علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
 
کد مطلب: 613
تکامل علم اصول از منظر استاد علی صفائی
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۰ ساعت ۱۷:۰۵
 
بیست و چهارمین نشست علمی دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم با عنوان «تکامل علم اصول از منظر استادعلی صفایی (ره)» درتاریخ بیست و نهم آبان ماه (یکشنبه)، ساعت ۱۶ برگزارخواهدشد.
تکامل علم اصول از منظر استاد علی صفائی
 
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، بیست و چهارمین نشست علمی دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم با عنوان «تکامل علم اصول از منظر استادعلی صفایی (ره)» درتاریخ بیست و نهم آبان ماه (یکشنبه)، ساعت ۱۶ برگزارخواهدشد.


خلاصه مقاله تکامل علم اصول از منظر استاد علی صفایی حائری (ره) درادامه می آید.


بخش اول: تقــریر نظــریه
الف : مبادی نظــريه


۱. ضرورت
۱/۱. عوامل طبيعي رشد و تحول فقه و اصول، حوادث، حوايج و روابط جديد و گسترده

حوادث و نيازها، علوم را گسترده مي كنند و گسترش علوم و وسعت حوادث مي تواند بهره هاي بيشتر از اصول كلي و قواعد اساسي بدست بياورد و مي تواند مفاهيم كلمات و ظهور كلام وحي را بدون ابهام و بي پرده نشان بدهد.


۲/۱. عوامل انعکاسي و رقابتي (در مقابل هجوم اخباريها و عامه)

گذشته از اين سير طبيعي، فقه شيعه در برابر فقه عامه و نيش ها و كنايه هاي آنها؛ كه شما محدود هستيد و ضعيف هستيد و با تكيه بر احاديث، سرشاري و گسترش نداريد، به تكاپوي جديدي روي آورد و مبسوط، به وجود آمد و خلاف در فقه تطبيقي عرضه گرديد تا غناي فقه شيعه و استحكام آن مشخص شود


۲. هدف: دستيابي به طرح کلي مکتب اسلام و عرضه کامل مکتب حق

در اين زمان، نياز ما طرح كلي مكتب اسلام و عرضه ي كامل مذهب حق است. ديگر نمي توان مذهب را به تدريج و هنگام عمل توضيح داد. چون شبهات، شبهات اصولي است و مسأله، مسأله ي انتخاب و مقايسه و در هنگام مقايسه بايد مجموعه را در نظر گرفت و سنجيد، نه تكه تكه و پراكنده. امروز مسائل اسلامي در زمينه هاي جهان بيني و ايدئولوژي و نظام هاي حقوقي و سياسي و حكومتي و اقتصادي و اجتماعي، مورد بررسي قرار گرفته و در اين زمينه طرح هايي داده شده البته سطحي و ناهماهنگ و چه بسا غيراسلامي. بر فرض اين طرح ها اسلامي و خالص هم بود، اين كفايت نمي كرد، چون بايد تمام مذهب مطرح مي شد و هر قسمت با روابطش بررسي مي گرديد و جايگاه حقيقي هر يك به دست مي آمد.


در عرصه ي فقه اسلامي و دين بايد در جست وجوي طرح جامع و هماهنگ و عميق بود و در هر صورت مي توان گفت كه دين از معارف ـ جهان بيني و عقايد ـ ايدئولوژي ـ و نظام ها و احكام برخورداراست و اين همه با تفكر به دست مي آيد.[۱]


۳. موضوع
۱/۳. تبويب منابع فقهي و دستيابي به طرح جامع علم اصول

همانطور كه در بحث اصول گسترده گذشت، ما ناچاريم كه طرح جامعي را از فقه و اصول دنبال كنيم و براي تفقه در دين و درك مقاصد و فقه كلام و فقه حكم، به اصول و روش هاي بنيادي روي بياوريم و از حضوريات با توجه به روابط و مجموعه ها، همراه بلاء و شكر، به جريان فلاح و سلوك انساني، بهره مند شويم و با تبعيت و سبقت، به درك مقاصد و چرايي ها و با فهم متشابهات تاريخ و سنت و با احاطه و ميزان، به حقيقت و چگونگي ها و با تحليل دليل و حجت و درك ظهورات و جمع بندي نسبتهاي ادله، به اصولي عميق و ريشه دار، چنگ بزنيم. اصولي كه بتوانند در برابر معرفت شناسي موجود، حرف آخر را بزند و در كنار روش هاي علمي، قول فصل را بياورد و براي فقه دين و طرح جامع مكتب، ابزار و نگاه مفيدي را فراهم نمايد.[۲]


۱/۱/۳. تبويب جديد علم «اصول فقه و منابع فقهي» با توجه به «مراحل سلوك»تبويب و طرح جديد فقه و منابع فقهي تنها يك كار سطحي و ذوقي نيست كه پشتوانه ي نيرومند و ريشه داري مي طلبد كه همگام با حركت و سلوك انسان و همراه با حركت طبيعي و اجتماعي و تاريخي او به مسائل توجه بنمايد.[۳] طرح كلي فقه، تبويب مستند و منسجم و مناسب را در منابع فقهي و در شكل فقهي به وجود مي آورد و اين فقه گسترده به اين اصول گسترده نياز دارد.[۴]


۲/۳. مراحل چهارگانه فقه
۱/۲/۳. فقه دين

فقه دين بايد جايگزين فقه حكم شود و بايد همراه نگاه تاريخي و تطبيقي و نظامند و كلي به مسائل فقهي نگاه كرد، كه دين بر معارف و مقاصد و نظام خويش، فقه را بارور مي سازد و احكام در نظام تربيتي، معرفتي، اخلاقي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و حقوقي جاي مي گيرد.[۵]

-ميزان سعه و سير وجودي و فلاح انسانها، عامل دستيابي به فقه دين
فقه دين و فهم دين، عوامل قبض و بسطش را نمي توان در رابطه با علوم و معارف انساني تحليل كرد و نمي توان با فهم ظهورات و تسلط بر منابع تفسير كرد، كه حتي در برخورد مستقيم با رسول و در مرحله ي درايت نه روايت و كتابت، سهم دانشمندان و عالمان برابر نيست كه، سعه ي وجودي و سير وجودي و فلاح و رويش آدمها در فهم و فقه آنها و در برخورداري و محروميت آنها مؤثر است. مي بيني كه در برخورد عالمان با رسول، عوامل قبض و بسط را بايد در جايي ديگر جست و جو كرد و به همان شكر و كفر و بلاء و تمحيص روي آورد.[۶]

۲/۲/۳. فقه مقاصد
فقه مقاصد، درك اين نكته است كه چرا فرموده اند، نه چه فرموده اند... اين درك مقاصد و فقه به معاني و آشنايي با عنايتها و اهداف است كه بالاترين فقه ها نام گرفته است؛ «أنتُم أَفْقَهُ النّاسِ اذا عَرَفْتُمْ مَعاني كَلامِنا» يا «مَعاريض كَلامِنا...» همين فقه است كه اختلاف كلام و تفاوت جوابها را مي شناسد و با توجه به اسلوب كلام، انحرافهاي از اين اسلوب را به خاطر تقيه و يا ضعف سائل مي فهمد و جراب النورة را بر نمي دارد.[۷]

_ دستيابي به فقه مقاصد با تبعيت از ولي
فقه مقاصد، اصول ديگري مي خواهد كه تو را به خانه بياورد و از داخل خانه آگاه كند. «منا» بشوي و از آنها بشوي تا مقاصدشان را بفهمي و اين معيت و همراهي، محتاج تبعيّت است كه؛ «مَنْ تَبِعَني فَانَّهُ مِنّي وَمَنْ عَصاني فَانَّكَ غَفُورٌ رَحيمٌ». و اين تبعيت، معرفت به حق آنها و تولي و تبري را مي خواهد «عارفاً بِحَقِّكَ مُوالياً لَاولِيائكَ مُعادِياً لَاعْدائِكَ».[۸]

۳/۲/۳. فقه كلام
فقه كلام محتاج وعي و احاطه و توجه به متشابهات سنت و تاريخ و همراهي با موازين است. اين وعي كلام و اين احاطه بر مجموعه ي كلمات و ادله و توجه به متشابهات سنت و تاريخ، باعث مي شود كه از تعارض انداختن و تعادل و تراجيح را دنبال كردن محفوظ بماني و به دنبال ميزان ها بروي و از استحسان و اتنخاب بي حساب، نجات يابي.[۹]

۴/۲/۳. فقه احكام
فقه حكم بر نظام و نظام بر معارف و عقايد استوار است.[۱۰] فقه حكم، غير فقه دين است. فقه دين، عهده دار نظام سازي و مديريت و طرح و تربيت مهره هاي كارآمد و جاسازي و جايگزين آنهاست و هيچ كس اين طرح و تقدير و تربيت و تشكل را از فقه حكم طلبكار نيست .[۱۱]

۳/۳. تبويب جديد (دليليت، دلالت و نسبت ادله) در علم اصول
در مرحله ي اجتهاد، سه مرحله ي «دليليت، دلالت و نسبت ادله» بررسي مي شود و اين همه بر اساس استنادي است كه فقيه به دست آورده و سپس بر اساس دلالت، با ظهور و با نص ادله روبرو مي شوند و جمع عرفي و شاهد عرفي آنها را با هماهنگي به نتيجه مي رساند ؛ولي اين همه بدون توجه به مباني و مقاصد و شرايط ممكن نيست. همين نظام سازي است كه شكل و روش و دستور عمل را مشخص مي نمايد.[۱۲]

۱/۳/۳. دليليت (مباحث حجت) و «ضرورت اعتبار جامع و اعم»
مبحث دليليت با مقدمه اي همراه است كه توضيح مي دهد چگونه قطع، مثل ظن و شك، محتاج تتميم و تأمين است و محتاج عنايت و اعتبار است. اشياء دو رابطه دارند، يكي رابطه ي شي ء و اثر و ديگري رابطه ي شي ء و حكم. رابطه ي شي ء و اثر، رابطه اي واقعي است كه منهاي ذهن انسان و علم و جهل او تحقق دارد. رابطه ي شي ء و حكم، رابطه اي اعتباري است. مي خواهيم به شي ء آنچه را كه ندارد بدهيم.[۱۳] پس گرچه در حال طبيعي و عادي، ما به حالت قطع و يقين خود توجهي نداريم و در اين حالت مي گوييم خمر حرام شده و اين هم خمر است و ديگر انتظاري نداريم و تأمين و تتميمي نمي خواهيم. ولي با توجه به وجود حائل قطع و يقين و با توجه به اشتباه و خلاف در يك مورد حتي، حالت كاشفيت و حالت انكشاف، محتاج تتميم و تأمين مي شود. مثل ظن و شك، كه محتاج به مُؤمِّن و مُتمِّم هستند. و اين گونه كاشفيت و تمام الانكشاف و حجيت و معذّريت و منجّزيت، محتاج اعتبار و عنايت مي شوند و اعتبار مسبق مي خواهند و بدون اعتبار و عنايت، حتي كار قطع سامان نمي يابد.[۱۴]

_ نيازمند بودن مباحث حجت (قطع، ظن و شک) به اعتبار مسبق
تمامي مباحث حجت؛ از قطع و ظن و شك، محتاج به اعتبار مسبق هستند كه اين اعتبار گاهي مصرح و آشكار است و در كلام شارع مشخص گرديده و گاهي مستكشف است كه از بناء العقلاء و به خاطر امضاي شارع كشف گرديده است.
مبحث دليليت با مقدمه اي همراه است كه توضيح مي دهد چگونه قطع، مثل ظن و شك، محتاج تتميم و تأمين است و محتاج عنايت و اعتبار است.[۱۵]

_ حل مسائل غامض اصولي (حکم ظاهري و واقعي، اجتماع امر و نهي و...) با توجه به ضروت اعتبار جامع (تعدد اعتباريات)
مباحث حجت با اعتبار مصرح يا مستكشف تحليل مي شود و اختلاف مؤدّيات حجّت با تعدد اعتبار جواب مي گيرد.[۱۶]
چون تعدد اعتبارات، مشكل مثلين و ضدين و تصويب و اجتماع امر و نهي را حل مي كند. همانطور كه تقسيم حكم به ظاهري و واقعي، تقسيم شي ء بنفسه و خارجه مي شود و اشتراك احكام بين عالم و جاهل و عدم خلو الواقعة عن حكم توضيح مناسبي مي يابد.[۱۷]

۲/۲/۳. دلالت (مباحث ظهورات)
پيش از دلالت تصوريه و تصديقيه ي استعمالي به تصديقيه ي ارادي و جدّيت استعمال و قصد جدّ متكلم، محتاج هستيم و اين دلالت از مجموع كلام و ظهور آن حاصل مي شود و همين است كه احاطه بر ادله ي خاصه و توجه به شواهد و قرائن، باعث استنباط فقهي قوي تر از كساني مي شود كه قدرت اصولي ديگران را دارا نيستند. چون از روشهايي بهره برده اند كه در فقه فراموش نگرديده است.[۱۸]

۳/۳/۳. نسبت ادله ( تزاحم، تعارض، تخصيص، تقييد، تخصص، حکومت و ورود)
پس از فراغ از دليليت و فراغ از دلالت، نوبت به جمع بندي و نسبت گيري از ادله مي رسد. در اين مقام نمي توانيم اختلاف ادله را با تعارض و تساقط، يا ترجيح حل كنيم. چون تعارض در صورت تكاذب است، در صورتي است كه علم به كذب يكي از دو دليل باشد، اما آنجا كه احتمال صدق هر دو دليل هست و احتمال صدور هر دو دليل هست نمي توان اختلاف را با تعارض معالجه كرد كه برخورد جامع و رجوع به موازين كارگشا است.[۱۹]

ب: مباني نظریه
۱. معرفت شناسي
۱/۱. نقش ایمان در معرفت
قبض و بسط فهم آنها (عالمان ) در گرو شكر و كفر و بلاء و تمحيص و ... آنهاست و به حوزه علوم بشري برنمي گردد، گرچه با علم و فلسفه و عرفان، نكته هايي از متون آشكار شود؛ ولي اين دين است كه به آنها مي دهد و مي آموزد و بر مبناي فكري آنها متكي نيست.[۲۰](مراتب معرفت و فهم از دين و شريعت، تابع مراتب سلوك و ايمان است.)

۲/۱. اصالت دادن به مجموعه ها و رابطه ها
اين فقه گسترده به اصولي نيرومند و سريع و كاربُر محتاج است، كه بتواند اين بار سنگين را به دوش بگيرد و در دنياي طرح ها و مجموعه ها، فريب مشابهت ها را نخورد و گرفتار عناصر و اجزاء نشود و به تركيب و روابط توجه داشته باشد.[۲۱] اصولي كه به مجموعه ها و رابطه ها اصالت بدهد نه اجزاء بزرگ و كوچك و به شكر و بلاء و تمحيص توجه داشته باشد نه اطلاع ها و ابتكارها.[۲۲]

۲. دين شناسي
۱/۲. حداكثري بودن دين
در نظر من، دين حتي با همان توحيد و معاد، نظام ساز است و با توجه به وسعت غيب و شهادت، برنامه ريزي دارد و در اين وسعت، علم و فلسفه و عرفان محتاج آن هستند و عقلانيت جديد كه آزادي يا هر آرماني را مطرح كند همان داستان ايمان و كفر را خواهد داشت و دشمنان آزادي را پروار نمي كند.[۲۳]

۲/۲. جامعيت و نظام مند بودن دين
دين مجموعه اي نظام مند است و اگر فهم احكام و آداب آن مباني مقدماتي مي خواهد كه خارج از دين نيست.[۲۴] در هر حال احكام بر نظام و نظام بر مباني و« مقاصد» ديني مبتني است. فقه اگر وابسته باشد وابسته به مباني و مقاصد خود است نه وابسته به مباني و مقاصد يوناني يا غربي و شرقي! [۲۵] با اين توضيح ديگر با توجه به نظام سازي و مباني و مقاصد و شرايط و احوال، «منطقه الفراغي» باقي نمي ماند.[۲۶]

۳/۲. مبتني بودن احکام شريعت بر مقاصد [۲۷]

۳. معرفت ديني
۱/۳. نقش ايمان در کسب معرفت از کتاب و سنت
بهره مندي از آيات وحي و كلام معصوم (ع) محتاج سير وجودي و سلوك باطني و فلاح و رويشي است كه هدايتها و بهره هاي بيشتر را به دنبال مي آورد.[۲۸]

۲/۳. توجه به مقاصد شريعت
در هر حال دست يابي به مقاصد، فهم متون و ادله را كمك مي كند [۲۹]و در نهايت براي فهم كتاب و سنت هم شناخت مقاصد و شناخت جامع و توجه به دلالت ها لازم است.[۳۰]

۳/۳. لزوم توجه به سه مرحله ي «اسلام، ايمان و تقوا» در فقه جامع
در مرحله ي «اسلام» با سؤال نه شك و با حضوريات، نه حسيات و عقليات و همراه ميزان، نه بي حساب و با توجه به تركيب، نه اجزاء و در مرحله ي «ايمان»، با «شكر و بلاء و تمحيص» و در مرحله ي «تقوا» و عمل با «فرقان» و در مرحله ي احسان و خشيت و سبقت، با عنايتهاي بيشتر و بيشتر به انسان توشه مي دهند و كوله بار او را سرشار مي نمايند.[۳۱]

۴/۳. جريان استدلالهاي فلسفي در علم اصول (اعتباريات)
فقه هر كس مي تواند از فلسفه و كلام جديد و قديم مايه بگيرد، ولي بدعت و انحراف همين است؛ چون فقه، فقط بر مباني و مقاصدي كه خود رسول و وحي مي آموزد، مبتني است. در واقع وحي فقط حكم نيست، معارف و عقايد هم هست، مباني و مقاصد هم هست.[۳۲] فلسفه هاي مدون مگر جز از اصول و مباني و با اهداف و آرمانهايي بسيط و محدود استخراج مي شوند؟[۳۳]

۴. تمدن شناسي
۱/۴. ضرورت رجوع به دين در اداره ي تمامي ابعاد جامعه
با توجه به مباني و مقاصد و اولويت ها واهميت ها مي تواني اقتصاد، سياست و حكومت و يا مديريت و اداره و اجرا را برنامه ريزي نمود. [۳۴]

بخش دوم: بررسـي و نقد نظــريه
نظريه ي فوق، از معدود نظرياتي است كه مي تواند در جهت تكامل علم اصول فقه بسيار افق گشا باشد.

مبتنی بودن این روش بر مبانی معرفت شناسی قرآنی
روش نوين و منحصر به فرد مرحوم شيخ علي صفايي (ره)، برگرفته از مباني معرفت شناسي و دين شناسي ايشان دارد كه آنهم برگرفته از فهمي است كه ريشه در قرآن و كلام معصوم (عليه السلام) دارد.

مراتب فهم ،تابع مراتب ایمانی
مراتب فهم و معرفت ديني از منظر استاد صفايي بجز از راه سلوك و تقوا و مناسك بلا و تمحيص دست يافتني نيست. در حقيقت همين اصل است كه شالوده ي ذهن استاد صفايي را شكل داده و براي ايشان روش نويني در تحليل مباني ديني به ارمغان مي آورد كه در نوع خود كم نظير است.
تناسب مراتب سلوك با فهم، اصالت دادن به مجموعه ها و روابط، تبويب جديد از اصول (دليليت، دلالت و نسبت بين ادله)، مراحل چهارگانه فقه(فقه دين، فقه مقاصد، فقه كلام و فقه حكم) و ... مطالب مهم و دقيقي است كه اين انديشمند بزرگوار در جهت تكامل علم اصول بيان كرده است.

توجه به مقاصد شریعت و تعمیم آن در تمامی اصول فقه
ايشان توجه به مقاصد را بسيار تاكيد داشته و معتقدند كه اگر كسي مقاصد را بفهمد، معارضات، تبديل به معاضدات مي شود. اين مقاصد معلوم نيست كه آنچه باشد كه شارع مي خواهد ما را به آن هدايت كند؛ بلكه اغراض بيان است.مثل آنجا كه يك جا زراره را تحسين مي كند و جايي ديگر تكذيب مي كند تا شخصيتش محفوظ بماند. اين هماهنگي بخاطر هماهنگي در غايات كلام است كه همديگر را نقض نمي كنند و اين غير از اين است كه نظام محتوا را ببينيد كه با هم متفاوت باشند. البته اگر مقاصد بيان باشد معنيش اين است كه اين بيانها با هم متعاضد هستند و نبايد تنها به دنبال مداليل بود بكله مقاصد متكلم را دنبال كنيم نه مقاصد دين! كه مي خواهد در مجموع انسان را به يك هدفي برساند. تعارض مداليل با توجه به تعاضد متكلم تبديل به تعاضد مداليل مي شود. آقايان هم در بحث كلام تقيه اي و غير تقيه اي اين مطلب را از هم جدا كرده اند؛ ولي ايشان به دنبال تعميم آن هستند.

تناسب اعطاء فهم، با مراتب ایمان
در قسمت مهم ديگر نظريه ـ كه نقطه ي عطفي در معرفت شناسي حوزه هم مي تواند باشد ـ بيان شده كه دين در مراتبي مي خواهد شما را هدايت كند و متناسب با هر مرتبه اي فهمي اعطا مي كند كه به شدت مربوط مي شود به فهم انسان و مراتب ايمان. معنيش اين است كه تا وارد مرحله ايمان نشده ايد خيال نكنيد كه فهمي حاصل شده است؟! به ميزاني كه وارد در مدينه ي علم النبي (ص) شويد به شما علم داده مي شود و اساسا خارج از اين مدينه علمي وجود ندارد؛ لذا با استشراق هم چيزعلمي به دست نمي آيد، در نهايت منزلتي تبعي است كه به كفار هم داده مي شود(جهت اتمام حجت) و در نهايت فهمي هم حاصل نمي شود؛ چون فهم براي غايتش اعطا مي شود و غايت آن هم سلوك است.

منازل و مناسک دست یابی به معرفت دینی
منازل معرفت را هم بدون سلوك به كسي نمي دهند. منازل سلوك را «اسلام، ايمان، تقوا و احسان و اخبات » و مناسكش را هم «بلا، شكر و تمحيص » بيان كرده و به اين نكته توجه داده اند كه مراتبي از هدايت دين تابع مراتب رشد انسان است و اسلام حرفهايي دارد كه فقط در منازل سلوك بيان مي شود(كه با توجه به اين سخن،بنياد معرفت شناسي حوزه را بايد تغيير داد)؛البته طريق استدلال و برهان نفي نمي شود، ولي مراحل سير انسان در مراتب هدايت دين، موضوعيت دارد. به تعبيري تا سلوك نباشد هدايتي به انسان نمي رسد.

اصل بودن مقاصد کلام در فهم
به نظر،مقاصد كلام اصل است در فهم . مقاصد بالاتر حلقه اتصال به مقاصد كلام است؛ ولي در نهايت مقاصد كلام مهم است. فقه كلام هم بمعني اين است كه كلام را در قالب يك نظام متضاعد كه مبتني بر نظام مقاصد طرح مي شوند مي بينند. آنجا كه از كلام امام (عليه السلام) چيزي مي خواهيد بفهميد بايد به مقاصد كلام رجوع كرد. بين كلام و مقاصد كلام بايد ربط برقرار شود و مقاصد هم اعم از مقاصد كلام است.
در عين حال اين نظريه همچون بسياري از نظريات نو، خالي از ضعف و اشكال نيست، كه با عنايت و دقت نظر استاد گرانقدر حضرت استاد ميرباقري (زيده عزه) مورد نقد و بررسي قرار گرفته است.

غامض بودن نسبت بین مراحل چهارگانه
از جمله مطالب غامض در نظريه مي توان به نسبت بين مراحل فقه اشاره كرد. مرحوم صفايي روشن نكرده اند كه بين مراحل چهارگانه ي فقه چه نسبتي برقرار است و تقدم و تاخر و حضور هر يك از مراحل، در فقه حكم چندان مشخص نيست.

عدم قاعده مند کردن اصول معرفت شناسی
يك اصولي را در معرفت شناسي مطرح مي كنند(شكر و بلا و تمحيص و اخبات و..) ولي قائده مند نكرده اند كه چگونه تبديل به منطق فهم مي شود؟ يعني كميت گذاري و قائده منديش روشن نيست! توجه به نظام جامع به معارف ديني و تقوا و... را وارد مي كند ،كه آنهم به فقه كلام، نظامات و فقه احكام بر مي گرداند . در دسته بندي ديگري، مدارج ايمان را مطرح می کنند. سوال اين است كه چگونه مي شود بين اينها، جمع نمود؟

عدم ارائه منطق ،در روند دستیابی به فهم و مدارج آن(مراتب سلوک،مناسک سلوک و قواعد فهم)
فهم را قيد به مراتب ايمان مي زند كه سخن صحيحي هم است. چرا كه فهم مومنانه ي از دين، غير از فهم غيرمومنانه است؛ ولي منطق روشني برايش توليد نكرده اند و فقط توجه خوبي داده اند، كه اين را در مباحث معرفت شناسي ايشان بايد قرار داد. مدارج فهم را (اسلام، ايمان، تقوا و احسان ) ذكر مي كند كه قابل تامل است.
اينكه دين، احكام و نظامات كلام است، در سخن ايشان چندان نظم روشني ندارد.
به نظر مي آيد كه ايشان مي گويند احكام فرع بر نظام است و نظامات هم فرع بر چارچوب هاي كلي اعتقادي است. مراحلش مراحل سلوك است كه بايد دنبال شود كه در هر مرحله اي چه فهمي از اين امور حاصل مي شود؟ آيا همه مراتب فهم (فهم كلي دين، كلام، نظام و احكامش) از آن هر مرحله اي است، يا اينكه هر كدام در مرحله اي حاصل مي شود؟-كه این مطلب هم در كلام ايشان روشن نيست- به تعبيري «مراتب سلوك، مناسك سلوك و قواعد فهم» در اين مراتب مشخص نشده است.
در فهم خطاب دنبال مدلول و موضوع له به تنهايي نبايد بود بلكه بايد به دنبال مقاصد متكلم و مقاصد كلام هم باشيد و اينها در فهم و استظهار از كلام دخيل هستند و بايد اين را مقنن كرد. نسبت بين فهم مقاصد و مراتب سلوكي در نظريه ي ايشان منظم نيست و بايد مشخص شود.

مقنن نبودن استدلال به آیات در روند حجیت مباحث
ایشان حجيت مباحثشان را با نقل تمام مي كنند ولي استدلال به آيات در نظريه ايشان چندان مقنن نيست.

بسیط بودن مدل ارائه شده ؛خصوصا درمباحث معرفت شناسی
اصل توجه به مدلسازي در نظريه ايشان خوب است ولي مدلسازي بسيط است! مدلسازي ساده اي از دين ارائه مي دهند، خصوصا در مباحث معرفت شناسي و معرفت ديني! مدل هاي متناسب به هر يك از مراحل در نظريه ايشان روشن نيست.
اينكه برهان جايي در مباحث علم اصول ندارد، جاي بحث و حل و فصل دارد.

منابع
۱. درآمدي بر علم اصول
۲. روش برداشت از نهج البلاغه
۳. از وحدت تا جدايي
۴. نقد هرمنوتيك
---------------------------------------
[۱]. درآمدي بر علم اصول، ص: ۱۲۸
[۲]. درآمدي بر علم اصول، ص: ۷۲
[۳]. همان ص: ۱۸
[۴]. همان ، ص: ۲۰
[۵]. همان، ص: ۱۳۶
[۶]. همان ، ص: ۱۳
[۷]. درآمدي بر علم اصول ، ص: ۲۷
[۸]. همان ، ص: ۲۸
[۹]. همان ، ص: ۲۹
[۱۰]. همان، ص: ۸۹
[۱۱]. همان ص: ۸۹
[۱۲]. نقد هرمنوتيك، ص: ۷۳
[۱۳]. همان ، ص: ۷۳
[۱۴]. در آمدي بر علم اصول ص ۷۴
[۱۵]. همان ص ۵۲
[۱۶]. همان ص ۷۹
[۱۷]. همان، ص ۷۷.
[۱۸]. همان، ص۷۹.
[۱۹]. همان، ص۷۶.
[۲۰]. نقدي بر هرمنوتيك ص۷۳
[۲۱]. درآمدي برعلم اصول ، ص: ۷۰
[۲۲] -همان ، ص۲۰
[۲۳]. از وحدت تا جدايي ص ۳۵
[۲۴]. نقد هرمنوتيك ص۷۲
[۲۵]. همان ص۷۷
[۲۶]. همان ص۸۰
[۲۷]. رک: معرفت ديني/ توجه به مقاصد شريعت
[۲۸]. درآمدي بر علم اصول ص۲۳
[۲۹]. همان (ص ۶۹)
[۳۰]. همان ص۷۲
[۳۱]. درآمدي بر علم اصول ص
[۳۲]. نقد هرمنوتيك ص۹۹
[۳۳]. نقد هرمنوتيك ص۸۳
[۳۴]- همان ص۷۹


103
Share/Save/Bookmark