علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 463
۳
استاد سید محمد مهدی میرباقری
پژوهشی پیرامون «رابطه ی عدالت و پيشرفت»
ارائه شده به اولین همایش الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۳:۵۴
 
عدالت اسلامی، ساختاری برای پیشرفت اسلامی است که چارچوب و ساز و کار تحقق آن را تهیه می کند. در واقع، عدالت، واسطه تحققِ یک غایت و ارزشِ محوری است که همان پیشرفت وگسترشِ عبودیت در نظام اجتماعی می باشد.
 

پژوهشی پیرامون «رابطه ی عدالت و پيشرفت»

استاد سید محمدمهدی ميرباقری
اشاره
مقاله پیش رو برگرفته از مجموعه مباحث استاد میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم می باشد که توسط گروه فرهنگی اجتماعی این مجموعه جهت ارائه به همایش الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت تنظیم گردیده است . به دلیل حجم بالای این مقاله، گزیده ای از آن تقدیم می گردد.

رابطه عدالت و پیشرفت در حکومت دینی مسئله ای است که به موازات برنامه های توسعه در کشور، مورد بحث قرار گرفته و با اختلافات و مناقشات سیاسی همراه بوده است. طیفی معتقدند که ما باید به دنبال پیشرفت اقتصادی باشیم و عدالت را در سایه آن محقق کنیم. از این نگاه، پیشرفت هرچند ممکن است که در آغاز، موجب شکاف طبقاتی و نابرابری در جامعه شود اما در نهایت می توان به توزیع عادلانه ثروت و بهبود وضعیت اجتماعی دست یافت و در این میان، طبقات مستضعف هم به نان و نوایی می رسند. اما در رویکرد دیگر، عدالت دارای ارزشی ذاتی است که پیشرفت اقتصادی باید بر پایه آن انجام بگیرد و این مقوله در هر مرحله از پیشرفت اصالت بیابد.

1ـ عدالت؛ ساختاری برای پیشرفت

پیشرفت، مفهومی متناظر و مترادف با مفاهیمی هم چون توسعه، تعالی و تکامل است که باید با نگاهی سیستمی به تحلیل آن پرداخت. می توان گفت: اگر عدالت به معنای تناسبات دست یابی به «کمال» باشد در هیچ یک از شئون اجتماعی فارغ از عدالت نخواهیم بود. بر این اساس، مفهوم عدالت، رابطه نزدیک و تنگاتنگی به مفهوم پیشرفت، به معنای مهندسی همه شئون اجتماعی در مسیر تکامل خواهد داشت. در واقع، اگر عدالت و پیشرفت با همه ابعاد جامعه سر و کار دارند و در ایجاد رابطه میان جامعه و تکامل نقش دارند باید رابطه آنها معین شود.

1 /1ـ تحلیل مفهوم پیشرفت

پیشرفت اعم از این که الهی یا غیرالهی باشد، همه عرصه های اجتماعی را به صورت به هم پیوسته مهندسی و سامان دهی می کند. از این رو، در ابتدا باید نظام مند بودن پیشرفت را تبیین کرد.

1/1/1ـ نظام مند بودن پیشرفت

«پیشرفت» تغییرات همه جانبه و هم آهنگ موضوع در جهت خاص است که به افزایش تنوع و گوناگونی ابعاد و اجزای آن و انسجام و یکپارچگی و پیوستگی هر چه بیشتر منجر گردد، به گونه ای که یک معادله بر تمامی ساختار و تغییرات آن حاکم باشد. بر این اساس، پیشرفت اجتماعی، تغییرات هم آهنگ و همه جانبه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه برای نیل به هدف خاص است. در واقع، پیشرفت پدیده ای هم آهنگ و نظام مند است که به تغییرات کیفی و کمّی در نهادهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه منجر می گردد و فرایند آن نیز ارتقاء سطح عملکرد در جهتی معین می باشد.[1]

در این جا مفهوم نوینی به نام «پیشرفت الهی» بر پایه دین تعریف می شود که در مقابل پیشرفت غیرالهی قرار دارد. در این جا «مکتب ها» نقش آفرینی می کنند و هر مکتبی، پیشرفت را به گونه ای خاص معرفی می نماید. سوسیالیست ها، آرمان شهر کمونیستی را مطرح می کنند و بر آن اساس، به ترسیم چشم انداز خود می پردازند و استراتژی و سیاست و برنامه شان را مشخص می سازند. در غرب، جامعه پیشرفته را جامعه ای می دانند که اصول لیبرال دموکراسی را که به مثابه «پایان تاریخ» تلقی می شود، به صورت کامل پذیرفته و پیاده کرده باشد. و به همین ترتیب، جامعه آرمانی و تکامل یافته اسلامی تعریفی خاص دارد.

بر این اساس، اختلاف مکتب ها به اختلاف تعریف از پیشرفت می انجامد. این اختلاف تعریف از پیشرفت، چشم اندازها و سپس استراتژی ها و سیاست ها را تغییر می دهد و محتوای فکری و برنامه فعالیت و سازمان کار را دست خوش دگرگونی می سازد.

با این وصف، «پیشرفت» با «رشد» متفاوت است. در پیشرفت، تغییر همه جانبه صورت می گیرد و وحدت و کثرت، و موضوعات جدیدی در انسان و جامعه ایجاد می شود و در نتیجه، همراه با مدیریت اجتماعی، سطح تمایلات، ادراکات و رفتارهای فرد و جمع نیز ارتقا یافته و تحول می یابد؛ اما رشد، ارتقای بُعدی از ابعاد یا موضوعی در یک مجموعه است.

تحول و ارتقاء در پیشرفت، صرفاً به «افزایش کمّی»، تفسیر نمی شود، بلکه هدف این است که قدرت محدود تصرفات گذشته انسان، به نحو «کیفی» هم ارتقا یابد و امکان انتخاب کیفیات جدیدی پیش روی او قرار گیرد. در پیشرفت، بنا نیست ـ مثلاًـ یک خروار هیزم که انسان عصر قدیم برای تأمین حرارت منزل خود نیاز داشت، زیاد شود، بلکه باید شیوه ایجاد حرارت از سوزاندن هیزم به استفاده از مواد کانی هم چون نفت و گاز، یا بهره وری از انرژی خورشیدی و اتمی و یا چیز دیگر ارتقاء یابد. اگر تا دیروز برای ایجاد ارتباط با دیگران، از کاغذ، کبوترهای نامه بر، دود و ... استفاده می شد، امروز با تغییر کیفی در ابزار ارتباطات، از تلگراف، تلفن، فاکس، ماهواره، اینترنت و ... مدد جسته شود و با در نوردیدن مرزهای جغرافیایی، حساسیت ها و افکار و رفتار جوامع، تحت پوشش ارتباطات قوی و سریع قرار گیرد.[2]

1/1/2ـ الهی و غیرالهی بودن پیشرفت

از آن رو که پیشرفت، تعالی و تکامل هم آهنگ و نظام مند یک موضوع است، «متأثر از» و «مؤثر در» متغیرهای گوناگون ایمانی، فکری و رفتاری است؛ یعنی در پیشرفت، همه این متغیرها هم تأثیر گذارند و هم دچار تغییر و تحول می شوند. در نگاه دینی، اصلی ترین متغیر پیشرفت، ایمان و گرایشات جمعی است و ابعاد دیگر پیشرفت، به تبع این بعد شکل می گیرند، در کلان ترین دسته بندی، پیشرفت دو نوع متفاوت و متقابل دارد که هر یک ساختارهای متناسب با خود را طلب می کند؛ یکی تکامل ایمان به خدا و ابتهاج به تقرب و پرستش الهی را مد نظر دارد، به گونه ای که همه ابعاد فردی و اجتماعی انسان را در بر گیرد، و دیگری، پیشرفت دنیاپرستی و لذت های حسی و کام جویی مادی و تعمیق همه جانبه آن را در تمام اضلاع حیات بشر عهده دار است.

باید دقت کرد که انتزاع نگری، به تجویز الگوی مشترک در پیشرفت نینجامد. آنچه پیشرفت الهی و غیرالهی را از هم جدا می کند، هدف یا الگوی مطلوب است. پیشرفت غیرالهی، انسان محوری را در قالبی مادی پی می جوید و به دنبال خود، پیشرفت اخلاق، پیشرفت خرد و پیشرفت ابزارهای مادی را پدید می آورد و برای فعال تر کردن بشر در چنین صحنه ای، ابتدا میل را به عمل تبدیل می کند و سپس عمل را برای توسعة میل هزینه کرده و با قرار دادن انسان در این سیکل بسته، بر حرصش می افزاید و او را برای نیل به چنین هدفی ترغیب می کند. در حقیقت، شروع و ختم حرکت در این سیکل را «از میل» و «به میل» می داند؛ از این رو، فرد همواره احساس می کند که لذتی جدید در درونش در حال زایش است که این تحرک جدید را برای رسیدن به میلی افزون تر مصرف می کند، تا لذت پس از لذت را درک کرده و مضاعف کند.

اما در پیشرفت الهی، تعالی ابتهاج و تعالی طمأنینه را خواهیم یافت؛ البته با درونی به غایت متفاوت با آن چه که در پیشرفت مادی گفته می شود. انبیا (ع) به دنبال اسکات میل های درونی انسان نبودند، بلکه دایم به دنبال ارائه تعریفی جدید از ابتهاجات انسانی و رساندن او به تمایلات الهی جدیدی بودند و از طریق معرفی دنیا به عنوان مزرعة آخرت، تمامی قوای مادی و غیرمادی بشر را وسیله ای برای درک محضر حضرت حق ـ عزّوجلّ ـ قرار داده و او را از استکبار نسبت به ذات حضرتش بر حذر می داشتند. معنای آیه کریمة «انا بشر مثلکم»[3] نیز شاید همین باشد؛ چراکه پیامبر(ص) را هم چون تمامی انسان ها، دارای میل و غریزه معرفی می کند و او را دارای تمامی خصوصیات یک انسان معمولی می داند، ولی «نسبتی» که ایشان با این گونه امور داشتند در نظامی الهی تعریف شده و طبعاً همین امر نیز فارق ایشان با تمامی انسان های معمولی است.

اختلاف دیگر پیشرفت الهی و غیرالهی در حوزه علم است. اگر علوم ابزاری برای رسیدن به مطلوب باشد به دلیل آن که ، مطلو ب ها و آرمانها، مختلف بوده و هر دستگاهی بنا بر ساختار و مبانی خود تعریف خاصی از انسان ارائه می دهد، برای رسیدن به چنین مطلو ب هایی به علوم کاربردی متناسب با آن اهداف، نیاز خواهد بود. ازاین رو، طبیعی است مدعی شویم که حتی «ضرائب فنی»، در فرمول های علمی، مختلف شده و کیفیت تصرف در این کمیت ها و تناسبات نیز متفاوت می شوند. نکته مهم این است که هیچ کدام از دو نوع پیشرفت، بی نیاز از «معادله» نیستند؛ یعنی هر دو نوع تحول، تحقق مطلوب خود را در گرو وجود معادله، شناسایی متغیرها و نسبت بین آنها، و حتی روش تفکیک این متغیرها برای رسیدن به آن مطلوب می دانند. اگر علم به تعبیری معادله و ابزار نیل به مطلوب باشد، هر دو دستگاه، علمی است؛ با این تفاوت که علم و فرهنگ در پیشرفت الهی، هم آهنگ و یا برآمده از نگرش الهی و اسلامی خواهد بود. در حقیقت، آرمان به عنوان یک اصل اساسی، در تمامی شریان های نظام جاری است تا جایی که انفکاک این دو از یکدیگر ممکن نیست؛ اگر آرمان کسی، حرکت در فضا باشد، باید وسیله متناسب با آن، یعنی فضاپیما را طراحی کند و اگر آرمان او حرکت زیر آب باشد، به طراحی زیردریایی نیاز دارد؛ نمی توانیم از سفینه برای حرکت زیر آب، و از زیردریایی برای حرکت در فضا استفاده کنیم، البته اگر بنا باشد که از وسیله ای برای هدفی دیگر استفاده کنیم، به ناچار باید اجزا، روابط و تناسبات آن را عوض کنیم تا متناسب با هدف جدید شود. از سوی دیگر، در جایی که «استفاده بهینه»، ملاک کار است، هر تغییری منطقی نیست؛ یعنی اگر قرار شد که از وسیله ای، استفاده ای جدید شود نمی توان کل ساختار آن را به ناگاه عوض کرد.

1/2ـ عدالت و پیشرفت

با توجه به مباحث پیشین، عدالت تابع پیشرفت است و جدای از پیشرفت، التذاذ به دنیا یا پیشرفت عبودیت ارزش ذاتی ندارد؛ عدالت ساختار و سازوکاری برای پیدایش هدف و جهت و غایت به شمار می رود. در واقع، عدالت واسطه تحقق یک غایت و ارزش محوری است که آن، رسیدن به خداپرستی بر محور اولیای الهی و یا دنیاپرستی بر محور رفاه و لذت جویی مادی است؛ مثلاً گروهی از کارگزاران کشور که عدالت (البته عدالت خاص) را تابع پیشرفت غربی می دانند می گفتند: ما باید مملکت خود را پیشرفت دهیم و به تبع بهره مندی جامعه از ثروت، اقشار ضعیف هم به نان و نوایی می رسند. در نگاه اینان، آن چه اصل است تحقق پیشرفت رفاه و ثروت مادی است و عدالت در پی آن می آید و به تبع آن تعریف می شود. اما در نگاه الهی، آن چه اصل است پیشرفت قرب و عبودیت در همه عرصه های روحی، ذهنی و جسمی در فرد و جامعه است و عدالت، مکانیزم و ساختاری است که متکفل تأمین چنین هدفی می باشد. بنابراین، عدالت امری است که در نسبت با پیشرفت (الهی یا غیرالهی) معنا پیدا می کند، اما در همه تنظیمات و تصمیمات و آرمان های دیگر اجتماعی پس از خود، اصل قرار می گیرد و پایه برنامه ریزی های بعدی است. عدالت، هم چون پیشرفت، مفهومی مبتنی بر تلقی نظام مند از امور است نه مبتنی بر جدانگری و ذات باوری؛ اگر نظام و مجموعه شناخته نشود و نتوان جایگاه مطلوب پدیده را در یک نظام شناخت، عدالت را هم نمی توان توضیح داد.

البته روشن است که آن چه بیان گردید در تعاریف، مصادیق، روش، شاخص ها و معادله های متداول عدالت در نظام های اجتماعی و نزد انسان هاست. اما همه این اختلافات، بر عدالت خواهی همه جوامع و انسان ها تکیه دارد؛ هیچ انسان یا جامعه ای نیست که خود را عدالت خواه نخواند؛ حتی اگر رفتار یا گفتاری ظالمانه دارد، آن را به نحوی توجیه می کند که عادلانه بنماید. همچنین از این تحلیل، نباید نسبی و بی پایه بودن عدالت برداشت شود. وقتی در جای خود ثابت می شد که انسان و جهان مخلوق خداوندِ عالِم و توانایی هستند که در خلقتش نفعی برای خود نمی طلبد، خلقت نظام تکوین عادلانه خواهد بود و چنانچه خداوند متعال دستورات و آموزه هایی را از روی فضل و رحمت برای بندگانش می فرستد، آنها ضوابط، شاخصه ها و مصادیق حقیقی عدالت خواهند بود. بر این اساس، عدالت در این جهان و مجموعه ها و اجزای درونی اش تعریف، ضابطه، شاخصه و مصداق قطعی و ثابتی خواهد داشت.

1/2/1ـ عدالت و پیشرفت مادی

غرب، اساس عدالت سیاسی را بر حقِ انتخاب انسان قرار می دهد و می گوید: انتخاب اکثریت، مبنای حقانیت و به رسمیت شناخته شدن است. وقتی رأی و میل انسان ها را اساس قرار دهند و آنها را به اخلاق و دین مقید نکنند و پایگاه اخلاق را جریان عبودیت در نظام اراده های انسان ندانند، طبعاً اراده ها به سمت افزایش بهره وری مادی حرکت می کنند و دنیا، به عنوان هدف و اصل انتخاب می شود. روشن است که بهره وری مادی از دنیا نمی تواند عامل هم دلی و هم گرایی شود. به دیگر سخن، اگر مسابقه برای دنیا باشد و ساختارهایی که به عنوان ساختارهای عادلانه در جامعه ایجاد می شود رقابت برای سود مادی را اساس قرار دهد، طبیعی است که این ساختارها عامل هم گرایی، هم دلی و ایثار و محبت، نخواهند شد. دنیا عامل نزاع است، نمی تواند بین مردم وحدت ایجاد کند. نتیجة آن هم عدم رعایت حقوق دیگران و اشاعه ظلم است؛ همان گونه که در نظام غرب اتفاق افتاده است: شرکت های سرمایه داری با هدف به حداکثر رسانیدن سود درست شدند. سپس این شرکت ها به صورت یک «شبکه» درآمدند و از طریق بانک ها پیوند خوردند. «بانک» حلقه اتصال آنها شد و همة اعتبارات اقتصادی را در خدمت این شرکت ها قرار داد. بانک مرکزی هم نرخ رشد پول و سرمایه را بر همین اساس معنا می کرد. طبعاً تمرکز در سرمایه داری پیدا شد و شرکت های متمرکز شکل گرفتند. همین نظام دموکراتیک هم که حق انتخاب را مبنای عدالت قرار می داد، منتهی به رشد تمرکز سرمایه شد و تمرکز سرمایه کم کم برای رشد خود، «نظام تحقیقات» را به خدمت گرفت و رشد سرمایه داری به «نظام سرمایه داری» تبدیل گردید؛ و نتیجه این شد که پیشرفت در خدمت تمرکز سرمایه قرار گرفت. باید به این نکته توجه داشت که بین رشد سرمایه و این که مناسبت های اجتماعی به گونه ای شکل بگیرند که سرمایه در شکل تمرکزی خودش دایم سودآور و صیانت آن اصل باشد تفاوت اساسی وجود دارد؛ در شکل دوم، حتماً نیروی انسانی (نیروی کار) تابع سرمایه تعریف می شود و صیانت انسان، تابع صیانت سرمایه خواهد شد. در چهار بازاری که در اقتصاد سرمایه داری مطرح است، نیروی کار در کنار پول و کالاهای سرمایه ای و کالاهای مصرفی قرار می گیرد، و ارزش کار انسان، ریالی تعریف می شود. به عبارت دیگر، پیشرفت سرمایه داری و رشد سرمایه، محور تحول اجتماعی می گردد، به گونه ای که انگیزه انسان را متناسب با رشد سرمایه پرورش دهد. انرژی هایی که در وجود انسان موجود است به عنوان ابزار پیشرفت سرمایه داری و به عنوان یک امکان، در خدمت توسعه آن قرار می گیرند. آنها هستند که می گویند: انسان باید چه عاطفه ای داشته باشد و چگونه باید تربیت شود و چگونه روابط اجتماعی او شکل بگیرد تا در نتیجه به پیشرفت سرمایه داری ختم گردد. از نگاه آنان، مناسبات رشد سرمایه داری در همه حوزه های حیات باید ملاحظه شود، حتی امروزه به دنبال مهندسی ژنتیک انسانی هستند تا بتوانند تمام انرژی های انسانی را در خدمت پیشرفت سرمایه قرار دهند. ازاین رو، فنّاوری متناسب با توسعة سرمایه داری فراهم شده و هنر هم در خدمت آن قرار گرفته است. هنر به ضمیمه تکنولوژی، بستر و شرایط پرورشی اجتماعی را به گونه ای شکل می دهد تا محیطی مناسب برای پرورش انسان ها در راستای پیشرفت سرمایه داری ایجاد شود، به گونه ای که تمامی مجاری ادراک حسی، بینایی، شنوایی و بویایی و چشایی آنها، حتی مجاری سنجش و محاسبه آنها متناسب با پیشرفت نظام سرمایه داری پرورش یابند. البته این که چه مقدار در این کار موفق شده اند بحث دیگری است؛ ولی واقعاً در نظام سرمایه داری دنبال مهندسی انسان هستند، به گونه ای که شرایط خاصی را برای پرورش انسان ایجاد کرده اند.[4]

1/2/2 ـ تحقق عدالت در پیشرفت الهی

محصول پیشرفت الهی چیزی جز گسترش و تکامل ابتهاج به قرب نیست. این تکامل، هر چند مرتبط با افزایش احساس و ارضاء است، ولی از آن رو که منابع آن محدود نیست، منتهی به تنازع نمی شود. از سوی دیگر، چون مبتنی بر خودبینی و استکبار نیست، منتهی به استکبار حق نیز نمی گردد. افزایش قدرت در پیشرفت الهی، به مفهوم توسعة تعهد و احساس بندگی و عبودیت است که به دنبال خود، گسترش ایثار و تعاون را نیز می آورد.

در این پیشرفت، «دنیا» ابزار تقرب است، و چون هدف، گسترش ابتهاج است، دنیاپرستی در آن جایی ندارد. اگر اساس انگیزش انسانی حرکت به طرف دنیای بهتر باشد، میلی پیدا نمی شود که انسان با تکیه بر آن، به فداکاری در دنیا و احترام به حقوق دیگران اقدام کند. اگر انسان ماکیاولی تعریف شد، داعیه ای برای گذشت نخواهد داشت. انسان و جامعه جهانی که سودمحور است، به اخلاق ایثار و گذشت نسبت به دنیا نمی اندیشد. بنابراین، هر چه تلاش شود تا اصول اخلاقی بر آن حاکم گردد و زمینه رعایت حقوق بشر و تحقق عدالت فراهم آید، نمی توان جلوی بحران ها و تهدیدهای ظالمانه را گرفت. همان گونه که بعد از جنگ های بزرگ جهانی که آثار مخربی برای جامعه بشری بر جای گذاشت، تلاش های جدی برای رفع ظلم نتیجه ای نداشت. ممکن است آن را به نقص در برنامه ریزی ها و ضعف های مرحله ای استناد دهند که در فرایند پیشرفت، مرتفع خواهد شد! ولی بهتر این است که ریشه یابی شود بر چه اساسی و با چه بنیادهای اخلاقی امنیت و عدالت جهانی ایجاد می شود؟ ممکن است مدعی شوند که نظام دستوری و حقوقی ما تابع نظام اخلاقی است، ولی پرسش این است که ضمانت اجرایی دستور چیست؟ ضمانت اجرای قوانین، قدرت و پایگاه قدرت، تمایلات عمومی است. اگر تمایلات عمومی به سمت پیشرفت مادی هدایت شود، با کدام انگیزه اصول اخلاقی ایجاد می شود؟ اصول اخلاقی ای که به ایثار نینجامند، بی تردید، اصولی نیستند که پایدار بمانند و بتوانند تهدیدها را که در حال گسترش هستند، از پیش روی جامعه جهانی بردارند.

بر این اساس، می توان گفت: عدالت در پیشرفت الهی، ضمانت دوام دارد؛ زیرا پیشرفت الهی بستر تحقق ایثار و فداکاری و هم دلی و همیاری است. اساساً ضامن اجرای عدالت الهی، اراده الهی است. خداوند می تواند نظام کیفری و نظام تشویقی را درباره انسان اعمال کند و برای حرکت اراده ها چارچوب بسازد و حب و بغض را در فطرت انسان قرار دهد و تناسبات بیرونی آن را هم بیافریند؛ یعنی عدالت، هم در نظام تکوین و هم در نظام کیفری اجتماعی و هم در فطرت و نفس لوامه ضمانت اجرایی دارد.[5]

از این منظر، نظام عادلانه، نظامی است که همه مناسبات و ساختارهای اجتماعی آن، متناسب با توسعه قرب طراحی شود. در عدالت دینی، حتماً رشد انگیزه، کمال، قرب و عبودیت باید به یک نظام هم آهنگ و ساختار متناسب سیاسی و اقتصادی تبدیل شود. البته ـ هم چنان که روشن است ـ عدالت اسلامی عدالتی همه جانبه است. نمی توان حوزه سیاست را از اقتصاد و فرهنگ برید و تکامل را فقط در پیشرفت اقتصادی تعریف کرد و مدعی شد که نظام عادلانه، صرفاً نظام عادلانه اقتصادی است. یعنی این گونه نیست که توازن فقط در ثروت ضروری باشد، بلکه در قدرت و علم و اطلاع هم هست. در نظام الهی گستره عدالت، عام است و باید همه جریان، قدرت، ثروت و علم، جریانی عدالت محور باشد؛ یعنی نظام سیاسی و اقتصادی و فرهنگی باید عادلانه باشند. عدالت یک بعدی پایدار نیست و نمی توان ساختارهای اقتصادی را بدون تحول در انگیزش های انسان و در فرهنگ اجتماعی شکل داد. ازاین رو، عدالت باید در سه حوزه «سیاسی، فرهنگ، اقتصاد» هم آهنگ تحقق پیدا کند.

عدالت اسلامی به معنای رعایت حقوق اجتماعی انسان ها در همه ابعاد است و تنها در بستر پیشرفت دینی و تقرب الهی محقق می شود. عدل آن است که تکامل نیاز، در مسیر تقرب باشد و نیاز به قرب دایم اشتداد پیدا کند و تولید نیازهای متنوع، همگی در این مسیر باشند؛ در واقع، نیازهای متنوع، همگی به شکل هم آهنگ، حول یک محور قرار گیرند و ساختار نیازمندی های انسان، متناسب با پیشرفتِ عبودیت و قرب حضرت حق، تکامل یابد.


پی نوشتها:

[1]- «بیانیه حق توسعه»، قطعنامه شماره ۱۲۸/۴۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، روزنامه یاس نو، ۲۷ دی‌ماه ۱۳۸۲.

[2] - میرباقری، سیدمهدی، «دولت اسلامی وتأملاتی در ضرورت فرهنگ دگرگونی (انحلال فرهنگ توسعه در فرهنگ تعالی)»، فصلنامه نامه دولت اسلامی، سال اول، شماره ۲، بهار ۱۳۸۷، ص۵۸.

[3]- کهف (۱۸) آیه۱۱۰.

[4]- حسینی الهاشمی(ره)، سید منیرالدین، تحلیل و بررسی ناهنجاری‌های اجتماعی، جلسه ۱ و۲، انتشارات دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم.

[5]- میرباقری، حق، حکم و تکلیف، همان.
Share/Save/Bookmark
 


مظاهرى
۱۳۹۲-۰۶-۲۱ ۱۸:۵۲:۰۱
با سلام خواهشمندم اگر امكان داره اصل مقاله "عدالت و پيشرفت "برام ارسال كنيد
ممنون (107)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۰۷-۱۴ ۰۸:۵۵:۰۵
لطفا صوت های متن ها رو هم بگذارید (113)
 
حسینی
۱۳۹۵-۰۶-۲۲ ۱۲:۲۵:۱۸
...افزایش قدرت در پیشرفت الهی، به مفهوم توسعة تعهد و احساس بندگی و عبودیت است که به دنبال خود، گسترش ایثار و تعاون را نیز می آورد....

این انگاره که عبودیت دستاوردی همچون ایثار و تعاون دارد آیا برعکس هم صدق میکند؟ یعنی اگر در فضایی ایثار و تعاون نهادینه باشد ملزوم بودن سازوکارهای عبودیتی در ان جامعه می باشد...؟؟؟!! (مصداق عینی سونامی ژاپن و نحوه رفتار جامعه در بحران بعد از آن می تواند باشد)
ممنون میشوم پاسخ بفرمایید.. (305)