پیچیده و متنوع فرهنکی را صرفاً عرصه تسلیم یا ستیز دانست و نوعی همزیستی، اختلاط و تعالی فرهنگی هم امکان دارد (گل محمدی، ۱۳۸۱: ۸۱ - ۹۰). دیدگاه های اول و دوم جهانی گرایی و نسبی گرایی را می توان روی یک محور فرضی در مقابل هم قرار داد. در دیدگاه نخست بر وجه عام و در دیدگاه دوم بر وجه خاصی جهان تأکید می شود. اما در این بین موضع سوم به نوعی عام شدن خاص و خاص شدن عام است.

در این دیدگاه سوم بر گوناگونی فرهنگی از یک سو و یگانه شدن فرهنگی از سوی دیگر تأکید می شود. امروزه این رویکرد سوم پذیرش عمومی بیشتری پیدا کرده است.


فرهنگ، سبک زندگی و پیامدها

فرهنگ به معنای مردم شناسانه آن که «کلی سبک زندگی» را توصیف می کند، عبارت است از امر معمولی، ملک مطلق افراد ممتاز نیست، بلکه در برگیرنده تمام راه و رسم های زندگی روزمره است. به این معنا، ابتدایی ترین کنش های ابزاری ارضایی نیازهای جسمانی بیرون از فرهنگ نیستند. در وضعیت های خاصی، تصمیم به غذا خوردن و یا گرسنگی کشیدن تصمیمی فرهنگی است. در واقع، هرآنچه مردم برای معنادار کردن زندگی شان از آن ها استفاده می کنند، واجد شرایط متن فرهنگی هستند. (تاملینسون، ۱۹۹۹)

بنابراین در پاسخ به نیازمندی ها «هر دانش، فناوری و محصولی که در یک جامعه تولید می شود، محتوا و بار فرهنگی آن جامعه را نیز با خود داشته و منتقل می نماید. وقتی ما می خواهیم ساختمان بسازیم و شهرسازی کنیم، در واقع با این کارداریم فرهنگی را ترویج می کنیم، یا تولید می کنیم و یا اشاعه می دهیم. وقتی تولید اقتصادی هم می کنیم، در واقع داریم از این طریق فرهنگی را تولید می کنیم، یا اشاعه می دهیم، یا اجرا می کنیم. اگر در سیاست خارجی مذاکرهای میکنیم و تصمیمی می گیریم، عیناً همین معنا وجود دارد.» (مقام معظم رهبری، ۱۳۸۱)

در دنیای جدید، ظاهراً فرهنگ از موضوعاتی است که همگان چه در محیط های دانشگاهی و چه غیردانشگاهی از آن حرف میزنند. بسیاری بر این عقیده اند که ما در جهانی زندگی می کنیم که در آن نشانه ها، نهادها و رسانه ها موقعیتی مرکزی در عرصه اقتصاد به دست می آورند. جهانی که در آن ساختار هویت های ما بیش از پیش بر اساسی تصویر شکل می گیرد (اسمیت، ۷:۱۳۸۳) فرهنگ در تمام جوانب و زوایای زندگی ما حضور دارد. فرهنگ تصمیم گیری های ما را به هنگام خرید در بازار در انتخاب برنامه های تلویزیونی (و چگونگی تماشای آنها) و پاسخ های ما به وقایع جهانی، تعاملات رودرروی دیگران و حتی معنایی را که از بودن مد نظر داریم، شکل می دهد. در چنین زمینهای توانایی ما برای درک فرهنگ به یکی از مولفه های اصلی شهروندی فعال و شایسته تبدیل می شود، به گفته تاملینسون (۱۹۹۹: ۳۵) وقتی از فرهنگ سخن می گوییم، منظور ما راه هایی است که در آن مردم، به طور فردی و جمعی، از طریق ارتباط با یکدیگر به زندگی خود معنا می‌بخشند.

همان گونه که ملاحظه می شود، مفهوم فرهنگ به طور انکارناپذیری با مفهوم مکان و محل زندگی گره خورده است. سبک زندگی برخواسته از فرهنگ و بر فرهنگ اثر می گذارد و گستره آن همه ابعاد زندگی فردی، سازمانی و اجتماعی را شامل می شود.

برای نمونه نگاهی به افزایش تعداد تحصیل کردگان دانشگاهی در جهان و در کشور خود بیندازیم: قشر تحصیل کرده، دقیقاً به دلیل تحصیلی که انجام می دهد، رویکرد هایش نسبت به جهان، انتظاراتش از زندگی خود، سبک زندگی‌اش، روابطش با جهان بیرونی، توقعاتش از زندگی و نیازهایش تغییر می‌کند. به عنوان مثال این قشر به سرعت تبدیل به یک مصرف کننده بزرگ محصولات فرهنگی می شود: از روزنامه، کتاب و مجله و... گرفته تا اینترنت، موبایل، برنامه های نمایشی، موسیقی، سینما و حتی خود تحصیلات دانشگاه به مثابه یک کالای مصرفی که کمتر به آن فکر کرده‌ایم. بسیاری از افراد بنا بر منطقی درونی و تاریخی تحصیلات دانشگاه تصور می‌کنند که روی آوردن به این تحصیلات صرفاً برای راهیابی به بازار کار است در حالی که لزوماً چنین نیست و حتی نمی توان گفت جذابیت تحصیلات را صرفاً به دلیل تمایل کسب سرمایة فرهنگی است که سپس آن را با نوعی دیگر از سرمایه مثلا پرستیژ اجتماعی تعویض کرد (موردی که در کشور ما به خصوصر در مورد تحصیلات دختران دیده می شود).

تحصیلات دانشگاهی را می توان امروز به مثابه نوعی برخورداری از یک سبک زندگی (دانشجویی)، حضور و تجربه کردن این زندگی، برخورداری از خدمات آموزشی و امکان یافتن یک تجربه علمی نیز دانست. گذار از چنین فرآیند و به عبارت دیگر مصرف این کالای کلان فرهنگی به تغییراتی گسترده در سبک زندگی و روزمرگی فرد منجر می شود که خود نیز در فرآیندی چرخه ای تغییر در سایر نظام هایی اجتماعی را ضروری می کند. این نکته ای است که هر کجا با گسترش نظام های آموزشی سر و کار داریم، باید به پیامدهای آن نیز توجه داشته باشیم. برای مثال این که افراد بیشتر از همیشه عمرشان را در مدارس می گذرانند پیامدهای عظیمی برای تأملات هنجاری درباره مسیر زندگی داشته است. تأخیر فزاینده بلوغ از جمله مهمترین این پیامدها بوده است. اکنون بیش از هر زمانی در تاریخ انسان، افراد دوره طولانی تری بچه تلقی می شوند و یک دوره جدید از عمر و رشد انسان ـ نوجوانی ـ همراه با توسیع آموزش رسمی وارد عرصه نظری شده است. (آریز، ۱۹۶۲، مینتس، ۲۰۰۴)

بنابراین در فرآیند جهانی سازی فرهنگی حاکم بر دنیا که توسط قدرت ها سلطه گر طراحی و مدیریت می شود خود در تداومی منطقی با فرآیند یکسان سازی استعماری و پسا استعماری قرار دارد. در این فرآیند از یک سو دائماً فشار برای یکسان سازی شکلها و قالب های زندگی روزمره و سبک زندگی بیشتر می شود، از سوی دیگر در قالب «تنوع» ظاهری اشکال متفاوت و ناهمگن دائماً تولید می شوند. این در حالی است که در واقعیت قضیه و از جانب حوزه هژمونیک یکسان سازی هدف اصلی است زیرا این هدف، تنها قابل انطباق با رسیدن به بالاترین مارژسود در تولید انبوه و کالاها و خدمات است. علت پیدایش این سبک از زندگی که ریشه در سلطه سرمایه داری دارد و دائما در حال بحران زایی است، مباحثی که در حوزه جهانی شدن و جامعه شبکه ای مطرح شده است از جمله از طرف آپادورای (۱۹۹۶)، کاستلز (۲۰۰۱) و دیگران، گویای آن است که مسئله به این سادگی نیست. به عبارت دیگر گسترش سرمایه های فرهنگی به دلیل شبکه ای شدن نظام جهانی پیامدهایی دارد که به سهولت قابل کنترل نیستند و می توانند به مجموعه ای از زنجیره ای پیدرپی و با نتایج نامعلوم منجر شوند.

چشم اندازهای فرهنگ عمومی در سطح کل جهان چه در کشورهای توسعه یافته و چه در کشورهای در حال توسعه با موقعیتی متناقضی و بسیار حساس روبه رو هستند که بیشتر به یک بن بست شباهت دارد. البته در این بن بست موقعیت کشورها با یکدیگر برابر نیست، گروهی از آنها که سرمایه اجتماعی و اقتصادی بالاتری دارند توانسته اند از آنها برای تسکین و یا یافتن برخی راه حل های جزئی و کوتاه یا میان مدت استفاده کنند، در حالی که پایین بودن، اتلاف یا تخریب سیستماتیک سرمایه های اجتماعی و اقتصادی به دليل وابستگی و تقلید کورکورانه کشورهای در حال توسعه از قدرت های سلطه گراست که اغلب آنها را در بدترین وضعیت های ممکن قرار میدهد، عموماً مردمان آنها را وادار می کند یا خود در خدمت سازوکارها و نهادهای این غارت و تخریب قرار گیرند و یا پا به فرار بگذارند و به کشورهای توسعه یافته ای بروند که در آنجا امکان بیشتری برای بقا دارند.


مقاومت فرهنگی

با این وصف چه در کشورهای در حال توسعه و چه در کشورهای توسعه یافته یک مقاومت فرهنگی در حال شکل گیری و انجام است و هر روز تعداد بیشتری از مردم با تقویت این جبهه مقاومت تلاشی میکنند که بتوانند راه حل هایی برای خروج از این وضعیت پیدا کنند. درک جهان کنونی جز در قالب درک آن به مثابه مجموعه ای بسیار پیچیده از شبکه های متداخل امکان پذیر نیست و خروج و بهبود آن جز از طریق حاکمیت فرآیندهای عدالت محور غیر ممکن به نظر می آید. البته این گروه های مقاومت در نهایت باید در پی برانگیختن نیاز سیستم های بزرگ سیاسی اجتماعی به بازسازماندهی جهان بر اساسی مدل های توانمند و جدید بر محور معنویت، عقلانیت و عدالت توحیدی باشند. بنابراین کشورهای توسعه یافته در چشم انداز خود، در حال حاضر باید به دنبال تداوم بخشیدن به بخشی از سیاست های مدیریتی کوتاه و میان مدت متناسب با زیستبوم فرهنگی و جغرافیایی خود باشند و با پرهیز از مدیریت منفعلانه و عدم پذیرش سبک زندگی تحمیلی غربی، با توجه به فرهنگ های ملی خود اقدام به تقویت فرهنگ مقاومت در جهت تبدیل شدن به یک جبهه بزرگ مقاومت فرهنگی باشند. در کشورهای اسلامی و ملت های آزاده، اگر مقاومت فرهنگی به صورت جدی نتواند شکل بگیرد و به ویژه از سطح نهادهای هژمونیک که گفتمان های جهانی شدن را تکرار می کنند و آن ها را در قالب هایی گاه حتی واژگونه و به ظاهر مخالف با آن ها عملاً به نتیجه مطلوب می رسانند، خارج نشوند، شانس زیادی برای پیدا کردن وضعیتی حتی نسبتا بهتر وجود نخواهد داشت.

مقاومت فرهنگی می تواند و باید به شکل گریز از قالب های کلیشه ای در سبک زندگی و روزمرگی و به دست گرفتن سرنوشت خود از طریق فعال شدن در ارایه سبک جدید زندگی از همه طرق ممکن و به ویژه با استفاده از ابزارهای جامعه شبکه ای (رسانه در گسترده ترین معنای آن) باشد.

امروز شاهد به بار نشستن جبهه مقاومت فرهنگی جهان اسلام و حتی کشورهای غیر مسلمان هستیم، اعتراض عمومی ملت ها علیه نظام سلطه و سرمایه داری غربی و مظاهر آن در اشکال مختلف از جمله بانک ها، مراکز توریستی، قمارخانه ها، مشروب فروشی ها و تمامی مراکزی که سعی در تحمیل سبک زندگی غربی به ملت های مسلمان را داشته اند، نقطه مشترک فعالیت انقلابیون بوده است.


لزوم طراحی سبک زندگی اسلامی

در این برهه حساس وظیفه نخبگان و متفکران استکبارستیز حركت به سمت طراحى و تبیین الگوهای سبک زندگی اسلامی در ابعاد مختلف خصوصاً الگوهای سبک اداره حکومت است، تا از این طریق از ورود مجدد تفکر الحادی غربی تحت عناوین دیگر جلوگیری نمایند. مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری در این باره چنین بیان داشتند: « ملت ها معرف حوادثی هستند. یکی از این حوادث که انشاء الله این پیش بیاید. این است که نخبگان دینی ملت ها بتوانند زمام امور این ملت ها را در دست بگیرند و راه درست را که برخاسته از اسلام و برخاسته از شریعت و برخاسته از نیازهای بومی و اقلیمی باشد، برای مردم ترسیم کنند؛ این بهترین راه است، اما چقدر احتمال دارد که این راه پیش بیاید؟ انسان دلش می‌لرزد.
یک احتمال دیگر این است که همان کسانی که عواملشان از در بیرون رفته اند، دوباره از پنجره وارد شوند؛ همان کسانی که در مقابل اسلام، در مقابل حرکت ضد صهیونیستی ملت مصر، سی سال از یک دیکتاتوری حمایت کردند، باز زمینه ساز یک دیکتاتور دیگری بشوند. خب، اول که دیکتاتور نمی‌گوید من دیکتاتورم؛ یک شکلی به آن می‌دهند؛ دستگاه های تبلیغاتی هم دارند، پول هم دارند، امکانات هم دارند، مزدور و آدم هم حتما دارند. بنابراین یک بیم این است که این ها باز بیایند یک نظام هائی را خودشان درست کنند، با یک نظام های الگو گرفته کامل از غرب روی کار بیایند. این خطر بسیار بزرگی است برای همین کشورها، که به اسم دموکراسی و به اسم آزادی و این حرف ها بیایند نظامهای غربی را در اینجا حاکم کنند، و انواع و اقسام خطرهائی که در اینجا وجود دارد، آن چيزى که اینجا می‌تواند به این کشورها کمک کند، تفکر مردمسالاری دینی است، مردم سالاری دینی که ابتکار امام بزگوار ماست، می‌تواند نسخه ای برای همه این کشورها باشد؛ هم مردم سالاری است، هم از متن دین برخاسته است.
البته ممکن است فقهای اهل سنت- چه فقهای شافعی در مصر چه مالکی در بعضی دیگر از کشورهای آن منطقه، چه حنفیها در بعضی از کشورهای دیگر- معتقد به ولایت فقیه نباشند؛ خیلی خوب، ما نمی خواهیم حتما مبنای فقهی خودمان را به آنها عرضه کنیم یا اصرار بورزیم؛ اما مردم سالاری دینی ممکن است شکل های گوناگونی پیدا کند. با این مبنای مردم سالاری ديني را ما برای این ها تبیین کنیم، تفهیم کنیم؛ مثل هدیه ای در اختیارشان بگذاریم. مطمئنا این مردم، مردم‌سالاری دینی را خواهند پسندید. این کاری است که بر عهده ماست و بایستی انجام بگیرد تا دشمنان این ملت ها از خلایی که به وجود آمده، استفاده نکنند. این خلا را باید به وسیله اسلام پر کنند.» (مقام معظم رهبری: ۱۳۹۰)


نتیجه گیری

مساله اصلی پیش روی نظام جمهوری اسلامی ایران و دیگر کشورهای مسلمان مواجهه با پدیده جهانی سازی فرهنگ غربی است. غرب تغییر فرهنگ مشرق زمین را از طریق تبدیل و تغییر سبک های زندگی در ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی دنبال می‌کند. بحران ها و پیامدهای منفی ناشی از به کارگیری الگوها و سبک های زندگی غربی به دلیل عدم توجه کارشناسان به ابعاد و سطوح زیرین و بنیادین فرهنگی آن دامن‌گیر کشورهای اسلامی و غیراسلامی شده است. این غفلت علاوه بر آنکه میزان رشد کمی، کیفی و رشد ملی را محدود می سازد در بلند مدت به دلیل توسعه نامتوازن موجب عوارض مخرب و پیدایش بحران های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی می گردد. شناسایی تمامی ابعاد فرهنگ جهانی سازی غرب و کیفیت تاثیرگذاری آن بر دیگر فرهنگ ها از آن جهت اهمیت دارد که با درک صحیح از الگوهای سبک زندگی غربی که دامنه آن حد خاصی را به رسمیت نمی‌شناسد، می‌توان با همکاری همه نخبگان و اندیشمندان مسلمان داخلی و خارج از کشور نه تنها عوارض و پیامدهای سبک زندگی در سطوح مختلف را پیش بینی، هدایت و نترل نمود بلکه با ارائه مفهومی از سبک زندگی اسلامی موازنه را به نفع جهان اسلام و تمامی ملت های آزاده و مستضعف تغییر داد. این مراحل عبارتند از:

شناسایی پیامدهای منفی و مخرب فرهنگی کلیه طرح ها، لوایح، تصمیمات و پروژه های مهم اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اطلاع رسانی عمومی و اعلان هشدار به ملتها و دولت های مسلمان منطقه.

ملزم نمودن تهیه پیوست فرهنگی به لحاظ جلوگیری و بازدارندگی از پیامدهای مخرب فرهنگی ناشی از اجرای طرح ها و پیش برندگی و تقویت نقاط مثبت کلیه طرح ها و پروژه های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی که دارای پیامد معتنابه و گسترده فرهنگی می باشد.

تهیه نقشه جامع الگو و سبک زندگی اسلامی متناسب با اقلیم مناطق هر کشور اسلامی، تلاش و برنامه ریزی جهت پیادهسازی و اجرایی شدن آن و تبادل اطلاعات بین کشورهای مسلمان جهت بهبودی و رفع نقض و ارتقاء الگوها و سبک های زندگی پیشنهادی. شناسایی ابعاد مختلف و متنوع جنگ نرم نظام های استکباری علیه ملت های مسلمان و تشکیل جبهه مقاومت فرهنگی علیه جبهه معارض در عرصه های مختلف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به منظور مقابله موثر با آن.

برگزاری اجلاسیه منطقه ای و جهانی در خصوص جنگ نرم و راه های مقابله با آن، همچنین راه های مقابله با پیامدهای سبک زندگی غربی و ارایه سبک های زندگی اسلامی.

تهیه برنامه جامع، موثر و سریع برای مسلح نمودن و مبارزه هوشمندانه، مبتکرانه و شجاعانه جبهه مقاومت فرهنگی جهان اسلام با جنگ نرم دشمن در گستره فناوری اطلاعات وارتباطات و رسانه ها خصوصا شبکه اینترنت.

ایجاد هسته ها و شبکه های فکری فرهنگی نخبگان جهان اسلام و ملت های آزاده به منظور ایجاد همدلی، همفکری و همکاری هر چه بیشتر بین متفکرین مسلمان جهت انتقال و تبادل سریع فرهنگ و اندیشه های اسلام ناب محمدی (ص) به جهان اسلام و دنیا.

طراحی و تدوین شاخصه ها و استانداردهای فرهنگی برای تولید مصنوعات و کالاها با توجه به تاثیرات و پیامدهای منفی و مثبت آن، همچنین تهیه ضوابط تشویقی و تنبیهی برای واردات کالاهای خارجی با تاکید بر تاثیرگذاری فرهنگی هر کالا تشکیل ستاد راهبری تدوین الگوی زندگی اسلامی در سطوح فردی، خانوادگی و اجتماعی.

فرآیند طراحی و مهندسی کلان الگوی زندگی اسلامی شامل سه مرحله: مفاهیم پایه الگوی زندگی اسلامی، مفاهیم میانی الگوی زندگی اسلامی و مفاهیم سازه و عملیاتی زندگی اسلامی.
Share/Save/Bookmark