گفتاری از علامه حسینی الهاشمی(ره)؛

اخلاق سیاسی در انقلاب اسلامی

18 ارديبهشت 1395 ساعت 15:17

اسلامِ به شرط «أنا» نباشد! اسلام به شرطي که من پست داشته باشم، به شرطي که من وجاهت اجتماعي‌ام بالا باشد و ...آخرت، اسلامِ به شرط «أنا» نیست. خودمان را شرط براي اسلام نکنيم، اسلام را شرط براي خودمان بکنيد. حالا دوره آزمايش ديگري شروع شده است. وقتي پست داشتيد، آزمايش ديگري بود.


به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، متن پیش‌رو، گفتاری از آیت‌الله سید منیرالدین حسینی الهاشمی (ره) در دیدار برخی از مدیران و کارگزاران نظام، پس از اتمام دوره مسئولیت می‌باشد که شامل تذکرات و پیشنهاداتی در امر اداره نظام بوده که پس از تنظیم، تقدیم می‌گردد.


مواظبت در مبتلا نشدن به غرور در مسئولیت و قنوط در فراغت

تذکراتی خدمتتان عرض مي‌کنم. اميدوارم ان شاء الله خداي متعال براي خود من و براي شما نافع قرار بدهد، ان شاء الله.
….ما همه وارد عالم برزخ مي‌شويم . در عالم برزخ نرخ قضايا را به صورت ديگري ملاحظه مي‌کنيم. ابليس سعي ميکند که بشر را يا مبتلاي به غرور کند، يا قنوط. وقتي کاري دست آدم هست، او را بي اعتنا مي‌کند، حجت شرعي هم براي او مي‌تراشد. مي‌گويد اولويت‌‌هايي است و اگر بخواهيم به مادون برسيم ، از مافوق باز مي‌مانيم؛ پس عيبي ندارد که اين را رد کنيم، عيبي ندارد که حضور پيدا نکنيم.

شما هم هنگام مسئوليت، محدوديت‌‌هاي سازماني داشتيد. به دليل همين محدوديت‌‌هاي سازماني‌ نمي‌توانستيد همه مردم را راضي کنيد ، لکن مي‌شد در محضر عموم حضور بیشتري پيدا کنيد. مي‌گوييد وقت نداشتيم! لکن می شد چند جلسه را کم و زياد کرد و ارتباط بیشتری با مردم برقرار نمود. نگذاشت مردم از انقلاب زده بشوند. شيطان آن موقع آدم را به غرور مبتلا مي‌کند، الان که مسئولیت ندارید به قنوط؛ امروز مي‌گويد کاري که دستت نيست. قدرتي نداري. حداکثر ولو تحت عناوينِ بسيار خوب جمعي یا حزبي درست کن و ...

آنچه که بايد توجه داشته باشيد، مبتلا نشدن به غرور و قنوط است، مأيوس نشويد؛ کما اينکه نبايد کسي که منصبي دارد، مغرور بشود. هر دو را در مهمان خانه خدا بدانيد. اگر گفتند امروز سر اين سفره بنشينيد و سفره، سفره کساني است که مثلاً از يک دسته از غذاها پرهيز دارند ، نگوييد چرا. اگر در اتاقِ آن طرفي هم پذيرايي ديگري کردند، نگوييد چرا.

آخر دعاي ابوحمزه، بعد از يک ساعت حرف زدن با خدا «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ‏ قَلْبِي‏ وَ يَقِيناً صَادِقاً حَتَّى‏ أَعْلَمَ‏ أَنَّهُ‏ لَنْ‏ يُصِيبَنِي‏ إِلَّا مَا كَتَبْتَ‏ لِي‏ وَ رَضِّنِي مِنَ الْعَيْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» مي‌گوييد ايماني مي‌خواهم که مباشر قلبم باشد. يقيني مي‌خواهم که بدانم جز از طرف تو چيزي به من نمي‌رسد. تمام حوادث و افرادي که در جامعه هستند ، براي آزمايش ماست.


استمرار مسئولیت در نظام اسلامی تحت هر شرائطی

نکته دیگر اينکه ما تا وقتي در اين دنيا هستيم، هيچ گاه تکليف را تمام شده ، فرض نکنيم؛ فقط نوع تکليف عوض می¬شود. همانند هیئت‌ها که رفتارهاي جمعي مستمر در امور ديني دارند، ما درباره اينکه جوان‌‌ها وضعيت فکري‌شان چگونه است، مسئولیت داریم. اين با جلسه کوچک در خانه علاج نمي‌شود. توجه به نظام فکری جوانان بسیار مهم است.


ضرورت تبیین نظام فکری متناسب با انقلاب اسلامی

آيا الان که جامعه، مبتلا به امور حکومتي است، همان اصول اعتقادات فردي کافي است؟ البته قطعاً غلط نيست! درست است، ولي آیا کافي است؟ يا لازم است ولي کافي نيست. من آنچه را که به برادران عزيزم تذکر مي‌دهم، نه از اين باب است که خداي نخواسته بخواهم گذشته را منشأ معاذ الله، توبيخ قرار بدهم؛ لکن تا قبل از عالم برزخ تدارک کنيم.

تدارک، يعني الان به فکر اين باشيد که وضع جوان‌‌ها چگونه است ‌؟ فکر اينها چيست؟ اخلاق اينها چطوري است؟ نگوييم «الان ما قدرتي در اختيارمان نيست». جامعه، جامعه اسلامي است. پشتوانه ايمان براي جامعه، يک امر عظيمي است. اصل انقلاب را امام بر مبناي ايمان پایه گذاشتند. ما تکليف‌ ما به مراتب، شديدتر از هيئت‌‌ها است. افراد جامعه ادراکات اجتماعي دارند. فکر،کار مي‌کند حتي اگر مغالطه و غلط باشد؛ اگر نظام‌دار باشد، جوان را طوري مي‌برد مثلاً در «سازمان منافقين» که چريکِ انتحاري شود و خود را به کشتن دهد.

فکر، کار مي‌کند. موضع گيريِ پرورشي در اصلاح، کار مي‌کند. چگونه مي‌توانيم براي رفتار جمعي‌، بستر پرورش درست کنيم؟ به چه شکلی به فردی که سطح معلوماتش ديپلم يا کارشناسي است و اصلا کار اداري نکرده، معناي سازمان دهي را تفهيم کنیم ؟

بسترسازي ذهني کنيم، به جامعه نظام فکري بدهيم، البته مشکل است. همياري‌‌هاي مردم را چطوري مي‌شود سازماندهي کرد و بار دولت را در عمل سبک کرد؟ هم در عملِ فرهنگي و هم سياسي و اقتصادي. نه اينکه يک گروه مچ گير درست کنيم براي اينکه آنها پايشان را کج گذاشتند بتوانيم آن را در بوق کنيم. براي عالم برزخ ما، خوب است که مشکلات آنها را در رفتار گروهي برطرف کنيم. اول کار فوراً نگوييد اينها با رهبری يا انقلاب مخالف‌اند.

حکومتي را که تا ديروز خوب مي‌دانستيم، امروز که افرادش عوض شدند، غير مستقيم مورد نقد قرار ندهيم، القاء خطر نکنيم. به جاي آن ايجاد اميد کنيم، بگوييم ما ديروز سرباز مقام معظم رهبري بوديم ، امروز هم سرباز ایشان هستيم. تا دم مرگ، سرباز آقاي خامنه‌اي هستيم. نه ديروز حاضر بوديم که کسي به نظام نق بزند، نه امروز حاضر هستيم. مشکلات نظام را با همکاري‌‌هاي مردمي برطرف کنيم.

اين را کساني که اهل اداره نباشند، درست درک نمي‌کنند، برنامه ريزي‌اش را هم توجه نمي‌کنند. ولي شما براي برنامه ريزيِ وقت بگذاريد. ما هم به نسبتي که بتوانيم به عنوان يک طلبه، حاضر هستيم.

اولاً اميددر خود ما از بين نرود. ثانياً ابليس نتواند ما را به عکس العمل بکشد و نااميدي بين مردم تزريق شود. تا بين دسته‌اي دیگر گستاخي و جسارت نسبت به نظام ايجاد بشود.


خودتان را شرط برای اسلام نکنید

صحبت از عالم برزخ است. فردا آنجا مي‌رويم، ان شاء الله تعالي رو سفيد باشيم. اسلامِ به شرط «أنا» نباشد! اسلام به شرطي که من پست داشته باشم، به شرطي که من وجاهت اجتماعي‌ام بالا باشد و ...آخرت، اسلامِ به شرط «أنا» نیست.
خودمان را شرط براي اسلام نکنيم، اسلام را شرط براي خودمان بکنيد. حالا دوره آزمايش ديگري شروع شده است. وقتي پست داشتيد، آزمايش ديگري بود. در اين کلاس ان شاء الله تعالي قبول شديد، مي‌رويد کلاس بالاتر.کلاس بالاتر، به صورت ديگري آزمايش مي‌کنند. صورت مسئله‌‌ها هم صورت مسئله‌‌هاي ديگري است. شدت مان را با دعا حفظ کنيم.

يک وقتي آیت الله بهجت اين را تأکيد داشتند که لزومي ندارد دعا مخصوص به زمان خاصی باشد. ابوحمزه را به قصد ورود نخوانيد، مضامين، مضامين عاليه است. توانستيد، هر شب آن را با توجه مرور کنيد. نشد، نصف بکنيد، ثلث بکنيد، چند صفحه‌اش را مطالعه کنيد. و به عنوان حرف زدن با خدا و اينکه من امروز چکار کردم.... ديروز، با نگاه تجليل به من نگاه مي‌کردند، وفاداري به اسلام کردم. امروز، نفوس مختلف‌اند، با نگاه تجليل نگاه نمي‌کنند، با نگاه شماتت نگاه مي‌کنند، با نگاه توبيخ نگاه مي‌کنند؛ اين نگاه‌‌ها با من چه کرد؟ اين نگاه‌‌ها من را به فکر انداخت که ببينم من کوتاهی کرده ام یانه؟ یا بلافاصله خودم را تبرئه کردم!!

حالا بهتر اين است که يقه او را که پشت ميز ما نشسته بگيريم، بگوييم که جوجه را آخر پاييز مي‌شمارند! نمي‌شود زود قضاوت کرد. ائمه طاهرين هم مدت‌‌ها خانه نشين بودند! چکار ميخواهيم بکنيم؟! آنجايي که حرف نمي‌زنيم ولي با سر تکان دادن، نگاه کردن حرف مي‌زنيم، چکار مي‌خواهيم بکنيم؟ مي‌خواهيم مردم را به ترديد بياندازيم؟ به يأس بياندازيم؟ حاصل عملي که امروز داشتم، چيست؟ اين حاصل، در ورقه امتحاني من نوشته مي‌شود، رويش نمره داده مي‌شود. نشاط خودتان را و ايمان‌تان را، با دعا و زيارات، بالا ببريد. نشاط، با زيارات. مواظبت و مراقبت، با دعا. استغفار، دعاي ابوحمزه، استغفار خوبي است! خيلي استغفارِ خوبي است. کما اينکه دعاي جوشن صغير، شُکرِ خيلي خوبي است. دعاي جوشن صغير را براي شکر خيلي قدر بدانيد. وجود مبارک حضرت موسي بن جعفر - صلوات الله عليه و علي آبائه و ابنائه المعصومين صلوات الله عليهم اجمعين- در دعاي جوشن صغير، هم نعمت‌‌هايي را که قبلاً به انسان افاضه شده و هم کساني را که الان مبتلا هستند به شکل‌‌هاي مختلف، يکي يکي مي‌شمارند. بعدش هم آن سجده آخرش، بسيار سجده خوبي است. و توجه کردن به مضامين سجده‌اش «سَجَدَ وَجْهِيَ‏ الْبَالِي‏ الْفَانِي‏ لِوَجْهِكَ‏ الدَّائِمِ‏ الْبَاقِي... سَجَدَ وَجْهِيَ الذَّلِيلُ الْحَقِيرُ لِوَجْهِكَ الْعَزِيزِ الْكَرِيمِ». بعد اين «سَجَدَ لَكَ سَمْعِي‏ وَ بَصَرِي»، نگاه من در امروز، ساجد به تو هست؟

آیا نگاه من، نگاهي بود که در ملت اسلامي ترديد مي‌آفريد؟ گوش دادم به حرف‌ها؛ اين گوش دادن من، حاصلش چه شد ؟ توجهات به دعا و زيارت باشد، از معصومين کمک بخواهيد... معصومين هستند! غير از آقازاده عزيز و سرور همه عالم و صاحب اختيار، وجود مقدس حضرت بقيت الله - صلوات الله عليه و علي آبائه الطاهرين- آباء طاهرينش هم هستند و در دستگاه ملکوت عالم باذن الله (تبارک و تعالي)، منزلت تصرف دارند، به شما عطا مي‌کنند. اسم تکوينيِ حضرت حق هستند. خود وجود مبارک حضرت کاظم؛ شما کظم غيظ مي‌خواهيد، ايشان مظهر اين اسم هستند. انسان دو رکعت نماز رجائا بخواند که در هر رکعت دوازده تا «قل هو الله» دارد با آن دعاي کوچکي که بعدش هست و از حضرت کاظم عفو بخواهد، عفو را بر قلب من مسلط بفرماييد. غيض و غضب، انسان را کمتر از شهوت به گناه نمي‌اندازد.


تلاش ابلیس برای اثرگذاری بر نظام ولایت الهی

در معرض غضب هستيم. و ابليس مي‌خواهد از اين غضب‌ استفاده کند. مي‌خواهد نظام ولايت الهي را سست کند. دو نتيجه مي‌خواهد بگيرد. نتيجه بزرگ، نظام ولايت را سست کند و نتيجه کوچک، هبط أعمال ماست. خدمت‌‌هايي را که کرديد، مي‌خواهد از بين ببرد. و به وسيله استمرار توبه و به وسيله استمرار توسل از تسلط او به خودتان جلوگيري کنيد. بعد هم خودمان را در عالم دنيا بدانيم، در عالم تکليف و بگوييم که يک مخارج زندگي روزمره‌اي است که يا با کارهاي خصوصي يا غيرش حل مي‌شود. قسمت مهم اين است که من براي نظام ولايت با تجاربي که دارم چه کار مي توانم بکنم؟ رفتار عمومي چگونه بايد بسترسازي شود که هم از نظر فرهنگي، هم از نظر سياسي، هم از نظر اقتصادي، در خدمت اسلام باشد؟ من کارآمدي‌ام غير از کارآمديِ يک فرد عادي است.

...شما دوره طاغوت، اکثرا اهل فعاليت مذهبي بوديد. آن موقع که فعاليت مي‌کرديد پست دولتی نداشتيد. هر کسي به فراخور حال براي ترويج اسلام کارهايي انجام مي‌داد؛ بعضي کارهاي تشکيلاتي، بعضي غير تشکيلاتي. امروز هم جلساتی داشته باشید، اما نه برای اینکه مشغول توليد شايعه‌‌هاي سياسي‌اي که احياناً پايش هم سست است. يا احيانا بدتر از سست بودنِ اصل شايعه، آدم را جزء «والمرجفون في المدينه» قرار دهد، يعني آنهايي که مسلمين را به وسيله ايجاد مخاطره‌‌ها ولو خطر هم وجود داشته باشد مي‌ترسانند و به عبارت ساده‌اش آب به آسياب دشمن مي‌ريزند.

ببینید در کشور چه چيزهايي کم است؛ به فرض کار کم است. ما براي مسئله کار چکار مي‌توانيم بکنيم که به دولت کمک شود؟ در کشور، خلأ فکري است. براي اين قسمت چکار مي‌توانيم بکنيم؟ در کشور، توجيه سياسي خوبي براي مذاکرة بين مردم، براي وجود مشکلات نظام نيست. در عالم امتحان هستيم، کلاس قبلي را امتحان داديد. بگوييم اگر نفت کم فروش رفت، چه پيامدهايي دارد که مردم عادي آن را نمي‌توانند درست تشخيص بدهند؟ چه راه حل‌‌هايي برابرش هست؟ راه حل‌‌هايي که دولت بايد دست بگيرد کدامست؟ آن کارهايي که من بايد بکنم در بستر عمومي مردم چيست؟ رفتار ما طوري باشد که تمام دستگاه‌‌هايي که به ما با چشم بد هم نگاه مي‌کنند، بگويند انصافاً اينها آدم‌‌هاي صحيحي هستند، وفادار هستند، اسلام را کمک مي‌کنند. بار را از روي دوش ما بر مي‌دارند. اينکه طبقه بندي بکنيم موضوعاتي را که در جامعه وجود دارد، بخشي‌ که بايد سازماني انجام بگيرد و امکانش هم براي دولت هست و مشغول هستند و بخشي‌ که سازماني نمي‌تواند انجام بگيرد، بايد با رفتار گروهي و صنفي و رفتار عمومي حل شود.


لزوم بکارگیری تجربیات بعد از اتمام مسئولیت جهت کمک به نظام اسلامی

شما الان وقت‌تان بسيار زياد و ادراکات‌تان بسيار خوب است، مشکلات را هم مي‌شناسيد. چه نعمتي از اين بهتر که انسان يک دوره کار سازماني و مشکلاتش را در عمل کاملا بشناسد، حالا بيايد در رفتار گروهي و عمومي، رفتار اصناف و اقشار مختلف بر حسب گروه‌‌هاي سني يا اطلاعات و علم يا اعتقادي فکر کند و مشکلات‌شان و حل مشکلات‌شان و گرم کردن قلوب آنهار ا بدست آورد؛ البته اين ابزاري مي‌خواهد، شما بايد مشغول توليد اينها باشيد. عرض کردم ما هم به عنوان يک طلبه کوچک در کنار شما هستيم.


لزوم پشتوانه عمومی مردم از دولت های نظام اسلامی با هر گرایشی

...لازم است همفکري کنيم براي اينکه رفتار عمومي مردم، پشتوانه دولت شود، نه فقط در تظاهرات! مردم مسئوليت بپذيرند. در چه قسمت‌‌هايي مي‌توانيم اين کار را انجام بدهيم؟ يک وقت چرتکه مي‌اندازيم که کي وقت انتخابات است، حالا چطوري کار کنيم، در انتخابات چه کساني بيايند گوش اينها را بگيرند بکشند. مبادا وکيل‌‌ها هم از آنها بشود! شوراهاي استان و شهرستان چه وقت است؟ اگر آنها را هم گرفتند، ديگر هيچ، فاتحه اسلام خوانده مي‌شود! عجب! مگر اينها کافرند؟! مگر اينها آمدند که يک دين ديگري را براي اينجا بياورند؟!

من سال ۶۶ مکه مشرف بودم آنجا يک روز فکر مي‌کردم فلان آقايي که با او خيلي مخالف هستيم اگر من او را اينجا ببينم آيا مي‌توانم با این ها مقايسه‌اش کنم؟ ديدم محال است.آرزو دارم او اينجا باشد.

شیطان از غضب استفاده مي‌کند «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ‏». ممکن است به شما ناروا گفته باشد، ممکن است نسبت به شما ناروا عمل بشود؛ اين ناروا، علتِ غضب نشود که در از بين بردن ايمان کار شهوت را بکند ، هبط اعمال شود. شما مثل اينکه يک دوست صميمي‌تان مسئول است ، براي حل مشکلاتش فکر کنيد. مشکلات، مربوط به کل نظام است. در امر اصلاح و مصلح بودن نگوييم بايد ابزارهاي قدرت را در دست گرفت تا بتوانيم اصلاح بکنيم. عالم امتحان اين طوري است که اگر شما اصلاح بکنيد، امکانات بيشترِ اصلاح در اختيار شما قرار داده مي‌شود که ببينند با آن چگونه عمل مي‌کنيد. در امر رفتار عموم مردم، از حرف که مي‌زنند تا خرید و سایر کارها، اين را بايد ما در رفتار عمومي حضور داشته باشيم؛ ان شاء الله تعالي.

بسترهاي حضور را و شيوه‌‌ها و نحوه برخوردش را به ياري خداي متعال درست کنيم. نه به قصد گرفتن انجمن‌‌ها و شوراها و امثال ذلک، بلکه به قصد پشتیبانی از نظام.

رفتار گروهي و عمومي را، پشتوانه رفتار سازماني نظام کنيد. همه‌اش حال ما حال آدمي باشد که حساب خودش را دارد در برزخ وارسي مي‌کند. نه حال آدمي که مي‌خواهد از کسي که نسبت ناروا بهش زده انتقام بگيرد.

زورمان به نفس‌ مان نمي‌رسد- نه من، نه شما- لذا مسئله «عفو» را بايد از حضرت موسي بن جعفر (علیه السلام) خواست. «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ»؛ نام کاظم، اسمي نيست که همين طوري عرف گذاشته باشند. لقبي است که در زيارتْ براي ايشان آمده، يعني امام معصوم درباره‌شان گفته است. در حقيقت، وجود ايشان، اسم تکويني عفو خداي متعال است. با توسل به ايشان، به قلب ما لباس عفو پوشانده مي‌شود؛ دغدغه ها خارج مي‌شود؛ گرفتگي روح برطرف مي‌شود. سعی کنیم که آزاد از خودمان، به جامعه ‌بيانديشيم.

الان شما در دولت شاغل نيستيد، ممکن است تصور کنید تکليف‌تان کمتر است، لکن اگر چيزي به ذهن‌تان برسد و بتوانيد روي آن کار کنيد و بتوانيد به کساني هم که مسئول هستند برسانيد، آن هم بسيار کار خوبي است. ولي آزادي‌تان نسبت به رفتار گروهي و عمومي بيشتر است. ان شاء الله تعالي دنبال اين مطلب باشيد.


در انحرافات با تفکرات ناسالم برخورد بشود نه افراد

اين نکته هم خيلي مهم است که محور نظام «ولايت فقيه» است. حالا کسي مي‌آيد عليه ولي فقيه يا عليه ولايت صحبت مي‌کند و مي گويد ولايت به اين معنا در اسلام يا نيست يا به حق نظارت تفسيرش مي‌کند ، تفسيرهاي گوناگوني که در جامعه وجود دارد. دو نوع برخورد به اين مطلب مي‌شود کرد. يک، برخورد به عناصر. انسان اوقاتش تلخ مي‌شود، شروع کند به برخورد با عناصر و بگويد که اصل مطلب اين است که عقيده به حاکم بودن خدا و وحي و دين و اين حرف‌‌ها با فکرهاي دموکراسي غربي و مردم سالاري‌اي که از غرب، براي ما سوغات آوردند نمي‌سازد. يک عده، دلباخته آن طرف هستند. با شصت تا کنايه هم نشان مي‌دهد که آقاي فلاني! که فلان پست را دارد اين طوري است.

نحوه دیگر اينکه ابداً با افراد برخورد نمي‌کنيم، بلکه اگر پاسخ حلّي مطلب را درست به جامعه بدهيم، آقاي فلان هم حرفش را بر مي‌گرداند. دادنِ نظام فکري، براي برگرداندنِ همين حرف‌‌ها است. يعني با خلأ به صورت مثبت برخورد کردن و معالجه کردن، نه به صورت منفي و عنصري. درد، چيست که جامعه اين طوري شد؟ مي‌شود گفت که مردم شهوات دارند. اما انصاف نیست. اين مردم مگر همين‌‌ها نيستند که شهيد دادند. نگویید اينها اهل شهادت نيستند، اينها غرب‌زده هستند. بابا! اينها از استقبال تا تشييع با امام بودند. شما الان باید ببینید که چه خلأ فکري‌اي وجود دارد؟


لزوم ارائه ساده مباحث فلسفی در تبیین تفکر الهی در مقابله با متفکران غربی

شما خودتان را روبروي فيلسوفي که نظريه دموکراسي را براي غرب داده ببينيد، فلسفه‌اي که بتواند بر اين فلسفه غالب باشد را بايد ساده کرد و به مردم داد. من صريح مي‌گويم. شما خودتان را مقابل فرضاً متفکرين ايراني که کتب‌شان کتب ضلال است نبينيد. قطعا، منشأ اضلال بشر مي‌شوند؛ آثار نازله‌اش در جامعه ما پيدا شده. چطوري مي‌توانم درمانگاه ذهن برايشان درست کنيم! مريض را که کسي نمي‌گويد چون مريض شده بايد از شهر بيرون کرد. مريض را بايد با دلسوزي، با پرستاري، با محبت، معالجه کرد. افکاري که متناسب با تعبد نيست، آمده متعبدينِ ما را هم آسيب رسانده است، عطسه مي‌کنند، سرفه مي‌کنند، رنگ چهره برزخي‌شان زرد شده؛ شما مثل طبيب باشيد. وجود مبارک علي بن ابيطالب (عليه افضل صلوات المصلين) درباره نبي اکرم (صلوات الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد «طَبِيبٌ‏ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» طبيب دلسوزي که احاطه دارد. اين قدر پيغمبر اکرم (صلوات الله عليه و آله و سلم) غصه در اين امر مي‌خورد، «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ» تو نزديک است جان خودت را از بين ببري.
با مسائل خلاف برخورد بشود ولي شيوه برخورد، برخورد به عناصر نباشد. شيوه برخورد، حتما برخورد به ريشه‌‌ها باشد. يک چيز ديگر هم من مي‌خواهم بگويم، هم خودم را توبيخ کنم هم شما برادران را با هم. تقصير ما بود که اين افکار در جامعه آمد. تقصير کي بود؟! ما کجاي کارمان نقص داشت که اين افکار در جامعه آمد؟ يک وقت انسان محاسبه فردي مي‌کند و مي‌گويد من در فلان حرفي که زدم ريا مي‌کردم، مُعجب بودم، بخيل بودم. يک وقت محاسبه سازماني مي‌کند مي‌گويد در سازمان، اين نقص به وجود آمد؛ تقصير من در رفتار جمعيِ جامعه چه چيزهايي است؟ اين نقص پيش آمد؛ من چکارش مي‌توانستم بکنم؟ کجايش لنگ بود؟ حالا فرصت ديدن و مطالعه پيدا کردم. آن وقت سرم خيلي شلوغ بود، فرصت تفکر در اين باره را نداشتم؛ حالا بايد فکر کنم و همفکري کنم و تلاش کنم براي اينکه ببينم مشکل جامعه از کجا نشأت مي‌گيرد. جواب حلي‌اش، دوايش چه چيزي است؟ دوايش را بگويم.

اما يک مطلب دیگر، گفتيد که کارهاي خلاف شرعي مي‌کنند، شما خيال مي‌کنيد کارهاي خودتان وقتي سر کار بوديد، در نظر همه اقشار از متدينين، همه‌اش مشروع بودند؟! آنجا جواب مي‌داديد، مي‌گفتيد محدوديت مقدورات است. مقدورات، مي تواند هم ذهني باشد، هم اقتصادي. يعني هم محدوديت فرهنگي مي‌تواند باشد، هم محدوديت مالي و هم محدوديت اداري. کارهايي که واقع مي‌شود را فوري به بي‌ديني نسبت ندهيم. به بيماري‌‌هاي روحي نسبت بدهيم.

«عين الرضا» و «عين السخط»، وقتی چشمي راضي است، خوشگل مي‌بيند. چشم ناراضي، بدگِل مي‌بيند. برادری ده عمل انجام داده؛ هشت، هفت تايش خوب بوده، يکي دوتايش حالا يا خسته بوده يا عصباني بوده يا تحت فشار بوده، فشار سياسي، محدوديت اقتصادي، محدوديت ذهني، خلاف کرده؛ من کدامش را بزرگ کنم به نفع جامعه است؟ از اين بزرگ کردن، چه قصدي دارم؟ خيلي خب! ايشان آمده سر کار، باندبازي کرده، آقاي فلان را کنار گذاشته، نبايد هم مي‌گذاشته؛ وقتي شما مدير بوديد مي‌گفتيد با يک کساني مي‌توانم کار کنم، با يک کساني نمي‌توانم کار کنم. آدم خوبي است اما هم‌زبان نيستيم. اعتماد هم داريم، دو تا دوست هستيم، ولي تفاهم، در اين بخش نداريم خب خودتان مدير بوديد، مي‌دانيد اگر مدير باهمکارانش نتواند اُخت و هم‌زبان بشود، نمي‌تواند کار کند. اگر نتواند بايد هر روز، کميته قهر و آشتي راه بياندازد، اينها را صلح بدهد. اين «عين الرضا» مي‌شود. يعني با چشم خوب ديدن.

«عين السخط» ضدش است. هيچ کدام از محدوديت‌‌ها را نمي‌بيند، مستقيم مي‌رود سراغ امور روحي فرد؛ مي‌گويد مَلَکات فاسده است. خدا در کار نيست، آخرت در کار نيست!! اين مطالب را عنايت داشته باشيد. آنچه را که من اينجا خدمتتان عرض مي‌کنم، اميدواريم که ان شاء الله تعالي در برزخ از مشاهده‌اش خوشحال باشيم؛ ما از گفتن، شما از شنيدن.


ارائه نظام فکری منطقی، عامل رفع مشکلات فرهنگی

... اگر يک نظام داشته باشيم، براي طبقه بندي کردن امور يا يک منطق داشته باشيم و بتوانيم نسبت‌‌هاي منطقي‌اش را ببينيم که خيلي خيلي بهتر است. کساني بيايند صورت مسئله‌‌هايي را بياورند، يک حادثه در جامعه پيدا شده که مثلاً عده‌اي مسئوليت گرفته‌اند، خود اين خوب است يا بد است؟ چرا ما از اول کار مي‌گوييم بد است؟ يک وقت ايشان از اول کار، قبل از اينکه نگاهش کند، مي‌گويد من هستم يا نيستم، دوستان ما هستند يا نيستند؟! يک وقت مي‌گويد که نه، آثار مثبت و منفي‌ اين مطلب چيست؟ در جامعه‌اي بوده که ما اصلا کار فکري نکرديم بابا! ما منافقين را از نظر سياسي شديداً منزوي کرديم بحول الله و قوته. آنها خِلاف کردند، خدا مبتلايشان کرد به يک تخلف‌‌هاي عملي بزرگي، ما هم کنترل‌شان کرديم به حول و قوه خدا. ولي آيا سؤال‌هايشان را از نظر ذهني خوب پاسخ داديم؟! الحمد لله شوروي فرو پاشيد، فلسفه‌شان در عينيت آسيب خورد. ولي اينها سؤال از عدالت اجتماعي هم داشتند! آنها را هم جواب داديم؟! اين سؤالات به کسي مربوط نيست، دين معلوم مي‌کند که عدالت، چه چيزي است؛ خب ابزارهاي اجراي دين چه چيزي بود، براي مردم توانستيم روشن کنيم؟! اينها کار ما نيست؟ ما، حضور نسبي هم نمي‌توانستيم داشته باشيم؟! شما بزرگواران، آنهايي‌ که مدير بوديد، درباره کار خودتان سعي کنيد که ربط به دين را مُحرز کنيد. نه اينکه دنبال بهانه بگرديد، بگوييد الحمد لله گفتند اينها که عقلايي است، خودتان انجام بدهيد، عيبي ندارد.


ضرورت بررسی رابطه بین دین و نظام اداره

گاهی آدم مي‌خواهد خودش را نجات بدهد، مي‌گويد از اول صورت مسئله را طوري مي‌نويسم که اگر براي مراجع فرستادم، از اول گير نيفتم. دوم، آقا بگويد اين اختيارات، مال خودتان است. يک وقتي بر عکس است. آقا مي‌گويد اختيارات، مال خودتان است؛ من درونش مي‌گردم پيدا مي‌کنم؛ در ماه، فقط يک نامه هم بيشتر نمي‌فرستم، مي‌رسانم که اين برخورد به دين پيدا مي‌کند و آقا جواب مي‌دهد مسئله فردي مي‌گويد، من دوباره مي‌فرستم. يک سال طول مي‌کشد، دوازده تا نامه فرستادم. در کارهايم هم زياد وقت نگرفته... طبقه بندي کردن خود موضوعات، روش‌‌هاي برخورد به آن، نتايجي را که انتظار داريم براي نظام اسلامي؛ اين حداقل کاري است که بايد انجام بگيرد.

... چند بار ضمن صحبت عرض کردم ، اصول اعتقادات فردي خوب است ولي کافي نيست. هر کدام از دوستان به نوبه خودشان جلسه قبل از انقلاب مي‌آمدند براي جواني که دانشش را نداشت اصول دين را فصل به فصل، تشريح مي‌کردند. ما اگر بگوييم اصول ديني لازم داريم که بتواند رابطه کليه موضوعات را با خداپرستي مشخص کند، نه به صورت کلي. اگر مي‌گوييم عدالت اقتصادي، بتوانيم تا جزئي‌ترين مرحلة «سرمايه و ابزار و نيروي کار» بياوريم و بگوييم معناي عدالت، اينجا چيست . رابطه مسائل را با اعتقادي که نسبت به آفرينش عالم دارد، به صورت منطقي بگويیم. اگر مي‌گوييم عدالت سياسي بايد وجود داشته باشد، مشارکت عموم در امر اداره جامعه باشد در عين حالي که عموم شرکت داشته باشند و حضور داشته باشند براي متقي تر شدن جامعه، براي اينکه ولايت الهيه جاري بشود. راهش چيست؟ بايد ما بتوانيم اين را به جامعه بدهيم. اگر مي‌گوييم عدالت فرهنگي، آگاهي در جامعه چگونه بايد توزيع بشود؟ از اعتقادات، الهي بودن با الحادي بودن، مقابل همديگر، تا برسد به جزئياتش، بتوانيم اين را تشريح کنيم.


لزوم تکامل رابطه اصول اعتقادات با زندگی مردم

تکامل رابطه اصول اعتقادات با اداره جامعه و زندگي مردم، اين را ما بايد تحويل بدهيم. اگر تحويل ندهيم، ديگران از جاي ديگر اقتباس مي‌کنند، بعد جوان‌‌هاي ما سر سفره ديگران مي‌نشينند مسموم مي‌شوند، مي‌گوييد چرا اينها مسموم شدند!! اين قسمت، يک قسمت بسيار مهم است. همچنین، ساختارهايي را که بايد بسازيم براي اينکه برخورد افکار انجام بگيرد، نبايد بگذاريم ملوک الطوايفيِ باشد. ملوک الطوايفيِ فکر شدن، جامعه را تجزيه مي‌کند. بايد بتوانيم سامان بدهيم، نه فقط از نظر منطقي و برهان، بلکه از نظر ساختاري. اينکه عرض کردم براي رفتار گروهي و عمومي بستر بسازيد، اين قسمت را عرض ‌کردم. چطور سازماني مردمي درست کنيم که بتواند برخورد افکار را به صورت يک مناظرة سازمانيِ خوب در بياورد. البته مناظره سازماني، ساختار اجرايي‌اش است. دستگاه نظري، دستگاه برنامه عملکردِ اين ساختار است. اگر اينها انجام بگيرد به جاي خودش، مي‌تواند ان شاء الله تعالي به نسبت برخی مسائل حل بشود.

بارالها! کلمه حق را بر سراسر جهان بگستران، کلمه فاسد را از زمين برکن. آنچه وعده به وليّت فرموده‌اي، هرچه زودتر به حضرتش عنايت فرما. نايب رشيد وليّت حضرت آيت الله خامنه‌اي را معزز و منصور بدار. لشکر اسلام در همه ابعاد پيروز فرما، لشکر کفر در همه ابعاد مخذول فرما.


101


کد مطلب: 654

آدرس مطلب: https://www.foeq.ir/vdcic5aq2t1aw.bct.html

فرهنگستان علوم اسلامی قم  https://www.foeq.ir