فرهنگستان علوم اسلامی قم 24 آبان 1393 ساعت 13:45 https://www.foeq.ir/vdcbuzbsprhb0.iur.html -------------------------------------------------- گفتگو با استاد پیروزمند؛ عنوان : شتابزدگی در تغییر سرفصل‌ها، آسیب تحول علوم‌انسانی -------------------------------------------------- عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم گفت: در عرصه علوم انسانی اگر بخواهیم با شتابزدگی به تغییر سرفصل‌ها دست بزنیم، علوم اسلامی نمی‌شوند. پرداختن به تحقیقات بنیادین بدون توجه به تحقیقات میدانی نیز بی‌فایده است. متن : به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی قم، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران در آستانه آغاز دوره جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی طی حکمی علاوه بر انتصاب سه عضو حقوقی جدید، راهبردهای اصلی شورا و حوزه فرهنگ را تعیین کردند. حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند و عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم در این گفتگو «تحول علوم انسانی» به عنوان یکی دیگر از کلیدواژه‌های مهم حکم رهبر انقلاب برای آغاز دوره جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است. اهمیت علوم انسانی در مقایسه با سایر حوزه‌ها و دغدغه مقام معظم رهبری که در متن حکم ایشان در شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز دیده می‌شود، چیست؟ علوم انسانی اسلامی چه ظرفیت‌هایی و علوم انسانی غربی چه نارسایی‌هایی دارد؟ ابتدا این را بیان کنم که موضوع علوم انسانی و تأثیرگذاری آن در حال و آینده مبدأ این شده که رهبری نسبت به آن اهتمام ویژه بورزند، این موضوع از دو جهت حداقل اهمیت دارد؛ نخست اینکه در طراحی الگوی پیشرفت کشور و برنامه‌ریزی‌های پیشرفت خط و مشی‌ها و قانون‌ گذاری‌ها و تحلیل‌ها تأثیرگذار است و دانش به واسطه نخبگانی که به این اطلاعات مجهز هستند و مسلط‌اند انجام می‌گیرد و یا تحت تأثیر آنها قرار دارد. نکته دوم فرهنگ‌سازی است که در قدم اول بین نخبگان جامعه و متأثر آنها لایه‌های بعدی جامعه انجام می‌پذیرد یعنی آن ارزش‌ها، باورها و معیارهایی که به صورت مستقیم و غیرمستقیم در این علوم فراگرفته می‌شود طبیعتاً یک ذهنیتی را برای دانش‌آموختگان ایجاد می‌کند که این ذهنیت علاوه بر اینکه خود مخاطبان مستقیم دانش‌ها را متأثر می‌کند یک جمع دیگری را نیز تحت تأثیر خود قرار می‌دهد، در مجموعه فرهنگی که به واسطه آن علوم انسانی در جامعه شکل می‌گیرد نقطه دیگری است که پرداختن به آن علوم را ایجاد می‌کند. بنابراین براساس آنچه که تاکنون شاهد آن هستیم در علوم انسانی ما با دو جمع متفاوت در جامعه روبه‌رو هستیم که شکل گرفته است، یک اقلیتی بعد از موضوع انقلاب فرهنگی که امام (ره) مطرح کردند عمدتاً هم در حوزه‌های علمیه و البته در برخی از دانشگاه‌ها به صورت انفرادی و یا جمعی موضوع اسلامی سازی علوم انسانی را به مستمراً مورد توجه قرار دادند و تلاش‌هایی شد که این جمع ولو اندک با حمایت‌های کم، اندوخته و ذخیره‌ای برای کشور شوند تا به صورت انبوه‌تر و فراگیرتر از این تجربه گذشته علمی استفاده کند و به مسئله اسلامی سازی علوم انسانی سرعت بیشتری بخشد. البته در حاشیه این بحث این نکته هم قابل توجه است که در جمع کسانی که قائل به اسلامی‌سازی علوم انسانی بوده و هستند، طبیعتاً اختلاف نگرش‌هایی هم نسبت به چیستی علوم انسانی اسلامی و چگونگی اسلامی‌سازی علوم وجود دارد که در جای خود حائز اهمیت است، وقتی به صورت یک الگوی ملی در کشور بخواهیم به سمت اسلامی سازی علوم انسانی برویم قاعدتاً باید به این تفاوت‌ها توجه کرده و تجزیه و تحلیل کرده و به یک الگوی جامع و کامل دراین رابطه دست یافته و آن را مبنای حرکت جامعه دانشگاهی به سمت الگوی اسلامی ایرانی قرار بدهیم. فهرستی از موارد مورد نیاز تحول علوم انسانی و موانع تحول می‌توانید بیان کنید؟ اجمالاً آنچه که مورد نیاز برای تحول علوم انسانی و موارد بهبود وجود دارد، عبارت است از اینکه هدفگذاری‌های علمی در جامعه علوم انسانی باید متناسب نیازهای حال و آینده کشور انجام بپذیرد و طبعاً وقتی اینها اصلاح شد بازتاب مستقیم در مسئله‌های علمی و نظام موضوعات علمی است که در جامعه دانشگاهی به آن پرداخته شده و می‌شود. در پی این بعد از تغییر صورت مسئله‌های دانشمندان ما نوبت می‌رسد به چگونگی حل مسئله در این امر آنچه بیش از همه تأثیرگذار است، اولاً مبانی و نگرش‌های حاکم بر دانشمندان در نگاه به موضوع است و دوم روش پرداختن به مسئله و تجزیه و تحلیل اطلاعات که به آنها امکان نتیجه گیری صحیح و توصیف صحیح ازاین شرایط را فراهم می‌کند. بنابراین نقاط اصلی که در تغییر جهت علوم انسانی موجود باید بدان توجه کنیم به نظر می‌آید همین چند موردی باشد که خدمتتان گفتم، البته این امر به معنای این نیست که بگوییم تجربیات گذشته بشری را باید کنار گذاشت و آنها را استفاده نکرد منتها مهم این است که بتوان با یک رویکرد و نگاه هدفمند موضع فعال و عمیق از منظر بینش اسلامی به انسان و جهان و جامعه و یک مسیر نوینی را قابل پیشرفت در این عرصه بداند. یکی از موانعی که درباره تولید علم مطرح می‌شود فقدان مرکزیت و مشخص نبودن متولی کار و عدم اختصاص زمان لازم برای برنامه‌ریزی داخلی، این را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ اینکه نیاز به چنین مرجعیتی در کشور وجود دارد درست است اما به نظر می‌آید شورای عالی انقلاب فرهنگی با تدبیر با پرکردن این خلأ توانسته نقش مهمی را ایفا کند به ویژه بعد از فرمایشات رهبری در حدود پنج سال پیش این بحث را مطرح کردند و بلافاصله شورای تحول علوم انسانی را پایه‌گذاری کردند البته قبل از آن هم یک شورای مشابهی داشتند و بعد انسجام بیشتری یافت با تأکید رهبری در ادامه فعالیت‌ها هم این توفیق را پیدا کردند که از نظر ساختاری و سازمانی کار خود را با وزارت علوم یک جا کنند. ادامه کارها به شورای انقلاب فرهنگی نوید این را می‌داد که این دو مرکز و شورای عالی باید بیشتر جنبه راهبردی داشته باشند وزارت علوم بحث عملیاتی و ستادی داشته باشد نسبت به آنچه که باید در صحنه تولید علم اتفاق بیافتد هماهنگی دو نهاد طبعاً شرط لازم و توفیق در این جهت بود که به حمدالله هم اتفاق افتاد بنابراین مرجعی الان هست منتها در این که این مرجع بتواند تأثیرگذاری خود را در بدنه علمی جامعه به صورت مؤثر و فعال و فراگیر انجام دهد،‌ طبیعتاً الزاماتی وجود دارد که بخشی از آن مربوط به خود شورا و برخی نهادهای علمی است که این باید به تدریج تقویت شود چون این امر توفیقش فقط متوجه شورای عالی آن مرجع نیست نهادهای تولید علم هم اگر ارتباط و هماهنگی مرجع بالادستی را احساس نکنند، بی نتیجه است برخی اساتید این تفکر را البته ترویج می‌کنند که وجود چنین مرجع بالادستی خود مانع تحرک علمی و تولید علم مفید در جامعه است، ‌این تفکر مانع می‌شود از اینکه اگر در شورای تحول علوم انسانی هم تدابیر مناسبی اتخاذ بشود، بتواند در بدنه کارهایی صورت گیرد. وضعیت ارتباط حوزه و دانشگاه را امروز به چه صورت می‌بینید؟ آیا نسبت به گذشته تغییری کرده است؟ بله خوشبختانه بهبود پیدا کرده و به سمت ارتباط بیشتر رفته است. علتش هم این است که در خود شورای عالی انقلاب فرهنگی حضور روحانیت در دوره‌های جدید انتساب مقام معظم رهبری بیشتر شده و هم در شورای تحول علوم انسانی تعدادی از اندیشمندان حوزوی که درد آشنا هستند نسبت به این موضوع حضور فعالی دارند و این به طور طبیعی زمینه یک همفکری بین اساتید حوزه و دانشگاه را در سیاست گذاری پیرامون این موضوع فراهم کرده است. اما نکته مهم باقی مانده در این عرصه این است که بهرحال حوزه علمیه و دانشگاه دو نهاد علمی مستقل هستند و به عبارتی از این زاویه که نگاه می‌کنیم این استقلال هم باید حفظ شود، منتها این استقلال این پیامد را هم می‌تواند داشته باشد که ما هر کدام به تناسب اهداف خود و مراجع پاسخگویمان مسیر علمی خود را خودمان ترسیم می‌کنیم و به مرجع و نهاد دیگری وابسته نیستیم. این مسئله باعث می‌شود و شده که پیوند لازم علمی در تولید علوم انسانی همچنان از قوت کافی و انسجام کافی برخوردار نباشد، حداکثر این است که برخی از مراکز علمی حوزوی آن هم نه همه این مراکز بسته به نوع ارتباطی که می‌توانند داشته باشند در شورای تحول به مشارکت گرفته شوند و یا در برخی از میدان‌های ارتباط حوزویان و دانشگاهیان بتوانند با هم پیوند نزدیک‌تری داشته باشند که این البته همانطور که گفتم یک گام به جلو است و خود برکاتی را دارد منتها نسبت به گسترده‌تر شدن این ارتباط و هدف مند شدن آن باید طبعاً تدابیر بهتری اندیشید. به نظر شما چه تدابیری برای هدفمند شدن این ارتباط باید اندیشید؟ در این خصوص به طبع شکل گیری شورای تحول یک کارگروه‌هایی ذیل رشته‌های علوم انسانی شکل داده که برنامه تحول علم و نقشه راه آن را پایه‌ریزی کنند که برخی هم این کار را کردند و در مسیر این مسئله هستند و این یک اقدام موثری بوده که شورای تحول علوم انسانی انجام داده و در پاره‌ای از زمینه‌ها تغییرات را از این هم عملیاتی‌تر کردند و به تغییر سرفصل‌های علوم انسانی اهتمام ورزیدند، این نشان دهنده تلاشی است که شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای تحول در این عرصه داشتند اما اینکه رهبری در حکم اخیر مجدد بر این مسئله تأکید و بر تسریع در علوم انسانی پافشاری کردند نشان دهنده این بود که هشدار ایشان در این موضوع همچنان ادامه خواهد داشت. نکته پایانی؟ این نکته را متذکر می‌شوم که عرصه تحول علم به این گستردگی شعاع است و افراط و تفریط هم آسیب‌زاست، هم اینکه بلافاصله بخواهیم با شتاب‌زدگی به تغییر سرفصل‌ها دست بزنیم و فکر کنیم از این طریق علوم تغییر و اسلامی می‌شود این به عبارتی جوابگو نخواهد بود، چه اینکه در نقطه مقابل صرفاً تحقیقات بنیادین به این عرصه بپردازیم و هیچ نگاهی به تصمیمات میدانی نداشته باشیم این هم باز باعث می‌شود که زمان را از دست بدهیم و جامعه تغییر را به راحتی احساس نکند. آنچه که به گمان بنده مناسب‌تر است این که بین این دو دسته تصمیمات و پژوهش‌هایی که پشتوانه تغییر علوم انسانی است، تلفیقی انجام بدهیم و این ترکیب ما را به این نتیجه خواهد رساند که بتوانیم تغییرات لایه به لایه‌ای را در عرصه علوم انسانی پیش بینی کنیم، این که فکر کنیم یک بار برای همیشه این تغییر و تحول اتفاق می‌افتد، به گمانم چنین اتفاقی نخواهد افتاد اما اگر تغییرات را به صورت گام به گم و لایه‌مند تعریف و پیش‌بینی کنیم و از سطح به عمق حرکت کنیم، به نظر می‌آید هم امکان‌پذیرتر است و هم ما را به نتایج مورد نظر بهتر خواهد رساند. 101