اگر حركتهای علمی متقن برای اداره سازمانها بر اساس توصیههای مستقیم اسلامی صورت نپذیرد با خطر جدی زیر سئوال رفتن دین مواجه خواهیم شد. اگر در گذشته حركت علمی در این جهت نداشتهایم در زمان حاضر نباید برای دفاع از گذشتگان بر كمبودها سرپوش بگذاریم. ضرورت حركت علمی اسلامی یك ضرورت غیرقابل انكار است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، حجت الاسلام دکتر عبدالعلی رضایی، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم، در یادداشتی پیرامون مدیریت اسلامی به واکاوی این موضوع به عنوان صورت مسأله پرداختند.
لازم به ذکر است که این مقاله در گذشته نیز در فصل نامه بینا نیز منتشر گردیده است.
***
مقدمههمزمان با پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی ضرورت پیگیری مدیریت اسلامی مطرح گردید. اكنون كه نزدیك به سه دهه از آن زمان میگذرد به نظر میرسد كه پیشرفت شایسته و چشمگیری در این زمینه قابل گزارش نیست. كارشناسان و اندیشمندان در زمینه مدیریت اسلامی هر یك تابع تعریفی مخصوص به خود شدهاند و بر پایه دو واژه مدیریت و اسلامیت آن را معنا كردهاند. نوشتههایی كه تحت كلیدواژه مدیریت اسلامی فهرست میشوند طیف بسیار وسیعی را شامل میشوند. بعضی مباحث اخلاق كریمه را با اضافه كردن واژه مدیر به مبحث مدیریت اسلامی تبدیل كردهاند و بعضی دیگر مباحث حكومت و سیاست را ـ با این تذكر كه حاكمان در موقعیت اداره جامعه هستند ـ به مباحث مدیریت اسلامی افزودهاند. [۱]
تشتت آرا و اعمال دیدگاههای گوناگون باعث گردیده است كه كثرت مطالب غیرمستند و سلیقهای به اصل بحث صدمه جدی وارد كند و آن هم در شرایطی كه نیاز به فكر و برنامه اسلامی در زمینه مدیریت بیش از هر زمان دیگری احساس میشود.
در چنین شرایطی ضروری است كه به ریشهها بپردازیم و كموكاستهای خود را در زمینه مدیریت اسلامی نقد و بررسی كنیم. اصلیترین پرسش این است كه در مدیریت اسلامی به دنبال چه هستیم؟ صورت مسئله چیست؟
طرح دیدگاههای مطرحشدهدر زمینه مدیریت اسلامی اندیشمندان و صاحبنظران متعددی ابراز نظر كردهاند. نوشته حاضر در صدد گزارش و نقد همه دیدگاههای ابرازشده با تمام زوایا و شرح تفصیلی آنان نیست بلكه برخی از دیدگاههای ابرازشده را با توجه به مبانی مشترك بهكار بردهشده تقسیمبندی و طبقهبندی كرده است كه عبارتاند از:
دیدگاه اولمدیریت اسلامی مدیریتی است كه مدیران مسلمان و صاحبنام به آن عمل كردهاند همانگونه كه معماری اسلامی محصول كار معماران مسلمان است و فلسفه اسلامی محصول اندیشه فیلسوفان مسلمان است. از این منظر مدیریت اسلامی یعنی مجموعه دستاوردهای مدیران مسلمان. بعضی از این مجموعه در نوشتههای مدون مدیران مسلمان تصریح شده است و بعضی دیگر در عملكرد مدیران مسلمان صاحبنام عملا نشان داده شده است. در اینجا روش مطالعه مدیریت اسلامی مطالعه اظهارنظرها و عملكردهای مدیران مسلمان خواهد بود. گردآوری آرای مدون و تقسیمبندی آنها بخشی از كار را تشكیل خواهد داد و مطالعه تفسیری و تبیین مبانی استفادهشده در عمل مدیران مسلمان بخش دیگر كار را شكل خواهد داد. [۲]
در این دیدگاه مسلمان بودن مدیر و مسلمان بودن صاحبنظران مدیریت، ملاك اصلی است.
دیدگاه دوممدیر برای اجرای مدیریت اسلامی مكلف است كه از احكام اسلامی پیروی كند. بعضی از موضوعهای مورد نیاز مدیران دارای حكم صریح و روشن در احكام اسلامی است، مثل حرمت انجام معاملاتی كه به تسلط اقتصادی كافران بر مسلمانان میانجامد. این احكام به مثابه یك دستورالعمل بخشی از مدیریت اسلامی را شكل میدهند.
برای بعضی از مسایل و موضوعات مدیریت حكم صریح و روشن در رساله عملیه و فتاوای شرعی وجود ندارد. در این موارد آنچه كه مخالفت قطعیه با احكام و موازین ابرازشده اسلامی نداشته باشد قابل عمل است و میتواند بخشی از مدیریت اسلامی را شكل دهد. اینگونه موارد میدان وسیعی را تشكیل میدهند كه دایره مباحات و منطقهالفراغ نام گرفته است. هر آنچه كه مخالفت و نهی صریح از آن در احكام و موازین اسلامی یافت نشود قابل عمل توسط مدیران مسلمان است و جزئی است از روشهای مدیریت اسلامی. البته احراز این مطلب كه آیا موضوع خاصی در دایره مجاز هست یا خیر، احتیاج به بررسی كارشناسی و تخصصی دارد ولیكن در نهایت امر ملاك اصلی در مدیریت اسلامی احراز عدم مخالفت قطعیه با احكام اسلامی است. روش كار نیز چنین خواهد بود كه صاحبنظران و مدیران اجرایی موارد مبتلابه خود را بهصورت سئوال درمیآورند و از صاحبنظران و متخصصان متون دینی و احكام اسلامی میپرسند. هر آنچه از صافی عدم مخالفت با اسلام بگذرد، میتواند جزئی از روشها و موازین مدیریت اسلامی بشود. [۳]
در بخش قوانین و دستورالعملهای اجرایی كه مربوط به اداره كلان اجتماع است، ساختار تصویب قوانین با همین روش عمل میكند. در نهایت آنچه كه در ساختار مجلس شورای اسلامی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و احكام رهبری شكل قانون به خود میگیرد از جمله احكام اسلامی است و مدیر مكلف است كه به آن عمل كند.
دیدگاه سوماین دیدگاه مدیریتی را اسلامی میشمارد كه به عملی شدن ارزشها و اهداف تعالیجویانه اسلامی برای بشریت منتهی شود. نقش دین حاكم كردن ارزشهای متعالی بر جامعه بشری است و هدفهایی را كه ترسیمكننده انسانیت و زندگی متعالی بشری است ارایه میكند. همه روشها و فنونی كه در اجرا توسط مدیران بهكار گرفته میشوند اگر به اهداف متعالی نایل شوند، اسلامی هستند و آن سبكها و عملكردهایی كه بشریت را از ارزشهای دینی دور كنند و مانع راه شوند، غیر اسلامی هستند. [۴]
در این دیدگاه مهمترین نقشی كه اسلام در مدیریت ایفا میكند تعیین هدفها و نهایتهاست و از آنجا كه اسلام دارای نظام ارزشی گسترده، ژرف و منسجمی است، همه شئون مدیریت را تحت تأثیر قرار میدهد و به آن شكل و هدف میدهد. مدیریتی اسلامی است كه به ترویج عدالت اجتماعی بینجامد و مدیریتی كه ارزشهای معنوی را در جامعه كمرنگ كند فاقد وجاهت اسلامی است. در این دیدگاه به اسلامیت روشها و فنون اجرا پرداخته نمیشود. وظیفه پیدا كردن راهها و روش پیمودن آنها كاری عقلی و بر عهده فكر و عقل بشری است. آنچه مهم است نتیجهای است كه در نهایت بهدست میآید. اگر نتیجه بهدست آمده با اهداف و ارزشهای والای اسلامی موافقت داشت مسیر طیشده قابل قبول است.
نظیر همین بیان در دیگر علوم نیز ابراز شده است. اقتصاد اسلامی اقتصادی است كه ارزشهای اسلامی را شكوفا كند. معماری اسلامی معماری است كه عفت و اخلاق را در جامعه گسترش دهد. مدیریت نیز از این قاعده مستثنی نیست.
روش كار برای پیدا كردن مدیریت اسلامی چنین خواهد بود كه عقلای جامعه راهها و روشهای گوناگونی را پیشنهاد میكنند، پیامدها و نتایج آنها تحلیل میشود و هر آنچه در تحلیل نظری تأمینكننده ارزشها و اهداف اسلامی تشخیص داده شود، اسلامی است.
نقد نظریات مطرحشده
الف ـ عملكرد مدیران مسلماناین بیان كه عملكرد مدیران اسلامی حاكی از مدیریت اسلامی است از جهات گوناگون قابل نقد است. اگر چه ناتمام بودن بیان فوق در نگاه اول روشن است، در اینجا به بررسی بخشی از نقصهای آن میپردازیم.
محور اصلی در بیان فوق فرد مسلمان است و علم مورد استفاده او بهصورت فرعی و تبعی مورد توجه قرار میگیرد. فرض میشود كه فرد مسلمان و متعهد و باتقوای اسلامی نوعی گزینش درونی دارد و نوعی حفظ و حراست معنوی از او میشود كه در نهایت حافظ عمل صالح و مؤثر او خواهد بود. لذا فرایندهای سنجش و گزینش و ملاكهای تشخیص مورد استفاده، همگی متوجه به فرد مدیر هستند و نه متوجه به دانش و مهارت مدیریتی او. در شرایط احراز مدیران مسلما تقوای آنان یك شرط اساسی است ولیكن واضح است كه تقوای فردی نمیتواند مدرك صحت یك نظریه علمی باشد.
در مباحث علمی نظریه مورد استناد باید بهصورت مستقل و بر پایه مبانی متقن قرار بگیرد و اثربخشی آن به اثبات برسد. فرد باتقوا آن كسی است كه علم صحیح و اثربخش را در محل صحیح خود بهكار میگیرد. عكس این قضیه قابل اثبات نیست. نمیتوان ادعا كرد كه هر آنچه یك فرد مسلمان و باتقوا عمل كرده است، صحیح و اسلامی است.
اگر عملكرد مدیران مسلمان مبنای تشخیص قرار گیرد، تناقضهایی دیده میشود كه اصالت ندارند. مثل تقابل بین متخصص و متعهد، تكنوكرات و حزباللهی، دانشآموخته خارج و دانشآموخته داخل و جدیتر از همه تقابل بین دانشآموخته حوزه و دانشآموخته دانشگاه. این تقابلها اگرچه ریشه در هیچ منطقی ندارند ولیكن در جامعه وجود داشتهاند و مشكلات خود را در عینیت ایجاد كردهاند. اگر علم مدیریت اسلامی مبنای كار باشد و نه عملكرد فرد مدیر مسلمان، جایی برای تقسیمبندیهای تفرقهانگیز باقی نمیماند. اگر تكنوكراتی داشته باشیم كه در فن مدیریت اسلامی متبحر باشد و ورزیدگی او در بهكارگیری دستورالعملهای مشخص اسلامی نام تكنوكرات را برای او زیبنده كرده باشد دیگر چه تقابلی بین تكنوكرات و حزب اللهی میتوان تصور كرد.
اعتماد به فرد مدیر مسلمان برای اعمال مدیریت اسلامی بدون داشتن ملاك علمی معین میتواند به عملكردهای سلیقهای و تشتت در عمل منتهی شود. هر یك از مدیران مسلمان با بینش و سلیقه علمی خود منابع موجود را بهكار میگیرند، خواه ریشه اسلامی داشته باشد و یا خیر. [۴]
روشها و سلیقههای گوناگونی مورد عمل واقع میشوند و چون همگی بهدست مدیران مسلمان عملی میشوند طبق این تعریف، مدیریت اسلامی نامیده میشوند. نتیجه چه میتواند باشد به جز از همگسستگی و حتی لگامگسیختگی. یكی متمایل به شرق میشود و آن دیگری متمایل به غرب و اما چون هر دو از خانوادههای نجیب و متدین هستند و هر دو در زندگی فردی خود مسلمانان باتقوایی بهشمار میآیند پس عملكرد همه آنان نیز اسلامی است؟! در این رویه به جز فدا كردن نام مقدس اسلام چیز دیگری حاصل نخواهد شد.
ب ـ آنچه با اسلام مخالفت ندارداین نظریه كه آنچه با احكام اسلامی مخالفت صریح ندارد قابل عمل در جامعه اسلامی است و بدین معنی اسلامی است شاید شایعترین دیدگاه موجود نسبت به مدیریت اسلامی باشد. به این دیدگاه از دو زاویه میتوان پرداخت. یكی زاویه نقد علمی نظریه است و زاویه دیگری نیز وجود دارد كه قابل غفلت نیست و آن ضرورتهای عبور از دوران گذر و شرایط حاكم بر جامعه كنونی است. از زاویه واقعیتها و ضرورتها اگر به مسئله نگریسته شود چارهای به جز پذیرش این دیدگاه باقی نمیماند. حكومت اسلامی اداره جامعهای را با تمام پیچیدگیهای آن بهعهده گرفته است و در هر جبهه ضرورتهای حركت و اداره، بسیار جلوتر از تحرك علمی و نظریهپردازی حركت میكنند. در این شرایط اگر شرط مخالفت نداشتن قطعی با اسلام را كافی ندانیم و موافقت قطعی اسلام را شرط قرار دهیم در امور جاری جامعه با مشكل روبهرو خواهیم شد. لذا باید اذعان كرد این دیدگاه در حال حاضر غیر قابل اجتناب است و در جایگاههای متعدد جامعه در حال اجراست ولیكن پذیرش این ضرورت نمیتواند به معنی پذیرش علمی و مبنایی آن باشد. لذا با حفظ احترام به رویههای جاری به ذكر موارد نقص این دیدگاه میپردازیم:
در مرحله اول نقد این نظریه باید گفت كه آنچه از این روش بهدست میآید مجموعهای است از آرا و روشها كه با اسلام مخالفت صریح ندارند ولیكن توصیه و تشویق اسلام به عملكرد به این روشها بهدست نمیآید. اگر مجبور هستیم به این مجموعه عمل كنیم توصیه بهتر همان است كه نام این مجموعه را اسلامی نگذاریم و همان نام عدم مخالفت صریح با اسلام را بر روی آن حفظ كنیم. دلیل این توصیه ایجاد شبههای است كه تغییر در نامگذاری ایجاد میكند. بهطور مثال اگر مجموعهای از قوانین حاكم بر بانكداری را با مجوز عدم مخالفت مستقر كردیم، بهتر است نگوییم این بانكداری اسلامی است. زیرا در جامعه این شبهه خطرناك را تولید میكنیم كه شارع مقدس به این روش بانكداری توصیه كرده است و آثار تمركز سرمایه و ثروت و ایجاد شكافهای خطرناك طبقاتی همه به توصیه اسلام ایجاد شده است.
نكته دوم اینكه، قبول ملاك عدم مخالفت قطعی با اسلام به عنوان ملاك اسلامی بودن یك روش كاملا انفعالی و غیرمولد است. این روش در فقدان روش مؤثرتر بلااجتناب پذیرفته میشود ولیكن نقایص عمده آن بر جای خود باقی است. در این روش صورت مسئله مدیریت بایستی از منبعی غیر از منابع اسلامی تولید شود و آنگاه به چارچوبها و احكام قطعی اسلامی عرضه شود و اگر مخالفت صریح مشاهده نشد آنگاه مجوز عمل صادر میشود. نقش دانشمندان اسلامی در این روش روشی است ایستا و منفعل. تحرك علمی در جایی دیگر صورت میپذیرد و نقش مسلمانان قبول یا رد تحرك دیگران است. بهطور مثال روش بانكداری رایج معاصر از رشد سیستم صرافی و رباخواری یهودیان اروپایی شكل میگیرد و بیشتر روشها و فنون آن برخاسته از اقتصاد مبتنی بر ربا و مبانی اصلی آن ایجاد تمركز ثروت در دست عده معدودی از افراد جامعه است. این پدیده به اسلام عرضه میشود و با چند تغییر جزئی شكلی در الفاظ، مخالفت صریح آن با احكام اسلامی رفع میشود و بانكداری امروزی ما شكل میگیرد. در این روش موتور تحرك و توسعه علم در خارج از اسلام قرار گرفته است در حالی كه اگر نقطه شروع بحث را در درون منابع اسلامی قرار میدادیم و عدالتخواهی و دیگر مبانی اسلامی را نقطه شروع بحث میگذاشتیم شاید به نتایج كاملا متفاوتی در اقتصاد و بانكداری میرسیدیم.
نكته دیگر در ناتمام بودن تعریف فوق، مبنا قرار گرفتن عقل متعارف بشری است. در این روش با استفاده از عقل متعارف بشری صلاحاندیشی میكنیم و هر آنچه كه به توسط تحلیل متعارف بشری صحیح و مؤثر باشد بر میگزینیم. در این میان نقش اسلام معرفی یك منطقهالفراغ و یك میدان وسیع از مباحات است. در این میدان آنچه اصل قرار میگیرد تشخیص بشری است. بهطور طبیعی در این روش به نظریات گوناگون و متنوعی خواهیم رسید كه با تشخیص فعلی بشری قابل قبول هستند و عده كثیری از آنها نیز در میدان مباح قرار خواهند داشت.
این نظریات به تبع سلیقههای متنوع دانشمندان، تقابلها و تضادهایی با هم خواهند داشت. اگر همه این نظریات را به لحاظ عدم مخالفت قطعی با اسلام، اسلامی بنامیم در اصل یك مجموعه ناهماهنگ را اسلامی نامگذاری كردهایم. در حالی كه انتظار معقول این است كه آنچه اسلامی خوانده میشود دارای یك انسجام و هماهنگی درونی باشد و در جمع یك جهتگیری واحد داشته باشد. بهتر است كه با قبول موقعیت ممتاز عقل در زندگی بشر این نوع از تولیدات عقل بشری به نام بنیانگذاران آنها و در جمع به نام تولیدات عقل متعارف بشری نامیده شوند. در غیر اینصورت گوشهای از سلایق سوسیالیزم با گوشهای از منش سرمایهداری در هم آمیخته میشود و نام مجموعه میشود اقتصاد اسلامی. نتیجه این روش نه مساوات سوسیالیزم خواهد بود و نه توسعه سرمایهداری بلكه شاید بهتر باشد نام سرمایهداری آزاد از هر قید و بندی بر آن گذاشته شود.
نكته دیگر در مخالفت با این تعریف، باز بودن باب اجتهاد در فقه اسلامی است. در حال حاضر ممكن است منطقهالفراغ حیطه گستردهای داشته باشد ولیكن انتظار میرود كه با توسعه بحث به مباحث اجتماعی و ضرورتهای اداره نظام اسلامی، احكام اجتماعی دین مبسوطتر و تفصیلیتر مورد بحث و مداقه قرار گیرند و در طول زمان دایره تعریف منطقهالفراغ محدودتر و محدودتر گردد. اگر آنچه را كه با اسلام مخالفت قطعی ندارد مدیریت اسلامی بنامیم در طول زمان دچار مشكل خواهیم شد كه بعضی بگویند احكام اسلامی دچار تحول و دستخوش تغییرات شده است حال آنكه آنچه در حال تغییر است كمشدن منطقهای است كه اسلام به ظاهر در آن سكوت كرده بود. توسعه استنباط و اجتهاد مستمر عالمان دین بهطور طبیعی این سكوت را خواهد شكست و از سویی دیگر این امكان وجود دارد كه اطلاق اسم اسلامی بر موضوعاتی كه به دلیل عدم مخالفت صریح با اسلام جواز عمل یافتهاند موجب شود كه نیاز به پژوهش و تحرك علمی برای یافتن توصیههای مستقیم اسلامی متوقف و یا كند شود.
ج ـ آنچه با اهداف ارزشی اسلام سازگار باشداین دیدگاه نیز از جهات متعددی با دیدگاه قبلی از این جهت كه روشهای حركت به سوی اهداف را به عقل متعارف بشری واگذار میكند مشترك است و لذا مبتلابه تمامی انتقادات بالا نیز هست، با این تفاوت كه این دیدگاه دارای ابهام بیشتری است. در این دیدگاه اسلامی بودن یا نبودن یك روش مدیریت در زمان اجرا مشخص نمیشود بلكه باید منتظر ماند و در نهایت مشاهده كرد كه آیا این روش به نتیجه مطلوب و ارزشهای مورد نظر اسلامی منتهی شد یا خیر؟ لذا در مرحله عمل و حركت، زمینه برای مدعیان و سلایق بسیار متنوع باز است. هر صاحبنظری با سلیقه علمی خود و با پیشفرضهای منتخب خود وارد میدان میشود و هر یك مدعی است كه در نهایت روش مورد نظر او تأمینكننده اهداف والا و ارزشهای مقدس اسلامی خواهد بود. این دیدگاه روشی برای حلوفصل اختلافهای نظری در مراحل بررسی و اجرا بهدست نمیدهد بلكه فقط در مرحله نتیجه به داوری مینشیند و نتایج بهدست آمده را ارزیابی میكند.
در مرحله نتیجه نیز این روش دچار مشكل میشود. در مباحث پیچیده مدیریت، انتساب مستقیم نتیجهها به یك فرایند اجرایی بسیار مشكل است. پیچیدگیهای متعدد موضوع و عوامل متنوع و گوناگونی كه در مسیر هر فرایند اجرایی اثرگذار هستند سنجش اثر یك روش بر یك نتیجه خاص را دچار مشكل میكند. اختلاف نظر بر اینكه كدام روش منجر به كدام نتیجه شده است همواره باقی خواهد ماند.
در مباحث علمی به سادگی میتوان ادعا كرد كه بین روشها و نتایج حاصل از آن، سنخیت و تناسب وجود دارد. نمیتوان فرض كرد كه از هر روشی میتوان به یك هدف معین دست یافت. با این فرض اگر قبول كرده باشیم كه نقش اسلام در علوم مدیریت نقش تعیینكننده اهداف و ارزشهای حاكم است پس باید بپذیریم كه اسلام در روشهای رسیدن به این اهداف نیز صاحبنظر باشد. نمیتوان پذیرفت كه مكتبی در اهداف و ارزشهای حاكم صاحبنظر باشد ولیكن مبحث روشهای رسیدن به این اهداف بسیار مهم و تعیینكننده را رها گذاشته باشد. پس باید بگوییم كه این نظر اگر چه بخشی از حقیقت را در خود دارد ولیكن بیان كاملی نیست. دین مبین اسلام قطعا در بخش اهداف و ارزشها صاحب رای مستقل هست و نمیتوان فرض كرد كه نقش اسلام به همین محدود بشود.
اگر اثر اسلام را در مدیریت فقط محدود به اثر آن در اهداف بدانیم آنگاه مباحث مدیریت اسلامی به بیان آرزوهای بلندمدت و دوردستهای زندگی بشر محدود خواهند ماند. از قبیل این كه بگوییم تحت مدیریت اسلامی به عدالت و مساوات انسانها خواهیم رسید و بشر از طریق تمسك به اسلام به شكوفایی و سعادت دست خواهد یافت ولیكن هرگز به این مسئله نپردازیم كه چگونه عدالت را امروز برقرار كنیم و چگونه از وضعیت موجود به طرف وضعیت مطلوب حركت كنیم. بیان آرزوها و اهداف بلندمدت صرفا میتواند در بخش ترسیم ایدهآلها و دادن امید به آینده بشری نقش داشته باشد و در اداره امروز بنگاهها و سازمان و حل مسایل مبتلابه امروز مسلمانان اثرگذار نیست. آنچه كه در اداره امروز سازمانها و بنگاهها و حل مسایل اجتماعی مسلمانان لازم داریم طرح مسایل و مدلهای مدیریتی است كه برخاسته از اسلام باشد.
طرح دیدگاه پیشنهادیآنچه كه از واژه مدیریت اسلامی انتظار میرود حاكمیت واژه اسلامی بر واژه مدیریت است. به این مفهوم، مدیریتی مورد نظر است كه اسلام در تمام آن و نه در بخشی از آن حضور تام داشته باشد. انتظار از واژه اسلامی در پسوند مدیریت، انتظاری بنیانی و همهجانبه است. هر آنچه كه تحت عنوان مدیریت اسلامی گفته میشود میبایستی مبتنی بر وحی و مستند به خداوند حكیم باشد و این استناد با دقت و بدون كموكاست انجام گرفته باشد. به مدیریتی میتوان اسلامی گفت كه هم مواد و هم روش مورد استفاده آن قابل استناد به دین اسلام و ناشی از وحی و تعلیم الهی باشد.
عطش مدیران اجرایی برای مدیریت اسلامی، عطش به اسلامیت آن است. مدیران اجرایی تمایل دارند كه بهمنزله یك فرد مكلف و مسئول در مقابل پروردگار عالمیان بتوانند عمل عینی خود در مدیریت را با پایگاههای اعتقادیشان تطبیق دهند و تكلیف خود را بر پایه شرع مقدس انجام دهند. روشهایی كه خارج از مسیر وحی و تعلیم الهی، دستورالعملها و توصیههایی را تجویز میكنند حتی اگر این دستورالعملها بهگونهای جواز عمل در فضای اسلامی پیدا كنند، پاسخگوی این عطش نخواهند بود.
انتظار میرود كه همان دقت و قاعدهمندی كه در استنباط احكام تكالیف فردی در تدوین رساله عملیه انجام میگیرد در استنباط تكالیف مدیریتی نیز بهكار گرفته شود. همان شرح و بسطی كه در ترسیم دایره واجبات، مستحبات، محرمات، مكروهات و حتی مباحات بهكار گرفته میشود بایستی در تبیین تكالیف مدیریتی نیز آورده شود. در روش رایج امروز ما، فردی غیرمتخصص در استنباط حكم از آیات و روایات به آسانی و بدون مؤاخذه فهرستی از آیات و روایات را ذكر میكند و به سلیقه خود نتیجه میگیرد كه مدیریت اسلامی چنین است و چنان.
آیا اگر فردی روشی را در مدیریت به دین اسلام نسبت داد نبایستی پاسخگو باشد كه با كدام سند، با كدام روش استنباط و با كدام بحث دقیق علمی به این نتیجه رسیده است. اگر كسی در حیطه احكام عبادات فردی چنین نسبتی به دین دهد صدها فریاد اعتراض بر او میبارد. آیا اهمیت مدیریت و موضوعات مطرح در مدیریت اندك است كه چنین میكنیم؟ تأثیر عظیمی كه اعمال مدیریتی بر كاركنان سازمانها، خانوادههای آنان، كل اجتماع و حتی خود مدیران میگذارد قابل مقایسه با اثر اعمال فردی نیست پس چگونه است كه پذیرفته میشود فرد یا افرادی غیرمتخصص با استفاده از روشهای استنباط سلیقهای و غیر قاعدهمند و با استناد به منابع مختلط گرفته از وحی و گرفته از گزارشهای نامعتبر تجربی، حكم دهند كه نظر اسلام در موضوع مدیریت چنین است. عجیب آنكه هیچ یك از حافظان دین در مقابل این استنادها فریاد اعتراض بر نیاورند.
مدیران اجرایی این جامعه اسلامی در هر شبانهروز تصمیمات زیادی را میگیرند و به اجرا میگذارند كه نه در تصمیمگیری و نه در اجرا، اصول راهنما و دستورالعملهایی كه مبتنی بر شرع مقدس باشد در اختیار ندارند. آنچه كه از دین در اختیار دارند كلیاتی است كه مدیران اجرایی نمیتوانند بین آنها و عمل اجرایی رابطه برقرار نمایند. خلاصه اینكه عملكرد برخی مدیران در حیطه مسایل مدیریتی متكی بر روشها و دستورالعملهایی است كه ریشه در دین ندارد.
نقطه مشتركی كه همه بر آن توافق داریم جامعیت دین مبین اسلام است. نمیتوان پذیرفت كه این دین آسمانی در ریزهكاری كوچكترین اعمال زندگی فردی سخن گفته باشد ولیكن در باره احكامی كه زندگی هزاران انسان را میتواند زیر و رو كند، سكوت كند. احكام اجتماعی دین باید جستجو شوند. احكام مدیریت اسلامی بخش مهمی از احكام اجتماعی دین را تشكیل خواهد داد. البته دست یافتن به احكام اجتماعی دین نیاز به كار، جدیت و كوشش مستمر دارد.
احكام كیفی اسلام در موارد اجتماعی بایستی به احكام كمی تبدیل شوند. روش تبدیل احكام كیفی به احكام كمی باید جستجو شود. منابع اسلامی بایستی با هدف یافتن راهحلهای اسلامی، راهحلهایی كه قابل استناد به تعلیم الهی باشند، جستجو شوند. در این میدان اگر چه كار انجامشده اندك است ولیكن این به معنی توقف و یا پذیرش وضع موجود نیست. این میدان به همت والا و بینش عمیق و بلندمدت نیاز دارد. [۵]
مثال و مصداقاگر تعریف فوق از مدیریت اسلامی را بپذیریم با دو نوع واكنش روبهرو میشویم: برخی معتقد هستند كه مدیریت اسلامی به این معنی وجود خارجی ندارد و دین متكفل پرداختن به تمامی ریزهكاری زندگی بشری نیست و اینگونه امور را به خود بشر و عقل و ادراك متعارف بشری واگذار كرده است. همین واكنش منفی نیز بهتر از این است كه محتوایی ضعیف و غیرعملیاتی را تحت نام مدیریت اسلامی منتشر كنیم. بحث در باره اینكه آیا چنین علمی وجود دارد یا خیر بحثی است طولانی و محل مناسب خود را لازم دارد.
در این مقاله فقط بسنده میكنیم به ذكر واكنش دوم كه معتقد است چنین تعریفی از مدیریت اسلامی بسیار خوب است ولیكن در حد ایدهآل و آرزو قرار دارد و هنوز فاصله زیادی با آن داریم. واكنش دوم قریب به واقعتر است و ضعف آن در یأس از حركت است. اگر جامعیت دین نقطه آغاز بحث باشد و معلم اول خداوند متعال، چه منعی وجود دارد كه ربالعالمین از طریق وحی و نبوت، روشهای اداره جوامع بشری را تعلیم داده باشد. البته دامنه این مباحث بسیار طولانی است و در این مختصر مجال پرداختن به آن نیست. فقط بهمنظور نشان دادن اینكه راه بسته نیست و مسیر حركت باز است به ذكر دو مثال میپردازیم. این دو مثال از حیطههایی هستند كه اولا همه قبول داریم دین به آنها پرداخته است و ثانیا روشن است كه این حیطهها در علوم مدیریت كاربرد دارند.
۱ـ اولین حیطهای كه در قرآن و احادیث به آن بهطور مفصل پرداخته شده است وصف درون انسانهاست. انسانها چگونه آفریده شدهاند؟ فطرت انسانی چگونه است؟ مسیر رشد انسانها كدام است؟ موانع راه رشد انسانها كدام است؟ مكانیزمهای انحراف و فساد در انسانها چگونه است؟ روشهای اصلاح فساد در درون انسانها چگونه است؟ [۶]
صدها پرسش مشابه كه برای آنها پاسخهای مبسوطی در منابع اسلامی وجود دارد. اگر این حیطه از معارف اسلامی را انسانشناسی اسلامی بنامیم، میتوانیم روشهای مدیریت رفتار سازمانی و مدیریت منابع انسانی در سازمانها و توجههای مدیریتی در كلیه شئون و برنامههای مدیریت را بر این شناخت از انسان استوار كنیم.
به این ترتیب تحرك علمی و پژوهش دارای دو فرایند متمایز و مشخص خواهد بود. در گام اول، علمای حوزوی كه در حیطه مدیریت اسلامی فعالیت میكنند مجموعه آیات و روایاتی را كه درون انسان را وصف میكنند، گردآوری میكنند و با بحث دقیق و روش استنباط متقن، توصیف انسان را از آن استخراج مینمایند. در گام دوم، علمای دانشگاهی مدیریت بر پایه تعریف اسلامی انسان، روشهای اجرایی و دستورالعملهای كاربردی قابل پیادهسازی توسط مدیران را تدوین میكنند. این فرایند در جهت عكس نیز قابل اجراست. بدین معنی كه دانشگاهیان صورت مسئلههای روز مدیریت را طبقهبندی و ارایه نمایند و علمای حوزوی در جستجوی منابع اسلامی، حل مسایل فوق را هدف قرار دهند و جستجوی هدفداری را انجام دهند. با این تقسیمبندی، نوعی تقسیم كار و ضرورت همراهی و همكاری برای دانشمندان دانشگاهی و حوزوی تعریف میشود و هر یك از آنها با توجه به تخصص علمی خود میتوانند هدف واحد حل مسایل مدیریتی جامعه اسلامی را بر مبنای اسلامی پیگیری نمایند.
۲ـ دومین حیطهای كه میتوان بدون جدل قبول كرد در قرآن و احادیث بهطور مفصل به آن پرداخته شده است قوانین كلی حاكم بر جهان هستی است. این حقیقت كه حق پیروز است و باطل از بین رفتنی است یك آموزه قرآنی است. تحلیلهای بشری قادر به رسیدن به چنین بیان كلی در باره سیر حركت جهان و بشریت نیست. قانون فوق و بسیاری دیگر از قوانین حاكم بر جهان قابل استنباط از قرآن و حدیث است. دستورالعملهای مدیریت اجرایی نیز بایستی تابع این قوانین كلی تدوین گردند. در این بخش نیز وظیفه استنباط از متون بر عهده علمای حوزوی و كاربردی كردن آنها در میدان عمل مدیریت بر عهده دانشآموختگان دانشگاهی خواهد بود.
دو مثال بالا فقط با هدف نشان دادن باز بودن راه ذكر شدند. به یقین هر صاحبنظری با تأملی اندك میتواند حیطههای متعدد دیگری را نشان دهد. لذا ابراز یأس از تدوین مدیریت اسلامی جایز نیست بلكه باید دشواری راه و كوتاهیهای گذشته را پذیرفت و حركت كرد. البته در میان راه، مدیریت حاصل از تجربه بشری قابل استفاده است ولیكن نام مدیریت اسلامی بر آن نبایستی گذاشت.
نتیجهگیریضرورت استفاده جامع از منابع اسلامی و روشهای متناسب و دقیق استنباط با توجه به ضرورتهای مدیریتی زمان حاضر چندین برابر احساس میشود. اگر دیروز معذور بودیم و حفظ اصل دین و قلت عدد و كمبود امكانات عذر ما بود امروز نه تنها این معاذیر دیگر وجود ندارند بلكه در شرایط حاضر اگر حركتهای علمی متقن برای اداره سازمانها بر اساس توصیههای مستقیم اسلامی صورت نپذیرد با خطر جدی زیر سئوال رفتن دین مواجه خواهیم شد. اگر در گذشته حركت علمی در این جهت نداشتهایم در زمان حاضر نباید برای دفاع از گذشتگان بر كمبودها سرپوش بگذاریم. ضرورت حركت علمی اسلامی یك ضرورت غیرقابل انكار است. در حساسترین برهه زمانی كه جوامع اسلامی با آن روبهرو هستند، نمیتوانیم سكان حركت فكری را به دست كسانی بسپاریم كه یا دشمن صریح تفكر دینی هستند و یا در حالت خوشبینانه، خنثی هستند.
دیدگاههای سهگانه ابرازشده برای نیازهای جامعه مدیریت كافی نیستند. این دیدگاهها یا بهگونهای اسم اسلام را به عاریت در استخدام افكار متعارف بشری در میآورند و یا اینكه جواز عمل برای مدیران مسلمان صادر میكنند. دیدگاههای سهگانه مطرحشده قادر به نسبت دادن مستقیم نظر یا روشی به اسلام نیستند. آنچه ضرورت دارد استخراج مستقیم معارف مدیریتی از متون اسلامی است. انجام چنین رسالت بزرگی احتیاج به روش استنباط متقن برای استخراج دارد. نمیتوان پذیرفت كه هر غیرمتخصص با توجه به سلایق و افكار شخصی خود در باره مدیریت اسلامی اظهارنظر نماید. حركت علمی قاعدهمند مثمرثمر خواهد بود.
حیطههای انسانشناسی و قوانین كلی حاكم بر جهان بهعنوان مثال و مصداق راه باز برای حركت علمی قابل ذكر هستند. صورت مسئله روشن میتواند باعث جلوگیری از حركتهای انحرافی شود و مانع هرز رفتن منابع گرانقیمت فكری و پژوهشی گردد. مسئله روشن در این بحث، تقسیم كار است. علمای حوزوی بخش استنباط اصول موضوعه و معارف اولیه را بر عهده دارند و دانشآموختگان دانشگاهی بخش عملیاتی كردن، اجرایی كردن و كمی كردن اصول كیفی و كلی را بر دوش میگیرند. چنین تقسیم كاری میتواند به وحدت علمی حوزه و دانشگاه در عمل بینجامد. حركت علمی برنامهریزیشده و هدفدار بهترین روش برای ایجاد وحدت در بدنه علمی جامعه است.
منابع۱ـ رضایی، عبدالعلی (۱۳۷۴)؛ بررسی محورهای تكامل مدیریت اجتماعی؛ انتشارات پژوهشگاه علوم اسلامی و مطالعات فرهنگی؛ گروه بررسی مسایل زنان.
۲ـ مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۷۹)؛ پیشنیازهای مدیریت اسلامی؛ انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره).
۳ـ حسینیالهاشمی، سیدمنیرالدین و میرباقری، سیدمهدی (۱۳۷۴)؛ مدیریت دینی و علمی یا مدیریت الهی و الحادی؛ انتشارات دفتر فرهنگستان علوم اسلامی.
۴ـ جوادی آملی، عبدالله (۱۳۶۴)؛ اخلاق كارگزاران در حكومت اسلامی؛ انتشارت مركز آموزش مدیریت دولتی.
۵ـ رضایی، عبدالعلی (۱۳۷۷)؛ درآمدی بر مدیریت توسعه اجتماعی ـ رهبری اجتماعی؛ انتشارات سازمان مدیریت صنعتی.
۶ـ باتمانقلیچ، فریور (۱۳۷۱)؛ نظام مشاركت زیربنای مدیریت اسلامی؛ انتشارات آیات الهی.