علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 525
حجت الاسلام علی محمدی؛
سیدمنیرالدین حسینی‌الهاشمی؛ مظهر تقوای فرهنگی
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۱۳:۵۰
 
شعار بزرگ فرهنگستان علوم اسلامی «تقوای فرهنگی» است و خود مرحوم علامه حسینی الهاشمی، مظهر و نماد این شعار بود و همین هماهنگی قول و فعل وی، شخصیتی بی بدیل از او ساخته بود؛ شخصیتی که هر چه می‌گذرد و حجاب معاصرت نازکتر می‌شود، تبلور بیشتری می‌یابد.
 
پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، معمولاً فرهنگستان علوم اسلامی را به ادعاهای خلاف مشهور آنها در خصوص تمدن غرب، انقلاب اسلامی، فلسفه شدن، مبنای فلسفی نظام ولایت، کاشفیت، اراده‌گرایی، ایمان‌گرایی، نقل‌گرایی، فلسفه تاریخ، استراتژی صنعت، طب اسلامی، فیزیک و ریاضیات اسلامی و غیره می‌شناسند.

با این همه ادعاهای شاذ و نامتعارف، شاید بتوان ادعا کرد که مهمترین و در عین حال، جذاب‌ترین بخش وجودی مرحوم سید منیرالدین حسینی ـ به عنوان مؤسس دفتر فرهنگستان علوم اسلامی ، نه پاسخ‌های مبتکرانه و بدیع وی در عرصه‌های مختلف کلامی، فلسفی، معرفت‌شناسی، اجتماعی، برنامه‌ریزی، که «مؤمنانه و عمیق طرح شدن مسائل فراروی انقلاب اسلامی» است. اساساً جذابیت اصلی مباحث فرهنگستان را باید در «چنین طرح مسئله و چنین مواجهه‌ای برای دستیابی به پاسخ» دانست.

شعار بزرگ دفتر فرهنگستان «تقوای فرهنگی» است و خود مرحوم حسینی الهاشمی، مظهر و نماد این شعار بود و همین هماهنگی قول و فعل وی، شخصیتی بی بدیل از او ساخته بود؛ شخصیتی که هر چه می‌گذرد و حجاب معاصرت نازکتر می‌شود، تبلور بیشتری می‌یابد.

اهل درد بود

مرحوم حسینی اهل درد بود!
«متهم شدن دین به ناکارآمدی»، مانند دردی مزمن، سرتاسر زندگی جهادی‌اش را متأثر کرده بود و وی حتی لحظه‌ای خود را فارغ از این مسئله نمی‌دید.
«شما لاف نوکری رسول الله و ولی الله و نائبش را می‌زنید. علامت نوکر این است که اگر به خودش بد بگویند راحت‌تر است تا اینکه به آقای او بد بگویند. وفای او این‌گونه است که اگر به خود او بد گفته شود یک مقدار آزرده می‌شود، اما اگر به آقای او بد بگویند، گویا به قلبش تیری وارد شده و یا به حقیقت وجودی او حمله شده است. این کفار با این نظامات کفر آمیز که به وجود آورده‌اند به آن چیزی حمله می‌کنند که دلبستگی آقای شما (رسول اکرم و اهل بیت طاهرینش) بوده و هست. اگر کسی به ما فحش داد و ما رنجیده و ناراحت شدیم ...، ولی وقتی به اربابمان ناروا گفته شد احساس رنج و درد نکنیم، خود خیلی بی‌عفتی است. عادت خیلی بد و بیماری بزرگی برای قلب است.

اگر ما درد دین نداشته باشیم باید بر این بی دردی خودمان گریه کنیم و از خدا طلب گریه کنیم. این بی دردی به مراتب از سرطان بدتر است. کسی که درد بی وفایی نسبت به مولا را درک نکند، بد دردی است. درجه بی‌عفتی کسی که به مولای خود بی‌توجه است، از درجه بی‌عفتی یک زن روسپی بسیار بدتر است... بی‌دردی برای ما عادی شده است و ما باید از این بی‌دردی نزد خداوند ناله نماییم و بگوییم: خدایا عده‌ای از بندگان تو در وفای نسبت به تو و نوکران تو، نسبت به رسول تو و ائمه اطهار و نسبت به جریان دین تو در عالم؛ تمام وجودشان ذوب شده است ولی هَمّ اول ما این نشد.»
(مباحثی پیرامون اخلاق اسلامی،جلسه۱۳، ۱۳۷۶)

خود را متعهد به حل مشکلات نظام اسلامی می‌دانست

همواره خود را مسئول اصلی حل مشکلات نظام اسلامی قلمداد می‌کرد و متهم اصلی در عدم دستیابی نظام اسلامی به کارشناسی دینی را خود می‌دانست.
«گاهی به ذهن من می‌آید که حالا در زمان امام موسی‌بن‌جعفر (ع) علیه و علی ابائه و ابنائه صلوات الله مردم چگونه تحمل می‌کردند که امام زمانشان چهارده سال در زندان باشد؛ در حالی که اگر ما در آن زمان می‌زیستیم برای امام خود تمام تلاش خود را به کار می‌بستیم. از طرفی دیگر به نظر می‌آید الان نائب و پرچمدار ایشان، در موضوع نظامات اجتماعی به زنجیر نظامات شرق و غرب مبتلا است. فرمایشی که می‌گوید، تا عمل نمی‌رسد و مانعش هم در اختیار نبودن نظامات اسلامی است که بتواند جای سایر نظام‌ها را بگیرد؛ حال ما درباره این زنجیرهای نامرئی که آثارش مرئی است چقدر تلاش می‌کنیم؟!»
(مباحثی پیرامون اخلاق اسلامی، جلسه۱۳، ۱۳۷۶)

مسئله‌ها را ریشه‌ای می‌فهمید و راه حل ریشه‌ای را «انقلاب فرهنگی» می‌دانست

یکی از جاذبه‌های شخصیتی وی، عمیق‌اندیشی‌اش بود. مسئله‌ای نبود که بدان ورود کند و طرح بحثی متفاوت و عمیق‌تر از آنچه که مرسوم بود، ارائه ندهد. همین عمق‌اندیشی و ریشه‌یابی‌ها باعث شده بود مسئله‌ها را بلند مدت ببیند و وهله‌ای تحلیل نکند. لذا عمر مفید مباحثش افزایش یافته بود و زود تاریخ مصرفشان تمام نمی‌شد. امروز نیز وقتی به پژوهش‌های وی مراجعه می‌شود، انگار فی زماننا هذا طرح بحث می‌کند.

«تا زمانی که «انقلاب فرهنگی» در جمیع شئون محقق نشود نمی‌توان از پذیرش پیام «انقلاب سیاسی» خود در سطح جهان، توسط مردم دیگر کشورها مطمئن بود چون ادعای انقلاب ما همواره ارائه تمدنی نوین که شالوده‌های آن رنگ دیانت دارد، بوده و هست و اگر قرار باشد همواره از ابزار فرهنگی خصم، به صورت مطلق یا مشروط بهره جوئیم. آیا اولاً می‌توان چنین تمدنی را بنا نهاد و ثانیاً بر فرض بناگذاری، آیا می‌توان ادعاکرد که چنین تمدنی از ماست، در حالی که «روش» و «معادله» دیگران را به عاریت گرفته‌ایم؟!»
(گامی عملی در جهت اسلامی کردن فضای دانشگاه‌ها «۱»- ۱۳۷۵)

«به اعتقاد ما تا زمانی که نتوان سخن و مدعای خود را با عینیت گره زد و علاوه بر برهان لفظی از براهین عینی بهره جست و برنامه‌های تحقیقاتی منسجمی را در چنین قالب‌هائی ارائه داد، حتماً ادعای ما در ارائه ساختار نوین تمدن اسلامی در هاله‌ای از تردید و ناباوری باقی خواهد ماند و نه تنها نمی‌توان دشمنان را به اسکات کشاند، بلکه دوستان را نیز با چنین قافله‌ای همراه نخواهد ساخت.»
(بحث ضرورت‌های اولیه تغییر ساختار نظام آموزش عالی، ۱۳۷۵)

اهل امر به معروف و نهی از منکر در مقیاس اجتماعی بود

خوش برخورد بود و با طراوت. به راحتی با بسیاری از افراد که سایرین حاضر نبودند با آنها بشین و برخاست داشته باشند، هم کلام می‌شد و فارغ از نوع پوشش و حجاب ظاهریشان برایشان جلسه می-گذاشت. ولی وقتی پای مسئله انقلاب اسلامی می‌رسید و سطحی برخورد کردن نهادی اجرایی و علمی را با چالش‌های انقلاب اسلامی می‌دید، خطاب عتاب گونه‌اش با چاشنی محبت و صمیمت همیشگی، تأمل برانگیز بود و نمی‌شد از کنارش به راحتی گذشت.

«من معذرت می‌خواهم که بدین گونه تلخ بیان می‌کنم! مرا ببخشید! طلبه در این ۲۰ سال تنبلی کرده است! بزرگانی که در سابق بودن نسبت به مسائلی که در برابر اسلام قرار می‌گرفته، زحمت می‌کشیدند. یک سنی در یک گوشه‌ای در ۸۰ سال پیش که نه بلندگویی بود و نه ارتباطی بیان کرده که شیعه، تصنیف ندارد در مقابل او، مرحوم آقا بزرگ تهرانی ۴۰ سال زحمت می‌کشد و جواب آن را در سی جلد الذریعه می‌دهد.
او در کارش عذر نیاورد!
خدا نکند که ارتکابات ما به این دلیل در نزد ما شیرین باشد که با کار نکردن سازگار است. به نفس خویش مظنون باشید.
(«مشهد مقدس» دی ماه ۱۳۷۹)

«بر تمام دانشگاهیان متعهد و غیرمتعهد فرض است که با شناسائی، جمع آوری و سازماندهی نیروهای فهیم و متعهد دانشگاهی، زمینه چنین تحولی عظیم علمی را در کشور فراهم کرده و رسالت تاریخی خود را در ارائه «تمدن نوین اسلامی» به بشریت تشنه امروز ایفا کنند. هر چند شروع چنین حرکتی با موانعی جدی رو به رو خواهد شد. اما استعانت از ذات مقدس الهی و ائمه اطهار (علیه الاسلام) همواره راه‌گشای اصحاب ولایت بوده است.

مسلماً اولین محصولات علمی چنین جمعی، باطل‌الحسر کسانی است که همواره وابستگی به علوم و معادلات نظام کفر را، سامری صفت تبلیغ می‌کنند. تا چنین حرکت‌هائی در جمیع دانشجویان متعهد آغاز نشود و آروزی تحقق استقلال فرهنگی، دست نایافتنی جلوه کند و ناگفته پیداست وابستگی فرهنگی از دو نوع وابستگی سیاسی و اقتصادی به مراتب خطرناک‌تر بوده و در دراز مدت زمینه‌ساز انواع وابستگی‌ها خواهد بود. روح ملکوتی حضرت امام و بنیان دردمندانه مقام معظم ولایت، ما و شما را به تلاشی مضاعف در بریدن زنجیره‌های سخت وابستگی، پرهیز از برخورد تحقیرآمیز و شماتت آلوده با مسئولین محترم نظام و ارائه راهکارهای عملی منطبق بر وحی فرا می‌خواند، امید که مخاطبین خوبی برای آن بزرگوار باشیم.»
(گامی عملی در جهت اسلامی کردن فضای دانشگاه‌ها «۱»، ۱۳۷۵)

خدمت و خیانت به ولایت فقیه را بزرگترین ثواب و گناه می‌دانست

وقتی در مقام تذکر و موعظه قرار می‌گرفت، خدمت به توحید را از طریق نصرت ولیّ فقیه می‌دانست و خدمتگزاری به آستان معصومین علیهم السلام را از مجرای کمک کردن به ولیّ اجتماعی، اولویت اول معرفی می‌کرد. حتی توصیه می‌کرد که اگر کسی می‌خواهد دعا کند، مقام معظم رهبری را فراموش نکند و توفیق مشارکت در خیرات و مبرات نظام اسلامی را مغتنم بشمرد.

«این را به برادران عرض می‌کنم که گناهان اجتماعی، نسبت به مقام ولایت است. گناهی که امروز برای بعضی از مردم در کمک نکردن به نظام اسلامی پیش می‌آید خیلی بزرگ است. این گناه مسامحه در امر کلمه توحید و از بدترین گناهان است.»
(«مشهد مقدس» دی ماه ۱۳۷۹)

«در آخر کلام نکته‌ای را درباره حضرت آیت الله خامنه‌ای مدظله العالی که در خط مقدم پرچمداری اسلام قرار دارد اضافه می‌کنم. دقت کنید.

خدا شاهد است که من یقین دارم دعای به آقای خامنه‌ای، شما را در خیراتی که در سراسر عالم برای اسلام در برابر کفر پیدا می‌شود شریک می‌کند. البته ممکن است یقین من برای شما ارزشی نداشته باشد، ولی حاضرم استدلال بیاورم.

اگر انسان می‌خواهد در امری شریک بشود چه خوب است که در یک امر عظیم باشد. گاهی مواردی است که اگر انسان سهیم شود چندان تفاوتی در آخرتش نمی‌کند. در امر خیر شریک شدن خیلی خوب است اگر امر عظیمی باشد.

به وسیله طرفداری زبانی و عملی با پرچمدار نظام اسلامی شریک بشوید؛ یعنی بیایید داخل لشگر بقیه الله سلام الله علیه.
(بررسی رابطه مدیریت با توسعه نظام ولایت، ۱۳۷۲)

وفای اولیاء معصوم، بزرگترین تکیه‌گاهش بود

زبان حال و قالش، همیشه یک کلمه بود؛ جز به خدای متعال و اولیای معصومش به هیچ چیز نمی‌توان تکیه کرد. اصلا در همه عمرش حرفی غیر از این نزد. روح مبنای فلسفی «نظام ولایت» او هم چیزی غیر از این نیست!

«اگر خط حاکم بر زندگی شما، خودتان نباشید و به جای آن خدا و اسلام را قرار دهید، بدانید اسلام صاحب دارد و خدا شاهد است که ممکن نیست شما یک لحظه به آنها توجه کنید وآنها هزاران بار شما را سرپرستی نکنند؛ وفای شما که بیشتر از آنها نیست. شما مصرّ بر بی-وفایی نباشید آنها هم وفا می‌کنند. شما مصر بر این نباشید که نظر دیگران را بر نظر ائمه طاهرین(ع) رجحان دهید، مسلم آنها هم به شما نظر خواهند کرد.»
(بررسی رابطه مدیریت با توسعه نظام ولایت، ۱۳۷۲)

«آنچه عرض می‏کنم این است که من یک طلبه بی‏سواد هستم، صِفرالکَف هستم. هم در معلومات حوزوی و هم در معلومات دانشگاهی، چیزی ندارم! خدای نخواسته برادران احساس نکنند که من در اینجا به مدح از خود می‏پردازم. غرض از آنچه در چند لحظه قبل گفتم این جمله است: ما به ولی‏عصر عجّل‏الله‏تعالی‏فرجه‏الشریف شرط نکرده‏ایم که اول اسلحه بدهد تا آنگاه به جنگ دشمن برویم!»
(«مشهد مقدس» دی ماه ۱۳۷۹)

تولید «فلسفه چگونگی اسلامی» را تنها راه انقلاب فرهنگی می‌دانست

فلسفه چگونگی اسلامی بزرگترین دستاورد حیات علمی اوست. فلسفه‌ای که مدعی است عِدل انقلاب اسلامی در ساحت اندیشه است و از این رو می‌تواند امکان تحقق دین در جامعه را در تراز انقلاب اسلامی فراهم آورد.

«ابزار محدث بودن فرهنگ دین، فلسفه چگونگی اسلامی است؛ یعنی تکامل نظامات می‌بایست بر اساس اهدافی باشد که ما انزل اللّه معین می‏کند؛ نه اینکه براساس انگیزشهای حسی و به طرف توسعه غرایض مادی باشد و پس از آن دین بخواهد برای مشروعیت نظاماتی که مبتنی بر دنیاپرستی تأسیس شده راه‌حل ارائه دهد و آنها را توجیه نماید.»
(«مشهد مقدس» دی ماه ۱۳۷۹)

«روش فقاهت»، «روش علم دینی» و «روش برنامه‌ریزی»، سه پروژه اصلی فکری‌اش بود

ورود مبنای فلسفی به هستی شناسی تفصیلی را غلط می‌دانست و بارها استدلال‌های خود را بیان کرده بود. از طرفی معتقد بود که غیر معصوم برای هماهنگی حوزه‌های مختلف فهمش نیاز به حد اولیه فلسفی دارد. لذا نه تفلسف را تعطیل می‌کرد و نه فلسفه را در عرض ما أنزل الله می‌دید و زیر بار هم وزانی عقل و نقل می‌رفت. همواره می‌گفت عقل باید در تمامی مراحل فهم، خود را خادم نقل و معارف معصوم بداند.

بنابراین در نسبت بین عقل و نقل، راهی دیگر برگزیده بود و به جای آنکه امتداد فلسفه را هستی شناسی و بعد فلسفه‌های مضاف بداند، امتداد فلسفه خود را ـ که «فلسفه چگونگی اسلامی» می‌نامید ـ، از مجرای «روش» دنبال می‌کرد و چقدر نکته در این انتخاب او نهفته است!

«به نظر ما می‏رسد که «فلسفه چگونگی»، باید هماهنگ‏سازی سه روش را انجام بدهد: اول: روش استنباط دینی؛ دوم: روش علوم یا معادلات و سوم روش اداره و کنترل عینی. »
(«مشهد مقدس» دی ماه ۱۳۷۹)

«چرا عقل از این راه آمد؟! جوابش اینست که معلوم مى‏شود در هاله ترسى قرار داشته که این سیر را پیموده! مى‏گویند ترس از چه چیزى؟ مى‏گوید ترس از «بى‏تقوایى فکرى»! پروا داشتن نسبت به «عمل عقل»، در موضوعى که بعدهاى دور به آن خواهیم رسید که «تولى به مولا»، باید بر عقل حاکم باشد و حاکمیت او را بر نفس حرکت خود بپذیرد تا بتواند دستورات شارع را در نفس حرکت خویش دخیل بداند؛ یعنى «اعلام تسلیم‏بودن»کند!.»
(مبانی نظام فکری جلسه ۴، ۱۳۷۵)

«احراز حجیت»، مهمترین خط مشی علمی‌اش بود

رهاورد تمامی تأملاتش در عرصه معرفت‌شناسی این بود که «معیار صدق»، نه کاشفیت است و نه انسجام و نه وقوع؛ بلکه منشاء هر صدقی صرفاً و صرفاً در تبعیت از حق است و حقی در عالم جز مشیت الوهی خدای متعال و فاعلیت ولایی معصومین علیهم السلام نیست. از این رو مناط صحت را «تبعیت» می‌دانست و معیار صحت را «احراز حجیت» می‌شناخت.

«اگر عقل گفت: «لاحجّه لى الاّ بحولک؛ الاّ باعطائک»، اگر گفت: «لااله الّا اللّه؛ لک الحجّه؛ حجت از توست»، این عقل، تسلیم شده. پس عقل به حجت دست نمى‏یابد، مگر به مسلمان شدن! عقل به آرامش دست نمى‏یابد، مگر به اتکاء به خداى متعال! ...

در تعبّد هم حتماً زبان مى‏خواهد نباید به تعبد خودش مُعجِب شود، بلکه باید خود این مطلب را مقنّن کرده و در معرض عرف متشرع بگذارد، باید بگوید: من سنجش عقلانى را انجام دادم، آنرا مقنّن و زباندار کردم، در معرض حضور گذاشتم تا دیگران هم ببینند و بفهمند که من چه مى‏گویم و آنها را به کمک خواستم، همه در راه تسلیم بودن به خداى متعال سعى کردیم و آخر بلوغ قدرتمان هم، اینست!»
(مبانی نظام فکری، جلسه۴، ۱۳۷۵)

هیچ وقت دستاوردهای مقطعی، او را از آرمان‌هایش غافل نکرد

بارها اتفاق افتاده بود که نتایج به دست آمده در تحقیقات، شاگردان را اقناع کرده بود و گمان برده بودند که دوره تحقیقات نظری به سر آمده، ولی کسی که هیچ‌گاه متوقف نمی‌شد و موشکافانه دستاوردهای حاصله را به نقد می¬کشید، خود او بود.

علت اینکه من به این فکر (تولید فلسفه چگونگی) افتادم این بود که من در مجلس خبرگان قانون اساسی حاضر بودم. قبل از آن هم حداقل چهارـ پنج هزار ساعت درباره اداره جامعه فکر کرده بودم و تقریباً نزدیک به ۸۰% آنچه را که ما نوشته بودیم در قانون اساسی پذیرفته شد. بعد از آن حدود شش ماه شدیداً در فکر فرو رفتم که این پیاده کردن اسلام نشد. کجای کار ایراد دارد؟ بعد شهید بهشتی(ره)، مرحوم آیت را به منزل ما فرستاد تا کاندیدای مجلس شوم و من نپذیرفتم. آقای راستی هم از طرف جامعه مدرسین قم گفتند، ولی من نرفتم. گفتند: «چرا؟» گفتم: «ما برای پیاده کردن اسلام، ابزار می‏خواهیم و من خیال می‏کردم همین کلیّات و اعطاء اختیارات کافی است، ولی اینگونه نیست» در آن زمان یکی از شاگردانم را برای مجلس معرفی کردم. گفتند: «چگونه شما نمی‏توانید، ولی شاگرد شما می‏تواند چنین کاری را کند؟!» گفتم: «برای اینکه ایشان نمی‏تواند آن کاری را که من می‏خواهم، جلو ببرد، لذا خودم باید مشغول آن کار باشم».
(«مشهد مقدس» دی ماه ۱۳۷۹)

در ارائه آنچه در ساحت عملی بدان نائل آمده بود، شجاع بود

عادت کرده بود که در جوابش بگویند نمی‌فهمیم. صبور بود و دوباره و دوباره توضیح می‌داد. وقتی مطلبی برایش تمام می‌شد، با صراحت ادعا می‌کرد. مطلب تولید شده را متعلق به انقلاب اسلامی می‌دانست و نتیجه برکت خون شهدا.

«با اطمینان در محضر شما عرض می‏کنم که بحمدالله دفتر فرهنگستان در ۲۰ سال گذشته نه از فلسفه اصالت ماهیت و نه از فلسفه اصالت وجود و نه از تضاد هگل و حرف‌های شاگردان او ـ از فیخته و نیچه تا مارکس و غیره ـ و نه از فلسفه نسبیّت انیشتین، اقتباس نکرده است؛ یعنی نه از فلسفه‏های بیگانه اقتباس کرده و نه از فلسفه‏های خودی. دفتر فرهنگستان «فلسفه چگونگی اسلامی» را «تأسیس» کرده است و به پایه‏‌های اساسی تکامل متدولوژی در اصول فقه، روش علوم (مدل‌سازی تجربی) و مدل‌سازی اجرا دست یافته است...

مشابه کاری که اینجا انجام شده، در اروپا بیش از ۵۰ سال طول کشیده است. بحول‏اللّه و قوته وقتی آثار این کار را در قسمت‌های مختلف برابر ارباب فنون که متخصّص بودند قرار داده‏ام - چه به صورت مقاله و چه حضوری - تا الآن که این جا نشسته‌ام، هرگز بحث ما زمین نخورده است. این به دلیل لیاقت ما نبوده، بلکه به خاطر عنایت حضرت ولی‏عصر(عج) برخون شهداء، امام راحل و مستضعفین عالم ـ که امید به اسلام دارند ـ بوده است. تأکید می‏کنم که من نه اهل ریاضات خاص و شهود و مکاشفه هستم و نه اهل کار تتّبعی سنگین هستم ـ چه در مباحث دانشگاهی و چه حوزوی ـ ، ولی با اعتماد به اینکه این انقلاب از طرف خدای متعال و با عنایت خدای متعال بر نبی اکرم(ص) و اذن به ولی عصر(عج) در امداد امام خمینی‌(رض) محقّق شده است، اینگونه نیست که اگر کسی در خدمتگزاری به انقلاب به میدان بیاید، کار او امداد نشود؛ یعنی آنها نگاه نمی‏کنند که طرف انجام کار چه کسی است، بلکه از آنجا که موضوع کاری که انتخاب شده است موضوع مهمّی است، انجام دهنده آن را امداد می‏کنند.»
(«مشهد مقدس» دی ماه ۱۳۷۹)

به شدت از تخطئه کردن بزرگان دین، پرهیز می‌داد

بسیار مواظب بود که مجموعه‌اش دچار طعن و لعن نسبت به بزرگان دین نشود. هرچند فلسفه‌ای تولید شده بود که آن را کلید حل مشکلات انقلاب اسلامی می‌دانست، ولی در همان فلسفه، اثبات کرده بود که شرط فهم، تواضع است و پرهیز از خودبینی. همیشه می‌گفت اینکه ما به فرهنگستان آمده‌ایم، دلیلی بر برتری ما نیست؛ خدا عنایتی کرده و متوجه مسئله‌ای شده‌ایم و در این میان فقط تکلیف‌مان سنگین‌تر است.

«بدون شک از آن کسی که غفلت دارد نمی‌پرسند که: چرا؟ ... آقایان و مجتهدین که نسبت به خصوصیات موضوعات مستحدثه غفلت دارند، احیاناً سوال هم کرده و افرادی هم سؤالات را حل کرده‌اند، ولی در واقع، نه درست طرح شده! و نه پاسخ آن درست داده شده است! که اینها از غفلت در بیایند، بلکه آن غفلت تأکید شده است. لذا در قیامت از او سؤال نمی‌کنند؛ و هکذا، حال متکلمین و اساتید اخلاق.»
(بررسی رابطه مدیریت با توسعه نظام ولایت، ۱۳۷۲)

«نکته آخر این که بین غفلت و التفات تفاوت هست. ممکن است افراد مقدس و متدینی (حتی اهل بهشت) وجود داشته باشند که به دلیل غفلت، این تکلیف بر آنها نباشد، ولی آیا کسانی که مطالب را می‌فهمند و خداوند هم (به واسطه التفات) حجت را بر آنها تمام کرده است، همان تکلیف را دارند؟! شما خیال نکنید به کسی که در عرفان کار می‌کند می‌توان گفت، او غافل از بندگی خداست و ما متوجه! عالم تکلیف در اثر شرایط و توجهاتی است که به انسان داده شده. چیزی به گوش ما خورده که به گوش او نخورده است.»
(بررسی رابطه مدیریت با توسعه نظام ولایت، ۱۳۷۲)

بر مؤمنانه بودن دعوت دیگران به مباحث فرهنگستان تأکید داشت

خیلی تلاش می‌کرد که مدعیات فرهنگستان بد طرح نشوند. از اینکه مباحث تولید شده، ابزاری برای تحقیر دیگران گردد، به شدت إبا داشت. بارها گفته بود که اگر کسی گفت که حرف شما را نمی‌فهمد، مشکل از شماست که زبان تطبیق ندارید!

«مثلاً من الآن پشت سرم را نمی‌بینم، اما شما به راحتی پشت سر من را می‌بینید بدون اینکه به زحمت بیفتید. همه آحاد بشر چنین هستند بجز معصومین (ع) که علمشان از قبیل علم ما نیست. ما عموماً به بعضی از قسمت‌ها اشراف داریم و از قسمت‌های دیگر غافل هستیم. هر قدر قدرت تطرق احتمالات و تمحض خاطر قوی‌ای هم داشته باشیم، باز در یک بُعد و در یک جهت می‌توانیم مسایل را کم و زیاد کنیم.

بنابراین، اگر شما به گونه‌ای برخورد کنید که سبب تحریک نفسانی شود، خدای نخواسته منشأ این خواهید شد که یک نفر در غفلت خودش باقی بماند و از دانشی که دارد نفع کمتری به اسلام و مسلمین برساند و احیاناً دشمن هم بتواند از غفلتش استفاده کند و به مسلمین آسیب بزند، ولی اگر مسأله را به صورت صحیحی طرح کنید به گونه‌ای که غفلت نشود و در نتیجه او هم در جای خودش کمک به مسلمین کند، مسلم مرضی خدا خواهد بود ان شاء الله تعالی.
(بررسی رابطه مدیریت با توسعه نظام ولایت، ۱۳۷۲)

و در این میان حفظ آبروی نظام را از همه چیز مهم‌تر می‌دانست

«گاهی انسان مبتلاء به یک گناه جزئی می‌شود؛ مثل غیبت که مسلَّم باید طلب حلیت کند، ولی گاهی اگر چیزی گفتیم که آبروی نظام اسلامی را به خطر انداخت و آن را سست و موهون کرد، در این صورت اصلاً از موارد غیبت نیست، بلکه جزو موارد تضعیف کلمه توحید و ولایت حقه الهی شمرده می‌شود. ان شاء الله تعالی و به حول و قوه الهی در بین ما چنین چیزی وجود ندارد.»
(بررسی رابطه مدیریت با توسعه نظام ولایت، ۱۳۷۲)

تندترین عتاب‌ها را نسبت به اعضای فرهنگستان داشت

هر چه به او نزدیک‌تر می‌شدی، لطفِ عتاب‌ها و برکت ِتحذیرهایش بیشتر نصیبت می‌شد. انرژی مجموعه‌اش از او تأمین می‌شد و فعالیتش، برای دیگران انگیزه‌زا بود. پدر شاگردانش بود؛ بیشترین نهیب‌ها را به فرهنگستانی‌ها می‌زد!

«در مورد شما (اعضای فرهنگستان) امکان اینکه بگویید ما غافل بودیم را به شما نمی‌دهند! من نمی‌خواهم بگویم تکلیف را محرز، و دو دوتا چهارتا می‌کند که راه همین است؛ بلکه احتمالی است که محتمل آن بزرگ است و لذا منجز تکلیف است؛ یعنی موضوع آن، موضوع سبیل کفر بر اسلام است؛ موضوع آن از موضوعاتی است که وعده عذاب، بر تسامح نسبت به آن داده شده است. از موضوعاتی است که درباره اش شارع اهتمام شدید داشته و دارد وخطاباتش واضح است....

سهل انگاری در کار را از سستی و کسلی که ابلیس برای ما بوجود می‌آورد بدانید. اینکه وقت شما گذشت و چه شد و .. اینها را از وسوسه‌های ابلیس بدانید. در مقابل بگویید ما به دشمن فرصت دادیم تا اینکه توانست چند قدم از نظر فرهنگی جلو بیاید و به این جا برسد. ما جزو آنهایی بودیم که خداوند ما را به احتمالات متنبه کرد؛ لذا دیگر اهل غفلت نمی‌باشیم. ما متنبه شدیم و توجه پیدا کردیم و در این بین هر روز ابلیس برای ما بازی درست کرده هر روز به یک امری و با یک بهانه‌ای آن هم برای این که کار را لنگ کند. اصولاً کار او (ابلیس) وسوسه و تأخیر است، رها هم نمی‌کند....»
(بررسی رابطه مدیریت با توسعه نظام ولایت، ۱۳۷۲)

... و او همیشه ملتمس دعا بود

«دوستان به یکدیگر دعا کنند و در عصر عرفه فراموش نکنند. باز من خدا را شاهد می‌گیرم (به عنوان عاجزترین از شما) و از تک تک شما این التماس را دارم که دعا کنید تا خدای متعال مدد کند تا بتوانیم تکلیفی را که متوجة آن شده‌ایم انجام بدهیم؛ و ان شاء الله تعالی به ولیّ عادل در اقامه حق کمک کنیم. گاهی من به نظرم می‌رسد که دعای مشلول را بخوانیم به دلیل آن که در برخی از این امور به نظر می‌آید دچار یک لنگی هستیم.»
(بررسی رابطه مدیریت با توسعه نظام ولایت، ۱۳۷۲)

دعا، تنها قسمت تکراری جلسات پژوهشی او بود

قبل از هر جلسه دعا می‌کرد. فرازهای دعایش همیشه یکسان بود. همه به آن خو گرفته بودند. در ۶۰۰۰ جلسه‌ای که از او به یادگار مانده، فقط چند ثانیه تکراری وجود دارد:

«بار الها! کلمه حق را بر سراسر جهان بگستران و تفضلاً ما را در گسترش کلمه حق شریک و سهیم بفرما.

بار الها! کلمه باطل را از زمین بر کن و تفضلاً ما را در کندن کلمه باطل از زمین سهیم و شریک بفرما.

بار الها! آنچه که وعده به ولیّ ات فرموده‌ای هر چه زودتر به او عنایت بفرما.

بار الها! نایب ولیّ‌ات امام خمینی/ مقام معظم رهبری را معزز و منصور بدار.

بار الها! لشکر اسلام را در همه جبهه‌ها پیروز بگردان. لشکر کفر را در همه جبهه ها مخذول بفرما

بار الها! ولایت ما را خودت بوسیله اولیاءات بر عهده بگیر. ولایت ما را به دست ابلیس و نفس اماره مسپار .

بار الها! انتقال ما را از این عالم به عالم دیگر بوسیله شهادت در راه خودت و برای خودت قرار بده.

خدایا! ما را در دعای اموات سهیم و شریک کن و مشمول دعای خیر آنها بگردان .

خدایا! از توفیقاتی که تفضلاً در خیرات نصیب ما می کنی اموات را سهیم و شریک قرار بده.»
مولف : علی محمدی
Share/Save/Bookmark