علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
کد مطلب: 432
۲
حجت الاسلام دکــتر احمد رهدار:
فرهنگستان علوم؛ فرصت‌ها و تهديدها
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۲۰
 
متن پیش رو مقاله کوتاهی است از حجت الاسلام دکتر احمد رهدار پیرامون فعالیت های فرهنگستان علوم اسلامی که در مجموعه «اندیشه منیر»؛ ویژه نامه همایش تحول در علوم انسانی به چاپ رسیده است.
 
۱. بهار ۱۳۷۵، در فرهنگ‌سراي انديشه تهران، در جلسه‌اي که با عنوان غرب‌شناسي برگزار شده بود، با سخنران جلسه حجت‌الاسلام و المسلين سيد محمدمهدي ميرباقري آشنا شدم. پيش از آن تاريخ از ايشان و فرهنگستان علوم اسلامي ـ مرکز علمي که در آن مشغول به فعاليت علمي بودند ـ هيچ نمي‌دانستم. به‌رغم اين، جنس متفاوت الفاظ و مفاهيم، استدلال‌ها و نهايتاً ورودي و خروجي بحث ايشان نه براي من که براي بسياري ديگر از حضار، جذاب بود و همين مسأله باعث شد تا در پايان جلسه، از ايشان براي سخنراني در گروهي با عنوان گروه مطالعات غرب‌شناسي که مدتي قبل در شهر قم راه‌اندازي کرده بودم، دعوت کنم. خالصانه تقاضا کردم و ایشان متواضعانه پذيرفتند.

۲. در کنگره‌هاي علمي، سر کلاس‌هاي درسي، مباحث آزاد طلبگي و...، نوعاً وقتي رويکردهاي فرهنگستاني را مطرح مي‌کردم، با عصبانيت زودهنگام و غيرمنتظره مخاطبانم، روبه‌رو مي‌شدم. آن‌ها در حالي که کم‌ترين مطالعه‌اي از مباحث فرهنگستان نداشتند ـ و من اين مطلب را از خلال بحث‌هاي تفصيلي با آن‌ها درمي‌يافتم، در برخي موارد خودشان نيز تصريح مي‌کردند ـ نقدهاي کليشه‌ايي داشتند که شايع‌ترين آن از اين قرار است. مطالب‌شان به زباني گفته می‌شودکه خودشان مي‌توانند آن‌ها را بفهمند و بس. پاسخ من به آن‌ها چنین بود:

الف. در احوالات ابن سينا آمده که برخي از متون سنگين فلسفي را چهل بار مي‌خواند تا بفهمد. گاه حتي با چهل بار مطالعه نیز نمي‌فهميده و نهايتاً به نماز و دعا متوسل مي‌شده است تا بالاخره موفق به درک آن مي‌‌شده است. آيا شايسته نيست کساني در اين عصر ادامه‌دهنده اين سنت علمي باشند و آن‌قدر حوصله به خرج دهند تا چهل بار يک متن فرهنگستاني را بخوانند و اگر باز هم اصل آن را نفهمند، نقدش نزنند؟!

ب. تاريخ علم نشان دهنده آن است که فقط نوشته‌ها و گفته‌هاي مرحوم سيدمنير و مکتب فکري او
تاريخ علم نشان دهنده آن است که فقط نوشته‌ها و گفته‌هاي مرحوم سيدمنير و مکتب فکري او نيست که در بادي امر پيچيده و غامض به نظر مي‌رسد، به عنوان مثال، در ميان نويسندگان و متفکران غربي، پیچیدگی نوشته‌هاي هگل مشهور است، اما از هيچ‌کس پذيرفته نیست که صرفاً به دليل این پیچیدگی، آثار هگل را مطالعه نکرده به نقد بنشيند.
نيست که در بادي امر پيچيده و غامض به نظر مي‌رسد، به عنوان مثال، در ميان نويسندگان و متفکران غربي، پیچیدگی نوشته‌هاي هگل مشهور است، اما از هيچ‌کس پذيرفته نیست که صرفاً به دليل این پیچیدگی، آثار هگل را مطالعه نکرده به نقد بنشيند. اساتيد و محققان ما هگل، مارکس، فرويد، فوکو، لاکان، ويتگنشتاين، سوسور و... را مطالعه مي‌کنند، اما کم‌تر فرصت مي‌کنند که امثال سيد منير را نيز بخوانند.

ج. همة دانشگاه‌ها سهميه‌هایی براي بورس مطالعاتي دارند؛ بر اساس آن، برخي از اساتيد خود را به مدت يکی دو سال به يکي از مراکز علمي عمدتاً دنياي غرب اعزام مي‌کنند تا آخرين نتايج علمي آن‌جا را مطالعه کرده و پس از فراگيري، به کشور بازگردند. متأسفانه اين سفرها در بسياري از موارد، با هزينه‌هاي فراوان و نتايج اندک صورت مي‌گيرد. آيا بهتر نيست دانشگاه‌هاي ما براي مطالعه ديداه‌هاي علمي شخصيت‌هاي بومي نيز سهمية بورس مطالعاتي در نظر بگيرند؟ بورس‌هايي که به مراتب هزينه‌هاي کم‌تري به ما تحميل خواهند کرد و احتمالاً نتايج بيش‌تري هم در بر خواهد داشت.

د. مرحوم سيد منيرالدين حسيني الهاشمي ـ مؤسس و بنيان‌گذار فرهنگستان علوم اسلامي ـ بر اين باور بوده‌اند که بايد ميان «زبان توليد» و «زبان توزيع» علم تفاوت قائل شد. از نظر وي، براي اين‌که يک کشف علمي در چرخه حيات انساني قرار بگيرد، پنج مرحله را بايد طي کند:

۱. آزمايشگاه؛ که عناصر در آن کشف و سپس در جايگاه مناسب خود و در ارتباط منطقي با يکديگر، گذاشته مي‌شوند.
۲. دانشگاه؛ که عناصر در آن تئوريزه و تبيين و نهايتاً تبديل به فرمول و گزاره مي‌شوند.
۳. کارخانه؛ که فرمول‌ها (گزاره‌ها) در آن تبديل به ساختار شده و منتج به صنعت مي‌شوند.
۴. بازار؛ که خروجي و محصولات صنعت در آن وارد شده و در معرض عموم قرار مي‌گيرند (کالاي مصرفي).
۵. خانه: که محصولات صنعتی در آن‌ وارد حيات انساني شده و مصرف مي‌گردند.

از نظر مرحوم حسيني، توليدات فرهنگستان تاکنون مربوط به مرحله آزمايشگاه است و بر اين اساس، هنوز به مرحله توزيع نرسيده تا ادبيات توزيع انديشه‌هاي خود را توليد کنند.

۳. نمي‌دانم به لحاظ تاريخي مرکز فرهنگستان علوم اسلامي، چه فرايندي را طي کرده است؟ آيا از روز نخست فعاليت علمي داشته يا حرکتي سياسي بوده که در ادامه منجر به فعاليت علمي شده است؟ هرچه بوده، الان به عنوان يک مرکز علمي که محققان شايسته‌اي در آن فعالند، معروف است. به‌رغم اين، متأسفانه هنوز ميان اين مرکز و ديگر مراکز علمي، حتي در قم، گفت‌وگوي علمي به معني دقيق کلمه صورت نگرفته است. معدود گفت‌وگوهاي رسمي که ميان برخي نظریه‌پردازان اين مرکز و ديگر مراکز علمي صورت گرفته، بيش از اين‌که گفت‌وگو باشد، مناظره بوده است. واقعيت اين است که ميان گفت‌وگو و مناظره تفاوت وجود دارد. و هر یک لوازمی دارند که اگر رعايت نشود، نتیجه نخواهند داد. برخي از تفاوت‌ها و لوازم عبارتند از:

الف. در گفت‌‌وگو، طرفين بحث براي يک‌ديگر جايگاه و شأن علمي قائل هستند و امکان استفاده علمي از طرف ديگر را مفروض مي‌گيرند. اين در حالي است که در مناظره، طرفين در اصل جايگاه و شأنيت انديشه يکديگر ترديد داشته و تلاش مي‌کنند تا به نفي يک‌ديگر بپردازند و چه بسا سخنان حق يک‌ديگر را هم نپذیرند.

ب. ‌گفت‌وگوي علمي مستلزم نوعي هم‌دلي ميان طرفين بحث است؛ به عبارت
در بایگانی فرهنگستان، ده‌ها جلد کتاب و صدها ساعت بحث ضبط شده متعلق به اقتراحات علمي مرحوم سيد منير وجود دارد که تقريباً همه آن‌ها، مطالب جديد و غيرتکراري‌اند. اگر همة اين مطالب هم غلط باشد، بايد بپذيريم کسي که مي‌تواند اين حجم از مطالب را در قالب يک منطق علمي ـ هرچند قابل دفاع قطعي نباشد ـ مطرح کند، بي‌شک نابغه است.
ديگر، در يک گفت‌وگوي علمي، طرفين بحث بايد تلاش کنند تا مطالب يک‌ديگر را تکميل و اصلاح کنند. در حقيقت، گفت‌وگوي علمي معطوف به رشد علمي صورت مي‌گيرد، اين در حالي که مناظره‌ علمي معطوف به شکست يک طرف و غلبه طرف ديگر است.

ج. در گفت‌وگوي علمي طرفين بحث، بايد در طرح مباحث آزاد باشند. متأسفانه در اکثر گفت‌وگوهاي علمي ما، فضاهاي هژمونيک کاذبي وجود دارند که همواره به نفع يکي از طرفين گفت‌وگو، عمل مي‌کنند و غالباً تابع متغيري از سياست هستند؛ بدين معني که سياست، راهبر تفکر قرار مي‌گيرد و نه برعکس. در چنين شرايطي امکان گفت‌وگوي علمي به معني دقيق کلمه ایجاد نمی‌شود.

۴. در بایگانی فرهنگستان، ده‌ها جلد کتاب و صدها ساعت بحث ضبط شده متعلق به اقتراحات علمي مرحوم سيد منير وجود دارد که تقريباً همه آن‌ها، مطالب جديد و غيرتکراري‌اند. اگر همة اين مطالب هم غلط باشد، بايد بپذيريم کسي که مي‌تواند اين حجم از مطالب را در قالب يک منطق علمي ـ هرچند قابل دفاع قطعي نباشد ـ مطرح کند، بي‌شک نابغه است. عدم اقبال جامعه به چنين افرادي،‌ بيش از آن‌که ظلم به آن‌ها باشد، ظلم به خود آن جامعه است. متأسفانه در بسياري از موارد، برخلاف آن‌چه بايد باشد، حق را با مردم مي‌سنجند و نه برعکس. اين‌که در زمان حيات ايشان به انديشه‌هاي وي اقبال عمومي صورت نگرفته، نمي‌تواند به خودي خود نقد آن باشد. دلايل زيادي مي‌تواند وجود داشته باشد که مردم يک عصر گرفتار «حجاب معاصرت» شوند و با انديشه‌هاي متفکر زمانه‌شان بيگانه شود. چنين چیزی در تاريخ ما فراوان اتفاق افتاده است؛ مثلاً ملاصدرا يکي از متفکّرانی است که انديشه‌هاي وي در عصر خودش نه تنها مورد اقبال قرار نگرفت، بلکه مورد بي‌مهري قرار گرفت و با تأخير بيش از يک قرن صدايش شنيده شد.

۵. وقتي نسبت امکانات مادي و نيروهاي انساني فرهنگستان را با نتايجي که به دست آورده‌اند مي‌سنجيم، به روشني درمي‌يابيم که همتي بلند و پشت‌کاري عظيم در آن‌جا وجود داشته است. آن‌ها با تحمل سختی‌های کار از سويي و برخوردهاي سياسي از سويي دیگر، شنای در خلاف جهت آب نموده و راه پرمخاطره‌اي را طي کرده‌اند. فارغ از درست يا غلط بودن مباني و نتايج بدست آمده، فعاليت علمي این مرکز از چند جهت قابل درج است:

الف. اتکاء به مباني دين مبين اسلام، مفروض همه توليدات فکري فرهنگستان علوم بوده است. مرحوم سيدمنير، در تلاش فکري خود حرکت از قدرمتيقن‌هاي ديني را به عنوان يک اصل مفروض می‌دانست و تمام استنتاجات خود را از بسط مباني ديني بدست می‌آورد. شايد نتوان بر همه آن فراورده‌ها، مُهر تأييد زد ـ که خودشان نيز چنين ادعايي نداشته‌اند ـ اما قرار دادن قدرمتيقن‌هاي ديني به عنوان اصل مفروض، در عصري که بسياري از صاحب‌نظران ما در کمال خودباختگي، مباني فکري تمدن رقيب (غرب مدرن) را به عنوان اصل مفروض تلاش‌هاي فکري خود قرار داده‌اند، ذي‌قيمت و قابل تقدير است.

ب. بي‌شک تعامل فکري يک فرهنگ با ديگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، به پويايي آن مي‌انجامد؛ اما اين تعامل اگر با روش درست صورت نگيرد به يکي از دام‌هاي التقاط يا انحلال منجر خواهد شد. تعامل يک فرهنگ با فرهنگ‌هاي ديگر، آن‌گاه مفید است که اهل آن فرهنگ در مطالعات تطبيقي خود، اصل را در بسط و تطبيق آموزه‌هاي فرهنگ‌ خود قرار دهند نه فرهنگ بيگانه. به عنوان مثال؛ اگر يک مسلمان بخواهد
وقتي نسبت امکانات مادي و نيروهاي انساني فرهنگستان را با نتايجي که به دست آورده‌اند مي‌سنجيم، به روشني درمي‌يابيم که همتي بلند و پشت‌کاري عظيم در آن‌جا وجود داشته است.
موضوعاتی از قبيل علم، آزادي و... را به شکل تطبيقي در اسلام و غرب مطالعه کند، زماني براي وي پويايي و رشد به دنبال خواهد داشت که تبيين وي از علم، آزادي و... در غرب، تبييني اجمالي و تبيين وي از همان موضوعات در اسلام، به گونة تفصيلي باشد. فرهنگ‌ها آن‌گاه که به تفصيل مي‌رسند، تبديل به تمدن مي‌شوند. در فرهنگستان علوم اسلامي، بنا بر تفصيل آموزه‌هاي اسلام است و نه غرب. اهالی فرهنگستان در چند دهه تلاش علمي خود، موفق به توليد انبوهي از واژگان و مفاهيمي شده‌اند که در توضيح تفصيلي آموزه‌هاي اسلام نقش مهمّی می‌تواند داشته باشد. به عبارت ديگر، ادبيات آموزه‌هاي اسلامي را به تفصيل رسانده و با اين کار، بي‌شک به ظهور تمدني فرهنگ اسلامي، کمک کرده‌اند.

ج. بر خلاف آنچه گمان می‌رود، همواره پاسخ‌های جدید راه رشد و پیشرفت به اینده را برای انسان باز نکرده است؛ بلکه گاهی پرسش‌های جدید نیز به همان میزان راه گشا و مؤثر بوده اند. محققانی که به شکل تطبیقی به مطالعه ایده‌های فرهنگستان و ایده‌های مخالف آن پرداخته اند، به روشنی متوجه شده‌اند که حتی اگر پاسخ‌های فرهنگستان هم مورد قبول نباشد، بی‌شک بسیاری از پرسش‌های فرهنگستان ـ در خصوص نسبت دین و جامعه، دین و سیاست، دین و اقتصاد، دین و حکومت، دین و مدیریت و دههها موضوع و مسأله بالفعل مورد نیاز ما ـ نسبت به پرسش‌های برخی گفتمان‌های مخالفش، بیشتر، عمیق تر و مناسب تر نیازهای امروزی ماست. البته نباید فراموش کرد که پرسش‌های عمیق هیچ گاه تصادفی طرح و پرسیده نمی‌شوند، بلکه آنها در اکثر موارد، مسبوق به بررسی‌های عمیق اند.

۶. مرحوم سيدمنير، بيش‌ از آن‌که مطالعه کنند، فکر مي‌کرده‌اند. گفته شده که ايشان به ندرت آثار ديگران را مطالعه مي‌کرده‌اند. جانشين ايشان جناب استاد ميرباقري نيز چنين هستند. اين مسأله باعث شده تا از جانب برخي متهم به هيچ انگاشتن تلاش‌هاي فکري ديگران شده و مورد انتقاد قرار گيرند. در اين خصوص توجه به نکات ذيل حايز اهميت است:

الف. با مطالعه به تاريخ حیات علمي عالمان بزرگ، دو روش فهم و استنباط را در آن‌ها مي‌يابيم. برخي بيش‌تر استنتاجات خود را بدون اين‌که زياد به آثار ديگران مراجعه کنند، از طريق تأملات شخصی به دست آورده‌اند. برخي نیز از طريق تأمل در تجربيات ديگران، به استنتاجات جديدي رسيده‌اند. به عبارت ديگر، برخي با تأمل در لوازم منطقي اصول بنياديني که پذيرفته‌اند (صراط مستقيم)، آن‌ها را بسط مي‌دهند و برخي با تأمل در اشکالات راه‌هايي که آن‌ها را اشتباه مي‌پندارند (سُبُل غيّ) به دنبال یافتن و بسط راه حق و رشد مي‌گردند. هر دو روش در ميان بزرگان علمي ما سابقه دارد؛ اما معمولاً
محققانی که به شکل تطبیقی به مطالعه ایده‌های فرهنگستان و ایده‌های مخالف آن پرداخته اند، به روشنی متوجه شده‌اند که حتی اگر پاسخ‌های فرهنگستان هم مورد قبول نباشد، بی‌شک بسیاری از پرسش‌های فرهنگستان نسبت به پرسش‌های برخی گفتمان‌های مخالفش، بیشتر، عمیق تر و مناسب تر نیازهای امروزی ماست.
عالماني که مؤسس سبک و مکتب بوده‌اند، راه نخست را طي کرده‌اند.

ب. اين‌که يک مؤسس تنها به نقشه خودش فکر کند و نقشه‌هاي ديگران را نبيند، عيب نيست؛ اساساً وجه مؤسس بودن اين افراد این است که خودشان هستند و به ديگران ارجاع نمي‌دهند؛ به عنوان مثال، افرادي مثل ائمه معصوم(ع) نبايد در پاسخ به سؤالات ما بگويند، جواب اين سؤال اين است، چون ارسطو يا افلاطون چنين گفته‌اند! اساساً وجه چشمه بودن آن‌ها به اين است که خودشان، خودشان هستند و اگر آن‌ها بخواهند به ديگران ارجاع دهند، ديگر چشمه نخواهند بود. حضرت امام (ره) وقتي به ايران برگشتند، يکي از خبرنگاران خارجي در فرودگاه مهرآباد از ايشان مي‌پرسد: حضرت آيت‌الله! ما شنيديم که شما مي‌خواهيد حکومت تأسيس کنيد، از طرف ديگر شنيديم که شما غرب را مطالعه نکرده‌ايد، آيا فکر نمي‌کنيد در شرايط پيچيده امروزي، در همان ابتداي کار شکست بخوريد؟ حضرت امام در پاسخ به ايشان مي‌فرمايد: چه خوب است که من شما را نخوانده‌ام، چرا که من خودم طرح دارم و نيازي به مطالعه شما ندارم.

ج. اگر مؤسس يک مکتب فکري قرار است که مکاتب ديگران خواند، اين امر دربارة همه افراد يک مکتب نمي‌تواند صادق باشد؛ به عبارت ديگر؛ اگر حضرت امام غرب را نخوانده و بلکه نبايد مي‌خوانده، اين امر به اين معني نيست که شاگردان مکتب ايشان از قبيل شهيد مطهري و ديگران نیز نبايد غرب را مطالعه کنند. يکي از اشکالات برخي از محققان و پژوهش‌گران فرهنگستان اين است که در حالي که نه مؤسس هستند و نه در جايگاه قريب به آن، روش و نتايج تأملات علمي ديگران را به هيچ گرفته و مطالعه نمي‌کنند. اين امر به نوبه خود باعث شده تا مانع برقراري يک تعامل و گفت‌وگوي علمي واقعي ميان انديشه‌هاي فرهنگستان و دیگران شود.

۷. با مطالعه در تاريخ شکل‌گیری علم، به وضوح درمي‌يابيم که تحول و تطور علم هميشه فرايندي ـ ديالکتيکي بوده است؛ بدين معني که اين‌گونه نيست که بايد مرحله نخست توليد علم به تمامه تمام شود تا آن‌گاه بتوانيم وارد مراحل بعدي شويم، بلکه هر کشف علمي در آزمايشگاه، به تناسب، تأثير خود را در دانشگاه، کارخانه، بازار و خانه مي‌گذارد. لازم و حتي معقول هم نيست که منتظر بمانيم تا همة آن‌چه قرار است در آزمايشگاه کشف شود، حاصل شود، آن‌گاه در دانشگاه قدم گذاريم. با اين حساب، اين دفاع از فرهنگستان علوم اسلامي که ادبيات توليدي آن‌ها ناظر به زبان توليد بوده و هنوز زبان توزيع خود را توليد نکرده‌اند، موجه به نظر نمي‌رسد. به‌ويژه اين‌که چند دهه از نضج و رشد زبان توليد در آن‌جا مي‌گذرد. ادبيات توليد آن‌ها بايد در هر مرحله از بسط خود، ادبيات توزيع مناسب خود را نيز در پي مي‌داشت. شايد يکي از علل اين‌که اين کار به تعويق افتاده،‌ فقدان عرضة به موقع ادبيات توليد آن‌جا به جامعه علمي بوده است. فرهنگستان علوم اسلامي بايد بسيار بيش‌تر از آن‌چه امروز در بازار نشر، کتاب و مقاله وارد کرده، وارد مي‌کرده است. هرچند، متأسفانه همين اندک منشوراتي هم که داشته‌اند، به دليل حاکميت سياست‌هاي علمي غلط، عمدتاً مورد بي‌مهري جامعه علمي قرار گرفته است و مادام که اين سياست‌ها ـ که در رأس آن‌ها، راهبري سياست بر تفکر است ـ اصلاح نشود، اميدي به يک گفت‌وگوي واقعي علمي ميان فرهنگستان و غير آن نخواهد بود.
Share/Save/Bookmark
 


حامد زارعی
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۱-۱۲-۱۹ ۱۱:۱۹:۰۸
بسم الله
تحلیل خوبی بود .علی الخصوص پاراگراف شماره هفت(پایانی).متاسفانه بسیاری از آثار دقیق و عمیق فرهنگستان که از کتاب فروشی و انتشارات فردا قابل تهیه هستند،تکثیر داخلی اند و این امر بسیاری از اهل علم و تحقیق را بی بهره می کند.
خداوند به تمامی شما بزرگواران اجر مضاعف دهد.
یا علی (84)
 
حاج احمد
۱۳۹۱-۱۲-۲۰ ۱۰:۰۶:۰۲
يکي از ويژگي هاي اساسي شهيد مطهري اين بود که وقتي به تحليل و بررسي يک مکتب يا يک شخصيت فکري مي پرداخت ابتدا به قدري درست و دقيق، آراي او را تقرير مي کرد که گويي خودش نيز از صاحب نظران و مؤسسين آن تفکر است وسپس به نقد و بررسي آن تفکر يا شخصيت مي پرداخت
متاسفانه جناب رهدار ظاهرا هيچ شناختي از نحوه‌ي روش توليد 6000 ساعت جلسات پژوهشي وتوليدي مرحوم حسيني ندارند که ابتدا در قضاوت خود ميگويند «مرحوم سيدمنير، بيش‌ از آن‌که مطالعه کنند، فکر مي‌کرده‌اند. گفته شده که ايشان به ندرت آثار ديگران را مطالعه مي‌کرده‌اند» و سپس به تحليل اين مطلب مي پردازند!!!!
در حالي که علامه حسيني بر خلاف اين تصور، بالاترين و بيشترين شناخت و اطلاع و مطالعه نسبت به ريشه اي ترين آثار متفکران حوزه، دانشگاه و نخبگان مدلينگ داشته اند و بهترين سند براي اين مطلب، 6000 ساعت جلسات پژوهشي ضبط شده ي ايشان مي باشد که هميشه دو طرفه و با حضور مستشکلي دانشمند و مسلط به مبناي حوزه يا دانشگاه يا مباحث اجرا تشکيل شده است و اين افراد دانشمند با ارائه بالاترين سطح اطلاعات و تحليل از آخرين دستاوردهاي تخصص خود باعث ميشدند تا علامه حسيني بدون رفتن به سمت مطالعات کمي کتابخانه اي يا خواندن حجم زياد منابع آموزشي تسلط بسيار عميقي نسبت به ريشه هاي آن علم و تخصص پيدا کنند و سپس به نقد و نقض آن پرداخته و در نهايت بعد از گرفتن اقرار از مستشکل بحث نسبت به بن‌بستهاي علمي مبناي او، «طرح» توليدي خود را ترسيم نمايند.
البته اين مطالب حقير امور مخفي يا ادعاهايي بدون سند نيست و با مراجعه به بانک اطلاعات ایشان به راحتي می توان به مطالب حقير دست يافت.
لذا اين مطلب ايشان که «برخي بيش‌تر استنتاجات خود را بدون اين‌که زياد به آثار ديگران مراجعه کنند، از طريق تأملات شخصی به دست آورده‌اند ...» هيچ نسبتي با مرحوم حسيني ندارد وحتي با مبنا و روش توليد علم آن مرحوم ناسازگار است زيرا ايشان قائل بودند تا درک عميق و علمي نسبت به مبناي موجود در جلسات پژوهشي صورت نگيرد (به نحوي که صاحب نظران آن علم اقرار کنند که جامع ترين تحليل از علمشان را ما ارائه داديم) نمي توان به نقض و توليد مبناي جديد رسيد.
(86)