علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 524
محسن دنیوی
استاد سید منیرالدین حسینی و عمق بخشی به مسائل ما
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۱۴:۵۰
 
علامه حسینی این باور بود برای اقامه کلمه حق انقلاب اسلامی، باید به دنبال انقلاب سیاسی، انقلابی فرهنگی صورت گیرد که بسیار طولانی خواهد بود و اتفاقاتی مانند تعطیلی دانشگاه ها و تلاش برای تطهیر چهره ظاهری آنها را بی نتیجه می دانست و مسئله را در محتوا می دید و اینکه امروز طبقه بندی علوم بر ما سیطره یافته است و علوم پایه به مثابه اصول اعتقادات عمل نموده و علوم دیگر بر آنها استوار شده است و اخلاق مدرن زاییده تکنولوژی است و دانش بر ارزش تقدم یافته است.
 
پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، دوازدهم اسفند ماه، سالروز ارتحال استاد سید منیرالدین حسینی الهاشمی(رضوان الله تعالی علیه) است. اولین مواجهه نگارنده این یادداشت با متنی از مجموعه ی گفتارهای استاد فقید، مربوط به جلساتی بود که ایشان در سال آخر حیات خود(۱۳۷۹) با جمعی از طلاب در مشهد داشتند. شروع متن با نقل به مضمون اینچنین بود: «اگر شما رابطه میان وحی، عقل و حس را بریده می  دانید پس نیازی نیست به علم دینی و تکامل فقاهت بیندیشید و اگر منابع معرفتی را مرتبط و تاثیرگذار بر هم می دانید، با این سوال مواجه خواهید شد که این نسبت چگونه است و هماهنگی میان آنها به چه شکلی است و تعارضات چگونه بروز می کند و چگونه قابل رفع است؟ »

فارغ از اینکه استاد حسینی در ادامه چه پاسخی به سوالاتی که خود طرح نمودند داده باشند، این نکته قابل توجه است سوالات طرح شده، سوالاتی عمیق و دقیق است و عمق پرسش، تا حدودی چارچوب پاسخ اندیشمند را تعین می بخشد.

این ویژگی یکی از خصوصیات مهم و بارز اندیشمندی است که خود را فرزند انقلاب اسلامی می دانست. در قدم اول، این مهم نیست که ما چه ایراداتی می  توانیم به منظومه فکری استاد حسینی با عنوان فلسفه نظام ولایت ، مفاهیم و اصطلاحات ابداعی و ادعاهای خاص و بزرگ ایشان وارد کنیم، بلکه مهم این است که سید منیرالدین حسینی الهاشمی، به مسائل ما نگاهی دیگر داشت و پاسخ سوالاتی با قدمت چهار قرن و ریشه دوهزار ساله را دم دستی و سهل الوصول نمی دانست.

جالب این جاست که یکی از انتقادات همیشگی به ایشان در زمان حیات او و به اندیشه و شاگردان ایشان در دوران پس از ارتحال آن بزرگوار، این بوده است که آنقدر مساله را پیچیده می بینید که به جواب نمی رسید و همین باعث شده است که پس از گذشته سه دهه از تاسیس فرهنگستان علوم اسلامی قم، چیزی! از آن درنیاید و خروجی نداشته باشد!!!

مشکل این جنس از منتقدین آن است که سوال را عمیق و ریشه دار و پیچیده نمی دانند و به تبع آن، پاسخ را دم دستی و سهل الوصول تصور می کنند.

باز هم تاکید می کنم که بیان این ویژگی برای سید منیرالدین حسینی الهاشمی به معنای دفاع از تمام منظومه فکری و روش ها و اصطلاحات ابداعی و به ویژه ادعاهای واقعا عظیم ایشان در بنیان نهادن علوم نوین با طبقه بندی متفاوت نیست، بلکه تاکید بر این است که او به سوالات ما عمق بخشید و به همین دلیل نباید با او مانند دیگرانی برخورد کرد که قصد مواجهه با مسائل را با چنین عمق و وسعتی ندارند و گمان می گنند راه حل همه مشکلات نزد آنها حاضر است و تنها باید اجرا کرد و اگر به نقطه مطلوب نرسیده ایم چون خوب اجرا نکرده ایم(البته غایت و مطلوب اینان به افقی دورتر از ژاپن اسلامی نخواهد رسید!)

بسیار دیده ام کسانی که در مورد استاد حسینی زود به قضاوت می رسند و اگر اهل احترام به ساحت اندیشه باشند می گویند ما که نفهمیدیم و اگر نباشند که می گویند متفکر خود نیز نفهمیده است! قابل انکار نیست که کم توجهی فرهنگستان علوم اسلامی و شاگردان ایشان در نشر مناسب آثار و تشریح آنها سبب شده است که فهم اندیشه استاد حسینی یا مشکلات فراوانی همراه باشد، اما سوال این است که آیا ما با اندیشمندان دیگری که منابعی معدود و آن هم با ترجمه هایی پراشکال و زبانی صقیل و ...دارند نیز این گونه برخورد می کنیم؟ آیا با اندیشمندان آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی که به زبان هایی غیر از انگلیسی نوشته اند و امکان مرور متن اصلی برای ما نیست هم با این عجله و شتاب برخورد نموده و قضاوت می کنیم؟ یا اینکه مدام به خود نهیب می زنیم که باید با دقت و تامل به خوانش اندیشه متفکر پرداخت. پس چرا وقتی به اهل اندیشه ای در میان خود می رسیم اینگونه با کم دقتی و عجله اسباب سوء تفاهم را فراهم نموده و گاه کودکانه نسبتهایی به ایشان می دهیم که گویی سید منیرالدین حسینی از درک آنچه در نگاه ما ساده و مبرهن است عاجز بوده است.

ما به عنوان انسانها یی که در طول هزاران سال در این سرزمین(ایران) زیسته و زبان فارسی وجه مشترک ماست و فرهنگ و هویتمان مخلوطی از عناصر اسلامی، ایرانی، مدرن و برخی خرده عناصر فرهنگی دیگر است، امروزه با سوالاتی مواجه هستیم که می توان ریشه ریزترین ناهنجاری  های اجتماعی را نیز در آن سوالات عمیق جست. اینکه چرا آلودگی هوای تهران حل نمی شود؟ چرا قومیت ها با تلگری دچار تنش می شوند؟ چرا سالهای سال است که حجاب و مقوله بی نظیر بدحجابی جزء مسائل اصلی کشور ماست ؟ چرا در ایران روسای جمهور با شور و شعف و هیجان بالای اجتماعی بر سر کار می آیند و بعد از هشت سال با اخم و تلخی و تنش می روند؟ چرا ما که با مالزی و ترکیه و کره جنوبی توسعه خود را آغاز کردیم، امروز در شاخص های توسعه با آنها فاصله ای محسوس داریم؟ آیا راه پیشرفت ما نیز همان است که دیگران رفته اند؟ چرا هنوز دوگانه تخصص و تعهد برای ما مساله است و حوزه و دانشگاه به وحدت نرسیده اند؟ چرا با وجود تاکیدات بسیار رهبر معظم انقلاب، تحول در حوزه علمیه و نزدیک شدن آن به مرز پاسخ به نیازهای اجتماعی اینچنین کند و صعب پیش می رود؟ و بسیاری سوالاتی دیگر که شاید در ظاهر ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند، اما همه این سوالات در عمق و ریشه خود به سوالاتی از جنس آنچه در ابتدای متن از قول استاد فقید نقل شد باز می گردد.

مشکلات امروز ما ریشه در نسبتی دارد که ایران اسلامی با تمدن مدرن در طول چهارصد سال گذشته داشته است. ما چند قرن است که دچار آشفتگی فرهنگی و چندگانگی هویتی شده ایم و البته برای خروج از این وضعیت تلاش کرده ایم که انقلاب اسلامی بارزترین نمود این تلاش است که از عمیق ترین لایه های معرفتی تا ظاهری ترین تغییرات اجتماعی را می توان در آن دید. وقتی ملتی دارای چنین مسائل و مشکلات عمیقی است، نیاز به اندیشمندانی دارد که عمق پرسش را ابتدا درک نموده و بعد گام در راه پربلای پاسخ بنهند. استاد حسینی از جنس چنین اندیشمندانی است.

استاد حسینی از فلسفه تاریخ و سیرتاریخ به تبع تقابل دائمی حق و باطل سخن گفت و از ادوار تاریخ که با سلسله پیامبران و اولیای الهی شکل می یابد. از جامعه گفت که نه مفهومی اعتباری بلکه حقیقتی است که بر محور ولی اجتماعی تعین یافته و از سطح تمایلات اجتماعی تا عقلانیت و رفتار اجتماعی استمرار می یابد. در باب ذاتی بودن حجیت یقین تاملاتی داشت و به دنبال روشی برای هماهنگی میان گزاره های ارزشی، توصیفی و تکلیفی بود. اداره کشور، مدیریت اجتماعی و همچنین برنامه های توسعه از جمله دغدغه های اصلی ایشان بود و به همین دلیل به نقد برنامه های توسعه پرداخت و نیاز به الگویی دیگر برای پیشرفت را دنبال می کرد. قائل به تقدم اراده بر فهم بود و عقل را نیز مشمول مناسکی برای اندیشیدن می دانست. نیاز به تحول در علوم انسانی را در سالهای دهه ۶۰ مطرح نمود و برای تحول در علوم به دنبال شروع از حد اولیه فلسفه و نقطه آغاز مواجهه ما با واقعیت بود. صدها جلسه به نقد اصالت وجود و ماهیت گذراند و سالها تلاش نمود تا از نسبیت عبور نماید. مشکل را در فاصله میان نظر و عمل می دید و معتقد بود که مشکل ما در درک نسبت آرمان با ساختار اجتماعی است. بر این باور بود برای اقامه کلمه حق انقلاب اسلامی، باید به دنبال انقلاب سیاسی در سال ۱۳۵۷، انقلابی فرهنگی صورت گیرد که بسیار زمان بر و طولانی خواهد بود و اتفاقاتی مانند تعطیلی دانشگاه ها و تلاش برای تطهیر چهره ظاهری آنها را بی نتیجه می دانست و مسئله را در محتوا می دید و اینکه امروز طبقه بندی علوم بر ما سیطره یافته است و علوم پایه به مثابه اصول اعتقادات عمل نموده و علوم دیگر بر آنها استوار شده است و اخلاق مدرن زاییده تکنولوژی است و دانش بر ارزش تقدم یافته است. او معتقد بود که تنها راه ما تلاش برای رسیدن به تمدنی دیگر است که موازنه قدرت را در عمیق ترین لایه های خود به نفع اسلام تغییر دهد و تنها اینگونه می توان نظم حاکم بر جهان را برهم زد و این تنها راه پیش روی انقلاب اسلامی است و غیر از این راه، نتیجه ای جز انحلال انقلاب در فرآیند مدرنیزاسیون را نباید انتظار کشید و قس علی هذا.

آنچه بیان شد گوشه ای از مسائلی بوده است که فکر و زندگی این متفکر بی ادعا را به خود مشغول داشته و ایشان را مبتلای به اندیشیدن برای انقلاب اسلامی کرده بود. پس فارغ از موافقت و یا عدم موافقت با سید منیرالدین حسینی، می توان با تامل بیشتری با اندیشه ایشان برخورد نمود.

روحش شاد و یادش گرامی بد.
مولف : محسن دنیوی
Share/Save/Bookmark