فرهنگستان علوم اسلامی قم 5 خرداد 1393 ساعت 13:17 https://www.foeq.ir/vdcd2f0k6yt0o.a2y.html -------------------------------------------------- حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند: عنوان : مفهوم علم دینی برای غرب، مفهوم بیگانه ای نیست -------------------------------------------------- غرب علم دینی را فراتر از علوم انسانی در سایر حوزه های علم هم تعقیب می کنند و مفهوم علم دینی به همین دلیل برای غرب مفهوم بیگانه ای نیست. هر چند باز این ملاحظه وجود دارد که به باور ما این ظرفیتی که مسیحیت در دینی سازی علم ایجاد می کند یک ظرفیت بسیار محدودی است متن : به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، مسئله اسلامی کردن دانشگاه ها به طور اعم و اسلامی کردن علوم انسانی به طور اخص همواره یکی از دغدغه های مسئولان و مدیران آموزشی کشور از اول انقلاب بود. در سال های اخیر به دلیل تاکیدات مقام معظم رهبری در زمینه تحول علوم انسانی، پیگیری این بحث روند جدی تری به خود گرفت و شورای عالی انقلاب فرهنگی در این راستا کارگروه تحول و ارتقای علوم انسانی را راه اندازی کرد تا علوم انسانی به صورت قانونی به سمت اسلامی شدن پیش رود ولی در این میان همواره هستند عده ای که به مخالفت با اسلامی کردن علوم انسانی برمی خیزند و اساسا عنوان می کنند که امکان این امر وجود ندارد و علیرغم پیشرفت های خوب کشور در این زمینه اذعان می کنند که علوم انسانی اسلامی تا به امروز پیشرفت چندانی نداشته است. حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند، عضو هیات علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم و کارشناس کارگروه مدیریت کلان دستگاه‌های فرهنگی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی، در این گفتگو امکان و امتناع علوم انسانی اسلامی را مورد نقد و بررسی قرار می دهد. مشروح گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند را در ادامه می خوانیم: به عنوان سوال نخست، چه ضرورتی در تحول علوم انسانی وجود دارد؟ و اصلاً چرا باید به سمت اسلامی شدن علوم انسانی پیش برویم؟ علوم انسانی در همه کشورها به نوعی مطلوبیت ها و نوع الگوی پیشرفت را در کشورهای مختلف تبیین می کند و غیر از اینکه موضوع الگوی پیشرفت به نحو متمرکز در بخشی از این علوم مورد توجه قرار می گیرد ولیکن مجموعه دستاوردهای علوم انسانی بر روی هم تبیین الگوی پیشرفت را در کشورهای مختلف نتیجه می دهد و به همین دلیل تاثیرگذار است. علوم انسانی حتی بر سایر حوزه های علم و فناوری تاثیرگذار است؛ یعنی حتی بر حوزه های علوم تجربی و مهندسی و فناوری های نویی که به سرعت در حال شکل گیری است به دلیل اینکه باید در خدمت اسلام و جامعه قرار گیرد اثر می گذارد و مسیر پیشرفت این علوم به مطلوبیت هایی که علوم انسانی را تعریف و تبیین می کند،‌ وابستگی پیدا می کند منتهی در جوامع اسلامی و به ویژه ایران اسلامی به دلیل اینکه فرهنگ اسلامی مبدا شکل گیری و بقا جامعه است و جامعه آرمانی بر مدار آموزه های اسلامی شکل گرفته و شکل می گیرد طبیعی است که دانش تخصصی مورد نیاز در عرصه علوم انسانی باید وامدار این فرهنگ اصیل باشد تا بتواند خدمتگزار این جامعه باشد و بتواند نیازهای جامعه اسلامی را مرتفع کند. به همین جهت اگر که تحول متناسب در علوم انسانی مبتنی بر دستیابی نوین علوم انسانی اتفاق نیفتد طبیعی است که یک شکاف مهمی بین آرمان ها و دانش تخصصی که می خواهد مسیر حرکت به سمت آن آرمان ها را ایجاد کند، به وجود می اید و عملا در طول زمان آن دانشی حاکم می شود که توانسته در صحنه جامعه در عرصه سیاستگذاری، قانونگذاری و تامین محتوای مورد نیاز زندگی را در مسیر واقعی زندگی تامین کند و به همین جهت در دراز مدت قطعا اسلام ناب در تنگنای فرهنگ حاکم بر علوم انسانی موجود و اسلامی قرار خواهد گرفت. با توجه به مطالب که عنوان فرمودید پس به طور قطع می توان گفت که امکان اسلامی شدن علوم انسانی در کشور وجود دارد؟ بله،‌ امکان اسلامی شدن علوم انسانی وجود دارد به دلیل اینکه علوم انسانی غیراسلامی امکان داشته است. به عبارت دیگر اگر علوم انسانی که دستاورد دانش بشری است را یک امر صرفاً جهانی که مربوط به هیچ فرهنگ و هیچ دین خاصی نیست بدانیم طبیعتا نه تحول در علوم انسانی ضرورت خواهد داشت و نه امکان آن؛‌ اما اگر که علوم انسانی موجود را دستاورد یک فرهنگ خاص و یک عقلانیت خاص در جامعه غرب بدانیم چه اینکه هم مستندات تاریخی و هم استدلات علمی نیز بر این مسئله گواهی می دهند نتیجه می گیریم که بنابراین علوم انسانی غیر اسلامی امکان تحقق داشته اند و مهمترین دلیل بر امکان تحققشان وقوع آن هاست. جامعه شناسی، ‌مدیریت و سایر رشته ها به ویژه در عرصه علوم اجتماعی که در معرض استفاده جوامع اسلامی قرار گرفته حتماً بر اساس مبانی مادی پایه گذاری شده و به همین دلیل غیراسلامی است اگر چنین واقعیتی را توجه و تصدیق کنیم پس باید بپذیریم که به همین دلیل علوم انسانی اسلامی نیز امکان پذیر است یعنی به همان کیفیت و از همان طریقی که علوم انسانی غیر اسلامی شده اند باید از همان مجاری برای وارد کردن پیش فرض های اسلامی در علوم اهتمام کرد و طبیعتاً نتیجه و خروجی مورد انتظار به گونه متفاوتی خواهد بود. برخی از اندیشمندان علوم انسانی که مخالف اسلامی شدن این علوم هستند، عدم پیشرفت در مسیر تحول علوم انسانی را به عنوان دلیل اصلی مخالفت خود مطرح می کنند. به نظر شما از زمانی که بحث تحول در علوم انسانی مطرح شده کشور ما با پیشرفت قابل توجهی در این زمینه مواجه بوده است؟ خب، جواب اولیه بنده این است که بله ما با پیشرفت در این زمینه مواجه بودیم؛ اما با یک مقدمه ای باید این موضوع را بیان کنم و آن مقدمه این است که هنوز بعد از گذشت سی سال از انقلاب، ضرروت تحول در علوم انسانی و به تبع آن مشارکت در تحول علوم انسانی در جامعه دانشگاهی فراگیر نشده است چه اینکه در حوزه های علمیه هم البته همینطور است و سهم و نقشی که حوزه های علیمه در این میدان باید داشته باشند به خوبی جدی گرفته نشده است. پس طبیعی است که اگر اهتمام ملی بر این مسئله اتفاق نیفتد انتظار دستاوردهای چشمگیر و فراگیری را نباید داشته باشیم، در گذشته نسبت به الآن چنین بوده از الان نسبت به آینده هم چنین است به همین خطر باید بگویم که دستاوردهای زیادی در مقایسه با میزان سرمایه گذاری و اهتمامی که نخبگان جامعه در خصوص این موضوع دارند، داشته ایم؛ اما به هرحال پیرو فرمایش حضرت امام(ره) نسبت به انقلاب فرهنگی و اینکه علوم انسانی باید اسلامی شود و دانشگاهیان را سمت حوزه سوق دادند باید اتفاقات مهمتری در این زمینه رخ دهد. برای ایجاد و شکل گیر ی علوم انسانی اسلامی از همان ابتدا یک حرکت هایی به ویژه در قم شکل گرفت و مراکز علمی به صورت مستمر این موضوع را دنبال کردند هر چند این مراکز علمی در درون خود و در مقایسه با هم تفاوت سلیقه هایی در پرداختن به این موضوع داشتند ولی هرکدام به فراخور درکی که از این موضوع داشتند اقداماتی را انجام دادند و این اقدامات بحمدالله تا حدودی مسئله را به پیش برده و توانسته یک زمینه و سرمایه هایی برای این مسئله ایجاد کند. به همین جهت بعضی در حوزه مبانی علوم انسانی اسلامی تلاش کردند، برخی در حوزه روش شناسی علوم انسانی اسلامی تلاش هایی را داشتند، بعضی وارد حوزه های تخصصی و خاص شدند و در اجزایی از علوم مثل اقتصاد یا مدیریت ورود کردند و سعی کردند مبتنی بر معارف اسلامی نظریه های متفاوتی را عرضه کنند و برخی در حوزه نقد و ارزیابی دانش موجود وارد شدند و با اشنایی دانش های موجود تلاش کردند که نواقص آن را گوشزد کنند تا زمینه ارائه بحث های جایگزین فراهم شود و اگر فعالیت های این مجموعه ها را در کنار هم قرار دهیم، می بینیم که یک سرمایه قابل استفاده ای را برای برداشتن گام های بعدی تا به امروز ایجاد شده است و بر این اساس می توان روند پیشرفت در علوم انسانی اسلامی را مورد توجه قرار داد. به جز کشور ما،‌ کشورهای دیگر هم به دنبال اسلامی کردن علوم انسانی هستند؟ بله، اکثر کشورهای اسلامی به دنبال اسلامی کردن علوم انسانی هستند، حتی ممکن است بعضی از این کشورها از نظر زمانی از کشور ما هم سبقت داشته باشند. در پاکستان این بحث را اندیشمندان معروفی دنبال می کردند و دنبال می کنند، در مالزی تا حدودی این بحث را البته با نگاه خودشان پیگیری و دنبال می کنند. کشورهایی مثل عراق و لبنان و اینها تحت تاثیر جاذبه علوم انسانی در ایران این بحث را پیگیری و دنبال می کنند منتهی مسئله این است که این نوع نگاه جامع و عمیقی که در اسلامی سازی علوم در ایران شکل گرفته و دنبال می شود در سایر کشورهای اسلامی کمتر مشاهده می شود. در کشورهای غربی چطور؟ البته ردپای تحول در علوم انسانی و اسلامی شدن این علوم را در یک حوزه جهانی تری می توانیم دنبال و مشاهده کنیم که حتی در خود غرب کلیسای مسیحت به دنبال علم الهی می گردد؛ یعنی علم دینی؛‌حتی آن ها علم دینی را فراتر از علوم انسانی در سایر حوزه های علم هم تعقیب می کنند و مفهوم علم دینی به همین دلیل برای غرب مفهوم بیگانه ای نیست. هر چند باز این ملاحظه وجود دارد که به باور ما این ظرفیتی که مسیحیت در دینی سازی علم ایجاد می کند یک ظرفیت بسیار محدودی است و به همین خاطر تاثیرگذاری اش بر جامعه علمی انتظار می رود که زیاد نباشد. به عبارت دیگر گاهی اندیشیمندان جامعه ما به دلیل کم اطلاعی از این نوع پژوهش هایی که در دنیا انجام می گیرد گمان می برند که سخن گفتن از علم انسانی اسلامی یک سخن بیهوده ای است در حالی که اینطور نیست. راهکار شما برای اسلامی شدن علوم انسانی چیست؟ من در این زمینه یک پیشنهاد علمی دارم و یک پیشنهاد ساختاری. در پیشنهاد علمی باید با مسئله عالمانه برخورد کرد نه احساسی و شعاری و در برخورد عالمانه باید این مسیر را بتوانیم طی کنیم که ابتدائا به نقد عالمانه دانش های موجود دست پیدا کنیم و در این نقد عالمانه مجموعه نظریه های یک علم را در قالب یک منظومه ببنیم و مجموعه علوم اجتماعی را یک منظومه ببنیم و مجموعه علوم انسانی را در یک منظومه ببنیم که این مستلزم این است که ما سطوحی از نقد را آرایش بدهیم و برای اینکه این کار اتفاق بیفتد به یک همکاری بین رشته ای بین اندیشمندان مختلف علوم انسانی نیاز است،‌ قدم دوم این است که بتوانیم مبانی این علوم را که در مرحله نقد شناسایی شده است مبانی اسلامی را بتوانیم شناسایی کنیم و جایگزین ان علوم قرار دهیم،‌ مرحله سوم این است که روش شناسی تحول و تولید علم دستخوش تغییرات لازم شود و برای این منظور باید مبتنی بر این مبانی به تحول علمی پرداخت در قدم اخر نیز باید مبتنی بر این مبانی و استفاده از روش پژوهش حاضر به نظریه پردازی در حوزه های مختلفی که موضوع و مسئله آن متناسب با نیازمندی های جامعه تعریف شده بپردازیم. پس بر اساس پیشنهاد علمی شما برای تحول درعلوم اسلامی باید بعد از مرحله نقد و جایگزینی مبانی، روش متناسب طراحی کرد و نظام نیازمندی های جامعه اسلامی را مورد توجه قرار دهد و در مرحله آخر نیز به نظریه پردازی بر اساس آن مبانی برا ی رفع این نیازها به وسیله روش مناسب پرداخت،‌ بر این اساس، پیشنهاد ساختاری شما برای تحول در علوم انسانی و اسلامی شدن آن چیست؟ بر اساس این پیشنهاد باید بتوانیم توان های مختلفی را که در کشور در این خصوص وجود دارد را به هم پیوند دهیم. به همین خاطر الان ظرفیت های نهفته ای در دانشگاه های کشور مراکز پژوهشی وجود دارند که به دلیل پیوند نیافتن با هم هرز می روند و نمی دانند چه کار باید بکنند تا کار موثری به سرانجام برسد و تلاش ها اغلب فردی است. اگر این ظرفیت سازی در قالب مراحلی که در بالا ذکر کردم صورت بگیرد بر اساس آن می توان یک شبکه تحقیقات شکل داد که به هم مرتبط شوند و تقسیم کار نسبی بین آن ها اتفاق بیفتد و زمینه تعاملات بین آن ها فراهم شود و بعد هم علاوه بر فعالیت علمی، ارتباط ان ها به حوزه تصمیم گیری و اجرایی کشور به شکل مناسبی صورت بگیرد تا بتوان از دستاورهای علمی که در طول مسیر ایجاد می شود به هر میزانی که به نتایج قابل قبولی برسد، در اصلاح فرآیند تصمیم سازی و تصمیم گیری در کشور مورد استفاده قرار گیرد.