علم دینی
آنچه در این پرونده میخوانید دیدگاه صاحب نظران فرهنگستان علوم اسلامی قم در رابطه ی دین و علم می باشد.
 
 
 
کد مطلب: 241
گزارشی از پایان نامه محمد صادق پورابراهیم
بررسی اندیشه سیاسی اصحاب فرهنگستان علوم اسلامی
پایان نامه کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۱۶:۲۰
 
در تاریخ سوم تیرماه ۱۳۹۱، جلسة دفاع پایان نامه برای دریافت درجة کارشناسی ارشد در رشتة علوم سیاسی، گرایش اندیشة سیاسی با عنوان «بررسی اندیشة سیاسی اصحاب فرهنگستان علوم اسلامی» در دانشکدة حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد. این پایان نامه تحت نظارت و راهنمایی استاد محترم جناب آقای دکتر «داوود فیرحی»، و با مشاورة جناب آقای دکتر «علیرضا صدرا»، توسط آقای «محمدصادق پورابراهیم اهوازی» سامان یافت. شایان ذکر است که داوری این رساله را نیز جناب آقای دکتر «محمدمهدی اسماعیلی» برعهده داشتند. به منظور اطلاع و آشنایی خوانندگان و پژوهش گران محترم با محتوای رسالة مذکور، گزارش زیر درپی می آید.
بررسی اندیشه سیاسی اصحاب فرهنگستان علوم اسلامی
 

معرفی اجمالی تحقیق
در این تحقیق سعی بر این بود تا با بهره گیری از روش جماعت گرایی (Communitarianism)، آرا و اندیشه های فرهنگستان علوم اسلامی با محوریت و معطوف به اندیشه سیاسی آن بررسی شود. بدین منظور، مفروضات زیر در تحقیق لحاظ گردید.
اندیشه و تولید اندیشه محصول جماعت است نه محصول فرد؛ هر اندیشه محصول زمانه خویش است و در تاریخ و شرایط خاصی شکل می گیرد؛ هر جماعت، دارای علقه های اجتماعی خاص و مشترک، سلیقه رفتاری منحصر به فرد، خیر مشترک، مواضع مشترک، واژگان مشترک، روحیات نزدیک و مشابه اعضا، ادبیات خاص، عقلانیت، و سنت مخصوص به خود است؛ هر جماعت، به صورتی داوطلبانه و به دور از اجبار، در تاریخی خاص، متولد می شود و با دیگر گروه های جامعه غیریت سازی نموده و عقلانیت و اندیشه خاص خود را بنیان نهاده و گسترش می دهد؛ فرهنگستان علوم اسلامی یک جماعت است؛ با ویژگی های خاص و منحصر به فرد خود؛ اندیشه فرهنگستان علوم اسلامی، محصول جماعت فرهنگستان است نه محصول فرد فرد اعضای آن.

برای رسیدن به مقصود، فرضیه تحقیق با این مضمون شکل گرفت: «نگاه انتقادی به مدرنیته، و تمدن غربی؛ به همراه نقد فلسفه اسلامی و در مقابل آن؛ تأسیس فلسفه ای جدید(فلسفه شدن اسلامی: فلسفة چگونگی و فلسفة عمل که در برابر فلسفة چیستی و چرایی معنا می یابد، و درصدد تغییر و حرکت است)، نظام فکری و اندیشه سیاسی فرهنگستان علوم اسلامی را سامان بخشیده است».

براین اساس، تلاش شد تا این فرضیه در سیری منطقی و گام به گام با مدد روش جماعت گرایی به اثبات برسد. بنابراین، به فراخور هر فصل، گوشه ای از روش مذکور به کار گرفته شد.

در گام نخست، تاریخچه شکل گیری فرهنگستان علوم اسلامی به مثابه یک جماعت از نظر گذشت. در این قسمت تأکید شد که در معرفی و شناساندن یک جماعت، و توصیف چگونگی شکل گیری و اعلام موجودیت آن، آشنایی با بنیانگذار و مؤسس، اهمیتی ویژه دارد. در واقع، با بررسی ابعاد شخصیتی بنیانگذار، و اشاره به فعالیت های وی، می توان انگیزة بنیانگذار را در تأسیس جماعت مورد علاقه اش کشف کرد.

در ادامه، فهمیدن این موضوع که جماعت مذکور، مسائل پیرامونش را چگونه درک می کند، جایگاه مهمی دارد. بحث دیگر، در راستای پی بردن به تاریخچه تأسیس یک جماعت، بررسی موضع گیری های مختلف جماعت مورد مطالعه، در مسائل و رویدادهای مختلفی است که در آستانه تأسیس به وقوع پیوسته است.

بر این مبنا، معرفی بنیانگذار فرهنگستان، مرحوم سیدمنیرالدین حسینی شیرازی در دستور کار قرار گرفت و خصوصیات شخصی و ابعاد شخصیتی او از نظر گذشت. شکل

اصحاب فرهنگستان قائل به ایجاد وحدت اجتماعی از طریق شکل گیری ارتباطات اجتماعی هستند که این ارتباطات نیز بر مبنای همدلی، همفکری، و همکاری و با محوریت همدلی سازمان می یابند و در نهایت جامعه حول ولیّ اجتماعی براساس «تولی و ولایت» تعین می یابد.
گیری شخصیت سیدمنیرالدین حسینی بیش از هرچیز، تحت تأثیر تربیت پدر بزرگوارش قرار داشت. در این راستا، شخصیت، تفکرات، و فعالیت های سیاسی- اجتماعی(تشکیل حزب برادران) «سید نورالدین حسینی شیرازی» بازگو شد. پس از آن، علاقه و میل او به کشف و اختراع به عنوان یکی دیگر از وجوه مهم و عجیب شخصیتش بررسی گردید و گفته شد که به نظر می رسد، فردی که در صدد اختراع در عینیات باشد، اگر به عالم نظریه پردازی نیز قدم بگذارد، معمولاً تقلید را بر نمی تابد و در نظریه پردازی نیز دست به نوآوری و اختراع می زند.

مخترع، ذاتاً تمایل به تأسیس دارد و نمی تواند خود را با جمع تطبیق دهد، مگر آن که جمع مربوطه، «جماعتی» باشد به رهبری خود مخترع. در مرحلة آخر، فعالیت های سیاسی، اجتماعی، فکری و علمی سید منیرالدین در قالب سه دوره ده ساله مورد بررسی قرار گرفت.

فصل دوم به دنبال آن بود که تفسیر فرهنگستان از خویشتن، جماعت خود، و جامعه را با استفاده از روش جماعت گرایی کشف کند. بدین منظور، در ابتدا، شرحی از مفاهیم «خود»، و «جماعت» ارائه شد و ذکر گردید که مفاهیم خود، و جماعت در اندیشه جماعت گرایی ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند و در نسبت با یکدیگر تعریف می شوند.

بعد از این مرحله، تفسیر فرهنگستان از «خود»، تبیین شد. در این بین، به نظر رسید که تفسیر فرهنگستان از خود را باید در بحث «ولایت» پی گرفت. منظومه فکری فرهنگستان، زمانی که به تبیین ضرورت وجود والی و کیفیت اعمال ولایت و حدود و اختیارات ولی فقیه در جامعه اسلامی می پردازد؛ در خطوطی پنهان، تفسیر خویش از «خود» را نیز عیان می سازد.

بدین سبب که «خود»، و «جامعه» فرهنگستانی در نسبت با «ولیّ» تعریف می شود؛ مفهوم ولایتِ فرهنگستانی بررسی گردید. در چنین دیدگاهی «ولایت» به «سرپرستی به طرف رشد» معنا می شود. گام بعد در راه پی بردن به تفسیر فرهنگستان از خود، بررسی چگونگی شکل گیری قوه اختیار در انسان است. در بعد اجتماعی به اعتقاد فرهنگستان، سرپرست جامعه برای اعمال ولایت و سرپرستی، در وحدت ترکیبی اختیارات افراد جامعه تصرف می نماید و این وحدت، ترکیب حاصل اختیارات تک تک افراد است. درحقیقت، در نگاه فرهنگستانی اختیار آدمی در ذیل سرپرستی و ولایت ولیّ اجتماعی شکل می گیرد و به خودی خود ارزشی ندارد.

برای روشن شدن تفسیر فرهنگستان از خود، بعد از تعریفی که از اختیار ارئه شد، مفهوم «رشد» توضیح داده شد. اما با توجه به تعریف «رشد» و جایگاه آن در این منظومه فکری و رابطه آن با دو مفهوم «وحدت» و «کثرت»، در ابتدا این دو مفهوم تعریف گردیدند. «کثرت» به تعدد بیشتر اجزای یک نظام اطلاق می شود و «وحدت» نشان دهنده انسجام و یکپارچگی یک سیستم خواهد بود.

«رشد» در فرد یعنی گسترده تر شدن و منسجم تر شدن نظام طلب او. زمانی که نظام تعلقات، اطلاعات و رفتار فرد هماهنگ با هم گسترش یابد به چنین گسترش یافتگیِ هماهنگی می توان اطلاق رشد نمود؛ با این شرط که سه نظام مورد اشاره همگی حول یک محور و هم سو، هم جهت و در یک راستا وسعت یابند. فلذا شدت بیشتر، «کثرت» بیشتر را رقم خواهد زد و چون این «کثرت» حول یک محور ایجاد می شود؛ بنابراین وحدت بیشتر را نتیجه می دهد.

در قسمت بعدی فصل دوم، تفسیر فرهنگستان از جامعه بررسی شد. پایه بحث جامعه از مدخل بحث فلسفی وحدت و کثرت عبور می کند. در تحلیل پیدایش جامعه، جامعه حاصل گره خوردن اراده های انسانی در سطوح مختلف با محوریت «ولیّ اجتماعی» در برهه های مختلف تاریخی معرفی شد. بنابراین مجموعه «انسان ها»، «جامعه» را تشکیل می دهد و از مجموعه جوامع «تاریخ»
اصحاب فرهنگستان با تأسی به سیدمنیرالدین حسینی، پرستش اجتماعي را به عنوان غايت شکل گيري جامعه درنظر می گیرند. پرستش يک نحوه کشش و تعلق است که غالب بر همه کشش ها باشد و در شکل گيري تمامي حرکات و رفتار آدمی محور قرار گيرد. اگر همه چيز حول محور خدا تنظيم شود، پرستش واقع مي شود.
پدید می آید.
در این میان، مبنایی که اصالت را به «فرد» داده و جامعه را مبتنی بر آن تعریف می کند؛ توسط فرهنگستان نقد شد و مبنای دیگری که اصالت را به جامعه به عنوان یک «کل» می دهد و فرد را در مقابل جامعه هیچ می پندارد؛ پذیرفته نشد. اما به نظرفرهنگستان، افراد در جامعه، با یکدیگر ارتباط حقیقی برقرار می کنند. از ارتباط افراد، «کل ترکیبی» پدید می آید که در آن، میان عناصر جامعه وحدت شکل می گیرد.

در گام بعد، پیدایش جامعه بر اساس نظام ولایت اجتماعی تبیین گردید. اصحاب فرهنگستان قائل به ایجاد وحدت اجتماعی از طریق شکل گیری ارتباطات اجتماعی هستند که این ارتباطات نیز بر مبنای همدلی، همفکری، و همکاری و با محوریت همدلی سازمان می یابند و در نهایت جامعه حول ولیّ اجتماعی براساس «تولی و ولایت» تعین می یابد.

پس از بحث پیرامون پیدایش جامعه، غایت پیدایش جامعه تحلیل شد. اصحاب فرهنگستان با تأسی به سیدمنیرالدین حسینی، پرستش اجتماعي را به عنوان غايت شکل گيري جامعه درنظر می گیرند. پرستش يک نحوه کشش و تعلق است که غالب بر همه کشش ها باشد و در شکل گيري تمامي حرکات و رفتار آدمی محور قرار گيرد. اگر همه چيز حول محور خدا تنظيم شود، پرستش واقع مي شود. اما اگر دنيا محور قرار گیرد؛ اين رویکرد نیز نوعی پرستش است.

پس از تحلیل پیدایش جامعه و بررسی غایت آن، موضوع دیگر در آثار فرهنگستان، تقسیم بندی جوامع به جوامع الهی و الحادی است که براساس پیروی از حق و باطل صورت می گیرد. در مرحله بعد، جامعه به عنوان بستر رشد و توسعه انسان ها معرفی گردید. انسان به دلیل وسیع بودن دامنه نیازمندی ها و گستره ابعاد وجودیش، ناگزیر از انتخاب زندگی جمعی و تعاون با دیگران در مبارزه با مشکلات، جهت نیل به اهداف مطلوب خویش است. همان گونه که در بحث انسان، فرد دارای ابعاد قلبی، فکری، و عینی بود، متناظر با آن، در جامعه نیز این ابعاد و اوصاف به گونه خاصی تجلی پیدا می کند. لازم به ذکر است که نگاه فرهنگستان در تحلیل جامعه، تا حدودی همانند تحلیلی است که فرهنگستان از فرد ارائه می دهد.

قسمت سوم و آخر فصل دوم، مربوط به تفسیر فرهنگستان از «جماعت خود» نام دارد. در این قسمت، فرهنگستانی ها کوشیده اند تا بگویند که به مثابه یک جماعت «چه هستند، چه راهی را طی کرده اند و در آینده چه می خواهند انجام دهند».
فرهنگستان در معرفی خود به جهان خارج، بیش از هر چیز بر نزدیکی و همراهی با انقلاب اسلامی ایران تأکید دارد. پس از آن، بر دغدغه ایجاد «تمدن نوین اسلامی»، اصرار زایدالوصفی دارد. براین اساس، «فرهنگستان، موضوع فعاليّت‌هاي پژوهشي خود را «فلسفه (صیرورت) شدن اسلامي» قرار داد و تلاش نمود تا با توليد اين فلسفه، ابزاري براي مهندسي توسعه اجتماعي بر محور خداپرستي ارائه نمايد و امكان طراحي نظام‌هاي «عدالت سياسي»، «عدالت فرهنگي» و «عدالت اقتصادي» را براي نيل به تمدن اسلامي، فراروي انقلاب اسلامي قرار دهد. علاوه بر وجه قرابت با انقلاب اسلامی، و در امتداد آن، وجه تمدن سازی اسلامی، فرهنگستان در معرفی جماعت خود، بر «تولیدی بودن» محض آثار اندیشه ای خود نیز ابرام دارد.

در فصل سوم، غیریت سازی فرهنگستان با مدرنیته، و فلسفه اسلامی بررسی شد. فرهنگستان مانند سنت های دیگر با عقلانیت خاص خود از سویی به بسط عقلانیت خود پرداخته و از سوی دیگر به گفتگو، کشمکش، همکاری و سایش با دیگر سنت ها می پردازد.

براین مبنا، در گام نخست، غیریت و ضدیت فرهنگستان با مدرنیته، و تمدن غربی در دستور کار قرار گرفت. شناخت تجدد در ذات خود برای فرهنگستان ارزش چندانی ندارد. اما به اعتقاد فرهنگستانی ها، از آن رو که در وضعیت فعلی، در فضای تجدد تنفس می کنیم، و خواسته و یا ناخواسته به آن وارد شده ایم، پس باید آن را بشناسیم. از نظر فرهنگستان، اصول
فرهنگستان در معرفی خود به جهان خارج، بیش از هر چیز بر نزدیکی و همراهی با انقلاب اسلامی ایران تأکید دارد. پس از آن، بر دغدغه ایجاد «تمدن نوین اسلامی»، اصرار زایدالوصفی دارد. براین اساس، «فرهنگستان، موضوع فعاليّت‌هاي پژوهشي خود را «فلسفه (صیرورت) شدن اسلامي» قرار داد و تلاش نمود تا با توليد اين فلسفه، ابزاري براي مهندسي توسعه اجتماعي بر محور خداپرستي ارائه نمايد و امكان طراحي نظام‌هاي «عدالت سياسي»، «عدالت فرهنگي» و «عدالت اقتصادي» را براي نيل به تمدن اسلامي، فراروي انقلاب اسلامي قرار دهد.
اساسي تمدن غرب عبارتند از سه اصل «اومانيسم، ليبراليسم و راسيوناليسم» که هر یک به صورت جداگانه تعریف گردید. مدرنیته و تمدن غربي به سه ركن اساسي نيز تكيه دارد: نظام توليد مفاهیم، نظام توزیع مفاهیم، نظام توزيع مناصب.
اصحاب فرهنگستان عکس العمل افراد و گروه های موجود در جامعه را در مواجهة با مدرنیته، به سه دیدگاه کلی دسته بندی می نمایند و با نقد دیدگاه اول(مدرنيته اسلامي) و دوم(اصلاح قرائت ديني متناسب با جريان مدرنيته یا مدرنیزاسیون )، به تبیین دیدگاه مختار خود(ایجاد تمدن اسلامی) همت می گمارند.

پیش از نقد و نفی تمدن غربی و مدرنیته، تحلیل نقطه آغازین ظهور آن از اهمیت زیادی برخوردار است. فرهنگستان هرگاه به غیریت سازی با مدرنیته می پردازد؛ نیم نگاهی به رنسانس نیز دارد. براین اساس، شرحی مبسوط از تحلیل فرهنگستان به رنسانس قید شد. در ادامه برای فهم مدرنیته، به نظر رسید که شناخت و فهم علم مدرن بسیار ضروری است. اعضای فرهنگستان نیز به اهمیت این موضوع واقف بوده و در تحلیل و نقد مدرنیته، به معرفی و نقد علم مدرن مبادرت ورزیده اند.

فلذا در این زمینه، خاستگاه تاریخی و اجتماعی ظهور علم جدید، پایگاه نظری آن، سیر و مراحل تطور تاریخی علم مدرن(عصر انقلاب علمی، عصر پوزیتیویسم، و عصر پساپوزیتیویسم)، ویژگی و شاخصه های علم جدید(ویژگی های نگرشی، روشی، و کارکردی) بررسی شد و نقدهای فرهنگستان به علم مدرن نیز از نظر گذشت.

در قسمت دوم فصل سوم، نقد فرهنگستانی ها به فلسفه موجود اسلامی نشان داده شد. از نظر فرهنگستان، فلسفه موجود باید رشد یابد و دامنه آن به حوزه کارکرد اجتماعي(سياست و جامعه) نیز تسری داده شود. با رویکرد فعلی در فلسفه اسلامی، ارتباط فلسفه با فلسفه‏ هاى مضاف و دیگر علوم قطع می شود و درنتیجه، اين فلسفه ديگر قدرت رهبرى علوم را نخواهد داشت و نمی تواند حيات اجتماعى بشر را رهبرى کند. همچنین، از دل این فلسفه، فلسفه سياسى بيرون نمی آيد. از نظر فرهنگستان، فلسفه موجود اسلامی، چرايي و چيستي را پاسخ می دهد اما از حل مسأله تحليل چگونگي‌ها عاجز است.

در مرحله بعد و در نقد فلسفه اسلامی، ابتدا مبانی اصالت ماهیت و اصالت وجود به طور جداگانه، مطابق با دیدگاه فرهنگستان تبیین شد و سپس نقدهای فرهنگستان به این دو مبنا به رشته تحریر درآمد. بعد از آن گفته شد که موضوع «طبقه بندی علوم» بهانه ای است تا فرهنگستان با تمسک به آن، عدم کارآیی فلسفه اسلامی را عیان ساخته و نشان دهد که نمی توان با فلسفه اسلامی موجود به طبقه بندی صحیحی از علوم نائل آمد. پرواضح است که هرگونه طبقه‌بندی علوم، مبتنی بر روش فلسفی خاصی صورت می‌گیرد و بدون توجه به این زیرساخت‌های فلسفی، تفاهم بر سر طبقه‌بندی خاص از علوم امکان‌پذیر نمی‌باشد. از زاویه ای دیگر، فرهنگستان برای آن که کارآیی بحث فلسفی «وحدت و كثرت» را توضیح دهد، بحث طبقه بندی علوم را مطرح می نماید.

در این زمینه، طبقه بندی انتزاعی مبتنی بر اصالت ماهیت شرح داده شد و اشکالاتی بر آن وارد گردید. روش دیگر در طبقه‌‌‌بندی امور، مربوط به دیدگاه اصالت وجود است كه کلیت این روش درجای خود تحلیل و معرفی گردید و آن نیز مانند دیدگاه اصالت ماهیت مورد نقد فرهنگستان واقع شد. البته این نقدها از حیث نگاه و نظریه علمی وارد گردید ولی از حیث نظام علمی اوضاع قدری پیچیده تر بود.
در گام دیگر، مبحث حركت از دید فرهنگستان تحلیل شد و نقدهایی به آن وارد گردید. عليّت از عام‏ترين مباحث فلسفي است كه اكثر نظام های فلسفی درباره آن به ارائه نظر پرداخته اند. فرهنگستانی ها، ابتدا به شرح علیت در دستگاه اصالت وجود و ماهیت پرداخته و سپس نقدهای مربوط به آن را ذکر نمودند.

نقد تحلیل مرسوم از «علم»، پایان بخش فصل سوم است. بحث علم حضوري و حصولي، هرچند که در اصل و اساس به مباحث معرفت شناسی مربوط می شود، ولی همان طور که مشخص است، ارتباط تنگاتنگی با مباحث فلسفی برقرار می کند؛ به گونه ای که شاید نتوان هیچ کدام از این دو را بر دیگری مقدم دانست. براین اساس، شرح و نقد مباحث معرفت شناسانه مرسوم در بین حکمای اسلامی آورده شد.

در فصل چهارم، «عقلانیت خاص» و «ادبیات خاص» حاکم بر اندیشه فرهنگستانی معرفی شد تا تمایز فرهنگستان به مثابه یک جماعت از طریق معرفی ادبیات خاص و ویژه آن نشان داده شود. یکی از مفروضات تحقیق این بود که هر جماعت، سنت مخصوص به خود را دارد و هریک از سنت ها نیز از عقلانیت خاص خود برخوردار است. از دید جماعت گرایان، سنت، نظام ارزشی منسجمی است که زندگی را معنا می کند، به فرد هویت داده و عقلانیت و خیر خاص خود را بسط می دهد و نهادهای خاص اجتماعی و سیاسی خود را به وجود می آورد.

در روش جماعت گرایی، عقلانیت خاص یک جماعت به منطق درونی آن جماعت مربوط می شود و درواقع، به این موضوع اشاره دارد که یک جماعت، چگونه و به چه صورتی خود را توجیه می کند، هرچند که ممکن است این نوع توجیه برای
از نظر فرهنگستان، اصول اساسي تمدن غرب عبارتند از سه اصل «اومانيسم، ليبراليسم و راسيوناليسم» که هر یک به صورت جداگانه تعریف گردید. مدرنیته و تمدن غربي به سه ركن اساسي نيز تكيه دارد: نظام توليد مفاهیم، نظام توزیع مفاهیم، نظام توزيع مناصب.
دیگران معقول نباشد. براین مبنا، در این فصل در پرتوی تبیین عقلانیت خاص جماعت فرهنگستان، اصول بنیادین این جماعت نیز خود به خود آشکار گردید.

در نگاه فرهنگستان، میان دین، فلسفه و علم براساس «فلسفة شدن اسلامی» نظام مندی و ارتباط ارگانیک وجود دارد. در این تفکر، دین از طریق هدایت عقلانیت و ایجاد یک عقلانیت هماهنگ، به کارکردهای مطلوب خودش می رسد و ایمان، محور هماهنگ سازی این عقلانیت قرار می گیرد. در واقع در این نگاه جدید فلسفی، ارتباط و هماهنگی منطقی فلسفه با دین از یک سو و نسبت منطقی آن با علم از سوی دیگر، ضرورت منطقی می یابد. یعنی شاهد یک ارتباط منطقی و طولی، نه ارتباط عرضی بین سه موضوع دین، فلسفه و علم، در سه محور موضوع، روش و غایت خواهیم بود. به منظور ارائة بهتر و واضح تر ادبیات خاص و عقلانیت خاص این جماعت، این فصل به سه قسمت عقلانیت و ادبیات خاص دینی، علمی، و فلسفی تقسیم شد.

به منظور تسهیل در فهم ادبیات و عقلانیت خاص دینی این جماعت، مطالب این قسمت با عناوین زیر ارائه شد: «امامت و عبادت»، «فلسفه تاریخ شیعی و پرستش اجتماعی»، «دین، ولایت الهیه، و ایمان دینی»، و «نگاهی متفاوت به اصول فقه».
پایه دیگر عقلانیت خاص فرهنگستان، در دیدگاه های «اصولی» متفاوت فرهنگستان رخ می نماید. در یک دید کلی، عقلانیت خاص اصولی فرهنگستان مبتنی بر مراحل زیر است. این جماعت، در ابتدا از ناحیه ضرورت و چرایی، اصول فقه و اصول فقه حکومتی را بررسی می نماید. در این قسمت مباحثی چون تأسیسی بودن زبان شارع، اثبات ضرورت ایجاد تغییر و تحول در علم اصول فقه موجود از زاویه حکومت دینی، و همچنین از زاویه موضوع شناسی(خرد، کلان، و توسعه) بررسی گردید.

بعد از این مرحله به طور مبسوط به بحث یقین و حجیت پرداخته شد. در این مرحله، جایگاه یقین به مثابه پایگاه حجیت مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در گام بعدی، پایگاه یقین به عرف، عقل، و یا عقلا ارجاع داده شد و این نکته بررسی گردید که برای تحول در علم اصول فقه، چه تحولاتی در این سه موضوع باید اتفاق بیفتد.
در قسمت دیگری از فصل چهارم، عقلانیت و ادبیات خاص علمی فرهنگستان با موضوع «جهت داری علوم» کلید خورد. نظریه خاص معرفت شناسی فرهنگستان که آگاهی را تابعی از اختیار می داند باعث گردیده تا ادراکات به جای صدق و کذب - که مربوط به معرفت شناسی است که کاشفیت مطلق برای علم قائل است- به حق و باطل تقسیم شوند. در این حالت، معیار حقانیت نظریه های علمی هماهنگی آنها با جهت حق خواهد بود. پس از اثبات جهت داری علوم، مراد فرهنگستان، از علم، و علم دینی بررسی شد و سپس امکان و چگونگی تولید علم دینی از منظر مبانی معرفت شناختی فرهنگستان از نظر گذشت.

پرداختن به عقلانیت و ادبیات خاص فلسفی فرهنگستان علوم اسلامی، فصل چهارم را به منزل پایانی خود رهنمون ساخت. اصلي ترين محصول فرهنگستان علوم اسلامی، دستیابی به فلسفه مهندسی توسعه اجتماعی یا فلسفة شدن، و به عبارت دیگر «فلسفه نظام ولایت اجتماعی» است که این فلسفه به طور مبسوط تحلیل شد. بدین منظور، فلسفة شدن اسلامی به آثار، و به ارکان تعریف گردید و روند فلسفه شدن اسلامی نیز مورد بررسی قرار گرفت. این روند به سه بخش اصول انکارناپذیر(تغاير في الجمله، تغيير في الجمله و هماهنگي في الجمله)، مسائل اغماض ناپذیر(وحدت و کثرت، زمان و مکان، و اختیار و آگاهی)، و مراحل اجتناب ناپذیر(اصالت ربط، اصالت تعلق، و اصالت فاعلیت) تقسیم می شود که هر یک در حد فهم و وسع نگارنده بازتعریف شد.

چالش های معرفت شناختی فرهنگستان علوم اسلامی و بررسی راه حل پیشنهادی فرهنگستان، مأموریت فصل پنجم بود. در این فصل گفته شد که هر جماعت
پایه دیگر عقلانیت خاص فرهنگستان، در دیدگاه های «اصولی» متفاوت فرهنگستان رخ می نماید. در یک دید کلی، عقلانیت خاص اصولی فرهنگستان مبتنی بر مراحل زیر است. این جماعت، در ابتدا از ناحیه ضرورت و چرایی، اصول فقه و اصول فقه حکومتی را بررسی می نماید. در این قسمت مباحثی چون تأسیسی بودن زبان شارع، اثبات ضرورت ایجاد تغییر و تحول در علم اصول فقه موجود از زاویه حکومت دینی، و همچنین از زاویه موضوع شناسی(خرد، کلان، و توسعه) بررسی گردید.
در مسیری که طی می کند، سرانجام با بحران هایی روبرو خواهد شد. بحران هایی که از نظر دیگران خبر از ناهمگونی دستگاه فکری آن می دهد. برای استفاده از روش جماعت گرایی در بررسی آرای فرهنگستان در این فصل، نقدهای موجود به اندیشه های فرهنگستان به مثابه «بحرانی معرفت شناختی» تلقی گردید و پاسخ های فرهنگستان به این نقدها به عنوان «راه حل پیشنهادی» فرهنگستان برای برون رفت از بحران درنظر گرفته شد.

گفته شد که بحران معرفت شناختی فرهنگستان، از یک زاویه مربوط به روند اشتراک گذاری مفاهیم می باشد که در آن، مفاهیم فرهنگستانی به سبب ادبیات شفاهی و گفتاری اصحاب فرهنگستان و در عین حال پیچیده و بدیع بودن آن، در برخی مواقع برای دیگران قابل فهم نیستند. در این راستا نکته دیگر تیراژ پایین آثار مکتوب این جماعت، و تکثیر داخلی و محدود محصولات نوشتاری فرهنگستان می باشد که خود مانعی در راه قابل فهم شدن و فراگیر شدن ادبیات فرهنگستانی است.

از زاویه دیگر بحران معرفت شناختی این جماعت مربوط به قابل فهم نبودن مفاهیمشان نمی شود بلکه در این حالت، مفاهیم فرهنگستانی برای دیگران تا حدودی قابل فهم بوده اما قابل قبول نمی باشد. در این راستا، به عنوان نمونه به موضوعات علم دینی(و در ذیل آن بحث نسبیت اسلامی)، و فلسفه شدن اسلامی اشاره شد که در این موارد نقد موجود به آرای فرهنگستان به عنوان بحران معرفت شناختی بیان گردید و پاسخ های اصحاب فرهنگستان نیز به مثابه راه حل قید شد.

روند دستیابی به اندیشه سیاسی فرهنگستان علوم اسلامی در فصل ششم بررسی گردید. در این فصل، مبتنی بر فرضیه تحقیق، سعی شد اندیشه سیاسی این جماعت تبیین شود. البته از آنجا که اندیشه سیاسی فرهنگستان همانند دیگر ارکان نظام اندیشه ای آن(همچون فلسفة شدن اسلامی)، محتوایی کاملاً دینی دارد، قسمتی از این فصل به بررسی تأثیر اندیشه دینی فرهنگستان بر اندیشه سیاسی آن اختصاص یافت. فلذا اندیشه سیاسی فرهنگستان علوم اسلامی در سه بخش ارائه شد و تأکید گردید که اندیشه سیاسی این جماعت، متأثر از رویکرد انتقادی آنها به مدرنیته، اندیشه دینی و اصولی(اصول فقه) فرهنگستان، و عقلانیت خاص فلسفی آنان است.

در مورد رویکرد فرهنگستان به مدرنیته، این نکته ذکر گردید که بسیار طبیعی خواهد بود که هر جماعت، بنیان های نظام سیاسی مطلوب خویش را بر ویرانه های نظام نامطلوب خود استوار سازد. فرهنگستان هم مثل هر جماعت دیگر از این قاعده مستثنی نیست. در این قسمت، چنین رویکردی در اندیشة سیاسی فرهنگستان، پیگیری گردید. در گام بعد تأثیر فلسفه شدن اسلامی بر اندیشه سیاسی فرهنگستان از نظر گذشت و گفته شد که عقلانیت خاص و مبنای فلسفی فرهنگستان از دو سو بر اندیشه سیاسی شان اثر گذاشته است. فرهنگستان از یک طرف با نقد فلسفه موجود اسلامی درصدد برآمده تا نشان دهد که براساس چنین فلسفه ای، نمی توان حکومتی دینی بنا نمود. از طرف دیگر، فرهنگستان تلاش نموده تا اثبات کند که براساس فلسفة تولیدی و ایجابی خود(فلسفة شدن اسلامی و یا همان فلسفة نظام ولایت) بنیان نهادن حکومت دینی به شایستگی امکان پذیر است.

در ایستگاه پایانی فصل آخر، مؤلفه های دینی و اصولی تأثیرگذار بر اندیشه سیاسی فرهنگستان بررسی شد. همان طور که مشهود است، بخش اعظم اندیشه سیاسی جماعت فرهنگستان آکنده از گزاره های دینی است. براین اساس، در این قسمت مؤلفه های دینی اندیشه سیاسی جماعت فرهنگستان ذیل عناوین «ضرورت تشکیل حکومت و ضرورت وجود ولی»، «ولایت فقیه و حکومت دینی»، «ویژگی های ولی فقیه و وظایف والی»، «پیش فرض های حکومت دینی»(گسترة رسالت دین؛ رابطة عقل، حس و تجربه با وحي؛ تعریف حکومت و دولت؛ مشروعیت، معقولیت، و حقانیت حکومت) از نظر گذشت. در پایان، جایگاه اصول فقه در اندیشه سیاسی فرهنگستان با مباحثی چون ضرورت پي‌ريزي اصول احكام حکومتي، فقه حکومتی، و تفاوت احکام حکومتی و احکام فردی به بحث گذاشته شد.

از نظر نگارنده، فرهنگستان علوم اسلامی یکی از معدود «جماعت» های مذهبی است که به صورت جمعی(و نه فردی) تفکر می کند و سعی در تولید اندیشه دارد. البته در نقادی و ارزیابی فرهنگستان به نظر می رسد که محصولات فرهنگستان به علت شفاهی بودن ادبیات اصحاب آن، و پیچیدگی مباحث آن، در برخی موارد به سختی قابل فهم و قابل پذیرش هستند. به همین دلیل، اصحاب فرهنگستان در انتقال عقلانیت و ادبیات خاص خود به دیگران موفقیت اندکی را کسب کرده اند. تحقیق حاضر تلاش داشت که آرای این جماعت را به جامعه علمی معرفی نماید. امید است این تحقیق سبب ساز گشایش راهی باشد که نقد منصفانه و علمی این جماعت آغاز گردد.

Share/Save/Bookmark