حجت الاسلام علی میثمی تهرانی/پژوهشگر گروه فلسفه فرهنگستان علوم اسلامی

علت عدم جریان فلسفه صدرائی درعینیت

1 آبان 1391 ساعت 15:01

مولف :


یکی از اشکالاتی که بر پایه «فلسفه نظام ولایت» بر دستگاه حکمت متعالیه وارد می شود این است که نظام فکری برآمده از دستگاه فلسفی اصالت وجودی مرحوم آخوند قابلیت جریان منطقی در عینیت را ندارد. ادعای فلسفه نظام ولایت این است که فلسفه حکمت متعالیه منطقا توانایی کنترل نظامات اجتماعی را ندارد.
اما دلیل این ادعا چیست؟

در مقدمه این بحث ابتدا می بایست بین دو رویکرد به مقوله «حرکت» تفاوت گذاشته شود.

رویکرد اول این است که یک دستگاه فلسفی از بحث در باب مسأله «حرکت» تنها در پی آن باشد که امکان عقلانی حرکت را اثبات نموده و ضمن استدلالی کردن «شدن نظری صرف»، تصویر ذهنی صحیحی از حرکت ارائه نماید. به بیان دقیق تر نوعی بحث نظری در باب امکان عقلی حرکت و حداکثر تحلیل نظری از حرکت انتزاعی.

رویکرد دوم که محل بحث اصلی این سیاهه است این است که هدف یک دستگاه فلسفی از بحث درباره مسأله «حرکت» بدست گیری کنترل حرکت در عین – علاوه بر ذهن – و به تعبیر عرفی تر جریان فلسفه در عینیت باشد. اینجاست که یک دستگاه فلسفی نیاز به این دارد که بر اساس مبانی خود نوعی «نمونه سازی فلسفی» از حرکت های عینی و قواعد عام چیستی و چگونگی تغییر و تکامل آن را ارائه نماید. نمونه ای فلسفی از حرکت که تمام حرکت های عینی و ذهنی تحت شمول آن تعریف شوند. اینجاست که یک فلسفه می تواند مدعی استدلالاتی باشد که شامل تناسبات «شدن» – به عنوان موضوع حرکت - در تمامی سطوح ذهنی وعینی باشد.

مسلم است که وقتی یک دستگاه فلسفی توانایی پیشرفت تا این مرحله را نداشته باشد؛ سخن گفتن از جریان مبانی آن در کنترل نظامات اجتماعی و توسعه و تکامل آنها از نظر منطقی مقبولیت درخوری نخواهد داشت. بنابراین اگر یک دستگاه فلسفی تنها به اثبات امر «شدن» بر اساس عقل نظری پرداخته و خود را از ساختن نمونه وشدن عینی مبرا بداند هرگز توانایی کنترل عینیت را نخواهد داشت.

بر پایه مقدمه پیش گفته باید بیان کرد که دلیل اصلی ادعای عجز فلسفه صدرایی از جریان عینی به ضعف فلسفه حکمت متعالیه در تحلیل حرکت عینی باز می گردد. به این بیان که اگرچه مرحوم صدرا با ارائه تئوری بدیع حرکت جوهری به تحلیل نظری حرکت پرداخته اند و انصافاً نسبت به سایر فیلسوفان دنیای اسلام – نظیر ابن سینا، فارابی، کندی، سهروردی و ... – تحلیل دقیق تری از حرکت را ارائه کرده اند؛ اما تنها حرکت و شدن به معنای نظری محض را تحلیل فلسفی نموده اند. البته این توجه ایشان که «حرکت ما بالعرض» را در موجودات به «حرکت ما بالذات» بازگردانده و مفهوم حرکت را از حرکت ماهوی صرف به نوعی حرکت تکاملی وجودی ارتقا بخشیده و اصطلاحاً علاوه بر توجه به حرکت در مکان به حرکت در زمان به عنوان بعد تکاملی موجودات توجه داشته اند؛ حقیقتا قابل تحسین است. بنابراین اینکه ایشان به تحلیل حرکت تکاملی وجودی سیب از شکوفه تا میوه قابل خورده شدن پرداخته؛ اگرچه نوعی تحلیل فلسفی شدن است ولی کاملاً منحصر در عرصه نظری محض باقی مانده و به هیچ وجه اینگونه تحلیلی قابلیت این را ندارد که بتواند بر پایه مبانی فلسفی خویش به نمونه سازی عینی پرداخته و به کنترل تغییرات عینی دست پیدا کند.

حتی مباحثی از ایشان که در باب سفرهای چهارگانه انسانی و سیر تکاملی وجودی او در عوالم مختلف بیان شده است نیز تماماً در پی نوعی تصویر سازی نظری محض از تکامل است و بس. لذا ایشان اگرچه شدن و حرکت را از منظر تئوریک بسیار دقیق تحلیل کرده اند ولی متاسفانه این تحلیل تنها تحلیل «شدن نظری» بوده و تحلیل «شدن واقعی» را به دست نمی دهد.

جان کلام این جاست که وقتی دستگاه فلسفی ای «شدن» را اینگونه انتزاعی تحلیل نماید هرگز نمی تواند تفسیری از مکانیزم حرکت های عینی ارائه دهد. زیرا هرگز در وحدت و کثرت، زمان و مکان و اختیار و آگاهی جاری در حرکت های عینی حضور ندارد. در حالی که هیچ مجموعه یا سازمانی – حتی در کوچک ترین شکل خود - بدون کثرت و وحدت، بدون تغییر و تبدیل و بدون اطلاع رسانی وتوزیع اختیارات امکان وجود تحققی عینی ندارد.

بنابر این اگر یک دستگاه فلسفی مدعی کنترل نظامات اجتماعی باشد لااقل می بایست بتواند در کوچکترین مدل و نمونه فرضی فلسفی آن نظام توانایی تحلیل صحیح تغییر و تبدیل نسبت های سه گانه بین وحدت و کثرت، زمان و مکان، و اختیار و آگاهی را داشته باشد.
تناسبات استدلالی این مساله «فلسفه شدنی» است که لازمه هر مبنایی است که مدعی جریان در عینیت و سرپرستی تکامل اجتماعی باشد. بر این اساس روشن است که هرگز فلسفه حکمت متعالیه صدرایی قابلیت این را که در مجموعه سازی و نمونه سازی برای کنترل عینیت بر پایه مبانی فلسفی خویش به کار گرفته شود، نداشته و نخواهد داشت.

باز هم تاکید می شود که اگرچه مرحوم صدرا با حکمت متعالیه خویش نوعی فلسفه تکاملی ارزانی دنیای اسلام نموده است؛ ولی این دستگاه فلسفی حداکثر کارآیی اش دفاع تئوریک از اسلام در برابر شبهات نظری مخالفان بوده و هرگز قدرت دفاع عینی در برابر شبهات عملی مخالفان در عرصه مدیریتی نظام اسلامی را ندارد. به این دلیل که دستگاه فلسفی اصالت وجودی صدرایی اگرچه توجه به بحث حرکت نیز داشته و در تعریف تکامل به صورت انتزاعی نیز موفق عمل کرده است ولی نمونه سازی بر اساس آن محال است.

زیرا ایشان از «کلِ متغیرِ متحرکِ در حال تکامل عینی» خصلت های مشترکی را انتزاع کرده و در تحلیل منتزع خویش بحث نموده اند. صد البته بحثی بسیار لطیف و دقیق و عمیق و منسجم و منطقی. نظیر اینکه از یک ماشین متحرک، حرکتش انتزاع شده و از نقطه مختصات های مختلف منتزع در تحلیل انتزاعی انسان به کار رود. مسلم است که این دیگر حرکت و شدن عینی آن ماشین نیست.

بر این اساس اگر چه مرحوم آخوند در بحث نسبتا دقیق خویش بر خلاف شیخ مجبور به پذیرش کون و فساد و در نتیجه عجز از تحلیل صحیح حرکت – حتی در عرصه نظری محض – و به تبع عبور از تعریف تکامل در دقیق ترین مرحله نشده است؛ ولی باز هم کار ایشان نیاز به باز بینی اساسی دارد. زیرا آخوند نیز اگرچه حرکت را تعریف کرده است ولی آن را انتزاعی محض دیده و هرگز حرکت به معنای چگونگی عینی را تعریف نکرده است.
اگر یک دستگاه فلسفی در تحلیل حرکت تنها به تحلیل «حرکت نظری صرف» اهتمام داشته و هیچ گونه مکانیزم تبدیلی ارائه نکند و از ارائه نسبت های کمی برای تبدیل اوصاف عینی عاجز باشد هرگز نمی تواند جریان عینی پیدا کرده و قابلیت سرپرستی و ولایت اجتماعی را داشته باشد.


کد مطلب: 325

آدرس مطلب: https://www.foeq.ir/vdcd2k0s6yt0x.a2y.html

فرهنگستان علوم اسلامی قم  https://www.foeq.ir