یادواره مجازی چهاردمین سالگرد عروج:

استاد حسینی تامل در روش تعقل را تنها راه حل می‌دانست

حسین منسومی

13 اسفند 1393 ساعت 16:01

مترجم : حسین منسومی

مرحوم استاد حسيني الهاشمی متفکري بود که در سير علمي اش هيچ گاه از عرصه ذهن و عين غافل نشد. او به دنبال مفهوم پايه اي بود که نه تنها توان تحليل واقع را داشته باشد بلکه بتواند روش تحليل را هم سامان دهد و چينش متناسب را در ذهن ايجاد کند.



مرحوم استاد حسيني الهاشمی متفکري بود که در سير علمي اش هيچ گاه از عرصه ذهن و عين غافل نشد. او به دنبال مفهوم پايه اي بود که نه تنها توان تحليل واقع را داشته باشد بلکه بتواند روش تحليل را هم سامان دهد و چينش متناسب را در ذهن ايجاد کند.


در مباحث فلسفي مرحوم سيد منيرالدين حسيني الهاشمي ديدگاه ها و نظرياتي وجود دارد که گاها در قالب جمله اي کوتاه بيان مي شوند اما در بطن خود دارای ادعاي گسترده و پيچيده اي هستند. برخي از کنار اين گونه ديدگاه ها به سرعت عبور مي کنند اما برخي تامل بيشتر را بر عبور ترجيج مي دهند. اين يادداشت، برداشت و جمع بندي شخصي از يکي از اين جملات مرحوم علامه حسيني(ره) است که آن را در جلسه اي در سال ۶۷ بيان کردند. البته اعتراف مي کنم که در اين جمع بندي، به ذهن و علم استاد ميرباقري بسيار مديون هستم.


بر اساس آنچه در تقسيم بندي علم رايج است، علوم به علوم حقيقي و اعتباري تقسيم مي‌شوند. علوم حقيقي به حکمت نظري و حکمت عملي و حکمت نظري به الاهيات و رياضيات و طبيعيات تقسيم مي‌شود. طبيعيات به احکام موجود بما هو جسم (موجود از آن حيث که جسم است) مي‌پردازد. رياضيات به احکام موجود بما هو کم (موجود از آن حيث که کميت خاصي است) مي‌پردازد. علم‌الاهيات به احکام موجود بما هو موجود (موجود از آن حيث که موجود است، نه از آن حيث که جسم است و نه از آن حيث که کميت خاصي است) مي‌پردازد.


هر تشخص خارجي يا هر واقعيت عيني، شيء واحدي است که منشأ انتزاع مفاهيم مختلف توسط ذهن مي‌باشد يعني در واقعيت، منشأ انتزاع‌ها (حيثيت‌هاي عيني) مندمج درهم و متحد با هم هستند به‌گونه‌اي که هيچ ضربه‌اي به وحدت و بساطت شيء خارجي نمي‌زنند در عين اينکه کثرتي هم دارند؛ البته بر منباي اصالت وجود.


باز به قسمت اول کلام بر مي‌گرديم حيث ذهنيِ «بماهو موجود» متباين از حيث ذهنيِ «بما هوکم» است و متباين با حيث ذهنيِ «بما هو جسم» است. سؤال اين است که واقعيت خارجي که حيثيت‌هاي عيني را مندمج و متحد با هم داشت، چرا پس از فرآيند انتزاع ذهن حيثيات ذهنيِ متباين با هم در اختيار ما باقي ماند؟ کثرت حيثيات عيني در شيء واحد که کثرت تبايني نبود پس چرا کثرت حيثيات ذهني، کثرت تبايني شد؟


علوم در صفحه علمي، اين چنين مهره‌چيني شده‌اند که الاهيات متکفل بررسي حيث ذهنيِ «بما هو موجود» باشد که متباين با موضوع رياضيات است لذا حکمي که در الاهيات به آن مي‌رسيم هيچ‌گاه حقيقتاً [بالذات، بدون واسطه در عروض] حمل بر موجود از آن حيث که کميت خاصي است نمي‌شود. چون حيثيات مورد بحث در علوم، با هم متباين هستند لذا هيچ روشي وجود ندارد که حکمي که در الاهيات به دست آورديم را با فرآوري خاصي در ساير علوم جريان دهيم و تاثير آن حکم را در حکمي که در علوم طبيعي يا در حکمت عملي مي کنيم به نظاره بنشينيم. هيچ‌گاه نمي‌توانيم حکمي که بر موجود بما هوکم کرديم را در علوم طبيعي پيگيري کنيم و آن حکم را در احکام موضوعاتِ ساير علوم موثر ببينيم. به عبارت ديگر در فرض متباين بودن حيثيات علوم از هم لازم است حکم کنيم همه علوم کاملا هم عرضِ هم و در يک رتبه هستند و هيچ علمي بر علوم ديگر صدارت ندارد و احکام هيچ علمي در احکام علوم ديگر تاثيرگذار نخواهد بود. اما سوال اين است که چرا در عين اين که حيثيات عيني مندمج و متحد با هم هستند، بايد براي مطالعه آن ها به بررسي حيثيات متباين روي آورد؟


مرحوم استاد حسيني الهاشمی بر آن است که «بحث اصالت وجود و اصالت ماهيت يک بحث جدلي الطرفين است، نه يک بحث برهاني».


ضعف‌هاي اصالت ماهيت در تحليل واقعيت با تلاش بزرگان بر ما واضح شده. ماهيت مثار کثرت است، در حالي که واقع تاب کثرتِ محض را ندارد. ماهيت تأثيرناپذير است در حالي که در واقعيت تأثيرگذار و تأثيرپذير داريم. اما چرا اصالت وجود برهاني نباشد؟! اصالت وجودي که با تشکيک يا تشأن و تجلي، وحدت عالم را تحليل مي‌کند، با حرکت جوهري سيلان تدريجي عالم ماده را تحليل مي‌کند، با عين الربط بودن معلول، رابطه عيني علت و معلول را بيان مي‌کند، چرا اين اصالت وجود برهاني نباشد؟!


جدلي الطرفين بودن نزاع اصالت وجود و ماهيت بدين معنا است که ايشان بتوانند نشان بدهند که اصالت وجود که با اين ظرافت و دقت به تحليل واقع پرداخته و برهان‌هاي متقني بر اصالت داشتن وجود اقامه کرده، باز در اموري تکيه بر اصالت ماهيت کرده. اما اين امور چيستند؟ نگاه ماهوي در چه اموري بر اصالت وجود سايه انداخته؟ اصالت وجود در چه اموري نتوانسته است خود را از حاکميت نگاه ماهوي رها کند؟ در اين نوشته تنها در صدد بيان يکي از اين امور بوديم.


گفتيم حيثيت‌هاي ذهني که موضوع علوم واقع مي‌شوند متباين از هم هستند. اين نگاه ماهوي که کثرت تبايني را قائل است، مهره‌چيني صفحه علمي را به دوش کشيده و اصالت وجود هيچ‌گاه در صحفه علمي دست به چينش جديدي نزده بلکه با پذيرش تباين حيث ذهنيِ «بما هو موجود» با ساير حيثيت‌ها (در حالي که حيثيات عيني مندمج و متحد با هم هستند) خود را متکفل بيان احکام بالذات اين حيثيت مي‌داند. يعني با تمام ظرافت و استحکام و دقتي که در تحليل واقعيت از خود نشان مي‌دهد اما مهره‌چيني صفحه علمي را رها کرده. او در زميني که نگاه ماهوي آن را سامان داده وارد شده اما مدعي اصيل بودن خود است. سايه نگاه ماهوي بر چينش علوم در عالَم علمي همچنان پايدار است و اصالت وجود در اين فضا قائل است که موجود بما هو موجود را تنها او است که مي‌تواند تحليل صحيح کند و احکامش را بيان کند. لذا باز هم احکام اصالت وجود بر اين حيث ذهني، جاري در موجود بما هوکم و موجود بما هو جسم نمي‌شود. چون اصالت وجود هم با همه اقوال دروني و اختلافات دروني (با هر نظري در مورد ماهيت) اين صفحه‌چيني علمي و اين نگاه حيثي را در تحليل واقعيت عيني واحد (که در او حيثيات عيني يا مناشيء انتزاع مفاهيمِ مختلف مندمج و متحد با هم هستند) پذيرفته است.


پذيرش اين نوع خاص تعقل (تعقل تجريدي يا حيثي) که بر آمده از نگاه ماهوي است باعث مي‌شود اصالت وجود با تمام براهين متقن، جدلي‌الطرفين باشد. چون دامن خود را در اصل شيوه تعقل نگسترانده و شيوه‌اي مناسب براي تحليل حيثيات عيني مندمج و متحد با هم در ذهن ارائه نکرده است.


در واقع اصالت وجود به اين سؤال که «چگونه مي‌توان شيء واحد خارجي که در او حيثيات متکثرِ عيني متحد و مندمج با هم حضور دارند را در صفحه علمي تحليل کرد به‌گونه‌اي که به دام کثرت تبايني حيثيت‌هاي ذهني ـ که نگاهي ماهوي است ـ هم نيفتيم؟» جواب نداده است.


واضح شد که در اين تحليل، اصلاً وارد اختلافات داخلي اصالت وجود نشديم. اين براي ما مهم بود که اصالت وجود وارد در صحفه‌چيني ماهوي شده و نقش‌آفريني نگاه ماهوي در صفحه‌چيني علمي را پذيرفته ولي در عين حال فرياد اصالت خود را سر داده.

اولين دفاعي که اصالت وجود از خود مي‌کند اين است که در اين تحليل به امر مهم و راه‌گشايي توجه نشده است و آن «لا بشرط» بودن حيث ذهني «بما هو موجود» است. بله، حيث ذهني «بما هوکم» با «بما هو جسم» متباين هست اما حيثيت ذهني «بما هو موجود» لابشرط است لذا احکامش در تمامي علومي سريان پيدا مي کند.


اين دفاع هم دفاع تامي نيست. چون اصلاً جان کلام اين بود که در بين حيثيت‌هاي ذهني متباين، هيچ‌کدام را نمي توان «لا بشرط» دانست. «لا بشرط» با تباين سازگار نيست. حيث ذهنيِ «بما هو موجود» متباين با حيث ذهنيِ «بما هوکم» و «بما هو جسم» است لذا معنا ندارد «لابشرط» باشد. در اين موضوع «بسيار دقت بايدت!»


خدايش بيامرزد که عميق و وسيع مي انديشيد و با استقامتش کوله بار گران سنگي براي ما به وديعه گذاشت. اميد که حضرت دوست گره از فهم و زبان ما بردارد تا بتوانيم ميراث علمي او را با امانت به دلسوزان مخلص جبهه حق عرضه کنيم، شايد مقبول نازنين باقي مانده خدا، حضرت حجت (عجل الله تعالي فرجه الشريف و جعل الله روحي لتراب مقدمه الشريف فداء) افتد و گره اي از مشکلات جبهه حق باز کند.

101


کد مطلب: 575

آدرس مطلب: https://www.foeq.ir/vdcakmnm149n0.5k4.html

فرهنگستان علوم اسلامی قم  https://www.foeq.ir