علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
کد مطلب: 307
دکتر ابراهیم فیاض
پیشنهادی به نام الگوی پیشرفت «حکمت بنیاد»
تاریخ انتشار : سه شنبه ۴ مهر ۱۳۹۱ ساعت ۲۳:۳۴
 
ماهیت توسعه در کشورهای غیرغربی با کشورهای توسعه یافته یکی است و هر دو تابع یک عقلانیت هستند. از این رو بهتر است میان آنها تمیز ندهیم، اگرچه امکانات فکری و ساختاری کشورهای غیرغربی با توسعه غربی سازگار نیست.
پیشنهادی به نام الگوی پیشرفت «حکمت بنیاد»
 
توسعه غربی و شهری شدگی
درتلقی غربی، شاخص و محور تحلیل درباره توسعه، جامعه است؛ یعنی جامعه است که باید توسعه پیدا کند و بعد از آن، انسان های جامعه نیز باید بر همان اساس، توسعه شخصیتی پیدا کنند. در نظر داشته باشیم آنچه که درباره توسعه مطرح می شود از سوسیالیسم گرفته شده است، نه از لیبرالیسم؛ چرا که لیبرالیسم اصولاً محافظه کارتر از این حرف هاست.

با این تعریف، میل به توسعه یعنی به صورت متمرکز برای پیشرفته جامعه برنامه ریزی شود. به عبارت دیگر توسعه یعنی جامعه را تا جایی که می توانیم وسعت دهیم. غربی ها می گویند باید بعد اجتماعی زندگی انسان را تقویت کنیم؛ به این معنی که از حالت طبیعی درآییم و به طرف جامعگی برویم؛ به نحوی که همه چیز – حتی مسائل طبیعی- اجتماعی شود. برای مثال آن ها می خواهند جنگل ها، دریاها و بقیه مظاهر طبیعت را با یک نوع ساختار تکنولوژیک اجتماعی اداره کنند.

این نوع اجتماعی شدن طبیعت، غالباً در رابطه با شهر است؛ یعنی باید شهر را که مظهر جامعه است- حتی با ابزارهای بسیار خشن- هرچه بیشتر بر مردم و طبیعت مسلط کرد. این همان Civilization در زبان انگلیسی است که به معنی مدنیت و «شهری شدن» است. هرچه شهری شدن بیشتر باشد، توسعه روزافزون تر خواهد بود. به همین دلیل در شهرهای اروپایی که توسعه را به عنوان یک ساختار پذیرفته اند، نشانی از طبیعت نیست. مثلاً در فرانکفورت که یکی از شهرهای زیبای آلمان است، طبیعت وجود ندارد و نابود شده است. برعکس خیابانهای ما، در آنجا درختی در کار نیست. زیرا آنها معتقدند باید طبیعت از شهر بیرون کرد. در سایر شهرهای بزرگ دنیا مثل خیابانهای نیویورک و منهتن- که برج های دوقلو در آنجا بود- هم این گونه است و به جای درختان طبیعی، جنگلی از برج ها را می بینیم. این منظره را همه ما بارها در عکس و فیلم دیده ایم.

بنابراین جنگ طبیعت و شهر، مبنای اساسی توسعه بوده و زمانی که شهر بر طبیعت پیروز شده شود، جامعه توسعه یافته تلقی می شود. در واقع جنگ طبیعت و شهر، به توسعه تفسیر می شود. در واقع جنگ طبیعت و شهر، به توسعه تفسیر شده است! البته در پارک بزرگ نیویورک و منهتن، اثری از آپارتمانها نیست اما وقتی نقشه نیویورک را به عنوان توسعه یافته ترین شهر جهان نگاه کنیم، طبیعت را کاملاً جدا از ساختمانهای شهر می یابیم.

ماهیت توسعه در کشورهای غیرغربی با کشورهای توسعه یافته یکی است و هر دو تابع یک عقلانیت هستند. از این رو بهتر است میان آنها تمیز ندهیم، اگرچه امکانات فکری و ساختاری کشورهای غیرغربی با توسعه غربی سازگار نیست. برای مثال خیابان چهار باغ اصفهان، نماد مدنیت است، در حالی که بر خلاف بیشتر شهرهای غربی، چهار ردیف درخت دارد! (گویا این خیابان الگوی طراحی و ساخت خیابان شانزلیزه در فرانسه بوده است.)

در آلمان قضیه برعکس است؛ چرا که در آن جا مبنای شهر و جامعه در بعد نرم افزاری، «فلسفه» است. از سوی دیگر که نگاه کنیم، مبنای سخت افزاری فلسفه، شهر است. در نتیجه فلسفه و شهر دو مقوله مرتبط هستند و این می شود مبنای عقلانی پیروزی شهر و جامعه بر طبیعت.

در یونان قدیم هم ضدیت فرهنگ ها و فلسفه ها و جامعه ها در قالب شهر تجلی می کرد و همیشه طیفی از تفکرات در مقابل طبیعت وجود داشت. در دوران جدید نیز مدرنیسم ضد طبیعت بود و طبیعت را نابود کرد. امروزه پست مدرنیزم که به معنای عبور از مدرنیسم است، از فلسفه نیز عبور می کند و می خواهد به طرحی نو از طبیعت برسد؛ لذا فلسفه کنار می رود و جای آن معنویت – به جای عام- می آید.

حکمت پیشرفت اسلامی
اما فرض دیگر آن است که طبیعت و پیشرفت انسان، جای جامعه و شهر و توسعه را بگیرد و کم کم توسعه به معنای غربی آن رها شود. در کشورهایی مانند ایران که ساختار فکری شان پیچیده در حکمت بوده است، فلاسفه- چه فارابی و بوعلی و چه شیخ اشراق و ملاصدرا و علامه طباطبایی و حضرت امام- هیچ کدام فیلسوف به معنای غربی نبودند.

ولی اگر حکمت را معادل فلسفه بگیریم و توسعه را در هر مقوله ای به کار ببریم، نتیجه آن ویرانی جامعه خواهد بود. زیرا جامعه به شدت دچار بی اعتقادی می شود. به همین دلیل است که می بینیم جوان ها با ورود به محیط جدید مثل دانشگاه، در مسائل اعتقادی دچار مشکل می شوند. فلسفه و حکمت هر کدام باید جای خود مورد استفاده قرار گیرند.

مقام معظم رهبری در بیانات خود به حق تأکید دارند که «توسعه» مورد قبول ما نیست و باید «پیشرفت» را دنبال کنیم. مبنای پیشرفت نیز «حکمت» است؛ همان حکمتی که در فارابی و ابن سینا و سایر اندیشمندان خود سراغ داریم؛ آن ها همه از حکمت سخن گفته اند.

ما در مقابل شخصیت فیلسوف گونه ای مثل محمدعلی فروغی که یک فراماسونر بود، «سیر حکمت در اروپا» را نوشت و مدرنیسم و توسعه آمرانه رضاشاهی و همه مباحث مربوط به ملی گرایی و باستان گرایی را به راه انداخت، حکمتی داریم که مربوط به دین داری است و دوره رضاشاه، شخصی همچون آیت الله مدرس آن را ترسیم کرده است. متأسفانه ما مدرس را از نظر اندیشه ای نشناخته ایم و فقط به چشم یک مبارز به او نگاه کرده ایم، در حالی که به نظر من تفکرات مدرس خیلی شبیه تفکرات شهید مطهری است. وی الگوی پیشرفت را ترسیم کرده است. گاهی که کارها و اندیشه های مدرس را در مقوله پیشرفت مطالعه می کنم واقعا متأثر می شوم که چرا این اندیشه ها تا به حال گسترش نیافته است. ما باید از یادداشت های خاص شهید مدرس که به وزرا نوشته تا سخنرانی های ایشان در مجلس را چاپ کنیم و ببنیم آن مرحوم چه ایده هایی در ذهن داشته است. به هر حال از کسانی که پیشرفت را به صورت علمی مطرح کرده است و به طور جدی در مقابل توسعه موضع دارد، مدرس است. ساختار بحث های ایشان در ارتباط با عشایر، شهرها، فرهنگی ها، روحانیت و مذهب و ... بسیار مهم است که متأسفانه ما کمتر آن توجه کرده ایم.

به هر حال ما «عقلانیت حکمی» را قبول داریم که از «شهود» شروع می شود و به «تفکر» می رسد. نظریه پرداز و الگو ساز مطلوب ما درباره پیشرفت هم در درجه اول متأله است، نه فیلسوف! متأله بر وزن متفعّل، یعنی کسی که الهی شده و خدا را در تمام روح خود پذیرفته است. درست مانند شخصیت هایی چون حضرت امام (ره) و شهید مدرس.

به هر حال عقلانیت متألهین نشأت گرفته از عقلانیت حکمی در پیشرفت است، نه عقلانیت فلسفی در توسعه؛ و بر محور انسان هایی است که شهود و معنویت دارند و می توانند آن را بر زبان جاری کنند. به همین دلیل است که در پیشرفت اسلامی، از «خود بیگانگی» رخ نمی دهد؛ یعنی انسان ها از طبیعت و جامعه بیگانه نیستند.

توسعه و بحران خانواده
مردم نباید به وسیله توسعه به بیچارگی و گناه بیافتند. چرا روابط جنسی آزاد و هم جنس گرایی این قدر در جوامع مختلف اوج گرفته است؟ همه این ها ریشه در توسعه دارد که نه فقط ما بلکه برای خود غربی های هم مشکل ساز بود است. ریشه یکی از چالش هایی که غرب با آن روبه رو شده است این است که زن را معادل مرد گرفته اند. در نتیجه اولین مشکلی که در رابطه با ساختار اجتماع به وجود آمد، از بین رفتن خانواده بود؛ هنگامی که دو جنس مخالف با هم ازدواج می کنند، زندگی جذابیت دارد. اما زن که شد مرد و مردم که شد زن، جذابیت ها از میان می رود. هنگامی که خانواده به عنوان مهمترین عنصر اجتماعی متلاشی شد، به تبع آن، نظم اجتماعی هم از بین خواهد رفت. زمانی که ساختار خانواده در قالب توسعه یک شکل شد؛ تناقض و تنفر جنسی پدید می آید که حاصل آن افزایش آمار طلاق است. در توسعه همه چیز باید در جهت رشد اقتصادی واقع شود و زن و کودک هم که نیروی ارزان قیمت کار هستند، در این تفکر باید وارد چرخه اقتصادی شود. به همین علت در قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی، از انقلاب صنعتی تا جنگ جهانی اول، بیشترین تجاوزها به زنان در کارخانه ها رخ داده و روابط جنسی خارج از خانواده در محیط کار شدت یافته است.

هنگامی که خانواده ها از هم بپاشد، جامعه جای آن را می گیرد؛ در این جاست که دیگر خبری از اخلاق و معنویت نیست و شیطان پرستی و هم جنس گرایی رواج می یابد. این ها دو روی یک سکه اند؛ درست نقطه مقابل یکتاپرستی که با خانواده ارتباط دارد. زیرا مطابق آیات سوره نور، توحید در خانه و خانواده تجلی پیدا می کند.

راه ما
مهمترین چیزی که برای رسیدن به حکمت باید مطرح کنیم، شبیه ساختن «شهر» به «بهشت» است. همان گونه که پیامبر می گوید: «انا مدینه العمل و علیٌ بابها» یعنی حضرت علی (ع) درب ورودی بهشت هستند. در دعای عهد هم این مطلب را می گوییم: «و اعمر اللهم به بلادک و آحی به عبادک ...» یعنی شهر خدا و بندگان خدا با محوریت امام زمان و متأله و حکیم، در جریان پیشرفت و تکامل هرگز دچار سردرگمی نمی شوند. بنابر این برای پیاده کردن الگوی پیشرفت در جامعه، نخست باید ادبیات حکمی خود را از آیات قرآن و پیامبری که شهر حکمت است و ائمه اطهار که باب حکمت هستند بگیریم. بعد به بازتولید این حکمت با رویکرد معرفتی در ادبیات خود می رسیم. یعنی باید تمام ادبیات خود را بازخوانی و براساس حکمت، نقد و بررسی کنیم. تنها بعد از آن است که می توانیم شاخص هایی پیشرفت را ارائه کنیم. وقتی شاخص ها را درک کردیم، به نوعی حکمت جامع و مانع و جاری و ساری می رسیم که بر اساس آن می توان عقلانیت لازم برای توسعه را استخراج کرده و برنامه پیشرفت را ترسیم کرد. به نظر من در فقه شیعه یا به قول حضرت امام «فقه پویای سنتی» نه فقهی که در حوزه های علمیه دچار تحجر و واماندگی شده است و با فردگرایی موجود، متأسفانه منجر به جدایی دین از سیاست و حکومت می شود- و با کمک «فقه حکومتی» که مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای مجلس خبرگان به آن اشاره کردند، می توانیم الگوی پیشرفت را ترسیم کنیم. البته به نظر من برخی اسناد بالادستی مانند سند چشم انداز ایران ۱۴۰۴ هم به عنوان برنامه توسعه مشکلات زیادی دارد و بیشتر تابع عقلانیت فلسفی غربی است. بیشتر چیزهایی که با نام پیشرفت اسلامی در آن مطرح شده است، مشکل ایجاد می کنند اما بالاخره مقام معظم رهبری هم دستور اجرای آن را داده اند؛ زیرا کشور نمی تواند متوقف بماند باید پیشرفت کند و این پیشرفت به صورت فرآیندی است.

پس اگر چه برخی شعارها که تا اینجا درباره توسعه داده ایم دچار مشکل است و تفکرات ما در ارتباط با آن باید به مرور زمان تعدیل شود تا بتوانیم راههای جدید را برای پیشرفت «حکمت بنیاد» پیدا کنیم؛ امام این اگر ممکن است سالها به طول بیانجامد و ما نمی توانیم زندگی مردم را متوقف کنیم؛ پس باید نقادانه و در چارچوبی واقعی به این مسأله نگاه کنیم. البته هر جامعه ای فرهنگی دارد و الگوی پیشرفت در کشور ما به صورت خردتر حتی از استانی به استان دیگر متغیر خواهد بود.

قرآن می فرماید: «ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه» پس تکثر گرایی مثبت نیز در حکمت وجود دارد اما با شرایطی که این جا مجال بحث از آن ها نیست. (در مجموعه مقالاتی در نشریه «پگاه حوزه» به «عقلانیت حکمی و پیشرفت» در تقابل با «عقلانیت فلسفی و توسعه» پرداخته ام.) اگر عقلانیت حکمی اسلامی خود را با فقه پویا سازگار کنیم، در مراحل بعدی می توانیم الگوی خود را به جوامع غربی نیز ارائه دهیم. ما این کار را به طور آزمایشی در آلمان انجام دادیم و استقبال خوبی از آن شد. در آنجا بحث حکمت را درباره ارتباطات و آینده جهان مطرح کردیم و در ضمن بحث، کثرت در وحدت و وحدت در کثرت را هم برای مخاطبان توضیح دادیم. به باور من مشکل کنونی این است که بیشتر نخبگان ما یا غرب زده اند و یا فلسفه زده و عرفان زده اند. در واقع فلسفه و عرفان که مقدمه ای برای حکمت بوده اند، حالا تبدیل به اصل شده اند. البته روشنفکران دانشگاهی و حوزوی از حکمت به معنایی که می گوییم بی بهره نیستند، اما مشکلی که دارند این است که یا در فلسفه یا در عرفان مانده اند. در حالی که ما باید این سیر را ادامه دهیم و از این مقدمات عبور کنیم. به گمان من اکنون نیاز است رسانه ها هم وارد بحث حکمت شوند.
مرجع : هفته نامه 9 دی
Share/Save/Bookmark